فصل 1
قسمت 17
انقلاب روسیه ۵
مدت زمان : 80 دقیقه
تاریخ پخش : ۱۲ بهمن ۱۳۹۷
147 مگابایت
Comming Soon
126 کیلوبایت
برچسب‌ها:

متن کامل

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم تبارشناسی انقلاب‌های معاصر موضوع این فصل از برنامۀ دوران است و بررسی انقلاب روسیه موضوع این برنامۀ ماست با این توضیح که این پنجمین و آخرین قسمت از مجموعه برنامۀ انقلاب روسیه است که به‌همت پژوهشگران جوان دوران تقدیم حضورتان می‌شود با گروه پژوهشگران این برنامه آشنا می‌شویم در قرن بیستم در دهۀ ۱۹۹۰ یک اتفاقی افتاد که جهانیان را شگفت‌زده کرد اندیشمندان، تحلیلگران، تحلیلگران حوزۀ علوم سیاسی، روابط بین‌الملل جامعه‌شناسان و عامۀ مردم انتظار چنین اتفاقی را نداشتند اتفاقی به اسم فرو‌پاشی شوروی در ژانویۀ ۱۹۹۱ فرو‌پاشی اتحاد جماهیر شوروی را ما به‌سان یک تکانۀ شدید و غیرقابل انتظار در نظر گرفتیم که ریشه‌های آن را در گسل‌های عمیق محتوایی پیدا کردیم کار گروهی قطعاً بیشتر به‌نظر من جواب داد برای مطالعۀ فرو‌پاشی شوروی باید یک سیری را طی می‌کردیم که شامل مطالعۀ حیات هفتاد و چهار‌سالۀ این انقلاب بود و این‌که مطمئن بشویم که داریم حرف صحیحی را می‌زنیم حتی روی تک تک کلمات مجبور بودیم که دقت کنیم انتخاب واژه‌هامان صحیح باشد ناظر به چند بعد می‌شود این فروپاشی را تحلیل کرد وجوه سیاسی فرهنگی، وجوه اقتصادی، وجوه عینی ذهنی، موانع ایدئولوژیک موانع محتوایی تا این فشار‌های داخلی فشارهای خارجه بایستی از تمام ابعاد به قضیه نگاه کرد مثلاً کسی که نگاه فلسفی به کار دارد با نقطه‌نظر خودش روی آن بحث کار کرده ولی کسی که علوم سیاسی خوانده با یک نگاه دیگری دارد به این موضوع نگاه می‌کند وقتی این‌ها کنار هم می‌آید گاهی اوقات به یک تضاد می‌رسد ما مجبوریم که در گفتگو‌های مداوم مدام این‌ها را کنار هم بچینیم تا ببینیم آن موضوع اصلی که در کار است به چه شکلی باید بیان بشود دست پیدا‌کردن به یک تحلیل درست و روایت صحیح تاریخ ما را خیلی به دردسر انداخت در یک نگاه کلی هیچ نظر قاطعی دربارۀ فروپاشی‌ انقلاب وجود نداشت یک نکته‌ای که خیلی به‌نظرم جالب است انکار تمام تأثیرات انقلاب اسلامی از طرف چه غربی‌ها چه شرقی‌ها در روند جنگ سرد و در تحلیل فروپاشی‌ است تا رسیدیم به مبانی شهید صدر، آیت‌الله شهید محمد‌باقر صدر بسیار شیوا و بلیغ تفاوت‌های دو جهان‌بینی را به‌نام سرمایه‌داری و سوسیالیسم تبیین می‌فرمایند خب خانم آقایی، خانم آل‌آقا به استودیوی برنامۀ دوران خوش آمدید خیلی خوشبختم که در این آخرین جلسۀ انقلاب روسیه که حکم جمع‌بندی هم دارد در خدمت شما هستیم و امیدواریم که برنامۀ خوبی را خدمت بینندگان محترم بتوانیم ارائه کنیم در یک شمای کلی، انقلاب سوسیالیستی را در این پنجمین جلسۀ انقلاب اکتبر چه‌گونه برای ما توصیف می‌کنید با شما شروع می‌کنیم خانم آل‌آقا … عرض سلام و ادب دارم خدمت شما و بینندگان محترم همان‌طور که اجمالاً در جلسات قبل بررسی کردیم در قرن بیستم یک انقلابی در جهان رخ داد به‌نام انقلاب سوسیالیستی کمونیستی این انقلاب داعیه‌دار به جریان‌انداختن یک تفکری بود تفکری که ادعا داشت به پاسخ معضلات بشری رسیده و جامعۀ آرمانی انتهای تاریخ را پیش‌بینی کرده انقلاب بلشویکی اولاً در چه مختصات زمانی و مکانی رخ می‌دهد در روسیه پهناورترین کشور جهان و جزو ده کشور پرجمعیت دنیا و از نظر زمانی درست در یک بزنگاه تاریخی بعد از اوج ظلم و اختلاف طبقاتی قرن نوزدهمی که منجر به خلق نظرات مارکس در انگلستان شد اولین آزمایش سوسیالیستی او در این سمت کرۀ زمین در یک کشور دهقانی در تاریخ ثبت شد بعد از آن یک موج اعتراضی ضد‌ظلم و ضد امپریالیستی در جهان شکل می‌گیرد و انسان قرن بیستمی که به‌دنبال منجی می‌گردد که از این سیر ظلم تاریخی نجات پیدا کند با نظام تحلیلی به‌نام سوسیالیسم روبرو می‌شود که به‌خاطر اشتراک صرفاً لفظی گفتمان سوسیالیستی با واژگان فطری مثل عدالت، مساوات، نفی ظلم تاریخی بر بشر به اشتباه آن را انتخاب می‌کند فلذا می‌بینیم در اندک زمانی تا نیمی از کشورهای جهان را احاطه می‌کند و کم‌کم به یک گفتمان عدالت‌خواه جهانی منتهی می‌شود در مقابل گفتمان آزادی‌خواه سرمایه‌داری که بلوک شرق و غرب را تشکیل می‌دهند و خارج از این دو هیچ گذاره‌ای قابل طرح نیست چرا که این دو آخرین دستاورد فکری بشر در قرن بیست هستند و انسان صرفاً با بازی با واژگان در یک به‌ظاهر نزاع تمدنی گرفتار می‌شود پس با یک سؤال جدی روبرو می‌شویم که چه می‌شود که در اوج ناباوری صاحب‌نظران و مردم در دسامبر ۱۹۹۱ به‌طور ناگهانی دچار فروپاشی می‌شود … سرکار خانم آل‌آقا این سؤال با این مقدمه می‌تواند ادامه پیدا کند که بالاخره انقلاب سوسیالیستی شوروی در یک سیر خطی چه فراز و فرود‌هایی را از سرگذراند و چه مسیری را در تاریخ طی کرد ما در انقلاب شوروی یک حیات هفتاد و چهار‌ساله‌ای داریم که متشکل از هفت پیشوا است که از بنیان‌گذار آن لنین هفت‌سال شروع می‌شود استالین بیست و هشت‌سال نیکیتا خروشچف هفت‌سال لئونید برژنف هجده‌سال دو دورۀ کوتاه مدت یوری آندروپوف پانزده‌ماهه و کنستانتین چرننکو سیزده‌ماهه و میخائیل گورباچف هفت‌سال و نهایتاً فروپاشی … از نظر تاریخی بعد از مرگ استالین در سال هزار و نهصد و پنجاه و سه دقیقاً چه اتفاقاتی می‌افتد ظاهراً سرنوشت یک نظام از میان راه تغییر می‌کند همین‌طور است … سلام عرض می‌کنم خدمت شما و بینندگان محترم برنامۀ دوران به همان اندازه که دیکتاتوری‌های استالین عجیب و غریبند در تاریخ وقایعی که بعد از مرگش هم در اتحاد جماهیر شوروی اتفاق می‌افتد عجیبند اولین نکتۀ مهم این است که اتحادی که تا الآن خودش را به این شدت منسجم و یک‌پارچه نشان داده ناگهان بعد از استالین در بالاترین رده که ردۀ مدیریتی است دچار بحران می‌شود و از سال ۱۹۵۳ که استالین می‌میرد تا پنجاه و شش نمی‌توانند به مدیریت واحدی برای شوروی دست پیدا کنند اسامی افرادی که در تاریخ ماندگار شده که بر سر به‌دست آوردن قدرت نزاعی بین آنها درمی‌گیرد حالا همان‌طور که می‌بینید مالنکوف، نیکلای بولگانین آناستاس میکیویان، نیکیتا خروشچف و بریا در تاریخ ثبت شدند که جانشینان استالین هستند و درگیر جنگ قدرت می‌شوند برای کسب جانشینی نهایتاً در سال ۱۹۵۶ نیکیتا خروشچف پیروز این نزاع قدرت می‌شود و رهبری حزب و دولت را به‌دست می‌گیرد خب نیکیتا خروشچف کیست؟ ایشان دبیر دوم حزب در دوران استالین است و نقش‌های بسیار کلیدی را در دوران استالین بازی کرده اما با چه نامی در تاریخ ماندگار شده؟ آغازگر سیاست استالین‌زدایی، ماجرا چیست؟ سال ۱۹۵۶ روز آخر برگزاری بیستمین کنگرۀ حزب کمونیست شوروی در حالی‌که پنجاه و پنج کشور جهان حضور دارند در حال برگزاری است اعلام می‌شود که خبرنگاران و عکاسان سالن را ترک کنند کسی یادداشت‌برداری نکند همه سراپا گوش باشند رهبر حزب سخنان مهمی را می‌خواهند ایراد کنند خورشچف بالا می‌آید و طی ده‌ها صفحه و طی چندین ساعت پرده از جنایات استالین برمی‌دارد استالینی که تا حد پرستش بالا برده شده مردم بسیار دوستش دارند و نقش بسیار تأثیرگذاری داشته ناگهان به‌عنوان متهم شناخته می‌شود نقل است از آن جلسه که خود خروشچف چهار بار گریه می‌کند موقعی که دارد این مطالب را می‌گوید چندین نفر از هوش می‌روند در این جلسه این اولین اتفاق مهم بعد از دیکتاتور بزرگ شوروی است که تا انتهای عمر شوروی هم باقی می‌ماند هر بار مورد اعتمادترین فرد نسبت به پیشوای قبلی به‌قدرت می‌رسد و به محض این‌که به‌قدرت می‌رسد شروع می‌کند به نفی روشی که فرد قبلی داشته … تبری می‌جوید از خلاصه‌ … و منتقدترین فرد سیستم می‌شود و خودش را هم فقط راه نجات کشور از بحران‌های پیش‌‌رو می‌داند … ظاهراً این‌جا به یک نگاه دیالکتیکی رسیدند دیگه یعنی آن پیشوای قبلی تز سیستم است و این فرد جدیدالورود پیشوای جدید آنتی‌تز است و سنتز آن سیستم بعدی است که حاصل می‌شود که حاصل کیش شخصیت و Dictatorship پیشوای جدید است و انگار اصول دیالکتیک را آمدند در مدل پیشوایی حزب هم لحاظ کردند … بله دقیقاً همین‌طور است که می‌فرمایید خروشچف در راستای همین برداشت‌های شخصی خودش از مرام کمونیسم خودش را اصلاح‌طلب معرفی می‌کند و رویۀ جدیدی از مدیریت را که تحت‌عنوان استالین‌زدایی مطرح می‌شود پی می‌گیرد خب از سال پنجاه و شش تا شصت و سه میلیون‌ها زندانی سیاسی دوران استالین آزاد می‌شوند از گولاگ‌ها از آنهایی که اعدام شدند اعادۀ حیثیت می‌شود در حوزۀ فرهنگی اجازۀ چاپ آثار ممنوعه به‌خصوص اگر ضداستالینی باشند به‌راحتی داده می‌شود مثالی که من این‌جا بتوانم بزنم یک نویسنده‌ای دارند به‌نام سولژنیتسین که چهرۀ شاخصی هم هست ایشان در دوران استالین زندانی سیاسی و تبعید می‌شود یک کتابی دارد به‌نام یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ که به‌خاطر این کتاب ایشان تبعید می‌شود ولی در دوران آقای خروشچف ایشان برمی‌گردد کتاب با اجازۀ دولت چاپ می‌شود به فیلم هم تبدیل شد من فیلم سینماییش را دیدم … بله و بعدها حالا جایزه‌های مختلفی هم می‌گیرد و جالبه که بعد از خروشچف هم مجدد چون سیاست استالین گرایی در دوران آقای برژنف پیش می‌آید مجدد ایشان مجبور می‌شود تبعید شود با اصلاحاتی که اتفاق می‌افتد در حوزۀ فرهنگی فقط نیست در حوزۀ اقتصاد حرکت آرامی به‌سمت اقتصاد بازار و تجاری‌سازی خصوصی اتفاق می‌افتد البته این نکته را عرض کنم این‌که خروشچف اصلاح‌طلب است اصلاً به‌معنای کوتاه‌آمدن از آرمان‌های انقلابی یا دفاع‌نکردن از مرام کمونیسم نیست … ظاهراً آن اهداف برون‌مرزی را خیلی جدی‌تر هم دنبال می‌کند … دقیقاً همین‌طور است … اوج سال‌های جنگ سرد، آن سال‌ها است … دقیقاً در دوران ایشان مقاومتی که می‌کند بر سر احداث دیوار برلین، بحث کوبا در بحران موشکی کوبا در دوران ایشان اتفاق می‌افتد … پس هر چه در داخل نرم است در خارج دارد سختی نشان می‌دهد … دقیقاً بحث اصلاً این‌ است که نوع خوانش شخصی از کمونیسم دارد که اگر به‌نظر می‌آید حتی دارد نرمشی نشان می‌دهد اما دقیقاً به قرائت شخصی‌اش برمی‌گردد بحران‌های عجیبی را ایجاد می‌کند اما کوتاه نمی‌آید از آن نگاه خاص خودش و تا آن‌جا جلو می‌رود حالا جالب است این را هم بگویم که در حوزۀ بین‌المللی ایشان حتی نوع لباس‌پوشیدن نوع سخنرانی‌کردن در مجامع عمومی معروف است آن کفشی که مثلاً ایشان می‌کوبد روی میز سازمان ملل نوع چای نوشیدن در مجامع دیپلماتیک کاملاً ضد‌عرف برخورد می‌کند … هورت می‌کشد چای را … بله انگار که نظم موجود جهانی را که امپریالیستی می‌داند به‌هر نحو ممکن می‌خواهد … با پوشش با رفتار آن نظم را به چالش می‌کشد و سعی می‌کند یک‌جوری آنتی‌تز آن فضا باشد و الآن رفتارها و عکس‌هایی که از او هست نشان می‌دهد که خب آدم ساده‌ای نبوده یعنی این رفتارها هم مدل خاصی از آن حالا بگوییم علم بدن یا زبان بدن یا Body Language بوده که ایشان داشته و یک‌جوری آن ابهت فضای کاپیتالیستی را با رفتارهای این‌طوری به چالش می‌کشیده … بله دقیقاً همین‌طور است که می‌فرمایید اما خب مجموعۀ عملکرد ایشان از داخل اتحاد جماهیر شوروی قابل قبول نیست کار را به جایی می‌رساند که کودتایی علیه‌ش از درون حزب کمونیست شوروی و اتفاقاً به سرکردگی نزدیک‌ترین فرد باز به ایشان که شخصی است به‌نام لئونید برژنف اتفاق می‌افتد و خروشچف اولین و تنها پیشوای اتحاد جماهیر شوروی است که قبل از مرگ کنار گذاشته می‌شود و تا آخر عمر به‌همراه خانواده‌ش به‌دور از رسانه‌ها نگه داشته می‌شود … اجازه بدهید با این سؤال ادامه بدهیم که وقایع عجیب و غریبی دارد اتفاق می‌افتد بعد از وقوع انقلاب کمونیستی و هنوز احساس می‌کنیم که یک سیستم مداوم جریان ندارد یعنی مدام مدیریت موجی داریم و یک اتفاقاتی در حد شوک وارد می‌شود این مدیریتی که تا این حد به کیش شخصیت پیشوایان حزب مربوط می‌شود را شما چه‌گونه ارزیابی می‌کنید تحلیل شما چیست از این دوره؟ دقیقاً همین‌طور است در یک نگاه کلان ما در چهل‌سالگی و میان‌سالی حیات این انقلاب هستیم جایی که یک‌سری توقع‌هایی داریم در درجۀ اول توقع داریم یک نسل توانا و باورمند به اصول ایدئولوژیک را شاهد باشیم چه در سکانداری چه در تئوری‌پردازی برای ادارۀ شوروی با آن وسعت مرزی که الآن به کانون بلوک شرقی در دهۀ پنجاه بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل شده و روند مطالبات جهانی کم‌کم آغاز می‌شود در درجۀ دوم توقع داریم به یک ثبات و توافق آرای محتوایی و اجرایی رسیده باشیم در درجۀ سوم توقع داریم به یک منشور صفات پیشوایان سیستم رسیده باشیم در حالی‌که هر چه جلو می‌رویم با معضل عدم شکل‌گیری حتی نسل دوم این انقلاب روبرو هستیم که حداقل نبود مکانیزم صحیحی را در به قدرت‌رسیدن در نردبان حزب نشان می‌دهد رهبران در نزاع قدرت همیشگی و نه شایستگی پیروز می‌شوند کشتن رقبا چیزی که ما را یاد بدویت اعصار و زمان‌های ابتدایی می‌اندازد تا جامعۀ آرمانی ما به‌جای ثبات و توافق آرا شاهد مدیریت سینوسی و متغیر با آزمون و خطا هستیم ما ادارۀ سلیقه‌ای را می‌بینیم که به انواع ایسم‌ها و دکترین‌ها ختم می‌شود و مفصل‌های تکرارشونده برای حیات انقلاب شوروی می‌سازد مشکل اساسی‌تر ناکارآمدی سیستم نظارتی حزب و کسانی که عهده‌دار امور بودند افراد در عین‌حال فاقد کنترل درونی و دارای منفعت‌طلبی‌های رایج و معمول هستند که قاعدتاً مسیر انقلاب خیزش مردمی به انحراف کشیده می‌شود پس در شمای کلی هفت رهبر انحرافات و نوساناتی دیده می‌شود که نه تنها به نقطۀ ثابتی نمی‌رسد بلکه سبب فروپاشی و منهدم‌شدنش می‌شود … خب سرکار خانم آقایی این همه تفاوت در شیوه، منش و رفتار پیشوایان حزب این را چه‌گونه توجیه کنیم … این نکته خیلی جالبه که تمام پیشوایان شوروی اقدامات خودشان را با نام ایدئولوژی و عمل به مرام کمونیسم توجیه می‌کنند و هر کدام ادعا دارند که اقدامات خودشان است که نزدیک‌تر به اصول اساسی انقلاب است اما ما در عمل کلی تفاوت فاحش در رفتارها می‌بینیم یکی زندانی می‌کند به‌نام کمونیسم دیگری آزاد می‌کند باز به‌نام کمونیسم یکی اصلاحات می‌کند به‌نام ایدئولوژی یکی کودتا می‌کند برای دفاع از همان ایدئولوژی جالبه این همه برداشت‌های شخصی و دیکتاتوری‌های عجیب و غریبی که هر کدام از این‌ها در دوران‌های خودشان دارند واقعاً مخاطب را متعجب می‌کند که این چه اصل واحد‌ی است این چه ایدئولوژی محکمی است که حتی نمی‌شود در سطح رهبران از آن برداشت واحدی کرد حتی نمی‌تواند جلوی به وجود‌آمدن دیکتاتوری را بگیرد هر چند سال یک‌بار ما می‌بینیم که رویۀ مدیریتی اتحاد جماهیر شوروی عوض می‌شود و کاملاً بسته به سلیقۀ آن فرد دارد این اتفاق می‌افتد واقعاً به‌نظر می‌رسد که کمونیسم پاسخگوی این همه نیازی که در ردۀ مدیریتی وجود دارد نیست ما در همین رابطه یک پلی‌بکی را آماده کردیم که اگر موافق باشید ببینیم من مارکسیست نیستم این جمله را خود مارکس گفته بود اما سؤال این بود که آیا ایدئولوژی‌های مدرن را می‌توان از ایدئولوگ‌هایشان جدا کرد ادیان الهی به‌علت اتصال به منبعی فرا‌انسانی و وحیانی همواره مرجع مستقلی دارند اما آیا بنیان‌گذار یک مکتب فکری مدرن می‌تواند اولین معتقد به مکتب خود نباشد در حالی‌که تمام اصول موضوعۀ آن مکتب را با دریافت‌های شخصی خویش تدوین کرده است اگر مارکس، مارکسیست و داروین، داروینیست یا فروید، فرویدیست نباشند پس آیا این نسخه‌های مدرن حتی از درمان پزشکان خود نیز عاجز نخواهند بود همین مسئلۀ به‌ظاهر فلسفی نقش مهمی در روند فروپاشی شوروی ایفاء کرد مارکسیسم قادر نبود قرائت مشترکی میان رهبران شوروی ایجاد کند مشکل تا حدی بود که حتی خود مارکس هم چندین بار در اندیشۀ خود بازنگری کرده بود از سوی دیگر جنگ دائمی در لایۀ قدرت میان مسئولان شوروی سبب می‌شد که هر رقابتی برای به چنگ‌آوردن قدرت رنگ و بوی ایدئولوژیک به خود بگیرد لنین پس از به‌ دست‌گرفتن قدرت اعتراف کرد که با آرمان‌های مارکسیستی می‌توان بر اسب قدرت سوار شد اما نمی‌توان از آن سواری گرفت به‌همین جهت در اولین اقدام تجدیدنظر‌طلبانه سیستم نپ یا همان اقتصاد فروکاسته به‌سمت سرمایه‌داری را حاکم کرد استالین به‌عنوان شخصیتی عمل‌گرا مارکسیسم را نوعی شیوۀ اعمال قدرت می‌دید بنابراین استالینیسم در واقع قرائتی فلسفی از مارکسیسم نبود بلکه غالباً به روش اجرایی شخص استالین در حکومت‌داری گفته می‌شد خروشچف با شعار بازگشت به لنین تفسیر شخصی استالین از مارکسیسم را کنار گذاشت او اولین عضو از گرایش اصلاح‌طلبان حکومت بود که در شوروی به‌قدرت رسید اما بدون آن‌که خشونت استالینیستی را کنار بگذارد در زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شیوۀ لیبرال‌تری اتخاذ کرد برژنف نزدیک‌ترین گرایش را به استالین داشت و دورۀ او را دورۀ بازگشت به استالین می‌نامد فلسفۀ مارکسیسم برای او اهمیت چندانی نداشت و مثل استالین با روشی عملگرایانه مشغول تلاش برای پیروزی در جدال با آمریکا و رقبای خود در داخل حکومت شوروی بود آندروپف و چرننکو پیشوایان بعد از برژنف آن‌قدر پیر بوده‌اند که فرصتی برای ارائۀ تفسیر شخصی خود از مارکسیسم پیدا نکردند و به فاصلۀ کوتاهی از تصدی قدرت در اثر کهولت سن و بیماری از دنیا رفتند در میان پیشوایان شوروی گورباچف نظریه‌پردازتر از سایرین به‌حساب می‌آمد اگر چه تفسیر او از مارکسیسم دیگر اصلاً مارکسیسم نبود اصلاحات گلاسنوست و پرسترویکا قرار بود فضای باز سیاسی، اقتصاد بازار آزاد، سرمایه‌داری و آزادی‌های سیاسی به سبک غربی را برای مردم شوروی به ارمغان بیاورد قرائت گورباچف از مارکسیسم در حقیقت همان لیبرالیسم بود همۀ آنها مارکسیسم را بیش از اندازه جدی گرفته بودند ایدئولوژی‌های مدرن ساختۀ فکر منقطع از وحی بشر مدرن بودند و همین مسئلۀ خطاپذیری کافی بود تا آنها را زمین بزند آنها برخلاف رقیب لیبرالیست خود که تجدیدنظر‌طلبی را به‌عنوان یک اصل پذیرفته بود تلاش بیهوده‌ای می‌کردند تا از مارکسیسم چارچوبی غیرقابل خدشه بسازند و یادشان رفته بود که مارکس هشدار داده بود من مارکسیست نیستم خب آقای لئونید برژنف چه مرامی داشت و چه سیاستی اختیار کرد … همان‌طور که گفتیم طی یک کودتا خروشچف کنار گذاشته می‌شود و لئونید برژنف از سال ۱۹۶۴ تا هزار و نهصد و هشتاد و دو دبیرکل کمیتۀ مرکزی حزب کمونیسم می‌شود وقتی به سوابق ایشان نگاه می‌کنیم می‌بینیم که به توصیه و حمایت خروشچف کمیسر سیاسی ارتش سرخ شده ایشان بعد به‌عضویت کمیتۀ مرکزی حزب درآمده باز تحت حمایت‌های ویژۀ خروشچف مدارج ترقی را طی می‌کند و نهایتاً باز طبق همان رویه‌ای که گفتیم این فرد منتقدترین فرد سیستم می‌شود خروشچف را کنار می‌گذارد و خودش جایگزین ایشان می‌شود دوران هجده‌سالۀ مدیریت ایشان با شعار بازگشت به خط استالینیسم شروع می‌شود برخوردهای شدید استالینی مجدد در دوران ایشان اتفاق می‌افتد جالبه نظامی که مدعی برداشتن طبقات اجتماعی است ادعای این را دارد که بهشت‌زمینی کمونیست‌هاست تنها راه سعادت بشریت و شعارش عدالت است حالا هیچ‌کس نمی‌تواند در آن حتی به‌ریاست حزب برسد مگر این‌که پنهان‌کاری و شاید بشود گفت با دروغگویی خودش را بالا بکشد حالا تصور کنیم که در سطوح پایین زندگی مردم در چنین فضایی چه اتفاقی می‌افتد در دوران ۱۸ سالۀ مدیریت برژنف سیطرۀ روابط بر ضوابط به‌شدت جدی می‌شود آقازادگی، پارتی‌بازی، رابطه داشتن، واژگانی که در تاریخ ثبت شده که در این دوران تنها راه‌های پیشرفت مردم شوروی به‌حساب می‌آید در تاریخ هست که دختر آقای برژنف مشغول قاچاق الماس است نزدیکان ایشان درگیر فساد‌های اداری بسیار زیادی هستند از آن طرف می‌بینیم که تنها مرجع مردمی حزب برای شکایات مردم در دوران ایشان بسته می‌شود با این ادعا که ما از همه چیز اطلاع داریم و خودمان بهترین کار را داریم انجام می‌دهیم دوران مدیریت برژنف دوران رکود و ثبات در تاریخ ثبت شده و عوارض چندین دهه مدیریت دولتی کمونیست‌ها دیگر دارد خودش را به‌طور جدی نشان می‌دهد هرچند اجازۀ نشر هیچ خبری را نمی‌دهند اما گزارشات محرمانۀ KGB فقط هم به‌دست پیشوایان حزب می‌رسد حاکی از وضعیت اقتصادی بسیار نگران‌کننده‌ایست برای این‌که این نوع مدیریت دولتی کمونیستی ملموس بشود یک نمونۀ عینی دارید از آن دوره برای ما تعریف کنید … بله حتماً منظور از این مدیریت همه جانبه‌ای که از حزب و دولت می‌گوییم چیست؟ من اگر اجازه بدهید چند مثال بزنم اولیش یک خاطره است از کتاب حالا از استالین تا یلتسین که در سال ۱۹۶۵ اتفاق افتاده یعنی چندین دهه بعد از وقوع انقلاب یک آقایی عینکشان از دستشان می‌افتد زمین و هر دوتا عدسی این عینک می‌شکند … یک شهروند روسیه … بله ایشان مراجعه می‌کند به عینک‌سازی انحصار کامل همۀ خرید و فروش‌ها در شوروی در دست دولت‌ است ایشان مراجعه می‌کند به تنها جایی که وجود دارد برای این کار به ایشان می‌گویند که ما طبق قانون نمی‌توانیم دو تا شیشۀ عدسی هم‌زمان به شما بفروشیم و کاری برایتان نمی‌توانیم بکنیم خوب ایشان می‌گوید … چرا چون هر دو شیشه شکسته؟ … بله غیرقانونی است و آن‌جا این خدمات را نمی‌شود داد … شیشه‌ها نوبتی باید می‌شکست لذا ایشان را ارجاع می‌دهند به تنها جایی در کل مسکو که اجازه دارد دو تا عدس‌ها هم‌زمان را بفروشد ایشان آن‌جا مراجعه می‌کند عینکش را بررسی می‌کنند می‌گویند بله ما این کار را می‌توانیم بکنیم اما به شما نمی‌توانیم باز این دو عدسی را بفروشیم چرا به‌خاطر این‌که عینک‌هایی را ما فقط خدمات بهشان می‌دهیم که در یک محفظۀ مخصوص ضد‌ضربه مثلاً نگهداری شود و شما این را ندارید … یعنی در اثر بی‌مبالاتی نشکسته باشد و شما رعایت نکردید خب … این پروسه چندین روز طول می‌کشد تا ایشان اجازه‌های لازم را از ادارات مختلف می‌گیرد بالاخره بتواند شیشۀ عینکش را تعمیر کند شاید خیلی کاریکاتورآمیز باشد … فرمودید منبع ذکر این خاطره کدام کتاب است … از کتاب استالین تا یلتسین … از استالین تا یلتسین، بله انحصار تا این حد در دست دولت و حزب است که کسی نمی‌تواند حتی شیشۀ عینکش را به‌غیر از یک مجرای بروکراتی که بسیار پیچیده است تعمیر کند در حوزۀ کشاورزی محصولات کشاورزی فقط در جمهوری‌هایی که از بالا اجازه داده بشود کشت می‌شود باز به‌طور مثال مثلاً یک چیزی مثل سیب‌زمینی فقط در یک جمهوری خاص باید کشت بشود و به جاهای دیگر این اجازه داده نمی‌شود و بعد به تمام آن کشور پهناور شوروی ارسال بشود طبق آمارهایی که موجود است حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد محصولات کشاورزی و غذایی بر اثر حمل و نقل و جابجایی بین کیلومترها خاک شوروی از بین می‌رود … و اقمارش یعنی از اقمار باید چیزی منتقل شود به خاک روسیه … دقیقاً ولی خب اجازۀ اعمال شیوه‌ای به‌غیر از این به هیچ عنوان داده نمی‌شود آن‌قدر این مسئله کمبود‌های جدی مواد غذایی را به‌وجود می‌آورد که ایستادن در صف‌های طولانی با گذشت حدود شصت‌سال از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ امری کاملاً طبیعی است در شوروی … یکیش را این‌جا می‌بینیم جالبه خب … حالا این سال‌های بحرانی ابتدای انقلاب نیست چندین دهه از این انقلاب گذشته اما نقل است که انسانی که در شوروی زندگی می‌کند هر کجا که صف می‌دید می‌رفت می‌ایستاد صرف‌نظر از این‌که بداند آن صف برای خرید چه محصولی است چون بالاخره یک چیزی دارد عرضه می‌شود و ایشان حتماً یک روزی به آن احتیاج پیدا می‌کند از آن‌طرف در حوزۀ شهروندی همان‌طور که احتمالاً شنیده باشید تردد مردم شوروی در شهر‌ها و جمهوری‌های اتحاد جماهیر شوروی کاملاً ممنوع است بدون اجازۀ دولت و گرفتن روادید کسی حق سفر حتی داخل شهرهای کشور خودش را هم ندارد سفر به خارج از مرزهای شوروی که تقریباً محال است برای افراد ساکن در آن‌جا به‌غیر از حالا رده‌های بالای حزب یا ورزشکاران یا دانشمندان که آنها هم تحت نظارت‌های شدید امنیتی اجازه پیدا می‌کنند که برای مدت محدودی خارج بشوند از شهر خودشان در حوزۀ فرهنگی که این فشار‌ها بسیار جدی‌تر است رفتارهای فرهنگی هم توأم با تکانه‌های امنیتی است دیگر منظر مدیریت فرهنگی منظر امنیتی است آن‌جا چاپ، ترجمۀ کتاب، داشتن مجله، روزنامه فقط در انحصار دولت‌ است حتی حالا در قسمت‌های قبل فکر می‌کنم دوستان من این را توضیح دادند که در سبک هنری هم اتحاد جماهیر شوروی وارد می‌شود و فقط به هنرمندان اجازه داده می‌شود که در سبک رئالیسم سوسیالیستی کار کنند سبکی به‌غیر از این هم حتی اجازه داده نمی‌شود که کسی فعالیت هنری کند از آن طرف در شیوۀ برخورد با مخالف هم کمونیست‌ها ابداعات عجیبی واقعاً