فصل 1
قسمت 25
انقلاب اسلامی ۳
مدت زمان : 79 دقیقه
تاریخ پخش : ۳۰ فروردین ۱۳۹۸
109 مگابایت
Comming Soon
121 کیلوبایت
برچسب‌ها:

متن کامل

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم بینندگان محترم برنامۀ دوران سلام هم‌چنان که می‌دانید تبار‌شناسی انقلاب‌های معاصر موضوع اولین فصل از مجموعه برنامۀ دوران است و در این برنامه با موضوع انقلاب ‌اسلامی ایران در خدمت شما هستیم با این توضیح که این سومین قسمت از مجموعۀ پنج‌ قسمتی انقلاب‌ اسلامی ایران است که به‌همت پژوهشگران جوان دوران تقدیم محضرتان می‌شود با گروه پژوهشگران این برنامه آشنا می‌شویم بررسی‌هایی که داشتیم به یک‌سری مستند برخوردیم که کشورهای دیگر در مورد رضاخان ساخته بودند و از ضعف حافظۀ مردم و نسل جوان ما سوءاستفاده کرده بودند که رضاخان را به‌عنوان خادم ملت و خادم کشور معرفی بکنند (با نام تو ای رضاشاه کبیر خورشید ایران از درون آرزوهای …) نیروی هوایی ایران توسعه یافت و این‌گونه ایران به‌سرعت صاحب ارتشی نوین و قدرتمند شد الآن در مورد رضاخان یک جوی هست که یک انسان خدومی بوده که هم ایران را امن کرده عشایر را که باعث راهزنی بودند سرکوب کرده باعث مدرن‌ شدن شهرها، جاده‌سازی، راه‌سازی و چیزهای دیگری شده و ما آمدیم بررسی کردیم و از اساتید مختلف کمک گرفتیم که به منابع درست دسترسی پیدا بکنیم که ببینیم واقعاً حقیقت چیست بیشتر سراغ منابع کتابخانه‌ای و اسنادی که درآن زمان بود رفتیم روزنامه‌ها و کتاب‌هایی که بیشتر استفاده کردیم کتاب‌هایی بود که آقای محمد‌قلی مجد از اسناد وزارت خارجۀ آمریکا نوشته بود به همۀ این‌ها که دقت کنیم جزیی‌‌نگر نگاه کنیم متوجه می‌شویم که نفعی برای خود ایران نداشته است خود عشایر یکی از عامل‌های نظامی قدرتمند بودند که در جنگ جهانی اول ما می‌بینیم در مقابل بیگانگان ایستادگی می‌کنند هیچ‌کدام از عشایر تجزیه‌طلب نبودند این‌ها را کاملاً رضاشاه سرکوب می‌کند در جنگ جهانی دوم کاملاً بی‌دفاع می‌شویم چند ساعت بیشتر مقاومت ندارد خود ارتشی که رضاخان این همه روی آن مانور می‌داده چیزهای دیگری مثل راه‌آهن هم کاملاً در جهت نفع عوامل انگلیس هست و از هیچ‌کدام از شهر‌ها عبور نمی‌کند هر کدام از خدمات را وقتی جزیی‌نگرانه و با دقت نگاه کنیم می‌بینیم که هیچ‌کدام در جهت منافع ملت نبوده این فرد در جهت اهداف فرد دیگر‌ و جای دیگری بوده رضاشاه وقتی که ازش عبور کنی از این توهم طبق اسناد کاملاً مشخص است هم روی کار آمدنش هم رفتنش کاملاً بدون اراده بوده به این نتیجه می‌رسیم واقعاً این عامل مستقیم انگلیس بود حضرت آقا می‌گویند که روی کار آمدن رضاخان و این همه ظلمی که به مردم شد و این همه اتفاقی که افتاد نتیجۀ گناه عمومی بود که مردم سر مشروطه و سر اعدام شیخ فضل‌الله نوری داشتند خب سرکار خانم کریمی سرکار خانم سجادیان به استودیوی برنامۀ دوران خوش آمدید این سومین جلسه‌ای است که در خدمت تیم پژوهشگر شما هستیم ما در جلسۀ قبل با نهضت تنباکو و نهضت مشروطه آشنا شدیم و نقش علمای شیعه در آن دوران در حفظ و صیانت جامعۀ ایران که به‌شدت مورد تطاول قدرت‌های غربی و ازسوی دیگر موضع آسیبِ به‌دلیل بی‌کفایتی شاهان قاجار واقع شده بود خب در این قسمت با دورۀ پهلوی اول ما بحث را پی‌می‌گیریم در خدمت شما هستیم بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام عرض می‌کنم خدمت شما و بینندگان برنامه ما برای مقدمۀ بحث یک کلیپ تصویری را آماده کردیم که اگر شما اجازه بفرمایید بینندگان برای ورود به بحث و مقدمه این کلیپ را مشاهده کنند … این برنامۀ شماست هر جور که صلاح بدانید برنامه را شروع می‌کنیم به اتفاق بینندگان محترم کلیپ این دوستان را می‌بینیم یک ملت یا یک جماعتی از یک ملت جماعت مؤثری از ملت مبتلا به یک گناهی می‌شود این‌هم یک‌جور گناهه این‌هم استغفار خودش را دارد یک ملت گاهی سال‌های متمادی در مقابل یک منکری در مقابل یک ظلمی سکوت می‌کند هیچ از خودشان عکس‌العمل نشان نمی‌دهد این‌هم یک گناهه گناهه شاید دشوار‌ترین این همانی‌است که إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بأَنْفُسِهِمْ این همان گناهی است که نعمت‌های بزرگ را زایل می‌کند این همان گناهی است که بلاهای سخت را ‎بر سر جماعت‌ها و ملت‌های گنهکار مسلط می‌کند ملتی که توی این شهر تهران ایستادند تماشا کردند یک مجتهد بزرگی مثل شیخ فضل‌الله نوری را بکشند بالای دار و دم نزدند و دیدند که او را که خودش جزو بانیان و بنیان‌گذاران مشروطیت بود جزو رهبران مشروطه بود شیخ فضل‌الله به جرم این‌که با جریان انگلیسی و غرب‌گرای مشروطیت همراهی نکرد او را ضد‌مشروطه قلمداد‌کردند فرمودند یک عده قلم‌زن‌های ما و جوینده‌ها و نویسنده‌های ما همین حرف دروغ بی‌مبنای بی‌منطق را نشخوار می‌کنند و تکرار می‌کنند آنها را دیدند و دم برنیاوردند چوب این را هم خوردند پنجاه‌سال بعدش چوب خوردند آنها یک عده آدم خاص نبودند این‌هم یک گناهه گناهه شاید دشوار‌ترین این همانی است که إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ خب پایان عصر قاجار است و آغاز دورۀ پهلوی یکی از دوران‌های خطیر در تاریخ ایران که به‌شدت مردم ما با مشکل مواجهند از این دوره اگر توضیحاتی دارید بفرمایید بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم با سلام خدمت بینندگان عزیز و جناب آقای دکتر شاه‌حسینی مهم‌ترین اتفاقی که در این دوران افتاد اشغال ایران در طی جنگ جهانی اول بود انگلیس و روسیه در سال هزار و نهصد و هفت، ایران را به سه قسمت تقسیم کردند و قسمت میانی را به دولت ایران واگذار کردند به‌عنوان یک منطقۀ بی‌طرف در سال هزار و نهصد و پانزده این منطقۀ بی‌طرف هم نادیده گرفتند و کاملاً ایران را بین خودشان تقسیم کردند همان‌طور که در تصویر می‌بینید … بله دیگه دو قرارداد معروف هزار و نهصد و هفت و هزار و نهصد و پانزده که حالا محصولش را روی نقشه شاهد هستیم … نیروهای قزاق روسیه و نیروهای پلیس جنوب انگلیس امور نظامی را کاملاً زیر نظر خودشان گرفتند و امور مالی هم زیر نظر کمیسیونی بود که متشکل از صاحب‌ منصبان این دو کشور بود در همین دوران قحطی هم در ایران بروز پیدا می‌کند انگلیس در این دوران شروع می‌کند به خرید غله برای نیروهای خودش در جنوب روسیه و نیروهایی که در ایران مستقر بودند علاوه بر آن از ورود قلعه از مرز بین‌النهرین به ایران هم جلوگیری می‌کند و همین باعث می‌شود که قحطی شدت بگیرد ما در این دوره می‌بینیم که یک نسل‌کشی در ایران اتفاق می‌افتد که در طی سال هزار و نهصد و هفده تا نوزده ده‌میلیون‌ نفر از ایرانیان از بین می‌روند ما اسنادی را در کتاب قحطی بزرگ نوشتۀ دکتر مجد می‌بینیم که با توجه به اسناد محرمانۀ آمریکایی‌ها نوشته‌شده … در توضیح بیشتر برای بینندگان محترم برنامه لازم است بگویم که آقای دکتر محمدقلی مجد سال‌هاست که مقیم آمریکا هستند و با استفاده از اسناد محرمانۀ آمریکایی‌ها این کتاب را نوشته‌اند به سفارش کشور ما هم نبوده مدت‌ها کسی در ایران از این خبر نداشت تا این‌که حالا ترجمۀ آن مطرح شد و فکر می‌کنم در یکی از برنامه‌های رسانۀ ملی بود که بنده به این کتاب اشاره‌ای داشتم و این‌که طبق اسناد غیرقابل انکار این کتاب این قحطی هدفمند و مهندسی شده در ایران رقم می‌خورد و بیش از نه میلیون ایرانی تا ده‌میلیون گفتند در این ماجرا از بین می‌روند قابل توجه بینندگان محترم این‌که درست در همان سال‌ها که سال‌های پایانی جنگ جهانی اول است تلفات نظامی جنگ در خاک اروپا را از همۀ طرف‌های درگیر معادل همین ده میلیون گفتند یعنی ده‌میلیون سرباز طرفین درگیر جنگ اول کشته شدند البته حجم غیرنظامیان هم معادل همین است در اروپا ما معادل کل اروپا تلفات دادیم کشوری که نجنگیده و رسماً اعلام بی‌طرفی کرده اشغال‌شده و این کشتار مهندسی‌شده در آن رقم خورده که خودش یک موضوع کاملاً مجزا می‌طلبد انگار به مرگ گرفته‌اند تا ایرانیان به تب راضی بشوند یعنی پایان دوران قاجار را با چنان شوکی مواجه کردند که حالا هر دیکتاتوری بیاید به‌عنوان مرد مقتدر در واقع ایجادکنندۀ نظم مردم او را به‌رسمیت بشناسند عذر می‌خواهم کلامتان را قطع کردم بفرمایید … خواهش می‌کنم چرچیل هم صریحاً عنوان می‌کند که قحطی بهترین وسیله هست که مازاد جمعیت رنگین‌پوستان و نژادهای پست را از بین ببرند اتفاقاً در همان زمان در هند هم در زمان لرد کرزن که هم‌زمان می‌شود با قحطی ایران در هند هم چنین قحطی بزرگی اتفاق می‌افتد که چهار و نیم میلیون هندی در آن قحطی کشته می‌شوند … در ادامۀ برنامه خواهیم دید که این دوره از تاریخ دورۀ وقایع مصادف، مترادف و مشابه است یعنی وقایعی هم‌زمان در چند کشور اتفاق می‌افتاد مثلاً قحطی، مثلاً روی کارآمدن یک ژنرال کودتاچی مقتدر که دم از جمهوری‌خواهی می‌زند … بیماری هم همین‌طور … مثلاً بیماری پادشاه قبلی که در عین این‌که او را با کودتا کنار گذاشتند هم‌چنان در منصب قدرت هست یک الگوی تکراری در کل منطقه دارد رج‌زده می‌شود که این مشابهت‌ها کاملاً ما را مشعر به این نتیجه می‌کند که یک مهندسی دارد اعمال می‌شود و با توجه به این‌که بریتانیای‌کبیر تنها امپراتوری سالم بیرون آمده از جنگ جهانی اول است سایر امپراتوری‌هایی که وارد این جنگ می‌شوند همه تجزیه می‌شوند و پایان جنگ را نمی‌بینند نه عثمانی نه اتریش مونگری نه پروس و نه روسیه پایان جنگ را نمی‌بینند عملاً تجزیه می‌شوند فقط بریتانیا است که تنها امپراتوری در واقع نجات‌یافته از جنگ است و بیش از همه و پیش از همه ما به انگلستان فکر می‌کنیم به عنوان متهم ردیف اول برای وقوع این وقایع مشابه از جمله قحطی که هم در هند است و هم در ایران دارد و در هر دوجا هم انگلستان حضور دارد … هرجا که پای انگلیس را ما می‌بینیم این قحطی و بیماری هم دیده می‌شود مثلاً در ایران همین‌جور که از جنوب به‌طرف شمال، انگلیس می‌رود قحطی هم گسترش پیدا می‌کند برای مثال رشت هم تنها جایی بوده که دچار قحطی نشده بود با تدابیر میرزا کوچک‌خان حتی یک کمیته‌هایی برای کمک به بقیۀ نقاط کشور هم تأسیس شده بود پس این هم دلیل بعد که هرجا انگلیس نیست قحطی نیست … و بیماری هم نیست و بیماری وبای معروفی هم که همان سال‌ها به وبای انگلیسی مشهور شده بود حضور ندارد یعنی به‌صورت هدفمند انگار چاه‌های آب ایران را هم آلوده کردند انگلیس روی نقشه بالا می‌آید و وبا هم با آنها روی نقشه بالا می‌آید می‌بینیم که در این دوره ما نه شاه مقتدری داریم احمد شاه تازه در هجده‌سالگی تاج‌گذاری کرده بود مجلس هم که دستاورد مشروطه بود و خیلی خون‌های زیادی ریخته شده بود بسته بود و دولت هم اوضاع آشفته‌ای داشت به‌طوری‌که در طی نه‌سال یعنی از سال هزار و دویست و نود تا سال هزار و دویست و نود و نه چهارده کابینه بر سر کار آمدند همۀ نخست‌وزیران آنها هم ماسون بودند به‌طوری‌که ما می‌بینیم کشور آشکارا دست ماسون‌ها افتاده بود ماسون‌ها هم پیشینۀ آنها را در زمان قاجار دیدیم که خیانت آنها باعث شد ما قرارداد ترکمنچای و گلستان را ببندیم و حالا در این زمان کم که دچار جنگ و اشغال شده بودیم از آنها امیدی نمی‌توانستیم داشته باشیم تنها نیروی مقاوم در این زمان علما و مردم بودند علما فتوای جهاد دادند بر علیه اشغال انگلیس و روس و افرادی مثل رئیس‌علی دلواری و زائر خضرخان قیام کردند در شمال هم میرزا کوچک‌خان که خودش از کسوت روحانیت بود اسلحه به‌دست گرفت و در مقابل متجاوزان مقاومت کرد … پس بازهم غیرت متدینین و علماست که مملکت را دارد در غیاب یک دولت مرکزی مقتدر نجات می‌دهد و آن روح تشیع است که حافظ هویت ملی ما در آن دوران است یک اتفاق مهمۀ دیگری هم در آن سال افتاده که به‌نظرم ارزش بررسی دارد آن هم وقوع انقلاب بلشویکی روسیه است در سال هزار و نهصد و هفده تا قبل از آن روسیه تزاری در کشور ما نقش کاملاً زورگویانه و استعماری داشت قسمت‌های مهمی از سرزمین ما را جدا کرد ولی با سرنگونی تزار در واقع این نقش موقتاً دیگر لغو شد و ارتش روسیه به‌دنبال احساس خطر در داخل مرزهایش به داخل کشور برمی‌گردد حالا سرهنگ بیچراخف است ژنرال باراتوف و آن فرماندهان وقت هستند که تتمه ارتش تزاری را در قالب ارتش روس‌های سفید جمع می‌کنند و به داخل مرزهای روسیه برای مبارزه با روس‌های سرخ برمی‌گردند ایران خالی می‌ماند برای دستِ تطاول انگلستان و از این‌جاست که فاجعه به اوج می‌رسد ایران در واقع خالی از مدعی و انگلستانی که حالا دست تطاول گشوده به مال و جان و نوامیس ایرانیان و قحطی بزرگ اوج کشتارش در این دوره هست باز اگر نکته‌ای در مورد این ایام دارید بفرمایید استفاده می‌کنیم … انگلستان در این زمان فرصت را مناسب می‌داند که قدرت را کاملاً قبضه کند برای بررسی همین موضوع در سال هزار و نهصد هجده کمیتۀ شرق یک جلسه در مورد ایران تشکیل می‌دهد کمیتۀ شرق یک کمیته‌ای بود که از صاحب‌منصبان انگلیس تشکیل شده بود و به‌بررسی کشورهای شرقی مثل ایران می‌پرداخت در این کمیته لردکرزن که یکی از اعضای آن بود پیشنهاد می‌دهد که ایران را مثل هندوستان مستعمره کنند یک دخالت گسترده و مستقیم در ایران ایجاد کنند برای همین منظور دولت وثوق‌الدوله با حمایت انگلیس بر سر کار می‌آید وثوق‌الدوله از اعضای لژ فراماسونری بیداری بود که با حمایت انگلیس دوباره بر سر کار می‌آید یکی از صاحب‌منصبان انگلیسی عنوان می‌کند که آمدن وثوق‌الدوله چیزی بوده که ما ماه‌ها برایش برنامه‌ریزی کرده بودیم و ما می‌بینیم که وثوق‌الدوله مأمور بود تا قرارداد هزار و نهصد و نوزده را اجرا کند قرارداد هزار و نهصد و نوزده قراردادی بود که طبق آن ایران کاملاً مستعمرۀ انگلیس می‌شد و دو رکن اساسی کشور یعنی امور مالی و نظامی کاملاً زیر نظر مستشاران انگلیسی قرار‌می‌گرفت که ایران هم موظف بود حقوق این مستشاران را پرداخت کند لرد کرزن حتی دستور می‌دهد به کسایی که فکر می‌کنند ارزشش را دارند رشوه پرداخت بشود و به افرادی مثل وثوق‌الدوله وزیر امور خارجه وزیر امور مالیه پرداخت می‌شود و مقداری از آن هم به مدیر روزنامه‌ها مثل سید ضیاء‌الدین طباطبایی مدیر مسئول روزنامۀ رعد، علی دشتی مدیر مسئول روزنامۀ شفق داده می‌شود و ما می‌بینیم که ایران در آستانۀ مستعمره‌شدن قرار گرفته بود ولی در این زمان وقتی که خبر به مردم می‌رسد یک واکنش‌های شدیدی ایجاد می‌شود و به لرد کرزن تلگراف می‌کنند که سرسختانه‌ترین مخالفت‌ها از سوی فردی بود به‌اسم سیدحسن مدرس هست باز این‌جا نقش علما را می‌بینیم علما بر علیه این قرارداد فتوا می‌دهند و آن را خلاف شرع عنوان می‌کنند و ما می‌بینیم که در آن زمان میرزا کوچک‌خان در شمال از قبل بر علیه دخالت مستقیم روس و انگلیس قیام کرده بود برعلیه قرارداد موضع تندی می‌گیرد و شیخ محمد خیابانی هم در تبریز برعلیه قرارداد قیام می‌کند و شهر را تصرف می‌کند و ما چون این‌جا مصادف با ایام محرم بود در منابر عزاداری امام حسین (ع) می‌بینیم که برعلیه قرارداد صحبت می‌کنند در مسجد عبدالحسین علما مردم را دعوت به قیام می‌کنند و تقریباً این تسری پیدا می‌کند به همۀ کشور و همۀ هیئت‌های مذهبی به‌صورت پایگاه‌هایی برای مبارزه با انگلیس درمی‌آیند درصورتی‌که منصب‌های سیاسی کشور در دست فراماسون‌ها بود و آنها ایران را در آستانۀ فروخته شدن و مستعمره‌‌شدن قرارداده بودند فقط علما بودند که مقاومت کردند و مردم هم از آنها پیروی کردند جالب است که در آن سال‌ها ملی‌گرایان یا ساکت هستند یا اگر صدایی هم دارند بی‌تأثیر است و مستمعین جدی در میان توده‌های مردمی ندارد علمای شیعه هستند که مخاطبین انبوه دارند هیئت‌های عزاداری سیدالشهداست که در آن سال‌ها در واقع هم تحلیل درست به مردم می‌دهد در مورد این‌که خداوند عزت مؤمنین و مسلمین را بازیچۀ دست کفار قرار نداده و آنها نمی‌توانند ولایت مسلمین را بپذیرند همین که در شرایط قحطی بالاخره اطعامی که در هیئت‌های دینی مرسوم می‌شود از آن دوران و تا امروز هم ادامه دارد کثیری از قحطی‌زدگان را نجات می‌دهد از خطر مرگ یعنی باز نام سیدالشهداء است که انگار کشور را زنده نگه‌می‌دارد و الا گروهی از سیاستمداران که ماسون هستند و آنهایی هم که نیستند تأثیر جدی در آن شرایط ندارند توضیح دیگری در این دوران هست که ما بدانیم و این‌که بالاخره فرجام این قرارداد انگلیسی چه شد؟ آیا بالاخره نتیجه‌ گرفتند و یا خیر؟ نه انگلیس عقب‌نشینی نکرد یا افراد دیگری در کمیتۀ شهر بودند که از ابتدا با طرح لرد کرزن مخالف بودند آنها قائل بودند که مستعمره‌شدن مستقیم ایران هزینۀ زیاد مالی و سیاسی برای انگلیس به‌دنبال خواهدداشت به‌خاطر همین پیشنهاد دادند که یک حکومت دست‌نشانده در ایران به‌روی کار بیاید که منافع انگلیس را در ایران تأمین کند برای همین منظور یک سازمان سری به‌نام کمیتۀ زرگنده یا آهن تشکیل شد از طرف افسران انگلیسی که وابسته به لژ روشنایی شیراز بودند اعضای این کمیته صاحب‌منصبان سیاسی یا نظامی بودند که پست‌های مهمی ‌داشتند وظیفۀ آنان این بود که با ایجاد نا‌امنی‌های اجتماعی اوضاع جامعه را به‌شکلی در بیاورند که آمادۀ پذیرش یک کودتا باشد و در روزنامه‌ها و جراید هم به این دامن می‌زدند سید‌ضیاءالدین طباطبایی نفر اول همین کمیتۀ آهن بود که بعد از کودتا به‌عنوان نخست‌وزیر روی کار می‌آید بقیۀ اعضای کمیته هم به‌عنوان اعضای کمیته با او همراهی می‌کنند و این‌جوری مزد خودشان را دریافت می‌کنند در همین زمان آیرونساید از طرف … ژنرال آیرونساید انگلیسی … بله از طرف چرچیل به ایران فرستاده می‌شود تا نیروهای انگلیسی را از ایران خارج کند و با انجام یک کودتا یک حکومت دست‌نشانده را بر سر کار بیاورد اردشیر جی رضاخان را به آیرونساید معرفی می‌کند نیروی نظامی این کودتا قزاق‌ها بودند که فرماندهی آن را به رضاخان می‌دهند آیرونساید با رضاخان مصاحبه می‌کند و او را تأیید می‌کند تا نیروهای قزاق را از قزوین به تهران بیاورد ما این‌جا می‌بینیم که یک کودتای انگلیسی در ایران انجام می‌شود تا یک حکومت طرفدار انگلیس در ایران به‌روی کار بیاید آیرونساید در خاطرات شخصی‌اش عنوان می‌کند که این کودتا به‌دست او انجام شده ما در کتاب دو قرن نیرنگ در خاطراتش می‌خوانیم: تصور می‌کنم که همۀ مردم چنین می‌اندیشند که من کودتا را طرح و رهبری کردم گمان می‌کنم اگر در معنای سخن دقیق شویم در واقع من این کار را کردم … خیلی اعتراف عجیبی است که این‌جا به‌عنوان سند کودتای هزار و دویست و نود و نه به ما عرضه می‌شود پس یک مهندسی تاریخی می‌بینیم اشغال رسمی سرزمینی که رسماً در جنگ جهانی اول اعلام بی‌طرفی کرده و بی‌طرفی او وقیحانه نقض شده و کشور را اشغال کردند غلاتمان به تاراج رفته یک قحطی مهندسی‌شده نیمی از نفوس آن کشور را به کشتن داده و حالا انگلستان در ایرانی که دیگر رقیب دیگری هم در آن ندارد درصدد کودتاست ظاهراً به‌جای گزینۀ استعمار سخت که با مواجهه و مقابلۀ جدی علما مواجه می‌شود رو به استعمار نرم می‌آورد و آن لابی در وزارت خارجۀ انگلستان که طرفدار استعمار نرم است موفق می‌شود که در واقع از طریق روشنفکران ماسون و خود فروخته کار خودش را جلو ببرد یک‌سر این ماجرا روزنامه‌نگاران و ژورنالیست‌های آن دوره هستند که اصحاب لژ هستند یک‌سر آن جاسوس‌های اینتلیجنت سرویس مثل اردشیر جی ریپورتر یک‌سر آن هم طبعاً ارتش بریتانیا، ارتش بریتانیا نیروی مازاد و آزادی ندارد در ایران که بخواهد رسماً وارد کند پس از غنیمت جنگی به‌دست آمده یعنی دیویزیون قزاق استفاده می‌کند قزاق‌ها از قدیم توسط روسیۀ تزاری در ایران هدایت می‌شدند حالا روسیۀ تزاری نیست و این دیویزیون قزاق در اختیار انگلیسی‌ها است طبعاً از قوای ژاندارم نمی‌توانستند بهره ببرند چون ژاندارم‌ها از ابتدا فرماندهان بلژیکی، اتریشی و بعضاً آلمانی داشتند و از دستورات انگلیسی‌ها متابعت نمی کردند و دیویزیون قزاق بهترین گزینه‌شان بود حالا ژورنالیست‌ها ژنرال‌ها، جاسوس‌ها می‌گردند دنبال یک قزاق ایرانی که به‌عنوان اولین رئیس جمهور، جالب است آن‌موقع هم به گزینۀ جمهوری دارند فکر می‌کنند وارد بشود و همان الگوی ترکیه را می‌بینیم یعنی کودتای افسران جوان بر‌علیه یک شاه فرسوده و شکست خورده در جنگ مدتی شاه هست افسران جوان هم هستند به‌تدریج شاه حذف می‌شود آتاتورک می‌ماند عین این الگو در ایران دارد اجرا می‌شود و این مشابهت‌هاست که به ما می‌گوید یک نقشه در منطقه در شرف وقوع است در این قسمت کلیپ دوستان را با هم می‌بینیم در نیمه‌شب سوم اسفند هزار و دویست و نود و نه قزاق‌ها بدون سر و صدا از دروازۀ قزوین وارد تهران شدند و در میدان مشق موضع گرفتند صدای شلیک توپ مردم تهران را هراسان از خواب بیدار کرد. با این‌که عدۀ ژاندارم‌ها به اندازه‌ای بود که می‌توانستند از ورود آنها جلوگیری کنند ولی هیچ‌گونه مقاومتی به‌عمل نیامد رضاخان میرپنج که برای مردم ناشناخته بود با صدور اعلامیه‌ای با عنوان «حکم می‌کنم» قدرت‌نمایی خود را آغاز کرد و ضمن اعلام حکومت نظامی تشکیل اجتماعات و انتشار مطبوعات را ممنوع کرد. یک روز پس از کودتا سید‌ضیاء‌الدین طباطبایی عامل سیاسی کودتا فرمان ریاست‌وزرایی خود را از احمد‌شاه قاجار دریافت کرد. سید‌ضیاء و در همان روز لقب سردار سپه را برای رضا میرپنج گرفت. سیدضیاء قرارداد هزار و نهصد و نوزده را به‌عنوان دستاورد کودتا ملغی اعلام کرد و چون کسی عامل اصلی کودتا را نمی‌شناخت تمامی خواسته‌های انگلیس و بدون واسطۀ مجلس به اجرا درآمد پس از این جریان وزیر مختار انگلیس در تهران به لرد کرزن در تلگرافی گزارش داد: تصور می‌رود لغو قرارداد وضعیت را تغییر ندهد برای این‌که مستشاران ما در مالیه مشغول خدمت و افسران انگلیسی در امور قشون مداخله دارند و عملاً قرارداد هزار و نهصد و نوزده اجرا شده است خب ما کلیپ شما را دیدیم و کلیپ خوبی هم بود خسته نباشید همان‌طور که پیش از تماشای کلیپ تأکید کردم یک نقشۀ یک‌سان و هارمونیک دارد در منطقه دارد انجام می‌شود که متهم ردیف اول آن هم بریتانیای کبیر است طبق این نقشه انگلیسی در واقع دول قدیمی دارند کنار زده می‌شوند و افراد جدیدی بر سر کار می‌آیند میراث امپراتوری عثمانی تجزیه شده و مثلاً در منطقۀ اردن و عراق خاندان هاشمی را می‌بینیم که دارند سر کار می‌آیند یا در ترکیه کودتای افسران جوان و بعد روی کارآمدن آتاتورک با قدری تأخیر کنار زدن دوران سلطنت و آغاز جمهوری غرب‌گرا و سکولار در ترکیه و حالا اتفاقات مشابه دیگری که مجموعاً دارد یک نقشۀ منطقه‌ای را برای ما ترسیم می‌کند همان‌طور هم طبق اقدامات جاسوس انگلستان لارنس که به روی کارآمدن خاندان سعودی در عربستان می‌انجامد و یک پازل دارد در منطقه تکمیل می‌شود انگار تمام خاورمیانه با این نقشه دارد طراحی بعد از جنگ جهانی اول را تجربه می‌کند و طبعاً ما هم بخشی‌ از قربانیان این نقشه هستیم دیکتاتورهایی که حالا سرکار آمدند و با قدرت اسلحه به‌جای ارتش انگلستان در واقع با دیکتاتور‌های بومی انگلستان دارد منویاتش را جلو می‌برد از سوی دیگر خب روشنفکران خود‌فروخته و ماسون هم هستند که در لایه‌های نرم دارند نقشه انگلستان را جلو می‌برند خب در مقابل این نقشه انگلیسی قاعدتاً ما عکس‌العملی را در جامعۀ ایران شاهد هستیم در هندوستان به این دلیل توانستند اشغال مستقیم بکنند که تفکر کنش‌پذیر هندویی وجود داشت با الگوی جهادی که در آئین تشیع است آن‌جا نبود در سایر بلاد اسلام ازجمله مناطق سنی‌نشین هم انگلستان زمینۀ حضور خودش را به‌هر طریق پیدا کرده بود مثل منطقۀ حجاز و خاندان سعودی، در ایران علمای شیعه همیشه بزرگترین مزاحمین و موانع مقابل انگلیس و مهم‌ترین مدافعین ملت بوده‌اند عکس‌العمل جامعۀ تشیع، بالاخص علمای شیعه در مقابل این نقشه چه بود؟ آنها چه تدبیری اندیشیدند؟ بله همین‌طور که دیدیم کاملاً نقشه‌ای در کار بوده که ما هارمونیک‌بودن و هماهنگ بودنش را کاملاً متوجه می‌شویم و می‌بینیم که دارد کاملاً میراث عثمانی تجزیه می‌شود و انگلستان هم دارد این کار را انجام می‌دهد حالا روی کار آمدن رضاخان را اگر بخواهیم بگوییم و شروع کارش که با فکر جمهوریت بود می‌بینیم که احمد‌شاه از زمانی که با قرارداد هزار و نهصد و نوزده مخالفت می‌کند انگلستان به فکر تغییر سلطنت می‌افتد اولش هم کارشان را با جمهوریت و تبلیغ جمهوریت شروع می‌کنند هرچند توی ایران شروع‌کننده و مبداء فکری جمهوریت را رضا‌خان می‌دانند ولی ما می‌دانیم که این کاملاً اشتباه است چون رضاخان بدون دستور انگلستان کاری را انجام نمی‌داده و جمهوریتی که مدنظرشان بوده آن جمهوریتی نیست که مردم کشور ما الآن می‌شناسند که با فکر و اراده مردم باشد و براساس منافع مردم باشد اصلاً این‌طوری نبوده جمهوریتی که مدنظرشان بود چیزی بوده شبیه آن چیزی که در ترکیه رقم‌ زدند … یک رئیس‌جمهور مادام‌العمر یعنی همان شاه دیگر دیکتاتور نظامی … ولی خب با فکر جمهوریت و اسم جمهوریت این را تبلیغ کردند علی دشتی یکی از طرفداران جمهوریت در آن زمان بوده که در یکی از یادداشت‌های خودش می‌نویسد وقتی که ما شروع کردیم به تبلیغ جمهوریت رضاخان نگران شد که اگر جمهوریت بشود پس چه کسی تضمین می‌کند که من بر سر کارها باشم و به او تضمین و قول داده شد که اگر جمهوریتی اتفاق بیفتد تو مادام‌العمر بر سرکار ریاست‌جمهوری و جمهوریت خواهی بود همان‌طور که دوستمان هم گفتند مهم‌ترین مخالف رضاخان شهید مدرس بود و مخالفت‌های شهید مدرس با رضاخان با برخورد جدی و فیزیکی رضاخان مواجه شد جوری‌که یکی از طرفداران رضاخان به شهید مدرس در مجلس سیلی زد و خبر این سیلی‌خوردن شهید مدرس در شهر پیچید و مردم بازارها را بستند شهر تعطیل شد و مردم به خیابان‌ها و حیاط مجلس ریختند رضا‌خان که از این قضیه مطلع شد با عده‌ای از نظامیان به حیاط مجلس آمد و زد و خورد در حیاط مجلس بالا گرفت با سر‌نیزه و شمشیر سعی می‌کردند که این قائله را خاموش بکنند بعد از این قضیه وقتی که شرایط را رضاخان این‌جوری دید به قم رفت و با آیات عظام ملاقات داشت و سعی کرد که تظاهر به اسلام و اظهار وفاداری به روحانیت بکند و فکر کاملاً عوض شد نقشه توسط انگلستان عوض شد و قرار شد که کار تغییر سلطنت باشد وقتی که فکر تغییر سلطنت ارائه شد و تبلیغات شروع شد شهید مدرس باز هم سرسختانه مخالفت کردند و سعی کردند که برای مخالفت و جلوگیری از تسلط بیشتر انگلستان روی کشور احمد شاه را به کشور برگرداند در نامه‌ای که شهید مدرس به احمدشاه که در آن زمان توی پاریس بودند می‌نویسند می‌فرمایند که اگر فقط تغییر سلطنت و تغییر شاه بود من مخالفتی نداشتم و برایم فرقی نمی‌کرد ولی با آمدن رضاشاه هویت ملی و هویت مذهبی مردم ایران ساقط می‌شود به‌خاطر همین ترجیح می‌دادند که احمدشاه برگردد و رضا‌خانی سرکار نیاد بعد از مشخص‌شدن این نامه و جریان این نامه که فاش می‌شود رضاخان با قحطی مصنوعی که به‌وجود می‌آورد احمد‌شاه را از برگشتن به ایران منصرف می‌کند و آخر هم سال هزار و سیصد و چهار به سلطنت می‌رسد و همان‌طور که در نقشه دیدیم که سلطنت‌های مختلف در جاهای مختلف خاورمیانه اتفاق می‌افتد همگی در سال هزار سیصد و دو و هزار سیصد و سه و هزار و سیصد و چهار همگی با فاصله زمانی خیلی کم بودند خب به‌غیر از آیت‌الله مدرس که مهم‌ترین مخالف آن دوره است در مقابل رضاشاه و صدای رسای ملت است برای هم مقابله با جمهوری رضاخانی هم مقابله با تغییر سلطنت و این‌که حالا سلسلۀ جدیدی به‌نام پهلوی سرکار بیاید علمای دیگری هم قاعدتاً در آن دوره حضور داشتند در مجلس در اجتماع و در سایر استان‌های کشور آیا توسط آنها هم اقدامی صورت‌گرفت که ما در از آن هم مطلع باشیم؟ بله به جز آیت‌الله مدرس ما می‌بینیم که یک تحصن صد و پنج روزه داریم در قم که به‌دعوت حاج آقا نورالله اصفهانی بود ایشان یکی از علمای مهم و تأثیرگذار اصفهان بودند که در مشروطه هم تأثیر زیادی داشتند و می‌بینیم که از بقیۀ علما دعوت می‌کنند که بر علیه اقدامات رضاخان به قم مهاجرت کنند و تحصن کنند علاوه بر آن ایشان یک سازمان نیمه‌سری به‌نام اعتقاد اسلام داشتند که کاملاً این اساسنامه و عضویت داشت و کاملاً منضبط بود که نشان می‌دهد این مبارزه ریشه‌ای بوده ایشان از علمای دیگر دعوت کردند که به قم مهاجرت کنند و آن‌جا تحصن کنند این باعث وحشت رضاخان شد و به‌طور ضمنی شرایط حاج‌آقا نورالله را پذیرفتند ولی زمانی که ایشان به یک تب مختصری دچار شدند یک پزشک از دربار فرستادند و فرصت را مغتنم شمردند و حاج‌آقا نورالله را به شهادت رساندند و ما می‌بینیم که با شهادت ایشان تحصن عملاً پایان پیدا می‌کند و به نتیجه نمی‌رسد … خیلی خوب شد که از مرحوم حاج‌آقا نورالله اصفهانی صحبتی به‌میان رفت تا به حال از این بزرگوار در تاریخ معاصر کمتر صحبت شده منزل مسکونی ایشان در اصفهان الآن موزه‌ای است که موزۀ مشروطه هم نامیده می‌شود و میزان تدبیر و اندیشۀ این عالم بزرگوار در دیدن آن موزه کاملاً می‌توانیم دریابیم کسی که در دورۀ جنگ جهانی اول تدابیری را اندیشید که قحطی وارد اصفهان نشود و برای مقابله با آن تدابیری داشت عالم مجاهدی که در واقع تعدادی از مجاهدین اصفهانی زیر فرمان او بودند و از آنها عکس‌های متعددی هست در موزۀ اصفهان (درهمان موزۀ مشروطه اصفهان) که با شعار معروف اقولا اشهد ان لااله الاالله شدم فدایی مردم به امر نور‌الله چیزی قریب به این مضمون داشتند به جنگ با مستبدین و استعمارگران می‌رفتند و به‌هر حال تدبیر ایشان در آن‌جا بسیار مفید و مغتنم بوده برای اهالی اصفهان هر جا که عالم شیعۀ مقتدری حضور دارد می‌بینید که مردم گرد او را می‌گیرند و یک کانون امن روی نقشه ایران پدید می‌آید مصادیق را اشاره کردید مورد حاج‌آقا نورالله اصفهانی هم یکی از آن مصادیق است که حالا با حیلۀ رضاخان میرپنج ایشان هم به شهادت می‌رسد خب از سایر علمایی که در آن دوره نقش کلیدی دارند در ایران آیت‌الله حائری‌یزدی مؤسس حوزۀ علمیۀ قم است در این باب هم اگر در مورد نقش ایشان توضیحی دارید بفرمائید بله ایشان در سال هزار و سیصد و یک از طرف علما دعوت می‌شوند به قم بیایند و حوزۀ علمیۀ قم را سامان ببخشند حوزۀ علمیۀ قم در آن زمان اهمیت زیادی داشت چون‌که حوزۀ علمیۀ مشهد طی جریان گوهرشاد سرکوب شده بود با شهادت حاج‌آقا نورالله چراغ حوزۀ علمیه اصفهان تقریباً خاموش شده بود و در جریان مبارزات علما با انگلیس در عراق علمای حوزۀ علمیۀ نجف به قم مهاجرت کرده بودند تنها حوزه‌ای که در جهان تشیع باقی مانده بود همین حوزۀ علمیۀ قم بود که تازه نوپا هم بود چند سال بیشتر نبود که سرِ پا شده بود با همت آیت‌الله حائری‌یزدی و اهمیت‌ آن به‌حدی بود که مثلاً در جریاناتی مثل جریان حاج‌شیخ محمد‌تقی بافقی ما می‌بینیم که ایشان حفظ حوزۀ علمیۀ قم را ارجح می‌دانند ماجرای ایشان به این صورت بود وقتی‌که خانوادۀ رضاشاه به قم می‌آیند و وارد حرم می‌شوند بدون حفظ شئونات حرم و بی‌احترامی می‌کنند به حرم … مکشفه و بدون حجاب وارد می‌شوند ایشان می‌روند و به رضاشاه اعتراض می‌کنند ولی واکنشی که می‌بینند این هست رضاخان با چکمه وارد حرم می‌شود و در مقابل همه ایشان را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد و دستگیر می‌کند و به زندان می‌فرستد ولی آیت‌الله حائری در مقابل این حرکت رضاخان هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند و حتی حکم می‌دهند که صحبت در مورد این قضیه حرام شرعی هست دلیلش این هست که اگر ایشان حرفی می‌زدند یک بهانه‌ای دست رضا‌خان داده می‌شد تا حوزۀ علمیۀ قم را کاملاً مثل حوزۀ علمیۀ مشهد و قضیۀ گوهرشاد کاملاً از بین ببرند و ما می‌بینیم که این تدبیر ایشان باعث حفظ حوزۀ علمیۀ قم می‌شود بسیار خب الآن به وجه دیگری از شخصیت تاریخی رضاخان می‌رسیم و این‌که این دیکتاتور را در دورۀ معاصر کسانی خصوصاً جریان‌های سلطنت‌طلب از او به‌عنوان منجی ایران یاد می‌کنند حالا شما سال‌های قبل از انقلاب را به‌خاطر ندارید در کتاب‌های درسی نسل ما تأکید می‌شد بر آشفتگی و آنارشی سال‌های پایانی دوران قاجار که خود انگلیسی‌ها البته مسبب آن بودند و این‌که یک مرد مقتدر ایران می‌خواست که نظم را دوباره به ایران بازگرداند خب پس ببینید یک دستی آمده در ایران به‌هم ریختگی، اعوجاج و قحطی ایجاد‌کرده میلیون‌ها نفوس ایرانی مرده‌اند و حالا با سوار‌شدن بر این موج بی‌نظمی می‌خواهد با آوردن یک نظامی زورگو القای حس نظم کند و الآن شبکه‌های سلطنت‌طلب خیلی روی این جریان مانور می‌دهند که رضاخان منجی ایران بود و بانی ایران نوین و خلاصه از خدمات او خیلی داد سخن می‌دهند به‌نظرم این‌جا جای خوبی است برای این‌که رضاخان را بیشتر بشناسیم و ببینیم این شخصیت قرین توهمی که از او ساختند چه‌قدر دقیق است و حالا تفسیر محققانۀ شما از جایگاه تاریخی رضاخان چیست؟ بله درست است خب این دلایلی دارد یکی این‌که حافظۀ تاریخی ما یک مقدار ضعیف است و مردم فراموش کردند یا کسانی خواستند که آن دوران فراموش بشود بین مردم و دلایل دیگری که وجود دارد … و القائات ماهواره‌ای دشمن هم قوی هست در کنار ضعف مطالعه و پژوهش القائات رسانه‌ای هم گروهی از افکار را به این سمت برده که شاید واقعاً این درست است خب نسل جدید که آن دوران را ندیدند پای این صحبت‌ها می‌نشینند و قبول می‌کنند که لابد چنین شرایطی بوده دلایل دیگری هم دارد که منابع مستند دولتی زمان رضاخان بسیار کم بوده و منابعی که قابل استناد باشد که چه جرائمی رخ‌داده چه اتفاقاتی در آن زمان روی‌داده خیلی کم بوده و خب این خودش دلایلی دارد یک این‌که سانسور شدیدی در آن زمان اتفاق می‌افتاده و مانع ثبت بی‌طرفانه وقایع می‌شده دو این‌که از سال هزار و نهصد و بیست و یک تا هزار و نهصد و چهل و یک که به شمسی می‌شود همان هزار و دویست و نود و نه تا هزار و سیصد و بیست که زمان حکومت رضا‌خان بوده جرایم دولتی که ثبت شده بوده اکثراً در زمان محمد‌رضا از بین می‌رود و سه اتکای صرف محققان به منابع انگلیسی است وقتی انگلستان خودش باعث به‌وجود‌آمدن حکومت پهلوی می‌شود و باعث روی کار آمدن پهلوی اول و دوم می‌شود مسلماً می‌داند که هر اتفاقی زمان این دو روی بدهد مردم انگلستان را مسبب اصلی می‌دانند پس نباید انتظار داشته باشیم که کاملاً بی‌طرفانه و صادقانه ثبت بکند آن وقایع را که ما بتوانیم به آنها استناد کنیم در حالی‌که می‌بینیم در آن زمان اسناد وزارت امور خارجۀ آمریکا که خیلی دخیل نبوده و خیلی طرف نبوده در شرایط ایران و شرایط جنگ‌هایی که آن زمان اتفاق می‌افتاده به حقیقت نزدیک‌تر است مثلاً اگر یک نمونه بخواهیم مثال بزنیم ما از حساب‌های بانک‌های خارجی رضاشاه فقط چهار سند مهم در داخل کشور ایران داریم در حالی‌که در گزارش‌ها و اسناد وزارت امور خارجۀ آمریکا کاملاً با مبلغ و موجودی دقیق این حساب‌ها ذکر شده‌اند که مثلاً می‌دانیم در سال هزار و نهصد و بیست و پنج موجودی حساب رضاخان در بانک‌های خارجی دویست‌میلیون ‌دلار بوده دویست‌میلیون ‌دلار؟ دویست‌میلیون دلار بوده که ده برابر بودجه ایران در همان سال بوده یا طبق اسناد وزارت امور خارجۀ آمریکا داریم که از سال هزار و نهصد و بیست و هفت تا هزار و نهصد و چهل و یک دو سوم درآمد نفت ایران به حساب شخصی شاه ریخته می‌شده یا گزارش‌هایی نشان می‌دهد که از سال هزار و نهصد و بیست و پنج تا هزار و نهصد و چهل و یک مقدار زیادی عتیقه‌جات و آثار باستانی از کشور خارج می‌شوند این دقیقاً همان زمانی است که موزه‌های اروپایی و آمریکایی بسیاری از عتیقه‌جات و آثار باستانی ایران را به‌دست می‌آورند کتاب‌های رضاشاه و بریتانیا تاراج بزرگ و شهریور بیست که نوشتۀ دکتر محمد‌قلی مجد هستند که دوستمان هم به کتاب قحطی بزرگشان اشاره کرد و من یک کتابشان را به‌همراه خودم آوردم خیلی به ما کمک کرد در روند مطالعاتی ما و این کتاب‌ها همگی از اسناد وزارت امور خارجه آمریکا استفاده کردند و به‌خاطر همین هم هست که ما تاریخ‌هایی را که می‌گوییم بیشتر میلادی هست و من سعی می‌کنم حالا شمسی آنها را هم بگویم که برای بینندگان بهتر و ملموس‌تر باشد … خیلی آمار حیرت‌انگیزی بود برای بنده خیلی قابل اعتنا بود ان‌شاء‌الله بینندگان محترم ما به اصل کتاب‌ها مراجعه می‌کنند و این آمار را می‌بینند تازه متوجه می‌شویم که بعد از گذشت قریب صد سال از پایان جنگ جهانی اول و این فجایعی که در ایران توسط انگلیسی‌ها رقم خورد چرا هنوز وزارت خارجۀ انگلستان اسناد آن دوره از اشغال ایران را محرمانه اعلام کرده و از انتشار آنها جلوگیری می‌کند با این‌که مدت‌ها از تاریخ آنها طبق روال وزارت خارجه گذشته و دیگر این‌ها باید از ردۀ محرمانه بیرون بیایند جنایتی را در ایران مرتکب شده‌اند که بعد از صد‌سال هنوز از انتشار اسنادش خودداری می‌کنند و هرچه که ما داریم قاعدتاً براساس اسنادی است که حالا از وزارت خارجه آمریکا یا جاهای دیگر باید مانده باشد و سایر اسناد هم که در داخل بودند ظاهراً توسط پهلوی دوم و در دوران آنها نابود شدند به‌هر حال رضاخان را بزرگترین ملاک تاریخ می‌دانستند در آن دوره یعنی حجم ملک‌های او عجیب و غریب بوده یک آماری جایی دیدم که روزانه چند سند به حساب او خورده؟ آقای مؤید احمدی که یکی از نماینده‌های مجلس شورای ملی بودند یک سخنرانی در مجلس می‌کنند در همان سال‌ها که در کتاب امنیت در زمان رضاشاه هم این سخنرانی آمده می‌گویند سه‌میلیون هکتار زمین به‌نام رضاشاه بود در سال هزار و سیصد و بیست و چهل و چهار هزار قطعه بوده این زمین‌ها که اگر تقسیم بر تعداد روزهای سلطنت رضاشاه بشود روزانه میانگین هفت سند به‌اسم ایشان می‌خورده حیرت‌انگیز است و چنین شخصیت طماعی آن‌وقت تلقی منجی ایران نوین داشتن خیلی عجیب است حالا دیگر کسانی که به وسوسۀ آنها دل سپردند به این آمار توجه کنند … جالبه یک روزنامۀ غربی در همان زمان‌ها می‌نویسد که یک جانوری در ایران پیدا شده که زمین می‌خورد این‌قدر معروف شده بود این خصلت رضاشاه … به‌اصطلاح طعنه می‌زند به رضاخان در آن دوره فکر می‌کنم این‌جا ما قاعدتاً پلی‌بک دیگر شما را باید به نظاره بنشینیم با موضوع رضا‌خان و دورۀ او که بعد دوباره برمی‌گردیم و بحث را پی‌ می‌گیریم با هم کلیپ دوستان پژوهشگر این برنامه را می‌بینیم معلوم نیست چه کسی به شهردار گفته است که خیابان‌های فرنگ درخت ندارد که تیشه و اره را برداشته‌اند و درخت‌های کهن را می‌اندازند کوچه‌های تنگ را خراب می‌کنند و بنیان محله را می‌کنند و مردم را بی‌خانمان می‌نمایند در سراسر کشور زندان می‌سازند و باز هم کفاف نمی‌دهد از شرق و غرب و شمال و جنوب هر مرد و پسر‌بچۀ ده‌ساله و هر آخوند و رعیت و هر بقال و حمامی و آب حوض‌کش را به‌جرم این‌که خواب‌نما شده و در خواب سقوط رژیم را آرزو کرده به زندان‌ها می‌اندازند این جملات توصیفی از سال‌های وحشت دورۀ رضا‌شاه در رمان چشم‌هایش نوشتۀ بزرگ علوی است اتفاقات دورۀ رضا‌شاه پهلوی اگر نگوییم بی‌سابقه در تاریخ این کشور کم‌سابقه است در این دوران کنار هر صندوق پست یک مأمور قرار گرفت و نامه‌های خصوصی مردم سانسور شد مردم برای مسافرت به سایر شهرها مجبور به اخذ پروانۀ مسافرت شدند برای عزاداری امام‌حسین (ع) مراسم دعا و نماز جماعت محدودیت ایجاد شد از جلسات قرائت قرآن و وعظ جلوگیری شد حتی توپ افطار و سحر را بی‌موقع شلیک می‌کردند رضاخان در دورانی که وزارت جنگ را به‌عهده داشت آن‌چنان به ریا روی آورده بود که دستور داد زنان باید در معابر کاملاً محجبه و با روبنده باشند و زنان بدون حجاب به کلانتری جلب شوند اما بعد از جلب رضایت علما و مردم و تثبیت موقعیت خود به‌عنوان پادشاه جدید تنها بعد از سفر یک‌ماهه به ترکیه اعلام کرد این چادر چاقچور‌ها را چطور می‌شود از بین برد؟ او برای فراهم‌شدن زمینۀ کشف حجاب کانون بانوان را تأسیس و چند ماه بعد رسماً در کشور اعلام کشف حجاب کرد زنان یزدی یک‌ماه پس از سقوط رضا‌شاه در نامه‌ای به مجلس شورای ملی دربارۀ آن دوران نوشتند خدا شاهد است از فحاشی و کتک‌زدن و لگد‌زدن هیچ مضایقه نکردند و اگر تصدیق حکما آزاد بود از آمار معلوم می‌شد که تا به حال چه‌قدر زن حامله یا مریضه به‌واسطۀ لطمات جان سپردند چه‌قدر مال ما را به اسم روسری یا چادر نماز به تاراج بردند و چه پول‌هایی از ما به‌هر اسم و رسمی غارت شد حتی در بخشنامه‌ای اشاره شد از این‌که زنان یقۀ پالتو و یا روپوش خود را طوری بلند کنند که به‌واسطۀ آن حجاب داشته باشند جلوگیری شود مردان نیز در نوع لباس آزادی نداشتند به‌طوری‌که پیش از کشف حجاب زنان قانون لباس متحد‌الشکل در سال هزار و سیصد و هفت تصویب و طبق این قانون گذاشتن کلاه پهلوی اجباری شد اندکی بعد کلاه پهلوی نیز ممنوع شد و به‌جای آن کلاه شاپو را اجباری کردند در پی قانون کشف حجاب آیت‌الله سید‌حسین قومی عالم بزرگ مشهد برای صحبت با شاه به تهران رفتند ولی در محل اقامت خود در شهر ری زندانی شدند در اعتراض به این مسئله قیامی مردمی شکل گرفت این اعتراضات در مسجد گوهرشاد به تحصن مبدل و تحصن‌کنندگان توسط رضاخان به گلوله بسته شدند در داخل حرم رضوی هزاران نفر زخمی و شهید شدند به‌دنبال آن علمای خراسان را به تهران آوردند و به زندان انداختند از جملۀ آنها آیت‌الله آقا‌زادۀ خراسانی از بزرگترین علمای مشهد بود که ابتدا او را خلع لباس کرده و در آخر به شهادت رساندند در تاریخ گزارش‌های متعددی از باج‌خواهی‌های رضاشاه در دوران قزاقی‌اش درمعابر و بازار وجود دارد این میل به غارت در دوران سلطنت ادامه یافت و تا به آنجا رسید که ادارۀ املاک اختصاصی شاهنشاهی تشکیل و بیش از شش‌هزار قریه و روستا به‌نام رضاخان میرپنج سند زده شدند مطبوعات خارجی به طنز عنوان‌ کردند که در ایران جانوری پیدا شده است که فقط زمین می‌خورد جادۀ چالوس نیز برای سرکشی از املاک شخصی به‌طور اختصاصی برای استفادۀ خانوادۀ سلطنتی ساخته شد و مردم بدون مجوز شهربانی اجازۀ عبور از آن‌ را نداشتند به‌همین دلیل جادۀ چالوس به‌نام جادۀ مخصوص شناخته می‌شد خیابان پهلوی که امروزه ولی‌عصر نامیده می‌شود نیز تنها مخصوص دربار بود و دو قصر رضاشاه یعنی کاخ مرمر و کاخ سعدآباد را به‌هم وصل می‌کرد علی‌رغم ادعای باستان‌گرایی در دوران پهلوی در گزارشات کاردار سفارت آمریکا آمده است که نزدیک به سی‌هزار بنای تاریخی از جمله دروازه‌های دوازده‌گانۀ تهران به دستور شخص رضاشاه با عنوان تجدد و ترقی تخریب شدند در سال هزار و سیصد و هفده سازمان پرورش افکار عمومی تأسیس شد استبداد حاکمیت بر ورودی‌های ذهنی مردم روز‌ به روز بیشتر می‌شد رادیو زیر نظر سازمان پرورش افکار بود با این حال مردم باید برای داشتن رادیو از شهربانی مجوز می‌گرفتند فیلم‌های سینمایی کاملاً تحت‌نظر و با دخالت دربار ساخته می‌شد تا جایی که با دستور مستقیم اشعار تمجید‌گونه از اوضاع ایران آن روز به انتهای فیلم دختر لر اضافه شد بسیار خب پلی‌بک عصر رضاشاه را هم دیدیم و تقریباً متوجه شدیم که دوران رضاخان یکی از تلخ‌ترین و سیاه‌ترین ادوار تاریخ ما محسوب می‌شود خفقان در اوج است روزنامه‌نگاران در واقع یا باید مجیز او را بگویند یا حذف می‌شوند و حتی سینما هم که در دورۀ او در واقع در ایران نخستین فعالیت‌هایش را شروع می‌کند از سانسور رضاخانی در امان نیست حالا دوستانی که مایل هستند به تاریخ سینمای ایران مراجعه کنند که برای فیلم دختر لر چه اتفاقی افتاد اولین فیلم ناطق سینمای ایران وقتی قرار است که در واقع نشان داده بشود به این شرط امکان نمایش پیدا می‌کند که یک شعری را در فرجام در مدح خدمات رضاخان بخوانند یعنی بازیگر اصلی فیلم که گویا مرحوم سپنتا است باید شعری بخواند از خدمات رضاخان در ایران نوین و اصلاً نام فیلم تغییر می‌کند از جعفر و گلنار به دختر لر و از دختر لر به ایران دیروز، ایران امروز یعنی مقایسۀ ایران قاجار با ایران پهلوی حالا رضاخان یک‌ریال بابت ساخت آن فیلم هزینه نکرده دیگران ساخته‌اند حالا با هر نیتی اما تا این فیلم در خدمت پروپاگاندای او قرار نگیرد تا در قالب شعر و دیکلماسیون خدمات او را نگوید تا نام فیلم متناسب با خواست او تغییر نکند امکان اکران پیدا نمی‌کند هم‌چنین دخالت او مثلاً در فیلم فردوسی و ماجرای سلطان محمود و این‌که اصولاً به شاهان نباید اسائۀ ادب بشود و حالا خیلی دخالت‌های مسخره و بامزه‌ای دارد این فرد کم‌سواد در عرصۀ فرهنگ، هنر و سینما خب از سانسور در این دوره خیلی یاد شده در این‌ باب برای ما بیشتر توضیح می‌دهید؟ رضاخان از همان اول کارش سرکوب روزنامه‌ها را شروع می‌کند در همان زمان وقتی‌که روزنامه‌های وقت او را متهم می‌کنند که یکی از مهره‌های انگلیس است و کودتا، کودتای انگلیسی بوده عصبانی می‌شود و می‌گوید مسبب اصلی کودتا من هستم و تهدید می‌کند که قلم‌ها را می‌شکند و زبان‌ها را می‌برد در روند ساکت‌کردن روزنامه‌ها هم کار با قتل میرزادۀ عشقی تمام می‌شود فرخی یزدی را در زندان می‌کشند نسیم شمال هم به دیوانگی متهم می‌شود و در تیمارستان به‌قتل می‌رسد در این زمان که می‌بینیم اکثر روزنامه‌ها یک‌جوری با توقیف و سانسور دست‌وپنجه نرم می‌کنند بعضی از روزنامه‌ها هستند که آزادانه کار می‌کنند یکی از این‌ها را اگر بخواهیم مثال بزنیم آقای عبدالحسین آیتی است که در آن زمان یکی از مبلغین بهائیت است که روزنامه‌اش کاملاً آزادانه دارد کار می‌کند و خودش کاملاً آزادانه مقالات بهائیتش را چاپ می‌کند و حتی می‌بینیم که گاهی به مدارس می‌رود و در مدارس تبلیغ می‌کند از دیکتاتوری رضاشاه اگر بخواهیم بگوییم دیکتاتوری‌اش به شکلی بوده که دوستانش یکی پس از دیگری حذف می‌شدند برای این‌که به سلطنتش آسیبی نرسانند برای نمونه تیمورتاش وزیر دربار و جعفر قلی‌خان سردار اسعد که حذف شدند و محمد‌حسین آیروم مخوف‌ترین رئیس پلیس زمان رضاشاه بوده که در خاطرات خودش می‌گوید که آقا این شاه خیلی خطرناک شده بود از من می‌خواست برای همه پرونده‌تراشی کنم تا هر وقت که خواست یقه‌شان را بچسبد منم که اوضاع را این‌جوری دیدم تصمیم گرفتم بیرون بیایم و جونم را خلاص کنم به‌خاطر همین به‌ بهانۀ معالجه به اروپا می‌رود و دیگر به ایران برنمی‌گردد … خب وقتی دوستانش چنین سرنوشتی دارند بیچاره مخالفینش می‌فرمودید … از طرف دیگر مجلس هم از این اختناق نجات پیدا نمی‌کند به‌طوری‌که از مجلس هفتم به بعد کاملاً یک انتخابات فرمایشی داریم یک مثالی از نمایندگان نوشته می‌شود از طرف دربار که گرایشات و روحیات آنها را کامل مشخص می‌کند … خیلی جالب است در مقابل نام مرحوم مدرس هست مخالف عاقلِ لجوج در مقابل نام دکتر مصدق زده مخالف مجنون ملی یعنی انگار یک کسی مأمور بوده این‌ها را سورت کند طبقه‌بندی کند و یک‌سری برچسب‌ها و لیبل‌هایی بزند و حالا صلاح هست یک کسی نماینده بشود و چه کسی نباید بشود … کاملاً فرمایشی شده بود … خیلی جالبه این لیست … صفت‌هایی مثل تا چه فرماید احمق، بامزه، مجسمه هم برای نمایندگان استفاده می‌شود تقلب در انتخابات تا حدی بالا می‌رود که در مجلس هفتم مدرس اصلاً هیچ رأیی نمی‌آورد، صفر و خود مدرس اعلام می‌کند که اگر آن بیست‌هزار نفری که در مجلس ششم به من رأی دادند همه‌شان مرده باشند آن رأیی که من خودم به خودم دادم پس چی شد؟ جالبه یعنی در این حد تابلو بوده ماجرای تقلب در انتخابات آن دوره خب به‌هر حال بالاخره الآن جریان‌های سلطنت‌طلب خیلی از برخی اقدامات رضاخان یاد می‌کنند مثل مثلاً تأسیس چند کارخانه مثل کارخانۀ ابریشم و مصادیق دیگر ارتشی که می‌گویند اولین ارتش منظم ایران را تشکیل داده و خصوصاً راه آهن سراسری که خیلی از آن یاد می‌کنند به‌عنوان خدمات رضاخان در این باب نظری دارید؟ بله خیلی روی خدمات رضاخان تأکید می‌شود مثلاً به‌عنوان یکی از مصادیق خدمات روی کارخانه‌ها تأکید می‌شود که بهتر است بینندگان بدانند این کارخانه‌ها ملک شخصی شاه بوده و با بیت‌المال ساخته می‌شده و تمامی سودها و درآمد حاصل از این کارخانه‌ها به‌حساب شخصی شاه ریخته می‌شده اگر بخواهیم یک مثالی برای این کارخانه‌ها بزنیم می‌توانیم کارخانۀ ابریشم‌بافی را مثال بزنیم که در مازندران ساخته می‌شود وقتی که این کارخانه در مازندران ساخته می‌شود رضاشاه نیاز پیدا می‌کند به ابریشم‌باف‌های ماهر که در یزد بودند در گزارشات می‌بینیم که مأموران نظمیه خونه به خونۀ یزد را می‌گشتند و افرادی را که مشکوک می‌شدند که بافنده هستند یا خیر آن‌قدر کتک می‌زدند یا اعتراف بکنند که بافنده‌اند و یا این‌ها قانع شوند که این‌ها بافنده نیستند جیمز اس نایب کنسول آمریکا در آن زمان بوده که در گزارشاتش می‌گوید سیصد و پنجاه‌ نفر از بافنده‌های یزد تقریباً به مازندران تبعید می‌شوند و با شرایطی برده‌گونه شروع به‌کار در کارخانه‌های ابریشم‌بافی می‌کنند راه آهن هم یکی از خواسته‌های مردم از زمان دیر‌باز بوده طرحش هم تصویب‌شده بوده و در زمان احمد‌شاه هم طرحش به مجلس رفته بوده که ایران به خط آهن نیازمنده خط آهنی که از غرب به شرق ایران برود و از شهرهای مهم عبور کند و یا خط آهنی که از شمال به جنوب کشور برود و از بندر‌ عباس تا بندر‌ انزلی باشد و از شهرهای مهم مثل شیراز اصفهان و تهران بگذرد ولی می‌بینیم که رضاخان راه آهنی می‌سازد که از هیچ‌کدام از شهرهای مهم کشور نمی‌گذرد در همان زمان‌ها یکی از روزنامه‌های غربی می‌نویسد که شاه ایران راه آهنی ساخته که از هیچ کجا به هیچ‌کجا می‌رود کاربردش را هم دیدیم دیگر انتقال تجهیزات و نیروی ارتش انگلیس است … دکتر مصدق هم با این طرح راه آهن مخالفت می‌کند و می‌گوید که این خط آهن خیانت ملی است و برای منافع مردم ایران نیست و این خط آهنی که دارید می‌سازید برای انگلیس‌ها هست ولی خب می‌بینیم خط آهن هم ساخته می‌شود در حالی که الآن ما می‌بینیم در مستندهایی که شبکه‌‌های سلطنت‌طلب برای رضاخان می‌سازند این‌که راه آهن ایران از هیچ‌کدام از شهرهای مهم کشور نمی‌‌گذشته را از ذکاوت رضا‌خان می‌دانند و می‌گویند که برای این از شهرهای مهم نگذشته که از خطر مصون باشد و از مردم به دور باشد … یعنی مردم تهدید می‌کنند راه آهن را؟ دقیقاً، این ما را به فکر فرومی‌برد مگر راه آهن برای منافع مردم نیست چرا باید راه آهن از مردم به‌دور باشد … دلیلش کاملاً مشخص است … در آینده می‌بینیم که این پلی می‌شود برای پیروزی متفقین برای تجهیز جنگ … در جنگ جهانی دوم بله در جنگ جهانی دوم و تجهیز نیروهای روسیه توسط انگلستان و حمل ‌و نقل غلات بین نیروهای انگلیسی … خب آن چیزی که قرار بود قاتق نانمان باشد قاتل جانمان شد راه آهن رضاخانی که با آن پروپاگاندای سنگین و به قول خودشان با مالیات بستن بر قند و شکر طی سنوات عدیده ساخته شد نهایتاً به کار ما نیامد مهم‌ترین دلیل اشغال سرزمین ما در دومین جنگ جهانی بود که این هم به بیهوده‌بودن ارتش رضاخان اشاره دارد که در این باب هم اگر توضیحی دارید بفرمایید و این‌که در واقع اصلاً سرزمین ما اشغال شد یکی از دلایل اشغال هم این است که از طریق راه آهن سریعتر قوای امدادی آنها برای شوروی آن دوره که متحد متفقین است ارسال بشود و استالینگراد سقوط نکند و خط دفاعی مسکو نشکند خب در مورد این ارتش هم اگر توضیحی دارید بفرمایید … من در مورد راه آهن بگویم که انگلیسی‌ها برای تسلط بیشتر روی مستعمراتشان قصد داشتند که چنین راه آهنی را در آفریقا هم از شمال به جنوب آفریقا بکشند در طرحی به‌نام از کیپ‌تاون تا قاهره که اول در ایران کلید زدند این کار را و با موفقیت هم جلو رفت و باعث پیروزی‌شان در جنگ جهانی دوم شد ارتش هم که این‌قدر از آن فکت می‌آورند و آن‌قدر به آن اشاره می‌کنند به‌عنوان خدمات رضاخان و به‌عنوان اقتدار دورۀ رضا‌خان می‌بینیم که بیشترین نیرویش را برای سرکوب عشایر استفاده می‌کند عشایری که در زمان جنگ جهانی اول از کشور در مقابل روس و انگلیس دفاع کردند عشایری که هم محصولات خودشان را خودشان تولید می‌کردند و هم محصولاتشان را به شهرها می‌فرستادند حتی گوسفند و اسبشان را به خارج از کشور صادر می‌کردند و یکی از ارکان خود‌کفایی ایران به‌شمار می‌آمدند ولی می‌بینیم که رضاخان با عنوان پیشرفت و امنیت این عشایر را تخته قاپو و یک‌جانشین می‌‌کند در حالی که می‌دانیم تخته‌ قاپو‌ کردن عشایر در گذشته برای مجازات یک ایل استفاده می‌شد وقتی یک ایل یک‌جانشین می‌شد کوچ نمی‌کرد دامش بی‌علف می‌شد و کم کم به فقر و مسکنت می‌افتاد و کلاً یک ایل بزرگ بعد چند سال نابود می‌شد هدف رضاخان در این‌جا نابودی عشایر بود نه روندی برای پیشرفت ایران … بسیار خب عشایر به‌عنوان مهم‌ترین مدافعین ملی ما در این سنت تخته قاپو یا یک‌جانشینی یا حتی ایلغار و بلاهایی که سرشان آمد در واقع دیگر نمی‌توانند از مرزهای ما دفاع کنند در آن مقطع ارتش رضاخانی چه نقشی دارد در دفاع از کشور در ماجرای شهویور بیست؟ می‌دانیم که در طی بیست سال گذشته نصف بودجۀ مملکت برای ارتش اختصاص پیدا می‌کند البته بگویم که به ‌اسم برای ارتش اختصاص پیدا می‌کند و در اصل به‌ جیب شخص شاه ریخته می‌شود طبق اسناد در حساب‌های شخصی شاه ریخته می‌شود چون شرایطی که ما می‌بینیم طبق کتاب سیری در تاریخ ارتش ایران ارتشی‌ها شرایط مساعدی نداشتند من از رو برایتان می‌خوانم که مسلسل‌ها فقط برای نیم‌ساعت تیراندازی فشنگ داشتند وسایل نقلیه در لشکر‌ها تقریباً صفر بود لشگر‌ها حتی برای یک‌هفته خواروبار ذخیره نداشتند به‌جای آن‌که لشگرهای مرزی تقویت بشوند لشکر یک و دو مرکزی تقویت شده بودند رضاخان چون خودش حکومت را با کودتا دست‌گرفته بود خیلی از کودتا می‌ترسید به‌خاطر همین لشگرهای مرکزی و لشگرهای پایتخت بسیار مجهز بودند و تمام نیرو و تجهیزاتش را برای لشگرهای پایتخت می‌گذاشت و می‌بینیم که شهر تهران را پر از پادگان‌های نظامی کرده بود جالبه الآن تازه بعضی‌هاش بوستان شده … تغییر کاربری داده در زمان بعد از انقلاب ما در جنگ جهانی اول هم شاهد مقاومت افرادی مثل میرزا کوچک‌خان رئیس‌علی دلواری هستیم و عشایر هم در گذشته از ارکان نظامی کشور و دفاعی کشور بودند ولی تخته قاپو شده و خلع سلاح شده بودند نمی‌توانستند از کشور حمایت بکنند در جنگ جهانی دوم افرادی مثل رئیس‌علی دلواری و میرزا کوچک‌خان هم که سرکوب شده بودند در اوایل دورۀ قاجار ما می‌بینیم که عباس میرزا دوازده‌سال با روس‌ها می‌جنگند و از کشور دفاع می‌کند ولی ارتش به‌اصطلاح مقتدر رضاخان در ساعت‌های اولیه سربازها را مرخص می‌کند سربازهای پایتخت مرخص می‌شوند سربازهای مرزی هم که اصلاً نمی‌دانستند توپ و خمپاره چی هست و چه‌جوری می‌شود ازشان استفاده کرد و در کمتر از هشتاد ساعت این ارتش فرو‌ می‌پاشد و فرماندهان ارتش هم فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند در خاطرات ارتشبد فردوست هست که فرار به‌حدی بود که افرادی از لشکر خراسان در بندر‌عباس دیده می‌شدند و در گزارش‌های دیگر هست که روس‌ها از شمال بندر ترکمن صحرا تا گرمسار فقط با یک افسر برخورد کردند و او هم رئیس شهربانی شاهرود بود که یک روز نمام او را بازجویی کردند که چرا فرار نکرده جالبه همین امروز هم اگر از لب مرز ارس محاسبه کنیم که مزار چند شهید مرزبان ایرانی است که در همان بدو تجاوز ارتش شوروی به سرزمین ما به شهادت رسیدند از آن‌جا که مسیر اتوبان تقریباً هست تا خود تهران عمدۀ مسیر شما اگر بخواهید این را با یک ماشین سریع‌السیر طی کنید قریب به یک روز طول می‌کشد این مسافت در جاده‌های خاکی آن روز سه‌روزه پیموده‌شده و تهران سه‌روزه سقوط کرد یعنی تقریباً ارتش اشغالگر شوروی تمام مسیر را بدو‌رو آمده و به هیچ مانعی برخورد نکرده و با لجستیک آن‌روز که خیلی هم کند بود تهران سه‌روزه تسلیم می‌شود و این ننگ است برای کشوری که قریب به بیست سال نیمی از سرمایه را به اسم ارتش هزینه کردند خب حالا به هر حال این وضعی است که اتفاق‌افتاده و این‌که اگر رضا‌خان تا این حد در خدمت اهداف انگلیس بود دلیل خلع او را چه می‌دانید چرا خلع شد؟ پایان حکومت رضاخان با آغاز جنگ جهانی دوم گره می‌خورد و می‌بینیم با این‌که از اول جنگ بارها و بارها ایران اعلام بی‌طرفی کرده بود ولی در صبح روز بیست و پنج اوت هزار و نهصد و چهل و یک می‌بینیم که ایران توسط بریتانیا و شوروی اشغال می‌شود و دلیل اشغال ایران را هم عدم توجه ایرانیان به هشدارهای انگلستان مبنی بر اخراج اتباع آلمانی می‌دانند که ما می‌دانیم این کاملاً بهانه است چون اگر اتباع آلمانی اخراج هم می‌شدند انگلستان باز هم ایران را اشغال می‌کرد چرا؟ چون به اشغال سراسری ایران نیاز داشت تا بتواند از راه آهن سراسری ایران استفاده کند نیروهایش را تجهیز بکند از منابع نفتی ایران استفاده کند از غلات ایران استفاده کند و این کاملاً بهانه است و در آن زمان‌ها می‌بینیم که دومین قحطی خودش را انگلستان در ایران رقم می‌زند که طی آن دو میلیون نفر ایرانی از قحطی و گرسنگی و بیماری می‌میرند … خب به آخرین سؤالم رسیدم شما تیم پژوهشگر انقلاب اسلامی ایران بودید و قاعدتاً تا پایان این مسیر را مطالعه کردید و می‌دانید که ما دفاع‌ مقدس جانانه هشت‌ساله‌ای داشتیم با تعدادی از شهدای سرفرازی که تقدیم کردند خون خود را برای این‌که در واقع امنیت بماند برای این‌که مردم بمانند و کشور عزیز ما ایران بماند بسیار خب الآن در یک مقایسۀ آماری می‌خواهم سؤال کنم آیا می‌دانید تعداد شهدای دفاع مقدس ما چه تعداد است؟ بله همان‌طور که در ویدئو وال هم می‌بینید کشته‌شده‌های ایرانی در دو جنگ جهانی که حدوداً ۸ سال طول کشید در ایران که اعلام بی‌طرفی کرده بود حدوداً دوازده‌میلیون نفرند در هشت‌سال دفاع مقدس ما می‌بینیم که وقتی جانانه دفاع کردند مردم ما حدوداً دویست و یازده‌ هزار‌نفر ما شهید تقدیم کردیم که ما این‌ها را از دست‌رفته نمی‌دانیم و کاملاً دستاورد می‌دانیم برای کشور خودمان و می‌بینیم وقتی که از کشورمان دفاع کردیم و مقاومت کردیم یک وجب از خاک کشورمان را از دست ندادیم ولی در همان زمان در ساعت‌های اولیۀ جنگ جهانی که ما هیچ‌کاره بودیم در آن و اعلام بی‌طرفی کرده بودیم سرتاسر ایران اشغال می‌شود … یعنی در دو جنگی که رسماً اعلام بی‌طرفی کردیم در دو جنگ جهانی در هر دو اشغال شدیم با این رقم بالای کشته‌شده و در آن‌جا که غیورانه مردم ایران مقاومت کردند از کیان خودشان آن چیزی که ماند به قیمت خون دویست و یازده هزار شهید سرافراز ما الآن وضعیت فعلی را شاهد هستیم و این هم نکتۀ عجیبی است خب وقت ما تقریباً دیگر تمام شده و اگر جمع‌بندی دارید بفرمائید … بله وقتی انگلیسی‌ها دیدند با توجه به افزایش نارضایتی که در بین مردم از رضاخان هست ادامۀ کار با رضاخان ممکن نیست با محمدعلی فروغی که یکی از ماسون‌های بلند‌پایۀ ایران بود و از خانه‌نشینی دوباره به نخست‌وزیری رسیده بود مشورت‌هایی کردند بر سر این‌که سلسلۀ قاجار برگرده ادامه کار را با رضاخان داشته باشند یا ولیعهد به‌سلطنت برسد که نتیجۀ این مشورتشان این شد که ولیعهد به‌سلطنت برسد و رضاخان استعفا داد و از کشور تبعید شد و محمد‌رضایی به حکومت رسید که مثل پدرش عروسک خیمه شب ‌بازی دست انگلستان بود و می‌بینیم که رضاخان در برابر اشغال سراسری ایران که در کتاب شترها باید بروند خاطرات سر اسکراین مأمور تبعید رضاشاه … سر ریدر بولارد و سر اسکراین هر دو نفر … می‌بینیم که نوشته‌شده تنها اعتراض رضاشاه به این‌که کشورش اشغال‌شده سرتاسر این بود که بگوید پس املاک ما چه می‌شود این‌ها تماماً املاک ماست و به فکر املاک خودش باشد و بگوید که چرا انگلستان که کمک می‌خواست به خود ما نگفت ما می‌توانستیم راه آهن را در اختیارش بگذاریم و تماماً به او خدمت بکنیم چرا به خود ما نگفتند و ما را بیرون کردند و می‌بینیم که تا آخرین لحظه‌ها خادم انگلستان است ولی خب انگلستان رضاخان را رها می‌کند چون نمی‌توانست کار را با رضاخان ادامه بدهد و محمد‌رضایی را سرکار می‌آورد که ادامۀ کار را با محمد‌رضا به همان شکل ادامه می‌دهد … بله همان جملۀ معروف انگلیسی‌ها که ما هیچ دوستی و هیچ دشمنی نداریم ما منافع داریم دوست ما دوست منافع ما در آن لحظه و دشمن ما دشمنان منافع ما در آن دوره هستند در همین جای برنامه به اتفاق پژوهشگران این قسمت با بینندگان محترم دوران خداحافظی می‌کنم تا قسمت آینده که با دوران پهلوی دوم بحث را پی ‌می‌گیریم شما را به‌خدا می‌سپارم تا دورانی دیگر خدا‌نگهدار خب به‌درستی اشاره کردید چون همۀ این ده بنگاهی که برشمردید و من یادداشت کردم در واقع ماهیت فرهنگی دارد و نه اقتصادی ولی دیگه کاملاً آمریکا یک آرایش رزم فرهنگی گرفته است از بعد کودتای بیست و هشت مرداد و هدف اصلی را استحال ایران قرار داده بنیاد راکفلر که در زمینۀ پزشکی فعالیت می‌کرده و دانشکدۀ پزشکی و پرستاری دانشگاه تهران را ایجاد کرد رادیو صدای آمریکا که به قول خودشان انتقال فرهنگ کول آمریکایی یعنی یک آمریکای جذاب و … غیر‌متعصب و به‌شدت راحت و پذیرا خیلی هم تجلیل می‌کردند از خودشان یعنی آمریکا چه سیستم حکومتی و اداری خوبی دارد بعد از رحلت حضرت آیت‌الله بروجردی انگار رژیم پهلوی احساس آزادی بیشتری می‌کند برای این‌که اصلاحات آمریکایی را کامل و راحت بتواند در ایران اجرا بکند و قاعدتاً این اصلاحات با تعاریفی که رژیم دست‌نشاندۀ پهلوی دارد آغاز می‌شود سال هزار و سیصد و چهل ما تقریباً می‌شود سال هزار و نهصد و شصت و یک میلادی و فضا بعد از فضای جنگ دوم به فضای جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت شرق و غرب و رزم در کشورهای جهان سوم و کشورهای درحال توسعه به‌سمت شوروی پیش می‌رود مدام حکومت‌هایی که حاکمان‌شان در جلوی آمریکا قرار می‌گرفتند بعضاً با انقلاب‌های سرخ و کارگری و این‌ها مواجه می‌شدند و حکومت‌ها سقوط می‌کردند و این محل نگرانی جدی بوده این اتفاق در مورد ایران هم صدق می‌کرده … یعنی تهدید … بله بله این تهدید راجع به ایران هم که بالاخره پایگاه جدید آمریکایی‌ها شده بود خیلی جا‌پایشان را یواش‌یواش داشتند محکم می‌کردند تهدید جدی برایشان حساب می‌شد دستگاه امنیتی آمریکایی طی سال‌های سی و هشت و سی و نه این تحلیل را داشتند و به مقامات آمریکایی داده بودند که ایران اگر اصلاحات ساختاری را به‌طور رسمی شروع نکند درون خودش طی یکی دو‌سال آینده حتماً با شورش‌ها و انقلاب‌های سرخ مواجه خواهد شد و سقوط حاکمیت را خواهیم داشت

4 4 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها