فصل 1
قسمت 9
انقلاب فرانسه ۲
مدت زمان : 96 دقیقه
تاریخ پخش : ۱۶ آذر ۱۳۹۷
222 مگابایت
Comming Soon
150 کیلوبایت
برچسب‌ها:

متن کامل

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم شناسی انقلاب‌های معاصر موضوع اولین فصل از مجموعه برنامۀ دوران است و در این قسمت از برنامه با موضوع انقلاب کبیر فرانسه در خدمت شما هستیم با این توضیح که این دومین قسمت از مجموعه برنامه‌های انقلاب فرانسه است که به‌همت پژوهشگران جوان دوران تقدیم حضورتان می‌شود با گروه پژوهشگران این برنامه آشنا می‌شویم بعد از ۹ ترمیدور پاریس شاد شد و شادیش توأم با حیرت بود یک شادی موذی و لجام گسیخته هذیان و افراط در شهوات زندگی جانشین هذیان و افراط مرگ شد ستارۀ عظمت افول کرد در همان زمان بی‌عفتی و ناپرهیزگاری ظاهر شد در طبقات بالا مقاطعه‌کاران و در طبقات پایین آفتابه‌دزدان ظهور کردند پاریس پر از طراران شد و هرکس مجبور بود کیف پول خود را مواظب باشد ماجرای انقلاب‌ها به فرانسه که رسید همه چیز عوض شد سر فلاسفۀ فرانسوی آنهایی که حالا در شکل‌گیری انقلاب فرانسه نقش داشتند هیچ رویکرد ضد سلطنتی نداشتند و توقع این بود که فرانسوی‌های سبک انگلیسی از انقلاب‌ها پیروی کنند ولی فرانسوی‌ها به‌دلیل انقلاب آمریکا دو الگوی حکومتی پیش‌رو داشتند متفکران اصلی که نظراتشان در انقلاب استفاده شده و انقلابیون متأثر از نظرات این‌ها بودند این‌ها پایۀ علوم انسانی و کشورداری و خیلی از شقوقی که حتی ما درکشور خودمان الآن از آنها استفاده می‌کنیم تفکرات این‌ها است و حالا بیشتر این نظرات فلسفی برای توجیه آن کارها به‌کار رفت و شاید این‌که ظاهرش را زیبا بکند برای نسل‌های بعدی می‌شود گفت نوسان حکومت‌ها و مدیریت جامعه است یعنی از یک دورۀ ابتدایی انقلاب می‌بینیم مشروطه است بعد از اغتشاش شهری جمهوری‌خواهان قدرت را دست می‌گیرند جمهوری برپا می‌کنند بعد از تحقیقات و جلسات بررسی به این نتیجه رسیدیم که آن قسمت‌هایی که بیشتر تصویری هست به پلی‌بک برود و حالا آنهایی که کمتر است در ارائه و ویدئو وال باشد در این بین یک‌سری سرچ‌های انگلیسی و فرانسوی بود که مصادیق را پیدا کنیم و به یک قسمتی رسیدیم که خیلی تصویر خاصی نبود قرار شد برای آن پلی‌بک انیمیشن کار شود یک مرتبه صدا زدند مادام لامبال که از دوستان ملکه بود را بیاورید انقلابی که بی‌گمان آمیزه ‌ای از شور و شوق، خشم و خشونت و جرم و جنایت بعد از بررسی این شورش‌ها و اتفاقاتی که در فرانسه افتاد بعد از انقلاب کبیر دیدیم در اکثر این اتفاقات همیشه زنان آغازگر و جلودار هستند ولی خیلی خود آن زنان نفعی از آن اتفاقات نبردند بهترین مثال همان دو رمان داستان دو شهر چارلز دیکنز باشد که این‌طوری شروع می‌شود که می‌گوید بهترین دوران‌ها بود بدترین دوران‌ها بود بعضی از منابعی که خیلی مشهورند و می‌شود گفت رفرنس‌های معتبر بین‌المللی هستند اصلاً به زبان فارسی ترجمه نشدند راه حل اصلی این بود که با دوستان جلسات هم‌فکری متعددی گذاشتیم می‌نشستیم دربارۀ کتاب‌ها صحبت می‌کردیم مثلاً می‌گفتیم این موضوع در این کتاب این‌گونه طرح‌شده فلان نویسنده در این کتاب این‌طوری گفته و سعی می‌کردند این بحث را مدام چکش‌کاری کنند تا بتوانند به یک خلاصۀ خوبی از آن‌چه اتفاق افتاده آن حجم عظیم مطلبی که شاید بعضاً ارائه‌اش چهار ساعت سه ساعت طول می‌کشد بتوانند ارائه‌اش را به ده دقیقه و یک ربع برسانند و همه بفهمند که چه اتفاقی افتاده خب جناب آقای امیری جناب آقای کدخدایی به استودیوی برنامۀ دوران خوش آمدید خوشبختم که این دومین قسمت از برنامۀ انقلاب کبیر فرانسه را در خدمت شما هستم اجازه بدید با این سؤال آغاز کنیم ما در جلسۀ قبل مرور کردیم وقایع ما قبل از وقوع انقلاب کبیر فرانسه را و این‌که لژهای ماسونی چه سهم مهمی ‌داشتند در شکل‌گیری این انقلاب و این‌که چه‌گونه مشکلات جدی اقتصادی و بحران‌هایی نظیر قحطی و نا‌امنی شرایطی را در جامعه ایجاد کرد که مردم بالاخره ملتهب بشوند و برای اولین‌بار اولین انقلاب توده‌ای که با انبوه مردم در کف خیابان اتفاق می‌افتد این‌جا حادث بشود به‌هرحال فکر می‌کنم هر جور که حساب کنیم باید با این سؤال شروع کنیم که انقلاب کبیر فرانسه چه‌گونه آغاز شد و وقایع ما بعد از آن چه‌گونه رقم خورد … بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم بنده سلام عرض می‌کنم خدمت شما و بینندگان محترم موضوع اصلی این است که تاریخ انقلاب‌ها به فرانسه که رسید می‌توانیم بگوییم همه چیز عوض شد ما دیگر مثل انگلستان مثل آمریکا صرفاً با یک جریان مشروطه‌خواهانه و یا یک جریان لیبرالیستی مواجه نیستیم بلکه انقلاب کبیر می‌شود گفت مجموعۀ طیفی از همۀ تفکرات و ایدئولوژی‌ها از ایده‌آلیست و لیبرالیسم گرفته تا کمونیسم و انواع مدل‌های حکومتی یعنی ما جمهوری داریم مشروطه داریم یک دورانی هیئت‌مدیره می‌شود و نهایتاً هم یک کنسولی داریم یعنی انواع مدل‌های حکومتی را هم داریم و همین گوناگونی و همین واریته‌های مختلف تفکرات و ایدئولوژی‌ها باعث شده که انقلاب کبیر فرانسه که در سال هزار و هفتصد و هشتاد و نه اتفاق افتاده تبدیل بشود به الگویی برای همه انقلاب‌ها برای تمام انقلاب‌های بعد از خودش و این الگو به جایی می‌رسد و به‌نوعی تبدیل به کلیشه می‌شود که وقتی در ایران انقلاب‌اسلامی اتفاق می‌افتد در قالبی خارج از چارچوب انقلاب کبیر فرانسه انگار که یک گناه نابخشودنی اتفاق افتاده انگار که یک چیزی یا یک مراسم آیینی انجام نشده و همین باعث می‌شود که خیلی از کشورها با این قضیه مشکل داشته باشند اما حالا این انقلاب کبیر چه ویژگی‌هایی دارد چه ویژگی‌هایی در آن وجود داشته که باعث شده تبدیل به یک اسطوره بشود برای همۀ تاریخ و تا الآن هم وجود دارد چند ویژگی می‌توانیم برایش مثال بزنیم ویژگی اولش این است که انقلاب کبیر یک انقلاب می‌توانیم بگوییم مردمی است حضور گسترده مردم را ما در انقلاب کبیر داریم و حالا این مردم از همۀ اقشار هم بودند از قشرهای فرودست جامعه تا آن اقشار ثروتمندی که می‌توانیم بهشان بگوییم بورژوازی ویژگی دومی که در انقلاب کبیر خیلی پر رنگ و مهم است و می‌توانیم بگوییم بعد از آن تاریخ فرانسه را تحت‌تأثیر خودش قرار داده ماهیت ضد دین انقلاب کبیر است انقلاب کبیر ماهیتاً یک انقلاب ضد دین به‌حساب می‌آید و این ضدیت با دین در انقلاب کبیر به‌حدی می‌رسد که مردم فرانسه بعد از آن دیگر نمی‌توانند با کلیسا آشتی کنند یعنی هیچ‌وقت رابطۀ بین کلیسا و مردم فرانسه بعد از انقلاب کبیر مثل قبل نشد حتی کار به جایی می‌رسد که ما در یک دوران‌هایی با کمبود کشیش در فرانسه مواجهیم یعنی کشیش ندارند و کار در مراحل بعدی به جایی می‌رسد که فرانسوی‌ها الهه‌پرست می‌شوند و حتی بندگی خدا را هم منکر می‌شوند اما اگر بخواهیم از ویژگی‌های دیگر انقلاب کبیر بگوییم خب ما دو ویژگی را گفتیم ویژگی سومش که آن هم خیلی مهم است بی‌بندوباری و لجام‌گسیختگی است خشونتی که داخل انقلاب کبیر اتفاق می‌افتد واقعاً در بعضی از موارد از حد گذشته است به شکلیه که نمی‌توانیم به آن صفت خصلت بشری بدهیم انگار فرانسوی‌ها منتظر یک فرصتی بودند تا این عقده‌های فروخورده‌شان که در این مدت حالا سلطنت بهشان وارد آمده بود را به یک نوعی بروز بدهند و داریم حتی اسطوره‌هایی به‌وجود آمده به اسم درخت مقدس، ستون مقدس این‌ها اشرافی را که می‌گرفتند به این درخت‌ها و ستون‌ها می‌بستند و به‌نوعی شکنجه‌شان می‌کردند که حالا در رمان‌ها و کتاب‌ها آمده واقعاً از خصلت‌های انسانی دور است و بحث بعدی هم بی‌بندوباری اخلاقی است یعنی می‌بینیم که نماد اصلی انقلاب کبیر که ماریان باشد همیشه به‌صورت نا‌مرتب و با لباس برهنه تصویر می‌شود و هرچه هم جلوتر می‌رویم این برهنگی بیشتر می‌شود یعنی به‌سمت انقلاب هزار و هشتصد و سی می‌رویم برهنگی ماریان بیشتر می‌شود و حالا آن نمادهای دیگری که در انقلاب کبیر وجود دارد و این بی‌بندوباری اخلاقی با فرانسوی‌ها می‌ماند تا سال‌های بعد حتی قرن نوزدهم و فرانسوی‌ها به‌نوعی می‌شوند صادرکنندۀ بی‌بندوباری اخلاقی به سراسر جهان و این ویژگی هم از ویژگی‌های مهم فرانسوی‌هاست خودشان از این بی‌بندوباری چه تعبیری داشتند با چه واژه‌ای آن را می‌نامیدند … خب در کتاب‌ها که حالا مراجعه می‌کنیم در تاریخ و در متونی که وجود دارد معمولاً این‌ها از عناوینی مثل آزادی، لیبرتی، این اصلاً شعار فرانسوی‌ها است آزادی برابری برادری یا مرگ که این یا مرگ را می‌بینید که در متونی که تو ایران ترجمه شده معمولاً حذف می‌کنند … پس در واقع لیبرتی مدلی از ولنگاری اخلاقی است نه ضرورتاً آزادی با آن تعبیری که ما از آزادی به معنای حریت می‌فهمیم … اصلاً بروزی که در انقلاب کبیر دارد این را به ما می‌فهماند یعنی انگار که فرانسوی‌ها قصد کرده بودند آن گفتار هموطن‌شان ژان ژاک روسو که می‌گفت انسان یک حیوان است را به‌نوعی به منصۀ ظهور برسانند و رفتارشان این را نشان می‌داد اما ویژگی دیگری که خیلی مهم است و می‌توانیم بگوییم مهم‌ترین ویژگی انقلاب کبیر است اینه که انقلاب کبیر یک انقلاب ماسونی است حالا این موضوع فرای از نمادها و نشان‌ها و حتی این‌که خودشان هم به آن اشاره کرده‌اند و گفته‌اند که انقلاب کبیر را ما ایجاد کردیم از طریق سیر تاریخ قابل اثبات است حالا چه مقدمات انقلاب کبیر چه در دوران خود انقلاب کبیر که حالا اگر بخواهیم این مقدمات را یک توضیحی بدهیم و بعد به خود انقلاب کبیر بپردازیم در مقدمات می‌توانیم به چند موضوع اشاره کنیم به قرن هجدهم برویم در انقلاب کبیر مخصوصاً در پاریس محافل، کلوپ‌ها و سالن‌هایی وجود دارد که اداره‌کنندۀ این‌ها زن‌ها، مادام‌ها و مادمازل‌هایی که به قول خودشان می‌گویند زن‌های اشرافی هستند که خونه‌های خودشان را تخصیص‌دادند به مجالسی که حول محور بحث‌های سیاسی، ادبی، علمی، فرهنگی، اجتماعی، همه چیز بحث‌هایی که از دلش براندازی ظاهراً به‌وجود نمی‌آید ولی اتفاقی که در این محافل می‌افتد این است که اکثر این بحث‌ها حول محور نظریات فلاسفۀ قرن هجدهمی فرانسوی مثل مونتسکیو، ولتر، روسو، دیدرو، دالامبر که همۀ این‌ها خودشان متصل به لژ‌های ماسونی بودند انجام می‌گرفته و در سال‌های قبل‌ترش که خود این‌ها هم حضور داشتند در محافل نهایتاً هدفی که از این محافل می‌خواستند به‌دست بیاورند می‌توانیم بگوییم که نخبه‌پروری یا به‌عبارت بهتر منورالفکر پروری، روشنفکر‌ پروری است می‌خواستند نویسنده، روزنامه‌نگار و سخنران و سیاستمدار‌های درباری که حالا متجدد‌شدند را تربیت کنند و همۀ این‌ها را در دوران انقلاب کبیر می‌بینیم که از رهبران اصلی انقلاب کبیر هستند که با قلم و کلام خودشان مردم را تهییج می‌کردند ویژگی دیگری که ماسون‌ها در آن نقش داشتند این است که اصلاً این سخنرانان‌ها و این نویسنده‌ها چه‌جوری می‌خواستند این اقوال جدید را این ایدئولوژی‌های براندازانه را به مردم منتقل کنند بحث این است که اولاً مردم فرانسه دعو، بحث و مشکل‌شان نظریات روسو و نظریات مونتسکیو نیست که حالا ما بیاییم قوا را سه‌گانه کنیم یا هرچیز دیگری، مردم آن موقع فرانسه بحث اصلی‌شان قحطی و فقر است از همه مهم‌تر این‌که اصلاً به‌عنوان یک انسان پذیرفته نمی‌شوند در یک سیستم فئودالی طبقاتی که اصلاً ۹۶درصد مردم فرانسه به‌حساب نمی‌آیند که بخواهند برای این‌ها کاری بکنند و حالا به آنها بگویند شما باید تفکرات جدید را بپذیرید بلکه بحث این است که حالا این سخنران‌ها هم که تربیت شدند چه‌جوری می‌خواهند حرف‌های خودشان را به مردم منتقل کنند چون تنها راه انتقال پیام به فرانسوی‌ها نطق و خطابه است فرانسوی‌ها سواد هم ندارند که روزنامه، اعلامیه و شب‌نامه بخوانند برای تهییج فرانسوی‌ها تنها خطبا هستند که می‌توانند بیایند و نقش ایفا کنند اما برای سخنرانی نیاز به این داریم که مردم یک‌جایی مجتمع بشوند یک پاتوقی وجود داشته‌باشد از مردم که خطبا حالا بروند برای این‌ها بحث کنند که حالا خطبا بیایند و این اقوال جدید را بگویند … و مردم هم انگیزۀ کافی داشته باشند برای این‌که بیایند پای سخنرانی … بله بله … یعنی خود این انگیزه‌سازی هم مهم است این معضل را در فرانسه فردی به اسم فیلیپ اورلئان برطرف می‌کند که بعدها اسم خودش را می‌گذارد فیلیپ اگالیته می‌شود گفت خاندان اورلئان … ظاهراً می‌شود فیلیپ مساوات؟ فلیپ برابری مساوات، بله که یک قصر خانوادگی دارند و او می‌آید این قصر را تغییر کاربری می‌دهد تبدیلش می‌کند به یک فضای تفریحی بزرگ در پاریس که از همه نوع تفریحات، از تفریحات به‌قول خودشان حالا می‌توانیم بگوییم مختص بورژواها تفریحات گران مثل اپرا مثل تئاتر تا تفریحات سطح پایین‌تر انواع بوتیک‌ها انواع کافه‌ها کاباره‌ها و حالا فضاهای غیر‌اخلاقی که می‌توانیم بگوییم بخش اعظمی از این فضا را در برمی‌گرفته و بحث دیگر پیاده‌رو‌ها یعنی فرهنگ پیاده‌رو‌نشینی فرانسوی که الآن خیلی باب است کافه‌نشینی پیاده‌رویی از همان دوران است نیمکت‌هایی که در این فضای مشجر می‌گذاشتند و بعداً در دوران انقلاب کبیر خیلی به کار سخنران‌های دوران انقلاب آمد. بحث بعدی که خیلی … آن‌جا اسمش چی بود؟ پاله رویال … قصر سلطنتی بحث بعدی که باز خیلی مهم است و می‌توانیم بگوییم که به‌ یک‌نوعی خطای خود لوئی ‌شانزدهم اگر سیاستی داشته باشد از خودش اتفاق افتاده این است که لوئی شانزدهم یک صدراعظم و چهار وزیر را روی کار می‌آورد که همین‌ها مراحل دومینوی سقوط حکومت لویی شانزدهم را پایه‌ریزی می‌کنند اولین نفر این‌ها یک پیرمردی هست به اسم کنت مورپا این آقای مورپا می‌آید می‌شود صدراعظم لویی شانزدهم و تنها کاری که می‌کند و خیلی به نفع انقلاب کبیر است اینه که پارلمانی را که لویی پانزدهم اواخر عمرش آن را تعطیل کرده بود دوباره برقرار می‌کند و اصلاً آغاز می‌توانیم بگوییم مواجهۀ انقلابیون با دربار از همین پارلمانتاریسمی است که در فرانسه دوباره احیا می‌شود این آقای کنت مورپا بعداً می‌رود در آمریکا و کنار واشنگتن شروع می‌کند به جنگیدن به‌نفع آمریکایی‌ها نفر بعدی این‌ها شخصی است به اسم تورگو این آقای تورگو هم می‌آید انجمن‌های ایالتی ولایتی را در فرانسه پایه‌گذاری می‌کند که این انجمن‌ها بعداً در رأی‌دادن مردم به‌نفع انقلابیون خیلی مؤثر بوند حالا یک‌سری نظریات برای برون‌رفت فرانسه از شرایط بد اقتصادی هم دارد مثل تجارت آزاد مثل برابری در پرداخت مالیات که همین نظریات باعث می‌شود که درباری‌ها به شاه فشار بیاورند و شاه او را برکنار کند نفر بعدی که روی کار می‌آید آقای نکر هست این آقای نکر بیشتر به خاطر کلوپ و آن محفلی که همسرش داشته خیلی معروف و مشهور بوده و می‌توانیم بگوییم که مشهوریتش چندان به خودش ارتباط نداشته اقدامی که آقای نکر می‌کند خیلی عجیب است که می‌آید صورت خرج دربار و خاندان سلطنتی را در فرانسه و در پاریس منتشر می‌کند اقدامی که تا قبل از آن اصلاً رسم نبود و تا همین الآن هم معمولاً کسی این کار را نمی‌کند این اتفاق باعث می‌شود که مردم فرانسه نسبت به خاندان سلطنتی و به‌ویژه پادشاه یک دل‌چرکینی یک می‌تونیم بگوییم نفرت قلیل و نه چندان زیادی در آنها ایجاد می‌شود نکر هم برکنار می‌شود و فردی به اسم کالون می‌آید کالون کاری که می‌کند می‌گوید به‌خاطر این‌که ما باید پول قرض بگیریم و این دخل خالی را بخواهیم پر کنیم نیاز به قرضۀ عمومی داریم و پول را هم سرمایه‌دارها می‌توانند بدهند یک مجلسی به‌عنوان مجلس بزرگان از همین اشراف و سرمایه‌دارها درست می‌کند و این آغاز ورود دو نفر از مهم‌ترین ماسون‌های فرانسوی به سیاست در فرانسه است دو نفر به اسم ژنرال لافایت که در آمریکا کنار آمریکایی‌ها جنگیده و در جنگ انفصال به آمریکایی‌ها کمک کرده و دوباره همین آقای فیلیپ اورلئان که این‌جا حالا وارد سیاست شدند این دو نفر لوئی شانزدهم کالون را هم برکنار می‌کند یک آقایی به اسم دوبرین را روی کار می‌آورد که حالا این ژنرال‌ لافایت و آقای اورلئان نقششان این‌جا مشخص می‌‌شود ژنرال لافایت مجلس بزرگان را از دادن قرض به لویی شانزدهم و دوبرین منع می‌کند و مجلس این کار را نمی‌کند و فیلیپ اورلئان هم مجبور می‌کند شاه را از طریق اقداماتش در مجلس که نهایتاً شاه قبول می‌کند که مجلس طبقات انتخاباتش برگزار بشود و دوباره نکر را روی کار می‌آورند و می‌توانیم بگوییم که این آغاز برگزاری انتخابات اتاژنرو یا مجلس طبقات آغاز ماجرای انقلاب کبیر است که حالا در فوریه انتخابات برگزار می‌شود و ماه می نماینده‌ها می‌آیند به ورسای و دیگر حالا زد و خوردهای بین مجلس و دربار دوباره یک ماسون دیگری به اسم جوزف. سی. اس پیشنهاد می‌کند اکثریت مردم فرانسه به ما رأی داده‌اند یک مجلس ملی را بیندازیم و هر سه طبقه در مجلس ملی مجتمع بشویم اما دو طبقۀ دیگر یعنی اشراف و کلیسا (کشیش‌ها) قبول نمی‌کنند و این‌ها خودشان مجلس ملی را تشکیل می‌دهند شاه در مجلس را به روی این‌ها می‌بندد و این‌ها می‌روند در سالنی به اسم سالن تنیس یا ژو دو پوم که معروف است سوگند معروف ژو دو پوم را می‌خورند که آقای جوزف. سی. اس این وسط ایستاده و دستش را گرفته بالا ایشان هم کشیش است هم ماسون هست و هم کسی است که هم انقلاب کبیر را راه انداخت و هم بعداً انقلاب کبیر را نابود کرد … عجب پدیده‌ای است دو نفر کشیش داریم که بد بلایی سر انقلاب کبیر می‌آورند و حتی بد بلایی سر کلیسا می‌آورند این‌ها آدم‌های عجیبی هستند مجلس تبدیل می‌شود به مجلس مؤسسان بعد از این‌که شاه به مجلس می‌آید و نماینده‌ها نهایتاً حاضر نمی‌شوند که مجلس را ترک کنند باز می‌شود گفت تحریک یک ماسون دیگر یک ناطق خیلی معروف به اسم کنت دو میرابو مجلس مؤسسان تشکیل می‌شود و نهایتاً آن دو طبقۀ دیگر هم وارد مجلس می‌شوند و دیگر شروع می‌کنند به تدوین قانون اساسی جدید فرانسه و این به‌نوعی می‌شود گفت آغاز درگیری‌هایی بین فرانسوی‌ها و دربار حالا اتفاقی که می‌افتد شاه این موضوع را قبول کرده مجلس مؤسسان ایجاد شد اما باز دربار نمی‌تواند با این موضوع کنار بیاد به خاطر همین سربازان خارجی را که حالا بیشتر سربازان سوییسی هستند بیست و پنج هزار سرباز را وارد ورسای می‌کند و دوباره نیکر را برکنار می‌کند نیکر این وسط شده مرغ عزا و عروسی یک‌بار او را می‌آورند یک‌بار می‌برند هر جا بخواهند باجی به انقلابیون بدهند نیکر میاد هر جا بخوان زهرچشمی بگیرند نیکر می‌رود این سربازان سوییسی گارد سلطنتی بودند؟ بله گارد سلطنتی بودند سربازان سوییسی گارد سلطنتی بودند و این‌جاست که در همین دوران در فرانسه پاله رویال فعال‌شده ناطقه‌ها این خطابه‌گوها روی نیمکت‌ها می‌روند و شروع می‌کنند برای مردم با هیجان تعریف می‌کنند که شاه سربازان خارجی را آورده و مجلس در خطر است و نمایندگان ما در خطرند باید به دادشان برسیم مردان اگر کاری نکنید آزادی به خطر می‌افتد و مردم را به هیجان می‌آورند اولین شورش‌ها و درگیری‌ها می‌شود گفت یازدهم ژوییه هزار و هشتصد و هشتاد و نه در پاریس اتفاق می‌افتد مثل حالا می‌شود گفت اسطوره‌های همۀ دوران‌های انقلاب فرانسه دوباره چند زن کشته می‌شوند این چند زن کشته می‌شوند در فرانسه معمولاً آغاز یک شورش عظیمی هست این زن‌ها که کشته می‌شوند فردای آن روز ژنرال لافایت گارد ملی که حالا در تاریخ فرانسه داستان‌ها دارد این گارد ملی را پایه‌گذاری می‌کنند با دوازده هزار پاریسی … یک‌جوری در مقابله با گارد سلطنتی گارد ملی … بله بله یک نیروی شبه‌نظامی مردمی برای مقابلۀ نظامی با دربار حکم میلیشیا داشتند؟ بله یک نوع میلیشا هستند البته جنگ چریکی نمی‌کردند ولی یک نوع میلیشیا بودند و از دوازدهم تا چهاردهم ژوئیه این‌ها به‌دنبال اسلحه حمله می‌کنند به انواع این کاخ‌های عمومی و دولتی و درباری و اسلحه به‌دست می‌آورند و نهایتاً چهاردهم ژوئیه آن طوفان باستیل آن حملۀ معروف فرانسوی‌ها به باستیل که تا امروز هر ساله دارند تاریخ و روز آن را جشن می‌گیرند اتفاق می‌افتد و حالا دلیل این‌که به زندان باستیل حمله می‌کنند هم می‌تواند یک سؤال تاریخی باشد … مهم است چون به کاخ شاه حمله نمی‌کنند حمله به زندان قلعه‌ای می‌کنند که فرو‌ریختن آن و کشتن حاکم باستیل را نماد وقوع انقلاب کبیر فرانسه می‌دانند دلیلیش چیست؟ باستیل مگر چقدر مهم است … بد نیست شاید از روی این رمان الکساندر دوما که حالا … غرش طوفان … مجموعه‌ای به اسم غرش طوفان تجمیع شده من بخشی از این را که دوما گفته چرا می‌روند سمت باستیل را بخوانم … جلد چندم هست؟ جلد دوم از هفت جلد هست بحث اصلی این است که در پاریس یک شورشی به‌پا شده و یک آقایی به اسم بیلو هم وجود دارد شخصی به اسم دکتر ژیلبرت که یک ماسون معروف و یک ایدئولوگ معروف است دستگیر شده و در باستیل زندانی‌ است این آقای بیلو آمده پاریس ایشان را ببیند آقای ژیلبرت را ببیند و متوجه می‌شود که این در باستیل است و این را از پسرش می‌شنود و حالا این هم با نطق‌هایی که آن موقع می‌شده شاید آشنا بشویم بد نیست و همین که دلیل اصلی رفتن به باستیل را متوجه بشویم که پسر آقای ژیلبرت می‌گوید کتابی را از جیب بیرون آورد و به بیلو ارائه داد و بیلو دید که این عنوان در پشت کتاب نوشته شده است میثاق اجتماعی و از او پرسید خط پدر شما در کجاست سباستین خط پدر را که با مداد نوشته شده بود به بیلو نشان داد بیلو خط را بوسید و گفت اینک آسوده خاطر باشید زیرا من پدر شما را از باستیل نجات خواهم داد آغاز این مکالمه با پسر این‌ ژیلبرت است و بعد وقتی به پاریسی‌ها می‌گوید پاریسی‌ها می‌گویند نمی‌شود باستیل را گرفت باستیل یک قلعۀ چند صد‌ساله است با دیوا‌رهای آن‌چنانی و درهای آن‌چنانی با پلی که روی آن خندق زدند چه‌جوری می‌خواهی باستیل را بگیری آقای بیلو یک نطق کوتاهی می‌کند جالب است می‌گوید ای پاریسی‌های ترسو و راحت‌طلب شما کلنگ و دیلم دارید و از سنگ می‌ترسید شما گلوله‌های سربی دارید و از درهای آهنی می‌ترسید شما باروت دارید و از آتشفشانی توپ‌ها می‌ترسید ای پاریسی‌های ترسو تا وقتی طرز فکر شما این‌طور است باید تحت ظلم باشید و حکام شما برده‌وار شما را به زنجیر بکشند حالا ادامه دارد این چیزی که دوما به آن اشاره می‌کند نشان می‌دهد باز این حملۀ به باستیل یک القای عمومی یا یک نتیجه‌گیری جمعی و عمومی نبوده … تصمیم‌سازی شده برای مردم … تصمیم‌سازی وجود داشته که برای آزادی یک نفر باید بریم باستیل را بگیریم که حالا هر ساله دارند این واقعه را جشن می‌گیرند … حالا مجموعاً در باستیل چند زندانی سیاسی بوده … چیزی که از مجموعه منابع مختلف به‌دست می‌آید می‌گویند نهایت هشت زندانی هشت زندانی در باستیل بودند حالا مهم‌ترینش دکتر ژیلبرت بود که به نظرم در خدایان تشنه‌اند آناتول فرانس هم یادی از او شده بود یعنی زندانی مهم باستیل که انگار فیلسوف انقلاب الآن در زندان است و به‌خاطر این هشت زندانی این همه خونریزی و حمله به باستیل خیلی جنگ سختی است … ۴ روز طول می کشد تسخیر باستیل … این ماجرا پس خیلی حالا نقل دارد بسیار خب مشخصاتی که در این‌جا مرور کردیم و شما برشمردید این‌ها بود دیگر تهییج توده‌های مردمی ضدیت با دین بی‌بند‌وباری اخلاقی انقلاب با ماهیت ماسونی یا حالا بگوییم اتاق اندیشه‌ورز ماسونی و حالا صفات دیگری نظیر پیش‌قراولی انتلکتوئل‌ها و روشنفکرانی که زمانی در کلوپ‌ها در واقع این‌ها تربیت شدند مشق انقلاب و ایدئولوژیک کردند و انگیزه‌سازی مردمی از طریق سخنرانی‌های مهیج این روشنفکران و فضای مناسبی به نام پاله رویال که مردم در آن‌جا بروند در کنار انگیزه‌های کاذب و فاسد حالا سخنرانی‌های مهیج انقلابی هم بشنوند و حالا نهادسازی‌های مدنی از جنس ایجاد پارلمان و مجلس‌های مختلف دست به دست هم داد که مشخصات اصلی انقلاب کبیر فرانسه را رقم بزند که این‌ها را ما در انقلاب‌های قبلی به این صورت نداشتیم و بعضی‌هایش از این مشخصات که برشمردیم مختص انقلاب کبیر فرانسه است بسیار خب فکر می‌کنم به زمان پخش کلیپ اول گروه شما رسیدیم با هم این کلیپ را می‌بینیم ناگهان بغض فروخوردۀ فرانسوی‌ها طوفان شد و گریبان باستیل را گرفت که نماد سال‌ها سلطۀ سلطنت مطلقه بر آنها بود و نتیجه‌اش شد انقلاب انقلاب کبیری که آمیزه‌ای بود از شور و شوق، خشم و خشونت و جرم و جنایت که به مدت ده‌سال فرانسه را به کام خود فرو برد و در سه دورۀ سیاسی نتایج مختلفی به‌بار آورد ابتدای آن دوران مشروطه بود مشروطه‌ای که از سال هزار و هفتصد و هشتاد و نه تا هزار و هفتصد و نود و دو در طول پنج‌سال در گیرودار یارگیری‌ها و حزب‌بازی‌ها یک اعلان حقوق بشر صادر کرد یک قانون اساسی و یک میراث ده‌سالۀ جنگ با کشور‌های اروپایی اما فرار و دستگیری لوئی شانزدهم و شورش‌هایی که در پی آن به وقوع پیوست نتیجه‌ای جز پایان سلطنت مشروطه و آغاز جمهوری نداشت جمهوری هزار و هفتصد و نود و دو که وعدۀ دوران آزادی برابری و برادری را می‌داد با جشن و پایکوبی شب بیست و یک سپتامبر شروع شد با اعدام شاه و ملکه تن پادشاهان اروپایی را به لرزه انداخت با اعلام قانون مظنونین به یأس و ترس بدل گشت با آغاز دوران ترور به خون آغشته شد و در نهایت در هزار و هفتصد و نود و چهار با اعدام روبسپیر فساد‌ناپذیر با شادی و هلهله به پایان رسید پس از آن نوبت آخرین دورۀ سیاسی انقلاب شد دورۀ هیئت مدیره که ملغمه‌ای بود از تمام تاریکی‌های دو دورۀ گذشته با دشمنانی که هم از طرفداران سلطنت از دست رفته بودند و هم از هوا‌خواهان جمهوری به‌دست نیامده تا جایی‌که شورش‌ها در پاریس هیئت‌مدیره را وادار به استفاده از ارتش کرد و ارتشی که روزی با افتخار دشمن را از خانه بیرون کرده بود با غرش توپ و آتش تفنگ‌های خود پاریس غوغا‌زده را در حیرت و سکوت فروبرد فرانسۀ هزار و هفتصد و نود و نه به‌هم ریخته بود و انقلاب حکم محتضری را داشت که هیئت‌مدیره دشنۀ آخر را خودش به قلب آن فرو کرد و با کودتای ناپلئون نفس آخرش را کشید اما مردمی که روزی امیدوارانه گرمای آفتاب آزادی را از پس دیوارهای فروریختۀ قلعۀ باستیل احساس کرده‌ بودند در نهایت زخم‌خورده و مغموم خسته و از دست‌رفته ظهور امپراتوری را تماشا می‌کردند که هزار‌سال پیش از آن در سال هشتصد میلادی تمام این ماجرا از او شروع شده بود بسیار خب پلی‌بک اول یا همان کلیپ فتح باستیل و وقوع انقلاب را با هم دیدیم جناب آقای امیری با این سؤال ادامه بدهیم بحث را که به‌هر تقدیر انقلابیون پاریسی به تحریک روشنفکران طی یک جنگ خونین چهار روزه باستیل را فتح کردند و الآن در فرانسه قرار است چه اتفاقی بیفتد انقلاب تمام شد انقلاب شروع شد الآن در چه مرحله‌ای از این انقلاب هستیم … بنده هم سلام عرض می‌کنم خدمت شما و مخاطبین گرامی چیزی که برای شروع انقلاب کبیر می‌گویند همین فتح باستیل است ولی خب یک‌سری جریانات هست که هنوز ادامه دارد مثلاً پانزدهم ژوییه شاه می‌آید و قول می‌دهد که این سربازانی که به کاخ ورسای آمدند را متفرق کند بروند … سربازان سوئیسی؟ … بله و نیکر را هم دوباره برگرداند به کار کلاً از این استفاده می‌کند هر جا که به مشکل می‌خورد ولی مجلس می‌بیند که شرایط از دستش خارج شده مردم به قصرها و کلیساها دارند حمله می‌کنند کشیش‌ها را شکنجه می‌کنند افراد سلطنتی اشراف را شکنجه می‌کنند که آقای کدخدایی هم ابتدا اشاره کردند که یک ستون یا درخت مقدس هم معروف می‌شود این‌ها را به آن ستون می‌بستند و شکنجه می‌کردند برای تلافی کارهایی که در این مدت انجام شده مجلس برای جمع کردن این اتفاقات اعلام می‌کند که ما این سیستم فئودالی را که تا آن زمان بوده و در جلسۀ قبل هم توضیح داده شده لغو می‌کنیم مالیات را برابر می‌کنیم و حتی جفرسون را از آمریکا برمی‌داریم می‌آوریم این‌جا که یک حقوق بشر بنویسد … توماس جفرسون معروفی که در برنامۀ انقلاب آمریکا بینندگان محترم این برنامه با شخصیت او آشنا شدند و این‌که او چه‌گونه بر مبنای سایروپدیا آمد و ملهم از آن قانون اساسی آمریکا را تنظیم کرد حالا او را به‌عنوان تئوریسین انقلاب دارند می‌آورند که منشور حقوق شهروندی بنویسد؟ چی تنظیم کند؟ منشور حقوق بشر و شهروندی را بنویسند حالا جلوتر هم توضیح می‌دهیم قاعدتاً این‌جا جناب آقای کدخدایی باید برویم سراغ این نکته که اگر مصوباتی در قالب منشور حقوق شهروندی تنظیم می‌شد یا حالا بالاخره از جایی فراهم می‌آمد آیا شاه باید این‌ها را تأیید می‌کرد امضا می‌کرد اگر امضا نمی‌کرد چه اتفاقی می‌افتاد چون ظاهراً از این به بعد وقایعی از این دست داریم چند بار این اتفاق می‌افتد یعنی مقابلۀ شاه با مجلس از طریق امضا نکردن مصوبات مجلس خوب این مصوبات مجلس برای این انجام داد که بتواند یک مقدار از تهییج عمومی که سراسر فرانسه را در برگرفته کم کند شاه وقتی از امضای این قوانین که خیلی هم قوانین مهمی هستند و می‌شود گفت دارند یک دوران تاریخی در فرانسه را از بین می‌برند دوره فئودالی دارد از بین می‌رود دورۀ اختلاف طبقاتی دارد از بین می‌رود و شاه حالا به این‌ها جواب نه می‌دهد می‌گوید نه من رد می‌کنم چنین چیزی را مردم فرانسه نسبت به این موضوع عقدۀ بدی را از شاه به‌دل می‌گیرند اما برای بروز حالا این عقده و برای تسویه حساب مجبورند تا پنجم اکتبر صبر کنند حالا پنج اکتبر چه اتفاقی می‌افتد روز قبلش یعنی چهارم اکتبر پاریس پر می‌شود از اعلامیه‌هایی به قلم مارا این پزشک این ماسون و ژورنالیست جنجالی … بله پدر ژورنالیسم برانداز فرانسه که وقتی قلم می‌زد از چند نفر تا چند هزار نفر در فرانسه معمولاً کشته می‌شدند معمولاً قلم‌هایش با خونریزی همراه بود این بیانیه و اعلامیه محتوایش این است که دیروز یعنی روز سوم در سوم اکتبر در ورسای سربازان خواجه که جدید به ورسای آمدند جشنی با حضور ملکه و شاه برگزار کردند که در آن جشن نشان ملی را زیر پا لگدمال کردند و حالا خیلی به خاندان سلطنتی ابراز علاقه کردند این موضوع باعث می‌شود که پنجم اکتبر زنان پاریسی که حالا می‌توانیم بگوییم زنان محلۀ سن‌آنتوان که خیلی معروف بودند از مقابل پاله رویال و باز هم با هزینه‌ای که دوک اورلئان پرداخت و تجهیز کرده این‌ها را با داس و کلنگ و چنگک و هر دستشان آمده چوب و چماق و یک عراده توپ که این عراده توپ هم معمولاً در انقلاب کبیر جزو اسطوره‌هاست حتماً یک عراده توپ باید جلوشان راه بیفتد شروع می‌کنند و به‌سمت باستیل می‌روند با این شعار که به‌دنبال نان می‌روند حالا در راه هم مردانی را که بیکار بوده‌اند و انقلاب کبیر آنها را از نان‌خوردن انداخته بوده و یا هر چیز دیگری با این‌ها همراه می‌شوند و جمعیت زیادی می‌روند سمت ورسای دیر وقت می‌شود گفت حالا غروب به ورسای می‌رسند و به این نتیجه می‌رسند که الآن وقت خوبی برای حمله به کاخ نیست شب را در وضعیت جالبی که حالا در رمان‌ها شرح داده شده زن و مرد در خیابان‌ها می‌خوابند و فردا به کاخ حمله می‌کنند دو نفر از نگهبان‌ها را می‌کشند سرشان را به نیزه می‌زنند و بعدازظهر روز ششم اکتبر کالسکۀ خاندان سلطنتی در حالی‌که زنان نان‌ها و سرهای بریده‌شده را به نیزه زدند و دارند دور این کالسکه خوشحالی می‌کنند نهایتاً به پاریس برمی‌گردند و دیگر خاندان سلطنتی در امان نیستند وارد مرکز اغتشاشات یعنی پاریس می‌شوند بحث بعدی این است که بعد از چند روز می‌گویند ده روز بعد گویا مجلس هم وارد پاریس می‌شود و از این‌جا به بعد دیگر داریم حضور پر تعداد فرانسوی‌ها و آدم‌های بیکار، زنان بافنده که خیلی حالا در مورد آنها نقل وجود دارد به مجالس و اثر گذاشتن روی رأی نماینده‌ها که حالا یا تشویق کنند یا هو بکشند و این هم موضوعی است که در فرانسه به‌نوعی می‌شود گفت برای اولین‌بار دارد اتفاق می‌افتد خوب ظاهراً نقش زنان این‌جا خیلی دارد پر رنگ می‌شود از زنان نامنظم و بدنام پاریسی که یک‌دفعه آزادی‌خواه می‌شوند و در طلب نان به ورسای می‌روند ولی شبی را به ولنگاری اخلاقی می‌گذرانند و فردا پیش‌قراول حمله به کاخ و سر بریدن نگهبانانند تا زنان بافنده، این زنان بافنده گویا در انقلاب کبیر فرانسه خیلی رکن رکینی هستند یعنی یک‌جوری دارند شأن مویرا‌ها یا خواهران سرنوشت یونان باستان در اساطیر یونان تداعی می‌کنند چون در یونان باستان سه خواهر اسطوره‌ای هستند آتروپوس، کلوتو، لاخسیس که این‌ها در واقع سرنوشت انسان‌ها را رقم می‌زنند با رشتن نخی و بریدن آن به حیات و ممات آدم‌ها حالا طبق خرافات یونانی شکل می‌دهند حالا گویا سروکلۀ افرادی پیدا‌شده به‌نام زنان بافنده که من دیدم در رمان خدایان تشنه‌اند آناتول فرانس و داستان دو شهر چارلز دیکنز هم خیلی پررنگ به آنها پرداخته این‌ها گویا یک‌جوری کد‌نویس‌های انتقام کبیر فرانسه هستند دقیقاً در مورد این‌ها توضیح می‌دهید که اگر وجود داشتند اولاً چقدر این ماجرا دقیق است و حالا اگر وجود داشتند دقیقاً کارکرد زنان بافنده در کنار گیوتین چی بود … حالا اسم بردید از این رمان‌ها من آوردم بخشی از همین رمان داستان دو شهر را در این مورد بخوانم که موضوع جالبی است من اول از روی رمان می‌خوانم بعد توضیح دیگری اگر لازم بود می‌دهم می‌گویند ژاک شمارۀ دو اسم‌ها در دوران انقلاب گویا به‌صورت رمزی بوده از دو فاژ پرسید مطمئن هستی که نحوۀ نگهداری صورت اسامی باعث سرافکندگی ما نخواهد شد در این‌که امن است حرفی نیست چون به‌غیر از خود ما کسی نمی‌تواند آن را کشف رمز کند اما خود ما همیشه می‌توانیم آن را کشف رمز کنیم یا بهتر است بپرسم او قادر خواهد بود دوفاژ قد راست‌کرده گفت ژاک اگر خانم من تصمیم گرفته بود صورت اسامی را فقط در حافظۀ خودش هم ضبط کند یک کلمۀ آن را حتی یک حرف آن را اشتباه نمی‌کرد حالا که آن را با نشانه‌های مخصوص خودش با دست‌های خودش بافته مطمئن باش کشف آن برایش مثل روز روشن خواهد بود به مادام دو فاژ اطمینان داشته باشیم یعنی موضوعی که این‌جا مطرح می‌کند چارلز دیکنز در کتاب و در انقلاب کبیر و در کتاب‌های دیگر هم مطرح بود دربارۀ انقلاب کبیر این است که زنان بافنده از چند سال قبل از انقلاب شروع می‌کردند اسامی اشراف و شخصیت‌هایی که می‌خواستند یک روز از این‌ها انتقام بگیرند را به کد می‌بافتند و این بافتۀ این‌ها روزی که شکافته می‌شد، می‌شد سند اعدام آن شخصی که حالا اسمش در این بافتنی‌ها وجود‌داشته … پس این تصویر مشهوری که در اکثر مستندها و فیلم‌های منسوب به انقلاب کبیر فرانسه می‌ینیم که گیوتین دارد گردن قطع می‌کند زنانی آن‌جا خیلی خونسرد به بافتن بافتنی مشغولند و خون گاهی وقت‌ها شتک می‌زند به آن بافتۀ آنها که در مستند مثلاً انقلاب کبیر فرانسه بی بی سی جزو تیتراژ این هست اشاره به نقش این زنان دارد که این‌ها در واقع یک‌جور خواهران سرنوشت هستند و تعیین‌کنندۀ سرنوشت اشراف بعد از وقوع انقلاب، خب اگر توضیحی باز هست بفرمائید … بله حالا موضوع دیگری که می‌توانیم این‌جا به آن اشاره کنیم این است که داریم از سال هزار و هفتصد و هشتاد و نه عبور می‌کنیم و می‌رویم به سال نود اواخر سال هزار و هفتصد و هشتاد و نه چند مصوبه علیه کلیسا داریم یعنی اتفاقاتی که می‌افتد این مجلس وارد پاریس شده و چند مصوبه اولین مصوبات ضد کلیسا است که مهم‌ترین آنها ضبط اموال کلیسا و حالا فروش آنها به مردم فرودست فرانسوی که نهایتاً همین جا کمکی می‌شود به یهودی‌هایی که دلال‌های مالی بودند کسانی‌که از طریق ربا پول درمی‌آوردند و فرانسوی‌های مسیحی تا سال‌ها از پس پرداخت سود این پولی که از یهودیان گرفتند بر نیامدند که یک دوره‌ای ما داریم به ناپلئون شکایت می‌کنند از دست یهودی‌ها که ما نمی‌توانیم سود این‌ها را بدهیم باید چه‌کار کنیم میرویم سال هزار و هفتصد و نود شروع سال هزار و هفتصد و نود هم دوباره یک مصوبه ضد کلیسا فرانسوی‌ها تصمیم می‌گیرند که کلیسای فرانسه از کلیسای روم جدا بشود دیگر ما با کلیسای روم کاری نداریم و موضوع بعدی این است که به‌نوعی پاپ دیگر نقشی در فرانسه ندارد کشیش‌ها اسقف‌ها دیگر از طریق پاپ انتخاب نمی‌شوند فرانسوی‌ها تصمیم می‌گیرند خودشان انتخاب کنند این موضوع باعث می‌شود فرانسه دو تکه شود کشیش‌های سفید طرفدار سلطنت سوگند نخورده و کشیش‌های آبی که طرفدار انقلاب‌اند و سوگند خوردند به این مصوبه اتفاق بعدی که در سال هزار و هقتصد و نود می‌افتد و آن هم مهمه جشن فدراسیون است جشن سالگرد باستیل که زن و مرد پاریسی در تعداد بالا هفت شبانه روز زحمت کشیدند میدان شان دو مارس را آماده کردند محراب زدند برای این جشن و حالا داستان‌هایی که دربارۀ این هم هست خیلی جالبه و نهایتاً این‌که می‌شود گفت یک نقطۀ خیلی مهم و اساسی در انقلاب کبیر حساب می‌شود در محراب وطنی که درست کردند دو نفر باید بروند یک کشیش و یک ژنرال که سوگند بخورند به پرچم جدید فرانسه و حالا هر دوی این‌ها یار مردمند و از اعضای مهم فراماسونری در فرانسه و این دو می‌روند بالای محراب و سوگند می‌خورند به پرچم جدید فرانسه … دقیقاً چه افرادی هستند؟ کشیش که آقای تالیران هست پدر دیپلماسی بر انداز فرانسه یعنی انقلاب می‌کند جمهوری می‌کند تا موقعی که زنده است مدام می‌آورد می‌برد و نفر بعدی که ژنرال لافایت هست یعنی پیام عجیبی است که دارند ماسون‌ها منتقل می‌کنند از این مراسم پرچم به‌دست آنهاست این انقلاب کبیر را انگار می‌خواهند بگویند که ما ایجاد کردیم در این آنارشی و فضای آشوبی که ایجاد‌شده نقش خاندان سلطنتی چیست چون انقلابی اتفاق افتاده فعلاً کسی با آنها کاری ندارد و اصل تسویه حساب با بخشی از کلیسا صورت‌گرفته به کشیش‌ها تعرض‌شده به راهبه‌ها هتک حیثیت صورت‌گرفته و اتفاقاً اموال کلیسا غارت شده کسی ظاهراً هنوز با شاه و ملکۀ اتریشی‌تبار ماری آنتوانت کاری ندارد اوضاع آنها الآن چه‌گونه است در این سال؟ خب در این وضعیت شاه می‌آید از این شرایط که ملکه اتریشی است استفاده کند و می‌خواهند به اتریش فرار کنند که حالا آن‌جا متحد بشوند چون برادر ملکه پادشاه اتریش هست به‌سمت اتریش بروند و از آن‌جا به فرانسه حمله کنند و سعی کنند آن تاج و تختشان را حفظ ‌کنند حالا یک اتفاقات جالبی این‌جا می‌افتد که اگر بخواهیم خیلی خلاصه اشاره کنیم این‌ها با لباس مبدل و یک کالسکۀ خاصی که می‌گویند اشتباه می‌کنند کالسکۀ سلطنتی هم استفاده می‌کنند … فرار می‌کنند با کالسکۀ سلطنتی هم فرار می‌کنند؟ در بعضی منابع نوشته شده بعد در راه که داشتند می‌رفتند خب ایست بازرسی بوده این‌ها را می‌بینند ملکه یک کم بد برخورد می‌کند چون کارشان را طول می‌دهند تا بررسی کنند مثلاً می‌گوید بجنبید این چه وضعیتیه؟ این‌ها شک می‌کنند که کسی با چنین لباسی و سطح طبقۀ اجتماعی چنین رفتاری عجیب است … از تحکم اشرافی او پی به ماهیتش می‌برند … که این‌ها را می‌برند جایی و حالا دارند غذا صرف می‌کنند افرادی از دربار می‌رسند به این‌ها خبر داده بودند می‌فهمند که نه این‌ها شاه و ملکه هستند مجبورشان می‌کنند که برگردند و این‌جا لو می‌روند و برمی‌گردند یعنی باز دستگیر نمی‌شوند برگردانده می‌شوند … ولی خب دو پیامد خیلی بد برای این‌ها دارد یکی این‌که آن جایگاهشان را بین مردم از دست می‌دهند یعنی باز مردم به این‌ افراد علاقه داشتند ولی وقتی این اتفاق افتاده و این که حالا بعد از آن هم صحبت می‌شود که شاه خائن است و می‌خواهد برود از اتریش کمک بطلبد و بعد حمله کند این‌جا جایگاهشان را از دست می‌دهند مجلات مختلفی بیرون می‌آید راجع به ملکه عکس‌های مختلفی بیرون می‌آید و شخصیت این‌ها را تخریب می‌کنند و آن اتفاق دوم هم گفتم این‌که دیگه شاه را خائن می‌دانند و حالا افرادی که آن‌جا هستند می‌گویند شاه می‌خواهد به اتریش برود و به ما حمله کند ما پیش‌دستی می‌کنیم خودمان به اتریش اعلام جنگ می‌دهیم و این دو پیامد هست که به ضرر این‌ها تمام می‌شود … این عملیات روانی دقیقاً توسط چه افرادی مدیریت شد کدام ژورنالیست‌ها بالاخره کدام خطبا آمدند و این فضا را به جامعه منتقل کردند که ملکه از جهت اخلاقی فاسد است همان‌طور که اشاره کردید عکس‌ها و تصاویر نقاشی‌شده و مستهجنی از او در جامعه منتشر کردند و این‌که شاه خائن است این بالاخره یک جایی مدیریت‌شده چه افرادی بودند؟ این قبلاً اشاره شد که یک‌سری از افراد بودند که سخنوران خوبی بودند خب این‌ها می‌آمدند برای مردم سخنرانی می‌کردند و حالا اگر مجله یا روزنامه یا اعلامیه‌ای چاپ می‌شد این‌ها را برای مردم می‌خواندند و همین افراد بودند که شروع کردند بر ضد ملکه و شاه صحبت‌کردن … یعنی مثلاً ژان پل مارا قطعاً جزو این‌ها بوده که حالا مارا وضعیت رادیکال‌تری را پیشه می‌گیرد می‌گوید که ما جمهوری می‌خواهیم و اصلاً باید شاه اعدام بشود و الآن یک شورشی هم راه می‌اندازد که توسط گارد ملی جمع می‌کنند این شورش را و حالا مارا برای این‌که فرار کند از این پیگرد قانونی و این مشکلاتی که برایش پیش آمده فرار می‌کند می‌رود در فاضلاب و مدت‌ها مجبور است آن‌جا بماند بیماری پوستی پیدا می‌کند که حالا در نقاشی که از مارا می‌بینیم اکثراً او را در وان به تصویر می‌کشند … جالب است یعنی ژنرال لافایت مؤسس گارد ملی این‌جا معتقد است که هنوز زود است برای طرح شعار جمهوری و رفتن شاه و در یک عکس‌العمل تأدیبی پیروان مارا را سر جای خودشان می‌نشاند و مارا هم به فاضلاب پناه می‌برد که گرفتار عارضۀ شدید پوستی می‌شود … مجلس مؤسسان هم می‌آید قانون اساسی را تصویب می‌کند و اسمش را تغییر می‌دهد به مجلس مقننه و حالا گروهی از ژاکوبن‌ها که طرفدار جنگ با کشورهای خارجی هستند ژیروندن نام می‌گیرند و به همان اتریش که گفتیم حمله می‌کنند که پیش‌دستی کرده باشند و اولین شکستی که می‌خورند می‌خواهند که کشیش‌های سفید را تبعید کنند که شاه قبول نمی‌کند که حالا این‌ها حمله می‌کنند به کاخ شاه و یک شب‌کلاه قرمز می‌گذارند سرشاه که دوباره یادآوری کنند به شاه در وضعیت انقلابی هستیم و شرایط عادی نیست که حالا این را امضا نکرده … این ماجرای شب‌کلاه قرمزی هم که در اکثر تابلوها بر سر انقلابیون فرانسوی می‌بینیم اگر در موردش توضیحی دارید بفرمایید چون بعداً به نماد ثابت انقلابیون تبدیل می‌شود ظاهراً به کلاه فریژی معروف می‌شود … کلاه فریژی، کلاه آزادی، بحث این است که فرانسوی‌ها از این شب‌کلاه قرمز به‌عنوان نماد آزادی استفاده می‌کردند و این حالا به‌عنوان نماد آزادی شناخته‌شدنش این را چون برفراز نیزه داریم می‌بینیم … بله بله مربوط می‌شود به دوره‌ای که در روم باستان وقتی می‌خواستند اسیری را آزاد کنند و برای این‌که آن اسیر شناخته‌شده باشد از این کلاه‌های قرمز فریژی سرش می‌گذاشتند و این کلاه حتی قبل‌ترش در خود ارتش روم هم وجود دارد و ارتش هم باز اگربه عقب‌تر برگردیم می‌رسیم به فرقه‌ای حالا شبه مذهب میترائیسم … که آئین ارتش روم بود … آئین بخشی از این ارتشی‌ها بوده و الهۀ میترا این کلاه را به سر می‌گذاشته و این کلاه نماد الهۀ میترا بوده که می‌توانیم بگوییم یک الهۀ ضد خدا و عصیان‌گر در برابر خدا هم حساب می‌شود و قبل از آن هم یعنی شروعش را برمی‌گردانند به یونان باستان و آن قضیۀ شاه میداس که شاه میداس می‌خواهد از خدایان که به من قدرت بدهید به هر چه دست می‌زنم طلا بشود دخترش را لمس می‌کند تبدیل به طلا می‌شود خدایان به‌خاطر این حماقت به او گوش‌هایی شبیه چهارپایان می‌دهند که برای این‌که این گوش‌ها را پنهان کند تصمیم می‌گیرد که چنین کلاهی به سر بگذارد … پس حالا کلاه ستارالعیوب میداس یا کلاه‌ میترا یا کلاه بردگان تازه آزاد‌شدۀ روم آمده شده نماد انقلابیون و آزادی‌خواهان فرانسوی جالب است و خب شاید خیلی‌ها توضیح این ماجرا را ندانند … بخش حماقتش را فرانسوی‌ها منظورشان بوده یا بحث آزادی‌اش را به‌هر حال آنها ظاهراَ تلقی یک‌جور ولنگاری و آزادی از آن داشته‌اند و اکثر افرادی که در فیلم‌ها هم می‌بینیم که آنارشیست‌های انقلاب‌اند حرکات خلاصه تند انقلابی انجام می‌دهند مردم را می‌کشند یا اموال را غارت می‌کنند معمولاً چنین کلاهی می‌بینیم بر سر دارند خب در ادامۀ وقایع چه اتفاقی افتاد به چهارده جولای می‌رسیم که دانتون با یک تعدادی حمله می‌کند به کاخ تویلری و بهانه‌شان هم این است که شاه طبق یک‌سری نامه‌نگاری‌هایی که با اتریش و برخی از کشورها داشته می‌خواهد بر ضرر مملکتش کار بکند و از آنها حمایت خواسته پس خائن حساب می‌شود و باید کلاً سلطنتش لغو شود حالا وقتی که حمله به کاخ تویلری انجام می‌شود خانوادۀ سلطنتی به مجلس پناه می‌برند و این افراد دانتون و شورشیان مجلس را محاصره و این را درخواست می‌کنند مجلس هم قبول می‌کند هم سلطنت را لغو می‌کند هم خودش را کلاً ملغی می‌کند چون می‌گوید وقتی سلطنت نیست به من هم نیازی نیست بعد از این اتفاق کل قدرت دست کمیتۀ اجرایی به رهبری دانتون می‌افتد و حالا در این بین پروس هم به جنگ اضافه شده علاوه بر اتریش و قسمت‌هایی از فرانسه را گرفته و حالا در این هرج و مرج مارا هم از فاضلاب بیرون آمده نطقی می‌خواند و می‌خواهد دوباره وضعیت را بدتر کند که من حالا از رو می‌خوانم می‌گوید باید قبل از حمله به دشمن خارجی دشمن داخلی را از بین ببریم که این می‌شود سرآغاز یک اتفاق که تعداد خیلی زیادی شمشیر و داس و خنجر و این جور چیزها بردارند و به زندان‌ها حمله بکنند و حالا هر کسی از اشراف یا کسان دیگری هستند که فکر می‌کنند نقشی دارند و در زندان‌ها هستند را اعدام بکنند که یک نمونۀ خوبی از این را می‌شود گفت اعدام مادام لامبال از دوستان ملکه است که حالا پلی‌بکش هم به‌صورت انیمیشن کار شده و طی چهار روز حدود هزار و دویست نفر در پاریس و یا هزار و چهارصد نفر در جاهای دیگر قتل‌عام می‌شوند به‌خاطر همین فتوایی که مارا آنجا داده حالا این چیزی که آقای امیری گفتند این چهار روز از آن روزهای عجیب انقلاب کبیر فرانسه است و اتفاق‌هایی که در ۴ روز می‌افتد خود نویسنده‌های فرانسوی از آن به‌عنوان ۴روز شرم ملی یاد می‌کنند و این چهار روز آن‌قدر خشونت آن‌قدر این کشتار فجیع است و آن‌قدر این حیوان صفتی که فرانسوی‌ها از خودشان بروز می‌دهند عجیب غریب است که در رمان‌ها نقل می‌شود خیابان‌های پاریس پر از خون، بدن‌های تکه پاره، این‌ها حتی به زندان می‌رفتند در زندان طرف را می‌کشتند به این قانع نمی‌شدند … یک ژورنالیست افراطی و آنارشیست به‌نام ژان پل مارا مقدم بر ژنرال‌ها دستور قتل‌عام داده یعنی ژنرال لافایت ماسون می‌آید و عملاً مانع می‌شود در مرحلۀ اول ولی حالا او دیگر بعد از این‌که دانتون حرکتش را شروع می‌کند که حالا دانتون را هم به‌نام آزادی‌خواهی همه‌جا شهرت داده‌اند … شیر انقلاب … و شیر انقلاب حالا می‌بینیم که ظاهراً این شیر انقلاب یک ژورنالیست خطرناکی را از فاضلاب بیرون می‌آورد و با تحریک او این خشونت‌ها در پاریس اتفاق می‌افتد اهمیت بحث ژورنالیزم را از آن دوره داریم می‌بینیم تازه در جامعه‌ای که مردم سواد خواندن ندارند و خطبای جنجالی، سخنرانان پرشور باید با نطق‌های احساسی متون نوشته‌های مارا را برای مردم بخوانند و آنها را تهییج کنند برای انجام چنین رفتارهایی …حالا ما هم در پلی‌بک‌مان چند درجه رقیق‌شدۀ این اتفاقات را که برای خانم لامبال افتاده را نشان می‌دهیم یک مرتبه صدا زدند مادام لامبال که از دوستان ملکه بوده را بیاورید زن مقابل رئیس دادگاه ایستاد رئیس پرسید آیا حرفی برای گفتن داری و به‌نام ملت سوگند می‌خوری؟ زن ساکت ماند رئیس دادگاه دوباره سؤال خود را تکرار کرد زن گفت من هرگز این سوگند را یاد نمی‌کنم برای این‌که برخلاف عقیده و احساسات من است رئیس دادگاه گفت او را به Avenue ببرید و زن را وارد خیابان کردند در خیابان چشم آن زن به منظره‌ای افتاد که حتی در سلاخ‌خانه هم دیده نمی‌شد در دو طرف او در خیابان لاشه‌های زیادی بر روی زمین افتاده بود یک عده جلاد و داوطلب سراپا خون‌آلود با دشنه‌ها و شمشیرهای خون‌چکان فریادهای خشم بر می‌آورند زن بدبخت دست‌ها را روی صورت نهاد که آن منظره را نبیند و مردی به نام دوکاتل از پشت سر ضربتی بر فرق او زد و لامبال از پای درآمد دیگران گیسوان او را گرفتند و روی زمین کشیدند فردی فریاد زد او را به حال بیاورید او نباید در حالت اغماء کشته شود ولی هر قدر آب بر سر و صورت او ریختند به حال نیامد آن وقت مردی موسوم به لُبک که شاگرد قصاب بود سر لامبال را به‌وسیلۀ یک شمشیر کند به‌ زحمت از بدن قطع کرد دیگری دشنه‌ای را وارد سینۀ زن نمود و آن سینۀ بی‌سر را درید و دست را وارد قفسۀ سینه کرد و قلب زن را بیرون آورد جلادان وقتی از کار فارغ شدند باز ایستادند و از خود پرسیدند حال دیگر چه باید کرد یک‌مرتبه ندایی برخاست که به‌طرف تامپل برویم و سر لامبال را به زن اتریشی نشان بدهیم شخصی گفت این سر قابل معرفی نیست باید آن را آراست تا قابل معرفی شود شورشیان سر بریده را به آرایشگاه بردند و از آرایشگر خواستند که سر را بشوید و موهای آن را فر بزند مرد آرایشگر که از فرط بیم می‌لرزید ناگزیر اطاعت کرد سر را شست گیسوی لامبال را فر زد و روی آن پودر باشید لبک بعد از خاتمۀ کار گفت حال می‌توان سر را به زن اتریشی معرفی نمود بدین‌ترتیب انقلابیون به راه افتادند لبک در حالی‌که سر لامبال را بر نیزه زده بود جلوتر از همه حرکت می‌نمود در طرف چپ او یکی از شورشیان قلب لامبال را به شمشیری زده می‌آمد و عقب این دو چند تن از جلادان بدن پاره پارۀ لامبال را از طنابی گذرانده آن را می‌کشیدند در راه شورشیان مقابل یک میخانه توقف کردند که جامی بنوشند و رفع خستگی کنند یکی از شورشیان یک جام شراب در دهان سر بریده ریخت و فریاد زد به‌سلامتی ملت بنوش شراب از حلقوم بریده روی لبک فروریخت لبک سر را بلند کرد و مایعی را که از آن حلقوم بریده فرومی‌ریخت نوشید بسیار خب کلیپ مرگ فجیع خانم لامبال یا مادام لامبال را هم دیدیم که گویا از دوستان ملکه بوده … بله از دوستان نزدیک ملکه بود … که این رفتار با او می‌شود ظاهراً زنان خبر‌ساز دیگری هم در انقلاب هستند حالا هم در میان قربانیان هم در میان انقلابیونی که بعداً قربانی می‌شوند در مورد این زنان خبرساز و مهم و مشهور انقلاب اگر نکاتی است بفرمایید … یکی از این افراد خانم المپ دو گوژ است … المپ دو گوژ معروف، بله … که در بحث فمینیستی هم خیلی معروف است … بله مقتدای فمینیست‌های اولیه می‌دانند که بحث از وی سرآغاز‌شده که حالا یکی این بحث را توضیح می‌دهیم و و وضعیت زنان دیگری که بعد انقلاب کبیر بودند خب ایشان یک‌سری مقالات می‌نوشته و جایی‌که خیلی بروز پیدا می‌کند کارهای ایشان وقتی است که اعلامیۀ حقوق بشر صادر‌شده و ایشان اعتراض می‌کند که چرا همۀ بندهای آن راجع به مردها است و از کلمۀ زن در آن استفاده نشده و این عذر می‌خواهم این تصویر اصلی اعلامیۀ حقوق شهروندان هست؟ بله این نقاشی که حالا مثلث فراماسونری هم در بالای آن خودنمایی می‌کند … ما الآن هرم ماسونی داریم می‌بینیم چشم جهان‌بین داریم می‌بینیم اصلاً خیلی یعنی خودشان رسماً اعلام کردند ما ماسون هستیم دیگر چون همه طرف و اکثر نمادهای ماسونی این‌جا وجود دارد حتی سرهای بریده روی نیزه را سعی می‌کردند به شکل مثلثی نگه دارند این مثلث همه جا باید وجود داشته باشد … خب شما فرمودید که خانم المپ دو گوژ به مفاد این اعلامیه اعتراض می‌کند و می‌گوید کلمه فمن که منظور زنان هست به این اضافه بشود یعنی هر جا از مرد نامبرده‌شده باید کلمه فمن اضافه بشود یعنی حقوق فقط برای مردان نیست به زنان هم تعلق می‌گیرد که حالا این‌ها خواستار حق رأی هم بودند که جالبیش این است که خود اعلامیۀ حقوق بشر باز به همۀ مردان آن دوره هم حق رأی نمی‌دادند می‌گفته شما باید یک مقداری از سرمایه را داشته باشید که بتوانید همۀ مالیات‌هایی که مشخص‌شده را پرداخت کنید بعداً حق رأی داشته باشید … پس انقلابی‌بودن و حق رأی داشتن شروطی داشته که یکی از آن شروط پرداخت مالیات است … که صحبت هم شد سر فضای سرمایه‌داری که به نفع آنها کلاً کار انجام می‌شده و حالا اگر فضای زنان آن دوره را بخواهیم بررسی کنیم خب حق رأی نداشتند که خواستار آن بودند و حتی حق مالکیت هم نداشتند یا حتی کاری هم که انجام می‌دادند حقوق‌شان را به خودشان نمی‌دادند که این تا هزار و هشتصد و هشتاد و دو که به انقلاب پیر‌زنان معروف است می‌رسد که اگر این‌ها کار می‌کردند فقط به یک جنس مذکر از خانواده‌شان این پول پرداخت می‌شد … مشابه این را در انگلستان هم تحت عنوان انقلاب مادربزرگ‌ها داریم یعنی حتی مادربزرگ‌ها هم در آن سن و سال هم اگر کار می‌کردند شأنیت دریافت دستمزد و حقوق خودشان را نداشتند و این‌ها با یک خیزش اجتماعی در قرن نوزدهم موفق می‌شوند که دستمزد‌شان را خودشان بگیرند خب … که حالا یک‌سری نقش‌های دیگر هم این زنان در انقلاب دارند برای تهییج مردم ولی در مقابل این زنان شورشی که حالا برای تهییج مردم استفاده می‌شوند و به شورش فرا می‌خوانند یک تعداد دیگری از زنان هستند که مخالف این شورش‌ها هستند و مذهبی هستند که حالا اسم defender of faith مدافع ایمان را روی آنها گذاشتند … زنان مدافع ایمان جالبه … که حالا این شورشی‌ها آنان را زنان ضد انقلاب می‌خوانند یعنی به این اسم معروف است … یعنی خانوم‌ها به دو گروه مدافعین ایمان که به این‌ها می‌گویند ضد انقلاب و انقلابیونی که دیگه حالا خیلی قوانین کلیسایی را محترم نمی‌دارند تقسیم شدند که صحبت شد سر کشیش‌های سفید و آبی به آن کشیش‌های آبی که مرام انقلاب قسم می‌خورند با این‌ها کاری ندارند می‌گویند ما از کشیش‌های سفید حمایت می‌کنیم یا می‌آیند اسم‌های مقدس می‌گذارند روی بچه‌هاشان چون‌که ممنوع شده بود این چیزها و یا یک کار جالب دیگری که انجام می‌دهند محصولاتی را که تولید می‌کنند با پول نمی‌فروشند یا خرید و فروششان با پول نیست چون می‌گویند این پول پشتوانه‌اش اموال مصادره‌شدۀ کلیسا است پس ما از پول استفاده نمی‌کنیم پس این رفتار زنان مدافع ایمان بوده که با اصل انقلاب لائیک و ضد‌کلیسا موافق نبودند … از این زنان معروف شارلوت کوردی است که مارا به‌قتل می‌رساند … ماجرای ترور مارا، پس مارای ژورنالیست جنجالی که با فتوای ژورنالیستیش آن قتل‌عام چهار روز اتفاق افتاد توسط یک زن مدافع ایمان به‌نام شارلوت کوردی به‌قتل می‌رسد ماجرا چی بود؟ بحث اصلی که آقای امیری توضیح دادند این زنان مدافع ایمان خیلی مشکل داشتند با این رهبران انقلاب که معتقد بودند کلیسا و مسیحیت را شما دارید تخفیف می‌دهید شما دارید از بین می‌برید این‌‌ها را و حالا بعضی منابع هم از تحریک ژیروندن‌ها اسم می‌برند که می‌گویند در آن تقابلی که با ژاکوبن‌ها دارند عده‌ای را تحریک می‌کردند علیه رهبران ژاکوبن که حالا مارا هم که از ژاکوبن‌های معروف بوده بحث این است که مارا به‌عنوان یکی از رهبران انقلاب دیدار‌های مردمی داشته هر روزه و یک ساعات خاصی مردم می‌توانستند بروند و دیدار مردمی داشته باشند با مارا … ظاهراً این‌جا هم داخل وان است چون بیماری پوستی گرفته است از پنهان شدن در فاضلاب … خانم شارلوت کوردی به‌عنوان یکی از افراد جامعۀ فرانسه که یک دیدار داشته باشد با مارا و می‌گویند مثل این‌که می‌خواسته یک درخواست‌نامه‌ای را هم به مارا بدهد برایش امضا کند می‌رود وارد اتاق مارا می‌شود و مارا به‌همین هیبتی که می‌بینیم در وان پر از محلول ضدعفونی خوابیده بوده شارلوت کوردی کاغذ را می‌دهد دست مارا و مارا مشغول خواندن این کاغذ که بوده این دشنه (چاقو) را در می‌آورد و فرومی‌کند به سینه مارا که حالا یک نقاشی‌های معروفی هم وجود دارد که می‌گویند مارا را چند وقت این‌طوری نگه داشته بودند یعنی به جنازه دست نمی‌زدند نقاش‌ها را می‌آوردند که از این وضعیت مارا نقاشی بکشند به او شهید زندۀ انقلاب می‌گفتند بعد از مردنش به او چنین لقبی داده‌بودند به‌عنوان شهید زندۀ انقلاب نقاشی‌های مختلفی از او کشیدند که معروف‌ترینش نقاشی داویده که در هیئت مسیح مارا را کشیده … یک قدیس غیرمقدس این هم جالبه پس بالاخره مارا ژورنالیست جنجالی به‌دست یکی از زنان مدافع ایمان به‌نام شارلوت کوردی کشته می‌شود خب فرجام خانم شارلوت کوردی هم مشخص است دیگه، قاعدتاً گیوتین است ببینید تا این‌جا به سه گروه از زنان اشاره شد یکی مادام لامبالی که به آنها می‌گفتند شما در جناح سلطنت طلبید و به جرم دوستی با ملکه ماری آنتوانت به آن شیوۀ بسیار فجیع سرش بریده می‌شود که نقل شد یک گروه می‌شوند زنان انقلابی یا همراه با انقلابیون مثل المپ دو گوژ که خوب است اشاره کنید فرجام او چه می‌شود و یک گروه هم زنان مدافع ایمانند که با ولنگاری اخلاقی و به اصطلاح آن فضای ضدکلیسایی که ایجاد‌شده مخالفت می‌کنند که حالا نمونۀ کنشگرشان شارلوت کوردی است که اعدام می‌شود تا این‌جا سلطنت‌طلب‌ها و مدافعین ایمان گردن‌زده شدند سرنوشت زنان انقلابی نظیر المپ دو گوژ چه می‌شود … المپ دو گوژ هم در بعضی از صحبتهایش راجع به ملکه صحبت می‌کرده که ایشان را اعدام نکنید بهتر است که به‌خاطر یک‌سری از همین بهانه‌ها ایشان را هم اعدام می‌کنند … یعنی او هم اعدام شد؟ بله انقلاب با کسی شوخی ندارد … چه سرنوشت تلخی زنان فرانسوی دارند ظاهراً غیر از آن گروه نامنظمی که همراه جریان انقلابی می‌شوند و یک‌جوری اسباب تفریح انقلابیون هستند و زنان بافنده‌ای که در واقع نمایندگان انتقامند الهه‌گان انتقامند در آن جامعه هم مصادیقی از زنان مدافع ایمان می‌بینیم هم زنان مدافع حقوق زنان می‌بینیم و هم زنانی که بالاخره در جناح سلطنت قرار گرفتند این‌ها همه اعدام می‌شوند و تلخ‌ترین سرنوشت برای زنان است و حالا جالبه که نماد این انقلاب را یک زن خیالی ترسیم می‌کنند نقاشان به‌نام ماریان که فقط اوست که نماد انقلاب می‌تواند باشد که متأسفانه او را هم با لباسی نامناسب و نیمه برهنه ترسیم می‌کنند ظاهراً تنها مدل زنی که انقلابیون قبول دارند همان ماریان است دیگر که به هر طریق دیگری عقوبت می‌شوند خب اگر نکته‌ای مانده باز بفرمایید چون رسیدیم الآن به مهم‌ترین سال انقلاب سال هزار و هفتصد و نود و سه و وقایع مهمی این‌جا حادث می‌شود در این باب بفرمایید بله سال هزار و هفتصد و نود و سه آغاز دومین پردۀ انقلاب کبیر است یعنی بیست و پنج دسامبر هزار و هفتصد و نود و دو اعلام جمهوری شده و سلطنت دیگر وجود ندارد نهایتاً لوئی شانزدهم که اواخر سال هزار هفتصد و نود و دو می‌برند در دادگاه محاکمه‌اش می‌کنند اسنادی را در کاخ پیدا می‌کنند از مراوداتش با کشورهای خارجی به‌ویژه اتریش و پروس همین را دستمایۀ اعدام لویی قرار‌می‌دهند و نوئل هزار و هفتصد و نود و سه فرانسوی‌ها سال جدید‌شان را با اعدام یک پادشاه جشن می‌گیرند و حالا بازیگران اصلی این پردۀ دوم دو نفر هستند یکی روبسپیر و دیگری گیوتین … خب رسیدیم به‌نام مهم روبسپیر و گیوتین … پیوند این دو نفر دو سال خیلی هیجان‌انگیز و تلخ را برای فرانسوی‌ها رقم می‌زند … ربسپیر کی بود از کجا پیدا شد … ربسپیر یک حقوقدان می‌شود گفت یک دانشجوی بی‌سر و صدای ساکت آرام که از شخصیتش این‌قدر آدم خوددار و درون‌گرایی بوده که به او می‌گفتند شخصیتی که فساد‌ناپذیر است لقب فساد‌ناپذیر را به روبسپیر داده بودند آدمی بود که باز می‌توانیم بگوییم تربیت‌شدۀ همان محفل‌ها و سالن‌ها بود با دوستان نزدیکش مثل دانتون مثل کامی دمولن مثل سنت جوزف مخصوصاً با این‌ها وارد انقلاب شد و سال هزار و هفتصد و نود و سه بعد از کنار‌زدن دانتون شد نفر اول قدرت در فرانسه که حالا کمیته‌های نجات ملی کمیتۀ صیانت عمومی هم دستش است و وقتی که جنگ دوباره بالا می‌گیرد … جزو ژاکوبن‌ها است … بله جزو ژاکوبن‌هاست و وقتی که دوباره جنگ بالا می‌گیرد در فرانسه و پاریس در خطر می‌افتد می‌آید برای مدیریت بحران چه در داخل کشور چه در مرزهای فرانسه اعلام قانون مظنونین می‌کند یعنی می‌گوید شما علیه آزادی اگر کاری نکردی هم مجرم هستی چه برسد به این‌که حالا بخواهی برعلیه آزادی کاری بکنی یک قانون این‌طوری … منظور از مظنون دقیقاً چیست یعنی به چه کسی در آن دوره می‌گفتند مظنون‌ سیاسی یا مظنونی که توسط انقلاب … قانون محملی می‌شود برای انتقام‌های شخصی یعنی کافی بوده یک نفر کوچک‌ترین نشانی از آریستوکراسی یا اشرافیت در خودش وجود داشته باشد کفش گران‌قیمت بپوشد لباس گران‌قیمت بپوشد جواهرات با خودش حمل کند هرچیزی که بتوانند به این نسبت بدهند تو اشرافی یا کشیشی که بگویند تو سوگند نخورده‌ای تو نباید مثلاً لباس می‌پوشیدی یعنی هر چیزی که وجود دارد و بتوانند به یک نفر انگ بزنند محافلی هم درست شده بود محکمه‌های سه‌نفره می‌آوردند آن‌جا قاضی‌ها چه کسانی بودند افراد محل از مشروب‌فروش گرفته تا قصاب تا دربان معتمدین محل را می‌آوردند می‌گفتند مهم این است تو انقلابی هستی یا نیستی و طرف می‌گفت من انقلابی هستم می‌گفتند باشه بیا بشین این‌جا حکم بده سه نفر را می‌نشاندند آن‌جا و این‌ها شروع می‌کردند حکم‌دادن و حالا باز چارلز دیکنز تشبیه قشنگی کرده که می‌گوید در این ارابه‌ها این محکومینی که می‌بردند پای میدان سیاست یا میدان اعدام یا گیوتینی که به آن می‌گفتند مادام گیوتین تشبیه می‌کند این افراد درون این گاری‌ها را به ظرف‌های شراب می‌گوید این‌ها باید بروند تا مادام گیوتین سرمست بشود از خوردن خون این‌ها و تعداد عجیب غریبی کشته آمارها عجیب غریب است در این دوره و حالا وجود دارد که می‌گویند چندین نفر را در رودخانۀ لوار غرق‌ کردند چندین کودک را کشتند در نانت هزار و پانصد نفر را یک‌باره از سربازانی که می‌گفتند این‌ها از ارتش فرار کردند تیرباران کردند و اوضاع بسیار آنارشیکه بحث بعدی که پیش می‌آید در سال هزار و هفتصد و نود و سه تسویه حساب ژاکوبن‌ها از ژیروندن‌هاست فقط قبل از این پس چند تا از این آمار‌های کشتار را من بخوانم … بفرمایید … این‌ها فقط به کشتار راضی نبودند و حالا این‌جا مدام روش‌های جدیدی از خودشان ابداع می‌کنند و تعداد کشته‌ها آن‌قدر زیاد است که می‌بینند در بعضی از شهرها مثل لیون که نام بردند گیوتین دیگر جواب نمی‌دهد یک تعداد زیادی را با جوخه آتش می‌کشند یا مثلاً در شهر نانت این‌قدر که این تعداد غرق‌کردن‌ها زیاد می‌شود که دیگر تا مدت‌ها از آب رودخانه نمی‌شود استفاده بکنند و در شهر وانده … پس داعش یک الگویی داشته که می‌کشته و در رودخانه می‌اندازند ظاهراً یک الگوی فرانسوی و اروپایی دارد خب و الآن این گزارش را می‌خواهم از رو بخوانم ژنرال وسرمان به کنوانسیون می‌فرستد بعد از این که توی وانده میره و تعداد زیادی را می‌کشد می‌گوید دیگر ایالتی به‌نام وانده وجود ندارد کودکانشان را در زیر سم ستوران سپاه هم لگدمال و زنانشان را قتل‌عام و گروه انبوهی را در آب رودخانه غرق کردند خوشبختانه چون همه را کشتند منفعل نیستم که چرا اسیر نگرفته‌ام خلاصه هر آن‌چه جنبنده بود نابود ساختند … عجیب است بله همۀ این‌ها با فتوای یک حقوقدان به‌نام ماکسیمیلیان روبسپیر اتفاق می‌افتد و گیوتینی که ظاهراً سر خالق خودش را هم قطع می‌کند چون دکتر گیوتین مخترع این ابزار است که می‌گفتند مساوات در مرگ، همه را عادلانه با یک میزان از درد و شکنجه می‌کشد ظاهراً سر خود او هم زیر همین وسیله قطع می‌شود یکی از موضوعات مهم در فرانسه که باز آغاز آن انقلاب کبیر است تسویه حساب‌های حزبی اسب احزاب داخل مجلس برای به‌دست‌گرفتن قدرت با هم‌دیگر تقابل می‌کنند و مهم‌ترینش تقابل ژاکوبن‌ها و ژیروندن‌هاست که به تقابل مونتاین‌ها و ژیروندن‌ها هم معروف است ژیروندن‌ها از این اقدامات خشونت‌طلبانه ژاکوبن‌ها راضی نیستند و یک کمیتۀ دوازده‌نفره در مجلس برای نظارت بر کمیتۀ موقت اجرایی که روبسپیر رئیس آن است ایجاد می‌کنند این کمیتۀ موقت اجرایی دست می‌گذارد روی اولین نفر مارا و می‌گوید مارا باید بیاید محاکمه شود چون خون همۀ افرادی که در پاریس ریخته‌شده بر گردن مارا هست … هنوز در مورد مقطعی صحبت می‌کنیم که مارا ترور نشده‌بود … بله که مارا ترور نشده مارا می‌آورند ولی نمی‌توانند محاکمه‌اش کنند تبرئه می‌شود و ژاکوبن‌ها با بازوی نظامی خودشان که معروف به به کمون پاریس است و به‌نوعی می‌توانیم بگوییم از شهرداری‌های محلات تشکیل‌شده افراد مختلف در شهرداری پاریس جمع شده‌اند میاد به مجلس حمله می‌کند دوباره هشتاد عراده توپ مجلس را محاصره می‌کنند و می‌گویند باید بیست و دو نفر از ژیروندن‌ها را به ما تحویل بدهید مجلس مقاومت می‌کند این‌ها جدی‌تر عمل می‌کنند چند تا تیر شلیک می‌کنند و این دفعه می‌گویند باید ۳۴نفر را بدهید نهایتاً مجلس آخر شب می‌گویند می‌خواهیم برویم خانه‌مان دیگر دیر شده ۲۹ نفر را تحویل این‌ها می‌دهند … یعنی به‌عنوان قربانی اعضای خودش را تقدیم می‌کند؟ به‌عنوان قربانی ۲۹ نفر از ژیروندن‌ها را تحویل کمون می‌دهند که حالا این واقعه هم معروف است که همۀ آن ۲۹ نفر را هم حالا تا سال هزار و هفتصد و نود و چهار یا این‌ها در زندان خودکشی می‌کنند یا با گیوتین گردن‌زده می‌شوند نمایندگان مجلس را می‌کشند؟ بله نمایندگان مجلس را، بعد پایان سال هزار و هفتصد و نود و سه دوباره فرصت دیگری پیش آمده یک مقدار هیجانات داخلی فروکش‌کرده دوباره یکی از فرصت‌های خوب برای ماسون‌ها که یک انتقام دیگر را رقم بزنند و انتقام این‌بار از ملکه است ماری آنتوانت دختر ماری ترز اتریشی که ماسون‌ها از ماری ترز در اتریش کینه به دل دارند چون خیلی نقش ماسون‌ها را در اتریش را محدود کرده بود و ماسون‌ها نمی‌توانستند در اتریش فعالیت کنند بهانه‌ای برای اعدام ملکه ندارند یعنی ملکه اولاً در افکار عمومی ملکه‌ها معمولاً الهه‌هایی هستند که از هر گناهی مصون هستند به‌خاطر همین برای این‌که بتوانند افکار عمومی را راضی کنند یک دادگاهی راه می‌اندازند پسر هفت‌ساله حدوداً … الآن لوئی اعدام شده؟ بله لوئی اول سال هزار و هفتصد و نود و سه اعدام شد یعنی نوئل هزار و هفتصد نود و سه با اعدام لویی پاریسی‌ها جشن گرفتند و کار خودشان را به‌پایان رساندند حالا اکتبر یعنی اواخر سال هزار و هفتصد و نود و سه آمدند سراغ ملکه بهانه‌ای ندارند می‌خواهند افکار عمومی را هم راضی کنند به‌خاطر این از قبل یک نقشه‌ای را طراحی کردند پسر خردسال ملکه را که لویی هفدهم می‌شود می‌برند و حالا تحت شکنجه تحت آزار و اذیت، تحت شستشوی مغزی هرچیزی حرفی را دهان بچه می‌گذارند که باید بیاید در دادگاه علیه مادرش بگوید این بچه لویی هفدهم در دادگاه ملکه و یک نسبت غیراخلاقی به مادرش می‌دهد و همین نسبت غیراخلاقی می‌شود دست‌آویزی برای اعدام ملکه شهادت یک طفل علیه مادرش؟ بله و حالا انقلابیونی که اخلاق را نابود کردند دین و مذهب و همه چیز را از بین بردند دعو اخلاق پیدا کردند و می‌گویند ملکه به‌خاطر این جرم غیراخلاقی حتماً باید محاکمه شود و نهایتاً در اکتبر ملکه را هم پای گیوتین می‌فرستند گردنش را می‌زنند دو تا گروه در فرانسه در سال هزار و هفتصد و نود و سه روی کار می‌آیند که این‌ها دعو سیاسی دیگر ندارند و عجیب قریب هستند آندراژه و ابرتیس‌ها، این‌ها معروف به این اسامی هستند دعو این‌ها دعو ضدیت با دین است می‌گویند اصلاً چرا باید دین وجود داشته باشد و چرا ما باید خدا را بپرستیم به‌خاطر همین زن یکی از اعضای این گروه می‌آید و حالا می‌گویند در یک گریم خیلی بد در یک پوشش خیلی زننده نقش یک الهه را بازی می‌کند او را روی یک تخت می‌نشانند و در پاریس می‌گردانند نهایتاً دهم اکتبر در نوتردام دوپاری مراسمی می‌گیرند که ایشان بالای مجلس نشسته و دیگران دارند او را می‌پرستند و این‌ها هم جان سالم از گیوتین به در نمی‌برند چون روبسپیر طرفدار اقوال روسو می‌گوید نه نمی‌شود بگوییم خدا وجود ندارد یک وجود عالی که حالا احتمالاً یک نخبه‌س یک منور‌الفکر است یعنی به خدای آسمانی اعتقاد ندارد اما می‌گوید یک چیزی به اسم وجود عالی و یک فضیلتی وجود دارد که ما باید به آن پایبند باشیم و بعداً خودش میاد دوباره همین الهه‌ها را طی یک مراسم دیگر می‌آورد و خودش به‌عنوان یک پیامبر جدید که خداوند دارد به او وحی می‌کند در آن مراسم عجیب غریب خودش را نشان می‌دهد و هزار و هفتصد و نود و چهار تمام این اعضای حزب آنراژه و ابرتیست‌ها باشد که او را الهۀ خرد می‌دانند بسیار خب در این قسمت ما کلیپ آخر شما را می‌بینیم و بعد برمی‌گردیم برای جمع‌بندی این بحث در خیابان‌های پاریس گاری‌های مرگ با صدای خشن و میان‌تهی راه خود می‌برند شش گاری شراب روزانه را به‌سوی گیوتین حمل می‌کند هیولاهایی که از بدو تصور بشری در خاطر او مجسم شده است جمله در یک واقعیت به‌نام گیوتین به هم درآمده است چرخ‌های شش گاری می‌چرخند و در حرکت خود میان جمعیت شیاری ممتد و پیچان به‌وجود می‌آورد که در دو سوی آن جمعیتی از مردم پرشور با لباس‌هایی پاره و کلاه‌های قرمز انقلابی صف بسته‌ است جسته و گریخته صاحبان برخی از این خانه‌ها میهمان‌هایی دارند که به تماشا آمده‌اند و صاحب‌خانه در نقش راهنما با چهره‌ای راضی از خود به گاری‌ها اشاره کرده شرح می‌دهد که دیروز برای کدام کس بود و روز پیش از آن کدام کس سوار بوده است در میان آنان که بر گاری‌ها سوارند برخی به این صحنه‌ها و هر آن‌چه در مسیر آخرینشان قرار دارد به چشمی بی‌اعتنا خیره ماند برخی سرها را خم‌کرده و در یأسی خاموش فرو‌رفته و عده‌ای دیگر چشمان خود را بر هم می‌گذارند و به فکر فرو می‌روند یا می‌کوشند که فکرهای پریشان خود را متمرکز کنند اما از میان همۀ آن‌ها یک نفر نیز به نگاه یا اشاره از جمعیت کمکی طلب نمی‌کند گاری‌ها دور می‌زنند تا به محل اعدام و پایان راه خود می‌رسند و جمعیتی که در دو سوی آنها از هم جدا شده است اکنون بار دیگر به‌هم می‌پیوندد و پشت سر آخرین گاری و به‌دنبال آن تا محل گیوتین می‌رود اعدامی‌ها را یک به یک پیاده می‌کنند خدمتگزاران بارگاه سن گیوتین با لباس مخصوص آماده‌اند تیغۀ ملی پایین می‌آید و سری را بر دست بلند می‌کند زنان بافنده که لحظه‌ای پیش آنگاه که این سر را توانای اندیشیدن و سخن گفتن بود حتی نگاهی نثار آن نکرده بودند اکنون به شمارش زبان می‌گشایند یک بار دیگر صدای ماشین اعدام بلند می‌شود و زنان بافنده بی‌ آن‌که از کار خویش لحظه‌ای دست بردارند شمردن را دنبال می‌کنند دو عیسی مسیح گفت رستاخیز و حیات منم آن‌که به من ایمان آورد زنده است هرچند مرده باشد و آن‌که زنده بود و به من ایمان داشت هرگز نمیرد بسیار خب وقت زیادی نداریم می‌رویم سراغ جمع‌بندی فرجام انقلابیون چه شد و چرا این‌طور باهم تسویۀ حساب انقلابی کردند و چرا لژ‌های ماسونی این‌گونه به جان هم افتادند این همه تفرقه و اختلاف بابت چیست؟ بله حالا خوب است گذری داشته باشیم بر این رهبران تا این‌جای کار زنده‌مانده لویی فیلیپ اورلئان که با گیوتین گردن‌زده شده لافایت تبعید شده رفته (دستگیرش می‌کنند و سپس تبعیدش می‌کنند) ژوزف سیس کشیش زنده است کنت میرابو که سکته می‌کند و می‌میرد دو تالیران کشیش باز زنده هست کامی دمولن و ژرژ دانتون این‌ها کسانی هستند که دوباره روبسپیر خشمش این‌ها را می‌گیرد و این‌ها هم سال هزار و هفتصد و نود و چهار اعدام می‌شوند دانتون خیلی شخصیت مهمی بود در انقلاب، ژان پل مارا که ترور شد توسط شارلوت کوردی اما خود روبسپیر ماجرای حالا اعدام خود روبسپیر مهم نیست ولی آن نهمین ترمیدوری که می‌گویند کلمۀ ترمیدوری که از اعدام روبسپیر با گیوتین به بعد در ادبیات سیاسی جاافتاده و می‌گویند انقلاب‌ها دوران ترمیدور دارند نسل سوم انقلاب خسته می‌شود از کشتارها از وقایعی که حالا در انقلاب‌ها اتفاق افتاده و حالا این‌ها همه در انقلاب کبیر افتاده و علیه نسل‌های قبل دست به شورش می‌زند و آنها را از بین می‌برد تا یک فصل جدیدی از حالا زندگی را در کشورشان آغاز کنند و می‌آیند این را تعمیم می‌دهند به همۀ انقلاب‌ها می‌گویند همۀ انقلاب‌ها ناگزیر این دوران ترمیدور را احتمالاً باید داشته باشند و تا همین امروز حالا خیلی به انقلاب ما هم گیر دادند که می‌گویند ترمیدور (انقلابتان) کجاست؟ بله حالا خانم هانا آرنت و کتاب جنجالی انقلاب و این‌که منتظرند بعد از چهل‌سال ما هم‌چنان به فاز ترمیدور برویم که خب نمی‌رویم دیگر چون ما یک انقلاب برون‌تمدنی هستیم خب … بعد از روبسپیر کسان دیگری روی کار می‌آیند کسانی که اسمشان را هیئت‌مدیره می‌گذارند و هیئت‌مدیره یعنی فرانسوی‌ها بروید خانه‌تان انقلاب تمام شد حالا وقتش است که ما خرده بورژواهایی که از این انقلاب نفع بردیم شروع کنیم و از کشور گشایی‌های جوانی به اسم ناپلئون برای خودمان سرمایه جمع کنیم ما دیگر با انقلاب و آزادی و برابری و برادری کاری نداریم ما حواسمان فقط به این است که باید جیب خودمان را پر کنیم و این هیئت‌مدیرۀ پنج‌نفره حتی علیه خودشان هم کودتا می‌کنند لازار کارنو کسی است که فرار می‌کند وقتی کودتا اتفاق می‌افتد و می‌گویند که ایدئولوگ اصلی همۀ این‌ها هم پل دو بارا است که از هزار و هفتصد و نود و پنج تا هزار و هفتصد و نود و نه تنها کسی است که در هیئت‌مدیره ماندگار می‌ماند و بقیه که حالا در اسلاید بعدی هستند به این‌ها اضافه می‌شوند یعنی همۀ این‌ها بارتلمی دستگیر می‌شود همۀ این‌ها به جان هم‌دیگر می‌افتند فرانسۀ هزار و هفتصد و نود و پنج به بعد آن‌قدر دچار آنارشی شده و آن‌قدر دچار زد و خوردهای درونی،‌ ژاکوبن‌ها به جان مجلس می‌افتند رویالیست‌ها به جان هیئت‌مدیره می‌افتند هیئت‌مدیره با ارتش می‌آید در سیزدهم واندیمیر به فرماندهی ناپلئون همه را به توپ می‌بندد همه چیز به‌هم ریخته دیگر چیزی سر جایش نیست … روبسپیر چی شده؟ روبسپیر که در همان دوران ترمیدور توضیح دادیم ترور شد اعدام شد با گیوتین … یعنی دستگیر شد به مجلس فراخوانده شد جهت توضیحات … او را به مجلس می‌آورند که توضیح بدهد و بعد آن‌جا فردی به اسم تالین با چاقو تهدیدش می‌کند دستگیرش می‌کنند کمون می‌آید نجاتش می‌دهد او را به ساختمان هتل دو ویل که برای شهرداری است می‌برند و بعد از آن گارد ملی حمله می‌کند و همه‌شان را دستگیر می‌کند و نهایتاً همه‌شان با هم اعدام می‌شوندجالبه جزو تنها اعدامی‌های با گیوتین است که وقتی اعدام می‌شود دور این ماشین سکوی اعدام مردم می‌چرخند و گل پخش می‌کنند شادی می‌کنند که جلاد بزرگ را کشتند و نهایت انقلاب‌ این است که سه نفر تالیران تالین و فوشه و البته آبه سی‌یِس را هم می‌توانیم اضافه کنیم دو کشیش و یک ژنرال هستند که این قساوت‌ها را در لیون انجام داده‌اند می‌آیند و یک یک کودتای نظامی (را طراحی می‌کنند) یک نظامی باید بیاید و یک نظم آهنین در فرانسه برپا بشود تا همۀ آنارشی‌ها از بین برود و نهایتاً در سال هزار و هفتصد و نود و نه در هجدهم برومر آن کودتای معروف ناپلئون اتفاق می‌افتد و ناپلئون می‌شود نفر اول در فرانسه … کنسول اول … موضوع دیگری که وجود دارد در رهبران انقلاب کبیر می‌توانیم به آن اشاره کنیم هرکس اصولی داشت اعدام شد اگر دانتون اعدام شد اصول داشت اگر روبسپیر اعدام شد به یک چیزی معتقد بود پس مردان فاقد اصول مردان تمام فصولند و مردان دارای اصول قربانیان توسط گیوتین هستند … کسانی که زنده ماندند کسانی بودند که جزو حزب بادند به چیزی اعتقاد ندارند جز این‌که یا باید عضو یک لژ باشند و منویاتی که در لژ وجود دارد مثلاً می‌گویند تالیران همه را فروخت جز انگلیسی‌ها چون طرفدار لژ انگلیس بود لافایت در فرانسه همه کار کرد برای آمریکایی‌ها هر کس به یک لژی وصل است و این تعدد لژ‌ها در دوران انقلاب کبیر هم خودش جالب است که این تعدد لژها نهایتاً موجب این دوران پر هیجان ده‌ساله شد و سرانجامش برای مردم پاریس فقط مرگ مردم عادی بود که یا در جنگ کشته شدند یا در داخل به دست رهبران خوب چه فرجام تلخی است برای انقلابی که الآن آن را کلیشه و الگوی برتر همۀ انقلاب‌ها می‌خواهند قلمداد کنند و تسویه حساب بانیان آن و نهایتاً ایجاد یک فضای بلبشوی پس از انقلاب تا جایی که مردم به روی کارآمدن یک دیکتاتور در واقع مسلح و نظامی به‌نام ناپلئون رضایت می‌دهند جالبه شبیه این تجربه را ما در دوران مشروطه می‌بینیم در ایران مدیریت می‌کنند و آن آنارشی ما بعد مشروطه که مشروطه چی‌ها یکی‌یکی قربانی می‌شوند یک حلقۀ محدود و معدودی که اتفاقاً به لژ‌های مابعد مشروطه تعلق دارند باقی می‌مانند و نهایتاً از آن آشوب و آن قحطی و فساد یک میرپنج نظامی بیرون می‌آید که قرار است بیاید انضباط را به این فضای آشفته بازگرداند و حالا مردمی که به مرگ گرفته‌اند آنها را به تب راضی می‌شوند به تب یک دیکتاتور عجیبه خب حالا کاش ما وقت بیشتری داشتیم ولی نداریم و امیدوارم در جلسات آینده مباحث خیلی بهتر و کامل‌تری را نسبت به این مقطع خاص بشنویم جلسۀ خیلی خوبی بود من خوشبختم خدمت شما بودم به اتفاق میهمانان این برنامه با شما بینندگان محترم خداحافظی می‌کنم مطالب تکمیلی و پژوهشی این گروه را روی سایت برنامه دنبال کنید تا برنامۀ دیگر خدا‌نگهدار باید عرض بکنم که ناپلئون دومین فرزند از خانواده‌ای ایتالیایی‌تبار هستند که در جنوب فرانسه در بندر مارسی زندگی می‌کنند و وضع مالی خیلی بدی داشتند انقلاب فرانسه که اتفاق می‌افتد خانوادۀ ناپلئون بناپارت‌ها وضعشان بدتر می‌شود زندگیشان وضع بدتری پیدا می‌کند و ناپلئون تنها عضو این خانواده است که حالا باید در واقع با یک شغل ثابتی که دارد به‌عنوان افسر توپخانۀ ارتش فرانسه خرج مادر و هفت برادر و خواهر خودش را تأمین بکند پنج ویژگی شاید بتوانیم بگوییم ویژگی اصلی ناپلئون هست در این‌که سربازها را تبدیل کرد به سربازان همیشه پیروز در اروپا یکی‌اش همین است که آقای رحیمیان گفتند یعنی ‌این‌که ناپلئون آن آداب و رسوم ارتش‌های سنتی و سلطنتی را کنار گذاشت و به نیروهایش آزادی عمل هر نوع جنایتی را داد ویژگی بعدی این بود که ناپلئون سعی می‌کرد در سطح همان سربازان و ژنرال‌های ارتش زندگی کند

3.7 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها