فصل 1
قسمت 15
انقلاب روسیه ۳
مدت زمان : 73 دقیقه
تاریخ پخش : ۲۸ دی ۱۳۹۷
134 مگابایت
Comming Soon
109 کیلوبایت
برچسب‌ها:

متن کامل

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم بینندگان محترم برنامۀ دوران سلام هم‌چنان که می‌دانید تبار‌شناسی انقلاب‌های مهم معاصر موضوع اولین فصل از مجموعه برنامۀ دوران است و بررسی انقلاب روسیه موضوع این برنامۀ ماست این سومین قسمت از برنامۀ انقلاب روسیه است که تقدیم محضر شما می‌شود و طبق روال هر برنامه در آغاز با پژوهشگران جوانی که زحمت ارائۀ برنامه را عهده‌دار بوده‌اند آشنا می‌شویم ما اول یک‌سری کتاب‌های کلی را بررسی کردیم بعد از آن طبق آن بازۀ زمانی که داشتیم دورۀ حکومت استالین را بررسی کردیم این دوره از نقطه نظرهای مختلف اهمیت دارد چون اولین دوره‌ای است که ایدئولوژی مارکسیستی نسبتاً توانسته پیاده بشود در دورۀ لنین فرصتی برای اجرای ایدئولوژی وجود ندارد وقتی سراغ شخصیتی مثل استالین می‌روی از یک جنبه‌هایی نقطۀ عطف انقلاب شوروی هم هست برای این‌که بتوانیم در این دوره به تحلیل برسیم مسائلی مثل اقتصاد، دین، سیاست و فرهنگ بررسی شده سعی کردیم که اول بستر تاریخی شوروی را بشناسیم قبل از انقلاب، خود زمان انقلاب و حتی بعد از استالین و چگونگی دستیابی به منابع‌مان این‌که در چه حدی باید در چه منابعی جستجو کنیم سعی کردیم تا آن‌جایی که می‌شود اکثر منابعی که به‌دست ما می‌رسد و چیزی راجع به استالین دارد بررسی کنیم با حجم انبوهی از اطلاعات مواجه شدیم و هر کدام از آن اطلاعات در دورۀ معاصر فوق‌العاده تأثیر‌گذار هستند وقتی وارد منابع می‌شوید یا از منظر لیبرال و سرمایه‌داری غرب دارد به انقلاب شوروی نگاه می‌کند که نگاهی منتقدانه توأم با تحقیر و کم‌بینی است مجبور بودیم به منابع مختلف دسترسی داشته باشیم یک‌سری منابع هم نگاه‌های توأم با تحسین داشت در روند پژوهش سعی می‌کردم با هم گروهی‌های دیگر در جریان بگذارم ما مجبوریم در گفتگوهای مداوم مدام این‌ها را کنار هم بچینیم که ببینیم به چه نتایج مشخص و مشترکی به هم‌دیگر رسیدیم یک تعامل دو طرفه بین بچه‌ها بوده بیشتر کار ما به‌صورت حضوری انجام می‌شد وقتی شما دربارۀ موضوعی با این وضعیت منابع می‌خواهید بررسی بکنید پیدا‌کردن حقیقت خیلی سخت است و این‌که منابعی که هم‌سو با نگاه شما باشد خیلی کم است در این بین شما سعی می‌کنید که منابع را کنار هم بگذارید تا ببینید که در واقع حقیقت ماجرا کدام قسمت است یکی از منابعی که هم در کارگروه ما و هم در کارگروه انقلاب اسلامی خیلی مورد توجه قرار گرفت کتاب‌های شهید صدر بود نقطۀ قوت کار ما بود که بستر تاریخی را انتخاب کردیم نه بستر نظری را که هم ساده‌تر فهم بشود و هم همه بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند بعد از آن سعی کردیم که در یک‌سری مقالاتی این ماجرا و این تحلیل‌ها نوشته بشود خب خانم سبحانی، خانم حسنی به استودیوی برنامۀ دوران خوش آمدید این سومین جلسه‌ای است که ما در خدمت تیم پژوهشگران گروه انقلاب شوروی هستیم و شما هم از اعضای پرتلاش این گروه بودید که حالا با پلی‌بک تلاش شما هم بینندگان آشنا شدند و محصول کار شما را دیدیم قاعدتاً من چون در نیمۀ راه هستیم باید مقدمه‌ای از آن‌چه که گفته شد را مرور کنم و بعد ان‌شاءالله با پلی‌بک بعدی در خدمت بینندگان محترم برنامه باشیم در قسمت قبلی برنامه ما دیدیم که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در واقع مارکسیسم را در ظرفیت اجتماعی سوسیالیسم در روسیۀ آن روز محقق می‌کند و یک نظام تک‌حزبی توسط لنین ایجاد می‌شود الآن که دیگر بالاخره جنگ‌های داخلی تمام شده و اتحاد شوروی شکل گرفته خب آغاز بیماری لنین است سال هزار و نهصد و بیست و دو و از این‌جاست که نقش فردی به‌نام ژوزف استالین پر‌رنگ می‌شود در نظام حزبی که آن موقع حالا طبق مناسباتی که قاعدتاً برای ما توضیح خواهید داد این فرد به دبیرکلی حزب رسیده و مناسبات قدرت را کاملاً در اختیار گرفته و سعی می‌کند که منویات لنین بیمار را در شرایط اجتماعی روسیۀ آن روز اعمال کند و از هزار و نهصد و بیست و چهار که لنین می‌میرد حالا قدرت مطلق روسیه آن روز آقای ژوژف استالین است و به دوره‌ای می‌رسیم که موضوع این برنامۀ ماست یعنی عصر استالین و مرام او که به استالینیسم مشهور است اگر موافق باشید پلی‌بکی را که خود شما آماده کردید ببینیم و بعد بحث را در مورد موضوع این جلسه آغاز کنیم ژوزف جوغاشویلی با نام حزبی استالین به‌معنای مرد پولادین در گرجستان سال ۱۸۷۹ متولد شد او تنها فرزند پدر کفاش و مادر رختشویش بود در چهارده‌سالگی بورسیۀ تحصیل در مدرسۀ دینی تفلیس را دریافت کرد اولین نسل مارکسیسم‌های گرجستان از این مدرسه برخاسته بودند و تحصیل ژوزف در این مدرسه او را به عرصۀ سیاست و عضویت در حزب کمونیسم کشاند با شروع دوران مبارزات سیاسی نام کوبا را به یاد قهرمانی گرجستانی برای خود برگزید وقتی نوشته‌های لنین را خواند کم‌کم توانست به مسئولیت تبلیغات مارکسیستی حزب در انجمن کارگران راه آهن تفلیس دست پیدا کند در این سال‌ها چند‌بار بازداشت و تبعید شد تا در دسامبر سال هزار و نهصد و پنج در سفر به اتریش با لنین ملاقات کرد در این ملاقات استالین به پیشنهاد لنین جزوۀ مارکسیسم و مسئلۀ ملی و استعماری را نوشت که بعدها او را به‌مقام کمیسر خلق در امور ملیت‌ها رساند دوره‌ای سردبیر روزنامۀ پراودا نشریۀ اصلی حزب کمونیسم بود تحریم حضور در جنگ جهانی اول توسط وی به‌عنوان رئیس دفتر سیاسی سبب اعتماد بیشتر لنین گشت استالین در سال‌های هزار و نهصد و هفده تا هزار و نهصد و بیست و دو کمیسر خلق در امور ملیت‌ها و عضو شورای نظامی انقلاب بود و با لنین، زینوویف، کامنف و تروتسکی شورای مرکزی حزب را تشکیل می‌دادند در تمام دورانی که استالین کمیسر خلق در میان ملیت‌ها بود از این فرصت استثنایی نهایت استفاده را برد او با سفر به اقصی نقاط سرزمین پهناور روسیه و جماهیر اقماری آن کمونیست‌های جوان را به‌سمت خود جذب کرد و با کادر‌سازی طرفدارانش را برای تأثیر در انتخابات درون حزبی تقویت کرد استالین برای رسیدن به مقام عالی حزب و جانشینی لنین از مدت‌ها قبل برنامه‌ریزی و فعالیت کرده بود و پس از مرگ لنین در ژانویۀ هزار و نهصد و بیست و چهار به جای لنین نشست استالین در پی اختلافات ایدئولوژیک با تروتسکی او را از حزب اخراج کرد زینوویف و کامنف را نیز از سر راه خود برداشت او خوانشی جدید از ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم مبتنی بر فردیت خود به نمایش گذاشت آمیخته‌شدن کیش شخص تفرعن، استبداد ذاتی و بدبینی با تئوری ناکارآمد، از او حاکمی مستبد و بی‌رحم در طول تاریخ ساخت او کیش شخصیت خود را با خشم و بردباری در هم می‌آمیخت و با رفتارهای کمی موقرانه اصلاحات اجتماعی سیاسی مدنظر خود را به دیگران تحمیل می‌کرد خب ما کلیپ ژوزف استالین را دیدیم و در خدمت شما هستیم اگر نکته‌ای دارید با بینندگان بفرمایید … خدمت شما و بینندگان عزیز برنامه سلام عرض می‌کنم ان‌شاءالله که بتوانیم مباحث را به‌صورت کامل ارائه بدهیم. بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم بنده هم سلام عرض می‌کنم خدمت شما و بینندگان محترم در خدمت هستیم تشکر می‌کنم اجازه بدهید با این سؤال شروع کنیم که خوب عصر استالینیسم مشخص است یعنی همه چیز معطوف به شخصیت دیکتاتوری به‌نام ژوزف استالین یعنی کیش شخصیت اوست که همه چیز را تعریف می‌کند و در بین مشاهیر تاریخ به‌نظر می‌رسد که ایشان بیشتر به سختی و صلابت مشتهر است از شخصیت استالین برای ما بگویید و این‌که چه‌گونه مؤلفه‌های شخصیتی او مؤلفه‌های یک نسل را و یک اصل را در شوروی تعیین می‌کند اگر بخواهیم دوران حاکمیت استالین را بررسی کنیم باید آن را پیش از دوران دبیرکلی و پس از آن مورد بررسی قرار بدهیم استالین یا همان ژوزف یا کوبا که در دوران نوجوانی‌اش به‌خاطر قهرمان مورد علاقه‌اش با این نام خوانده می‌شد در دوران مبارزاتی خود در درون حزب به‌خاطر ارادۀ پولادینی که دارد و عملگرائیش با عنوان استالین به‌معنای مرد پولادین خوانده می‌شد استالین ارتقاء حزبیش را از پایین‌ترین رده‌های حزب شروع کرد و فعالیتش در این زمینه با سخنرانی‌های پرشور او در اعتصابات حوزۀ قفقاز شروع شد این استعداد او باعث رشدش در فعالیت حزبی و در رده‌های حزبی شد تا جایی که توانست خودش را با این توانایی بیان کند و مطرح کند او در اجرای دستورات لنین به‌شدت متعهد و پیگیر بود تنها شغل واقعیش را در دوران جوانی از دست داد به‌عنوان یک مبارز کامل بلشویک پا به میدان مبارزه گذاشت و تلاش کرد که تئوری‌های مارکسیسم را در این زمینه دنبال بکند آن‌قدر روی این زمینه پیگیر بود که حتی در دوره‌ای که همسرش بیمار بود تلاش می‌کرد کمک‌های مردمی را جمع کند و برای رهبران حزب به خارج از روسیه انتقال بدهد او حتی در این دوره به فعالیت‌های تبهکاری هم دست زد و به محمولۀ بانک تفلیس دستبرد زد و به‌خاطر همین بازداشت شد و دوره‌ای زندانی بود بخشی از فرآیند انقلابی‌گری بس دستبرد‌زدن به بانک هم بوده خب بله در جریان‌های چپ این گونه فعالیت‌ها مرسوم است با وجود همۀ این خوش‌خدمتی‌هایی که برای حزب کرد شایعاتی مبنی بر جاسوسی او برای دستگاه تزار هم وجود دارد برای چنین مبارزی … خب این قدری عجیب است یک آدم رادیکال، به‌شدت پرشور، ظاهراً انقلابی و سرسخت در حد تبهکار و سارق بانک حالا چه جوری جاسوس رژیم تزار شد آیا دستگیر شد و مثلاً در زندان جاسوس شد و یا در همان دوره‌ای که در حزب بوده یک جوری جاسوس هم بوده جای سؤال هست این قسمتش … استالین یک فرد قدرت‌طلبی بود و برای این‌که موقعیت سیاسی خود را در فراز و فرود‌های مختلف حفظ بکند نیاز به محافظه‌کاری داشت ما همین رفتار متناقضی که در عین محافظه‌کاری تندروی هم داشت این به نظر ما شائبۀ جاسوسی او را دامن می‌زد در سال‌های ۱۹۱۴ و ۱۹۱۵ هم که به‌عنوان سردبیر پراودا مشغول به کار بود رفتارهای محافظه‌کارانۀ او بیشتر شد به‌خاطر این‌که هم‌چنان به اوضاع و احوال جامعۀ در آستانۀ انقلاب امیدوار نبود و نگران بود که موقعیت خودش را از دست بدهد او بعد از این‌که شرایط زندگی لنین را در خارج از روسیه دید از آن لایۀ محافظه‌کاری بیشتر به‌سمت قدرت‌طلبی سوق پیدا کرد و کم کم از آرمان‌های حزبی خود کوتاه آمد و تلاش کرد موقعیت خودش را به‌عنوان یک مهرۀ اثرگذار ثابت بکند تا شبه کودتای فوریۀ ۱۹۱۷ که به‌جز این‌که سردبیری پراودا را بر عهده داشت سخنگوی حزب هم شد تا کودتای اکتبر هزار و نهصد و هفده که انقلابیون بولشویک بر اوضاع شوروی مسلط شدند استالین به‌عنوان کمیسر خلق در میان ملیت‌ها موقعیت خود را در حزب اثبات کرد و با آن جایگاهی که حداقل مورد نظر خودش بود رسید و دیگر کم‌کم به اوضاع اطمینان پیدا کرد کمیسر خلق در امور ملیت‌ها سمتی است که مدیریت اقوام و جماهیر مختلفی که تحت حاکمیت شوروی جدید بود به ادارۀ کشور می‌پرداختند و او در میان جماهیر اقماری شوروی گردش می‌کرد و با قومیت‌ها و ملل مختلفی که حالا تحت پرچم شوروی اداره می‌شدند مراوداتی داشت این‌جا کم کم آن خصلت‌های قدرت‌طلبی ظهور و بروز پیدا می‌کند او در این سفرها و در این گردش‌ها لایه‌ای جدید از حزب را و اعضای جدید حزب را که جوانان قدرت‌طلبی بودند و جوانانی بودند که تازه عضو حزب شده بودند طرفدار خودش کرد و همین جوان‌ها اتفاقاً توانستند در سال‌های بعد وقتی که مرگ لنین فرامی‌رسد با رأی خودشان استالین را به‌رهبری حزب برسانند … یعنی محصول کادرسازی خود او بودند و او به‌بهانۀ کمیسر خلق در امور ملیت‌ها و سفرهای طولانی که در نقاط مختلف روسیه انجام داد کادرسازی کرد و کمونیست‌های جوان با قرائت او این مرام را شناختند و عضو حزب شدند طبعاً در به‌قدرت رساندن استالین هم بعد از لنین هم پس نقش ویژه داشتند و صاحب رأی بوده‌اند نکتۀ دیگری مانده که برای ما بیان بفرمایید از شخصیت‌ استالین … او ظاهراً پیش از دوران حاکمیتش به‌دنبال اجرای تئوری‌های لنین بود اما بعد از دوران حاکمیت خوانشی جدید از مارکسیسم لنینیسم را به منصه ظهور گذاشت و این روش موسوم به استالینیسم شد در دوره‌های بعد … در دوران لنین خب جنگ‌های داخلی بود و ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم هنوز مستقر نشده بود و بعد از استقرار در سرزمین پهناور روسیه و شکست روس‌های سرخ شکست روس‌های سفید از روس‌های سرخ حزب در آغاز راه است و هنوز به‌عنوان یک ایدئولوژی امتحان پس نداده در عرصۀ کشور که خب حالا با مرگ لنین در سال ۱۹۲۴ قدرت به استالین می‌رسد استالین تئوریسین نیست از ذهنیت بالایی برخوردار نیست و نمی‌تواند چیزی بر میراث مارکسیسم لنینیسم بیفزاید پس اگر می‌گوییم استالینیسم از یک مرام اجرایی می‌گوییم از کیش شخصیتی که امور اجرایی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را در تاروپود خودش شکل داده ولی ایدئولوژی دیگر نیست روش‌ اجرایی است که حالا به اسم او شناخته‌شده خب با این مقدمه اگر بخواهیم از وضعیت یک نظام ایدئولوژیک بپرسیم و این‌که این نظام ایدئولوژیک که دست‌ساز بشر است از جانب خدا نیامده یک کارل مارکسی پیدا شده در قرن نوزدهم یک نظریه‌ای گفته و حالا در واقع آمده یک‌بار در کمون پاریس آزمون نافرجامی داشته و اکنون در یک سرزمین پهناور یک آزمایشگاه اجتماعی پیدا کرده برای ارائه اول جایی که تزاحمی پیدا می‌کند با ادیان مستقر در سرزمین روسیه است ادیان یک‌شبه پیدا نشده‌اند که یک‌شبه از بین بروند روس‌های ارتدوکس اکثریت مردم آن سرزمین را تشکیل می‌دادند جمهوری‌های فراوانی مسلمان‌نشین هستند و طبعاً این تلفیق میان مسیحیت حداکثری و سپس جمعیت مسلمانان و اقلیتی هم از یهودی‌ها قرار است که توسط یک نظام ایدئولوژیک حزبی از نوع الحادی اداره بشود نسبت استالین با این مفهوم دین چه بود با دین مردم چه کرد و این چه بخشی از شخصیت او بود که حالا در این‌جا بروز و ظهوری پیدا می‌کند انقلاب اکتبر از همان ابتدا با تأثیری که از فضای فکری قرن نوزدهم گرفته بود و با شعار دین افیون توده‌ها ضدیت خودش را با دین مطرح کرده بود اما برای این‌که بخواهد این ضدیت را حالا اجرا بکند این خیلی در عمل کار سختی بود به‌خاطر همین مجبور بود از همان اعتقاداتی که مردم داشتند استفاده بکند به‌خاطر همین از اعتقاد به موعود‌گرایی در اندیشه‌های مسیحیت ارتودوکس سوءاستفاده کرد و به مردم این وعده را داد که جامعۀ عادلانه‌ای که کمونیسم برای شما پدید می‌آورد همان جامعه‌ای است که زمینه‌ساز ظهور موعود خواهد شد … یعنی در این حد هم موعودگرایی داشتند … در اندیشه‌های مسیحیت ارتودوکس این موعودگرایی وجود دارد … ما به ازای آن را آمدند مثلاً آرمان‌شهر سوسیالیسم و نظام‌ بلشویکی … در واقع ارتودوکس این اعتقاد را داشتند که برای این‌که منجی‌شان بیاید باید این‌ها قبلش بستر جامعۀ عدالت محور را ایجاد بکنند حالا این‌ها آمدند در واقع از فطرت عدالت‌طلب مردم و هم‌چنین مؤلفه‌های دینی آنها سوءاستفاده کردند و جالب است می‌بینیم این‌جا با استفاده از ابزار دینی، مؤلفۀ دینی علیه دین آمدند مبارزه می‌کنند آنها از این ویژگی استفاده کردند و آمدند گفتند آن جامعۀ عدالت محوری که شما می‌خواهید همین جامعۀ بدون طبقه‌ای است که مارکسیسم می‌گوید و این‌جوری در واقع این ایدئولوژی را به آنها القاء کردند … یعنی سوءاستفاده از ظرفیت‌های دینی برای القای مطالب ایدئولوژیک که احتمالاً در سایر مقاطع باز هم شاهد این مدل سوءاستفاده‌ها از دین مردم باشیم خب در خدمتیم دیگر … این جدایی از دین اما به سادگی امکان‌پذیر نبود در جامعۀ شوروی به‌خاطر این‌که مردم اعتقادات دینی‌شان را در هر دینی که بودند با شدت و حدت حفظ می‌کردند پس مجبور بودند برای جدا‌کردن مردم از دین از خشونت استفاده کنند به‌خاطر همین در آستانۀ انقلاب و تا سال‌های متمادی پس از آن حکومت شوروی با تخریب کلیساها و تخریب مساجد، بازداشت، اعدام روحانیون مسیحی و روحانیون مسلمان و حتی تعدی به راهبه‌های مسیحی این اقدامات را جلو می‌بردند آنها مساجد و کلیساها را مصادره کردند و همین مصادره‌ها منابع مالی اصلی انقلاب بلشویک را تأمین کرد … البته من می‌بینم بیشتر ویران کردند و بعد از ویران تصاحب کردند آن‌جا را … بله بله این سیاست‌ تا ابتدای جنگ جهانی دوم ادامه پیدا کرد و در آستانۀ جنگ جهانی آنها به یک شور میهن‌پرستی در کنار دین نیاز داشتند برای این‌که مردم را دعوت کنند به جبهه‌های جنگ این‌جا بود که حتی کمونیست‌ها هم فهمیدند که انسان‌ها برای فداکاری نیاز به یک اعتقاد درونی دارند آنها نمی‌توانند بدون یک اعتقاد دینی مردم را برای یک فداکاری بزرگ در حد حفاظت از میهنشان فراخوان کنند … این‌جا یک خلاء ایدئولوژیک مهم است بدون باور به خدا نمی‌توان جنگید نمی‌شود به انسانی گفت که برو و به‌خاطر سرزمینت کشته بشو ولی آن فرد مؤمن به دینی نباشد و به مفهوم هستی یعنی خدا معتقد نباشد حالا جالب است که این‌جا من می‌بینیم چه عکس‌های جالبی هم گذاشتید از حضور کشیشان در جبهه‌های جنگ یعنی استفادۀ کاملاً ابزاری از دین وقتی که به دین احتیاج پیدا شده و احتمالاً استفاده از انگیزه‌های ملی‌گرایانۀ جمهوری‌های مختلف و اقوامی که تا حالا همه را سرکوب می‌کردند و می‌گفتند انگیزه‌های قومی در واقع صفات خرده بورژوایی و باید آنها را دور ریخت ولی الآن می‌بینید هم دین هم قوم‌گرایی خیلی مهم شده این‌ها جالب است … درست است هر جا که منفعتشان ایجاب می‌کرد موافق دین بودند و از اعتقادات آنها استفاده می‌کردند و هر جا مخالف دین بودند آن را می‌کوبیدند و با تصاحب و شکنجه و مصادرۀ منابع آنها را طلب می‌کردند و در آستانه جنگ جهانی هم خب طبیعتاً آنها نیاز داشتند که از این ابزار برای تهییج مردم و کشاندن آنها به میدان‌های جنگ استفاده بکنند … به‌هر حال برای من که خیلی جالبه احتمالاً برای گروهی از بینندگان برنامۀ ما هم جالب باشد دیدن این عکس‌ها که برای اولین‌بار داریم در این برنامه می‌بینیم و سوءاستفادۀ در واقع یک نظام ایدئولوژیک الحادی از باورهای دینی مردم در مواجهه با یک جنگی که حالا می‌بینند این ظرفیت را برای فداکاری سربازانشان ایجاد می‌کند خب اگر اجازه بدهید به مسئلۀ فرهنگ بپردازیم چون بعد از دین دومین مؤلفۀ مهمی که در هر جامعه و نظام اجتماعی ما به آن نیاز داریم فرهنگ است که این‌جا هم اشاره شده در این دوره که حالا استالین به‌قدرت رسیده تعریف او از فرهنگ چیست؟ جامعۀ شوروی یک جامعه‌ای به‌شدت دستخوش تحول و تغییر است و مدام با تکانه‌های مختلف سیاسی، قومی و اجتماعی مواجه است و حالا قرار است فرهنگی داشته باشد و براساس این فرهنگ یک تمدنی ایجاد بکند الا ایحال خب تعریف از فرهنگ در دورۀ استالین چیست … قبل از هر چیز باید بگوییم و می‌دانیم که ایدئولوژی مارکسیسم به ذاتش با هویت و فرهنگ مردم شوروی مغایرت دارد یعنی اصلاً کشور شوروی حتی کارگری هم نبود که با حداقل ادعاهای مارکس هم‌خوانی داشته باشد خوب حالا حکومت مجبور است یک سیستم ایجاد بکند تا این شکاف و این خلاء را پر بکند آمدند سیستم فرهنگی رسانه‌ای مونولوگ و یا تک‌صدا را ایجاد کردند در این سیستم با ایجاد یک فضای خیالی به مردم القاء کردند که این ایدئولوژی جزو حقیقتی است جدا‌نشدنی از ذات و هویت شما و مردم در واقع ایدئولوژی را از طریق همین رسانۀ تک‌صدا پذیرفتند … خب این تک‌صدائی فرهنگی چه‌طور پدید آمد چه‌طور ایجادش کردند … تقریباً مسیر طولانی داشت فضای فرهنگ و هنر در روسیه بعد از جنگ جهانی در اوایل در واقع انقلاب فضای نسبتا آزادی بود و هنرمندان فکر می‌کردند که حالا می‌توانند تحت لوای فرهنگ پرولتاریایی بیایند به خارج از چارچوب‌هایی که تزار داشت حالا می‌توانند به به خلق آثارشان بپردازند اما بیشتر از این یک مدت کوتاهی طول نکشید بعد از روی کارآمدن استالین استالین این فضای آزاد را برابر با هرج و مرج می‌دانست و می‌گفت که حتماً باید تحت نظارت و کنترل دولت قرار بگیرد در دهۀ بیست آثار انقلابیون و آثار غیرانقلابی خیلی با هم رقابت داشتند و این رقابت به اوجش رسید در این فضا آمدند اتحادیۀ نویسندگان پرولتر را منحل کردند و به یک تصفیۀ در واقع تصفیه‌ای از هنرمندان پرداختند که بعد از این قضیه … یعنی حتی هنرمندان انقلابی هم مشمول تصفیۀ انقلابی شدند باز؟ … حالا اتحادیۀ نویسندگان پرولتر یک تعداد کمی از نویسندگان در واقع توده مردم بودند که می‌گویم حالا در آن فضا هم بین انقلابیون و غیرانقلابیون در واقع رقابت ایجاد شده بود اما این‌ها آمدند و این را در واقع مدیریت کردند گفتند که قانونی گذاشتند گفتند که نویسندگان و هنرمندانی در واقع حمایت می‌شوند که برنامه‌های اقتصادی دولت را حمایت بکنند در واقع این قانون را گذاشتند تا سال هزار و نهصد و سی و هفت فضایی وجود داشت که هنوز خیلی‌ها کوتاه نیامدند در مقابل این فضای کنترلی آثاری حالا خلق می‌کردند که می‌شود گفت می‌خواستند حالا در تضاد با ایدئولوژی شوروی نباشد در این فاصلۀ دوساله یک تصفیۀ شدیدی ایجاد شد که در این فضای کنترلی نویسندگانی فقط باقی ماندند که در جهت منافع حکومت و دولت فعالیت می‌کردند بعد از جنگ جهانی هم می‌بینیم که نویسنده‌ها خیلی پرکار بودند و در فضای بعد از جنگ آنها آمدند به قهرمان‌سازی و قهرمان‌پروری پرداختند الآن چیزی که در ویدئو وال هم می‌بینید کنترل چند مرحله‌ای است که حکومت شوروی در زمان استالین ایجاد کرد که ابتدا به‌صورت سلسله مراتب بوده کمیتۀ مرکزی حزب می‌آید کمیسر دولتی را انتصاب می‌کند و آن هم یک اتحادیۀ نویسندگان که روی کار در واقع نویسندگان و آثار هنری‌شان کنترل شدید داشته باشند در دهۀ بیست ما طلایی‌ترین عصر سینمای شوروی را داریم یعنی فیلمسازان بسیار مشهوری هستند مثل سرگئی آیزنشتاین، وسولد پودوفکین، الکساندر داوژنکو و حالا ژیگا ورتوف اوج فیلم‌های ایدئولوژیک این نظام در دهۀ بیست ساخته شده در همان آنارشی بعد انقلاب فضای نابسامان و به‌هم ریخته و سینمایی به‌شدت فقیر و البته به شدت تحت کنترل حزب جالب است که برخی از این آثار سینمایی که حالا شما هم مصادیقش را مثل رزم‌ناو پوتمکین آیزنشتاین نشان دادید یا مردی با یک دوربین فیلمبرداری آقای ژیگا ورتوف یا مادر از پودوفکین یا زمین از داوژنکو هنوز هم به‌عنوان شاهکارهای سینمایی در دانشکده‌های سینما تدریس می‌شود و به آن می‌گویند عصر طلائی شوروی برخی از اصول تدوین آنها در کشورهای غربی هم به‌کار رفت بودند مجامعی در کشورهای غربی که مثلاً فیلم پوتمکین را برترین فیلم ادوار تاریخ سینما می‌دانستند البته آنها انگیزه‌های ایدئولوژیک جدی دارند که این جمله را می‌گویند ما خیلی شیفتۀ آن سینما نیستیم ولی بالاخره چنین شهرتی این سینما دارد با توجه به توضیحی که شما فرمودید الآن این سؤال پیش می‌آید که خب در زیر کنترل یک نظام سانسور حزبی و شرایط نابسامانی که اشاره رفت این سینمای درخشان چه‌گونه پدید آمده بالاخره یک شاهکار یک عصر شاهکار سینمایی است و هنوز هم ارزش تدریس در سر کلاس‌های سینما دارد این چه‌گونه با اختناق آن دوران جمع پذیرد … هنر شوروی هنری است که در فضای الزامات و استبداد رشد پیدا کرد و همین فضای استبدادی حزب باعث شد که آنها به آثار هنری شاخصی برسند هنرمندان برای بقای خودشان لازم بود که همیشه بیعتشان را با حزب روز به روز و با سیاست‌های روزآمد حزب اعلام بکنند به‌خاطر این‌که آنها خب بالاخره هم درد معاش داشتند و هم انگیزۀ کار هنری داشتند اگر این بیعت را روز‌آمد با حزب اعلام نمی‌کردند علاوه بر این‌که نمی‌توانستند به زندگی حرفه‌ای خودشان ادامه بدهند برای ادامۀ بقایشان با مشکل مواجه می‌شدند این‌جا من این سؤال را از این جهت پرسیدم که یک شایعۀ قالبی در کشور ما وجود دارد که می‌گویند هنر ایدئولوژیک محکوم به زوال است هنر ایدئولوژیک یعنی شعار، یعنی اغراق، یعنی پروپاگاندای حزبی، یعنی زوال و در همین برنامه‌های سیمای ما بودند کسانی که آمدند و خیلی جدی از این تئوری دفاع کردند که ما چیزی به نام هنر ایدئولوژیک را اگر جستجو کنیم و مطلوب ما این باشد یعنی زوال از هنر ایدئولوژیک چیزی در نمی‌آید حالا من کاری ندارم برخی از کسانی که الآن این را می‌گویند زمانی تمایلات خیلی جدی داشتند به ایدئولوژی چپ‌گرایانه کمونیست‌ها و حالا به گذشتۀ آدم‌ها کاری نداریم به این جمله من می‌خواهم بپردازد اولاً خب حالا ما دین را که معادل ایدئولوژی نمی‌دانیم دین مفهومی به‌مراتب بلندتر از ایدئولوژی است ایدئولوژی قرارداد اجتماعی میان انسان‌ها برتراویده از ذهن بشر است ضرورتاً ریشۀ معنوی و قطعاً ریشۀ الهی ندارد اما منشاء دین الهی است اما فعلاً همین هنر ایدئولوژیک و نه هنر دینی اگر قرار است این گزارۀ مشهور را بپذیریم که هنر ایدئولوژیک یعنی شعار یعنی تکرار و حتماً نمی‌تواند هنر باشد این‌جا ما الآن یک نقیضی پیدا کرده‌ایم که باید به این سؤال پاسخی بدهیم هنر ایدئولوژیک شوروی در دهۀ بیست به سینمایی منتهی شده که برخی از تولیدات آن هنوز به‌عنوان شاهکارهای سینمایی در دانشکده‌های دنیا تدریس می‌شوند وجه این پدیده چیست شما چه تحلیلی برایش دارید … به‌جرئت می‌شود این گزاره را رد کرد که یک هنر ایدئولوژیک یک اثر هنری براساس ایدئولوژی محکوم به زوال است چون برای آن شاهد مثال متعدد داریم حداقل در همین حکومت شوروی که براساس یک ایدئولوژی الحادی آثار هنری فاخری را ساختند به‌خاطر این‌که یک هنرمند وقتی یک اثر هنری را براساس یک عقیدۀ عمیق درونی می‌سازد عملاً آن عقیدۀ درونی زمینه‌ساز ظهور و بروز یک اثر فاخر هنری می‌شود و اگر یک اثر هنری ایدئولوژیک ناکارآمد و سطح پایین به نتیجه می‌رسد به‌خاطر این است که آن هنرمند در درون خودش اعتقاد عمیقی نداشته عملاً یک هنرمندی که یک اثر ایدئولوژیک سطح پایین می‌سازد اعتراف به نبود یک عقیدۀ عمیق در درون خودش می‌کند در کنار این می‌توانیم یک اعتراف دیگر بکنیم که ساخت یک اثر هنری سفارشی به ذات خودش یک هنر است کسی که یک اثر هنری را از سر تعقل و براساس اعتقاداتش ساخته که از درونیات خودش ظهور و بروز نشان داده ولی کسی که یک اثر هنری را براساس تعهد ساخته عملاً هم هنرمند بوده و هم توانسته از یک ایدئولوژی یک اثر هنری را براساس توانایی‌های خودش نشان بدهد به جای خیلی جالبی رسیدیم باز برای بینندگان محترم برنامه این مرور را مهم می‌دانم قطعاً هنر مطلوب ما هنر ایدئولوژیک نیست ما از مفهوم بالایی به نام هنر دینی صحبت می‌کنیم اما الا ایحال فعلاً داریم در مورد هنر ایدئولوژیک اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی صحبت می‌کنیم و می‌بینیم در ایدئولوژی‌های حزبی دیگر مثل مرام حزب نازی هم فیلمسازان سفارشی‌سازی بودند که شاهکار سینمایی آفریدند لنی ریفنشتال با شاهکارهای سینمایی نظیر پیروزی اراده و المپیک و آثار دیگر یعنی هنرمند ایدئولوژیک اگر باور دارد به همان ایدئولوژی باطل خود اگر باور دارد می‌تواند قطعاً یک شاهکار هنری خلق کند گیرم که ما با آن ایدئولوژی مناسبتی نداشته باشیم دیگر این‌که قدرت سفارش‌پذیری دارد یعنی می‌تواند یک سفارش دگم و زمخت حزبی را که یک شعار است در یک والایش هنری ارتقاء بدهد به یک اثر هنری ناب حتماً به لنی ریفنشتال نگفتند که برو یک اثر هنری شاهکار هنری خلق کن در حد پیروزی اراده او تصمیم گرفته یک دستور حزبی را در حد یک شاهکار هنری والایش بدهد حتماً به فیلمسازان شوروی مثلاً به ژیگا ورتوف دستور حزبی داده نشده که می‌روی یک کار خیلی فاخر هنری می‌سازی در حد مردی با یک دوربین فیلمبرداری او براساس یک اعتقاد درونی و براساس اصل والایش دستور زمخت حزب را براساس تعهد کاری که داشته تا حد یک شاهکار هنری بالا برده یعنی پس هم باور به یک ایدئولوژی ولو از جنس غلط و هم تعهد سفارش‌پذیر‌بودن موجب می‌شود که یک شاهکار در عرصۀ هنر خلق بشود حالا اگر کسی آمد در نظام دینی و در مفهوم بلندی به‌نام هنر دینی بهانه آورد که ببخشید من سفارشی‌ساز نیستم پول می‌خواهم سفارش هم به من ندهید هر چه دلم خواست قاعدتاً پاسخ ما در مقابل او باید روشن باشد فکر می‌کنم به جای خیلی خوبی رسیدیم در این بحث یعنی عبرتی بود که می‌توانستیم از اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بگیریم خب فکر می‌کنم الآن یک کلیپ تصویری دیگر از محصولات تیم پژوهشی شما آماده باشد اجازه بدهید آن را ببینیم وقتی استالین در آغازین روزهای حاکمیتش با دور‌کردن رقبا بر مسند قدرت استوار شد جای سیاست‌های اقتصادی لنین را با یک دوره برنامۀ پنج‌ساله عوض کرد با این هدف که شوروی را از یک کشور دهقانی به کشوری صنعتی تبدیل کند برنامۀ اول اقتصادی و برنامۀ دوم نیز در پی آن با مصادرۀ املاک دهقانان ثروتمند و ایجاد مزارع اشتراکی اجرا شد و نتایج آن موجی عظیم از اعتراضات صنفی و مردمی را به‌دنبال داشت مأموران حکومتی محصولات کشاورزی را مصادره و انبار می‌کردند اگر دهقانی از شرایط موجود ناراضی بود سرنوشتی جز بازداشت و تبعید به سیبری پیش رو نداشت قحطی و کمبود موادغذایی از یک‌سو بازداشت و تبعید و تیرباران در مزارع از سوی دیگر باعث شد دهقانان پا در مسیر گریز بگذارند و در صحراهای یخ‌زدۀ سیبری جان بسپارند این حوادث با اعتراف شخص استالین بیش از ده میلیون نفر تلفات برجای گذاشت استالین در ادامۀ برنامۀ پنج‌ساله از محکومین و تبعیدین به اردوگاه‌های کار اجباری برای احداث کارخانه‌ها و عملیات‌های عمرانی استفاده کرد محکومین گاهی به بهانه‌های واهی به اردوگاه‌ها فرستاده می‌شدند فضای مدیریتی کارگاه‌ها به گونه‌ای بود که مجال کوچک‌ترین سهل‌انگاری برای کسی باقی نمی‌گذاشت کارگران با اولین اشتباه به‌شدت بازخواست و مجازات می‌شدند اما با این وجود ارگان‌های تبلیغاتی حزب از تمام امکاناتشان برای تبلیغات و جذب نیروی انسانی مورد نیاز واحدهای صنعتی استفاده می‌کردند مطبوعات، سینما و تئاتر وظیفه داشتند قهرمان‌های جبهۀ صنعتی را ستایش کنند سیستم آموزشی دانش‌آموزان را ترغیب می‌کرد وارد‌ مدارس فنی شده تا جایگزین تکنسین‌ها و مدیران خاطی شوند علی‌رغم این فشار‌ها تمام اهداف پیش‌بینی شدۀ صنعتی در شوروی محقق نشد هر چند با این فشار‌ها شوروی به کشوری صنعتی تبدیل نشد اما دسترسی رایگان به پزشک و خدمات درمان به بالا‌رفتن سطح رفاه نسبی اجتماعی کمک کرد و حق تحصیلات رایگان باعث شد عموم مردم باسواد شوند البته باید گفت تشکیل این نظام سوادآموزی نیز در پی هدف جذب حداکثری جامعه به‌وسیلۀ کتب و جزوات تبلیغاتی حزب بود سختگیری‌های مدیریتی استالین در عرصۀ فرهنگ باعث ظهور سبک هنری رئالیسم سوسیالیستی و برگ برندۀ نظام شوروی بود با این اقدام بسیاری از سبک‌های هنری پیشین مانند اکسپرسیونیسم، انتزاعی و تجربه‌گرایی آوانگارد با عنوان فرمالیسم طرد شدند بسیاری از شخصیت‌های مشهور هنری سرکوب و در بعضی موارد بازداشت، شکنجه و اعدام گردیدند از سوی دیگر با میدان‌دادن به نویسندگان آنها را برای خدمت حزب و اندیشه‌های مارکسیستی به‌کار گرفتند با این حال هنرمندان با خدمت بی‌چون و چرا و آفرینش آثار هنری ذیل ایدئولوژی هم از برخورد خشن گاه‌به‌گاه حزب بی‌نصیب نبودند استالین در اوایل دهۀ ۱۹۳۰ با سیاست پردۀ آهنین انحصار بی‌مانندی برای محصولات هنری و فضای فرهنگی مردم شوروی پدید آورد ورود هر کتاب و نشریه‌ای از اروپا به شوروی ممنوع شد شهروندان شوروی اجازۀ خروج از کشور را نداشتند در اولین قدم با شعار دین افیون توده‌ها بیش از ۹۹درصد از مساجد و کلیساها تعطیل و هزاران کشیش و راهبه بازداشت شدند اما اوضاع برای مسلمانان دشوارتر از پیروان ادیان دیگر بود با بسته‌شدن درهای مساجد نه‌تنها تعلیم و تربیت احکام دینی متوقف گردید بلکه انجام عبادات پرداخت زکات و چاپ کتب مذهبی جرم تلقی شد با این برنامه قرار بود خدا از زندگی مردم زدوده شده و مارکسیسم جامعه‌ای بی‌نیاز از خداوند پدید آورد در سال ۱۹۳۴ سرگئی کروف دبیر‌کل حزب و یکی از نزدیک‌ترین افراد به استالین کشته شد این واقعه بهانه‌ای برای شعله‌ور‌شدن آتش زیر خاکستر خشم ریاست حزب و شروع دوران موسوم به تصفیۀ بزرگ استالینی گردید فضای کشور امنیتی‌تر شد و مخالفان در سه مرحله با اتهام جاسوسی برای آلمان و مخالفت با انقلاب به زندان فرستاده و به جوخۀ اعدام سپرده شدند استالین که در تمام این مدت تنها با ایجاد وحشت بر مردم حکومت کرده بود برای اجرای آن به یک بازوی عملی نیاز داشت او با قدرت‌بخشیدن به پلیس مخفی و ایجاد فضای امنیتی در بین مردم باعث شد شهروندان شوری خواسته یا ناخواسته نسبت به هم بی‌اعتماد شده و علیه هم جاسوسی کنند استالین دیکتاتوری که در طول حکومتش بر کشوری پهناور عامل مرگ میلیون‌ها انسان بود سرانجام در مارس ۱۹۵۳ مُرد مرگ او نیز مانند باقی فرازهای زندگیش سرشار از ابهامات و روایت‌های گوناگون و متناقض است عامل مرگ او در منابع مختلف با عناوینی مانند سکتۀ مغزی و قتل توسط پزشکان و افراد دیگر هم‌چون بریا مقام ارشد امنیتی دورۀ استالین بیان شده است طبق باور کمونیست‌ها اقتصاد زیر‌بنای امور است و قاعدتاً فرهنگ و منطبعش را روبنا می‌دانند با این تعریف از آن‌جا که همۀ ظرفیت‌های رسانه‌ای خودشان را بعد از انقلاب در خدمت انقلاب اقتصادی قرار داده بودند می‌خواهیم ببینیم که بالاخره این بسیج ظرفیت‌های رسانه‌ای برای وقوع یک انقلاب اقتصادی به کجا انجامید و توانستند به اهداف اقتصادی‌شان دست پیدا کنند و این شأن زیربنا‌بودن اقتصاد بالاخره در این جامعه اثبات شد … ایدئولوژی مارکسیسم همان‌طور که گفتید از ابتدا شعارهای اقتصادیش خیلی اهمیت داشت پس ما توقع داشتیم دستاوردهای عظیمی برای توده‌ها در شوروی داشته باشد ولی مشاهدات نشان می‌دهد که بعد از روی کارآمدن لنین شرایط کشور دچار قحطی و تیفوس بود توقع داریم از لنین که اولویتش معیشت مردم باشد اما مشاهدات چیز دیگری را نشان می‌دهد لنین در سال ۱۹۱۷ اوایل انقلاب دستور مصادرۀ املاک بزرگ دهقانان را صادر می‌کند و بعد از آن به اسم ملی‌شدن دستور مصادرۀ معادن، صنایع و بازرگانی خصوصی را صادر می‌کند و علناً می‌بینیم که تمام اقتصاد غیر از داد و ستدهای جزیی و املاک خیلی کوچک دهقانان همه دست دولت قرار می‌گیرد نه تنها در این شرایط بازدهی بالا نمی‌رود حالا تولیدکننده‌ها که کارمند دولت شدند دیگر اصلاً انگیزه‌ای هم برای تولید بیشتر ندارند و خلاقیت در واقع به‌نوعی در تولید خیلی کاهش پیدا می‌کند و یک برنامه‌های اقتصادی هم ایجاد می‌شود که فکر می‌کنم خانم حسنی توضیح می‌دهند در واقع استالین شرایط اقتصادی را وقتی به‌دست می‌آورد که وضعیت اقتصادی شوروی به‌شدت از بین رفته بوده او وقتی شرایط را به‌دست می‌گیرد که لنین چند تا طرح اقتصادی را با همان زیربنای اقتصاد سوسیالیستی اجرا کرده بود مثلاً در برهه‌ای از زمان تلاش می‌کردند که مبادلات تجاری به‌صورت کالا به کالا و به‌صورت کاملاً بدوی انجام بشود بعد از آن یک سیستم اقتصادی پایه‌گذاری کرد به‌نام ترد هر کارگر به میزان کارکرد روزانۀ خودش حواله‌ای را دریافت می‌کرد که می‌توانست با پرداخت آن حواله مبادلات اقتصادیش را انجام بدهد دوره‌ای هم طرح واحد دوو اجرا شد که با حداقل کالری مورد نیاز یک کارگر مبادلات اقتصادی انجام می‌شد … در اولی اولویت با کالاست در دومی با میزان کار یک کارگر در سومی با میزان مصرف او، من درست متوجه شدم … بله دقیقاً … یعنی سه واحد متفاوت تعریف شده خب … ولی این سه طرح در سرزمینی به ‌پهناوری شوروی قابل اجرا نبود و هر سه با شکست روبرو شد پس از آن باز لنین سیاست نِپ را که در برنامۀ قبلی هم به‌صورت کامل‌تری بررسی شد اجرا کرد … سیستم اقتصادی نِپ … بله سیستم اقتصادی نِپ که بازگشت به سرمایه‌داری بود یک سیستم سرمایه‌داری حداقلی را برای دهقانان در نظر می‌گرفت که حالا در دوره‌ای این سیستم پیاده شد و توانست وضع اقتصادی شوروی را به یک سطح قابل قبولی برساند استالین در میانۀ این طرح نِپ حاکمیت شوروی را به‌دست گرفت و این طرح را ادامه داد تا زمانی که وضعیت اقتصادی به حالت پیش از جنگ جهانی برسد و قدری بهبود پیدا کند پس از آن که وضعیت اقتصادی در سال ۱۹۲۷ اندکی بهبود پیدا کرد با دو برنامۀ پنج‌ساله و سیاست فشار و مضیقه مردم را تحت فشار قرار داد که سطح اقتصادی شوروی را از یک حالت دهقانی به یک کشور پیشرفتۀ صنعتی تبدیل کند از سوی دیگر یک پروسۀ بی‌اعتبارسازی واحد پول روسیه پیش از جنگ جهانی اتفاق افتاده بود که با چاپ بی‌رویۀ اسکناس واحد پول به‌شدت نازل شده بود … یعنی اسکناس بدون پشتوانه چاپ کرده بودند … بله چاپ شده بود تا جایی که تورم ۱۰۰۰ ‌درصدی و ۱۰ برابر شدن قیمت‌ها را ما تا ابتدای دوران حاکمیت استالین داشتیم … در دورۀ لنین پس این اتفاق افتاد … بله از پیش از دورۀ لنین شروع شده بود و تا دورۀ استالین چاپ اسکناس‌ها ادامه پیدا کرده بود و اجرای برنامۀ نِپ در عمل دور‌شدن از ایدئولوژی بود و یک سرمایه‌داری حداقلی را به مردم اعطا می‌کرد استالین برای تجدید بنای سوسیالیسم اول لازم بود تکلیف این برنامۀ نِپ را مشخص کند برخلاف تروتسکی اعتقاد داشت که به‌صورت جهانی این سیستم باید اجرا بشود بله نگاه آقای تروتسکی از ابتدا انترناسیونال بود و یکی از رقابت‌های جدی او هم با استالین بر سر همین است خب … در برنامۀ اقتصادی جدید دو محور سرفصل قرار گرفته بود یکی اشتراکی‌کردن مزارع بار دیگر بعد از آن برنامۀ اولیۀ استالین و یکی ملی‌کردن صنایع، استالین این‌جا در کتاب انقلابی که به آن خیانت شد تروتسکی نقل قول استالین بیان شده این‌جا استالین … کتاب از تروتسکی است از استالین نقل قول کرده ایشان … بله بله این‌جا استالین بیان می‌کند که ما پنجاه‌سال بلکه صد‌سال از کشورهای پیشرفته عقب هستیم و باید این عقب‌ماندگی را در عرض ده‌سال جبران کنیم در غیر این صورت خرد و نابود خواهیم شد یعنی استالین با این برنامه می‌خواست که اعلام بکند ما باید حتماً کشورمان را از سطح دهقانی به یک سطح صنعتی تبدیل کنیم تا بتوانیم به‌عنوان یک ابرقدرت در جهان ایدئولوژی خودمان را در سطح جهانی بسط بدهیم در واقع تاوان این بلندپروازی استالین را دارند مردم شوروی می‌دهند در این هجمۀ فشارهای اقتصادی و اعتراضات مردمی خب مردم دچار این شده بودند که این ایدئولوژیشان ناکارآمد است حالا استالین دوباره یک عملگرایی از خودشان یک روش اجراییش که همان تصفیه بود و دست به کشتار عظیمی ‌زد و مخالفانش را سرکوب کرد آن هم به بهانۀ ترور یکی از اعضای حزب کمونیست و می‌بینیم که با یک کشتار عظیمی که صورت گرفت و این فضای اختناق آلود آمد خب در زمان جنگ جهانی جزو یکی از ابرقدرت‌ها شد و بعد از آن هم علناً دو قطب امپریالیست و سوسیالیست در دنیا ایجاد شد … بعد از ترور سرگئی کیروف این را بهانه کرد و به یک تصفیۀ خونین دست زد البته استالین گویا به اسم سیاست‌های اقتصادی و ریاضت اقتصادی سبب یک قحطی بزرگ هم در این مقطع شده که شاید بیش از چند میلیون روس در این ماجرا می‌میرند آماری دارید از آن قحطی بزرگ دورۀ استالین … فقط کشور اکراین بین شش تا یازده میلیون کشته برای این قحطی این دوران برنامۀ اقتصادی احتمال داده شده … یعنی در این دوره که او دارد اصلاح اقتصادی می‌کند در جمهوری اوکراین آن موقع که الآن یک کشور مستقل است شش تا؟ … شش تا ده، یازده میلیون … آمار تلفات انسانی وجود دارد بیفزایید بر این تلفات سایر جماهیر شوروی را تا ببینیم چه اتفاقی افتاده و این انقلاب اقتصادی به چه قیمتی حاصل شده خب نکته‌ای مانده از این بحث اقتصادی که ما به آن نپرداحته باشیم … قبل از این بحث اوکراین و این قحطی استالین را گفتن بیشتر این قحطی‌ها در واقع می‌شود گفت تصنعی است و ناکارآمدی ایدئولوژی آنها یکیش این‌جا مشخص می‌شود که به بهانۀ سود بیشتر منافع محصولات کشاورزان را به اسم کار جمعی از آنها می‌گیرند و به همان کشورهای سرمایه‌داری که از اول داعیۀ نزاع و دعوا با آنها را داشتند می‌فروشند و می‌بینیم که محصول کار کشاورزان در واقع دستشان نیست مردم هم قدرت خرید ندارند و در واقع قحطی تصنعی ایجاد کردند … چون به پول احتیاج داشتند احتمالاً برای روند صنعتی‌کردن کشور خب اگر موافق باشید ما یک پلی‌بک در مورد ورود اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به جنگ جهانی دوم ببینیم و بحث را ادامه بدهیم فاتحان جنگ جهانی اول معاهدۀ ورسای را چنان تنظیم کردند که پدید‌آمدن جنگی دیگر در اروپا حتمی می‌نمود دهۀ سی در اروپا دهۀ تنش‌های گوناگون است در ۱۹۳۳ حزب نازی آلمان به‌قدرت می‌رسد ایتالیا به اتیوپی حمله می‌کند از جامعۀ ملل اخراج می‌شود و البته تحریم‌ها بر ضد او به جایی نمی‌رسد اسپانیا درگیر جنگ داخلی است جنگی که سه‌گانۀ فاشیسم، امپریالیسم و کمونیسم بین‌المللی در آن درگیرند آلمان در اعتراض به تحریم خود از جامعۀ ملل خارج می‌شود مردم آلمان با نود و پنج درصد آرا در یک همه‌پرسی از این عمل پشتیبانی می‌کنند عدم قبول معاهدۀ ورسای از سوی آلمان نشان از جنگی بزرگ در منطقه دارد پس از الصاق اتریش به آلمان بحران چکسلواکی در سال ۱۹۳۸ اروپا را تا مرز درگیری پیش می‌برد معاهدۀ مونیخ بین کشورهای فرانسه، انگلیس، آلمان و ایتالیا برای پیشگیری از جنگ به رویایی کودکانه شبیه است فرانسه قصد دارد شوروی و آلمان را به جان هم بیندازد سیاستی که بونه وزیر خارجۀ وقت فرانسه بعدها به آن اعتراف می‌کند هرچند می‌گوید قصد نداشته جنگی در اروپا با آن همه ویرانی و کشتار رخ دهد انگلیس هم در سیاستی مشابه قصد دارد در صورت وقوع جنگ با آلمان شوروی را به درگیری بکشاند زیرا بیم آن دارد در پایان جنگ شوروی بر اروپای ویرانه مسلط گردد در این میان شوروی گاه به فرانسه‌ای که خود او را خشن‌ترینش خوانده نزدیک می‌شود و گاه توجه هیتلر را به خود جلب می‌کند مذاکرات با هر دو گروه آغاز می‌شود یکی علنی و دیگری سری مذاکرات با متفقین در مرحلۀ نظامی شکست می‌خورد چرا که هر یک معتقدند دیگری قصد فریب او را دارد اما برای استالین کفۀ مذاکرات سری سنگین‌تر می‌نماید با سفر ریبنتروپ وزیر خارجۀ رایش سوم به مسکو پیمان عدم تجاوز به مدت ده‌سال بین شوروی و آلمان امضا می‌شود قراردادی با پروتکل‌هایی سری که از مذاکرات اقتصادی آغاز و به مذاکرات سیاسی و نظامی می‌رسد اکنون هیتلر با فراغ خاطر به‌دنبال دالان دانزیک می‌رود تا کشورش را یک‌پارچه سازد و استالین برای دستیابی به منافع بیشتر او را یاری می‌دهد تا لهستان از دو سو اشغال شود شوروی از این پس لیتوانی، استونی و لتونی را فتح می‌کند ولی از فنلاندی‌ها در جنگی موسوم به جنگ زمستان شکست می‌خورد استالین بر مناطق نفت‌خیز رومانی متحد آلمان دست می‌گذارد هیتلر محتاج نفت و آذوقۀ شوروی رومانی را متقاعد می‌کند مناطق بسارابیا و بوکونیا را به شوروی واگذار کند اما خواسته‌های استالین پایانی ندارند اندکی بعد هیتلر در عملیاتی موسوم به بارباروسا دستور حمله به شوروی را صادر می‌کند استالین در ایام سالگرد حملۀ ناپلئون به کشورش میهمان ناخواندۀ دیگری چون هیتلر دارد خبر حملۀ آلمان به شوروی چون خبر پیمان این دو جهان را در شوک فرو می‌برد سرعت پیشروی آلمان وحشتناک است مسکو در خطر سقوط قرار می‌گیرد وضعیت در لنینگراد وخیم است جنگ در حوزه‌های نفتی و غلات هم‌چون اوکراین و استالینگراد با شدت بیشتری دنبال می‌شود انگلیس و شوروی علیه دشمن مشترک پیمان می‌بندند ایران طی توطئه‌ای آشکار و علی‌رغم اعلام بی‌طرفی از شمال و جنوب اشغال می‌شود راه‌آهنش تدارکات پشت جبهۀ شوروی را تأمین می‌کند تا از سوی آنان پل پیروزی لقب گیرد در حالی‌که فاتحان حتی سال‌های بعد نیز حاضر به پرداخت غرامتش نمی‌شوند ارتش سرخ با تلاش فراوان لشگر ششم آلمان را در استالینگراد محاصره می‌کند ژنرال پائولوس فرماندۀ لشکر و تعدادی از افسران آلمان تسلیم می‌شوند شوری ضربۀ سخت دیگری در منطقۀ پروس به آلمان وارد می‌کند اندکی بعد ماشین جنگی آلمان از کار می‌افتد با کنفرانس تهران و حضور استالین، چرچیل و روزولت عملیات نورماندی در سواحل فرانسه برای گشودن جبهه‌ای دیگر در برابر آلمان طراحی می‌شود از این پس کشورهای اروپای شرقی از اشغال آلمان به اشغال شوروی در می‌آیند در کنفرانس‌های مسکو و یالتا شوروی و غرب برای کسب مناطق و منافع بیشتر در جهان چانه‌زنی می‌کنند با محاصرۀ برلین توسط قوای شوروی هیتلر خودکشی کرده و آلمان بدون هیچ قید و شرطی تسلیم می‌شود در جریان کنفرانس‌های یالتا و یوتسدام آلمان به سه حوزۀ نفوذ تقسیم می‌گردد با حملۀ اتمی آمریکا به ژاپن شوروی برخلاف پیمان عدم تجاوزش با امپراتوری ژاپن به جزایر کوریل حمله می‌برد و بخشی از خاک این کشور را اشغال می‌کند با تسلیم ژاپن، جنگ جهانی دوم به پایان می‌رسد خب ما پلی‌بک خیلی خوب و جامعی دیدیم از تیم پژوهشی شما در خصوص نقش اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم از بررسی رفتار شوروی در خلال جنگ و چالش‌های بین‌المللی حین آن قاعدتاً چه نتیجه‌ای می‌توانیم بگیریم در این برهۀ خاص وقتی رفتار شوروی را بررسی می‌کنیم به چند نتیجۀ کلی می‌رسیم اولین نتیجه این‌ است که برخلاف ادعایی که شوروی در ابتدای تأسیس داشت که آن انقلاب ایدئولوژیک بود اتفاقاً می‌بینیم که ایدئولوژی مارکسیسم محوریت سیاست خارجی کشور شوروی در خلال جنگ جهانی نیست و هیچ‌گونه تعهدی را به این کشور نیفزوده این‌ها از اول هم دنیا را به سوسیالیسم و امپریالیسم تقسیم می‌کردند اما هیچ تعهدی نسبت به این کشورها از خودشان نشان نمی‌دادند مثلاً می‌آیند با فرانسه که به قول خودشان میلیتاریسم‌ترین و خشن‌ترین کشور است و در اردوگاه سرمایه‌داری است وارد مذاکره می‌شوند و حالا مذاکراتشان به جایی می‌رسد که حتی در واقع فرانسه حاضر نمی‌شود با آنها پیمان نظامی ببندد با وجود تمام جنجال‌هایی که بین فاشیسم و کمونیسم وجود داشت کمونیست‌ها فاشیسم را روی دیگر امپریالیسم می‌دانستند می‌آیند با آلمان رابطۀ دوستی برقرار می‌کنند و مولوتف وزیر امور خارجۀ شوروی هم خیلی راحت آن موقع می‌گوید که این یک امر واقع‌بینانه است و دلیلی ندارد که با آلمان ارتباط نگیریم … بله الآن ملاقاتش با فون ریبنتروپ وزیر امور خارجۀ آلمان گویی برای همان کنفرانس لهستان … بله در پروتکل سری که با آلمان داشتند در ازای گرفتن شرق آلمان و حوزۀ بالتیک می‌آیند کمونیست‌های قدیم آلمان و اتریش را به گشتاپو تحویل می‌دهند یعنی رفیق‌فروشی می‌کنند خب دقیقاً و همچنین در پایان جنگ در فتح دوبارۀ لهستان به آلمان‌ها اجازه می‌دهند که قیام مردمی ورشو را در لهستان سرکوب بکند تا این لهستان راحت‌تر بعداً جزو اقمار جماهیر شوروی بشود … پس دو مرتبه به لهستان خیانت شده یک بار در مقطع هجوم آلمان به لهستان که به‌دنبال ملاقات محرمانۀ مولوتف با ریبنتروپ آلمانی در واقع دو وزیر خارجۀ لهستان را بین خود تقسیم می‌کنند دو نیمۀ شرق و غرب هر کدام برای آلمان و شوروی یک‌بار دیگر که حالا آلمان دارد عقب‌نشینی می‌کند باز اجازه می‌دهند که آلمان مردم لهستان را و قیام ورشو را سرکوب کند تا حالا شوروی با فراغ بال بیشتری وارد این سرزمین ویران بشود و آن را جزو تیول و اقمار خودش دربیاورد دو بار به لهستان خیانت می‌شود این‌جا خب … دومین نتیجه‌ای که ما گرفتیم این است که سیاست‌های شوروی کاملاً استکبارگرایانه و استعمارگرایانه است در واقع به یک الگوی رفتار انگلیسی می‌رسیم که دوست و دشمن تعریفی جز منافع ندارد این سیاست‌های استکبارانه مثلاً بخواهیم مثال بزنیم دوباره در همکاری با آلمان شرق لهستان را طلب می‌کنند در همان پروتکل سریشان حوزۀ بالتیک را طلب می‌کنند بعد از آن دست روی رومانی می‌گذارند و بعد از آن‌که آن را تصاحب کردند فنلاند را می‌خواهند در واقع سهم خودشان را از جهان می‌خواهند در کنفرانس یالتا و مسکو با کشورهای متفقین سهم‌خواهی می‌کنند از دنیا مثلاً در کنفرانس مسکو در رابطه با حوزۀ نفوذ بین انگلیس و شوروی آمار جالبی است مثلاً می‌گویند که کشور بلغارستان ۷۵ درصد شوروی ۲۵ درصدش برای انگلیس کشور یوگسلاوی پنجاه پنجاه تقسیم می‌شود بین آنها و یونان ۹۰ درصد انگلیس و ۱۰ درصد شوروی حتی در حمله به ژاپن اجازه می‌دهند که اول آمریکایی‌ها وارد بشوند و آن‌ها بیشتر از فضای ایجاد شده استفاده می‌کنند حتی آلمانی‌ها هم که به کشور شوروی حمله کرده بودند طبقۀ ضعیف و مستضعف را که خودشان حالا پرولتاریا یا توده اسمش را می‌گذاشتند و خیلی دم از در واقع دیکتاتوری آن طبقه می‌زدند حالا در عمل آنها را پست حساب می‌کنند و در واقع آنها را سپر بلا برای ارتش سرخ قرار می‌دهند و آنها را به‌صورت اجباری برای خسته‌کردن سپاه آلمان استفاده می‌کنند سومین نتیجه‌ای که گرفتیم و به نظر مهم‌ترین است ایدئولوژی مارکسیسم در این برهۀ خاص خصوصاً توان حل چالش‌ها و بحران‌های پیش‌روی خودش را ندارد … این البته ادعای مهمی است یعنی در واقع یک ادعای پژوهشی مهمی است که دارید بر علیه پرطرفدارترین ایدئولوژی سیاسی اجتماعی قرن بیستم مطرح می‌فرمایید که این‌ها توان حل مشکلات خودشان را نداشتند قاعدتاً برای این دلایلی هم دارید که من خوشحال می‌شوم بشنوم … یک تئوری الحادی وقتی که براساس تفکرات یک فرد مثل مارکس باشد که سوابق آن در برنامه‌های قبلی به صورت مفصلی بررسی شده وقتی که در مواجهه با مشکلات قرار می‌گیرد چون متکی به فهم بشری است واقعاً توان حل مشکلات را ندارد اما وقتی یک نظامی یک نظام ایدئولوژیک که متکی بر دین است و دین هم از ساحت‌ الهی نشأت گرفته و از علم بی‌انتهای خداوند این دین نازل شده در مواجهه با مشکلات می‌تواند از دل خودش و با اصول خودش این مشکلات را حل بکند به‌خاطر همین ما در نظام شوروی در تمام دورانش از ابتدا تا حتی دوران فرو‌پاشی وقتی با مشکلات مواجه می‌شویم به‌صورت مکرر این امر را می‌بینیم که ایدئولوژی ناکارآمد است و حل مشکلاتش فقط در صورتی است که از خطوط ایدئولوژیک خودشان عبور کنند و با یک یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای و با رویکرد کاملاً مخالف ایدئولوژی‌شان آن مشکل را حل کنند … یعنی مدلی از التقاط مدلی از فرصت‌طلبی مدلی از نادیده‌گرفتن برخی از نظام ارزشی در مقاطعی برای این‌که در نمانند یک ایدئولوژی دست‌ساز بشر که حالا در مواجهه با پدیده‌های پیرامونی کم می‌آورد و مجبور است از خیلی از اصول خود تخطی کند منظور این است؟ … بله بله خب می‌توانید برخی از این‌ها را برای بینندگان برنامه بیان کنید برخی از این چرخش‌های ایدئولوژیک یا تخطی‌ها را … بله خیلی اتفاق افتاده اتفاقاً با این شعار در واقع علم دین افیون توده‌ها را بلند کردند اما در حین جنگ می‌بینیم که بیشترین استفاده را از ظرفیت دین‌ها خصوصاً مسیحیت و اسلام در جهت ترغیب افراد برای فداکاری و حمایت از میهن‌شان استفاده کردند … که مورد جنگ‌شان برای من خیلی جالب بود من تصاویرش را ندیده بودم استفاده از انگیزه‌های دینی در تصویر هم که دیدید حتی مدال افتخار هم می‌دادند به کشیش‌هایی که در این جهت مردم را ترغیب می‌کردند آمدند در استفاده از روحیۀ دینی تا حد عوام‌قریبی هم پیش رفتند مثلاً یک کشیشی به‌نام ایلیا که معتکف در محدودۀ لبنان بودند دستور می‌دهد که خب تندیس حضرت مریم و سربازان بیایند دور شهرهای استالینگراد و لنینگراد و مسکو بچرخانند تا این شهرها محافظت بشود از گزند دشمن … در طول جنگ؟ … بله … خب محاصرۀ استالینگراد معروف است نبرد لنینگراد خیلی مشخص است مسکو هم در معرض تهدید جدی بوده حالا ایشان گفته بیایند شمایل حضرت مریم (س) را گرد این سه شهر بچرخانند که حرز بلا بشود خب این کار را آن وقت کمونیست‌ها انجام می‌دهند؟ … بله انجام می‌دهند این‌ها می‌آیند حالا از دین یهود هم از ظرفیت دینیش استفاده می‌کنند و هم از ظرفیت قومی و نژادیش و یک کمیتۀ ضدفاشیسم ایجاد می‌کنند که یک حلقۀ ارتباطی هم با یهودیان آمریکا که با کانون قدرت و ثروت هم در ارتباط بودند شکل می‌دهند که این حالا خودش جای مطالعه و پیگیری دارد خود کمونیست‌ها از ابتدا یک شعار فرا‌ملیتی داشتند مثلاً تمام کارگران جهان متحد بشوید این‌ها می‌آیند در خلال جنگ کمینترن که سازمان هماهنگی احزاب بین‌المللی کمونیسم هست را منحل می‌کنند و مأموریتش را پایان یافته اعلام می‌کنند … شاید به این دلیل که آن را بیشتر در راستای تئوری انترناسیونال تروتسکی مهم‌ترین رقیب استالین می‌دانستند می‌گقتند ضرورتی ندارد چیزی را که در راستای اهداف تروتسکی است ما وجودش را هم‌چنان داشته باشیم در شوروی خب … جالبه در این برهه از زمان هم سرود ملی جای سرود انترناسیونال را می‌گیرد آنها همیشه می‌گفتند طبق باور لنین که در واقع ملیت‌ها و ملیت‌گرایی حربۀ استعمار است می‌آمدند شعارهای فرا‌ملیتی می‌دادند اما در خلال جنگ می‌بینیم که حالا سرود ملی، وطن‌پرستی و حس ناسیونالیستی را در مردم افزایش می‌دهند حالا این برایشان مشکلی هم ایجاد می‌کند … و انگیزه‌های دینی را … بله این برایشان مشکل ایجاد می‌کند چون این‌ها یک کاتالیزگر اغتشاش می‌شوند به قولی این‌ها اسمش را می‌گذارند در پایان جنگ بعد می‌بینیم که شدید‌ترین برخورد را که حالا یک فاجعۀ تاریخی است بعداً در کوچ‌های اجباری اقمار شوروی می‌بینیم که در واقع یک زهرچشمی از جمهوری‌های مختلف‌شان می‌گیرند … پس جنگ که تمام می‌شود دیگر نیازی به این‌ ملی‌گرایی افراطی و در واقع تظاهر به دین و انگیزه‌های دینی ندارند تصفیه حسابشان را با اقوام شروع می‌کنند خب چه‌کار می‌کنند … کوچ‌های اجباری را ایجاد راه می‌اندازند که حالا جمعیت زیادی را از جاهای مختلف انتقال می‌دهند که ملیت‌هایشان حالا در هم آمیخته بشود که زیاد کسی به جایی که زندگی می‌کند احساس اصالت نکند مثلاً طبق آمار ۳۷ هزار نفر از مردم بالکار را به‌صورت کوچ اجباری به قزاقستان فرستادند از ۴۸ هزار نفر از مردم چچن و اینگوش را کوچ اجباری دادند و در کوچ اجباری مردم قفقاز فاجعه خیلی عمیق‌تر شد به‌حدی که مردم اگر در قطارها جا نمی‌شدند همان‌جا تیربارانشان می‌کردند علاوه بر این کوچ اجباری یک نسل‌کشی هم داریم در این در واقع توده‌هایی که خودشان نام‌ می‌بردند می‌بینیم … گویا کوچ اجباری تاتارها را هم داریم به شبه جزیرۀ کریمه … دویست و بیست و هفت هزار نفر از در واقع مردم کریمه از تاتار و بلغار و ارامنه را کوچ اجباری دادند بعد از پایان جنگ جهانی خب کلاً اروپا به یک ویرانه‌ای تبدیل شده بود فاشیسم از بین رفته بود تقریباً امپریالیسم از دل اروپا به آن سوی آب‌ها در کشور آمریکا رفته بود و جهان می‌بینیم که کلاً به دو قطب امپریالیسم و سوسیالیسم تبدیل می‌شود البته طی این مبارزاتی که قبلاً شوروی با ادعای مبارزه با امپریالیسم داشت حدود بیست و شش میلیون نفر از مردمش را حالا طبق آمار چه مردم نظامی و چه غیرنظامی کشته شدند در واقع این دو قطب بعداً که حالا بچه‌ها در جلسات بعدی بحث می‌کنند بحث جنگ سرد را خواهیم داشت ان‌شاءالله … مطالب بسیار خوب و شگفت‌انگیزی از تاریخ اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را مرور کردیم و قاعدتاً باقی می‌ماند این سرنوشت بعد از جنگ جهانی دوم که جنگ دیگری از نوع سرد آن اتفاق می‌افتد و رقابت‌های ایدئولوژیک آن‌جا هم‌چنان برقرار است وقت ما تمام شده و من خیلی مایل بودم که ادامۀ مطالب شما را می‌شنیدم باز هم از بینندگان محترم این برنامه خواهش می‌کنم که مطالب پژوهشی این تیم را بر روی سایت برنامه dorantv دنبال کنند تا برنامه‌ای دیگر شما را به خدا می‌سپاریم خدانگهدار در همین کشور ما هم جریان‌های چپ‌گرا بسیاری از این سرودها را بازخوانی می‌کردند در قالب سرود کوهستان و حالا سرود زندان و تنوعاتی که بود یعنی خیلی جریان چپ در موسیقی گردن کلفت بود و خیلی مصادیق داشتند … در خود شوروی هم چه در دوران انقلاب و چه در دوران جنگ سرد موسیقی‌های مهم و ماندگاری خلق شده که حالا به‌دلیل آن پشتوانۀ غنی که از موسیقی فولکلور خود مردم روسیه دارند این‌ها را توانستند تبدیل کنند به آهنگ‌های مهم ارتش سرخ و به‌شدت ماندگار شدند مثلاً سرود انترناسیونال یا کاتیوشا، توت‌فرنگی سرخ پولیشکا پوله، … پولیشکا پوله بود بله … ملودی‌های معروفی هستند که هم‌چنان هم ماندگارند و در کشورهای مختلف براساس آن‌ها سرود‌های مختلفی سروده می‌شود و نواخته کمونیسم خطرناک‌ترین جریان جهان امروز است درباره کمونیسم تروتسکی حرف می‌زنم که بر نفرت از مسیحیت استوار است یادتان باشد که کمونیسم و مسیحیت هرگز نمی‌توانند در یک فضا زندگی کنند کمونیسم از مسیحیت قدیمی‌تر است کمونیسم نفرین زمان است منجی ما را در حکومت زمینی‌اش آزرد و رنجاند به صلیبش کشید در سکرات مرگ به او خندید و بعد سر جامه‌هایش که پای صلیب افتاده بودند شرط بست کمونیسم بیش از ۱۹۰۰ سال برای نابودی مسیحیت و هر چیز مبنی بر اصول مسیحیت کوشیده است

3 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها