بسماللهالرحمنالرحیم بینندگان محترم برنامۀ دوران سلام این چهارمین قسمت از مجموعه برنامۀ انقلاب اسلامی ایران است که بههمت پژوهشگران جوان دوران تقدیم حضورتان میشود طبق روال برنامه در ابتدا با گروه پژوهشگران این قسمت آشنا میشویم آن بخشی که مربوط به پژوهش بنده بود از لحاظ تاریخی مربوط میشد به بعد از حوادث مربوط به کودتای هزار و سیصد و سی و دو تا چهل و چهل و یک که داشت برنامۀ تغییر بنیادی جامعۀ ایران در حوزۀ اقتصاد در حوزۀ ساخت سیاسی و ساخت اجتماعی جامعۀ ایران اتفاق میافتاد یکسری طرحهایی بود که شاه اصلاً اینها را نگاه نمیکرد که ماهیت آنها چی هست صرفاً چون توصیه شده بود از سمت آمریکا باید اینها را قبول میکرد یکی از آنها انقلاب سفید بود یکی دیگر لایحۀ استعماری و حقیرانۀ کاپیتولاسیون بود بعد از انقلاب سفید و کاپیتولاسیون ما در کارهای خدماتی، مهندسی، امور جاری و عمرانی هم حضور خارجیها را داشتیم و این بهعنوان نقاط قوت در حکومت پهلوی توسط خود شاه یاد میشد که ما پول داریم و اینها را استخدام میکنیم برای ما کار میکنند این خودش خیلی برای ما یک حقارت بود که شاه در مقابل خواستۀ استعماری کشورهای بلوک غرب خیلی راحت سر تعظیم فرود میآورد تنها کسانی که آنموقع به آگاهی مردم پرداختند عالمان دینی بودند که در رأس آنها حضرت امام قرار داشت که مردم را بیدار کردند نسبت به این لایحۀ استعمار در این انقلاب شیطان بزرگ که آمریکاست شیاطین را با فریاد دور خودش دارد جمع میکند و باید ملت ما با هوشیاری با بیداری این توطئهها را خنثی کند حالا خیلی جالب بود که در جریان اجرای انقلاب سفید ایشان یک نامۀ حقوقی مفصل دادند در اشکالاتی که به اجرای همهپرسی در این حوزه دارند و استنادات حقوقی خیلی جالب و دقیقی را به بندهای قانون اساسی و اثرات مهمی که این برنامۀ خارجی و تحمیلی میتواند به کشور داشته باشد برمیشمارد عموماً در روایتهای معمول به اینها اشاره نمیشود حضرت امام نشان دادند که از اول هدفشان صرفاً براندازی حکومت شاه نیست عباراتی که در نامههای اول بهکار میبرند خیلی عبارات محترمانه است و اصلاً فضا به این سمت که ما میخواهیم که تو نباشی و شما خائنی و اینها نیست نصیحت میکنند میگویند که این بهنفع کشور است این مسیر اشتباهه اینکه آن خروش و فریاد شجاعانۀ حضرت امام مبتنی بر یک نگاه دقیق و علمی و حقوقی هست خیلی بهنظرم در روایتهای کلی و معمول مغفول میافتد و این خیلی میتواند در شناخت انقلاب ایران و شناخت نگاه حضرت امام مهم باشد برای خود من خیلی در این پژوهش جذاب بود خب جناب آقای کدخدایی جناب آقای فردحسینی به استودیوی برنامۀ دوران خوش آمدید بینندگان محترمی که برنامۀ ما را تا اینجا دنبال کردهاند میدانند که مابه انقلاب اسلامی ایران رسیدیم و در سه قسمت قبلی که در خدمت پژوهشگران تیم خواهران بودیم انقلاب اسلامی ایران را تا مقطع پهلوی اول مورد بررسی قرار دادیم و از این برنامه قرار است که ما دوران پهلوی دوم را بررسی کنیم اینجا شهریور بیست است و در واقع آغاز بحث ما اشغال کشور عزیز ما توسط متفقین، کشور ما رسماً اعلام بیطرفی در جنگ جهانی دوم کرده و ناجوانمردانه توسط سه کشوری که خودشان سابقۀ انقلاب دارند و در همین برنامه بررسی شدند اشغال شده در آغاز اتحاد جماهیر شوروی از شمال، بریتانیای کبیر از جنوب و با کمی تأخیر ایالات متحدۀ آمریکا وارد کشور میشوند و کشور را اشغال میکنند پهلوی اول میفهمد که دورانش تمام شده و در واقع به تعبید میرود و پهلوی دوم هم با شروطی در واقع سلطنتش آغاز میشود سیر وقایع را چهگونه بررسی میکنید … بله بسماللهالرحمنالرحیم با عرض سلام به شما و بینندگان ارجمند بگذارید قبل از این که به دورۀ پهلوی دوم بپردازیم از یک سیاست و الگوی استعماری آمریکایی پردهبرداری کنیم البته با این سؤالی که شما گفتید سیاست دیرآمدن و به خود چهره مصلحانه و ابرقهرمانانه گرفتن سیاستی است که آمریکاییها دارند تکرارش میکنند و خب مصادیق زیادی هم دارد که حالا بررسی هم شد در همین برنامۀ دوران مثل ورودشان به جنگ جهانی اول که دیرهنگام آمدند سال پایانی جنگ و بیشتر از اینکه از تلفات جنگ بهرهمند شوند از نفحات جنگ بهرهمند شدند یا همین جنگ جهانی دومی که اشاره کردید باز بعد از اینکه فرانسه به خاک سیاه نشست در یک درام کازابلانکایی تازه آمریکاییها وارد جنگ میشوند و باز هم اینجا دارند از نفحات جنگ بهرهمند میشوند و بعد هم اشغال ایران که ایران در سال هزار و سیصد و بیست اشغال میشود آمریکاییها بیست و چهار آذر هزار و سیصد و بیست و یک تازه وارد ایران میشوند وقتی که سفره پهن شده میآیند و مینشینند سر یک سفرۀ آماده این سیاست استعماری که آمریکاییها در ایران از سالها قبل دنبال کردند و این مختص ۱۳۲۰ نبود و میتوانیم بگوییم اصلاً ورود آمریکاییها به ایران براساس همین سیاست اتفاق افتاد خب اگر بخواهیم قدری این تاریخچه را توضیح بدهیم ایران توسط روسیه و انگلستان سالها اشغال شده بود و اینها حضور استعماری در ایران داشتند و سیاست حکومتهای ایران هم این بود که میرفتند متوسل میشدند به یک کشور استعماری دیگر تا از یک کشور استعماری دیگر نجات پیدا کنند یعنی به ظالمی پناه میبردند تا از دست یک ظالم دیگر نجات پیدا کنند در نیمۀ اول قرن نوزدهم سیاست قاجاریه هم همین بود یعنی اینکه دنبال این بودند برای اینکه از فشار روسیه و انگلستان رهایی پیدا کنند دنبال یک کشور ثالث بودند و دو گزینه پیشرو بود در آن دوران فرانسه و آمریکا خب فرانسه به دو دلیل گزینۀ جذابی برای ایران به حساب نمیآمد اول به این دلیل که فرانسویها یک بدعهدی سر قرارداد و عهدنامۀ فینکنشتاین داشتند و بعد از اینکه خب فرانسویها در همان دورانی که ما داریم دربارهاش حرف میزنیم مشغول اشغال الجزایر بودند خودشان و یک انقلاب هزار و هشتصد و سی هم در پی داشتند … که در همین برنامه بررسی شد ولی موضوع بعدی این است که آمریکاییها از دید ایرانیان نه سابقۀ استعماری آنچنانی داشتند و نه بهدلیل عدم مراودهای که با ایران وجود نداشته هیچ سابقۀ بدعهدی هم نداشتند خب پس گزینۀ بهتری هستند اما چیزی که دربارۀ … که البته دیدیم آمریکا ورودش به عرصۀ استعمارگری خیلی هم ظاهراً دیر بود یعنی دکترین مونروی آمریکا را تا هزار و نهصد و بگوییم هجده که ورود آمریکا به جنگ جهانی اول است در انزوای قارۀ آمریکا نگه داشته و آمریکا عملاً صدسال است که به جرگۀ استعمارگران جهانی پیوسته و طبیعی بود که ایرانیها آنموقع ممکن بود تصور کنند که آمریکا سابقۀ استعمارگری ندارد نکتۀ مهمی که دربارۀ حضور آمریکا در ایران وجود دارد این است که آمریکاییها با یک سابقۀ دویستساله و دو قرنۀ برهداری داشتند به ایران میآمدند و باز این هم یکی دیگر از الگوهای استعماری آمریکاییهاست یعنی اینکه حالا نفوذ و به یک نوعی تسخیر از طریق انجیل تحریفشده و بعد هم آن تسخیر و تحریف و تحقیری که انجام میدهند حالا اگر بینندگان برنامه بخواهند بیشتر با این الگو آشنا بشوند میتوانند کتاب زندگینامۀ مالکوم ایکس شهید مالکوم ایکس رهبر سیاهپوستان آمریکا را مطالعه کنند که بهصورت کامل این موضوع را توضیح داده اما حالا موضوعی که میشود اینجا در موردش توضیح داد نکتۀ جالب همینجاست این حضور در در پس پردۀ کلیسا و حالا بگوییم مسیحیت که دارد اتفاق میافتد توسط آمریکاییها و اروپاییها در دورهایست که نیمه دوم قرن نوزدهم دیگر خیلی از پادشاهیها دارند بهدلیل پیوندشان با کلیسا سقوط میکنند یعنی ما کلی انقلاب داریم در دهۀ چهل قرن نوزدهم و خب این سؤال اینجا پیش میآید که اگر مسیحیت خوب است پس این همه اصلاحطلب و این همه رفرمیست و این همه فیلسوف ملحد در غرب چهکار میکنند و اگر مسیحیت بد است که چرا آنها آنقدر اصرار دارند که بقیه کشورها را به یک نوعی کوچ اجباری بدهند بهسمت مسیحیت از ادیان خودشان … بییندگان محترم برنامه خاطرشان هست این سؤال کلیدی اولین برنامۀ ما انقلاب صنعتی بود که درست در وقتی که فضای داخلی اروپا دارد سکولار میشود و از مسیحیت حالا دوران قرون ماضی فاصله میگیرد همان ایام برای اینکه در مستعمرات این تفکر به کارشان میآید میسیونرهای مذهبی بهشدت فعال هستند یعنی مسیحیت داخل اروپا دارد طرد میشود در مستعمرات ماوراء بحار ترویج میشود این بحث جلسۀ اول ما انقلاب صنعتی بود … بحث کوچ اجباری هم شد باز این کوچ اجباری هم یک از الگوهای استعماری آمریکاییهاست کما اینکه که اصلاً ورود آمریکاییها به سرزمین آمریکا و و حالا این برخوردی که با سرخپوستان آمریکایی داشتند همان کوچ اجباری که اتفاق افتاد اتفاقاً در دورۀ ریاستجمهوری اندرو جکسون که دارند وارد ایران میشوند اندرو جکسونی که خب خود او امضا کرد میشود گفت قانون کوچ اجباری بومیان آمریکا را و دستش به خون میلیونها سرخپوست آمریکایی آلوده است حضور آمریکاییها در ایران را میشود به سه دوره تقسیم کرد آمریکاییها حدوداً صد و پنجاه سال در ایران حضور استعماری دارند و این سه دوره را میشود گفت که یک دورۀ صد و دوازدهساله اولیه داریم که بیشتر توی مسائل میسیونری تعریف میشود همانطور که میبینیم از هزار و دویست و هشت تا هزار و سیصد و بیست است که خود این دوره را میشود به سه بخش تقسیم کرد در ابتدا ۲۰ سال حضور میسیونری دارند یعنی خیلی ورودشان یک ورود فرهنگی است این هزار و دویست و هشت دقیقاً چه سالی هست یعنی چه اتفاقیه … اتفاق خاصی تو ایران نمیافتد ولی میشود گفت اروپا همان حول و حوش هزار و هشتصد و بیست و نه و هزار و هشتصد و سی انقلاب در فرانسه داریم و انقلابهای دیگری که در اروپا دارد شروع میشود ولی حضور میسیونرهای مذهبی آمریکایی و پروتستانها پرسپیترین از این دوره است یعنی از سال هزار و هشتصد و سی تقریباً شروع میشود که معادل شمسی را شما اینجا قید فرمودید … بله این سه دوره حالا داشتیم میگفتیم که دوره اول میشود گفت به سه بخش تقسیم میشود بخش اول آموزشی و فرهنگیه بخش دوم بازرگانی و تجاری است و بعد هم بخش سوم را میشود گفت که یک بخش مراودات دیپلماتیک و رسمی است با ورود سفرای دو کشور شروع میشود دورۀ دوم دیگر تقریباً با اشغال ایران در جنگ دوم شروع میشود و تا کودتای بیست و هشت مردادِ هزار و سیصد و سی و دو ادامه دارد و بعد از کودتا هم آن بیست و پنج سال پایانی دورۀ پهلوی اول در دورۀ اول حضور آمریکاییها گفتیم با ورود میسیونرهای مذهبی و پروتستانهای پرسپیترین است که در این دوره بیشتر اقدامات آمریکاییها روی نقاط ضعف ایران طراحی شده یعنی اول میشود گفت آموزش و پرورش و بعد هم بهداشت و درمان که حکومتها خودشان در این زمینهها هیچکاری نمیکردند مدخل خوبی بود برای اینکه اینها بیایند و در این زمینهها شروع به کارکردن کنند مدرسه ایجاد میکردند بیمارستان ایجاد میکردند و به کارشان ادامه میدادند حالا ریاست اقدامات آمریکایی در این دوران هم جالب است اینطوری بگوییم که کشیش بازرگانها، کشیش دیپلماتها و کشیش جاسوسها به عهده داشتند یعنی کشیشهایی که … در این حد پس … در هیئت کشیش وارد کشورهای دیگر میشدند ولی کاربری دیگری داشتند و نقش دیگری ایفاء میکردند که اگر حالا بخواهیم از چند شخصیت اصلی آمریکاییها در این دوران اسم ببریم میتوانیم به کسانی اشاره کنیم مثل پدر جاستین پرکینز که عمر خودش را برای نفوذ آمریکا در ایران گذاشت و میشود گفت بیش از سیسال در ایران زندگی کرد … در ارومیه فعال بوده در ارومیه فعال بود اصلاً ورود میسیونری آمریکا در ارومیه بود که حالا این شخصیت بعدی که در موردش توضیح میدهیم یعنی دکتر اساهل گرانت کسی بود که بهعنوان دکتر و پزشک وارد ایران شد ولی حوزۀ اصلی فعالیتش و پژوهشهایی که انجام میداد در زمینۀ نسطوریان و آن ده قبیلۀ گمشدۀ بنیاسرائیل بود که آنها معتقد بودند حالا شمال غرب ایران بخشی از این ده سرزمین گمشده است جالبه یعنی ما هم جزو ارض موعود یهود تلقی میشدیم … بله جزو ارض موعود تلقی میشدیم و در آن نقشهای که حالا خودشان طراحی کرده بودند باید خیلی از بخشهایی از ایران جدا میشد و به این ده سرزمین حالا گمشده ملحق میشد … منبعی هست که بینندگان محترم برنامه این قسمت را بتوانند مطالعه کنند … منابعی به فارسی که وجود ندارد ولی منابع انگلیسی و خاطرات خود این شخص هست دو کتاب دارد که اینها را روی سایت برنامه دوران حتماً می گذاریم و حالا اگر شد بخشهای از آنها را ترجمه میکنیم … پس اساهل گرانت ایشان است چون من جاهای دیگر دیده بودم ایشان را خانم معرفی میکردند جریان چیست؟ بله متأسفانه در منابع فارسی ممکن است مخاطبین برنامه وقتی دارند تحقیق میکنند به چند نکتۀ نغز بربخورند اول اینکه بگویند اساهل گرانت خانوم هست … پس اینه … بعداً ممکن است بگویند اساهل گرانت زن جاستین پرکینز بوده یعنی اینجور اتفاقاتی ممکن است بیفتد ولی نه اساهل گرانت یک دکتر آمریکایی بود که با همین مأموریت پیدا کردن ده سرزمین گمشده به ایران آمد که حالا نتیجۀ اقداماتش را هم در جنگ جهانی اول میبینیم … خیلی خوشبختم که بالاخره دو غلط مصطلح پژوهشی توسط تیم شما اصلاح شد حالا این آقا که به ایران آمد بالاخره چند تا از این سرزمینهای گمشده را پیدا کرد … حالا بگذارید جلوتر دربارۀ اینکه نتایج تحقیقات این آقا به چی منجر شد را توضیح میدهیم در جنگ اول که چه بلایی سر ایران آورد از مهمترین اقداماتی که آمریکایها در این دوره انجام دادند گفتیم یکی ایجاد مدارس بهاصطلاح مذهبی است که روز به روز به تعداد آنها افزوده میشد و کار به جایی رسید که شاهان ایرانی مجوز تأسیس مدارس میدهند و از آنها حمایت میکردند اینها مدرسه ایجاد میکردند اولینبار انجیل را به فارسی ترجمه کردند با دستگاههای چاپی که آمریکایی نبود و بعد از آن هم دیگر حالا مجلاتی میدادند که در این مجلات هم خیلی به دین اسلام توهین میکردند و میشود گفت دو سیاست اصلی اینها یکی این بود که یک چهرۀ زیبا یک چهرۀ حالا مصلحانه و میشود گفت یک چهرۀ پدرخواندهگونه از آمریکا ایجاد کنند یعنی آمریکا آن کشوری است که شما میتوانید به او تکیه کنید و یک چهرۀ بد و زشت از اسلام و شخصیتهای مذهبی ایرانی یعنی این دو سیاست اصلی بود از همان اول آمریکاییها داشتند دنبال میکردند توسط همین کشیشها خب این کار عکسالعملی را در ارومیه داشت … یکبار فقط میشود گفت یکی از شاهان قاجار جلوی یکی از مجلات را گرفت که مثلاً چرا اینقدر دارید توهین میکنید و دارید اینقدر از مسیحیت تعریف میکنید و به اسلام توهین میکنید این حضور آمریکاییها ادامه دارد تا اینکه در سال هزار و هشتصد و چهل و نه سیاست نیروی سوم توسط دولت ایران مطرح میشود یعنی که بهطور جدی دیگر واقعاً ایرانیها میخواهند از شر انگلستان و روسیه راحت بشوند و روی بیاورند به کشوری که آمریکاست یعنی به این نتیجه رسیدند که آمریکا آن گزینهای است که میتواند نیروی سوم در ایران باشد خب بههمین دلیل یک قرارداد بازرگانی تجاری بین ایران و آمریکا بسته میشود در دورۀ پادشاهی ناصرالدینشاه و ریاستجمهوری فرانکلین پیرس در آمریکا خب این سیاست ادامه دارد تا اینکه در سال هزار و هشتصد و هشتاد و سه دیگر وارد مراودات رسمی میشویم یعنی ساموئل بنجامین آمریکایی در دوران چستر آرتور که میبینید عکسهایشان را، وارد ایران میشود بهعنوان اولین سفیر آمریکا در ایران در سال هزار و هشتصد و هشتاد و سه، پنجسال بعد حسینخان نوری که معروف به حاجی واشنگتن بود … بله حاجی واشنگتن معروف … به آمریکا میرود و اولین وزیر مختار ایرانی در آمریکا میشود که حالا در فیلمش در ادامه میبینیم با این یک نامه از ناصرالدینشاه میرود به دیدار گراور کلیوند رئیسجمهور وقت آمریکا و ناصرالدینشاه در آن عریضه اینطور آورده که ما را از دست روسیه و انگلیس نجات بدهید و این نشاندهندۀ مؤثر و نتیجهبخش بودن اقدامات قبلی آمریکاییها تا به اینجاست یعنی آنها به اینجا رسیدند که آمریکا آن کشوری است که ما میتوانیم به وسیلۀ او از انگلیس و روسیه فاصله بگیریم … خب بینندگان محترم برنامه را توصیه میکنم که فیلم بسیار دیدنی حاجی واشنگتن را از مرحوم علی حاتمی حتماً ببینند خیلی بهنظرم آموختنی است برای ما و نکات نغزی را برای امروز ما دارد که از آغاز رابطۀ ایران با آمریکا چگونه آغاز شد قطعاً برای ما عبرت مهمی است آیا افراد یا گروههای خاصی بودند که از این رابطۀ ایران و آمریکا استفادۀ خاص ببرند یعنی بالاخره دولتی با دولت دیگر رابطۀ دیپلماتیک آغاز میکند گروه یا فرقۀ خاصی در کشور هست که از این ایجاد رابطه نفع خاص ببرد … بله بله در این ارتباط با آمریکاییها و گسترشش یک فرقه در ایران نقش ویژهای دارد، فرقۀ بهائیت، بهاییها از همان سالهایی که حالا میشود گفت عبدالبهاء از کشور رفته و حالا به آمریکا سفر کرده آمریکاییها دقیق فهمیدند باید چهکار کنند و بهقول معروف تورش کردند و خیلی مراوادات خوبی دارند یک زمین بسیار خوش آب و هوا در شیکاگو در اختیارش گذاشتهاند و حالا از آنجا به بعد یک شخص دیگری هم وارد عرصه میشود به اسم علیقلیخان نبیلالدوله که کاردار سفارت ایران در آمریکا هست و او این پیشنهاد را مطرح میکند که ایران چهقدر خوبه که از آمریکاییها درخواست حضور مستشاران اقتصادی بکند و خب این درخواست در سال هزار و نهصد و ده مطرح میشود سال هزار و نهصد و یازده مورگان شوستر آمریکایی و هیئت مستشاری او وارد ایران میشوند و میشود گفت این دیگر مرحلۀ جدیدی از مراودات دو کشور هست هرچند که مورگان شوستر حالا با کارشکنیهای انگلستان و روسیه و یکسال بعد یعنی هزار و نهصد و دوازده از ایران میرود ولی آمریکاییها به این نتیجه رسیدند که این سیاست سیاست خوبی است سیاست مستشاری جواب داده و میشود گفت به اصلاح دستمزد بهائیها را اینطوری میدهند که از همان سال هزار و نهصد و دوازده شروع میکنند و آن مشرقالاذکار بزرگی که الآن در شیکاگو وجود دارد را برایشان شروع به ساختن میکنند … پس حالا اگر تفکر غالب گروهی از بینندگان این بوده که صرفاً انگلستان است که فرقۀ بهائیت را در ایران ایجاد و حمایت میکند حالا یک حامی جدی دیگر پیدا شد بهنام ایالات متحدۀ آمریکا که باید در معادلات منطقهای آن را بیشتر بررسی کنید … و این همان مشرق الاذکاریست که سال هزار و نهصد و هفتاد ساخت آن را شروع میکنند و الآن دیگر به آن بهشت بهائیت در منطقۀ ویلمت آمریکا معروف است نتیجۀ حضور آمریکاییها را در این دورۀ اول اگر بخواهیم بگوییم چی بوده باید برسیم به جنگ جهانی اول و بهخصوص سال آخر جنگ جهانی هزار نهصد و هجده که میشود همان هزار و دویست و نود و شش خودمان در این سال اتفاقی که میافتد خب جیلوهای آسوری ارمنی که از دست عثمانیها فرار کرده بودند و به شمال غرب ایران پناهنده شده بودند و در منطقۀ ارومیه میشود گفت ساکن بودند با سیاست خبیثانه و خصمانهای که آمریکاییها در پیش میگیرند و باز هم میسیونرهای آمریکایی توسط پدر ویلیام امبروشِت باز یک کشیش اینها مسلح میشوند و به جان ایرانیان میافتند و هدف اصلیشان هم این بوده که سرزمین صهیونیسم مسیحی در ایران ایجاد کنند همان چیزی که در تحقیقات اساهل گرانت گفتیم که داشته دربارهاش تحقیق میکرده و اگر نبود حالا دفاعی که خود مردم داشتند چون حکومت که اصلاً کاری نداشت حکومت به فکر پایتخت بود و دفاع مردمی باعث شد که این خطر از سر ایران برچیده بشود که ما یک صهیونیست مسیحی هم حالا کنار گوشمان نباشد بهعنوان همسایهمان و میخواستند بخش شمال شرق غربی را کلاً از ایران جدا کنند … ببینید چیزیکه ما شنیدیم قول رایج این است که یک پدر ویلیام امبروشتی بوده در ارومیه که مدتها تبلیغ مسیحیت میکرده این فادر آمریکایی خلاصه یکدفعه با ورود معاودین آسوری از سرزمین عثمانی که حالا بهنوعی رانده شدند تغییر چهره میدهد حتی نقلهایی است که تغییر لباس میدهد لباس نظامی میپوشد و مثلاً معلوم میشود کلنل آمریکایی است و در تجهیز و تسلیحی که میشوند این آوارگان به کشور ما پناه آورده به آذری زبانهای ارومیه حمله میکنند و یک روز کشتار خونین … در یک روز میگویند که حالا این هم یک انتقام دارند میگیرند گویا فقط در یک روز بیش از ده هزار نفر از شهروندان ارومیه را میکشند … خب عثمانی اینها را رانده بود تارانده بود ایران که به آنها پناه داده بود با ایران چهکار داشتند … بله دیگه میگویم همین سیاستهایی که مثلاً میگوییم آقای اساهل گرانت داشت سالها روی آن کار میکرد و قصدشان این بود که این منطقۀ شمال غرب که هنوز هم دارند دربارهاش حرف میزنند باید از ایران جدا بشود و آنها البته دنبال این بودند که یک سرزمین مسیحی ایجاد کنند … پس از اولین جاهایی است که ایرانیان روی سخت و استعمارگر و قاتل آمریکاییها را دیدند … بله ولی متأسفانه چون حالا در آن دوره دیگر ما رسانه به این شکل نداشتیم و این اخبار بین مردم خیلی ترویج نمیشد و حکومت مرکزی هم خیلی در این باره حرف نمیزد و آمریکا هنوز آن چهرۀ پدرخوانده گونۀ خودش را در ایران داشت یعنی هنوز مردم به آمریکا بهعنوان یک کشور مهربان و به فکر کشور دیگر نگاه میکردند … احتمالاً اینطور رواج داده شده که جیلوها خودسرانه این کشتار را کردند و نقش آمریکا را کمرنگ دیدند … البته شاید هم به این دلیل است خب وقتی ما میبینیم از کشتار ۹ میلیون ایرانی در قحطی بزرگی در جنگ اول اتفاق افتاده صحبتی نمیشود خب مطمئناً این چند هزار کشته … بله دیگر چون در همان ایام ست و درست وقتی که ایرانیها در اثر قحطی دارند کشتار میشوند قحطی سیستماتیک و هدفمند جنگ جهانی اول که حالا بینندگان را توصیه میکنم کتاب آقای دکتر محمدقلی مجد در این مورد با همین نام قحطی بزرگ مراجعه کنند طبیعی است حالا چند هزار کشتار هم در این ایام بهچشم نیاید … کما اینکه آن روی دیگر سکه را هیچوقت حداقل من در منابع تحقیق ایرانی ندیدم که دربارهاش صحبت کنند فقط دربارۀ این صحبت میکنند که آمریکاییها در ایران خدمت کردند بیمارستان ساختند مدرسه ساختند و زیرساخت ایجاد کردند ولی هیچوقت به این نکته دقت نمیکنند که آنها احتمالاً منافع خودشان را داشتند دربارهاش فکر میکردند و دنبال منافع خودشان بودند خب در ادامۀ این دوره دیگر بیشتر اقدامات آمریکاییها میرود سمت پرورش نیروهای وابستهای که باید در دهههای بعدی برای آنها ایفای نقش کنند و با ساخت دو کالج یا دانشکده میشود گفت یا دانشگاه، کالج پسرانۀ البرز و کالج دخترانۀ دماوند در تهران این سیاست را دنبال میکنند که اینها را حالا در دهۀ چهل و پنجاه نقش ویژهای را در ایران ایفاء کنند … بله خب اسامی مشهوری هم هستند فارغالتحصیلان زیادی داشتند و بینندگان محترم این دو فضای آموزشی را کاملاً میشناسند … اما دورۀ دوم، دورۀ دوم به تلخترین شکل ممکن آغاز میشود دورۀ دوم حضور آمریکاییها در ایران خب همانطور که در ابتدای برنامه گفتیم ایرانیها در جنگ دوم اعلام بیطرفی کردند مثل جنگ اول و باز هم ایران اشغال میشود در عین بیطرفی مثل جنگل اول ولی خب این دفعه فقط روسیه و انگلستان نیستند یک کشور سومی به اسم آمریکا هم وارد شده و یک تصویر خیلی غمانگیز از آن دوران باقی مانده آن فیلم معروف ساندیدن فرانکلین روزولت را ما داریم … در خیابانهای تهران … بله تصاویر خیلی غمانگیزی دارد که فرانکلین روزولت سوار بر جیپ نظامی دارد سان میبیند از نیروهای آمریکایی که ایران را اشغال کردند و در پسزمینه کوه دماوند، قلۀ دماوند و پرچم آمریکایی که به اهتزاز درآمده … خب فیلم خیلی غمانگیزی است که بینندگان محترم برنامه میتوانند آن را روی سایت دوران هم ببینند این در دسترس نبود طی سه چهار سال اخیر است که سروکلۀ این فیلم پیداشده گویا برای تحقیر ما متأسفانه این فیلم را منتشر کردند بعد سالها رژۀ مکانیزۀ دولتمردان آمریکایی است و فرانکلین روزولتی که در زیر قلۀ دماوند در حالیکه پرچم آمریکا در اهتزاز است دارد از هزاران سرباز آمریکایی که رژه میروند و مسلح هستند یکجوری سان میبیند و بالاخره سرنوشت کشوری که نمیجنگد این است که دو نوبت ما رسماً بیطرفی اعلام کردیم و هر دو نوبت هم رسماً اشغال شدیم … بله و متأسفانه این حتی حضور اشغالگرانۀ آمریکا در ایران هم خیلی در سیاستهای دولتمردان ایرانی تغییری ایجاد نمیکند و اتفاقاً این حضور گستردهتر میشود با ورود مستشاران آمریکایی در تعداد خیلی زیاد و آمریکاییها خودشان میگویند ما با این حضور مستشاری دیگر رسماً داریم ایران را اداره میکنیم و این حضور در همۀ زمینهها است فرهنگی، نظامی، اجتماعی، سیاسی و مستشاران آمریکایی سرازیر شدند به ایران چیزی که باید اینجا به آن اشاره کنیم این است که متأسفانه ملیگراها هم خیلی دیگر روی مردانگی آمریکاییها حساب کرده بودند حتی بعد از این اشغال و نتیجۀ این اعتمادکردن به آمریکاییها را طی مسئلۀ ملیشدن صنعت نفت و بعد هم کودتای بیست و هشت مرداد میبینند … خب گروههای دیگری هم بودند قاعدتاً ولی فکر میکنم که در اینجا ما لازم است آن کلیپ اول شما را مستند اول شما ببینیم و بعد بحث را پی بگیریم ملیشدن صنعت نفت و کوتاهکردن دست استعماری انگلستان از ذخایر نفت عنوان نهضتی بود که یک روحانی سرشناس بهنام آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی هدایت میکرد این نهضت آن هم در روزهای اشغال ایران در شهریور هزار و سیصد و بیست بهدست استعمار و همچنین وقوع یک سوءقصد نافرجام به شاه باعث شد تبعید آیتالله کاشانی در دستور کار قرار گیرد پس او را دستگیر و به لبنان تبعید کردند با این حال آیتالله کاشانی باز هم در انتخابات مجلس شورای ملی شرکت کرده و در بیست و یک فروردینماه هزار و سیصد و بیست و نه به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد در نتیجۀ فشارهای مجامع روحانیت و مردم آیتالله کاشانی به کشور بازگردانده شد و در نطقی گفت ما اولین کاری که داریم ملیشدن صنعت نفت است ایشان در پیامی به مجلس مسیر مبارزه را مشخص کرد نفت ایران متعلق به ملت ایران است و بههر ترتیبی که بخواهد نسبت به آن رفتار میکند نخستوزیری رزمآرا در هزار و سیصد و بیست و نه نیز دیواری نبود که راه ملیشدن صنعت نفت را سد کند و هنگامی که فروریخت آیتالله کاشانی در مصاحبهای اعلام کرد دولت ایران جز ملیکردن صنعت نفت راهی ندارد کمیسیون نفت به اتفاقآرا پیشنهاد ملیشدن صنعت نفت را تصویب کرد نمایندگان مجلس در هفتم اردیبهشت هزار و سیصد و سی به آن رأی مثبت دادند و دکتر مصدق به نخستوزیری منصوب گردید کمپانی نفت ایران و انگلیس این ملیکردن را نپذیرفت و دولت انگلیس موضوع را به دیوان داوری لاهه کشاند اما دولت ایران دادگاه لاهه را صالح بهحساب نیاورد و با تأکید بر حق حاکمیت ملی پرداخت غرامت را به شرکت ملی نفت پیشنهاد کرد انگلیسیها که راه به جایی نبرده بودند کشتیهای جنگی خود را در آبهای خلیج فارس مستقر کردند و به آمریکاییها پیشنهاد مشارکت دادند دولت آمریکا که پیش از این در یک سیاست دو پهلو از یکسو ایران را به ایستادگی در برابر شرکت نفت تشویق و از طرف دیگر فشار انگلیسیها را تأیید میکردند طرف انگلستان را گرفت با شکایت انگلستان به شورای امنیت سازمان ملل دکتر مصدق در روز بیست و دو مهر هزار و سیصد و سی با تدارک اسناد و مدارک لازم بهعنوان نمایندۀ ایران در جلسه شورای امنیت حاضر شد و اعلام کرد شورای امنیت برای رسیدگی به موضوعی که از نظر ایران جنبۀ داخلی دارد غیرصالح است دادگاه لاهه نیز در روز سی و یک تیرماه هزار و سیصد و سی و یک اختلاف میان کمپانی و ایران را یک موضوع داخلی شمرد و به عدم صلاحیت خود رأی داد دولت انگلیس بینتیجه از تحریم، تهدید و فشارهای بینالمللی به فکر طراحی یک کودتا و برکناری دولت مصدق افتاد وقتی تمام کوششهای انگلیسیها در وادار ساختن مصدق در بازگرداندن برنامۀ ملیکردن صنعت نفت ایران شکست خورد طرح آژاکس را عنوان کردند برنامۀ آژاکس یک اقدام مشترک و مقصود از آن برانداختن نخستوزیر ایران یعنی دکتر مصدق بود توافق شد که سیا باید با سیاست جدید حمله به دولت مصدق از طریق تبلیغات خاکستری خود فوراً کار را آغاز کند از گروه هنری سیا یعنی قسمتی از پایگاه مشورتی ستاد جنگ روانی و تبلیغاتی خواسته شد تا تعداد قابل ملاحظهای از کاریکاتورهای ضد مصدقی را آماده کند شب بیست و چهار مرداد سرگرد فولادوند خبر امکان کودتا را به دکتر مصدق رسانده بود ساعت هفت عصر روز بیست و چهار مرداد سرهنگ مبشری نفر اول سازمان افسران حزب توده به دکتر مصدق اطلاع داد که امشب کودتا میشود و اسامی کودتاچیانی را هم که قبلاً منتشر شده بود ذکر کرد کودتاگران نیز پس از اطلاع از فاششدن زمان کودتا به واحدهای عملکننده اعلام کردند که زمان کودتا به شب بعد موکول شده است شب بعد سرهنگ نصیری فرمان عزل دکتر مصدق را در محل اقامتگاهش به وی ابلاغ کرد اما مصدق پس از تحویل رسید نامه دستور بازداشت او را صادر کرد پس از بازداشت نصیری شاه که در یکی از اقامتگاههای خود در ساحل دریای خزر پناه گرفته بود از کشور فرار کرده ابتدا به بغداد و از آنجا به رم رفت طرح کودتا شکست خورد آمریکاییها برای اینکه بتوانند کودتای دوم و موفقی را بهثمر برسانند سلسله عملیاتهایی را برنامهریزی کردند آیتالله کاشانی طی نامهای تاریخی در روز بیست و هفت مرداد هزار و سیصد و سی و دو خطر کودتای قریبالوقوع را اینطور به دکتر مصدق گوشزد کرد اگر نقشۀ شما نیست که مانند بسیام تیر عقبنشینی کنید و بهظاهر قهرمان زمان بمانید این نامۀ من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با تمام بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا بهوسیلۀ زاهدی که مطابق نقشۀ خود شماست آگاه کردم که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد دکتر مصدق در پاسخ به نامۀ آیتالله کاشانی نوشت اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت هستم والسلام ما در سال هزار و نهصد و پنجاه و سه با کودتا دولت دموکراتیک انتخابی مردم ایران را سرنگون کردیم و شاه و حکومت پهلوی را جایگزین نمودیم در طول بیست و پنج سال تسلط آمریکا بر ایران اقتصاد کشاورزی ایران نابود شد و و پس از آن وابستگی ایران و غرب در تمام ابعاد رقم خورد و از این طریق برای بیست و پنج سال ایران نگهبان و حافظ منافع ما در یکی از مهمترین مناطق جهان یعنی خاورمیانه و خلیج فارس گردید ویلیام کلبی بارها به من گفت که گزینش شاه و تحمیل او بر مردم ایران یکی از پر افتخارترین دستاوردها برای سیاست خارجی آمریکا بوده است زیرا که شاه بهمدت بیست و پنج سال خدمات خوبی به ما کرد خب اجازه بدهید با این ماجرا ما بحث را پی بگیریم این بار با شما جناب آقای فردحسینی بعد از رحلت حضرت آیتالله بروجردی انگار رژیم پهلوی احساس آزادی بیشتری میکند برای اینکه اصلاحات امریکایی بتواند در ایران کاملاً اجرا بکند و قاعدتاً این اصلاحات با تعاریفی که رژیم دستنشاندۀ پهلوی دارد آغاز میشود در این باب برای ما توضیح میدهید و نسبت ما را با نظام بینالمللی و اصلاحاتی که آنها شروع کردند بسماللهالرحمنالرحیم سلام عرض میکنم خدمت شما و بینندگان محترم قبل از اینکه بخواهیم به خود بحث اصلاحات داخل ایران بپردازیم خوب است که در این زمان فضای بینالمللی را هم بررسی کنیم و مد نظر قرار بدهیم که چه اتفاقی دارد میافتد خب این سال هزار و سیصد و چهل ما تقریباً میشود سال هزار و نهصد و شصت و یک میلادی و فضا بعد از فضای جنگ دوم و فضای جنگ سرد است و رقابت دو ابرقدرت شرق و غرب و وزنه دارد در کشورهای جهان سوم و کشورهای در حال توسعه بهسمت شوروی پیش میرود مدام این حکومتهایی که حاکمانشان در جبهۀ آمریکا قرار میگرفتند بعضاً با انقلابهای سرخ و کارگری و اینها مواجه میشود و حکومتها سقوط میکند و این محل نگرانی جدی بوده این اتفاق راجع ایران هم صدق میکرده … این تهدید؟ بله این تهدید راجع ایران هم که خوب بالاخره پایگاه جدید آمریکاییها شده بود یواش یواش خیلی جا پایشان را داشتند محکم میکردند خیلی برایشان تهدید جدی حساب میشده دستگاههای امنیتی آمریکایی طی سالهای سی و هشت و سی و نه این تحلیل را داشتند و به مقامات آمریکایی داده بودند که ایران اگر اصلاحات ساختاری را بهطور رسمی درون خودش شروع نکند طی یکی دو سال آینده حتماً با شورشها و انقلابهای سرخ مواجه خواهد شد و سقوط حاکمیت خواهیم داشت این تهدید برای آمریکا خیلی جدی بود بهویژه اینکه مصاحبهای را آقای خروشچف رهبر وقت شوروی … نیکیتا خروشچف معروف … بله بله در مصاحبه با آقای والتر لیپمن روزنامهنگار آمریکایی که در کتاب جیمز بیل نبرد عقاب و شیر هم این مصاحبه آورده شده بله این کتاب ترجمه هم شده کتاب خواندنیست … کتاب خوبی هست توصیه میکنیم اگر بخواهند از زبان آمریکاییها بخوانند که تعامل ایران و آمریکا در زمان پهلوی چهطور بود آیا مبتنی بر احترام بود یا نگاه تحقیرآمیزی داشت و میخواست بیشتر استثمار کند به این کتاب مراجعه کنند … دقیقاً با همین نام عقاب و شیر هم ترجمه شده جهت اطلاع بینندگان محترم … در این مصاحبهها آقای خروشچف میگوید که رژیم ایران الآن مثل یک سیب رسیده است که ما منتظر افتادن آن در دامن خودمان هستیم این فضا را خیلی تشدید میکند و نگرانیهای امریکا را زیاد میکند از طرف دیگر خب آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم از زمان آقای ترومن یک دکترینی را اتخاذ کرده بود که کشورهای دیگر را به خودش مقروض کند با به اصطلاح دادن وامهای دلاری و ارزی و در ظاهر به آنها کمک کند درحالیکه در واقع دارد آنها را مشتری محصولات آمریکایی میکند این اتفاق ادامه داشت توسط رئیسجمهورهای بعدی آمریکا در این زمانی که داریم صحبت میکنیم زمان آقای کندی هست … جان اف کندی معروف … بله تصویرشان را اینجا بزرگ داریم تحت عنوان اتحاد برای پیشرفت، ایشان تغییری را که در برنامه ایجاد میکند میگویند صرفاً کمکهای اقتصادی کفایت نمیکند برای کنترل این کشورها ما باید دو کار را همزمان انجام بدهیم اول تقویت قوای نظامی در این کشورها که آمادۀ سرکوب این شورشهای کارگری و انقلابهای سرخ باشد و دوم اینکه اصلاحات ساختاری در حوزۀ اقتصادی اجتماعی و فرهنگی نیاز است یعنی صرفاً کمک اقتصادی یا کارهایی که مستقیم توسط خودمان توصیه بشود کفایت نمیکند باید ساختارها در این کشورها دگرگون بشود که این اتفاق در ایران حالا جلوتر هم توضیح میدهیم با لایحۀ انجمنهای ایالتی ولایتی شروع میشود این چه موقعی است؟ موقعی است که در فروردین سال چهل ما مواجه هستیم با رحلت زعیم بزرگ شیعه آیتالله بروجردی و در انتهای این سال هم آیتالله کاشانی که سابقۀ خیلی مهمی را در نهضت ملیشدن صنعت نفت و سالهای اوایل دهۀ سی اینها بازیکردند دیگر در صحنه حضور ندارند و این یک فرصت جدی برای حکومت شمرده میشود و لذا اصلاحات را سعی میکند یک مقدار با عجله و ریتم تندی شروع کند اینجا هست که لایحههای انجمنهای ایالتی ولایتی را دولت آقای علم به هیئت دولت میآورد و وجه اصلی که در این لایحه وجود داشته این بوده که قید اسلام در انتخابشوندگان و رأیدهندگان حذف شده در حالیکه قبلاً در قانون بود و قسم به قرآن سوگند به قرآن را تغییر میدهند به کتاب آسمانی … بههر کتاب آسمانی این داشت زیرساخت حضور فعالین اجتماعی که توضیح داده شد غربگرا بودند مثل بهائیها را بهرسمیت در ساختار سیاسی ایران در مستند محتوامحوری که آماده شده مخاطبان خواهند دید و توضیحات یک مقدار مفصلی راجع به اتفاقاتی که میافتد و موضعگیریهای محکمی که امام خمینی و سایر علما مثل مرحوم فلسفی و دیگر مراجع تقلید در برابر این میگیرند با محوریت امامخمینی فراز و فرود جالبی دارد و دولت عقبنشینیهایی میکند در ابتدا خبر میدهند که آقا آن مصوبه کم لکن هست امامخمینی اصرار میکنند که نه اگر در هیئت دولت تصویب شده باید در جلسه لغوش بهتصویب برسد و خبرش رسانهای بشود و این اتفاق هم میافتد و ما در وهلۀ اول با شکست حکومت در شروع سریع این تحولات مواجه میشویم … خب پس دلیل مخالفت انقلابی و توفندۀ امام راحل (ره) را با لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی تازه میفهمیم که این همه توطئه پشت آن بوده از فتنۀ بهائیت تا حالا تغییر ساختار ایران، الگوی در واقع فرهنگی، اقتصادی، زیستی ما قرار است همهاش بهنوعی و الگوی سیاسی ما همهاش تغییر بکند و امام اینجا را فرصت مناسبی و یک گلوگاه تشخیص میدهند جهت اینکه اعتراض انقلابی خودشان را اعلام کنند حالا خطبایی هم مثل مرحوم فلسفی یا مراجع تقلید دیگری هم به این جریان میپیوندند … یک نکتهای هم که در تأیید فرمایشات شما باید گفت این است که سیر اقدامات خود آمریکا در ایران را هم که ببینیم این یک سیر پیش رونده و رو به جلو هست یعنی اول تصویر مصلح به خودش گرفتن و تربیت نیروهایی که آمریکایی دوست هستند غربگرا هستند و زمینۀ تغییرات فرهنگی را در ایران ایجاد کردند حالا یواش یواش وارد تغییرات رسمی در ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران داریم میشویم و تغییر قانونهای مربوط به اینها یعنی آمریکاییها دوست دارند که قوانین و آن فضای رسمی حاکمیت تغییر کند بهسمت مدلی که آمریکاییها میخواهند خب بپردازیم به انقلاب سفید … در ادامۀ اصلاحاتی که با لایحۀ انجمنهای ایالتی ولایتی رسماً شروع شده بود و شکست خورد حدفاصل حدود چهلروز بعدش به سرعت یک برنامۀ بزرگتر و حجیمتر که آن تغییرات را دوباره در خودش جا داده بود رونمایی شد با عنوان انقلاب سفید یا عنوان دهان پرکن و قشنگ انقلاب شاه و مردم، این انقلاب در ابتدای خودش شش اصل اساسی داشته به عنوان القای رژیم اربابرعیتی یا همان اصلاحات اراضی و ملیکردن جنگلها فروش سهام کارخانجات دولتی بهعنوان پشتوانۀ اصلاحات ارضی سهیمکردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی اصلاح قانون انتخابات و در آخر هم سپاه دانش که هر کدام اینها داشتند بخشی از تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی در ایران را نمایندگی میکردند اصلاحات اراضی که جلوتر راجع به آن توضیح میدهیم که چه اتفاقی را در اقتصاد کشاورزی پایۀ ایران انجام داد در واقع نمایندگی میکرد تغییرات بنیادین در اقتصاد ایران را آن سهیمشدن کارگران داشت ساخت جامعه نئولیبرالی که آن خطرهای شورشهای کارگری دیگر ندارد را رقم میزد اصلاح قانون انتخابات همان تغییرات سیاسی بود که مجدد در این برنامه آورده شده و سپاه دانش هم حامل تغییرات جدی فرهنگی اجتماعی بود که دیگر این دفعه در کنار سپاه صلح توسط خود ایرانیان و ساختار قانونی و رسمی کشور داشت اتفاق میافتاد به این شکل برنامۀ تغییر این ساختارها با سرعت اتفاق افتاد که خیلی از تحلیلگرها هم میگویند ریتم تند یکی از علل شکست این برنامهها بود اتفاقاتی که در ایران رقم زد … البته درک درستی هم از ساختار اعتقادی و ملی کشور ما نداشتند یک تنافری هم اینجا وجود داشت … بله به این هم اشاره میکنیم که اشکال اصلی این برنامههای اصلاحات اجباری و دستوری این بود که تناسبی با بوم فرهنگی، بوم اقتصادی و سیاسی ایران نداشت و یک تغییر اجباری بود و بهخاطر همین عکسالعملهای اجتماعی شدید مردم و علما را داشت که حالا در ادامه به آن میرسیم این اصلاحات اراضی اتفاقات مهمی را در اقتصاد ایران رقم زد ظاهرش یک ظاهر زیبا بود که ما میخواهیم این رژیم ارباب رعیتی و خانها را که بالاخره در روستاهای ماست در واقع محوریت اصلی را داشتند و بعضاً هم بله ظلمهایی میشد به رعیت این را بردارند ولی با برداشتن این چه اتفاقی افتاد نقش خانها که در اقتصاد ما خیلی مهم بود اینها تأمینکنندۀ مواد اولیه و نهادههای کشاورزی بودند اینها حذف شدند و کشاورز ماند کشاورزی که نه دانشی داشت نه توانایی تأمین نهاده داشت نه توان چانهزنی در فروشش داشت و نه هیچ قدرت سیاسی برای پشتوانۀ همین روند اقتصادی داشت و نه حمایتی میشد … بله و نه حمایتی میشد ماند و یک زمین کوچک که دیگر اصلاً حالا بهرهوری و استفاده از فناوریهای نوین نمیتوانست در آن اجرا بشود و نمیارزید که دستگاه پیشرفتهای مثل کمباین و اینها را بتواند استفاده کند ما در این زمان یک موج مهاجرت جدی را داریم از روستا به شهرها و ضربۀ سنگینی اقتصاد ما خورد بهطوری که بعد از دوهزارسال استقلال غذایی ایران از بین رفت و حالا این نموداری را هم که در مورد واردات گندم هست بینندگان مشاهده میکنند ببینید بهشدت افزایش پیداکرده که حالا در ادامۀ آن ما هنوز هم گرفتار این داستان هستیم و ایران استقلال غذاییش را از دست داد بهطور کلی … یعنی از هزار و نهصد و شصت و نه میلادی البته شصت و نه که میشود وارد شصت که میشود البته معادل هزار و سیصد و چهل ما … بله بله افزایشش را من دارم روی هزار و نهصد و شصت و نه میبینم اگر این منحنی واردات باشد همینطور است؟ بله بله این منحنی واردات گندم به نسبت سال در ایران است چون اعداد قدری ریز است شاید حالا … من آن تجمیعش را روی کل مواد غذایی هم عرض میکنم میبینید که دیگر وقتی که آن زیرساختها از از بین رفت کشاورزان ناامید شدند مهاجرت به شهرها اتفاق افتاد ما واردکننده داریم میشویم در مواد غذایی میزان واردات مواد غذایی در سال چهل و دو حدود صدمیلیوندلار بوده ولی تا سال پنجاه و شش به دو و شش دهم میلیارد دلار میرسد که فقط دو میلیارد دلار آن از آمریکا وارد میشده این نشان میدهد که این تغییرات بهنفع ایران بوده یا به ضرر ایران و بهنفع آمریکا این خیلی مهم است که ببینیم آن موضعی که پانزدهسال پیش و در ابتدای این اصلاحات امامخمینی میگیرند و میگویند این اصلاحات بازاریان ما را نابود میکند کشاورزان ما را نابود میکند و دین و مذهب ما را هدفگرفته درست بوده یا خیر؟ پس پانزدهسال قبل که اشاره فرمودید دقیقاً چه تاریخی مد نظر است؟ آمار سال پنجاه و شش که عرض کردم گفتم میزان واردات به دو و ششدهم میلیارد دلار میرسد … ۱۵ سال قبلش میشود سال ۴۲ دیگه؟ بله میشود حوالی سال چهل و یک و چهل و دو همین زمانهایی که دارد اصلاحات رقم میخورد و لایحۀ انجمنهای ایالتی ولایتی و انقلاب سفید در جریان هست و ما مقاومتهای مردمی و مخالفتهای علما را راجع به آن میبینیم در این میان یک نکتهای قابل توجه است و آن حضور آقای علی امینی است اهمیت ایران برای آمریکاییها از خود شاه مهمتر بود چون ایران نقش خیلی مهمی داشت موقعیت منطقهای آن موقعیت ویژهای بود که در جنگ جهانی دوم نشان داده شده بود و منبع انرژی بود که آمریکاییها دوست نداشتند این از دستشان برود برای همین خود ایران از شاه برایشان مهمتر بود در زمان شروع اصلاحات علی امینی با حمایت آمریکا به نخستوزیری میرسد ولی چون یک مقداری با خود شاه خیلی روابط خوبی نداشته و شاه همیشه سایۀ تهدید جابجایی خودش با علی امینی یا دیگر علیالبدلهایی که پیشبینی میشد که آمریکا اگر او تغییرات را شروع نکند حمایتشان را به آنها تغییر خواهند داد شاه را اذیت میکرد … پس دلیل اینکه شاه از عنوان جالب هووی آمریکایی اینجا استفاده شده این است که او را جایگزین بالقوۀ شاه قرار داده بودند و شاه مدام تهدید میشد توسط آمریکاییها که اگر اصلاحات مورد نظر ما را اعمال نکنی امینی را بهجای تو میگذاریم که البته ماسون رتبه بالای خیلی مشهوری هم هست … این را خود علی امینی در کتاب خاطرات هاروارد که دانشگاه هاروارد هم منتشر کرده عنوان میکند و همیشه شاکیه و تکذیب نمیکند این را و میگوید چرا اعلیحضرت هر جا میروند میگویند این آمریکایی است ایشان هم ناراحت بوده این اجبار به تغییرات هم خود شاه هم در تعاملاتش بهزبان آورده بوده وقتی که برای همین شروع اصلاحات آقای بهبودی موفق نمیشود که با امام و علما دیدار خوبی را داشته باشد آیتالله کمالوند دیداری با شاه انجام میدهد و شاه به ایشان میگوید که اصلاحات باید بههر صورت که شده انجام شود ولو به قیمت خونریزی چون اگر انجام نشود من باید بروم این هم نقل شده خب این وضعیت نشان میدهد که چه فشاری روی شاه هست برای اجرای و شروع اصلاحات به آمریکا سفر میکند در فروردینماه همان سال و با هدیه سخاوتمندانهاى که به خانم ژاکلین کندی همسر رئیسجمهور آمریکا میدهد که رشتۀ کامل جواهرات ریچارد شیردل که از موزههای لندن به قیمت دو و نیم میلیون پوند خریده بود را هدیه میکند … احتمالاً از حراج کریستی خریده باشند این جواهرات را و البته لابد میدانید کندی هم چه کادویی داد به شاه طبق نقل مشهور بفرمایید چی بوده … تابلوی نقاشی خودش در دوران دانشجویی را به شاه هدیه داد … یک (تابلوی) آبرنگ دانشجویی که خودش کشیده کندی به شاه میدهد شاه آنوقت چنین بله دیگه کادوی گرانقیمتی میدهد نقل است ژاکلین کندی همان موقع از هولش سریع شروع میکند آن جواهرات را به خودش آویختن … جواهرات را به خودش میآویزد که پس نگیرند یک وقت پشیمان نشود خیلی عجیب است خب یعنی نسبت ایران و آمریکا را ببینید یکی جواهرات ریچارد شیردل را میدهد از پول بیتالمال دیگری تابلوی آبرنگ دوران دانشجوییش را این واقعاً یک نمادی از تعامل واقعی ایران و آمریکا هست و آمریکا و هر کشور ضعیفی که دست خواهش بهسمت او دراز کند بعد از برگشت آمریکا به حد فاصل چند ماه، ما رفتن امینی را شاهد هستیم و حالا آن درگیری داخلیش که افزایش پیدا کرده و حالا این دفعه دیگر راحت شاه میتواند این استعفا را بپذیرد ولی نکتۀ جالب اینجاست آقای ارسنجانی که وزیر کشاورزی آقای امینی بود و در زمان شروع اصلاحات، اصلاحات اراضی با ایشان شروع شده بود کماکان در این پست باقی میماند از آقای ارسنجانی هم آقای موشهدایان که وزیر کشاورزی اسرائیل بود و بعداً هم وزیر جنگ شد در سفرش به ایران تعریف کرده بود و ایشان را از امیدها و و بالاخره افراد دانشمند برشمرد … پس رابطۀ خوبی هم با رژیم اشغالگر اسرائیل داشت خب بحث خیلی مفیدی بود اگر موافق باشید دومین مستند پژوهشی شما را که برای برنامه آماده کردید با هم ببینیم لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی چهارده مهر هزار و سیصد و چهل و یک، علم لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی را بهفرموده در مجلس تصویب کرد این لایحه در شرایطی مصوب شد که رژیم شاه پس از رحلت زعیم شیعیان آیتالله بروجردی و همچنین فوت آیتالله کاشانی تصور میکرد روحانیت از نظر مرجعیت سیاسی رو به ضعف نهاده امامخمینی اولین کسی بودند که بهرغم ظاهر موجه و فریبندۀ این مصوبه خطر آن را فریاد زدند بهمحض انتشار خبر علمای قم به دعوت امامخمینی در منزل آیتالله حایری تجمع کردند امام با ارسال تلگراف مخالفت علما را اعلام و لغو فوری تصویبنامه را خواستار شدند امامخمینی معتقد بودند که هدف دولت از حذف قید اسلام رسمیتبخشیدن به ورود فرقههای مذلهای چون بهائیت در مجلس است امام دربارۀ مسئلۀ آزادی زنان نیز فرمودند ما با ترقی زنان مخالف نیستیم با این کارهای غلط مخالفیم مگر مردها آزادند که زنها آزاد باشند آزادمرد و آزادزن با لفظ درست میشود؟ الآن مردها آزادند؟ تلگرافها و نامههای سرگشادۀ امامخمینی به محمدرضا و اعلم موج حمایتهای مردمی و نهایتاً عقبنشینی شاه را بهدنبال داشت لحن بیانات و تلگرافهای امام خمینی نشان از توجه و تسلط ایشان بر اوضاع جاری کشور داشت متن تلگراف امام به علم و عدول از قانون اساسی، تحقیر ملی، خطرهای بزرگ این لایحه برای اسلام و استقلال مملکت اشاره داشت در ادامه علمای نجف و تهران نیز به مخالفت برخاستند آنان متفق شدند که قضیۀ انجمنها شأن دینی دارد و مسئلۀ سیاسی صرف نیست اما علم در پاسخ گفت چرخ زمان به عقب برنمیگردد و دولت عقبنشینی نمینماید آقای فلسفی از و عاظ بهنام پاسخ او را اینگونه دادند چرخ زمان به عقب برنمیگردد و مشروطه به استبداد برنمیگردد پس از یک ماه و نیم دستگاه عقبنشینی کرد و به سهنفر از علمای قم تلگراف زد اما دولت به امامخمینی تلگراف نفرستاد تا به خیال خود (بهطوریکه کار خیلی بالا گرفت) ایشان را تحقیر کند در حالیکه دیگران مسئله را تمامشده میپنداشتند امامخمینی همچنان مسلط بر اوضاع اعلام نمودند لایحه در دولت تصویبشده و با تلگراف لغو نمیشود این اعلام نظر امام نشان میداد که ایشان تحرکات و سیاسیکاریهای رژیم را زیر نظر دارند و مسائل را بهخوبی تشخیص میدهند امام با مشاهدۀ لجاجت دولت در لغونکردن مصوبه با استناد به متمم قانون اساسی که به علما حق میداد قوانین مخالف اسلام را رد کنند اعتراض را از تصویبنامه فراتر بردهاند و نسبت به انحلال مجلسین تخلف از قانون اساسی و احکام اسلام هشدار دادند بار دیگر دولت عقبنشینی کرده و تصویب کرد که لایحه قابل اجرا نخواهد بود باز هم امامخمینی از علمای قم خواست تا مبارزه را ادامه دهند ایشان فرمودند نمیتوانیم به لغو مصوبه در پشت درهای بسته اکتفا کنیم باید بهطور رسمی از مطبوعات اعلام شود سرانجام دولت تسلیم خواستۀ امام خمینی شد و رسماً لغو تصویبنامه را اعلام کرد ماجرای تحقیرهای آمریکایی پایان نیافت چهل و دو روز بعد از لغو لایحۀ انجمنها شخص شاه وارد میدان شد او در سخنرانی رسمیاش در نوزده دیماه هزار و سیصد و چهل و یک انقلاب سفید را مطرح کرد تصمیم بر این بود تا شاه طرح جدید را به رأی مردم بگذارد تا مبادا به سرنوشت مصوبۀ قبل دچار شود محمدرضا تهدید کرده بود که تغییرات بههر قیمتی ولو با خونریزی انجام خواهد شد وی میدانست تأخیر در اجرای برنامههای مورد نظر آمریکا با سقوط سلطنتش همراه خواهد بود لذا تصمیم گرفت ابتدا با حرکتهای مخالف مقابله کند سپس در غیاب مجالس سنا و شورای ملی اقدام خود را قانونی و خواست ملت جلوه داده و مخالفان را در عمل انجام شده قرار دهد با انتشار خبر رفراندوم مراجع قم جلسهای تشکیل دادند امام در این جلسه ضمن تحلیل اهداف تحقیرآمیز و استعماری انقلاب سفید خواستار مقابله با آن شدند امام در پاسخ به پرسش مردم موضوع را اینگونه تشریح کردند بازار ایران بهکلی از دست میرود و بازرگانان و کشاورزان به خاک سیاه مینشینند این رفراندوم اجباری مقدمهای برای از بینبردن مواد مربوط به مذهب است روز چهار بهمن قرار بود شاه به قم سفر کند مقامات شهر در تلاطم جشن بودند از سوی دیگر مراجع بهخصوص امام تلاش داشتند تا اهداف او را در این سفر خنثی کنند در این بین بازار قم نیز اعتصاب کرده بود در قبال پیشنهاد برخی علما امام فرمودند هیچ وجهی برای خارجشدن از شهر وجود ندارد من در قم میمانم ایشان تصمیم داشتند به نماد تحقیر ملی یعنی شاه بیاعتنایی کنند با توصیۀ امام و مراجع مردم بیرون نیامدند محمدرضا نیز با عصبانیت تمام سخنرانی کرد حرفهای او آنقدر توهینآمیز بود که رسانهها هم سانسورش کردند علیرغم مخالفتها در ششم بهمن هزار و سیصد و چهل و یک رفراندوم برگزار شد پس از اعلام نتایج و پیام تشویقآمیز کندی به شاه سرکوب مخالفان با شدت بیشتری از سر گرفته شد و تعدادی از روحانیون و مبارزان بازداشت شدند علمای قم نیز در برابر اصلاحات ارضی واکنش نشان دادند و از نظر شرعی و قانونی آن را ملغی دانستند عید فطر در منزل امامخمینی جمعیت زیادی گردآمده و ایشان بیاناتی داشتند امام عزم راسخ خود و روحانیون را برای ادامۀ مبارزه تا پیروزی علنی کردند در آستانۀ سال نو حضرت امام اعلام کردند بهخاطر کوششهای دستگاه در هدم احکام اسلام عیدنوروز را بهعنوان عزا و تسلیت به امامعصر جلوس میکنم مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند صبح روز دوم فروردین هزار و سیصد و چهل و دو مصادف با سالگرد شهادت امامصادق (ع) در منزل امامخمینی مراسم عزاداری برپا شد در مدرسۀ فیضیه و تبریز نیز مجلسی دایر شد که نیروهای ساواک آنها را به خاک و خون کشیدند در واقع دستگاه که از مخالفت فعالان دینی بهرهبری امامخمینی برآشفته بود درصدد رویارویی مستقیم با روحانیت برآمد تا آنان را مرعوب کند در این زمان امام با صدور اعلامیهای نظر آحاد مردم بهویژه ارتش را به اعمال خلافشرع و قانون رژیم جلب کرد امام در آستانۀ ماه محرم در فاصلۀ چند روز تا پانزده خرداد اعلام کردند که روحانیون نباید از تصمیم مأموران ستمشاهی بیم داشته باشند خب خیلی مستند خوبی بود من تشکر میکنم از زحمتی که برای تهیه آن کشیده بودید در مورد انقلاب سفید رفراندومی که برگزار شد و عکسالعملهای مردمی برای ما اگر توضیحی دارید بفرمائید … خب در این فضا که سال چهل و یک هست و دو تا مجلس باهم بیش از یک سال است که تعطیله و میخواهد بزرگترین تغییرات ساختاری در سیاست و اقتصاد و فرهنگ کشور رقم بخورد حتماً مشروعیت این اتفاق و این تغییرات یک بحث مهم است برای حاکمیت شاه این را میخواهد با رفراندوم جبران کند و خودش هم یک نقش رسانهای مهمی را سعی میکند ایفاء کند هم رونمایی از انقلاب سفید که در جمع کشاورزان اتفاق میافتد در دیماه چهل و یک هم پایان این شرح و توصیف در قم شاه میخواهد رقم بزند که کانون مقابله با شروع اصلاحات در لایحۀ انجمنهای ایالتی ولایتی بود و دو روز قبل از رفراندوم یک سفری را به قم دارد … به رفراندوم اشاره کردید این در قانون اساسی آن موقع ما زمینهای دارد مسبوق به سابقه است اصلاً پیشبینی شده … نه یک نکتۀ خیلی مهمی که هست و از اشکالات حقوقی که اتفاقاً حضرت امام در پاسخ به استفتاء بازاریان که راجع به این تغییرات و مشروعیت اینها میپرسند اشکالات حقوقی این را بیان میکنند یکی از آنها همین است که در قانون اساسی ما رفراندوم موضوعیتی ندارد و برگزاری رفراندوم اصلاً مرجع قانونی ندارد و خودحکومت فعلی در دوران نخستوزیری مصدق اعتراض داشت به برگزاری رفراندوم و آن را … بعد از ملیشدن صنعت نفت آنجا معترض به مصدق بودند … غیر قانونی و غیر مشروع میدانستند و حالا چهطور شده که همان حکومت دارد بزرگترین تغییرات را میخواهد با رفراندوم به آن شأنیت بدهند … در تعطیلی دو مجلس … در تعطیلی دو مجلس میخواهد به آن شأنیت بدهد خب این فضای رسانهای که اهمیت داشت و قرار بود این مشروعیت را تأیید کند و تأمین کند با عکسالعمل علما که حالا توضیح آن را در مستند بینندگان دیدند و ایستادگی جدی امامخمینی به عکس خودش تبدیل میشود و این باعث خشم شدید دستگاه میشود و درگیریهای خونینی مثل اتفاق فیضیۀ قم در دوم فروردین سال چهل و دو که حضرت امام برای اعتراض به این تغییرات که عنوان میکنند اصل دین و مذهب ما را هدف گرفته و اقتصاد ما و اینها را میخواهند نابود کنند عید آن سال را عزا اعلام میکنند این خیلی خشم شدیدی را ایجاد میکند در حکومت و آن برخوردهای فیضیه و بعد از آن پانزده خرداد اتفاق میافتد که برای مدیریت رسانهای این فضا از آن طرف تأییدات آمریکاییها را داریم و برای اینکه این رفراندوم رأی آورده و با آماری که آنموقع حالا اعلام کردند پنج میلیون و ششصد هزار نفر رأی مثبت دادند به انجام رفراندوم و به ظاهر تصویب شد آمریکاییها بهخاطر تبریک این اتفاق هم جان اف کندی پیام میفرستد و هم شاه در پاسخ به او میگوید که من اطمینان دارم از حسن نیت دوستان آمریکایی خودم و وعدۀ یک وام پانزده میلیون دلاری را میدهند برای حمایت از شاه … که در آن موقع رقم خیلی بالایی بوده … بله ساواک هم نامهای به علمای نجف میزند در مشروعیتبخشیدن به این اصلاحات اینها مخالف اسلام نیست نمیخواهد هدم کند و از بین ببرد اصل مذهب را که از وزن قم بکاهد از طرف دیگر خب ما میبینیم که این جدیت امام در مبارزه و این موضعشان که این اصلاحات، اصلاحات اجباری است به نفع ما نیست اقتصاد ما را نابود میکند دین ما را هدف گرفته خیلی برای حکومت مزاحم است خب امام نوروز آن سال را عزا اعلام میکند بله در برابر تصویب انقلاب سفید و میگویند که این میخواهد اسلام را نابود کند و من این عید را عزا اعلام میکنم دوم فروردین که مصادف با شهادت امام صادق بود مدرسۀ فیضیه و در تبریز مجلسی شکل میگیرد که ساواک و حکومت به این مجالس حمله میکنند و ضرب و شتم شدیدی اتفاق میافتد امام عصر عاشورای ۱۳ خرداد هست که به واقعۀ فیضیه اشاره میکنند و بعد از آن ۱۵ خرداد ما دستگیری حضرت امام را داریم و دیگر وارد فاز جدیدی از نهضت و مبارزه توسط علما و مردم با رژیم میشویم بله ولی حالا اینجا موضوعی که شاید باید به آن اشاره بکنم این است که ما تا الآن همهاش دربارۀ اصلاحات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اصلاحات نرم داریم صحبت میکنیم شاید برای بینندهها این سؤال پیش بیاید پس این اصلاحات، خیلی اصلاحات نرمی بوده و واکنش سختی از طرف حکومت صورت نمیگرفته ولی بحث اصلی این است که حالا اصلاً این اصلاحات نرم دارد در چهارچوب آن اصلاحات سخت اتفاق میافتد از کودتای بیست و هشت مرداد هزار و سیصد و سی و دو به بعد اقدام سخت است … بله کلی از ساختارهای نظامی که با کمک آمریکاییها دارد در ایران ایجاد میشود مثلاً مثل ساواک این نشان میدهد که اول یک فضای حالا میشود گفت یک فضای خفقانگونه دارند ایجاد میکنند یک فضای بستۀ نظامی پلیسی که اگر کسی خواست مخالفت کند سریع بتوانند در مقابلش عکسالعمل نشان بدهند و اصلاً در سیاستهای آمریکا هم این بوده که اگر این اصلاحات فرهنگی مثلاً مثل انقلاب سفید جواب نداد اصلاحات حالا باید نظامی و اصلاحات سخت را باید در نظر بگیریم که میبینیم وقتی در پانزده خرداد شاید بشود گفت جزو اولین واکنشهای عمومی مردمی است حالا پهلوی دوم روی سخت خودش را نشان میدهد و چه برخوردی میکند که این برخورد ساواک با مردم و این برخورد شاه با مردم حتی از مرزهای ایران هم فراتر میرود برای من جالب بود که در کتاب خاطرات باراک اوباما میخواندم … چند لحظه عکس اوباما را دیدم داشتم فکر میکردم ربطش با موضوع ما چیست پس از خاطرات او چیزی میخواهید بگویید … از خاطرات دوران دانشجویی باراک اوباما رئیسجمهور قبلی آمریکا میگوید با دوستش در کتابخانه نشسته بودند یک دانشجوی ایرانی میآید و بحث میکند دربارۀ اینکه چرا سیاهپوستان آمریکا در مقابل آمریکاییها و سیاستهای نژادپرستانهشان هیچ اقدامی انجام نمیدهند چرا سیاهپوستان هیچکاری نمیکنند آن دوست باراک اوباما هیچ حرفی ندارد بزند و باراک اوباما میگوید من متعجب ماندم چرا جواب نمیدهد کمی سکوت کردم و بعد این جواب را داده به دانشجوی ایرانی که خیلی جالب است میگوید که خطاب به دانشجوی ایرانی پرسیدم که اگر نام هزاران اسیر گمنامی که پیش از رسیدن به بنادر آمریکا طعمۀ کوسهها شدند را میدانستی آنگاه ترجیح میدادی که به مقصد برسی یا اینکه با یک حرکت اعتراضی تنها موجب آزار و اذیت بیشتر زن و فرزندانت بشوی و آیا رفتار این بردگان با سکوت بسیاری از ایرانیان در برابر کشتار و شکنجۀ افراد مخالف شاه که بهوسیلۀ ساواکهای آدمکش انجام میشد خیلی متفاوت است؟ این برای من جالبه که حالا باراک اوبامایی که دانشجوی آمریکایی است خبر داشته در آن سالها از جنایاتی که ساواک داشته انجام میداده در ایران و احتمالاً اگر میدانست قرار است رئیسجمهور بشود شاید هیچوقت اینها را در خاطراتش نمینوشته عکس دورۀ دانشجوییش را ندیده بودم جالبه خب چون وقت کم است اجازه بدهید سریعتر سراغ پروندۀ کاپیتولاسیون برویم چون این هم بحث مهمی است در نسبت میان رژیم شاه و دولت آمریکا در این باب اگر توضیحی دارید بفرمایید … بله کاپیتولاسیون در اصطلاح به معنی سلب حق قضاوت بر اتباع بیگانه است که حالا تعریفهای حقوقی دیگرش را کاری نداریم یعنی که یک کشوری از قضاوت راجع به اتباع خارجی که در کشور هستند این امتیاز را از خودش سلب میکند و به کشور فرستنده میسپارد سابقۀ کاپیتولاسیون در ایران برمیگردد به قرارداد ترکمنچای و شکستی که ایران در زمان قاجار از روسها میخورد در تحمیلی که در این قرارداد به ایران میشود یکی از بندهایش پذیرش کاپیتولاسیون بوده که خیلی خاطرات تلخی را در خاطر ملت ایران بهجا میگذارد این اتباع روس و اتباع دیگر کشورها که به بهانۀ اصل کاملهالوداد که طبق این اصل اگر شما امتیازی را به یک کشوری میدادید باید به همۀ کشورهای دیگری که ادعای دوستی دارند بدهی … همۀ قلدرهای دیگر هم آن امتیاز را میخواستند … آن امتیاز را میآمدند قانوناً میخواستند اگر شما ادعا میکردید این اصل را قبول دارید این را میدادند و این کشورها افزایش پیدا کرد انگلیس و فرانسه و آمریکا و اتریش و سوئد و بلژیک و غیره هم به اینها اضافه شده بودند و اتباع اینها سالها در ایران مصون بودند از پیگیری قضایی و از جرمهای مختلفی که از کلاهبرداری دزدی، تعدی به نوامیس یا قتل مرتکب میشدند بری بودند این امر با فروپاشی روسیۀ تزاری خود به خود این قرارداد لغو شد و این همزمان شد با حکومت پهلوی اول و بعداً هم پهلوی دوم خیلی افتخار میکرد که در زمان پدر من کاپیتولاسیون لغو شد و این یک نکتۀ جالب توجه است که بعداً ببینیم که چه اتفاقی برای ایران افتاد موضع ایشان راجع به کاپیتولاسیون زمان خودشان چیست … آخه در دورۀ پدر ایشان که اصلاً کشور اشغال شد وقتی اشغالگران به کشور میآیند دیگر کاپیتولاسیون میخواهند چهکار؟ اشغالگره دیگر دارد کشور را اداره میکند … حتی به اشغال هم کفایت نکردند بعدها انگلیس آمد همین حقوقی که برای خودشان طی کاپیتولاسیون طلب داشتند را طی قراردادهای جدیدی دوباره برقرار کرد و بقیه دول دیگر هم دوباره به آن پیوستند ولی یکبار این القاء رسماً اعلام شد و این را بهعنوان افتخار عنوان میکردند ولی بعداً خودشان مرتکب اتفاقی شبیه آن و بدتر شدند … خب فکر میکنم که الآن نوبت رسید به مستند سوم گروه شما که موضوع آن وقایع قیام پانزده خرداد و کاپیتولاسیون است با بینندگان محترم برنامه این مستند را میبینیم سیزدهم خردادماه هزار و سیصد و چهل و دو عصر عاشورا مدرسۀ فیضیه، مدرسۀ فیضیه آماده بود تا مجلس عاشورای آن سال با سخنرانی آقای خمینی برگزار شود همه ورود ایشان را انتظار میکشیدند سایۀ حضور پنهان و آشکار ساواک بر عزاداری آن سال شهر قم بیشتر از قبل سنگینی میکرد ساواک با تهدید مردم عزادار قصد داشت مانع حضور و سخنرانی آقای خمینی شود با وجود این اما مردم خمینیخمینیگویان به خیابانها آمدند و خواستار حضور ایشان شدند آقای خمینی وارد فیضیه شد دیگر کاری از دست ساواک برنمیآمد فیضیه مملو از جمعیت شد و هیچ اقدامی برای برهمزدن مجلس عزاداری سیدالشهداء امکانپذیر نبود امامخمینی بر فراز منبر سخنرانی خود را آغاز نمود تا آن روز کسی به شاه حتی تو هم نگفته بود چه برسد به آن که مجتهدی شناختهشده بخواهد با بیانی صریح شاه مستبد و فریبخورده را تحقیر کند کلامی نافذ، محکم و بر حق چنان بر جان مردم ظلمکشیدۀ آن روز نشست که همۀ مردم را علیه رژیم یکصدا نمود و راه را در برابر دیدگان آنان روشن ساخت اهمیت این سخنرانی از آن جهت بود که ابهت ساختگی و هیمنۀ تشریفاتی رژیم را از بین برد و نقطۀ عطفی شد برای آغاز مقابله با ظلمهای علنی شاه اقدامی که کسی تا آن زمان جرئت انجامش را در خود نمیدید امامخمینی جایگاه شاه و دستگاه امنیتی پرسروصدای او را نزد مردم متزلزل کرد ایشان همان مواردی را که همه از گفتنش منعشده بودند موکداً چندینبار در سخنرانی مدرسۀ فیضیه لحاظ کردند امروز به من اطلاع دادند امامخمینی چندینبار شاه را نکوهش کردند و اسرائیل بهعنوان دشمن اصلی مردم، قرآن و دین معرفی شد آن سخنرانی رژیم را سخت مشوش و دستپاچه کرد چرا که همان روز برای رژیم مسجل شد که راهبری مردم با شخص آیتاللهخمینی است شاه میدانست ادامۀ این روند به نابودی جایگاه و موقعیت پادشاهیاش خواهد انجامید به همین جهت رژیم خشنتر و سایۀ سرکوب و استبدادش سنگینتر شد و نهایتاً دو شب بعد از آن سخنرانی یعنی در نیمهشب پانزده خرداد چهل و دو مأمورین شاه به منزل حضرت امام در قم یورش بردند و ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند در تهران با شنیدن این خبر تظاهرات از میدان بارفروشها با حضور طیب حاجرضایی آغاز شد بازار تماماً بسته شد گروههای مذهبی و دیگر اقشار پس از تجمع در مسجد بازار توسط گروههای نظامی و انتظامی رژیم پراکنده شدند تظاهرکنندگان در بازار و سایر خیابانهای شهر از جمله در خیابان بوذرجمهری تجمع کردند کلانتریهای جلوی بازار مجهز به مسلسل و برای عملیات آماده شدند در تاریخ ثبت است که شخص شاه به کاخ سعدآباد رفت و از همانجا فرماندهی عملیات سرکوب را شخصاً بر عهده گرفت درگیریها و ناآرامیها تا چند روز پس از این اقدام ادامه داشت در پی این ماجرا در تیرماه همان سال بسیاری از علمای اعلام همچون آیتالله میلانی پس از آنکه ارسال نامه و تلگراف و تنها صدور بیانیه از راه دور را مؤثر ندیدند رأساً راهی تهران شدند و با اتخاذ مواضع سخت علیه شاه خواستار آزادی حضرت امام شدند مهاجرت علما تنها از قم یا مشهد نبود بلکه دامنۀ آن گسترده شد و روحانیون اکثر شهرها همچون اصفهان، تبریز، یزد، همدان، شیراز، خمین و دیگر شهرها به تهران آمدند مراجع و علمای نجف همچون آیتالله حکیم و آیتالله خویی با صدور بیانیه ضمن محکومساختن اتفاقات اخیر اینگونه رفتارها را مقدمۀ سقوط رژیم خواندند حکومت پهلوی که در ابتدا قصد داشت با صدور حکم اعدام امام و سپس تخفیف آن به حبس ابد ماجرا را فیصله دهد با حضور علما در تهران و تظاهرات مردم در خیابانها مواجه شد همین سبب شد تا رژیم پهلوی بالاجبار عقبنشینی کند حکومت پهلوی امام خمینی را در آستانۀ انتخابات مجلس شورای ملی و سنا از زندان آزاد کرد اما ایشان را بلافاصله از پادگان عشرتآباد به خانهای در داودیه بردند مردم و دوستداران روحانیت و خیل عظیمی از علاقمندان حضرت امام پس از اطلاع در محل اقامت ایشان تجمع کردند خبر کمتر از بیست و چهار ساعت به تمام ایران رسید و کار برای مأمورین ساواک بسیار سخت شد بههمین سبب امامخمینی پس از چند ماه سکونت اجباری در داودیه در فروردین هزار و سیصد و چهل و سه آزاد میشوند و به منزل شخصی خود در قم بازمیگردند ششماه بعد اما لایحهای قدیمی تحتعنوان کاپیتولاسیون یا همان مصونیت قضایی یا حق قضاوت کنسولی توسط حسنعلی منصور نخستوزیر وقت به مجلس فرستاده شد شاه که قصد داشت به قدرت اول منطقه بدل شود باید هزینۀ این رویای شاهانه را پرداخت میکرد محمدرضا پهلوی مجبور شد امنیت آمریکاییها را رسماً در ایران تامین کند از طرفی حسنعلی منصور برای جلب رضایت آمریکاییها باید از این فرصت نهایت استفاده را میکرد لذا حسنعلی منصور با تلاش بسیار توانست این لایحه را مورخ بیست و یک مهرماه هزار و سیصد و چهل و سه به تصویب برساند واکنش امامخمینی مورخ چهار آبانماه هزار و سیصد و چهل و سه طی یک سخنرانی ماندگار به مراتب صریحتر و مؤثرتر از سخنان خرداد سال قبل بود امامخمینی پس از آنکه سخنانشان را در نهایت تأثر با آیۀ انالله و اناالیه راجعون آغاز کردند ماجرا را اینگونه برای مردم تبیین نمودند بسماللهالرحمنالرحیم انالله و اناالیه راجعون قانونی در مجلس بردند در آن قانون اولاً ما را ملحق کردند به پیمان وین و ثانیاً الحاق کردند به پیمان وین که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانوادههاشان با کارمندان فنیشان با کارمندان اداریشان با خدمهشان با هر کس که بستگی به آنها دارد اینها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند اگر یک خادم آمریکایی اگر یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد دادگاههای ایران حق ندارند محاکمه کنند بازپرسی کنند باید برود آمریکا آنجا در آمریکا اربابها تکلیف را معین کنند … تجربه نشان میداد بازداشت و محاکمۀ امامخمینی در داخل کشور برای رژیم سخت و هزینهبردار خواهد بود بههمین دلیل امام را نه روز بعد دستگیر و به ترکیه تبعید کردند خب وقت زیادی نداریم پلیبک را دیدیم و این آخرین سؤال من است انگیزۀ رژیم پهلوی از تصویب کاپیتولاسیون در مجلس چه بود و چه چیزی را دنبال میکردند؟ باید به یکسری از نکات اشاره کنیم ما در سیر بحث گفتیم که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ورود مستشاری آمریکاییها به ایران آغاز شد و این وسط شخصی به اسم قوامالسلطنته خیلی مطرح میشود که خیلی کمک کرد به آمریکاییها برای اینکه بتوانند حضور مستشاری در ایران داشته باشند بعد از این خب این زیادهخواهیهای آمریکاییها بعد از حضور مستشاریشان ادامه پیدا کرد به اینکه حتی شده اگر با تطمیع دولت ایران که پیشنهاد تسهیلات دویست میلیون دلاری را به شاه دادند ایران بیاید و این کاپیتولاسیون را در مجلس هم تصویب کند و خب این همه مستشار آمریکایی در ایران حضور دارند بعد از اینکه دارند کلی نفع میبرند از قبل اقدامات اقتصادیشان باید امنیت قضایی هم داشته باشند و درخواست میکنند که این قانون کاپیتولاسیون باید بیاید و در مجلس ایران تصویب بشود خب دولتمردان ایرانی هم خیلی خالصانه در این راه تلاش میکنند کار میرسد به دولت علم که این بحث را میبرد در هیئت دولت و مطرح میکند این بحث کاپیتولاسیون را و اسم یک شخص دیگر هم به اسم احمد میرفندرسکی هم مطرح میشود که اینجا مراوداتی با آمریکاییها داشته و در خاطرات خودش هم میگوید که دربارۀ این ظواهر کاپیتولاسیون صحبت میکند و یک جوری ظاهرسازی میکنند که کاپیتولاسیون طبق آن معاهده یا کنوانسیون وین هست برای همه هست خیلی هم مهم نیست حالا ما این را به نوعی تصویبش میکنیم … یعنی صراحتاً دروغ میگویند … بله صراحتاً دارند دروغ میگویند بعد از تصویب این قانون رشد حضور آمریکا که بعد از سی و دو رو به فزونی بود خیلی شتاب بیشتری میگیرد بهطوریکه به قول ژنرال هایزر در سال پنجاه و هفت به پنجاه و هفت هزار نفر میرسد در حالیکه سال چهل و سه حدود هزار و هفتصد نفر بوده یعنی یک رشد سه برابری را ما در حدفاصل تقریباً پانزدهسال داریم خود شاه این اواخر دیگر اظهار نارضایتی میکرد که چرا ژنرالهای آمریکایی میآیند اینجا به من اطلاع نمیدهند و حتی پاویون ویژۀ آمریکاییها در فرودگاه درست شده بود که پاویون ایرانیها خارجیها و آمریکاییها این را باید به ایشان پاسخ داد که این همان امضایی بود که خودت و دولت خودت این را تأیید کردند بعد از ابلاغ قانون در بیست و پنجم مهر چهل و سه حدفاصل کمتر از ده روز امامخمینی در تاریخ چهارم آبان چهل و سه یک سخنرانی عمومی ترتیب میدهند و دست به روشنگری و عتاب به شاه و مجلس و کسایی که این وضعیت و این خفت را برای کشور و ملت ایران رقم زدند میدهند آن سخنرانی خواندنی است حالا بخشی از آن را شما و مخاطبان روی پرده میبینند به نسبت حتی وکلای مجلس که مخالف رأی دادند امام اینجا عتاب میکند میگویند شما شما مخالفت مخالفت این نیست چرا نرفتید مجلس را بهم بزنید چرا توی سرتان نزدید چرا فضا را تغییر ندادید و صرفاً یک رأی مخالف مخالفت حساب نمیشود و حتی میگویند که شما نمایندۀ مردم ایران نیستید دنیا بداند که اینها نمایندۀ مردم ایران نیستند اگر هم بودند من به استناد اصل دوم متمم قانون اساسی اینها را از نمایندگی خلع میکنم و بعد از این سخنرانی امام دستگیر و تبعید میشوند به ترکیه و بعداً هم به عراق که یک دور جدیدی از فضای سیاسی را در ایران شاهد هستیم بله فرمایش مهم امام است که حالا اینجا میخوانیم شما که وکیل ما نیستید وکیل هم اگر بودید چون خیانت کردید من به استناد قانون اساسی شما را عزل میکنم خب ما تقریباً دیگر هیچ وقتی نداریم و بحث بسیار جذابی بود میدانم قسمت عمدهای از منابع تحقیقاتی شما و متون مکمل و تصاویر مکمل ماند که بینندگان محترم برنامه میتوانند روی سایت dorantv آن را دنبال کنند انشاءالله در برنامۀ بعد با همین موضوع بحث را پی میگیریم تا دورانی دیگر شما را به خدا میسپاریم، خدانگهدار در واقع هر دوی این پادشاهان بهزور عوامل خارجی بر سر کار میآیند و اتفاقی که در کودتای بیست و هشت مرداد هم میافتد صرفاً این هست که برچسب بریتانیا از پیشانی پهلوی دوم برداشته میشود و برچسب Made in american در واقع بر پیشانی پهلوی دوم چسبانده میشود اما انقلاب ما کاملاً مردمی بود مردم کاملاً ارتباط داشتند نه با شخص دیگری با اصلیترین رهبر انقلاب بعداً در کشتارهایی که انجام دادند نام خیابانها را شما ببینید عموماً بر میگردد به مراسمهای مذهبی و جاهاییکه حالا روحانیون حضور داشتند و بعداً نهضت حضرت امام که آغاز شد دینستیزی رنگ دیگری به خودش گرفت
فصل 1
قسمت 26
انقلاب اسلامی ۴
مدت زمان : 68 دقیقه
برچسبها:
متن کامل
اشتراک در
0 نظرات
قدیمیترین