بسماللهالرحمنالرحیم همچنان که میدانید تبارشناسی انقلابهای معاصر موضوع فصل اول از مجموعه برنامۀ دوران است و در این قسمت از برنامه انقلاب اسلامی ایران موضوع برنامۀ ماست طبق روال این برنامه در آغاز با پژوهشگران جوان این برنامه آشنا میشویم قسمت آخر بهنوعی جمعبندی همۀ انقلابها بهحساب میآمد و همینطور جمعبندی قسمت پنجم انقلاب اسلامی ایران حساب میشد و از این لحاظ خیلی مهم بود یک مقدار محتوای پژوهشی بیش از چیزی بود که در یک قسمت برنامه بگنجد کار پژوهشی عمیقتر و طولانی مدتتری را طی کرد سه تا پنج جلسه تقریباً فکر کنم تشکیل شد مورد بازنویسی و مورد مداقه در جلسات پژوهشی طولانی مدت قرار گرفت در واقع اول یک تعدادی از دوستان با مطالعاتی که روی کتابها بهعنوان مثال کتابهایی که خاطرهها یا روایتهای خود خاندان پهلوی را اشاره میکرد یا کتابهای مختلف آماده شده بود آنها را پرداختند همینطور سعی کردیم در این مدت اگر تولیدات رسانهای قوی و از جنس حتی تاریخ شفاهی بهوجود آمده اینها را مورد بررسی قرار بدهیم بهاصطلاح خودمان چیزی از دست گروه در نرود به مصاحبههای اُمرا و رجال دوران پهلوی مراجعه کردیم به کتابهای جدیداً منتشر شدهای که از اسناد آن دوره هست به مستندهایی که شبکههای خارجی ساختند و در آنها اسناد تازه رونمایی شدهای از دوران پهلوی وجود دارد مراجعه کردیم اما یکی از کارهایی که ما برای جلسۀ پنجم انجام دادیم این بود که ما رفتیم سراغ کسانی که در آن دوره زندگی کرده بودند و از آنها پرسیدیم که شما وقتی در دوران پهلوی زندگی میکردید چه چیزهایی بیشتر شما را آزار میداد به واقع ما دلیل وقوع انقلاب را از آن مردمی پرسیدیم که خودشان انقلاب را انجام داده بودند این سؤال که بهنظر من مهمترینش همین هست که واقعاً انقلاباسلامی ما بدون تقلید از دیگران بدون اینکه ما بخواهیم حرفهای شعارگونه بزنیم آیا تفاوتی دارد آیا در این عرصۀ تاریخی که ما الآن هستیم انقلاب ما واقعاً یک به تعبیر امام انفجار نور در دنیا بوده است یا نه ما چون در این کشور هستیم و از نزدیک داریم میبینیم فکر میکنیم همه چی در ایران مهمتر است از بین آن صحبتهای ما با نسل قبل نکات جالبی بیرون آمد و مدام این محتوا اصطلاحاً بازنگری شد revised شد و یک جاهایی که دقیق نبود یا سند تاریخی قطعی وجود نداشت حذف شد که آنچه ارائه میشود تمام مواردی باشد که صددرصد قابل استناد و در نهایت ما سعی کردیم در قسمت پنجم انقلاباسلامی و قسمت آخر دوران هر صحبتی که انجام میشود و هر محتوایی که ارائه میکنیم چیزی از خودمان نگوییم یک راوی صادق باشیم برای تاریخی که اتفاق افتاده خب جناب آقای عبدی جناب آقای رحیمیان به استودیوی برنامۀ دوران خوش آمدید خیلی خوشبختم که این قسمت از برنامه را به اتفاق شما برگزار میکنیم در جلسۀ قبل که خدمت همکاران شما از همین تیم پژوهشی بودیم وقایعنگارِ عصر پهلوی اول و تا حدودی پهلوی دوم را مرور کردیم و این جلسه اختصاص دارد به جمعبندی بخشی از آن مختصاتی که بهعنوان عصر پهلوی میشناسیم و جالبه که این روزها یکجوری وجهۀ همت رسانههای برونمرزی قرارگرفته کم نیست تعداد رسانههای بیگانهای که امروز قصد اسطورهسازی از عصر پهلوی دارند و در چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران با تولید مستندهای متنوع در تلاش هستند که از آن دوره یک اسطورۀ تاریخی خلق کنند خب این جنگ رسانهای را اولاً چهگونه ارزیابی میکنید و از منظر شما اگر بخواهیم بهعنوان پژوهشگران عصر پهلوی مختصات عمومی آن دوران را جمعبندی کنیم باید به چه سرفصلهایی اشاره کرد … بسماللهالرحمنالرحیم، سلام عرض میکنم خدمت شما در مورد دوران پهلوی صحبتهای زیادی دارد امروز میشود در رسانههای سلطنتطلب خارجی، لسآنجلسی، الحمدالله تنوع عجیب و غریبی هم دارند و از این حیث میدانید که رسانههای فارسیزبان از لحاظ تکثر بسیار زیاد هستند … منابع آرشیوی خوبی هم در اختیار دارند خب … من یک نوشتاری را میخواندم از مرحوم سیدحسن مدرس خب فقیه سیاستمدار آگاه به زمانی که خب شاید ایشان در طول تاریخ خیلی مهجور واقع شدند و همین امروز هم کم به آثار ایشان پرداخته میشود آنقدری که در واقع لایق هست به ایشان پرداخته نمیشود شهید مدرس در روزنوشتهایی که دارند اشارات بسیار زیادی به مقولۀ تاریخ دارند و همواره گلایۀ این بزرگوار این هست که چرا تاریخ ما توسط دیگران روایت میشود تاریخ ما توسط خودمان روایت نمیشود و حتی ایشان تنبه میدهند نویسندگان، معلمان و کسانی که دست به قلم هستند شخصیتهای فرهنگی را به این موضوع که اگر میخواهید به ملت خود خدمتی بکنید صریح میگویم ضروری است که تاریخ را درک کنید و دربارهاش سخن بگویید و بنویسید میخواهم از اینجا وارد این موضوع بشوم که درست است که تکثر زیاد شده اما دسترسیها هم بیشتر شده نسل امروز دیگر با افکتهای رسانهای خیلی آشناتر است و به این راحتیها سرش کلاه نمیرود اما اگر بخواهم به شکل خیلی خلاصه در مورد دوران پهلوی پاسخ سؤالتان را بدهم اینطور باید دستهبندی بکنم که اگر بیایید سلطنتهای هم دورۀ پهلوی را پهلوی دوم را و سلطنتهای پیش از خودش را در یک نگاه کلان بررسی بکنید … بهعنوان مقایسۀ نظامهای پادشاهی … بله میبینید اینها شاخصههایی دارند حالا چه نظامهای پادشاهی چه نظامهای دیکتاتوری اینها شاخصههایی دارند و خیلی برای ما جالب بود که به شکل عجیبی پهلوی حائز این رتبه است که بیشترین تعداد این خصوصیات منفی را در خودش دارد … فراوانی نقاط منفی در او بیشتر است … بیشتره … آن نقاط را میتوانید بیان بفرمایید … ببینید مثلاً یک نظام دیکتاتوری ممکن است کودتایی یا تحمیلی باشد پهلوی هست ممکن است فساد گستردۀ سیاسی اقتصادی داشته باشد پهلوی هست ممکن است بیکفایت باشد پهلوی هست ممکن است در پادشاه آن سلسله تفرعن و کیش شخصیت وجود داشته باشه یا نوعی توهم باز میبینید رگههای جدی در سلطنت پهلوی از این موضوع وجود دارد ممکن است ظلم بکند ظلم گسترده تفرعن داشته باشد دین ستیز باشد در نهایت به این هفت مورد میرسیم یعنی کودتایی و تحمیلیبودن، فساد گسترده سیاسی اقتصادی داشتن، تفرعن شخصی داشتن وابستگی به قدرتهای خارجی، ظلم گسترده، دینستیزی و بیکفایتی این هفت مورد جمعاً موضوعاتی هستند که حتی یک دانه از آنها باعث وقوع خیلی از انقلابها شده ما در همین سری دوران اینها را دیدیم اما همۀ اینها در سلطنت پهلوی وجود داشت که حالا مصادیقش را بهمرور خواهیم گفت و این را هم بگویم که معمولاً رسانهها وقتی سراغ دوران پهلوی میخواهند بروند دارند میروند سراغ امروز بعضی از آدمها خب اینها خیلیهایشان خاطرات دارند خاطراتشان مکتوبشده یکی از جدیترین کسانی که خاطرات نوشت امیر اسدالله علم بود خب خاطراتش امروز موجود است و بسیاری از رجال آن دوره ما امروز انشاءالله برگهای کمتر مرور شده و خوانده شدۀ این صفحات تاریخ پهلوی را به روایت خودشان خواهیم داشت … بله تشکر میکنم که چهارچوب بحث را خیلی منظم بیان فرمودید بگذارید از خصیصۀ اول برشمرده برای عصر پهلوی آغاز کنیم کودتاییبودن و تحمیلیبودن در این باب اگر توضیحی دارید برای بینندگان محترم برنامه بفرمایید … بله بسمالله الرحمنالرحیم سلام عرض میکنم خدمت شما و بینندگان محترم برنامه البته ما اینجا بیشتر منظورمان جنبۀ کودتاییبودن حکومت پهلوی است وگرنه تحمیلی بودن و بهزوربودن عملاً ویژگی است که در همۀ پادشاهان دنیا وجودداشته و مختص سلسلۀ پهلوی نبوده عملاً مفهوم پادشاهی معنای تحمیلیبودن را هم در خودش تضمین میکند متضمن این معنا هست و هیچ پروسه و یک روال اجرایی خاصی چه بهصورت مستقیم چه غیرمستقیم برای انتخاب شاه توسط آحاد مردم هیچوقت وجودنداشته بلکه آنچه که تمایز میدهد پادشاه پهلوی را از سایر پادشاهان، کودتاییبودن این حکومت است بهطوریکه رضاخان با کودتای سوم اسفند هزار و دویست و نود و نه انگلیس بر سر کار میآید و این موضوع را خود انگلیسها در رادیو دهلی که متعلق به پادشاهی بریتانیا است اذعان میکنند که رضاخان را آنها سرکار آوردند بعد از آن هم در شهریور بیست وقتی که ایران توسط روس و انگلیس اشغالشده باز هم به اجبار انگلیس رضاخان برکنار میشود و محمدرضا گمارده میشود بر مسند حکومت در واقع هر دوی این پادشاهان بهزور عوامل خارجی بر سر کار میآیند و اتفاقی که در کودتای بیست و هشت مرداد هم میافتد صرفاً این هست که برچسب بریتانیا از پیشانی پهلوی دوم برداشته میشود و برچسب Made in America بر پیشانی پهلوی دوم چسبانده میشود یعنی ما در طول حکومت پهلوی دو پادشاه با سهبار دخالت عوامل بیگانه یا به تعبیری کودتا را در واقع تجربه میکنیم که یک رکورد خودش حساب میشود در خصوص فساد اقتصادی مطلب بسیار هست من صرفاً ارجاع میدهم بینندگان محترم برنامه را به یک کتاب بهنام پهلویها که در دو جلد چاپشده که بهصورت مستندگونهای روابط خاندان پهلوی را در آن بهصورت خاطره و با استناد به مستندهای بسیار کتاب حدود دویست و پنجاه صفحه مطلب است و قریب به هشتصد صفحه سند از خاطرات و از فرمها و دستنویسهایی که بوده در واقع اسنادی هست که در این کتاب به آنها اشاره شده … روی سایت اطلاعاتش را قرار خواهید داد بله خود کتاب هم به راحتی قابل دسترسی است از طریق اینترنت اگر بینندگان جستجو بکنند داخل سایت دوران هم قرارداده خواهد شد در این دو کتاب اعضای خاندان پهلوی از توران امیرسلیمانی گرفته همسر سوم رضاخان و مادر شاهپور غلامرضا گرفته تا شمس، اشرف و فرزندان رضاخان که شاید اسمهای آنها را بینندگان ما حتی نشنیده باشند از فاطمه، احمدرضا، حمیدرضا، محمودرضا، علیرضا مسندهایی که در واقع در اختیارشان بوده روابطی که داشتند فعالیتهای اقتصادی که داشتند بهصورت خاطرهگونه و مستندگونه در این کتاب اشاره میشود من بینندگان را ارجاع میدهم به این کتابها … بسیار خب پس این قسمت را بیشتر به کتاب ارجاع میدهید … من فقط یک نمونه را بخواهم بهعنوان مثال از فساد اقتصادی آن دوران ماجرای خریدهای ادوات نظامی بود که مورد نیاز ارتش بود مقدمتاً این نکته را عرض بکنم که مطلقاً ذهنیتی دربارۀ اینکه ما ادوات نظامی مورد نیاز کشور هست را بخواهیم در ایران خودمان مثلاً تولید بکنیم در آن زمان وجود نداشته علت آن هم واضح بود هم حس نیاز، هم تأمین آن نیاز و هم استفادۀ از آنچه که تأمین شده توسط عوامل بیگانۀ بیرونی و مشخصاً آمریکا دیکته میشده به شاه ایران و عملاً ایران در زمینۀ خرید ادوات نظامی صرفاً یک اپراتور بوده تصمیمگیرنده نبوده نکتۀ دوم اینکه همۀ خریدها توسط یک شخص بهنام ارتشبد بود طوفانیان انجام میشده که رئیس … ارتشبد حسن طوفانیان که رئیس ادارۀ خرید و سفارشات خارجی صنایع نظامی ایران بوده که ۱۵سال در این سمت گماشتهشده بوده و در طول این مدت جالبه که برای خریدها نه تنها مشورت نمیکرده با ارتش بلکه پاسخگو هم به ارتش نبوده و صرفاً موظف بوده نظر خود شاه را فقط تأمین بکند … حالا واقعاً نظر شاه بوده یا نظر کمپانیهای خارجی چون ایران گویا خریدهایش یکجوری شبیه خریدهای محمدبنسلمان الآن است … دقیقاً … یعنی جهت تشفی خاطر کمپانیهای فروشندۀ اسلحه چون از این کمپانی مثلاً آمریکایی خرید کرده حالا باید از آن شرکت انگلیسی یا فرانسوی هم سلاح بخرد حتی شاه سابفۀ خرید از شوروی هم دارد یعنی سلاح از آنجا هم خریداری شده آیا واقعاً این خریدها معطوف به مصالح ملی و نیاز کشور بود یا قرار بود که یکجوری نظر شرکتهای تولیدکنندۀ بینالمللی سلاح فراهم شود یا حتی گاهی وقتها مانع از ورشکستگی آنها بشویم کدام بوده بیشتر، چه دیدید شما جالب است من برای اینکه به سؤال شما پاسخ بدهم اجازه دهید یک مستندی را ببینیم راجع به یک قلم از این خریدها که به روایت از سپهبد آذر برزین جانشین فرماندۀ نیروی هوایی وقت روایت میشود اگر اجازه بدهید این مستند را ببینیم پاسخ سؤال شما در این مستند است … تشکر میکنم به اتفاق بینندگان برنامه کلیپ اول شما را با هم میبینیم تشریفات خرید جنگافراز در ارتش ایران به کلی با کشورهای دیگر متفاوت بود در کشورهای دیگر بودجه را برمبنای تقدمها، مأموریتها و نیازمندیها تعیین میکردند و وزیر جنگ مسئول آن کار بود هم در دریافت یعنی کسب موافقت مجلس و حتی هزینهاش باید جوابگوی مجلس بود بودجۀ ارتش ایران بر مبنای سیستمی که کشورهای دیگر بودجه را تعیین میکردند نبود نه تقدمها معلوم بود نه بر مبنای نیازمندیها بود این بودجه را در کشورهای خارج وزیر دفاع وقتی بودجه را تهیه میکند میدهد به مجلس هم در دفاع از آن مسئولیت دارد و هم اینکه (در مقابل) هزینهش هم مسئول است که اگر اشتباه هزینه بشود باید به مجلس جوابگو باشد در ایران اینطور نبود ارتشبد طوفانیان را تعیین کرده بودند مسئول خرید جنگافزارها در ارتش ایران و این بزرگترین اشکالی که داشت این بود که این موقعی که میخواست جنگافزارها را خریداری کند یا حتی بررسی کند با نیروها به هیچ عنوان صحبتی نمیکرد و مستقیماً به شاه مملکت مسئله را میگفت و شاه مملکت هم دستور خرید را میداد آنموقع که همۀ کارها انجام شد نیروها را در جریان قرار میدادند بعضی مواقع اصلاً امکان نبود (در مورد برخی از این تسلیحات) اصلاً قابلیت جذبش را نداشتیم ولی نهایت دستور میآمد و ما مجبور بودیم بریم با او برنامه (کار) بکنیم سؤال این بود که چی شد طوفانیان را به این منظور انتخاب کردند کسی نمیدانست چرا ولی همیشه جواب این بود که با آمریکاییها میتواند خوب صحبت بکند این مبنای انتخاب طوفانیان بود آن موقعی که میرفت صحبت میکرد زیاد چانه نمیزد اهل چانه (زنی) نبود هر چی آنها میگفتند میگرفت و قبول میکرد خب آمریکاییها هم دوست داشتند این سیستم را اولین وسیلهای (خرید تسلیحات) که مورد اعتراض نیروی هوایی قرار گرفت خرید هواپیمای اف ۱۴ (تامکت) بود موقعی که پادشاه ایران تصمیم گرفت برای پشتیبانی از هواپیماهای اف ۴ هواپیمای جدیدی خریداری شود از ارتشبد خاتمی خواست تا روی هواپیمای اف ۱۴ و اف ۱۵ یک مطالعه بکند و بعد نتیجهش را اعلام کند آنموقع مصادف بود با موقعی که خاتمی را به آمریکا دعوت کرده بودند خاتمی خواست (در این سفر بازدید از هواپیماها هم) در برنامهشان بگنجانند من در در این مسافرت همراه خاتمی رفتم آنموقع معاون عملیاتیش بودم رفتیم در نیویورک شرق آمریکا بریفینگ یک کارخانه داده و بعداً رفتیم به سانتیاگوی ایالت کالیفرنیا هواپیمای … آنجا پریدیم در … بود هواپیمای اف ۱۴ هم رفتیم پایگاه ایرفوس … پایگاه آزمایشی در … آمریکا رفتیم آنجا با هواپیماها پریدیم و بعدهم که با این هواپیماها پریدیم یک مقایسه با اف ۴ در این پرواز برای ما کردند در این پرواز یک اف ۴ و یک اف ۵ را کنار هم گذاشتند با هر دو پرواز کردیم بعد برتری هواپیمای اف ۱۵ را به ما نشان دادند حتی با اف ۴ که ما با آن آشنا بودیم چه هست قیمت آن هواپیما ۳۶ میلیون دلار و قیمت این هواپیما ۹ میلیون دلار است ما پرسنل خارجی نمیخواهیم برای راهاندازی هواپیما چون خیلی از وسایلش شبیه اف ۴ است که ما داریم در صورتیکه برای آن هواپیما باید سیصد نفر خارجی بیاوریم و آن سیصد نفر خارجی را هم که بیاوریم مسئلۀ ما این بود که اینها برای ما در هیچ مورد متخصص خارجی را که استخدام میکردیم برای عملیات پرواز نمیدادند برای آموزش میدادند تست اکیوپمنت ما احتیاج نداریم همه تست اکیوپمنت اف ۴ مال این است اینها میلیونها دلار است گفتم همۀ اینها را داریم جای اینها را هم داریم اگر ما اف ۱۴ را بخریم ۳۰ درصد قابلیت رزمی ما پایین میآید برای اینکه باید تعدادی از خلبانهای با تجربه را از اف ۴ بکشیم بیرون بگذاریم در اف ۱۴ اگر این هواپیما را بخریم صد و بیست درصد قابلیت رزمی میرود بالا یعنی ما به ازای ۷۰ هواپیما که خریدیم میتوانیم دویست و هشتاد هواپیمای اف ۱۵ بخریم همینها که اسرائیل هم خریده بود اسرائیل هم اولین هواپیما بعد از اف ۴ اف ۱۵ را خریدند اینها رفت و ما هم گزارشمان را داده بودیم میگفتند که به عرض اعلیحضرت رسید به ما جوابی ندادند خاتمی در این موقع مسافرت بود نامهای که برای ستاد نوشته بودیم به هر ترتیبی طوفانیان خوانده بود و در غیاب خاتمی که در تهران نبود یک تیمی را به تهران آورد تیم گرومن را تیم گرومن که به تهران آمد رفتند در کاخ، اعلیحضرت را بریف کردند طوفانیان تشخیص داده بوده آن چیزی که ما بریف کردیم به درد نمیخورد اون که او میاره خوبه تعدادی سناتور هم با این تیم آمده بود اینها رفتند آنجا و مسئلهای که عنوان شده بود به هر حال این گرومن فقط یک کشور دارد خودمان هستیم و گرومن دارد ورشکست میشود تنها کشوری که ما میتوانیم به او اف ۱۴ بفروشیم شما هستید بنابراین اگر شما بخرید ما میتوانیم گرومن را از ورشکستگی نجات بدهیم هیچکس از نیروی هوایی در این جلسه نبود هیچکس، فقط مستشارهایی را دعوت کرده بودند طوفانیان بود و بعد ماحصل آن بریفینگ این بود که اعلیحضرت تصمیم گرفت اف ۱۴بخرد موقعی که قرار شد اف ۱۴ را بخرد خاتم برگشت از مسافرت و خب این بلافاصله در روزنامهها منعکس شد و پرسید این جریان در این جلسه چه گذشت؟ گفتم از ما که کسی نبوده گفتم یک افسر نیروی هوایی (در این جلسه) نبود فقط طوفانیان بود یک مشت مستشارها و خود اعلیحضرت مقایسۀ قیمتها خیلی جالب بود هفتاد هواپیما را ما خریدیم که نمیتوانستیم استفاده کنیم این طرف میتوانستیم ۲۸۰ هواپیما بخریم آسانتر نگهداری کنیم خودمان نگهداری بکنیم متخصص خارجی نباشد قدرتمان هم نمیدانم چقدر میرفت بالا … سازندۀ هواپیمای اف ۱۵ نرفتند اعتراض بکنند چون آنها هم یک نفوذی داشتند دیگه … این اصلاً یک سروصدایی هم آنجا بلند کرد در آمریکا موقعی که مکدانل ۱۰۰درصد میدانست ما دنبال اف ۱۵ هستیم اگر هرکاری غیر این میکردیم غلط بود مکدانل اینقدر مطمئن بود وقتی متوجه شد این کار شده رفت شکایت کرد به سنای آمریکا شکایت کردند که اینها دارند با دادن پول و رشوه این قرارداد را دارند از ما میگیرند به ما شکایت نکرد به کمپانی گرومن را گرفت مسئله کشید به سنای آمریکا به سنای آمریکا که کشید و پرزیدنت گرومن بعد از اینکه سوگند خورد گفت من یک تعهد کتبی به طوفانیان دادم که ۲۸ میلیون دلار بدهم اگر این معامله سر بگیرد بعد هم این در روزنامهها نوشته شد تایمز نوشت همه نوشتند بعد هم طوفانیان شروع کرد حملهکردن که من نمیگذارم این جور بشود برمیدارم چرا من را متهم میکنند شروع کرد دست پیش را گرفتن معلوم بود (رشوه) گرفته بود خب فکر میکنم خیلی کلیپ روشنگرانهای بود اطلاعات خیلی ارزشمندی را به من و بینندگان محترم برنامه منتقل کرد بهنظرم میآید که نمونۀ کمنظیری بود از فساد اداری دوران پهلوی حالا اگر باز توضیحی دارید بفرمایید … متأسفانه باید بگوییم شاه ایران عملاً یا شاه که از خودش چیزی نداشت عملاً نفت ایران شاید بهعنوان یک مصداق بتوانیم بگوییم تبدیل شده بود به یک سرم تقویتی که بنا به تجویز پزشکی بهنام آمریکا در مواقع لازم برای سرحالکردن و زندهکردن کمپانیهای رو به موت اقتصادهای بد حال جهان استفاده میشد مثلاً کمپانی گرومن در حال ورشکستگی است ایران باید هفتاد تا اف ۱۴ از او بخرد تا او را از ورشکستگی نجات بدهد یا کمپانی پان آمریکن همین وضع را دارد ایران باید هشتاد درصد سهامش را خریداری بکند تا او از ورشکستگی یا نابودی عملاً بخواهد نجات بدهد و عملاً خریدهایی هم که میشده که به فرموده بوده هیچوقت استفادهای برای خود ایران نداشته چون هزینه را ایران میداده اما استفادهای از آن هواپیماها مثلاً باید در جنگ ویتنام به فرمودۀ آمریکا انجام میشده حتی بدون اطلاع اعلیحضرت مثال پان آمریکن که فرمودید برای من جالب است چون در بحث مدیریت اقتصادی همیشه یکی از مثالهایی که بهعنوان بدترین مدل مدیریت میزنند مدل مدیریت پان آمریکن است میخواهند بگویند مدیریت به سبک پان آمریکن یعنی محکوم به زوال حالا شاه آمده و چنین کمپانی را با سرمایهگذاری غیرمعقول خواسته از ورشکستگی نجات بدهد گویا وافی به مقصود هم نبود سال نود و یک هست ظاهراً این کمپانی ورشکسته میشود و خلاصه از بین میرود پس در واقع او حکم منجی داشت یک وقتهایی سرمایهگذاری او معطوف به منافع ملی نبود و قرار بود براساس منافع دیگران این سرمایهگذاریها صورت بگیرد … نگاهی که امروز به عربستان سعودی میشود در آن دوران به ایران میشد … این مثال خوبی است شاید برای بینندگان محترم برنامه این نکته قابل توجه باشد نگاهی که امروز مثلاً ترامپ به محمد بن سلمان دارد که برمیدارد آن تابلوی سلاحها را میبرد به او نشان میدهد میگوید خب چندتا هم از اینها بخرید مگر چه میشود از این مثلاً سلاح هم شما احتیاج دارید حالت یک دلال را جلوی دوربین میگیرد آنموقع پشت دوربین ظاهراً ما چنین نقشی داشتیم و باید سلاح مازاد غرب را حالا صرفنظر از اینکه نیاز ما بوده یا نه خریداری میکردیم و ظاهراً یک چیزهایی را هم به ما نمیفروختند در خاطرات سپهبد مینباشیان بود ظاهراً که شاه میخواست موشک بخرد و آمریکا میگفت نیاز شما به موشک نیست و چنین چیزی را در اختیار ایران نگذاشت … یک جاهایی هم تشخیصهای دیگر میدادند یعنی مثلاً پادشاه حبشه هواپیما میخرید بعد ایران موظف بود پولش را پرداخت بکند … بله یعنی حکم ای تی ام یا دستگاه خودپرداز بانکی داشتند و اینکه مثلاً هایله سلاسی حالا اگر دارد خریدی میکند ایران باید هزینهاش را بدهد … این وضعیت ای تی ام بودن را بزارید در کنار کیش شخصیت یا Cult of personality محمدرضا که به تعبیر خیلی از نویسندگان خارجی وجود داشت در او و اطرافیان ایشان … و اطرافیان و گزارشهایی که او میرسید و در نهایت به این میرسید که یک دومینوی پرهزینه بهوجود میآورد از اقداماتی که بسیار بسیار هزینهبردار بود برای کشور … و بهای آن را مملکت میپرداخت ببینید واژگانی هست عجیب و غریب که الآن خب شاید بییندگان جوان برنامه کمتر شنیده باشند واژهها و لقبهای سلطنتی نظیر اعلیحضرت برای خود شاه علیاحضرت برای ملکه والاحضرت برای فرزندان شاه والاگهر برای خاندان سلطنتی مثلاً خواهرزادهها و برادرزادههای شاه اینها باید بهکار میرفت این که در صحبت با شاه باید از فعل سوم شخص استفاده میشد یعنی وزیر دربار موظف بود که در همۀ شرفیابیها توضیح بدهد به میهمان که شاه را طرف دوم خطاب نکند ایشان طرف سوم هستند همانطور که اعلیحضرت در جریان هستند همانطور که خدمت ایشان معروض قرارگرفت یعنی حتی شاه نمیتوانست به عنوان دوم شخص قرار داشته باشد خب این کیش شخصیت است و این تسری پیدا میکرد به سایر اعضای خاندان سلطنتی حالا تا آنجایی که به آداب معاشرت بازمیگشت میگفتیم به خودشان مربوطه خودشان و آنهایی که با اینها کار داشتند ولی وقتی که برای کشور هزینهساز میشد فاجعه از اینجا شروع میشد یعنی کیش شخصیت و تفرعنی که هزینهاش را باید کشور بپردازد در این باب توضیحی دارید برای ما بدهید … جشن تولد میگرفتند برای شاه در استادیوم آزادی امروز آریامهر سابق کارمندان موظف به شرکت بودند … ۴ آبان معروف هم اینکه تولد شاه یک کشور روز ملی باشد بزرگترین جشن ملی باشد خوب این کیش شخصیت است چه اتفاق بزرگی افتاده شاه متولد شده و در استادیوم صدهزار نفری آریامهر آن موقع مردم باید جمع بشوند و چون جمع نمیشدند حالا الزامی وجود داشت که کارمندان، افسران باید آنجا بروند و حالا طبق یک حضور و غیابی که نقل بود ما شنیدیم اتفاق میافتاد آدمها بروند در حضور شاه و آن جشن ملی برگزار بشود این خب خیلی عجیبه و باز حالا اگر در حد جشن تولد بود میگفتیم عیب ندارد قابل تحمل است آیا هزینههای بیشتری را برای کشور فراهم میکرد … بله ببینید مثلاً کار به اینجا میرسید که سال هزار و سیصد و پنجاه و پنج تقویم ایران از تقویم هجری شمسی تغییر کرد به تقویم شاهنشاهی … کاملاً من خاطرم هست بله یعنی سال هزار و سیصد و پنجاه و پنج را رسماً تلویزیون یادم هست تحویل سال را، سال دو هزار و پانصد و سی و پنج شاهنشاهی اعلام کرد و دوسال این بود … بله دوسال بود جالبه سال قبل نبوده بعد دوباره سال پنجاه و هفت برمیگردد به تقویم عادی … جالبه یعنی هزار و سیصد و پنجاه و چهار دوهزار و پانصد و سی و پنج دوهزار و پانصد و سی و شش دوباره هزار و سیصد و پنجاه و هفت حالا این تغییری که در تقویم و در نوشتهها و اصلاً تمام بروکراسی اداری اتفاق اتفاق میافتاد بالاخره هزینهبر بود و دیگه … و اوج این ماجرا جشنهای دو هزار و پانصد ساله است ماجرایی که در مهر هزار و سیصد و پنجاه اتفاق افتاد و خب بسیار عظیم بود و یکی از آن کارهای عجیب و غریبی بود که در دوران شاه اتفاق افتاد مراسم روز بیست و هشت مرداد گرامیداشت بیست و هشت مرداد … میگفتند قیام ملی ۲۸ مرداد … رژه داشت و مراسم برگزار میکردند جشن میگرفتند … غیر از جشنهای دوهزار و پانصد ساله از دهۀ پنجاه به این سمت اکثر کارخانهها، نهادها، سازمانها، جشنهایی را برگزار میکردند به عنوان پنجاهمین سالگرد سلطنت پهلوی و این را بهعنوان رپرتاژ خبری موظف بودند که ذکر کنند در روزنامه و جراید کثیرالانتشار آن دوره یعنی پس غیر از جشنهای دو هزار و پانصد ساله، جشنهای پنجاهمین سالگرد سلطنت پهلوی هم بهوفور برگزار میشد و یک وظیفۀ سازمانی بود که ما گزارشش را در جراید میخواندیم خوب کلیپ جشنهای دوهزار و پانصد سالۀ تهیهشده توسط تیم پژوهشی خودمان را باهم میبینیم بعد از کیلومترها رانندگی در بیابان به یکباره جنگلی از ستونهای سنگی دیدم که سر به فلک کشیده بود و در کنارش این دهکده یا شهر بود که برای آن مناسبت با چادر برپا کرده بودند و آن به خودی خود مانند داستان پریان بود صحنهای بیکم و کاست برای یک داستان جیمز باند بود بسیار مجلل بود و بسیار انحصاری بودجۀ دو سال سوئیس را ظرف دو روز خرج کردند تدابیر شدید و مفصل امنیتی در همه جا وضع شده بود در هر گوشه مسلسلی بود میزبان ما اعلیحضرت شاهنشاه یعنی شاه شاهان ایران است محمدرضا که از سال هزار و نهصد و چهل و یک شاه ایران است او یکی از پولدارترین مردان جهان است حکومت کشورش پادشاهی مشروطه است شاه اختیار مطلق دارد نخستوزیر را انتخاب میکند میتواند مجلس را منحل کند فرماندۀ ارتش است میتواند فرمان جنگ بدهد کنترل مطبوعات در دستش است و انتقاد مجاز از او بسیار ناچیز است در واقع حرفش حکم قانون را دارد چند روز بعدش این را مطرح کردم این بیابان پر از مار و عقرب بود اصلاً موضوع پذیرایی و این چیزها در شیراز، مهمانیهای ایران را بهتر است حذف کنیم آقای علم گفتند که دعوتنامهها رفته نمیشود بههم بزنیم دیگه کار تمام بود باید انجام شود ولی چیزی که به فکر من رسید این بود که یک کاری بکنیم که اینجا جای امنی باشد سی کیلومتری تختجمشید سمپاشی کردم و یک کامیون پر از مار و عقرب از آنجا جمع کردم ما حدود ۴۰، ۵۰ نفر از هتل پالاس رفته بودیم از درۀ روستای زادگاهم سوار قطار شدم و یک سوسیس سوییسی و یک تکه نان هم برداشتم دوستانم همه قبلاً به تهران رفته بودند و در هتل هیلتون خاویار و شامپاین خورده بودند وقتی سوار هواپیما شدیم همه ساکت بودند چون خیلیها از پرواز ترس داشتند اکثرشان هرگز سوار هواپیما نشده بودند یادم هست وقتی خلبان اعلام کرد وارد حریم هوایی ایران شدیم یکی از دوستان از پنجره به بیرون نگاه کرد و گفت زیر این زمین پر از نفته تعطیلات عید پیش میآمد آقای علم رفتند به اروپا آقای علم تا برگشتند جلسهای تشکیل دادند اشاره کردند گفتند شاید هم بد نباشد ما آنجا چادر بزنیم پذیرایی کنیم چون در زمان قدیم هم چادر میزدند این مؤسسۀ فرانسوی ژانسن طرحی تهیه کرده که ما یک خانههای پیشساختهای بسازیم روی آن را هم یک چیز پلاستیکی میکشیم بهصورت چادر چادرها همگی با سلیقه در جنگلی از نهالهای جوان برپا شدهاند پانزدههزار اصلِ نهال را از باغ کاخ ورسای آوردند همینطور پانزده هزار گلدان گل بعد نوبت به غذا میرسد که در خیمۀ بزرگ غذاخوری سرو میشود چهار تن غذا که همه را از پاریس میآورند فرانسویها حتی یک کلوپ سلطنتی هم ساختهاند در بیابان درخت کاشتند نقل بود که پنجاههزار پرنده وارد کردند تعداد باورنکردنی پرنده آنجا آمد ولی متأسفانه ظرف سه روز مردند چون تحمل آن آب و هوا را نداشتند شاه سفارش کلی پرستو از اسپانیا داده بود ولی آب کافی برای همۀ آن پرندهها وجود نداشت بعضیها میافتادند و تقریباً تلف میشدند چیز قشنگی نبود ولی شاه میخواست آنجا شبیه جنگل بشود نمیدانم چرا شاه آن همه درخت را به بیابان آورده بود هدف این بود که بگویند ما میخواهیم با هیاهو به زمرۀ کشورهای تراز اول دنیا بپیوندیم ولی هیاهوی نابهجایی بود اگر صدها میلیون دلار ولخرجی بکنی باید حساب پس بدهی یک روزی تاوانش را میدهی (شعار مرگ بر شاه روی کلیپ) بله همانطور که دیدید این جشن خیلی ابعاد کمتر شنیده شدهای دارد یک سؤال بیپاسخ وجود دارد و آن این است که اگر این جشنها برای باستانگرایی ایرانگرایی برگزار میشده چرا از رسمهای ایرانی در آن خبری نبود غذای ایرانی نباید سرو بشود باید با هواپیما از فرانسه از فلان رستوران … از رستوران ماکسیم فرانسه میآمد … خدمتکارها نباید ایرانی باشند خدمتکارها باید آموزشدیدگان فرانسوی باشند و یک اشرافیت عجیب و غریب لوئی شانزدهمی شما در این جشن میبینید که هیچ نسبتی با ایرانگرایی یا باستانگرایی ندارد … گویا در آن مراسم شاه از خودش تلقی همان شهریار شهریاران را دارد و با دعوت از دیگران، رؤسایجمهور و پادشاهان دیگر قرار است که یکجوری خود را در کنار آنها محک بزند اندازه بگیرد و جالبه که بعضی از اینها خیلی هم پر تعداد شرکت میکنند گویا امپراتور حبشه هایله سلاسی با تعداد زیادی از همراهان آمده تا از این خلاصه ریخت و پاش ملوکانه بهره ببرد یا همان خدمتکاران رستوران ماکسیم فرانسه در هتلهای شیراز خیلی باشکوه ازشان پذیرایی میشده بعد این خدمتکاران میآمدند در محل برگزاری مراسم حالا از میهمانان پذیرایی میکردند بسیار خب این هزینهای بود که به هر حال کشور بابت تفرعن و کیش شخصیت خاندان پهلوی پرداخته اما چون وقت محدود است سراغ وجه دومی میرویم که اینجا من یادداشت کردهام از آن دوران بیکفایتی سلسلۀ پهلوی در این باب چه مستنداتی دارید یک مصداق اگر بخواهیم اشاره بکنیم بهعنوان سند که دلیلی بر بیکفایتی خاندان پهلوی بوده این بوده که ایران در آن دوران بودجه کشور متکی است به کمکهای مالی آمریکا بوده جالب است در کشوری که قبل از انقلاب ایران شاید بتوان گفت مهمترین عامل دستاندازی و دخالت عوامل بیگانه در ایران غنیبودن سرزمین ایران از منابع نفتی و گازی و موقعیت ژئوپولتیک ایران بوده در این کشور غنی بودجۀ مملکت باید متکی به تکدیگری از آمریکا باشد میدانید منطقۀ ایران را به لحاظ ذخایر غنی گازی و نفتی هارتلند میگویند یا قلب مرکزی یا قلب دنیا سرزمین مرکزی دنیا تقریباً منطقهای بین دریای سیاه و دریای مازندران بهسمت جنوب تا جنوب خلیج فارس چند کشوری که در این حوزه هستند که همگی همسایههای ایران و خود ایران هستند مجموعاً حدود چهل و سه درصد ذخایر نفتی و چهل و هشت درصد ذخایر گازی جهان را در اختیار دارند یعنی چیزی کمی کمتر از پنجاهدرصد ذخایر نفتی و گازی در ایران این کشور بایستی بهدلیل بیکفایتی حاکمانش در یک دورهای بودجۀ مملکتش وابسته به در واقع کمکهای مالی آمریکا باشد و بههمین دلیل ژئوپولیکبودن ایران هم هست که کشورهای زیادی را اطراف ایران در حوزۀ خلیج فارس در واقع پر و بال میدهند و به آنها بها میدهند در سازمان ملل بعضاً عضو میکنند مثل بحرین … اصلاً ایجاد میکنند خلق میکنند … ایجاد میکنند تحویل میگیرند بله به هرحال بودجۀ مملکت وابسته به آمریکا بوده و این عملاً دودش در چشم ملت باید میرفته و وضعی که برای مردمی ایجاد میکرده را وضع رقتباری که برای مردم ایجاد میکرده را ما باز در یک مستندی آماده کردیم که بینندگان میتوانند ببینند خب کلیپ بعدی این دوستان را در باب بیکفایتی و ناکارآمدی با هم میبینیم وقتی ما به این محل رفتیم دیدیم حقیقتاً مشکلات بسیاری در این محل وجود دارد ازجمله فقط دو مدرسه بود و از نظر حمام و نظافت بسیار بسیار عقبمانده بود همچنین از نظر وضع بیکاری مردم عجیب به چشم میخورد از هر ده خانواده شش هفت خانوادهش بیکار بودند وضع تفریح بچهها تقریباً صفر بود و معلوم نبود تکلیف این بچهها چیه مخصوصاً همین امروز ما رفتیم در یکی از این خونههایی که واقعاً رقتانگیز بود در یک اتاق لااقل ده تا پانزده تا بچه از آن اتاق بیرون میآمدند بدون اینکه وسایل اولیۀ زندگی را حتی اینها داشته باشند و حتی ما پرسیدیم که اینها چهطوری خودشان را گرم میکنند گفتند که اغلب سگها را بغل میکنند که از گرمای حرارت بدن سگ استفاده بکنند از موقعی که ما در این محل شروع به تدریس کردیم تعداد داوطلبان خیلی کم بود دفعات اول که ما در این محل وارد شدیم از ما توسط سنگ و پوست خربزه استقبال میکردند و در طی این مدت به بسیاری از رنجها و ناراحتیها که ناشی از بیکاری یا کارهایی که مثلاً اینها شغل پدرانشان یا برادرهایشان جز چوبکی و نمکی و آب حوضی نیست کار میکنند حتی من یک روزی رفتم در خانهای در زدم یک دختر خانمی آمد بیرون گفتم که باباتون چهکاره است گفت که من پدر ندارم ولی شوهرم اول دزد بوده فعلاً بیکاره بعد گفت که من چهجور میتوانم با این فکری که دارم بیام و درس بخوانم آب لولهکشی اصولاً وجود نداشت بعد از مدتها با سعی زیاد یکی دو چاه زدند و لولهکشی موقتی بدون اینکه آب تصفیهشده باشد کردند و خلاصه مشکلات بسیاری در این شهر با گروه انبوهی که وجود داشتند بهچشم میخورد کورهها هم که معرکه میکردند همینطور روی سر این مردم دوده میریخت بهمحض اینکه یک باران مختصری میآمد تمام این جنوبشهر و این گودها پر میشد از لجن و ماهها برای مردم بیچاره باقی میماند بله قربان، سکنی نداریم زندگی نداریم همینجوری وقتی سکنی نداشتیم انگار هیچی نداریم صنایع زندگیمان خرابه دیگه وضع خودمان خرابه بشر وقتی سکنی نداشت مثل اینکه هیچی در زندگی نداره اجالتاً ما تو خاک ایران اسیریم و بیکاریم روزی چندتا از این پاکتها باز میکنی ما روزی پانصدتا دونهای چقدر میگیری دونهای یک ریال چند وقته که مشغول این کار هستی خیلی وقت سواد هم داری نه، هیچی؟ هیچی چهلساله زحمت میکشیم هیچی نداریم الآن بیسر و سامان و بیزندگی و تو خرابه داریم زندگی میکنیم این وضع ماست دیگه بعد از اینکه این همه زحمت میکشیم این کف دستمونه بفرما سرگذشت ما همینه دیگه باز شد دیدگان من از خواب بهبه از آفتاب عالمتاب از افق صبحدم سپیده دمید آسمان همچو نقره گشت سفید این پدرش مقنیه صبح ساعت شش میرود شب هم ساعت هفت غروب میاد بچههاش هم که دوساله کچلی گرفتند صبح تا شب هم بچههاش همینطور ویلان و سیلان هستند کسی نیست از اینها پرستاری کند مادرش هم میرود کارخانه شیشه روزی ۲۵ قِران میگیرد روزها اینها هیچ پرستاری ندارند فقط ما خانوادهها هستیم یک وقت از اینجا نرن این بچهم که خودتان میبینید اینطور مریض حال افتاده کسی هم نیست این را بیمارستان ببرد کسی نیست ندارد نمیتواند یک روز تعطیل کنند نون ندارند شب بخورند پدره دوتاییشان روزی نه تومان میگیرند زنش با شوهرش، عملم که میکنند شبی سه چهار تومن پول عملش هست روزها هم که میبینید نان خشک میخورند والا اینها خون فروشند یعنی از روی استیصال و بدبختی خون خودشان را میفروشند یک ساندویچ بهشان میدهند ۱۵، ۲۰ تومن هم گیرشان میآید ۵ تومانش را به یک دلال خوب میدهند و بقیهش هم ده دوازده روز سر میکنند تا خونشان دوباره جا بیفتد بروند از نو بفروشند بله خب من هم مثل بینندگان محترم این برنامه خیلی متأثر شدم از دیدن این وضع رقتانگیزی که برای ملت ایران ایجادشده و مستنداتش را در کلیپ شما دیدیم این وضعیت خب اعتماد به نفس یک ملت را عزت ملی آنها را مخدوش میکند این چه تبعاتی داشت چه نشانههایی آنموقع ما داشتیم ناظر به اینکه از این باب ملت حس توهین میکند و چه عکسالعملی نشان میداد … جالبه این توهین یا در واقع تحقیری که متوجه ملت ایران میشد بهواسطۀ بیکفایتی حاکمان شبیه به خودش را در مورد خود حاکمان ما داشتیم یعنی خود شاه ایران هم در روابط دیپلماتیک برون مرزی تحقیر میشده عملاً یعنی بهنوعی انگار دیگران شاه را تحقیر میکردند و او ملت را من بهعنوان یک مثال عرض میکنم در قرارداد الجزایر بر سر اروندرود ایران و عراق اختلاف داشتند به میانجیگری الجزایر یک جلسهای تشکیل میشود … بله دورۀ شاه جدید بود … بله از ایران طبعاً نفر اول مملکت شاه ایران در جلسه حاضر میشود اما از طرف عراق معاون حسن البکر که در آن زمان یک جوان گمنام و کم محلی بوده به نام صدام در جلسه حاضر میشود … جالبه صدام حسین پس آنموقع برای ما البته چهرۀ شناختهشدهای است ولی آنموقع معاون گمنام احمد حسن البکر عراقی است معاون رئیسجمهور از آن سمت و شاه کشور بهعنوان شخصیت اول از این سمت … که بهلحاظ روابط دیپلماتیک این معنی به جز تحقیر شاه و کل کشور ایران در بر نداشته حالا جالبه شاید این حسن همجواری صدام و شاه چندان هم بیمناسبت نبوده باشد و من روی این فریم دیدار صدام و شاه مکث میکنم چند لحظهای شباهتهای بسیاری بین صدام و شاه وجود داشته در امر حکومت و زمامداری مملکت، تیتروار من خیلی سریع اشاره بکنم هر دو بسیار خودشیفته بودند بحثش گذشت مثلاً شاه برای خودش جشن تولد رسمی میگرفته صدام هم دقیقاً همین کار را میکرده و هر دو همین سبک خودشیفتگی را داشتند یا از هر دو مجسمههای متعددی ساخته میشود یا بهعنوان مثال هر دو اهل نظامیگری هستند شدیداً و عالیترین عناوین نظامی را به خودشان بدون طیکردن مدارج پایینتر اختصاص میدهند … بله دیگر شاه که ارتشبد تمام بود رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران بود صدام هم ردۀ مُهیبُالرُکن داشت که بالاترین درجۀ نظامی ارتش عراق است حالا مدارج نظامی را هم ظاهراً طی نکرده بودند … بله بله یا باز شباهت دیگری را بخواهم ذکر بکنم هر دو سیستمهای امنیتی مخوب و پلیسی داشتند اسمهایشان را میدانیم در مورد ایران سازمان ساواک و در مورد عراق استخبارات، دقیقاً هر دو همین نقش را داشتند یا هر دو به سیاست تکحزبی معتقد بودند با انحلال تمام احزاب دیگر خودشان را رئیس تک حزب موجود میکردند حالا جالبه احزابی هم که وجود داشته در عراق حزب بعث و در ایران اسم رستاخیز دارد که بهلحاظ مردمی همان ترجمۀ همان بعث است … دقیقاً معنای بعث را دارد رستاخیز … تحلیل شما چیست چی شد شاه آمد همۀ احزاب موجود را شامل ایران نوین، ایرانیان و مردم را منحل کرد یک حزب واحد که خودش رئیس آن حزب است تعریف کرد و آحاد ایرانیان را ملزم به عضویت در آن حزب کرد و اینکه اگر عضو نشوید از ایران باید بروید این تهدیدی است که از زبان خود شاه وجود دارد حالا اسم این شده رستاخیز که دقیقاً ترجمۀ ایرانی واژۀ بعث است این شباهتِ خیلی جالبه برای من هم قابل تأمل است … در بحثهای آیندهمان بیشتر خواهیم گفت که لژهای فراماسونری که هم در ایران و هم در عراق وجود داشتند و عملاً ایران زیر مجموعۀ عراق بوده در سیاستگذاریها در برخی از فرایندهایی که در ایران و عراق وجود داشته نقش داشتند این اسمی هم که هم اسمه حزب بعث و رستاخیز بعید نیست که از این در واقع مرکز فرماندهی فراماسونری ایران و عراق صادر شده باشد برای هر دو یک اسم باشد چون میدانیم فراماسونرها علاقمند هستند به این نمادگرایی و در واقع اسم و رسم دادن علاقهمند هستند این اسم از اینجا در واقع نشأت گرفته … از خاطرات تیمسار فردوست یادم میآید که اشارهای کرده که لژ ماسونی ایران ذیل لژ عراق تعریف شده بود این را فردوست نأکید داشت و باز بهعنوان شباهت اگر بخواهم یکی دو مورد دیگر را مثال بزنم هر دو بهشدت نسبت به اطرافیان خودشان بدبین بودند هر دو دیکتاتور بودند هر دو بهشدت وابسته به قدرتهای خارجی بودند و همۀ این هر دو ها نشاندهندۀ حاکمیت یک روح در دو بدن است یعنی کافی است یکسری ویژگیها در نفر اول یک مملکتی لود بشود سوار بشود تا آن شخص را و آن کشور را تبدیل بکند به آنچه که مورد مطلوب در واقع آن کشورهای بهرهبردار و استثمارگر است که در اینجا آمریکا باشد … پس خیلی هم بلاوجه نبود که شاه و صدام حسین باید با هم ملاقات کنند در ماجرای قرارداد الجزایر خب اینکه اشاره فرمودید هم شاه و هم صدام هر دو وابسته به قدرتهای بیگانه بودند و از جانب مردم خود حمایت نمیشدند شاه که از مردم خود گریخت و در خارج از مرزهای کشور مرد صدام هم توسط مردم خودش عقوبت شد این وابستگی چه تبعاتی برای ایران داشت ما چه هزینهای بابت این وابستگی شاه به بیگانگان پرداختیم … وابستگی صفت زمامدارانی است که اتکا به ملت خودشان ندارند پس بنابراین باید به یک کس بیرونی اتکا پیدا بکنند یا از ملت خودشان میترسند استقلال کشوری خواهد داشت که زمامداران او به مردم مطمئن باشند و بتواتند با تکیه به آنها بتوانند کارهای بزرگ انجام بدهند ولو سخت و هزینهبردار در خاطرات تاجالملوک مادر شاه چندبار تکرارکرده … تاجالملوک آیرملو همسر اول رضاخان چندبار تکرارکرده که گلایههای پسر من چه بوده یکبار از این گلایهها گفته که من از رو میخوانم میگوید که محمدرضا میگفت من باید احترامم دست خودم باشد وقتی آمریکاییها احترام میگذارند و رعایت اخلاق را میکنند و رسماً از ما اطلاعات میخواهند ما باید خواستۀ آنها را فراهم کنیم … جالبه یا در خاطرۀ دیگری هست … یعنی خودمان احتراممان دستمان باشد اطلاعات را بدهیم شاید چون آنها در هر صورت اطلاعات ما را که دارند یا بهدست میآورند اگر بخواهند بله یا در خاطرۀ دیگری میگویند که یک روز محمدرضا خیلی ناراحت به من گفت مادرجان مردهشور این سلطنت را ببرند که من شاه ایران زمین هستم و فرماندۀ کل قوا و بدون اطلاع من هواپیماهای من را بردهاند ویتنام اصلاً این یک روال بوده چون مستشار خارجی داشتند چون اینجا پایگاه نظامی داشت آمریکا هر اقدامی که میخواست انجام بدهد با کسی هماهنگ یا مشورت نمیکرد یا اجازه نمیگرفت با مستشاران نظامی خودشان اینکار را اینجا انجام میدادند یک نمونهاش این بود که هواپیماهای ایران را جنگندهها ایران را بردند در ویتنام وقتی هم که میبردند هزینه بنزین یا خود بنزینش را از ما میگرفتند اگر کشتیشان از اینجا میرفت بنزینش را از ایران میگرفتند میرفتند میآمدند … یعنی هواپیمای ارتش شاهنشاهی آفیش میشده برای جبهۀ خسران در ویتنام که برود بمب بزند مثلاً ارتش ویت مینه یا چریکهای ویتکنگ را بکشه و شاه بیاطلاع بوده از این کار بله … فراموش نکنیم این دخالتهای نظامی آنجا هم که ما در جریان قرار میگرفتیم به این قیمت بود که نفوس کشور ما باید هزینه میشد جنگ ظفار را فکر میکنم نباید از قلم بیندازیم جایی که خب شاه در جریان بود که خاطر اهداف و منافع آمریکا سرباز ایرانی و تجهیزات ارتش ایران در کشور عمان باید هزینه بشود افرادی از کشور ما کشته شدند در آن جنگ و خسارات سنگین جانی و مالی بر ما وارد شد بهخاطر منافع آمریکا با این سؤال بحث را پی میگیرم که به صفتی اشاره کردید در دوران پهلوی ظالمانهبودن و دینستیزی که ما هم در دورۀ پهلوی اول این را شاهدیم و هم در عصر پهلوی دوم در این باب اگر توضیحی هست بفرمایید در زمینۀ ظالمانهبودن ما اگر یک خرده کلان نگاه بکنیم در مصادیق کلانش بگردیم مربوط میشود به مواردی که تکههای مختلف سرزمین ایران توسط حاکمان پهلوی عملاً کارت به کارت میشده و به کشورهای دیگر بفرمودۀ عوامل بیگانه من چند تا مورد و مثال را خیلی سریع میخواهم اشاره کنم بهعنوان مثال اول میان ایران و ترکیه بر سر ارتفاعات آرارات اختلاف بود سرلشگر ارفع رئیس ستاد ارتش ایران در خاطراتش میگوید که رفته بودیم با رضاخان به ترکیه و من داشتم روی نقشهها قبل از جلسه توضیح میدادم به رضاخان که این ارتفاعات کجا هستند و چرا برای ما هستند و چرا برای ما مهم هستند … قائلۀ معروف کوه آرارات … دقیقاً که چرا نباید اینها را از دست بدهیم بعد دیدم که شاه خیلی انگار توجه نمیکند به حرفهای من با آن آب و تابی که من دارم خیلی توجه نمیکند و واکنش شاه این بود که بعد از توضیحات من این بود که این تپهها چقدر مگر اهمیت دارند این تپه و آن تپه مگر چقدر اهمیت دارد من تعجب کردم و بعد رضاخان اینطور ادامه داد بحثش را که من از روی متن میخوانم منظور من این است که دودستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین سال گذشته وجود داشته و همیشه به زیان هر دو کشور بوده و به سود دشمن مشترک ما بوده از میان برود مهم نیست که این تپه از آن که باشد آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم و نهایتاً با همین استدلال آن تپهها و آن ارتفاعات که نام تپه بهش داده شده از ایران جدا میشود … در تاریخ میخوانیم رضاخان وقتی که به قدرت میرسد خب مالی ندارد و وقتی میمیرد بزرگترین ملاک ایران است و زمینهای زیادی را مصادره کرده حالا بخشی از آن را ظاهراً تصمیمگرفته ببخشد به کوه آرارات گفته تپه و آن را به آتاتورک بخشیده فکر میکنم هموطنان محترم ارمنی ما بیشتر این ماجرا برایشان مهم باشد و اینکه برای آنجا خب احترام قائلند و اینکه رضاخان مثلاً میآید این قسمت از سرزمین را به بیگانه میبخشد احتمالاً این کار را هم بهدستور غیر کرده باشه یعنی صرف تهدید و … بله اشاره میکنیم به این معنا و جالبه حالا واکنش سرلشگر ارفع به این حکم رضاخان این بوده میگوید که این واقعاً درس بزرگی بود برای من و دریافتم که شاهنشاه ایران تا چه اندازه نظر بلند و با گذشت دارد و خواهان دوستی و صلح و صفا هستند واقعاً جای تشکر دارد … بله ایشان هم مراتب چاپلوسی را اعمال کرده خب دیگه … مثال دوم همین اروندرودی که یکی از بهانههای حملۀ عراق به ایران بوده و در آن زمان وقتی سرنوشت کشور ایران به دست ملت ایران افتاده ملت نشان دادند که حاضرند جان بدهند خون بدهند اما یک وجب از خاک ایران را ندهند و با افتخار از این موضوع یاد میکنند … بله هشتسالۀ دفاع مقدس … همین اروندرود آن زمان هم مورد اختلاف بوده و در خاطرات باقر کاظمی وزیر وقت امور خارجه ایران داریم که میگوید جلسهای با رضاخان بود وزیر خارجۀ عراق آقای نوری سعید آمد و شروع کرد گریهزاریکردن که گفت (در مورد اروندرود) شما دریای مکران را دارید دریای فارس را دارید دریا شما زیاد دارید ما هیچ دریایی نداریم و با همین گریه و زاری و عجز و لابه رضاخان قبول میکند و میگوید باشه اروندرود را به آنها بدهیم اروندرود را به آنها میبخشد جالبه از این طرف ما میدانیم که علت اصلی، فشاری بوده که بریتانیا انگلیس بر رضاخان آورده بوده برای اینکه عراق عضو پیمان سعدآبادی بشود که بین چهار کشور بر سر سرحدات مرزی خودشان اختلاف نداشته باشند یک پیمانی بوده برای اینکه عراق عضو این پیمان بشود این هزینهاش اروندرود بوده که باید توسط رضاخان کارت به کارت میشده به عراق عملاً یعنی اروندرود ما را مایۀ این سازش کردند با انگلیس …حالا جالبه این سازش و این توافقنامۀ چهار جانبه سعدآباد، توافقنامۀ بینالمللی که بوده بعدها رضاخان از آن اینطور یاد میکند من عین عبارت را میخوانم خواهش میکنم بینندگان توجه بکنند پیمان سعدآباد در مشرقزمین بیسابقه بوده و در این هنگام که امور عالم مشوش است مدد بزرگی به بقای صلح جهان خواهد بود یک توهمی که در واقع در آن … صلح جهان … خب اگر این بود یعنی تاکید صلح جهان چرا پسر ایشان آمد یکبار دیگر در قرارداد هزار و نهصد و هفتاد و پنج الجزایر یک کشور بهنام بحرین را بخشید که نیمی از حق کشتیرانی در آبراهی که پدرش بخشیده بود بهدست بیاورد این صلح جهانی اینجا مخدوش نمیشد؟ پدر خاک میبخشد و آب پسر یک چیز دیگری میرود میگیرد … کشور میبخشد که نیمی از حق کشتیرانی را بگیرد … دقیقاً بحرین باز بهعنوان یک مثال است یا مثلاً غیر از بحرین ما داریم در مورد مناطق نفتی بین قصر شیرین و خانقین که به عراق داده میشود سرچشمههای هیرمند به افغانستان داده میشود شهر فیروزه به شوروی در خراسان در سال هزار و سیصد و سی و سه به شوروی آن زمان ترکمنستان الآن داده میشود و مثالهای ریز و درشت دیگری که نشاندهندۀ بهنوعی بهمعنای کنایهآمیزش نشاندهندۀ این معنا هستند که برای حکومت پهلوی همه جای ایران سرای من است انگار حساب شخصی در واقع حکومت پهلوی بوده و شخصاً تصمیم میگرفتند برای هر کوچکترین مسئلهای با یک عجز و لابه با یک نمیدانم دستور یک تکه از کشور را جدا بکنند … و معتقد بودند همه جای ایران برای من است … در واقع برای من است … ببینید من خدمت بینندگان محترم برنامه باید عرض کنم که خوب رویکرد برنامۀ دوران یک رویکرد پژوهشی است و سعی داریم واقعاً مبتنی بر اسناد و ادلۀ تاریخی موضوعات را بحث کنیم ولی نمیدانم چرا به بحث پهلوی که میرسیم اسناد آنقدر شور میشود که به طنز نزدیک میشود یعنی مگر میشود یک دولتی که بنیانگذار این سلسله یک بالاخره نظامی است پسر او هم که رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران است بزرگترین خریدهای نظامی را هم اینها را انجام دادند و بزرگترین ارتش منطقه را تشکیل دادند وظیفۀ ارتش چیست وظیفۀ اول حفظ آب و خاک است و حالا اینطور آب و خاک را دارند میبخشند و هبه میکنند به بیگانه بعد هم میگویند که برای حفظ صلح جهان لازم بوده این کار یعنی واقعاً به طنز شبیه است این اسناد موجوده خیلی سؤال جدی است و من بینندگان محترم برنامه را توصیه میکنم به مطالعۀ دقیق در این ماجرا که حالا منابعش را روی سایت برنامه هم قاعدتاً شما قرار خواهید داد آب و خاک ما بخشیدهشده و یکی دو مورد هم نبوده مصادیقی را برشمردید دشت ناامید که سههزار کیلومتر مربع بوده به ظاهراً افغانستان ظاهرشاه بخشیدهشده در دورۀ پهلوی اول و سرچشمه رود هیرمند که اشاره فرمودید این میزان بذل و بخشش آب و خاک وجهش چیست؟ شاه واقعاً اذن این را داشت؟ شاه یک کشور میتواند آب و خاک آن کشور را ببخشد این آن سؤال کلیدی است که توصیه میکنم خصوصاً بینندگان جوان برنامه حتماً در این باب مطالعه داشته باشند این جزو مصادیقی بود که در واقع برون مرزی یا مصادیقی بود که در ارتباط با اقدامات ظالمانهای که جنبۀ بیرونی هم داشت اگر یک مصداق از اقدامات ظالمانۀ درونیتر را بخواهم اشاره بکنم شاید بتوانم این عنوان را برایش انتخاب بکنم که عنوان شخصیسازی اداره امور مملکت همسر شاه فرح دیبا دفتری داشته که دارای چهار بخش مختلف بوده آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، رفاه و امور اجتماعی و بخش فرهنگ و هنر یعنی عملاً این عناوین، عناوین در حد وزارتخانه است عملاً انگار چهار تا وزارتخانه و دفتر فرح … بله جالبه دهها بنیاد و سازمان زیر مجموعۀ این چهار عنوان هم همگی توسط دفتر فرح مدیریت میشده و جالب است این عناوینی که ذکر کردیم همه عناوین غیراقتصادی و غیرتولیدی هستند اما درآمد دفتر فرح ماهیانه حدوداً بیست و دو میلیون دلار بوده و جالبه که این از کجا تأمین میشده یکی از جاهایی که تأمین میشده این بوده که وقتی این بخشها را در اختیار داشته باشید عملاً رانتهای بسیاری دست شما میآید از جمله رانتِ چاپ کتاب و از جمله کتابهای درسی که حالا من روی این مثال کتابهای درسی جالبه بگویم قبل از انقلاب هر اقدامی که بهنفع رعیت انجام میشده یک لطف ملوکانهای بوده که از سمت شاه به رعیت بوده صدقۀ شاه به ملت بوده و بهعنوان مثال من چند تا از کتابهای درسی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب را آوردم … مال دوران ماست بدهید ببینم جالبه … مثلاً این مربوط به سال پنجاه و چهار است این کتاب علوم است اگر اشتباه نکنم برای چهارم ابتدایی … بله خب یادش بخیر … مثلاً این مال سال چهل و شش است همینطور از کجا گیر آوردید اینها را جالبه … در این کتابها اگر ورق بزنیم از ابتدای کتاب جالب هست در تصاویر زمینه اگر ببینیم صفحۀ اول کتاب که خب یک لوگو در واقع از آن سازمان ایجادکننده کتاب هست سازمان امور اجتماعی شاهنشاهی صفحۀ دوم باز این لوگو را داریم و نامی از خدا بسمالله در کتاب دیده نمیشود … نام خدا نیست … صفحه بعدی عکس شاه مملکت هست صفحۀ بعدی باز تمام نمیشود این عکسهای متملقانه عکس همسر شاه صفحۀ بعدی عکس ولیعهد یا فرزند شاه، صفحۀ بعدی عکس خواهر شاه اشرف را داریم و بعد صفحه بعد باز تمام نمیشود صفحۀ بعد یک صفحۀ مفصل راجع به در واقع اینکه ما چاپ کردیم این کتابها را برای رعیت لطف ما به شما بوده یک بخشهایی را دوستان حالا انتخاب کردند جالبه نگاه کنید مثلاً گفته به فرمان شاهنشاه آریامهر سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی که زیر مجموعۀ دفتر فرح است تشکیل یافت یک مقدار جلوتر مثلاً میگوید به پیروی از علاقه و توجه شاهنشاه آریامهر به تعلیم تعلیمات ابتدایی و باسوادشدن مردم چه کردیم دوباره ادامه سازمان شاهنشاهی تصمیم گرفت کتابهای دورۀ ابتدایی را در نظام نوین آموزش پرورش بهطریقی مرغوب چاپ کند ظاهراً نوشته به ابتکار والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی این کار انجام شده به ابتکار والاحضرت بوده انگار قبل از این وجود نداشته یا این کتاب و چاپ هیچکسی درس نمیخوانده انگار قبل از این باز جلوتر ذکر کرده این اقدامی که ما کردیم تاکنون نظیری نداشته است و مسلماً تأثیر شگفت آن از نظر ارباب بصیرت پوشیده نخواهد بود و بعد در ادامه با اشاره به یعنی چاپ کتاب درسی نظیری نداشته در جهان … بله و بعد از این آمده پانزده یا هجده مورد عملاً رزومۀ آن سازمان خدمات اجتماعی را آمده برای بچههای مثلاً چهارم ابتدایی برای بچههای دوران مدرسه اول ابتدایی چهارم فرقی نمیکند پشت جلد هم آمده باز به امر مبارک شاهنشاه آریامهر این کتاب طبع شد خلاصه به دست شما رسید پنج، شش صفحه کتاب برای فرض بفرمایید مثلاً هفت میلیون دانشآموز آن زمان هر کدام ده تا کتاب اگر داشته باشند استفاده میشده تکراری چند صفحه از هر کتاب؟ … حدود پنج صفحه بهعلاوۀ یک پشت جلد … پشت جلد ۵ تبلیغ داخلی و یک تبلیغ پشت جلد، حالا آمار یا تخمینی دارید از فراوانی تیراژ کتابهای درسی … آماری که وجود دارد مثلاً هفت میلیون سال پنجاه و هفت ظاهراً ایران دانشآموز دارد احتمالاً اگر هر کدامشان ده تا کتاب مصرف داشته باشند عددی بالغ بر در هر کتاب پنج صفحه مشغول این کار میشود … که در هفتاد میلیون باید ضرب شود … در هفتاد میلیون ضرب میشود سیصد و پنجاه میلیون صفحه کتاب … هر سال سیصد و پنجاه میلیون صفحه عکس شاه و همسرش و پسرش و خواهرش و توضیحات سازمان خدمات شاهنشاهی … دوستی میگفت خب یک عکس خانوادگی بندازید همه توی یک عکس باشند چرا پنج صفحه را مشغول میکنید … بله معقولتر بود یک عکس خانوادگی حالا من هم خاطرهای دارم چون کتابهای دورۀ ماست ما اینها را در مدارس میخواندیم هر چند وقت یکبار یادم هست بازرس میآمد به مدارس و یکی از چیزهایی که میدیدند کتابهای دانشآموزان بود و دقت میکردند که عکس شاه و خانوادهاش را کسی از ابتدای کتاب نکنده باشد و بعد هم اگر هم گاهی وقتها کتاب را ما جلد میکردیم و اینها را داخل آن لفاف جلد قرار میدادیم میگفتند که این اتفاق نیفتد و این عکسها باید بیرون باشد رویت بشود خب بله دیگه یعنی سیصد و پنجاه میلیون صفحه هر سال ما باید عکس خانوادگی خانوادۀ شاه را میدیدیم و چاپ میشد و حالا با این همه منت و تکبر و اینکه لطف کرده شاه از خزانۀ ملوکانه این نعمت را در اختیار ملت قرار داده ظاهراً اصلاً بیتالمال تعریفی نداشت هر چه بود مفهوم خزانۀ سلطان بود حالا این تجربهای که برای خود من جالب بود اینکه رفتید این را هم بررسی کردید برای بسیاری از آدمهایی که سالهای قبل انقلاب را دیدند این خیلی خاطرهانگیز است این حالا جزو مصادیق اقدامات ظالمانۀ حکومت پهلوی بود من بخش دوم سؤال شما بحث دینستیز بودن را هم اگر بخواهم اشارهای داشته باشم صرفاً چون زمان کم است من کوتاه عرض میکنم این مقدمه را عرض بکنم که در ایران فرهنگ و دین بههم تنیده هستند بسیاری از مؤلفههای دینی ما از جنس مؤلفههای فرهنگی هستند از جنس اعمال فرهنگی هستند و بسیاری از فرهنگهای سنتی ایران هم رنگ و صبغۀ دینی دارند بهعنوان یک مصداق از اقدامات ضد دین و ضد فرهنگ حکومت پهلوی اشاره میکنم به جشنهای هنر شیراز که از سال هزار و سیصد و چهل و شش تا پنجاه و هفت تابستان هر سال برگزار میشده و به بهانههای آشناشدن با فرهنگ و هنر دیگر ملل هنرمندانی از سراسر جهان را جمع میکردند و در ایران برنامه داشتند و مراسم اجرا می کردند آقای آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلستان در ایران است در خاطراتش دوتا اشاره به این جشنها دارد یکی دربارۀ عدم سنخیت این جشنها با فرهنگ و سنت ایران میگوید که از جمله نمایشات مسخرهای که من از این جشن به یاد دارم صحنهای از نمایش رقاصان برزیلی بود که در حین رقص سر مرغهای زنده را با دندان جدا میکردند یعنی شما ببینید یک با فرهنگ ایران را در کنار فرهنگ ایران بگذارید اقدام شاید تهوعآور که هیچ سنخیتی با رسم و رسوم و فرهنگ ایرانی ندارد یا به عنوان یک مثال دیگر راجع به مراسمی که در سال پنجاه و شش از همین جشن هنر شیراز برگزار شد همین آقای پارسونز میآید گزارش این جشن را به شاه میدهد و به او میگوید اگر چنین نمایشی بهطور مثال در شهر وینچستر انگلیس اجرا میشد کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به در نمیبردند یعنی اقدام در حدی بوده که در آنجا هم حتی نابهنجار حسابمیشده و واکنش شاه جالب است شاه مدتی خندید و چیزی نگفت … اینها را من آن سالها یادم است روزنامهها لااقل نوشتند خیلی افتضاح بدی در شهر شیراز شهر مذهبی شیراز اتفاق افتاده بود و حتی قابل بیان نیست که در قالب پرفورمنس هنری و استریت آرت چه اتفاقی در خیابانهای شهر افتاد به اسم هنر یادم هست شهید بزرگوار دستغیب یک اعتراض خیلی ویژهای داشت که به شهرهای دیگر مملکت کارخانه رسید به شیراز جشن فرهنگ و هنر شیراز را خلاصه هبه فرمودند و آنقدر این آب شور شده که صدای سفیر وقت انگلستان در ایران را در میآورد و تبعات خیلی سنگینی داشت گویا دیگر بعد از آن هم ادامه پیدا نکرد یعنی تا سال پنجاه و هفت چون اشاره فرمودید این را در اسناد دیدید سال پنجاه و هفت هم برگزار شد … نه در پنجاه و شش … بله پس در واقع سال پنجاه و هفت دیگر برگزار نمیشود به دنبال این ماجرا … دیدند اعتراضات زیاد است و فکر میکردند که دارد به وجهۀ پهلوی خدشه وارد میشود البته پهلوی همیشه سعی میکرد که ظاهر را در این زمینه متفاوت جلوه بدهد آنها خودشان را شاه مملکت شیعه میدانستند … و از واژۀ ظلالله استفاده میکردند … بله خودشان را سایۀ خداوند میدانستند ولی یک موردی که فکر میکنم خیلی از بینندگان خوانده باشند مصاحبههای خبرنگار ایتالیایی هست بهنام اوریانا فالاچی که با خیلی از شخصیتهای دنیا مصاحبه دارد با محمدرضا پهلوی هم مصاحبه دارد من در مطالعۀ این کتاب به نکتۀ جالبی برخوردم و در قسمتی که در مصاحبۀ محمدرضا پهلوی وجود دارد جایی به این موضوع اشاره میکند که من از پنجسالگی با خدا زندگی میکنم از زمانی که الهاماتی به من شد فالاچی سؤال میپرسد که الهامات اعلیحضرت؟ میگوید بله الهامات تجلیات، از که؟ از چه؟ پرسشکننده میپرسد از پیامبران آه تعجب میکنم که نمیدانستید همه میدانند که الهاماتی به من شده است اینها گفتههای شاه است … البته در کتاب مأموریت برای وطنم هم مصادیقی دارد … و اشاره میکند من حتی در زندگینامهام هم این را نوشتم بله در کودکی دوبار به من الهام شده یکبار در پنجسالگی و بار دوم در شش سالگی دو صفحه در باب این موضوع صحبت میشود که من بیشتر نمیخوانم و دوستان را ارجاع میدهم به خواندن این صفحات برای اینکه ببینید که خودشان را چی میدیدند و چه ظاهری از خودشان دوست داشتند معرفی بکنند اما در کنار این اقداماتی که انجام میشده بعداً در کشتارهایی که انجام دادند نام خیابانها را شما ببینید عموماً برمیگردد به مراسمهای مذهبی و جاهایی که حالا روحانیون حضور داشتند و بعداً نهضت حضرت امام (ره) آغاز شد دینستیزی رنگ دیگری به خودش گرفت و دیگر اینبار ساواک وارد موضوعات میشد آنجا دیگر این ظاهرها بهکار نمیآمد و آن روی خودشان را نشان دادند پس عوامزدگی و عوامفریبی دینی بود همانطور که در کتاب مأموریت برای وطنم توضیح میدهد که من در یکی از تشرفها مثلاً خدمت فلان معصوم رسیدم یا در فلان سانحه که از پشت چهارپایی که ما را به امامزاده داوود میبرد جهت زیارت سقوط کردم معصومی من را نجات داد یا مثلاً یک شخصیت دینی را دیدم که دستم را گرفت و من را نجات داد خب اینها بود و جالبه میگوید وقتی اینها را برای پدرم گفتم رضاخان خندید و گفت این مطالب خرافات چیست میگویی این توهمات را داشتند ولی بروز و ظهور آن در رفتارشان چیز دیگری است یعنی دینستیزی است رضاخان که عملاً با هیئتهای دینی و حجاب مشکل داشت و شاه هم که با مدلی از رواج فرهنگ سکولار غرب عملاً ارزشهای دینی را به سخره گرفت به حوزههای علمیه میگفت استبداد سیاه و قاعدتاً کشتارهایی هم که صورت گرفت خیلیهاش در واقع بعد از انجام مراسم دینی بود که مردم مثلاً در فلان مسجد کشته شدند مسجد کرمان یا در مثلاً دستههای عزاداری محرم در سال پنجاه و هفت اتفاقات عجیبی است یعنی یک تناقضی که میبینیم در توهمات مذهبی ایشان خودش را نظرکرده میداند اما رفتار او کاملاً خلاف دین است خود را ظلالله و سایۀ خدا مینامد لقبش شاه این بوده ولی ربطی ندارد در کتاب درسی اسمی از خدا نیست یعنی عکس سایۀ خدا هست ولی خود خدا نیست و اسم خدا حتی در آغاز کتاب قید نمیشود اینها خیلی عجیب است این همه بیگانهستایی و دینستیزی این همه دوری از فرهنگ خودی و ابراز تمایل به فرهنگ بیگانه که تحتعنوان تأکید بر بیگانه شما اشاره فرمودید اگر بخواهم جمعبندی کنم مطالبی که تا حالا ارائه شد بیکفایتی را اشاره کردید کیش شخصیت و تفرعن را برشمردید ظلم و بیعدالتی، فساد همه جانبه، خیانت به تمامیت ارضی کشور و بخشش آب و خاک به بیگانگان، دینستیزی و حالا غربگرایی و وابستگی به بیگانه آن چیزی بود که حالا من یادداشت کردم از مطالب شما بهعنوان جمعبندی اگر نکتهای هست بفرمایید و بحث را بهسمت نتیجه پایانی ببریم … عرض به حضورتان که خب نهضت حضرت امام (ره) شکلگرفت و در سال چهل و دو دوران طولانی تبعید آغاز شد و روند اتفاقات خیلی سریع پیش رفت و در نهایت منجر شد به بزرگترین انقلاب قرن و انقلاب شکوهمند اسلامی … بهنظرم دیگر وقتش است که به شخصیت خاص و نورانی امامخمینی بهعنوان محور اصلی و محور نورانی انقلاب اسلامی ایران اشاره کنیم شخصیت امام راحل در حدی که ما شیفتگان ایشان، ایشان را میشناختیم و قبل از انقلاب به ایشان دلبسته بودیم و این دلبستگی هر چه با شناخت بیشتری توأم شد افزونتر شد یک شخصیت تنزیهی بود یعنی امام راحل برخلاف آن تفرعنی که در سیستم وجود داشت امام مدام رویکردشان به خودشان تنزیهی بود این علمها که ما داریم علم نیست یا در کلام شریفشان که در قالب شعر سرودهاند این عبادتها که ما کردیم خوبش کاسبی است یا همان غزل معروف من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم شما مدلی از تواضع عارفانه میبینید یعنی شخصیت امام راحل صرفاً یک مرجع تقلید مبارز نیست یک عارف وارسته و بهشدت متواضع که البته در شاخههای دیگری هم ایشان متبحر است ایشان فلسفه میداند و تدریس میکند ایشان یک سیاستمدار تواناست ایشان یک ادیب و هنرمند است و حالا ایشان یک فقیه عالی قدر و مرجع تقلید است و چنین تجمیعی از ظرفیتها در وجود یک فرد با این همه تواضع نمیتوانست که از یک نسل دلبری نکند این شیفتگی به همۀ این دلایل بود خب ما در مسیر برنامۀ دوران که جلو میآمدیم با خیلی از شخصیتهای انقلابی آشنا شدیم پیشوایان انقلابهای پیشین عمدتاً سخنوران توانایی بودند خیلی نطاق و سخنورند یا ژورنالیست و دست به قلم هستند در انقلاب فرانسه این را دیدیم امام راحل صفت ممیزهشان این است که با همۀ این تواناییها بهشدت متواضعند و این شخصیت تنزیهی که مدام از خودشان همه چیز را دور میکردند و یادم است در یکی از سخنرانیها کسی شعار داد توطئۀ چپ و راست کوبندهاش روحاللهست ایشان گفتند کوبنده شمایید روحالله کیه این همه تواضع بهنظر میرسید که مقدمهای را فراهم کرد که ایشان آینه شد و یک نوری را به ایران تاباند یعنی این آینهگی مقدمۀ تابش این نورالهی بود هستند خیلی از تحلیلگران که در تفسیر انقلاب ایران به این وجه اشاره میکنند که این انقلاب از همۀ انقلابهای قبلی متمایز است خب ما این را در سفر اول و توصیف اول میشل فوکو از انقلاب ایران داریم میشل فوکوی فرانسوی کاملاً این تعبیر را خصوصاً با مواجهۀ اولش با انقلاب دارد بهشدت شگفتزده میشود و تعاریف عجیبی میگوید، میگوید اولین انقلاب برونتمدنیست گیرم بعداً حالا سعی میکند که تا حدودی حرفهایش را پس بگیرد یعنی ظاهراً قرار نبود این همه کشف سِر کند در اولین مواجهه حتی در شخصیتهای ژورنالیستی مثل اوریانا فالاچی که اگر همان کتاب مصاحبه با تاریخش را ببینیم کار او به چالشکشیدن سیاستمداران است و تحقیر آنها با سؤالات خیلی عجیب نگاه کنید مثلاً با اسقف کاپوچی وقتی مصاحبه میکند چهطور او را تحقیر میکند با یک مثلا عالم دینی ارتدوکس مواجهۀ او چگونه است حالا مصاحبۀ ایشان با امام راحل چهگونه است و توصیف او از امام چهقدر متفاوت است این شخصیت منزه، متقی و بهشدت متواضع چهگونه چنین جریانالهی را ایجاد کرد آیا میشود این را از جنس انقلابهای دیگر دانست آیا باید گفت مثلاً همان تعریف معروف کتاب انقلاب هانا آرنتیست انقلاب ما هم چیزی است از جنس انقلابهای دیگر با همان فرمول اتفاق افتاده همان تبعات انقلابهای دیگر برای ما باید پیش بیاید یا اکنون در چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران تعریفی متفاوت داریم انقلاب اسلامی ایران از رهبری بهنظر میرسد کاملاً متمایز است تا مسیری که پیموده اگر در این باب نظری دارید بفرمایید بله خب وجه تمایزهای روشنی وجود دارد و بهنظر میرسد که آنطوری که کارشناسان خارجی فکر میکنند نیست این انقلاب شبیه انقلابهای دیگری که ما در این سری دوران بررسی کردیم نبود ما در انقلاب فرانسه دیدیم که ژاکوبنها جلسات تعریف مفاهیم میگذاشتند برای مردم که تعریف کنند ما چی داریم میگوییم انقلاب ما یک انقلاب دینی بود یا به تعبیر خارجیها که به اشتباه میگویند ایدئولوژیک خب ایدئولوژی ساختۀ فکر و دستساز بشر است اما خب دین منشاء وحیانی دارد و کاملاً متفاوت و بزرگتر است این یک انقلاب دینی بود انقلابهای قبلی با دین سر و کار نداشت حتی در انقلاب فرانسه دیدید وقتی گروههایی آمدند و خواهان بازگشت ارزشها به جامعه شدند دیدید با آنها چهطور برخورد شد در انقلاب آمریکا دیدید که مردمی که خواهان ارزشهای مسیحی بودند اصلاً محترم شمرده نمیشدند انقلابهای دیگر خیلی با دین تعریفی نداشتند … یا اصلاً رسماً با دین فاصلهگذاری میکردند … بله و مثل کمونیستها که میگفتند دین افیون تودههاست با دین مگر میشود انقلاب کرد اما در انقلاب اسلامی ایران دیدید که این اتفاق افتاد به همین خاطر خیلی مردم روشن بودند در این زمینه کسی اینجا نمیتواند روی این مسئله خدشه بکند در هیچکدام از انقلابها به فاصلۀ بسیار اندک بعد از وقوع آن انقلاب مردم پای رفراندوم نرفتند یک نظام جمهوری اسلامی را انتخاب نکردند و مثل این را ما نداشتیم این یکی از وجه تمایزات بارز انقلاب اسلامی هست با انقلابهای دیگر در گفتارهای جریانهای بعدی که حالا دارد خیلی از مصاحبههاشان بیرون میآید و الآن از محافلشان سخن میگویند گاهاً گفته میشود که ما انقلاب کردیم یا ما نقشی داشتیم یا مثلاً بعضاً حتی میگویند که ما منتظر بودیم یک گروهی بتواند مردم را به عرصه بیاورد و بعد انقلاب فضا بهسمتی برود که خب مذهبیون بروند به خانهها و ما بمانیم و حکومت و قدرت بهدست بگیریم و بههر حال بر این موج سوار بشویم خب هیچکدام این اتفاقات نیفتاد در جنبشهایی بودند علمای دینی که همراه آن جنبش تا انتها نرفتند مثلاً انقلاب الجزایر اینگونه بود اما در انقلاب اسلامی ایران رهبر دینی او و رهبران دینی این انقلاب کاملاً مسئولیتپذیرانه بعد از انقلاب هم حضور داشتند پس اولین و مهمترین موضوع دینیبودن این انقلاب بود انقلابهای قبلی را در همین سری بررسی کردیم دیدیم دست ماسونها بسیار بسیار پررنگ و واضح اصلاً پستوهای تاریخ نبود خیلی روشن در انقلاب آمریکا در انقلاب کبیر فرانسه حتی بخشی در انقلاب شوروی در انقلاب الجزایر نقش ماسونها کاملاً واضح و روشن بود … حالا یا در ایجاد انقلاب یا در به انحرافبردن انقلاب مثل انقلاب الجزایر … بله و در انقلاب آمریکا دیدید که بعد از اعلامیۀ استقلال یکی از سناتورهای مجلس به مردم توهین میکند و آنها را دارای شعور نمیداند برای تودههای مردمی احترام قائل نبودند اما انقلاب ما کاملاً مردمی بود مردم کاملاً ارتباط داشتند نه با شخص دیگری با اصلیترین رهبر انقلاب باز مثال میآورم از انقلاب فرانسه برای کسانی که این دوره را با ما طیکردند در انقلاب کبیر فرانسه وقتی ترمیدور اتفاق افتاد و انقلاب به ضد خودش تبدیل شد بعد از روی کارآمدن نابلئون آن هم تنها دهسال بعد از وقوع انقلاب کبیر فرانسه بر ضد آن اشرافیت و سلطنت خاندان اشرافی فرانسه گفتند همۀ این اشتباهات به گردن روبسپیر بوده با تغییر رهبران اهداف عوض شد در انقلاب شوروی همین اتفاق افتاد بعد از روی کارآمدن لنین و بعد از لنین کسانی که روی کار آمدند استالین و بعدیها همه بهنوعی اهداف را متناسب با منویات شخصی خودشان تغییر میدادند و اصلاً اینگونه نبود که در چهلسالگی فرضاً انقلاب شوروی و در چهل سالگی انقلاب فرانسه انقلاب آمریکا و تمام این نه انقلاب دیگر که ما در این سری بررسی کردیم اینگونه باشد که یا در انقلاب چین اینگونه باشد که در چهلسالگی آن اهداف همان اهداف باشد رهبران متفقالقول باشند که آن اهداف باید در جامعه اتفاق بیفتد و جامعه همواره خواهان چیزهایی باشد که در ابتدای انقلاب بوده انقلاب آغاز راهی است که راه ساختن است نه راه یافتن هیچ چیز یافتنی و بدون زحمت بهدست نمیآید باید این نکته را مورد توجه قرار بدهیم که هر کدام از آن هفت موردی که مورد اشاره بود در این برنامه و هر کدام از این مواردی که وجه تمایز انقلاب اسلامی شمرده میشد اگر مورد توجه قرار نگیرد یعنی از آن هفت مورد تبری نجوییم و از این وجه تمایزها مورد توجه قرار ندهیم و آنها را بالنده نکنیم طبیعتاً دلسردی بهبوجود میآید و خیرخواهان داد سرخواهند داد که ما ممکن است که به انحراف کشیده بشویم و البته امروز در چهلسالگی انقلاب با قدرت حضور داریم و میبینیم که همان اهداف و همان آرمانها همچنان تحقق پیدا کرده بخشهای زیادیش از بسیاری از آنها پاسداری میشود و مردم نگهبان اصلی این آرمانها هستند خب تشکر میکنم از شما جناب آقای رحیمیان و جناب آقای عبدی ماه به پایان برنامۀ این قسمت در مورد انقلاب اسلامی ایران رسیدیم و به پایان فصل اول برنامۀ دوران که مروری بود بر انقلابهای معاصر بینندگان محترم ما مسیری طولانی را در خدمت شما پیمودیم از بردهداری نوین به اسم انقلاب صنعتی و آغاز جریان استعمار تا انقلاب انگلستان جنگ دریایی آرمادا تأسیس کلیسای انگلیکان و شورش بورژوایی الیور کرامول گردنزده شدن چارلز اول ماجرای پدران بنیانگذار آمریکا نقش لژهای ماسونی در این ماجرا جنگهای استقلال آمریکا از بریتانیای کبیر ماجرای تعامل قدرتی که میان ایالتهای نوظهور شکل میگرفت داستان جنگهای داخلی آمریکا ایالات فدراسیون و کنفدراسیون ورود آمریکا به قرن بیستم استعمار جدید تا انقلاب کبیر فرانسه عصر گیوتین گردنزدن بسیاری از مؤسسین انقلاب دوران ناپلئون وحشت بازگشت به سلطنت نخستین دوباره جمهوری دوم جمهوری سوم کمون پاریس ورود فرانسه به قرن بیستم و استعمار کشورهای دیگر به اسم آزادی انقلاب اکتبر روسیه و جریان اولین انقلاب مبتنی بر دیکتاتوری پرولتاریا اولین انقلاب ایدئولوژی که قرن بیستم وحشت استالینیسم بحران موشکی کوبا غائلۀ جنگ سرد انقلاب چین مائوئیسم انقلاب صنعتی داستان انقلاب کره و دوپارهشدن سرزمین کهن به اشارۀ قلم یک افسر آمریکایی در زمانی کوتاه انقلاب الجزایر انقلاب اسلامی که با انگیزۀ دینی و انگیزش دینی آغاز شد ولی متأسفانه با فتنۀ لژهای ماسونی به بیراهه رفت انقلاب کوبا انقلابی که در آغاز مردمی بود و بعد صبغۀ سوسیالیستی پیدا کرد و تحولی عجیب در حیاط خلوت آمریکا و نهایتاً انقلاب اسلامی ایران که منزل پایانی این مسیر طولانی بود و با شما عزیزان پیمودیم یک برنامۀ پژوهشمحور موظف است که مستند به اسناد تاریخی بحث کند و طبعاً چون همۀ اسناد ما در برنامه قابل ارائه نبود مجموعۀ آنها را روی سایت برنامه قرار دادیم دوباره بینندگان محترم را توصیه میکنم که این مجموعۀ عظیم پژوهشی را که در سایت تخصصی برنامه گردآوری شده حتماً مرور بفرمایند dorantv.ne آدرس سایت ماست و در فضای مجازی هم میتوانید با همین نام دوران مطالب دوستان پژوهشگر را دنبال بکنید باز هم تشکر میکنم از همت جمعی همۀ گروههای پیشین و گروه انقلاب اسلامی ایران تا فصلی دیگر از برنامۀ دوران شما عزیزان را به خدا میسپارم، خدانگهدار
فصل 1
قسمت 27
انقلاب اسلامی ۵
مدت زمان : 95 دقیقه
برچسبها:
👌👌👌👌👌👌👌👌👌