دارند تعداد زیادی از مخالفان را حالا مخالف هم که می‌گوییم نه کسی که مثلاً درصدد براندازی است یا مثلاً اقدامات ضد‌نظام کند نه هنرمندی که دلش نخواسته رئال بکشد نقاشی و مثلاً خواسته اکسپرسیونیسم کار کند متهم می‌شود یا به دادگاه کشیده می‌شود و تبعید می‌شود یا حتی قبل از آن به اتهام اختلال روانی راهی تیمارستان‌های مخصوص می‌کردند این افراد را و بعد هم قانون بود هر کس که از بیمارستان روانی مرخص بشود تا آخر عمر یک مأمور KGB موظف است که تمام شئون زندگی ایشان را زیر نظر داشته باشد و خودش هم هر چند وقت یک‌بار باید مراجعه کند حالا هم آن داروها و درمان‌های خاص را بگیرد و هم بالاخره نشان بدهد خودش را به‌عنوان فردی که اقدامات خرابکارانه دیگر نمی‌خواهد انجام بدهد اما در همین دوران ما می‌بینیم که پیشوایان حزب درگیر اشرافیت عجیب و غریبی ‌شدند و سبک زندگی‌شان کاملاً متفاوت است با سبک زندگی عامۀ مردم شوروی مدارس مخصوصی دارند که فرزندانشان آن‌جا تحصیل می‌کنند بیمارستان‌های مخصوصی دارند که فقط رده‌های بالای حزب امکان درمان در آن‌جا را دارند حتی فروشگاه‌های مخصوصی که اجناس لوکس وارداتی اکثراً هم غربی را آن‌جا می‌فروشند و فقط افراد رده بالای حزب اجازه دارند که از این‌ها خرید کنند این تفاوت در سبک زندگی در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی امری کاملا طبیعی شده در انقلابی که داعیه‌دار عدالت است و ادعای این را دارد که طبقات را برداشته حتی می‌بینیم ویلایی که خروشچف را تا آخر عمرش آن‌جا نگه می‌دارند به‌عنوان پیشوایی که برکنار شده ویلای کاملاً مجلل و اشرافی با یک وسعت خیلی زیادی است … جالبه یعنی به گولاگ تبعید نمی‌شود باز در اشرافیت، دوران بازنشستگی را طی می‌کند نظام ایدئولوژیک نظامی است برنهاده و مبتنی بر قراردادهای بشری یعنی فرقش با ادیان آسمانی این است ایدئولوژی را بشر تعیین می‌کند و این قرارداد اجتماعی کاملاً تأویل‌پذیر، توجیه‌پذیر است و با رفت‌و‌آمد انسان‌ها می‌تواند تا این حد تغییر بکند و قرائت شخصی داشته باشد در عرصۀ بین‌المللی مدیریت آقای برژنف را چه‌گونه شما ارزیابی می‌کنید … برژنف راه نجات کشور را در کسب قدرت نظامی می‌داند به‌خاطر همین تا سال هشتاد حدود پانزده‌درصد تولید ناخالص ملی را به پیشبرد اهداف نظامی اختصاص می‌دهد در حالی‌که … رقم خیلی بالایی است حالا از ارقام سایر کشورهای اطلاعی دارید در جهت مقایسه … بله در حالی‌که این عدد در ایالات متحده حدود پنج و دو دهم درصد و در فرانسه چهار درصد است پس می‌بینیم در دهۀ هشتاد میلادی گرچه شوروی بحران‌های اقتصادی شدیدی دارد اما در عین حال به بزرگترین قدرت تسلیحاتی جهان هم تبدیل شده و همین‌طور که در قسمت قبلی برنامه اشاره کردیم به‌شدت در دنیا پیشرو و برتر است البته از جهت نظامی دیگه یعنی در تسلیحات جلو افتاده … بله در همین زمان در همین سال‌ها در همسایگی شوروی انقلاب اسلامی ایران به‌وقوع می‌پیوندد در ژانویۀ ۱۹۷۹ که شرایط جدید استراتژیکی را در منطقه به‌وجود می‌آورد بسیار خب رسیدیم به انقلاب اسلامی ایران تحول مهم پایان دهۀ هفتاد میلادی که نقش بسیار مهمی هم در معادلات سیاسی پایان قرن بیستم دارد اگر صلاح بدانید مختصری در مورد حال و هوای دهه‌های هفتاد و هشتاد میلادی و گذر از دهۀ هفتاد به دهۀ هشتاد که سال‌های پایانی جنگ سرد هم محسوب می‌شود برای ما صحبت بفرمایید … جنگ سرد که منازعه بین دو گفتمان سوسیالیسم و کاپیتالیسم است در یک بازۀ چهل و پنج، پنجاه ساله جهان را درگیر می کند در طول این مدت هر دو اردوگاه سعی در حذف حداکثری طرف مقابل دارند و اگر در این سال‌ها ما در این دو دهه جنگ سرد را به بازی فوتبالی تشبیه بکنیم تیم سوسیالیسم چند گل جلوتر است … این تعبیر جالبی است یعنی اگر دو تیم دارند باهم بازی می‌کنند ظاهراً سوسیالیست‌ها چند گل جلوترند دلایلتان را قاعدتاً در ادامۀ بحث برای ما می‌فرمایید دیگه بله تجربۀ یمن، کوبا، اتیوپی و یونان این را ثابت می‌کند هم‌چنین کودتاهای مکرر و شتاب‌زده‌ای که غرب در کشورها که به اردوگاه سوسیالیسم ملحق می‌شوند به راه می‌اندازد برای ما این را روشن می‌کند که شوروی در یک موضع آفندی و ایالات متحده در موضع پدافندی است پس در سال‌هایی که فروپاشی اتفاق می‌افتد شوروی نه‌تنها از آمریکا عقب‌ترنیست بلکه دست برتر را در صحنۀ بین‌المللی دارد خب از تقابل سوسیالیسم و کاپیتالیسم گفتیم و رقابت پیچیدۀ میان این دو بلوک شرق و غرب طی سال‌های جنگ سرد اگر اشتراکاتی هم میان این دو بلوک سوسیالیستی کاپیتالیستی وجود دارد بیان بفرمایید آنها چیست … بله ما وقتی مقایسۀ تطبیقی بین دو بلوک شرق و غرب انجام می‌دهیم به اشتراکات جالبی برخورد می‌کنیم من‌جمله این‌که هر دو گفتمان بر پایۀ کلید‌واژه‌ای به نام عامل واحد جریان دارد عامل واحد به این معنی که کل تاریخ حیات بشر را در یک عامل واحدی خلاصه می‌داند مثل نژاد، جغرافیا، غریزۀ جنسی و عامل اقتصادی که به‌ترتیب داروینیسم، فرویدیسم و مارکسیسم را تشکیل می‌دهند که این سه بنیان‌های تفکر دو قطب غرب و شرق هستند … نهایتاً همان ناتورالیسم یا ناتورئالیسمی است که با دهری‌گری‌ پایان قرن نوزدهم تعریف می‌شد و ظاهراً تا قرن بیستم هم ادامه پیدا کرده … این به این معنی است که ما به مخرج مشترک این دو گفتمان می‌رسیم یعنی ما در قرن بیستم با یک تقابل فکری روبه‌رو هستیم که ماهیتاً شیرازۀ فکری مشترک دارند از قضا در مراحل پایانی ساخت دهکدۀ جهانی الگویی از ستیز و ضد‌خدا هستند پس اشتراک دومشان ضد‌خدا بودنشان است با شعار دین افیون توده‌هاست در شرق و خدای مرده در غرب اما اختلاف از جایی آغاز می‌شود که هر دو وعدۀ جامعۀ آرمانی انتهای تاریخ را دارند و از این‌جا ما کم‌کم با یک ادبیات آخر‌الزمانی مواجهیم واژگانی مثل عدالت، مساوات، نفی ظلم تاریخی بر بشر، همگی کنایه از خستگی بشر معاصر دارند خب برگردیم به مسائل داخلی اتحاد جماهیر شوروی و اواخر دوران برژنف سال‌های پایانی دوران برژنف را چه‌گونه توصیف می‌کنید برای ما زیاده‌روی در مصرف الکل، بیماری و کهولت سن مسائلی بود که در پایان زندگی برژنف ما شاهد بودیم اگر نهایتاً باعث مرگ برژنف نو در هزار و نهصد و هشتاد و دو می‌شود بعد از آن تا هزار و نهصد و هشتاد و پنج در یک بازۀ سه‌ساله یوری آندروپوف و کنستانتین چرننکو در فواصل کوتاهی مدیریت کشور را به‌دست می‌گیرند اما به‌دلیل بیماری و کهولت سنی که دچار هستند موفق به پیشبرد اهدافشان نمی‌شوند در این‌جا ما می‌بینیم بعد از گذشت شصت ،هفتاد‌سال که از وقوع انقلاب بلشویکی می‌گذرد ما با بحران کمبود نیروی انسانی روبرو هستیم به این معنی که انقلاب بلشویکی نتوانسته نیروهای جوان را برای مدیریت کشور تربیت کند و وارد رده‌های بالای حزب کند … کمونیسم پیر شده نسل اولی که انقلاب را دیدند پا به سن گذاشتند و دچار کهولت شدند کادر‌سازی که باید انجام می‌شده ظاهراً مبتنی بر آن اهداف اولیۀ انقلاب صورت نگرفته حالا دچار بحران جایگزینی افراد جدید هستند و دیگر سن و سال‌ها هم اقتضا نمی‌کند که پیشوایان جدید کیش شخصیت خودشان را در نظام بلشویکی جاری کنند و دیگر اصلاً نظامی مبتنی بر کیش شخصیت شکل نمی‌گیرد چون من کاملًا یادم هست که دوران آقای آندروپوف و چرننکو در حد ماه بود و نه سال به‌زحمت به یک‌سال می‌رسید خب الآن بحران مدیریت پیش آمده این تبعه‌ش چیست؟ این بحران زمینه‌ساز ورود فردی به‌نام میخائیل گورباچف به عرصۀ مدیریت می‌شود که ایشان اولین فردی هستند که انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ را ندیده‌اند و متولد مارس ۱۹۳۱ هستند که می‌بینیم ایشان به رده‌های بالای حزب وارد می‌شوند و عرصه‌های جدیدی را در شوروی به‌وجود می‌آورند … خب رسیدیم به آخرین پیشوای این نظام بلشویکی و در واقع شخصیت جنجالی میخائیل گورباچف که هنوز هم زنده است همین چندی قبل دیدیم که در انتخابات ریاست جمهوری رفت به‌عنوان یک شهروند رأی داد و در واقع هنوز هم ظاهراً فعال است قیافه‌ش هم همین شکلی است که الآن می‌بینیم یعنی چهرۀ روز او را الآن داریم می‌بینیم نه در آن دوره‌ای که جزو پیشوایان حزب بود خانم آقایی از دوران میخائیل گورباچف برای ما بگویید همان‌طور که فرمودید گورباچف که فکر می‌کنم تنها شخصیتی است که ما در این برنامه‌ها از او اسم می‌بریم و هم‌چنان زنده است متولد هزار و نهصد و سی و یک است تنها پیشوای اتحاد جماهیر شوروی است که انقلاب را درک نکرده در بعد از انقلاب به‌دنیا اومده تحت آموزه‌های نظام کمونیستی تحصیل کرده در دانشگاه دولتی مسکو رشتۀ حقوق خوانده در دوران دانشجویی مثل همۀ کسانی که در شوروی استالین زندگی کردند و مجبور بودند برای پیشرفت‌کردن خوش‌خدمتی‌های جدی به نظام بکنند ایشان هم کارنامۀ پرو پیمونی دارد … جالبه … یکی از دوستانشان در خاطره‌ای که از ایشان می‌گوید می‌گوید که گورباچف یک استالینیست واقعی بود نقش بسیار پررنگی در شناسایی و اخراج دانشجوهایی که مظنون به‌عدم وفاداری به حزب بودند از دانشگاه به‌عهده داشت آن زمانی که عضو کمسومول بود ایشان در دوران برژنف قیامی اتفاق می‌افتد در پراگ که برژنف تانک‌هایش را می‌فرستد و قیام اصلاح‌طلبانه را آن‌جا سرکوب می‌کند گورباچف نمایندۀ … ۱۹۶۸ … بله هزار و نهصد و شصت و هشت یک‌سال بعد گورباچف نمایندۀ رسمی برژنف برای سرکشی به پراگ و اطلاع آوردن از نتایج این سرکوب می‌شود و در تمام این رفت‌و‌آمد‌ها، کوچکترین برخوردی از گورباچف در تاریخ ثبت نشده که نشانی از ارتباط او با اصلاح‌طلبان موجود یا تغییر رویه‌هایی که بعدها در نوع رفتارهایش بروز داد از خودش نشان داده بشود خب ایشان عضو کمسومول بوده دبیر اول … سازمان جوانان حزب کمونیسم … بله سازمان جوانان حزب کمونیسم بعد دبیر اول کشاورزی می‌شود مسئولیت‌های مختلفی دارد و طی همۀ این مسئولیت‌ها و حضور در بخش‌های مختلف حزب کاملاً وفادار به اصول و قواعدی است که آن دوره دارد پیاده می‌شود بسیار حالا در کتاب‌ها آمده که پیدا‌کردن رابطه با افراد مؤثر را خیلی خوب بلد است روابط بسیار حسنه‌ای با چرننکو و آندروپوف برقرار می‌کند در کتاب‌ها که من می‌خواندم نوشته بود تحسین‌هایی که گورباچف مثلاً از شیوۀ مدیریت برژنف دارد و می‌گوید که مثلاً برژنف استعداد رهبری از نوع لنینیستی دارد یا مثلاً مهارت فلسفی آندروپوف را ایشان مدام می‌ستوده پس اهل تملق و چاپلوسی هم بوده … دقیقاً این در کتاب‌هایی که ما خوندیم اشارۀ جدی بهش شده بود سفرهای متعدد خارجی آقای گورباچف از سال هفتاد و پنج تا هشتاد و سه در مسئولیت‌های مختلف به کشورهای مختلفی ازجمله آلمان غربی، کانادا و بریتانیا دارد که خب تأثیر جدی روی نگاه ایشان به غرب می‌گذارد و از همان سال‌ها گورباچف را متمایل می‌کند به برقراری رابطه با غرب برای حل مشکلات داخلی شوروی در سال‌هایی که رهبری حزب کمونیسم شعار است و عبارت ما شما را دفن خواهیم کرد را در تاریخ مدام تکرار می‌کند … خطاب به غربی‌ها … از آقای خروشچف این بسار در تاریخ مانده … رجزی بود دیگه … بله ما می‌رسیم به آقای گورباچفی که مارگارت تاچر در مورد ایشان سال ۱۹۸۴ می‌گوید که من گورباچف را دوست دارم و ما می‌توانیم با هم‌دیگر مذاکره کنیم و معامله کنیم خب سال ۱۹۸۵ حالا سوابق ایشان را که که کنار بگذاریم سه ساعت بعد از مرگ چرننکو آقای گورباچف جلسۀ دفتر سیاسی را تشکیل می‌دهد در نبود اکثریت محافظه‌کارانی که اگر بودند شاید به رهبری حزب گورباچف رأی نمی‌دادند و ایشان در آن جلسه با اکثریت آراء رهبر حزب کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی می‌شود … من آن سال‌ها را خاطرم هست یکی از دلایلی که برای پیشوایی ایشان و انتخابش توسط آن دفتر سیاسی پولیتبرو ذکر می‌کردند این بود که جوان‌ترین عضو آن مجموعه بود و مرگ پیاپی دو پیشوای قبلی که دوران زعامت خیلی کوتاهی هم داشتند انگار یک‌جوری زهرچشم گرفته بود و آن حالت ناپایداری سیستمی که به‌شدت متکی است بر کیش شخصیت پیشوایان حزب قاعدتاً آنها را مجاب کرد که این بار بیایند جوان‌ترین عضو را از آن کمیتۀ مرکزی انتخاب کنند که این دیگر نمیرد و ظاهراً همین ماجرا کار دستشان داد … البته این هم من می‌گویم که وقتی می‌گوییم جوان‌ترین عضو حزب باز ایشان حدود پنجاه‌سالش هست در آن سال یعنی واقعاً آن‌قدر این بحران نبود نیرو جدی است و آن‌قدر همه سن بالا هستند که یک فرد پنجاه‌ساله به‌عنوان یک جوان تازه‌کار آن‌جا محسوب می‌شود … بله جوانشان ایشان هست و تنها نسل دومی که انقلاب را ندیده خب گورباچف راه برون‌رفت از مشکلات کشور را پروستریکا و گلاسنوست به عنوان ابداعات خودش معرفی می‌کند … دو برنامۀ اصلی ایشان بود بله توضیحی می‌دهید در مورد ترجمه‌ش که چه می‌شود … بله حرکت به‌سمت خصوصی‌سازی با رویکرد سرمایه‌داری در کنار بازگشایی‌های فرهنگی که سال‌های … اولی می‌شود پروستریکا و دومی می‌شود گلاسنوست که آن فضای باز سیاسی و فرهنگی مدنظر است … در حوزۀ مسائل فرهنگی اتفاقات پرشتابی رخ می‌دهد در این سال‌ها راه‌اندازی تعداد زیادی مجله و نشریه، چاپ کتاب‌های مختلف به راه افتادن موج جدیدی از ترجمۀ متون غربی همگی اقداماتی است که در دوران گورباچف اتفاق می‌افتد نقل است که روشنفکران آن دوره می‌گویند آرزوی دست‌نیافتنی خواندن برای ما محقق شده و الآن می‌توانیم هر چیزی را که می‌خواهیم به آن دست پیدا کنیم و بخوانیم اگر اجازه بدهید من از روی کتاب از استالین تا یلتسین چند جمله‌ای را بخوانم … بفرمایید … میخائیل سرگیویچ در مدت شانزده سال به‌عنوان یک مقام برجستۀ حزب در شهر مسکونی خود استاوروپول دقیقاً همان کاری را انجام می‌داد که رهبران حزب از او می‌خواستند او از جمله اندک رهبران محلی بود که اندیشه‌های انتقادی را می‌پذیرفت و زندگی دو گانۀ خود را این‌گونه ادامه می‌داد همیشه می‌دانست کجا خط فاصله را رسم کند او هرگاه که لازم می‌شد ارتباط با افکار لیبرالی را قطع و کارت وفاداری حزبی را بازی می‌کرد حالا دو مثال می‌زند از همسر ایشان و یکی از دوستان نزدیکشان که خاطراتی را از زندگی او می‌گویند و بعد ایشان خودش می‌گوید که اگر به ما می‌گفتند که سه‌سال بعد قرار است گورباچف چنین رفتارهایی را انجام بدهد ما هرگز خودمان باور نمی‌کردیم و این را صددرصد انکار می‌کردیم که چنین اتفاقی در آینده بیفتد باز ما یک بخش تصویری را اماده کردیم این‌جا که اگر موافق باشید ببینیم … بسیار خب با هم کلیپ تصویری این دوستان را می‌بینیم گورباچف شخصیتی که با وادادگی‌ها و عقب‌نشینی‌هایش در برابر غرب شناخته می‌شود همان کسی است که در طول جنگ تحمیلی عراق جدی‌ترین حامی حزب بعث محسوب می‌گردد او در سال ۱۹۹۰ جایزۀ صلح نوبل را دریافت کرد در حالی‌‌‌که حدود هشتاد و پنج درصد تجهیزات مورد استفادۀ عراق در جنگ تحمیلی از سوی شوروی در اختیار این کشور قرار گرفته بود گورباچف حتی با وجود اعتراض‌های فراوان جهانی به حملۀ شوروی به افغانستان با تأخیری سه‌ساله نیروهای نظامی خود را از این کشور بیرون کشید موضوعی که باید آن را در ادامۀ سیاست سرکوب مسلمانان در مناطق هم‌جوار شوروی دید گورباچف برخلاف وجهۀ سازش‌کاری که از خود در برابر غرب ساخت هرگز با قدرت‌های مسلمان همسایه پای میز مذاکره ننشست او هم‌چنان تمایل داشت یک طرف دو‌قطبی تقسیم قدرت در جهان باشد اما تنها اختلافش با رهبران قبلی شوروی این بود که می‌خواست از طریق سازش با غرب به این معامله دست بزند به‌همین خاطر بود که ظهور قدرت جدیدی چون انقلاب اسلامی ایران را در کنار مرزهای خود بر‌نمی‌تابید و از هر ابزاری برای تضعیف آن استفاده می‌کرد شوروی پس از وقوع انقلاب اسلامی سیاست دعوت برای پیوستن به بلوک شرق را در قبال ایران در پیش گرفت اما با پاسخ قاطع امام‌خمینی در رد این دعوت راهی جز مقابلۀ نظامی و پشتیبانی از کشور مهاجم پیش روی خود ندید به‌همین دلیل گورباچف در آخرین سال‌های حیات شوروی به بزرگ‌ترین حامی تسلیحاتی تنها متحد باقی‌مانده‌اش در منطقه یعنی عراق در برابر ایران بدل شد خب رسیدیم به بحث ناراضیان برجسته، آن موقع خیلی این تعبیر در مورد شوروی به کار می‌رفت و این‌که در آن سوی دیوارهای آهنین متفکرینی فرهنگ‌فرانی و ناراضیان برجسته‌ای هستند که در حبسند در گولاکند تحت فشارند و اسامی این‌ها را ما می‌شنیدیم ساخاروف بود سولژنیتسین بود بعد حالا حتی دیگر دایرۀ کار به سینما‌گران رسید تارکوفسکی، پاراجانف همۀ این‌ها اسمشان ناراضیان برجسته بود و بعداً هم معادل‌سازی شد برای انقلاب‌های دیگر هر جایی‌که نظام کاپیتالیستی با آن‌ها مشکل داشت از ناراضیان برجستۀ آن کشورها می‌گفت که در حصر و تبعید و خلاصه مشکلات امنیتی قرار گرفتند از این افراد توضیحی دارید در دورۀ آقای گورباچف این‌ها چه سرنوشتی داشتند … بله دقیقاً آقای گورباچف استفادۀ بسیار به‌جایی از این افراد می‌کند همان‌طور که فرمودید فشار‌های بین‌المللی و رسانه‌ای زیادی غرب به شوروی وارد می‌کرد به‌دلیل این‌که چهره‌های شاخصی را در حوزه‌های علمی یا فرهنگی شوروی متهم بود که این‌ها را مثلاً دارد آزار و اذیت می‌کند یکی از این چهره‌ها آقای ساخاروف است ایشان دانشمند و فیزیکدان است در اختراع بمب هسته‌ای شوروی نقش جدی دارد اما به‌دلیل گرایشات اصلاح‌طلبانه‌ای که دارد از همان دوران خروشچف تبعید می‌شود و یک مدتی زندانی می‌شود و بعد در تبعید به‌سر می‌برد فشار‌های بین‌المللی زیادی می‌آید حتی تا جایی‌که رئیس‌جمهور وقت آمریکا تلفنی پیگیر احوال ایشان بوده در دوران‌هایی و مثلاً آقای برژنف به‌تندی می‌گویند که مثلاً به شما ارتباطی ندارد این مسئلۀ داخلی ما هست جالبه به آقای گورباچف که می‌رسد ایشان طی تماس تلفنی مستقیم با ساخاروف از ایشان دلجویی می‌کند ساخاروف را به مسکو بر می‌گرداند خیلی هم استقبال گرم و دوستانه‌ای از ایشان به‌عمل می‌آورد یک‌سال بعد ساخاروف به‌عنوان نمایندۀ پارلمان انتخاب می‌شود و یکی از افرادی می‌شود که مدام بر نارضایتی‌های بیشتر در سال‌های بعد اضافه می‌کند و می‌شود گفت که در روند فروپاشی نقش جدی در لایه‌های پایینی بازی می‌کند خب گورباچف اعلام می‌کند که ما حق انتخاب‌داشتن مردم را به‌رسمیت می‌شناسیم در اتحادی که افراد ساکن در شوروی به‌شدت محدودند حالا پیشوای حزب اعلام می‌کند که ما این حق را برای مردم قائلیم که انتخاب کنند و همین زمینه‌ساز جنبش‌های جدایی‌طلب و ناسیونالیست در اقمار شوروی می‌شود کشورهایی به‌خصوص اروپای شرقی که به زور الحاق شدند به اتحاد جماهیر شوروی مثل اوکراین، لاروس، لهستان، گرجستان حالا کشورهایی که در نقشه هم مشخص هستند لتونی، لیتوانی، چکسلواکی و گرجستان به‌ترتیب خواستار جدایی از حاکمیت کمونیستی می‌شوند و اعلام استقلال می‌کنند … که بعضی از آنها اقمار روسیه هستند بعضی‌هایشان جزو سرزمین روسیه بودند مثل همان قزاقستان، ازبکستانی که الآن با نام جمهوری‌های آسیای میانه از آن‌ها یاد می‌کنند … بله درگیر قیام و جنبش‌های مختلفی می‌شوند در کنار همین وقایع که در بیرون از شاید بشود گفت مسکو دارد اتفاق می‌افتد و در روزگاری که مردم هرگز باور نمی‌کردند که یک رهبر کرملین در معرض تهاجم قرار بگیرد پرسش و پاسخ باهاش بشود حتی نمایندگان مجلس اجازه نداشتند از نظر فیزیکی تا یک حدی نزدیک‌تر بشوند به رهبران کرملین حالا ما گورباچف را می‌بینیم که از مردم می‌خواهد که نظر بدهند صحبت کنند تلویزیون به‌طور زنده ریزمکالمات و مشاجرات نمایندگان مجلس را نشان می‌دهد ایشان مورد خطاب‌های خیلی جدی قرار می‌گیرد و انتقاد از مسئولین رویۀ عادی مطبوعات و تلویزیون وقت شوروی می‌شود در حوزۀ اقتصاد هم البته ایشان حرکت‌های نسبتاً کندی نسبت به‌سمت اقتصاد باز و خصوصی‌سازی برمی‌دارد که هیچ کدومشان البته اجرایی نمی‌شوند در راستای سیاست خارجی به‌نظرم عجیب‌ترین اقدامات آقای گورباچف آن‌جا دارد اتفاق می‌اقتد ایشان طرح کاهش یک جانبۀ پنجاه‌درصدی تسلیحات اتمی را مطرح می‌کند ۵۰ درصد؟ خودخواسته … و به‌طور یک‌جانبه و خود‌خواسته هم اجرا می‌کند جالبه که رهبران غرب باور نمی‌کنند در ابتدا که آقای گورباچف دارد صادقانه این پیشنهادهای عجیب و غریب را می‌دهد و فکر می‌کنند که این هم‌چنان یک فریبی است که مثلاً ادامۀ جنگ سرد مثل استالین و برژنف گورباچف دام جدیدی برای این‌ها پهن کرده و سال‌ها طول می‌کشد تا صدق نیت گورباچف را بپذیرند و وارد بازی و مذاکره با گورباچف بشوند … بله آقای رونالد ریگان خیلی هم خوشحال است ظاهراً از این تفاهمات حاصله، خب من اگر اجازه بدهید باز از روی این کتاب تحولات سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی بخوانم در سال ۱۹۸۵ آهنگ تهاجم صلح گورباچف در طول تابستان آن سال شدت بیشتری گرفت او که از جانب وزیر خارجه دلپسندتر و جدیدش ادوارد شواردنادزه و نیز تیم به‌کلی دگرگون‌شدۀ مقامات دیپلماتیک و روابط عمومی شوروی حمایت می‌شد به مبارزۀ تبلیغاتی رعدآسایی با استفاده از تمام رسانه‌ها دست زد جشنوارۀ صلح و دوستی جوانان دنیا در مسکو برگزار شد و جالب است در چهلمین سالگرد فروافتادن بمب اتمی آمریکا بر هیروشیما ایشان اعلام می‌کند که شوروی آزمایش‌های موشک‌های هسته‌ای خودش را به‌مدت پنج‌ماه متوقف می‌کند و خواهان غیرنظامی‌شدن فضا است همان سال‌هایی که بحث جنگ ستارگان و این‌ها از طرف آمریکا مطرح است دو ماه بعد مجدد پیشنهاد دامنه‌داری در زمینۀ تسلیحات می‌دهد که شامل پنجاه‌درصد کاهش مشترک جنگ افزار‌های استراتژیکی هسته‌ای آمریکا و شوروی، برچیدن موشک‌های میان‌برد از خاک اروپا و شروع مذاکره با فرانسه و بریتانیا است تمام این پیشنهاد‌های مربوط به کاهش تسلیحات و توقف آزمایش‌های هسته‌ای از جانب دولت آمریکا به‌شدت رد شد این امر ابتکار تبلیغاتی را به میخائیل گورباچف داد که موفق شده بود نشان دهد از لحاظ بازیگری و برقراری ارتباط دست تبلیغاتچی بزرگ یعنی ریگان را از پشت بسته است در همین حال (حالا ادامه می‌دهد) مجدد ایشان طی سال‌های هشتاد و شش و هشتاد و هفت در مسکو و واشنگتن دیدارهایی را با رئیس‌جمهور وقت آمریکا دارد باز به‌طور یک جانبه آزمایش‌های هسته‌ای شوروی را سه‌بار در ماه‌های ژانویه، مارس و آوریل توقف‌ش را تمدید می‌کند پیشنهاد‌های دامنه‌دار جدیدی برای کاهش تسلیحات هسته‌ای ارائه می‌کند حالا یک‌سری طرح‌های طولانی است که من چون فرصت نیست این‌ها را اگر اجازه بدهید نگویم و مدام طرف آمریکایی این‌ها را رد می‌کند و اصلاً قبول نمی‌کند … عجیب است چون ما یک چیزی داریم به‌نام دمپینگ که در سیاست طرف مقابل را رقیب را این‌طور به چالش می‌کشند که من اگر تسلیحاتم را کم کنم شما هم کاهش می‌دهید یا نه این به چالش کشیدن اوست برای این‌که بگویند تو در بحث خلع سلاح صادق نیستی من آماده‌ام تو آماده نیستی که خب دمپینگ است تظاهر به کاهش سطح مسلح بودن است اما این‌که اجرا بکند این کاهش را و آن هم به‌صورت یک‌جانبه این نمی‌دانم معنیش چه می‌شود در بهترین حالت می‌شود گفت ایشان خیلی ساده‌لوح است اگر ساده‌لوح نیست آن‌وقت باید بگوییم عامل غرب است یعنی چطور می‌شود که آدم دمپینگ را اعلام کند به‌عنوان یک سیاست بعد اجرا هم بکند به‌صورت یک‌جانبه و دقیقاً همین‌طور که می‌فرمایید در این کتاب حتی این جمله دقیقاً آمده که تیم آمریکایی پیشنهادات را رد می‌کند و آن را دامنه‌دار‌ترین پیشنهاد کاهش تسلیحات در تاریخ توصیف می‌کند و چون مشروط البته به این بوده که آمریکا یک بخشی از مثلا‌ً همین‌طور که فرمودید تسلیحات خودش را کنار بگذارد و طرف آمریکایی مجدد این را رد می‌کند اما ایشان هم‌چنان پایبند است و برای اثبات حسن‌نیت خودش به‌طرف غربی تمام این شروط عجیب و غریب را می‌پذیرد نسل من کاملاً خاطرشان هست صحنۀ اسقاط موشک‌های عظیم‌الجثۀ اس اس ۱۸ روس را که آن موقع از نظر سایز و اندازه قد یک برج بود این‌ها، این‌ها را می‌آوردند و اسقاط می‌کردند جلوی دوربین برای نشان‌دادن حسن‌نیت طرف روس به طرف غربی و خب جالب است که آمریکا هم هیچ‌کار مقابله به مثلی انجام نمی‌داد یعنی او تسلیحات‌ش را داشت این طرف هم داشت سلاح‌های خودش را اوراق می‌کرد جلوی دوربین که حسن‌نیتش را نشان بدهد … دقیقاً همین‌طور است که می‌فرمایید و جالبه که این اقدامات به‌ظاهر صلح‌جویانۀ آقای گورباچف و برائت جستن از رفتارهای مثلاً رادیکال پیشینیانش هیچ آوردۀ اقتصادی برای شوروی ندارد باز من اگر اجازه بدهید از روی این کتاب کتاب استالین تا یلتسین بخوانم سیاست خارجی گورباچف دیگر مشکلات اقتصادی داخلی او را به حد‌ قابل‌توجهی بدتر می‌کرد مهم‌ترین نکته این‌که از کمک اقتصادی وعده داده شده غرب برای التیام دردهای شوروی خبری نبود روابط بهتر گورباچف با غرب هیچ کمکی به‌بار نیاورده بود که هیچ قرار هم نبود یک طرح مارشال بزرگ برای شوروی انجام شود دولت‌های غربی به این نتیجه رسیدند که اتحاد شوروی گورباچف در شرایط دشوار خود در جهت انتقال به دموکراسی و اقتصاد بازار از نظر اقتصادی و سیاسی بسیار بی‌ثبات‌تر از آن است که بتواند از کمک غرب به نحو مؤثری استفاده کند بهترین کاری که گروه هفت پیشرفته‌ترین کشورهای صنعتی غرب می‌توانست انجام دهد گفتگو دربارۀ تأ مین حدود شش میلیارد دلار کمک به مسکو بود که فقط هم قسمت کوچکی از نیازهای آن را تامین می‌کرد به‌علاوه سرمایه‌گذاران خصوصی غرب سرمایه‌گذاری در اتحاد شوروی را راه مطمئنی برای از دست‌دادن سرمایه‌های خود می‌دانستند و به هیچ عنوان به آن نزدیک نشدند و این اذعان خود غربی‌ها به این‌که هرچند که شما بسیار لبخند می‌زنی و دست دوستی به‌سمت ما دراز می‌کنی اما ما نمی‌توانیم کمکی به تو بکنیم از نظر اقتصادی چرا که اصلاً شوروی آمادگی پذیرش این کمک‌ها را ندارد و صرفاً در حد فرستادن گروه‌های موسیقی و یک‌سری کتاب مثلاً چاپ بشود در شوروی این مذاکرات نتیجه داد … یعنی فرهنگشان را صادر کردند ولی پول ندادند خلاصه … به هیچ عنوان ندادند قسمت‌های عبرت‌آموزی از تاریخ را داریم مرور می‌کنیم و به‌نظرم برای بینندگان محترم برنامه بسیار جالب است خب بالاخره سیاست‌های باز دورۀ آقای گورباچف در داخل راه را برای روی کارآمدن تند‌روهایی از او تندروتر در مسیر اصلاحات فراهم می‌کند که آقای یلتسین یکی از آنهاست در این باب اگر نکته‌ای هست بفرمایید … بله دقیقاً همان‌طور که می‌فرمایید سیاست‌های باز گورباچف در داخل باعث به صحنه آمدن افرادی مثل یلتسین می‌شود یلتسین که با تغییر قانون انتخابات که در دوران خود گورباچف اتفاق افتاد به‌عنوان اولین رئیس‌جمهور منتخب روسیۀ بزرگ انتخاب می‌شود در کنار گورباچف قرار می‌گیرد و مدام اصرار و پافشاری بر این می‌کند که اصلاحات کند دارد اتفاق می‌افتد و ما باید این را سرعت ببخشیم … باز آن بازی قدیمی، تز، آنتی‌تز و سنتز بعدی انگار همیشه این هست در آن سیستم … خب از آن طرف البته محافظه‌کاران کمونیستی که مخالف جدی اقدامات گورباچف در داخل هستند منافع اتحاد جماهیر شوروی را به‌شدت در خطر می‌بینند در همین زمان ما جنبش‌های جدایی‌طلب خیلی جدی شدند در اقمار سیاست خارجی را هم که همین‌طور که گفتیم هست کودتای در نوزده اوت ۱۹۹۱ توسط هشت عضو بلندپایۀ حزب کمونیسم بر علیه آقای گورباچف شکل می‌گیرد گورباچف در آن خانۀ ییلاقی که داشته بازداشت خانگی می‌شود تانک‌های شوروی به سطح شهر می‌آیند و اتفاقی که در دوران خروشچف افتاد را گویا که می‌خواهند دوباره تکرار کنند این‌جا مجدد یلتسین نقش آفرینی می‌کند در مقابل دوربین‌های روز غرب که مستقر هستند در مسکو مردم را فرامی‌خواند مقابل تانک‌ها می‌ایستند به‌نوعی از اصلاحات دفاع می‌کند کودتا شکست می‌خورد بعد از سه‌روز گورباچف به مسکو برمی‌گردد اما بعد از این سه‌روز دیگر گورباچف انگار که تاریخ انقضایش تمام شده و چهرۀ اول شوروی دیگر گورباچف نیست بلکه یلتسین است یلتسین پنهان‌کاری‌های جدی با تعدادی از جمهوری‌ها دارد که خب قراردادهای پنهانی یلتسین با رؤسای جمهور بعضی از این اقمار شوروی منعقد می‌کند که حتی اگر جدا بشوند از اتحاد جماهیر شوروی کشورهای مشترک‌المنافع هم‌سویی را تشکیل بدهند نهایتاً ما می‌بینیم که در پایان سال ۱۹۹۱ جنبش‌های استقلال‌طلب به‌خصوص در روسیه و اوکراین مشکل جدی اتحاد جماهیر شوروی هستند و کار بر آقای گورباچف آن‌قدر سخت می‌شود که نهایتاً در ۲۵ دسامبر همان سال رسماً اعلام می‌کند که از جایگاه خودش کناره‌گیری می‌کند و اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی رسماً از هم فرومی‌پاشد و پانزده کشور ارمنستان، آذربایجان، بلاروس، استونی، گرجستان، قزاقستان قرقیزستان، لتونی، لیتوانی، مولداوی، روسیه، تاجیکستان، ترکمنستان، اوکراین و ازبکستان از هم مستقل می‌شوند … چیز عجیبی است تقریباً شبیه فروپاشی امپراتوری عثمانی است و آن تجزیۀ عظیمی که بعد جنگ جهانی اول اتفاق افتاد و به‌شدت هم عبرت‌آموز است خب برویم با این سؤال ادامه بدهیم که خانم آل‌آقا اتحاد جماهیر شوروی به چه عللی دچار فرآیند فروپاشی شد … فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دسامبر ۱۹۹۱ خیلی غیرمنتظره اتفاق افتاد چه می‌شود که بلوک شرق با آن عظمت و جمعیت و قدرت و تمام المان‌های ژئوپولتیک و تسلیحاتی خیلی ناگهانی دچار فروپاشی می‌شود در محافل آکادمیک طیفی از علل برای فروپاشی ذکر می‌شود که ثقل فراوانی آن دلایل بیشتر به‌سمت مسائل اقتصادی و نفوذ فرهنگی است که با توجه به آستانۀ تحملی که ما از مردم شوروی به‌لحاظ مردم‌شناسی می‌شناسیم نمی‌توانیم چنین گزاره‌ای را به‌راحتی بپذیریم چون در این صورت فروپاشی باید خیلی زودتر اتفاق می‌افتاد در زمان قحطی بزرگ و در زمان بحران‌های دهۀ بیست در زمان جنگ‌های داخلی، خون‌ریزی‌های وحشتناکی که کشور شوروی پشت‌سر گذاشت چه می‌شود که در دهۀ هشتاد و نود که اتفاقاً شوروی در جنگ سرد دست برتر را دارد فروپاشی اتفاق می‌افتد؟ پس این قول رایج را که می‌گوید دلایل اقتصادی، بحران‌های اقتصادی، اقتصاد بیمار دولتی در کنار نفوذ فرهنگ لیبرالیستی در داخل مرزهای روسیه دلیل اصلی فروپاشی بوده را شما جزو دلایل اصلی نمی‌دانید یعنی معتقدید که قبلاً هم مشابهاتی وجود داشته قحطی، جنگ، فشار‌های شدید و البته افرادی را یا نمونه‌های فرهنگی را به آن سوی دیوار آهنین می‌فرستادند غربی‌ها و اجرای کنسرت داشتند موسیقی داشتند که در جلسات قبل اشاره‌ای به آنها رفت منطقاً باید به‌دنبال دلیل دیگری بگردیم همین‌طور است؟ برای انقلابی که ریشه در باورها و ایدئولوژی مردم دارد فقط پذیرفتن چیزی از جنس کمرنگ‌شدن عقاید و اعتقادات مردم است که می‌تواند علت فروپاشی باشد نظام کمونیستی در حقیقت فطرت مردم را نادیده می‌گیرد در نظام کمونیستی وقتی ارکان جامعۀ سوسیالیستی با ضدیت مواجه شد اهداف انقلاب شوروی برای نخبگان جامعه نخبگانی و مردم زیر سؤال رفت و ما می‌بینیم دهه‌های منتهی به فروپاشی سال‌های تزلزل جامعه نسبت به ارکان کمونیست هست … از ابتدا باوری بوده که با فطریات سازگار نبوده وجود خدا را منکر بوده و صرفاً با سوءاستفاده از آن فطرت عدالت‌خواه انسان‌ها خود را استوار کرده عدالتی را هم مستقر نکرده و طبعاً نتوانسته به‌ازای آن‌چه که از مردم می‌گیرد چیزی به آنها بدهد پس الآن ما یک خلاء ایدئولوژیک جدی داریم منظور شما این است؟ … بله به عنوان مثال مالکیت یک نیاز فطری بشر است نمی‌شود آن را نادیده گرفت و با حذف آن مشکلات را حل کرد و یا از جنبۀ دیگر اگر نگاه بکنیم عدالت را خواستند آن هم به‌معنای مساوات از انتها اجرا کنند در جامعه به یک تعبیر بهتر قصد این را داشتند که در خلاف جهت آب شنا کنند تا کی امکان داشت وقتی اهداف انقلاب شوروی زیر سؤال می‌رود یک سؤال جدی مطرح می‌شود که آیا راه دیگری برای مبارزه با ظلم و امپریالیست جهانی وجود دارد … خب ما داریم می‌رسیم به بخش جمع‌بندی این قسمت و وقت زیادی هم نداریم اجازه بدهید آن سؤال پایانی را بپرسم یک نظام ایدئولوژیک برای فروپاشی نیاز به دلایل ایدئولوژیک دارد مسائل اقتصادی، مشکلات، نفوذ فرهنگی خائنین داخلی و همۀ این‌ها مؤثرند اما دلیل اصلی باید دلیلی باشد از جنس اعتقاد و ایمان، برای ما در این باب توضیحی دارید … مهم‌ترین سند ما در این باب نامۀ تاریخی حضرت امام به گورباچف است … مفاد آن نامه را اگر دارید برای ما مرور بفرمایید ممنون می‌شوم حضرت امام در این نامه در ابتدا به بحث دور جدید بازنگری و تحول در تحلیل حوادث سیاسی اشاره می‌کنند ایشان در درجۀ اول اشاره می‌فرمایند که مشخص است که شما در یک دور جدیدی از تحولات و بازنگری در تحلیل حوادث سیاسی جهان قرار دارید که این اتفاق منجر به به‌هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان می‌شود و می‌فرمایند که من توضیحاتم را بر این اساس استوار می‌کنم ایشان در ادامه می‌فرمایند که اگر این تغییر فقط برای حل معضلات حزبی باشد در همین حد شهامت تجدیدنظر‌طلبی برای مکتبی که سالیان سال پیروان خودش را در یک حصار آهنین زندانی کرده قابل ستایش است اما اگر به بیشتر و فراتر از این می‌اندیشید فراتر از این فکر می‌کنید اولین مسئله که باید مدنظر داشته باشید این است که خدازدایی و دین‌زدایی که سیاست پیشین اسلاف شما بود که قطعاً بزرگترین و بالاترین ضربه را به پیکر مردم شوروی وارد کرده باید تجدید‌نظر بکنید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق امکان ندارد و این‌جا خیلی جالب است در سه چهار بند ابتدای نامه حضرت امام کل تاریخ حیات شوروی را به‌طور خلاصه مرور می‌فرمایند آن حقیقت اتفاقات و وقایع جهانی را خیلی روشن تبیین می‌کنند می‌فرمایند که اگر شما بخواهید در این مقطع تنها گره‌های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه‌بردن به کانون سرمایه‌داری غرب حل کنید نه تنها دردی از جامعۀ خویش دعوا نمی‌کنید بلکه دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش‌های اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده دنیای غرب هم در همین مسائل به شکل دیگری به بن‌بست رسیده که این ما را یاد بحران‌های لیبرالیسم خصوصاً بعد از ۲۰۱۷ می‌اندازد مشکل اصلی کشور شما مالکیت اقتصاد، آزادی، نیست مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خدا است همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال بن‌بست خواهد کشید مشکل اصلی شما مبارزۀ بیهوده با خدا و مبداء هستی آفرینش است در فراز دیگر می‌فرمایند که برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد این همان جملۀ طلایی که شهرت پیدا می‌کند در تاریخ ایشان دلیلش را در ادامه می‌فرمایند که چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمی‌تواند بشریت از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی‌ترین درد جامعۀ بشری است بیرون آورد در فراز بعدی می‌بینیم اعتراف رفتاری آقای گورباچف را اشاره می‌کنند مبنی بر پشت کردن به کمونیسم و مارکسیسم که اگر شما اثباتاً به مارکسیسم پشت نکرده‌اید ولی خودتان می‌دانید که حقیقتاً این طوری نیست رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم و شما دومین و آخرین ضربه را به پیکر آن نواختید و امروز چیزی به‌نام کمونیست در جهان نداریم توجه می‌دهیم الآن در سال ۱۹۸۹ میلادی قرار داریم در حالی که حتی خوش‌بین‌ترین رهبران جنگ سرد در ایالات متحده هم قادر به پیش‌بینی سقوط ابرقدرت کمونیستی نیستند در فراز دیگر … ولی دوسال زودتر حضرت امام اشاره می‌فرمایند که این فرو‌پاشی نزدیک است پس ما اولین پیش‌بینی را از جانب امام راحل داریم و اندرز آنها به این‌که با مطالعه در منابع دینی اسلامی در واقع راه صحیح را بربگزینید و کاپیتالیسم هم راه برون‌رفت شما از مشکلات نیست اتفاقی که در کنار مرز‌های اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی می‌افتد در سال ۱۹۷۹ که وقوع انقلاب اسلامی ایران است تابیدن نور انقلاب اسلامی ایران به جمهوری‌های مسلمان‌نشین آسیای میانه که آن‌موقع جزو بخشی از این امپراتوری‌ سرخ بوده‌اند و سال‌ها دین خود را پنهان می‌کردند که در جلسات قبل هم اشارتی بر آن رفت اشغال ناجوانمردانۀ سرزمین مسلمان افغانستان، کشور اسلامی افغانستان خب اشغال می‌شود و طبعاً این مواجهۀ ارتش سرخ که طبق اخبار یک‌سوم سربازان رده پایین آن مسلمانانی بودند که دین خود را پنهان می‌کردند و ملت مسلمان افغانستان در واقع یک تضادهای جدیدی را در داخل آن مرزها ایجاد می‌کند و نهایتاً نامۀ تاریخ‌ساز امام راحل که یک‌جور دعوت به اسلام است به همان شیوه که مثلاً در صدر اسلام بزرگان سلاطین آن دوره دعوت به اسلام می‌شوند این‌جا هم انگار گورباچف دارد دعوت به اسلام می‌شود و خصوصاً آن تیم عجیبی که امام راحل برای بردن این نامه در نظر می‌گیرند یک دیپلمات که ظاهراً وزیر امور خارجۀ وقت ماست یک عالم دینی که در واقع فیلسوف است و عالم و از جهت تئوریک قرار است سؤالات احتمالی آقای گورباچف و همکارانش را پاسخ بدهد و یک خانم مبارزی که قرار است تراز زن مسلمان و انقلابی باشد این سه نفر نامۀ امام راحل را می‌برند ولی گورباچف حالا یا درنیافت یا تجاهل العارف کرد در پاسخی که برای نامۀ امام می‌فرستند از طریق وزیر امور خارجۀ وقت ادوارد شواردنادزه که خب باز همۀ ما در حافظۀ تاریخی یادمان می‌آید وقتی پاسخ نامۀ گورباچف را می‌آورد و فکر می‌کند که این پاسخ باید یک پاسخ دیپلماتیک باشد امام می‌فرمایند که من فقط می‌خواستم افقی جدید پیش روی شما باز بشود و ظاهراً شما این را درنیافتید چیزی قریب به این مضمون می‌گویند و بدون حالا انجام هیچ توضیح بیشتری از جا برمی‌خیزند دست را با اقتدار به پشت کمر می‌زنند و از ان جلسه بیرون می‌روند فیلم بسیار مهمی است و انگار که دعوت ایشان را در نیافته طرف روس و نتیجۀ این تعلل یا اهمال دوسال بعد آشکار می‌شود وقتی که در آن اعتراف بزرگ، آقای میخائیل گورباچف اعلام می‌کند که مهم‌ترین ضعف ما جدال بیهوده‌ای بود که طی هفتاد و چند سال با مهم‌ترین و فطری‌ترین مفهوم هستی یعنی وجود خدا داشتیم یعنی این‌که ما این امر فطری را منکر شدیم و این زمینه‌های زوال ما را فراهم کرد خوب یک جمع‌بندی هفته‌نامۀ آلمانی اشپیگل دارد اگر مایلید آن را هم خانم آقایی شما از رو بخوانید و ما بحث را به پایان ببریم این جمع‌بندی اشپیگل چی بود که اشاره‌ای هم به همین نامۀ امام دارد بله همین‌طور که فرمودید خبرگزاری‌های بزرگ جهان مثل هفته‌نامۀ اشپیگل اشاره‌ای می‌کنند به‌طور جدی به این نامه و طبق متنی که در تاریخ مانده این هست که پیش‌بینی آیت‌الله خمینی رهبر انقلاب ایران مبنی بر این‌که طی ده‌سال آینده کمونیست از گیتی رخت برخواهد بست و اسلام دین محبت به جنبش پیروزمندانۀ خود ادامه خواهد داد در کمتر از سه‌سال تحقق یافته است این روزنامه می‌نویسد نامۀ آیت‌الله خمینی نه‌تنها به سقوط شوروی بلکه به زوال رویای دیرینۀ کمونیسم برای تسلط بر جهان منجر شد اکنون ممکن است زمان آن فرارسیده باشد که پیش‌بینی دوم آیت‌الله خمینی تحقق یابد و جمهوری‌های تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان و نیز آذربایجان که موطن پنجاه میلیون نفر سکنۀ مسلمان هستند تبدیل به قدرت مسلط شوند … البته پیش‌بینی سوم امام‌خمینی را در مورد آن‌چه که قرار است اتفاق بیفتد هفته‌نامۀ اشپیگل قید نمی‌کند و آن هم بالاخره زوال نهایی کاپیتالیسم است و در واقع بلوک غرب که هفته‌نامۀ اشپیگل شهامت این را ندارد که به آن اشاره کند و در نامۀ امام بود بسیار تشکر می‌کنم از شما و از بینندگان محترم برنامه که در این پنج جلسه با ما همراه بودند ما محصول پژوهشی تیم انقلاب روسیه را که بسیار فراتر از آن چیزی است که در این برنامه دیدید بر روی سایت برنامه dorantv قرار می‌دهیم و در همین جا با شما بینندگان محترم خداحافظی می‌کنیم تا دورانی دیگر، خدانگهدار آقای سون یات سن را پدر انقلاب چین می‌دانند گیرم که انقلاب کمونیستی هزار و نهصد و چهل و نه را ندید ولی اقدامات او برای وقوع انقلاب ۱۹۱۱ مقدمه‌ای تلقی می‌شود برای آن‌چه که در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد … سلسلۀ مانچو از سال ۱۶۴۴ بر چین حکومت می‌کرد اما در سال‌های پایانی این سلسله ما شاهد گذار از دوران کهن به دوران مدرن هستیم در آن سال‌ها چین متحمل شکست‌های فراوانی شده بود از کشورهای اروپایی و مخصوصاً ژاپن و این موضوع مردم چین را آزرده کرده بود به‌همین دلیل قیام‌های مختلفی برای کوتاه‌کردن دست بیگانگان و مقابله بانفوذ آنها انجام داده بودند که از جمله آنها می‌توانیم به قیام مشت‌زنان یا بوکسورها اشاره کنیم در سال ۱۸۹۸ که تا سال ۱۹۰۱ طول کشید کمی بعد از تشکیل کومین‌تانگ یوآن شیکای که سمت ریاست ارتش چین را در آن زمان داشت درصدد حمله به کومین‌تانگ بود که جنگ جهانی اول شروع می‌شود مردم از حکومت ملی‌گرایان خیلی راضی نبودند چون آنها به وعده‌های خودشان ازجمله عدالت‌خواهی و حق مالکیت عمومی عمل نکرده بودند و همین‌طور اشاره‌ای که شما داشتید قرارداد ورسای بسته شده بود که به مردم چین در آن هم‌چنان داشت ظلم می‌شد

4 6 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها