فصل 1
قسمت 13
انقلاب روسیه ۱
مدت زمان : 65 دقیقه
تاریخ پخش : ۱۴ دی ۱۳۹۷
برچسب‌ها:

متن کامل

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم هم‌چنان که می‌دانید تبارشناسی انقلاب‌های معاصر موضوع این فصل از مجموعه برنامۀ دوران است بررسی انقلاب روسیه موضوع برنامۀ ماست و این اولین قسمت از مجموعۀ پنج‌قسمتی انقلاب روسیه است که به‌همت پژوهشگران جوان دوران تقدیم حضورتان می‌شود با گروه پژوهشگران این برنامه آشنا می‌شویم انقلاب شوروی از این نظر اهمیت دارد که روی همۀ انقلاب‌های بعد از خودش تا زمان وقوع انقلاب اسلامی خیلی تأثیر گذاشته از سال‌های ۱۸۰۰ تا ۱۹۱۷ پژوهشش را بر عهده داشتیم تقسیم‌بندی کار‌گروه ما به این صورت است که از نظر بازه‌های زمانی گروه‌بندی‌ها و زیر‌گروه‌هایمان را تشکیل دادیم گروه اول ازنظر زمانی بیشتر به پیش‌زمینۀ فلسفی و تاریخی وقوع انقلاب پرداختند مانیفست حزب کمونیست شما وقتی مطالعه می‌کنید این‌جوری نیست که فلسفۀ مارکسیسم یا فلسفۀ کمونیسم را در آن توضیح بدهد این سیر خودش پر از تناقض است هر چی می‌رود جلوتر اول کمونیست بعد می‌شود مارکسیسم بعد می‌شود بلشویسم بعد می‌شود لنینیسم در روند پژوهش وقتی کتاب‌ها و اکثر حالا مقالاتی که در بازار بود مشاهده می‌شد نگاهشان بیشتر یا نگاه اقتصادی بود و یک بخشی از آن هم مارکس را به‌عنوان یک رهبر انقلابی معرفی می‌کردند نوع نگاهمان عمیق‌تر‌شدن به این ماجرا بود کل گروه اول روی تاریخ روسیه یک مطالعۀ کلی داشتند بعد روی بازۀ زمانی که برایشان مشخص شده بود به‌صورت تخصصی‌تر از روی منابع مختلف بررسی کردند مبنای کتاب‌هایی که مطالعه کردم همان کتاب‌ شهید مطهری بود ایشان از نگاه فلسفی بحث مارکسیسم را بررسی کردند و یک جملۀ خیلی طلایی که دارند همین است که مارکسیسم فلسفه‌ای است برای کسانی که فلسفه نمی‌دانند مورد دیگری که در کار وجود داشت تمرکز خیلی زیاد همۀ منابع روی انقلاب هزار و نهصد و هفده بود و تقریباً برای انقلاب هزار و نهصد و پنج منبع خیلی خاصی نبود چه تصویری چه پژوهشی خیلی در مضیقه بودیم ما مجبور بودیم از انگلیسی به فارسی ترجمه کنیم بعد از این‌که به محتوای پژوهشی کارمان رسیدیم چکیدۀ اصلی کار را برای اجرای داخل برنامه به‌صورت پلی‌بک و متن گفتگو آماده کردیم و حجم بیشتری از مطالب که در این بازۀ زمانی جا نمی‌شد مجبور بودیم برای روی سایت آماده کنیم به‌صورت مقاله و پلی‌بک عملاً تفضیل کار روی سایت برقرار شده در خدمت پژوهشگران تیم انقلاب روسیه هستیم و این جلسۀ اول برگزاری نشست انقلاب روسیه هست خب ما با تیم شما آشنا شدیم و می‌خواهیم با این سؤال اولین جلسه را شروع کنیم که علت وقوع انقلاب اکتبر، اهمیت آن و وجه تمایزش از سایر انقلاب‌های که تا به حال در برنامۀ دوران بررسی شده چیست در این باب برای ما توضیح بدهید با شما شروع می‌کنیم خانم سبحانی … بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام عرض می‌کنم خدمت شما و بینندگان محترم برنامه انقلاب شوروی در وهلۀ اول یک انقلاب ایدئولوژیک هست و این یکی از مهم‌ترین وجه تمایزهای این انقلاب با سایر انقلاب‌ها است و نقش پررنگ رسانه‌ها و مطبوعات را در پیشبرد این انقلاب ما می‌بینیم به‌گونه‌ای که میلیون‌ها نفر جذب این ایدئولوژی و طرفدار این انقلاب می‌شوند تقریباً می‌شود گفت در کشور خودمان هم در قالب حزب توده فعالیت داشتند تقریباً نیمی از جهان را تحت سلطه و نفوذ خودشان قرار می‌دهند … در قرن ۲۰ بله … و به‌گونه‌ای می‌شود که دنیا به دو بلوک شرق و غرب تقسیم می‌شود از جهت زمانی هم انقلاب شوروی حائز اهمیت است یعنی موقعی این انقلاب ایجاد شد که جهان درگیر اولین جنگ جهانی بود … بله یک‌سال مانده به پایان جنگ است … همان‌جور که بینندگان محترم می‌دانند و قابل ذکر است جنگ جهانی اول نقشۀ سیاسی جهان و جغرافیاییش تغییر می‌کند و امپراتوری‌های بزرگ مثل حالا عثمانی هم فرو می‌پاشند در خود شوروی هم سلسلۀ رومانوف‌ها که سیصد‌سال قدمت داشتند از هم می‌پاشد و یک انقلاب کمونیستی در آن ایجاد می‌شود حالا ما در این برنامه در پنج قسمت تلاش کردیم با دوستان که از پیش‌زمینه‌های وقوع این انقلاب و خود زمان حکومت شوروی تا زمان فرو‌پاشی آنها را بررسی بکنیم اما خب قبل از هر چیزی باید بگویم که حتماً فرصت محدود برنامه مجال بحث‌های تفصیلی را نمی‌دهد از همین ابتدا می‌گوییم که دوستان برای بحث‌های تکمیلی‌تر می‌توانند به سایت دوران مراجعه کنند ما هم در قسمت اول بحث‌های ایدئولوژیکی و این را بررسی می‌کنیم که چه‌طور تفکرات یک فرد آلمانی به‌نام کارل مارکس سر از یک کشور غیر‌صنعتی مثل روسیه در می‌آورد و کلی هم طرفدار پیدا می‌کند … خانم ستاریان در این باب برای ما توضیح بدهید … سلام عرض می‌کنم خدمت شما و بینندگان محترم خب ما برای بررسی انقلاب روسیه از صد‌سال قبل از آن شروع می‌کنیم زمانی که در سال ۱۸۱۴ کنفرانسی در شهر وین اتریش برگزار می‌شود به‌دعوت خاندان متنفذ و البته یهودی روچیلد‌ها تا طلب مالی خودشان از کشورها را دستمایه قرار بدهند برای واگذاری بانک مرکزی آن کشورها به این خاندان که اگر واقعاً این اتفاق می‌افتاد نه‌تنها اقتصاد بلکه سیاست و فرهنگ و به طبع تمام ارکان حاکمیتی این کشورها را در انحصار این خاندان در می‌آورد البته حتماً مخاطبین برنامه با این خاندان آشنا هستند و می‌دانند که روچیلد‌ها از قرن‌ها پیش به‌واسطۀ رباخواری به چنان ثروت هنگفتی دست پیدا کرده بودند که می‌توانستند حتی دولت‌ها را بدهکار خودشان نگه دارند و این را هم باید بدانیم که این خاندان همین امروز هم از متنفذترین و ثروتمند‌ترین افراد جهان هستند و کل اقتصاد جهانی و بزرگترین بانک‌های جهان که تحت سیطرۀ شبکۀ یهود ماسونی هست که این خاندان در رأس آن شبکه قرار دارند حالا خود این کنفرانس در واقع یک بخشی از یک برنامه‌ریزی عظیم‌تری بوده تا تغییر مرزهای جغرافیایی و ایجاد یک نظم نوین جهانی برای تأسیس یک دولت تمام یهودی را داشته باشد که در ادامۀ برنامه بیشتر به آن می‌پردازیم بله از روچیلدها صحبت شد ما در انقلاب‌های قبل که در قسمت‌های قبلی برنامۀ دوران خدمت تیم‌های پژوهشگر بودیم نقش ماسون‌ها و حالا افراد ذی‌نفوذی مثل خانوادۀ روچیلد را به‌وضوح بینندگان محترم برنامه دیده‌اند ظاهراً شگردی داشته‌اند که به دولت‌ها وام می‌دادند و حکومت‌ها به امپراتوری‌ها و بعد از این‌که آنها را وام‌دار خود می‌کردند مطالبات آنها شروع می‌شده که حالا ظاهراً در این‌جا هم بعد از این‌که طومار ناپلئون بناپارت را درهم پیچیدند در تقسیم سهم جدیدی برای خودشان از دنیا این کنفرانس برگزار شده است و در واقع دارد یک‌جور سهم‌بندی می‌شود و می‌دانیم که قرن نوزدهم عمدتاً به جنگ‌های ماسونی می‌گذرد که خانوادۀ روچیلد در آن‌جا نقش ویژه‌ دارند و این نقش تا آغاز جنگ جهانی اول هم که با انقلاب اکتبر روسیه مصادف می‌شود ادامه دارد یعنی روچیلدها در آغاز جنگ جهانی اول در قرن بیستم هم نقش ویژه دارند ادامه را می‌فرمودید از کنفرانس و اتفاقاتش … بله دقیقاً درست فرمودید اما در این کنفرانس‌ یک اتفاقی برنامۀ این‌ها را یک کم دچار اختلال می‌کند و آن هم مخالفت الکساندر اول تزار روسیه با واگذاری بانک مرکزی کشورش به این خاندان است آن‌جا ناتان مایر روچیلد سرپرست این خاندان قسم می‌خورد که یک روز یا خودش یا نسلش از رومانوف‌ها انتقام بگیرند و سلسلۀ این رومانوف‌ها را در روسیه براندازند حالا این کنفرانس تمام می‌شود اما برنامۀ روچیلد‌ها برای دست‌یافتن به قدرت جهانی هم‌چنان ادامه دارد و ما می‌دانیم که مهم‌ترین رکن قدرت سلطه بر افکار عمومی است حالا یک زمانی را درنظر بگیرید که انقلاب صنعتی اتفاق افتاده و ماشین چاپ اختراع شده به‌تبع آن زمان مهم‌ترین رسانه‌ها مطبوعات هستند که سلطه بر مطبوعات سلطه بر افکار عمومی و در نتیجه رفتار افراد جامعه را در پی دارد به همین دلیل هست که تا سال هزار و هشتصد و شصت و نه وقتی که در شهر پراگ لهستان کنفرانسی را یهودی‌ها برای خودشان برگزار می‌کنند یک خاخام یهودی به‌نام راشورون در این کنفرانس بیان می‌کند که اگر طلا نخستین رکن قدرت ما هست رسانه‌ها دومین رکن قدرت ما هستند پس ما با یک جریان متصل به تشکیلات یهودی ماسونی مواجه هستیم که در میانۀ قرن نوزده برای این‌که بتوانند حرف‌های خودشان را به مردم القا بکنند به واسطۀ یک پروپاگاندای رسانه‌ای مطبوعاتی عظیم خودشان را پشت مکاتب نو‌ظهوری مثل داروینیسم، ناتورالیسم و مارکسیسم پنهان می‌کنند که در آن برهۀ زمانی به‌صورت قارچ‌گونه سر بر می‌آورند حالا دلیل این‌که این مکاتب بروز پیدا می‌کنند این هست که این‌ها می‌خواهند افراد بشر به واسطۀ آن پروپاگاندای مطبوعاتی دیگر از فرامین الهی تبعیت نکنند در نتیجه … بله نقطۀ اشتراک همۀ این‌ها دهری‌بودن است و الحاد … بله دقیقاً و می‌آیند عنوان می‌کنند که این مکاتب نوظهور کاملاً علمی هستند و دین را خرافات معرفی می‌کنند تا به این ترتیب افراد بشر دیگر از دستورات الهی تبعیت نکنند بلکه از دستوراتی که این‌ها که در پشت این مکاتب نوظهور پنهان کردند خودشان را تبعیت بکنند خب به‌هرحال همان‌طور که اشاره شد الحاد نقطۀ اشتراک این مکاتب ظاهراً علمی قرن نوزدهم است که الآن دیگر البته بیشتر جنبۀ طنز دارد چون علم آن‌چنان سرعت رشدی دارد که با آن چیزی که در قرن نوزدهم از آن تلقی علم می‌شد فرسنگ‌ها فاصله دارد اما به‌هر حال در آن قرن خاص زمینۀ پذیرش این افکار چه بود چی می‌شد که مردم گروهی دل می‌سپردند و با این آراء همراه می‌شدند در ادامۀ بحث خانم ستاریان این را حالا من پاسخ بدهم این‌که شرایط ویژه‌ای داشت قرن نوزده در ادامه‌ش هم انقلاب صنعتی خب فرصت سوداگری را هر چه تمام‌تر به این طبقۀ سرمایه‌دار می‌داد و آنها خب چشم طمع داشتند که از طبقۀ فرودست نهایت سوء‌استفاده را می‌کردند برای حالا پرکردن خزانه‌های خودشان و ثروت‌اندوزی پس مردم که طبقۀ گسترده‌ای از جامعه را تشکیل می‌دادند طعم تلخ این سرمایه‌داری را چشیدند و یک شکاف عظیم طبقاتی وجود داشت در آن تاریخ و کارگران واقعاً به‌شدت وضعیت اسفباری داشتند که حتی زنان باردار و حتی کودکان خردسال هم مجبور بودند ساعت‌ها در کارخانه‌ها کار بکنند پس نیاز داشتند یک در واقع نیاز به یک منجی داشتند و در این فضای نارضایتی عمومی تفکرات سوسیالیستی رشد کرد و در ادامه می‌شود گفت به‌نوعی یک سوءاستفاده از فطرت عدالت‌خواه و عدالت‌طلب مردم بود یعنی مارکسیسم آمد در این فضا خودش را در واقع داعیه‌دار حمایت از کارگران معرفی کرد اما جالبه بدانید این‌ها همه بحث‌های درون حزبی بود یعنی در واقع هیچ منفعتی برای کارگران در آن تاریخ نداشت و خود مارکس هم بعد از انقلاب شوروی بیشتر شهرت پیدا کرد چون می‌دانیم در زمان مرگش و تدفینش یازده‌نفر بیشتر حضور نداشتند البته این را من بگویم علی‌رغم این‌که مارکسیسم ادعای ضدیت با کاپیتالیسم سرمایه‌داری دارد اما تحقیقات نشان می‌دهند که این هر دو واقعاً یک ریشۀ مشترک دارند در میانۀ قرن نوزده زمانی که این قدرت‌طلبی یهودیان باعث بدبینی بین مردم و دولت‌ها نسبت به این‌ها می‌شود بین خود یهودیان بر این‌که چه‌طوری می‌توانند به قدرت دست پیدا بکنند یک‌سری بحث‌هایی شکل می‌گیرد برونر مطرح می‌کند که طبق اعلامیۀ حقوق بشر فرانسه باید آزادی، برابری و برادری وجود داشته باشد و بعد بیان می‌کند که برای این اتفاق باید یک حکومت سکولاری شکل بگیرد که در آن تعلقات سیاسی نفی بشود تا آدم‌ها برابر حساب بشوند و بعد مطرح می‌کند که دینداری مانع از نفی تعلقات سیاسی هست پس دین باید به‌طور کلی نسخ بشود این می‌شود بنیان‌ نظری همان چیزی که تحت قالب کاپیتالیسم در غرب دنیا حاکم می‌شود اما مارکس می‌آید پا را از این هم فراتر می‌گذارد و می‌گوید که به جز نفی دین و نفی سیاست باید نفی تعلقات اقتصادی هم صورت بگیرد چرا که اختلاف طبقاتی مانع از حاکم‌شدن برابری و آزادی هست پس در واقع می‌بینیم که در حکومت مدنظر مارکس که بعداً تحت قالب کمونیسم در شرق عالم حاکم می‌شود با نفی دین نفی تعلقات سیاسی و نفی تعلقات اقتصادی در واقع یک باغ‌وحش انسانی شکل می‌گیرد و همین هست که می‌بینیم اورول در کتاب مزرعۀ حیوانات خودش دقیقاً همین را تصویر کرده که با یک‌سری از شعار‌های جذاب و عوام‌فریب مثل آزادی مردم یا حیوانات آن مزرعه را به‌دنبال خودشان می‌کشند اما بعداً خوک‌ها یا همان سران حکومت شوروی جای حکومت تزاری یا همان آدم‌ها در آن مزرعۀ حیوانات را می‌گیرند … قاعدتاً باید خدمت بینندگان برنامه این تذکر را بگویم که جورج اورول به‌عنوان یک چپ‌گرای انگلیسی که ابتدا تمایلات جدی به‌سمت مرام حالا بگوییم سوسیالیسم یا کمونیسم داشت در واقع دل‌سپردۀ این آیین بود و بعد از حضورش در جنگ‌های داخلی اسپانیا است که سرخورده می‌شود از این مرام و در واقع در خاطراتش تحت عنوان درود بر کاتالونیا و بعد این کتاب تحت عنوان مزرعۀ حیوانات که با نام قلعۀ حیوانات هم چاپ شده و بینندگان برنامه می‌توانند فایل آن را در سایت برنامه هم ببینند به‌نوعی تبری می‌جوید از این نظام اشتراکی و نقاط ضعف آن را آشکار می‌کند خب شما کلامتان را پی بگیرید … پس با وجود این‌که کاپیتالیسم و کمونیسم به ظاهر با هم متفاوت هستند و کار آنها حتی به تقسیم دنیا به دو بلوک شرق و غرب و حتی سال‌ها جنگ سرد کشیده می‌شود اما ما با دو جریان مواجه هستیم که هر دو یک ریشۀ مشترک دارند هر دو به‌دنبال رسیدن به قدرت مطلق در جهان هستند هر دو دین و خدا را انکار می‌کنند و هر دو به واسطۀ شعار‌های جذابی مثل آزادی و برابری به‌دنبال این هستند که آن طرز فکر و شیوۀ زندگی مدنظر خودشان را به مردم دیکته بکنند و ‌همین هست که بعداً در حکومت شوروی می‌بینیم به اسم نفی تعلقات اقتصادی دارایی‌های طبقۀ متوسط، خرده ملاکان و گولاگ‌ها را مصادره می‌کنند و حالا دیگر طبقات مختلف اقتصادی نداریم بلکه از این به بعد تنها دو طبقه وجود دارند یکی طبقه‌ای که مالک هیچ چیز نیست یعنی مردم و یک طبقه که مالک همه چیز شده یعنی دولت شوروی جالبه حالا در ادامه دوستان می‌آیند و این را بحث می‌کنند زمانی که شوروی درگیر جنگ جهانی دوم است اتفاقاً می‌بینیم خلاف این ادعا‌هایی که دارند خودشان به یک تناقضی می‌رسند دقیقاً با سرمایه‌داران سر یک میز می‌نشینند و با هم‌دیگر ‌پیمان می‌بندند و این‌جا مشخص می‌شود که این بحث این‌که واقعاً می‌گوییم که ریشۀ آنها یکی است و دعواهایشان حالا سر منافعشان هست در واقع ایدئولوژیشان آن‌قدر با هم متفاوت نیست و ریشه‌شان یکی است هر دوی آنها دو روی یک سکه هستند آن‌جا کاملاً مشهود است یعنی در جنگ جهانی دوم به وضوح این دیده می‌شود حتی یک مقدار بعد از تشکیل حکومت هم این در واقع برنامه‌هایی که با هم‌دیگر همکاری دارند و دعواهایی که داشتند حال علیه سرمایه‌داری کلاً همه چی از بین می‌رود و فقط منافعشان برایشان مطرح می‌شود … قاعدتاً این مرام اشتراکی یک زمینۀ پذیرشی داشته بین مردم دیگر حالا غیر از آن فرصت‌طلبی و سوءاستفاده از فطرت عدالت‌خواه انسان‌ها یک محتوایی دارد این ایدئولوژی از محتوای آن بگویید و این‌که چه‌گونه مورد پذیرش مردم واقع شد … خب قبلش بگویم که مارکس یک هگلی چپ‌گرا بود و اسم اصلی او هم موسی موردخای لوی هست که یک یهودی خیلی ریشه‌دار و با اصل و نسب هست که از طرف مادری هم اتفاقاً به خاندان روچیلد‌ها می‌رسد … جالبه این هم شجره‌نامه‌ش هست شما کار کردید … شجره‌نامه‌ش هست … از جهت مادری به خاندان روچیلد می‌رسد و الآن دارید به آن آدرسی که اول برنامه دادید نزدیک می‌شویم و سوگند انتقام خانوادۀ روچیلد از رومانوف‌ها خب … و علاوه بر این‌ها خودش در انجمن روشنفکری کاخ روچیلد هم مشارکت داشته که این انجمن‌های روشنفکری همان‌طور که بینندگان می‌دانند در واقع جریان‌های نهان‌روش و فراماسونری هستند همۀ این‌ها دلیل می‌شود که یک در واقع یک چتر حمایتی بزرگی از کارل مارکس ایجاد می‌شود و شخصی به اسم فردریش انگلس می‌آید هم از او حمایت فکری می‌کند و هم حمایت مالی می‌کند جالب است فردریش انگلس به‌صورت موازی هم از داروین در جریان داروینیسم حمایت می‌کند و هم از مارکس در جریان مارکسیسم … به‌نوعی اسپانسر الهاد است … بله و ما به این نتیجه می‌رسیم با سه سند که یکی اعترافات مستندی که در پروتکل‌های یهود داشتند و در واقع می‌آیند به موفقیت‌های حاصل از داروینیست و مارکسیسم در نیچه‌ایسم اشاره می‌کنند بعداً این را خودشان علناً بیان می‌کنند و هم‌چنین وجود یک حامی مشترکی بین این دو جریان و یک اعترافی خود در واقع می‌شود گفت یک وجه تشابه‌سازی خود انگلس می‌کند می‌گوید که مارکس آمد تکامل تاریخ را کشف کرد و داروین آمد تکامل انواع را این حالا وجه تشابه‌سازی از جهت مفاهیم حالا می‌بینیم این‌ها یک نامه‌هایی با هم‌دیگر داروین و مارکس رد و بدل می‌کنند در آن دوران که با هم‌دیگر می‌خواهند نزدیکی فکری داشته باشند که حالا ایشان در بعد طبیعی حالا مارکس در بعد اجتماعی نظریاتی را صادر می‌کرده … به‌نوعی یکی از جبر درونی بشر برای کنترل و سیر تطور انواع می‌گوید دیگری از جبر تاریخ و این‌که ما از درون و بیرون مجبوریم برای یک سیر اجباری و الزام‌آور تاریخی … بله قبل از هر چیز که حالا این‌ها چه ادعایی داشتند این را باید روشن کنیم که این کلاً یک تفکر مهندسی شده است یعنی یک فکری است که از قبل برنامه‌ریزی شده که یک چنین فکری در واقع حالا به‌صورت پروپاگاندای مطبوعاتی به خورد مردم داده بشود اما حالا چه ادعاهایی داشتند این‌ها گفتم در آن برهه از تاریخ حالا انقلاب‌های قرن نوزده وجود داشته در آن بحبوحه‌ها سوسیالیست‌های انگلستان می‌آیند به‌صورت سفارشی از انگلس و مارکس درخواست می‌کنند که مانیفست حزب کمونیست را بنویسند یعنی به‌صورت عجله‌ای حالا می‌آیند سریع یک‌سری اصول کمونیستی‌شان را که بیشتر حالا وقتی مطالعه می‌کنیم مانیفست را به‌صورت شعار هست و تنها دلیل‌های استدلالش هم همان در واقع می‌شود گفت یک نوعی دعوا با کاپیتالیسم است یعنی دلیل منطقی ما در مانیفست آنها اصلاً نمی‌بینیم دلایل هیجانی دارند … بله دقیقاً و سه کلید‌واژۀ مهم دارند یکی نفی دولت یکی نفی مالکیت خصوصی و نفی دین هست می‌دانیم که اصلاً مارکس دین را افیون توده‌ها معرفی می‌کند و می‌بینیم از شوروی هم سرسختانه‌ترین مبارزه با دینداران دارد حتی جالبه یک سوءاستفاده‌هایی هم در جهت منافع خودش دارد از دین و بحث مرام اشتراکی که این‌ها به آن دامن می‌زنند یعنی که شما فکر کنید و تصور کنید کارگرانی که شدید‌ترین شکاف طبقاتی را دارند حس می‌کنند و شدیداً تحت ظلم و ستم سرمایه‌داران قرار می‌گیرند هیچ منفعتی ندارند حالا کسی می‌آید شعاری می‌دهد که یک نظام بی‌طبقه که همه باهم‌دیگر برابر باشند و مرام اشتراکی یعنی همه چی برای همه وجود داشته باشد را دارند این شعار را می‌دهند پس خیلی قابل‌پذیرش است و در کنار پروپاگاندای مطبوعاتی و رسانه‌ای که داشتند یعنی یک سخنرانی‌های مهیجی که این‌ها داشتند مردم را مجاب می‌کردند که این‌ها را بپذیرند … و پوسترهای موهنی مثل این که بر ضد دین و دینداران ارائه می‌دادند اما جالبه این‌ها در بحث مالکیت مثلاً نفی مالکیت خصوصی آن‌قدر پیش می‌روند که نظام خانواده را هم می‌خواهند متلاشی بکنند و در بحث مرام اشتراکی یک نگاه تنزلی هم حتی به زن دارند و آن را به‌عنوان یک کالای اشتراکی بیان می‌کنند و هیچ ابایی هم از آن ندارند یعنی در مانیفست‌شان این را بیان می‌کنند یک نکته‌ای را من در ادامۀ صحبت ایشان بگویم و آن هم این‌که مارکسیست‌ها دو کتاب اساسی دارند یکی کتاب کاپیتال یا سرمایۀ کارل مارکس است که این‌جا مشاهده می‌کنیم که این کتاب را هرم ماسونی هم که خیلی روی آن واضح است خب … بله و خود این کتاب را کارل مارکس از روی جزوۀ سرمایۀ موسی هس نوشته بوده که او هم فردی ماسون بوده و این کتاب را حتی به زمان خود مارکس نمی‌رسد و انگلس بعد از فوت مارکس این کتاب را منتشر و کامل می‌کند یکی هم مانیفست کمونیست است که سنگ‌بنای این کتاب، کتاب مسئلۀ یهودیت کارل مارکس هست که پیش از این نوشته بوده و متأسفانه در منابع فارسی کمتر از آن اسم برده می‌شود … کلیپ تصویری تیم پژوهشی انقلاب روسیه را می‌بینیم سال ۱۸۹۴ الکساندر سوم تزار روسیه از دنیا رفت پسرش نیکلای دوم تنها چند روز پس از مراسم تدفین او مراسم عروسی‌اش را برگزار کرد و پس از تاجگذاری در ۱۸۹۶ رسماً بر مسند حکومت نشست ۱۹۰۴ در رقابت میان قدرت‌های جهانی بر سر استعمار کشورهای دیگر جهان نیکلای با هدف تصرف بخش‌هایی از چین و کره به ژاپن اعلان جنگ داد در همین زمان انگلستان به طرف ژاپنی پیام داد که در صورت حمله به روسیه بریتانیا در این جنگ دخالت نخواهد کرد براساس همین پیام غیر‌رسمی، ژاپن برخلاف عرف تاریخی و بین‌المللی بدون اعلان قبلی به مناطق تحت تصرف روسیه در کره یورش برد با وجود ارتش عظیم نیکلای اما نتیجۀ جنگ برای روسیه فضاحتی چون شکست اسپانیا از انگلستان در نبرد آرمادا بود چرا که در نبرد آخر از مجموع چهل و پنج کشتی جنگی روسی تنها دو رزم‌ناو و یک ناو‌شکن موفق به فرار شدند حالا نوبت قدرتی دیگر بود تا با امضای یک توافق میان روسیه و ژاپن قضیه را به‌طور ظاهراً آبرومندانه‌ای فیصله دهد تئودور روزولت رئیس‌جمهور آمریکا این مسئولیت را پذیرفت و از دو طرف دعوت کرد تا برای امضای توافق مذکور به ایالات متحده سفر کنند گرچه امضای این قرارداد به جنگ خاتمه داد اما در واقع سند پذیرش شکست تزار در خارج و داخل روسیه بود که به او تحمیل شد زیرا این‌بار بدون کمترین جنگی نیمی از جزیرۀ ساخالین، کره، پورت آرتور و شبه جزیرۀ لیائوتونگ را به ژاپن واگذار کرد به جز این‌ها قیومیت ژاپن بر بخش اعظم منچوری را نیز به‌رسمیت شناخت شکست سخت نیکلای دوم در عرصۀ نظامی با وجود یک ارتش عریض و طویل آن هم در برابر کشور آسیایی کوچکی مانند ژاپن زمزمه‌های مخالفان را مبدل به هیاهو کرد مخالفانی که از سال‌ها قبل با نفوذ نظریات مارکسیستی از خارج به داخل روسیه موریانه‌وار فرآیند عضوگیری و شبکه‌سازی را برای براندازی حکومت تزاری پیش می‌بردند تسخیر خزندۀ جریان رسانه‌ها و مطبوعات و اتخاذ شعار‌هایی عوام‌پسند مانند صلح و آزادی از سوی سران این جریان که تحت حمایت دولت‌های خارجی در لندن، ژنو و سایر شهرهای اروپایی زندگی و بیانیه صادر می‌کردند از این شکست دست‌آویزی ساخت که محبوییت و اقتدار تزار را نزد افکار عمومی روس‌ها برای همیشه از میان برد خب پلی‌بک اول یا همان کلیپ تصویری اول این تیم پژوهشگر را دیدیم با ادامۀ بحث در خدمتتان هستیم بفرمائید … همان‌طور که حالا در ادامۀ بحث قبل بگوییم گفتیم یک تفکر، تفکر مهندسی‌شده بود و جالبه بدانید تفکرات مارکسیسم حاصل در واقع یک کلاف درهم پیچیده از تفکرات متفکرین قبلی هست حالا به صورت ناقص و حتی وارونه درهم پیچیده‌شده و یک فلسفه‌ای را حالا اگر اسمش را بتوانیم بگذاریم فلسفه ارائه داده جالب است این بحث مرام اشتراکی و نظام بی‌طبقه‌ای که مارکسیسم از آن صحبت می‌کند به دوران یونان باستان هم برمی‌گردد یک افسانه‌ای بوده که یک عصر طلایی را ترسیم می‌کرده که در آن مالکیت خصوصی نبوده و مرام اشتراکی هم در آن حاکم بوده یک بحث مهمی که فلسفۀ مارکسیسم هست و آن را حاصل خلاقیت خود کارل مارکس می‌دانند ماتریالیسم تاریخی هست که الآن سیر جبری را دوستان در ویدئو وال می‌بینند می‌گوید که تمام جوامع با هر ویژگی که دارند چه بخواهند و چه نخواهند یک سیر جبری را از گذشته طی کردند و در آینده هم طی خواهند کرد که اول همۀ جوامع کمون اولیه یا اشتراکی بودند و بعد از آن نظام فئودالی ایجاد می‌شود و بعد از آن نظام سرمایه‌داری دست آخر نظام سوسیالیستی و به‌خاطر در واقع تضاد طبقاتی که حاکم می‌شود در جامعه می‌آیند عموم مردم و کارگران علیه سرمایه‌داران انقلاب می‌کنند و یک نظام کمونیستی که بی‌طبقه هست را ایجاد می‌کنند در این ماتریالیسم تاریخی و این سیر جبری که بحث می‌کند مارکس یک حرف خیلی خنده‌داری می‌زند که می‌گوید تنها عامل محرک تاریخ را فقط اقتصاد می‌داند و حتی انسان را هم به‌عنوان پیچیده‌ترین موجود جهان نادیده می‌گیرد آن دورانی هم که هنوز اقتصادی شکل نگرفته ظاهراً ابزار تولید را خیلی جدی می‌گیرند … ابزار و اقتصاد یعنی یک انقلابی که خودش ادعای ایدئولوژیک‌بودن دارد حتی برای انسان هیچ نقشی در انقلاب قائل نیست جالبه خب … یعنی اقتصاد می‌شود زیربنا و تمام عوامل دیگر می‌شوند همگی رو‌بنای اجتماع حالا خود انگلس هم اعتراف می‌کند که ما در واقع این ادعا را به خاطر مبارزات سیاسی مجبور شدیم بگذاریم و گرنه واقعیت تاریخ چیز دیگری بوده حالا غیر از این اعتراف اگر هم وجود نداشت هم به گواه گذشته هم آینده این ماتریالیست تاریخی و این در واقع نظریه کاملاً مردود است چون در هیچ‌کدام از کشورهای کمونیستی عالم که حالا اسامی آنها این‌جا هست مثلاً در افغانستان به‌صورت کودتا اصلاً کشور کمونیستی شده هیچ‌کدام سیر جبری تاریخی و ماتریالیسم تاریخی را طی نکرده‌اند که این کشور کمونیستی بشود یک‌سری از آنها هم خب غنایم جنگی کشور شوروی بودند که کمونیستی شدند جالبه نزدیک‌ترین پیش‌بینی کارل مارکس در رابطه با وقوع انقلاب کمونیستی در انگلستان نه تنها آن موقع ایجاد نشد بلکه بعد از گذشت حالا بیش از صد‌سال هم هنوز یک چنین انقلابی در این کشور … هنوز امپراتوری آن‌جا حاکم است یعنی نظام امپراتوری که تا الآن ادامه دارد و مارکس پیش‌بینی کرده بود که اولین انقلاب کارگری مشرف‌الوقوع است در جزیرۀ انگلستان و حالا توابع در واقع حکومتی‌اش می‌فرمودید جالبه این‌جا انگلستان ایجاد نمی‌شود و سر از کشور غیرصنعتی روسیه در می‌آورد که در واقع می‌شود گفت طبقۀ بیشتر دهقان دارند تا کارگر … تقریباً تا آن‌جا که من یادم می‌آید در هیچ‌یک از کشورهایی که نظام سوسیالیستی و کمونیستی داشتند در قرن بیستم این سیر تطور تاریخی آن‌گونه که کارل مارکس گفته اتفاق نیفتاده و در چین هم جامعه، جامعۀ دهقانی هست و یک کشور امپراتوری یعنی چنین سیری را ما آن‌جا نمی‌بینیم جالبه بدانیم که جذابیت ظاهری مارکسیسم اتفاقاً برمی‌گردد به همین بخش از فلسفۀ مارکسیسم که همین ماتریالیسم تاریخی باشد و افراد زیادی را در کشورهای مختلف جذب خودش کرده حالا دلیلش چه بوده یکی این که خب وجود استعمار و استثمار در تمام جهان بیداد می‌کرده و موج نارضایتی وجود داشته و علاوه بر آن رسانه و مطبوعات باعث شدند که آگاهی‌ مردم افزایش پیدا کند و در این بین مردم نیاز به یک منجی داشتند و خب مارکسیسم می‌آید در این بین ادعای علم مبارزه علیه سرمایه‌داری را دارد و در واقع جمعیت زیادی را جذب خود می‌کند حالا علاوه بر این‌ها علی‌رغم این ادعاها می‌بینیم که بلا‌فاصله کشور شوروی بعد از این‌که انقلاب کردند می‌آیند خلاف این صحبت‌ها و ادعاها را از خودشان نشان می‌دهند و می‌آیند محصول کار کشاورزان را به اسم کار جمعی از آنها مصادره می‌کنند و به قیمت گران‌تر برای این‌ که خزانه‌هایشان را در واقع پر پول کنند به همان کشورهای سرمایه‌دار غرب می‌فروشند و کشور را دچار قحطی‌های تصنعی می‌کنند یکی در سال ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ و یکی هم در دهه‌های سی هست و تصویرش را الآن نشان می‌دهند به‌صورت مستند در در یکی از جماهیرش حدود شش میلیون نفر قربانی داشتند به‌خاطر همین قحطی تصنعی … حالا ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ که هنوز نظام بلشویکی مستقر نشده یعنی هنوز جنگ‌های داخلی دارند ولی در این تاریخ که ظاهراً به دورۀ استالین برمی‌گردد یک نسل‌کشی آشکار است و کشتار خیلی عظیمی ‌شده که در تاریخ هم هست خب تا این‌جای بحث به‌نظرم ما با مقدمات اقتصادی و ایدئولوژیک این انقلاب آشنا شدیم از شرایط سیاسی اجتماعی انقلاب اگر بخواهیم بدانیم قاعدتاً باید در پلی‌بک یا کلیپ تصویری که تیم شما زحمت تهیه‌اش را کشیده بینندگان محترم آن را دنبال کنند و بعد ما بحث را پی بگیریم کلیپ تصویری این دوستان را می‌بینیم حوادث ابتدای قرن بیستم در روسیه مانند تمام رویدادهای تاریخی به خودی خود اتفاق نیفتاد بلکه معلول تلاش‌هایی بود که از نیم‌قرن قبل‌تر آغاز شده بود در نیمۀ قرن نوزده یک یهودی به‌نام کارل مارکس دو کتاب نوشت یکی نقد فلسفۀ حقوق هگل و دیگری مسئلۀ یهودیت و بعداً در سال هزار و هشتصد و نود و هشت در شهر مینسک یک کنگره تشکیل شد که تنها نه نفر شرکت‌کننده به نمایندگی از شهرهای مختلف داشت یکی از آنها هم نمایندۀ سازمان اتحادیۀ کارگران یهودی روسیه و لهستان بود این کنگرۀ ۹ نفره در خارج از مرزهای روسیه قرار بود یک انقلاب مردمی را در کشوری ۱۳۰ میلیون نفره با وسعت یک‌ششم مساحت زمین ایجاد و هدایت کند همین ۹ نفر حزب کارگران سوسیال دموکرات روسیه RSTLP را تشکیل دادند چند سال بعد خود همین حزب به دو دستۀ بلشویک و منشویک تقسیم شد گرچه بعدها همین تعداد اندک نیز پراکنده شدند اما بیانیۀ حزب کارگران سوسیال دموکرات روسیه تا سال‌ها الهام‌بخش جریان مخالف حکومت تزاری بود تا ۱۹۰۰ بین اعضای رده بالای این شبکه توافقاتی صورت گرفت یکی از اولین تصمیم‌ها سلطه‌یافتن بر فضای مطبوعاتی بود تا بدین‌وسیله به ترویج باورهای کمونیستی و شعار جامعۀ بدون طبقه بپردازند آنها جامعۀ هدف را به چند دسته طبقه‌بندی و برای هر یک نشریه‌ای برپا کردند برای مثال نشریۀ زاریا برای طبقۀ موسوم به روشنفکر به طرح مباحث نظری می‌پرداخت و نشریۀ ایسکرا برای تحت‌تأثیر قرار‌دادن طبقۀ عام طراحی شده بود دومین کنگرۀ حزب با شرکت ۵۱ نفر در سال هزار و نهصد و سه تشکیل شد تقابل نظری اعضا، تقسیم‌شدن آنها به دو دستۀ بلشویک و منشویک را در پی داشت تمام سازمان‌های شرکت‌کننده صاحب حداکثر دو کرسی بودند به استثنای یهودیان که چون بخش مستقلی از حزب، سه کرسی در اختیار داشتند حاضرین جلسه اساسنامه و اهدافی مانند حق رأی توده‌ها و تشکیل مجلس مؤسسان را تصویب کردند که البته دو‌سال بعد در یکشنبۀ خونین ۱۹۰۵ صدای آن در میان اعتراضات کارگری به گوش رسید به‌مرور زمان سوویت‌ها یا شوراهای مختلف پدید آمد نقش رهبری اعتصابات و کمیتۀ انقلاب را شورای پترو‌گراد بر عهده داشت با وجود این فعالیت‌ها بود که درست هم‌زمان با تقابل نظامی روسیه و ژاپن و نیاز هر چه بیشتر به وحدت و خدمت عمومی یک‌باره هزاران کارگر برای مطالباتی چون توقف جنگ و بهبود شرایط کار مقابل کاخ زمستانی تزار به صف شدند اگرچه تعداد معترضان نسبت به گسترۀ جمعیتی روسیه اصلاً زیاد نبود اما برای نمایش قدرت تروتسکی در سازماندهی پنهان مخالفان کافی بود با رسیدن کارگران به قصر فرماندۀ گارد از جانب خودش دستور به تیراندازی داد و طبق آمار حدوداً صد‌نفر کشته شدند با این‌که نیکلای آن موقع حتی در کاخ زمستانه حضور هم نداشت که چنین دستوری داده باشد اما مخالفان این اتفاق را یکشنبۀ خونین نامیدند و به تخریب هر چه بیشتر تزار پرداختند پس از این ماجرا تزار با امضای فرمان مشروطیت یا همان مانیفست اکتبر مشروطیت را پذیرفت و دستور به تشکیل دوما، قانونی‌شدن احزاب، تدوین قانون اساسی و اعطای حق آزادی بیان داد شگفت آن‌که تزار به مخالفان خود حتی آزادی برگزاری تجمع هم اعطا کرد با این‌که مخالفان حکومت تزاری هم‌چنان کارگران را دعوت به تظاهرات و اعتصاب می‌کردند اما اقدامات نیکلای دوم رضایت نسبی توده‌ها را در پی داشت پس از دستگیری تروتسکی و کمیتۀ اجرایی سوویت سن‌پترزبورگ در دسامبر ۱۹۰۵ و فرار ملوانان شورشی رزم‌ناو پوتمکین‌ به رومانی روسیه نسبتاً آرام شد اعتصاب‌ها پایان گرفت و کارگران به‌کار خود بازگشتند مجموعۀ این اتفاقات را انقلاب ۱۹۰۵می‌نامند خب این کلیپ را هم دیدیم خانم ستاریان بالاخره این سؤال این‌جا مطرح است که مردم روسیۀ آن روز به‌دنبال آشنایی با این نظرات در واقع متمایل به مرام اشتراکی شدند و دست به انقلاب زدند یعنی در واقع با یک الزام ایدئولوژیک از درون این انقلاب حادث‌شده یا دست‌هایی از بیرون این انقلاب را مدیریت کردند کدام‌یک از این دو گزینه را شما به‌عنوان پژوهشگر انقلاب روسیه وارد می‌دانید … دست‌هایی از پشت پرده برای این‌که خودشان متحمل کمترین هزینه‌ای نشوند مردم را برای ایجاد یک انقلاب کمونیستی جلو انداختند در واقع ما در این برهۀ زمانی یک‌سری جریان‌هایی داریم که در داخل کشورها باعث اضمحلال امپراتوری‌های بزرگ مثل روسیه عثمانی اتریش مجارستان و غیره می‌شدند و یک جریان هم داریم که از بیرون به‌صورت بین‌المللی در تلاش هست تا یک کشور تمام یهودی را ایجاد بکند و می‌بینیم که در سال ۱۸۹۷ در شهر بال سوئیس اولین کنفرانس صهیونیسم به سرپرستی تئودور هرتسل برگزار می‌شود و جالبه بدانید که سرمایه‌داران یهودی در این کنفرانس از داروینیسم و مارکسیسم در پروتکل‌های یهود به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین دستاوردها و موفقیت‌های خودشان یاد می‌کنند و همین سرمایه‌داران هستند که در پروتکل سوم به صراحت بیان می‌کنند که تمام قدرت ما یهودیان در گروی گرسنگی کارگران است و آنارشیست‌های آشوبگران و سوسیالیست‌ها منجی‌های نفوذی ما در اجتماع هستند در واقع با یک جریانی مواجه هستیم که هم سرمایه‌داری برای خودش و هم اعتراض به سرمایه‌داری یعنی هم گرسنگی و هم اعتراض به گرسنگی هر دو را دارد به‌صورت هم‌زمان خودش مدیریت می‌کند و آن‌ جریان دیگری هم که گفتم در داخل حکومت‌ها برای اضمحلال آنها تلاش می‌کرد در روسیه به‌صورت سران عمدتاً یهودی بلشویسم در حال فعالیت بودند و می‌بینیم با فاصلۀ کمتر از چند ماه از کنفرانس اول صهیونیسم که اشاره کردم در سال هزار و هشتصد و نود و هشت اولین کنفرانس بلشویسم را برگزار می‌کنند و فعالیت‌های این‌ها هم بیشتر به‌صورت سیاه‌نمایی حکومت تزاری و ترویج نظریات مارکسیستی بوده که باعث وقوع انقلاب بشود در واقع انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و ماجرای رزم ناو پوتمکین که ماجرای مشهوری هست در همین پازل قابل تعریف است بله فیلم معروف آقای آیزنشتاین که بعداً سال ۱۹۲۵ گویا کار شد خب … بله اما خوب است این را هم بدانیم با این‌که خیلی از مارکس اسم برده می‌شود اما در واقع فردی به اسم پلخانف که از او به‌عنوان پدر مارکسیسم در روسیه یاد می‌کنند هست که نظریات مارکس را با تمام نواقصی که داشته سعی می‌کند یک کم قابل اجرا برای پیاده‌سازی در روسیه بکند حالا کاری ندارم که بعداً همین پلخانف که گفته می‌شود استاد لنین در آموزش نظریه‌های مارکسیستی بوده با او چقدر اختلاف‌نظر پیدا می‌کند و حتی پلخانف لنین را متهم به تلاش برای ایجاد جنگ داخلی می‌کند اما همین پلخانف که یکی از نظریه‌پردازان این انقلاب هست چند تا شرط برای ایجاد انقلاب سوسیالیستی عنوان می‌کند یکی از این شرط‌ها خیلی جالبه این‌که می‌گوید که برای حاکم‌کردن یک انقلاب کمونیستی باید از یک مرحله کاپیتالیسم عبور کنیم این خیلی حرف بزرگی است خیلی اعتراف جالبیه چرا که در واقع دارد اذعان می‌کند که یک چیزی یک سرمایه‌داری و کاپیتالیسمی که در روسیه وجود ندارد می‌خواهند به صورت تصنعی و موقتی خودشان پیاده‌اش می‌کنند خودشان آن را به حکومت تزاری نسبت می‌دهند خودشان آن را محکوم می‌کنند خودشان خودشان را به‌عنوان منجی طبقۀ پرولتاریا برای نجاتشان معرفی می‌کنند و در نهایت حکومت تزاری را با نسبتی که از کاپیتالیسم به آن دادند خودشان سرنگون می‌کنند و باز خودشان هم به‌جای همان حکومت تزاری می‌نشینند … البته به آقای پلخانف که وفا نکرد یعنی در واقع جزو منشویک‌ها بود … لنین بعداً در همان وقتی‌که بلافاصله بعد از این‌که وارد می‌شود در تز آوریلش خیلی به‌طرز تندی با پلخانف برخورد می‌کند و همین هست که بعد از روی کار آمدن حکومت شوروی تغییر مرزهای جغرافیایی اتفاق می‌افتد و با این‌که جنگ قاعدتاً باعث اتحاد یک ملت است ولی در بحبوحۀ جنگ جهانی باعث سقوط حکومت روسیه می‌شود بعد از سیصد‌سال عمر حکومت رومانوف‌ها … خب رسیدیم به جنگ جهانی اول، اولین جنگ بزرگ قرن بیستم از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ که رومانوف‌ها پایان جنگ را نمی‌بینند و در سال ۱۹۱۷ طومار امپراتوری سیصدسالۀ آنها برچیده می‌شود در این باب هم تیم پژوهشگر شما گویا یک کلیپ آماده کرده که به اتفاق بینندگان آن را می‌بینیم انقلاب ۱۹۰۵ و پذیرش مانیفست اکتبر از سوی نیکلای رویاهایی بزرگ‌تر را در چشم اپوزیسیون روس ممکن‌الوقوع ساخت و آن‌چه در نظر تزار قدم آخر یک جنبش بود را به قدم نخست جنبشی دیگر در نظر مخالفانش مبدل کرد بنابراین مطالبه‌های تازه‌ای در فضاهای مطبوعاتی، دانشجویی، روشنفکری و کارگری با قوت بیشتر شکل گرفت این‌بار جنجال بر سر آن بود که چرا دوما یک مجلس مشورتی است و اختیار اعلان جنگ، کنترل کلیسای ارتدوکس و انحلال دوما برای تزار محفوظ مانده است مبارزان امتیازات اعطا شده را ناکافی دانستند لیبرال‌ها از مشارکت در دولت سر باز زدند و رادیکال‌ها مانیفست اکتبر را محکوم کردند ۱۹۰۶ طبق وعدۀ داده‌شده نخستین دوما با حضور خود نیکلای دوم آغاز به‌کار کرد تشکیل دوما برای جریان ضدتزاری فرصت مغتنمی بود برای دستیابی نرم به اهدافی که قبلاً از روش‌های سخت پی می‌گرفتند پس بررسی‌ طرح نفی مالکیت خصوصی زمین در دستور کار قرار گرفت که در صورت اجرا عملاً تحقق همان شعار‌های کمونیستی بود در نتیجه حکومت دوما را درصدد طراحی کودتا شناخت و با صدور فرمانی از سوی تزار منحل کرد سال بعد دومای دوم تشکیل شد باز پافشاری بر سلب مالکیت خصوصی و باز انهلال دوما، دومای سوم در همان سال آغاز به‌کار کرد این مجلس در خلال شبکه‌سازی پنهانی در میان توده‌ها عمر قانونی خود را به پایان رساند و تا ۱۹۱۲ ادامه یافت ۱۹۱۲ لنین و معدود هم‌فکرانش این‌بار در پراگ تشکیل جلسه دادند و برخلاف اساسنامه برای خود کمیتۀ مرکزی تعیین کردند در واقع آنها برای این‌کار ابتدا خود اساسنامه را تغییر دادند و سپس کاری را که می‌خواستند به انجام رسانیدند سال ۱۹۱۴ ولیعهد اتریش مجارستان با شلیک یک جوان ۱۸ ساله در صربستان ترور شد همین اتفاق ساده نظم‌جهانی را به‌هم ریخت ابتدا دو کشور صربستان و اتریش مجارستان و بلافاصله متحدین هر یک از این دو کشور مقابل یکدیگر قرار‌گرفتند این امر ۱۹۱۴ را سال انواع مصیبت‌ها برای روسیه ساخت سال آغاز اولین جنگ جهانی، سال اعلان جنگ آلمان به روسیه، سال کمبود تسلیحات کمبود غذا و کمبود اقلام اساسی، علی‌رغم پیشرفت‌های ابتدایی اما فعالیت‌های خزنده و جدی شبکۀ مبارزین داخلی روسیه جهت دلسرد‌کردن تودۀ مردم از حکومت تزاری به‌مرور تضعیف عرق ملی روس‌ها هنگام رویارویی با بیگانگان را در پی داشت نسبت مستقیمی بود بین شکستن ایمان مردم به حکومت تزاری و شکست‌های ملت در برابر تهاجم بیگانگان کارشکنی‌های علنی دوما هم در این بین بی‌تأثیر نبود این‌بار تزار پس از انحلال دوما فرماندهی کل‌قوا را خود به عهده گرفت لنین که با آغاز جنگ جهانی نمی‌خواست دیگر در اتریش در حال جنگ بماند به سوئیس برکنار از جنگ جهانی رفت فرصت‌شناسی لنین و مهارت او در هدایت جریان‌های رسانه‌ای و اجتماعی باعث شد که تنها چند ماه پس از آغاز جنگ جهانی روزنامۀ سوسیال دمکرات روسیه را به راه اندازد او علیه جنگ، خشونت‌طلبی و کشتن هم‌نوع می‌گفت و می‌نوشت و کنفرانس برگزار می‌کرد اما جالب آن بود که به کارگران تمام کشورها توصیه می‌کرد که برای رسیدن به جامعۀ بدون طبقه اسلحه‌ها را به‌سوی دولت‌های خود گرفته و جنگ را به داخل خاک کشورهایشان بکشند چیزی که پلخانف نفر اول مارکسیسم پس از خود مارکس آن را تلاش لنین برای ایجاد جنگ داخلی تعبیر کرد و علیه آن موضع گرفت ادعای پلخانف تنها اندکی بعد از سرنگونی تزار ثابت شد با این حال تا پیش از براندازی حکومت تزاری در ۱۹۱۷ نیکلای از هر طرف آماج انواع هجمه‌ها قرار داشت حملۀ نظامی از خارج، هجوم نرم و ژورنالیستی و تحریک به آشوب داخلی از سوی روس‌های انترناسیونال و جهان‌وطن و آشوب و اعتراضات خیابانی دست‌ساز در داخل، گرانی قحطی و کمبود سوخت نیز مردم را به‌ستوه می‌آورد و با اندک تحریکی از سوی دست‌های پشت پرده برای اعتصاب و تظاهرات به خیابان‌ها می‌کشاند به جز این‌ها در داخل خود کاخ هم اعتماد ملکه الکساندرا به کشیش کاهنی به‌نام راسپوتین خشم اطرافیان شاه را برانگیخته بود شاه دیگر حتی در بین نزدیکان خود جایی نداشت کمتر از ده روز پس از اعتصاب سراسری و تظاهراتی که به‌مناسبت روز جهانی زن در زمستان ۱۹۱۷ در پترو‌گراد یا همان سن‌پترزبورگ سابق ترتیب داده شده بود نیکلای مجبور به کناره‌گیری از قدرت شد اما تزار از ولیعهد نیز شانس نیاورده بود پسرش کوچک و بیمار بود بنابراین برادرش را به‌جای خود برگزید اما او از پذیرش سلطنت سر باز زد و در نتیجه حکومت رومانوف‌ها پس از سیصد‌سال به‌پایان رسید تصمیمی که نیکلای دوم هرگز نمی‌توانست پیش‌بینی کند پس از آن چه اتفاقی برای خودش، خانواده‌اش سلطنت رومانوف‌ها و کشور روسیه خواهدافتاد خب ما سومین کلیپ تصویری تیم شما را هم دیدیم نظر به این‌که وقت زیادی برای برنامه باقی نمانده اگر چیزی ضروری می‌دانید از مقدمات وقوع انقلاب اکتبر بفرمایید یکی از ابتدای برنامه ما داریم روی هدایت افکار عمومی تأکید می‌کنیم که سه روزنامه در واقع سه نشریه‌ای که خیلی در پیشبرد انقلاب و هدایت افکار عمومی نقش داشتند ایسکرا ، پراودا و زاریا است و لاکلوش جالبه بدانید یهودیان صهیون این نشریه را در لندن به‌صورت قاچاقی چاپ می‌کردند و به‌صورت قاچاق هم وارد روسیه می‌کردند برای کنترل افکار عمومی باید بدانید که جامعه‌ای که شوروی در آن موقع داشت جامعۀ مردم، مردم دینداری بودند خب حالا می‌خواهند یک انقلاب کمونیستی که در واقع ادعای نفی دین جزو اصولش هست را به مردم قالب بکند می‌خواهد یک‌سری کارهای فرهنگی و فکری را پیاده بکند که یکی از آنها جالب است ماجرای شخصی به اسم راسپوتین هست که حواشی زیادی اطرافش هست راسپوتین یک فرد روستایی‌ در دهکده‌ای دور‌افتاده بوده که همان‌جا هم به‌عنوان یک فرد عربده‌کش دائم‌الخمر و حتی سردستۀ اراذل و اوباش معروف بوده و حتی این هم جالبه بدانید که اصلاً راسپوتین اسم این فرد نیست بلکه در زبان روسی راسپوتین یک صفت به‌معنای مرد بسیار هوسباز که از شدت بداخلاقی‌های این فرد روی او نهادینه شده حالا یک چنین فردی را تصور بکنید این یک مدت ناپدید می‌شود بعد می‌آید ادعا می‌کند که مورد عنایت حضرت مریم قرار گرفته و باز بعد از این یک مدت دیگر ناپدید می‌شود و بعد یک‌سری شایعاتی سر زبان‌ها می‌افتد مبنی بر این‌که پای پیاده از سیبری تا فلسطین برای ریاضت و زیارت سفر کرده … ظاهراً ایشان در آن سفری که حالا رفته یا نرفته با آئین کابالا آشنا شده و طرق درمانگری آموخته‌ در مورد شخصیت جنجالی راسپوتین حالا فیلم‌سینمایی کار شده گروه معروف بانی ام معروف‌ترین آلبوم دهۀ هفتاد را در توصیف صفات او خواندند این بحث راسپوتین را حالا در حدی که وقت اقتضاء می‌کند جمع‌بندی بفرمایید … فرض کنیم که نیکلای دوم تزار روسیه بعد از چندین فرزند دختر، فرزند پسری پیدا می‌کند که امیدوار است سلطنت خودش را به او به ارث بگذارد و حالا این بچه‌ای که به‌دنیا می‌آید دچار بیماری هموفیلی هست و در نتیجه یک‌دفعه به‌شدت به‌دلیل خونریزی ناشی از بیماری هموفیلی آسیب می‌بیند این هم جالبه که دقیقاً همان زمان ملکه ندیمه‌ای داشته که این در دربار تزار، راسپوتین را می‌شناخته و او را معرفی می‌کند راسپوتین بالای سر پسر نیکلای دوم حاضر می‌شود و حالا با تمام شبهاتی که وجود دارد و تشکیک‌هایی که در این اتفاق وارد کردند می‌گویند بهبود نسبی حاصل شده از این به بعد است که رفت و آمد و نفوذ راسپوتین در دربار بسیار جدی می‌شود طوری‌که در زمان جنگ جهانی وقتی که نیکلای برای سرکشی به جبهه‌ها می‌رفته ملکه الکساندرا براساس پیشگویی‌های راسپوتین دستورات نظامی به جبهه‌ها می‌فرستاده پس به این دلیل بود که روسیه شکست خورد … یکی از دلایلش را دقیقاً عنوان می‌کنند میزان بد‌رفتاری‌ها و رفتارهای نامتعارف این فرد به‌حدی بوده که شایعات زننده‌ای را پیرامون خانواده سلطنتی و ارتباط راسپوتین و زنان درباری بر سر زبان‌ها می‌اندازد که به‌شدت به وجهۀ خانوادۀ سلطنتی آسیب می‌زند دربارۀ قتل او هم شایعات خیلی زیادی گفته شده یک عده می‌گویند که راسپوتین به‌دلیل همین آسیبی که به وجهۀ دربار زده بود توسط آنها سر به نیست شد یه عدۀ دیگر می‌گویند که بدبینی یکی از مردان درباری در مورد نوع تعامل راسپوتین و همسرش توسط او به قتل رسیده یک‌سری شایعات دیگری هست که اتفاقاً اخیراً بر سر زبان‌ها افتاده و آن این‌که این راسپوتین چون خیلی علاقه به خاتمۀ جنگ بین روسیه و آلمان داشته و سیصد و پنجاه هزار نفر از سربازان آلمانی در صورت خاتمۀ جنگ از این جبهه آزاد می‌شدند … از جبهۀ شرق رها می‌شدند به جبهۀ غرب در فرانسه می‌رفتند اتفاقی که البته افتاد در نهایت یعنی خط براتیسلاوا تسلیم شد و نیروهای فیلد مارشال هیندنبورگ از جبهۀ شرقی منتقل شدند به غرب و آن جبهه را تقویت کردند … و این کشورهای اروپایی را به‌شدت نگران می‌کند و می‌گویند حالا البته این ادعای خود انگلیسی‌ها است ولی می‌گویند که مأموران ام آی ۶ (MI6) او را کشتند تا این نیروهای آلمانی آزاد نشوند اما چیزی که باید روی آن تأکید کنیم این هست که هیچ‌کدام از این شایعات در رد یا قبولش برای ما مستند و قابل قبول نیست و به‌نظر می‌رسد یک هیاهو‌سالاری کاذب و خیلی عظیمی پیرامون این فرد صورت‌گرفته تا یک انقلابی را که در نفی خدا و نسخ دین می‌خواستند به مردم مذهبی روسیه قالب بکنند را به یک تقدیر الهی نسبت بدهند تا برای مردم قابل پذیرش بشود … خب بحث به جاهای خوبش رسیده بود که وقت ما تمام شد به‌عنوان خاتمه عرض می‌کنم که برای فروپاشی‌ نظام تزاری دلایل متعددی برشمردند از جمله این دلیل خرافی که راسپوتین گفته بود تا من هستم خانواده رومانوف‌ها می‌مانند و اگر روزی من سر به نیست بشوم این خانواده سرنگون می‌شوند ولی خوب این طبعاً به همان خرافات آن دوره بر‌می‌گردد دلایل فرو‌پاشی آن سیستم را قاعدتاً باید جدی‌تر از این بدانیم که حالا قاعدتاً بر روی سایت باید دوستان علاقمند به برنامه دنبال بکنند به‌نوعی آقای راسپوتین شرط ماندگاری رومانوف‌ها را وجود خودش می‌دانست که به طریقی ظاهراً کسانی خیلی به این معتقدند ولی در هر صورت با فروپاشی حکومت سیصد‌سالۀ رومانوف‌ها عصر جدیدی شروع می‌شود در سرزمین پهناور روسیه که ادامۀ آن را قاعدتاً بینندگان محترم در برنامۀ آینده خواهند دید با چهار برنامۀ دیگر از انقلاب روسیه در خدمت شما خواهیم بود از همین‌جا به اتفاق پژوهشگران تیم انقلاب روسیه با شماها خداحافظی می‌کنم تا دورانی دیگر شما را به خدا می‌سپارم، خدانگهدار این شکست‌ها به اضافۀ آن اوضاع نابسامان اقتصادی که در آن سال آنها طی می‌کردند و آن مدیریت نادرستی که تزار در جبهه‌های جنگ داشت دست به دست هم می‌دهد تا مردم دوباره دست به شورش بزنند و این‌بار خیلی شدید‌تر از از سال ۱۹۰۵ به خیابان‌ها می‌ریزند تا علناً دیگر شعار مرگ بر تزار سر می‌دهند جالب این‌جاست که با وجود تمام خدماتی که همیشه کومسومول به حزب کمونیست دارد ولی حزب اصلاً با او مهربان نیست یعنی در این تصفیۀ خونین استالین خیلی از اعضای مورد اعتماد حزب این‌ها توسط استالین سر به نیست می‌شوند و تازه این‌ها کسانی هستند که حزب به آنها اعتماد داشته در زمان جنگ جهانی دوم به‌دلیل جذب نیرو برای جنگ یک مقدار شرایط عضویت در کمسومول راحت‌تر شد یعنی خیلی از جوانانی که در شرایط قبل از این نمی‌تونستند به‌عضویتش دربیایند شرایط را آن‌قدر آسان کردند که این‌ها توانستند عضو کمسومول بشوند اما بعد از جنگ دوباره ورق برگشت یعنی خیلی از این‌ها به عنوان نیروی ناشایست شناخته شدند و از سازمان اخراج شدند کمسومول این‌قدر روی افکار جوان‌ها تأثیر داشت که وقتی این‌ها می‌خواستند وارد حزب کمونیست بشوند دیگر واقعاً حزب را می‌پرستیدند از نظر لنین نیکلای دوم با ورودش به جنگ جهانی اول بهترین هدیه را به انقلاب بلشویکی آنها می‌دهد تزار نیکلای که به خیال خودش آن آتش زیر خاکستری که سال هزار و نهصد و پنج با همان اندک اصلاحاتی که شما فرمودید خاموش کرده بود دوباره با ورودش به جنگ جهانی اول شعله‌ور می کند و این‌بار به ضرر خودش تمام می‌شود تا نهایتاً دودمان خودش به‌باد می‌رود موقعی که با تحریک بلشویک‌ها شورش‌ها علیه تزار شروع شد و اوج گرفت تزار در جبهه‌های جنگ روسیه و آلمان بود خبر شورش‌ها که به او رسید خیلی آن را جدی نگرفت و تصور می‌کرد که مثل قبل خیلی راحت می‌تواند این شورش‌ها را کنترل کند اما فرماندهان ارتشش به او اطلاعات دادند تزار دیگر پشتیبانی مردمی خودش از دست داده

4.3 6 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محسن
محسن
1 سال قبل

خداوند شما را حفظ کند انشالله