فصل 1
قسمت 3
انقلاب انگلستان ۲
مدت زمان : 76 دقیقه
تاریخ پخش : ۴ آبان ۱۳۹۷
140 مگابایت
Comming Soon
117 کیلوبایت
برچسب‌ها:

متن کامل

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم بینندگان محترم برنامۀ دوران سلام هم‌چنان که می‌دانید تبار‌شناسی انقلاب‌های بزرگ موضوع این فصل از برنامۀ دوران است و بررسی انقلاب انگلستان موضوع این قسمت از برنامه ما است این دومین قسمت از برنامۀ انگلستان است که به‌همت پژوهشگران جوان دوران تقدیم حضورتان می‌شود همراه با ما با تیم پژوهشگران این برنامه آشنا می‌شویم اهمیت انقلاب انگلیس به این‌ است که اولین انقلاب مدرن یا اولین انقلاب لیبرالی تاریخ، انقلاب انگلیس است که بقیۀ انقلاب‌ها یک نگاهی به این دارند از روزی که این موضوع به ما سپرده‌شد ما بیشتر سراغ کتاب‌ها رفتیم و بعضی از اساتید که در این زمینه کار‌ کرده‌ بودند با آنها صحبت کردیم اولین کتابی که مطالعه کردیم کتاب انقلاب انگلستان هست و تاریخ جهان نو، کتاب‌هایی که ما سراغ آنها رفتیم کتاب‌های دست‌ اول بودند بعد از آن رجوع‌ کردیم به یک‌سری مقالاتی که در مورد تاریخ انقلاب انگلستان بود ما آنها را دسته‌بندی کردیم و بعد از جمع‌بندی به تحلیلی رسیدیم که می‌تواند جامع‌تر باشد اما چیزی که ما متوجه شدیم در طول تحقیقات‌مان این بود که انقلاب انگلستان انقلاب نیست بلکه مرحلۀ اول آن یک حالت کودتا مانند دارد و مرحلۀ دوم هم مثل مرحلۀ اولش باز هم کودتاست مردم در مورد انقلاب انگلستان تقریباً هیچ اطلاعاتی ندارند صرفاً اگر به آنها بگویید انگلستان شاید بدانند اسم پادشاه یا ملکۀ فعلی آن چه کسی است در خود انگلیس هم زیاد روی انقلاب انگلیس مانور نمی‌دهند طنز جالبی هم هست که این انقلاب را به‌اسم انقلاب شکوهمند می‌شناسند در ابتدا ما سؤال داشتیم که کجای این (انقلاب) شکوهمند است در برنامه می‌بینیم که به‌ چه علت اسم این را انقلاب شکوهمند گذاشتند جناب آقای اتابکی، جناب آقای عبدی به استودیوی برنامه دوران خوش آمدید این دومین جلسه‌ای است که با موضوع انقلاب انگلستان ما در خدمت این تیم پژوهشگر هستیم و نوبت قبل همان‌طور که بینندگان محترم برنامه دیدند ما تا سال هزار و ششصد و چهل و شش یعنی سال خلع چارلز اول از پادشاهی و عواقب آن تا سه‌سال بعد که به گردن‌زدن او در سال هزار و ششصد و چهل و نه می‌انجامد بحث را دنبال کردیم و رسیدیم به آغاز دوره‌ای که به آن عصر کرامول می‌گویند یا همان جمهوری حالا بگوییم تصنعی انگلستان، از این‌جا بحث را ادامه می‌دهیم بفرمایید … سلام خدمت بینندگان محترم و جناب آقای دکتر شاه‌‌حسینی بعد از اعدام چارلز اول توسط کرامول، کرامول قدرتمند‌ترین فرد انگلستان می‌شود جیمز دوم پسر چارلز اول به اسکاتلند فرار می‌کند و از آن‌جا با لشگری به‌سمت انگلستان حمله می‌کند اما از کرامول شکست می‌خورد و ‌مدتی در انگلستان پناه می‌گیرد و سپس به فرانسه فرار می‌کند و تحت تعلیم هابس قرار می‌گیرد در این دوران کرامول جنگ سه پادشاه را به نفع خودش تمام می‌کند و جنگی را که با هلندی‌ها آغاز می‌شود را به نفع خودش خاتمه می‌دهد در این دوران به‌خاطر این‌که کرامول شخص پیوریتنی هست پیوریتن‌ها قدرت می‌گیرند پیوریتن‌ها همان‌گونه که در برنامۀ قبل گفته‌شد آدم‌های متعصبی بودند و با مخالفین خودشان به‌شدت برخورد می‌کنند کرامول در این دوران خودش را لرد پرو تکتور (Lord Protector) یا پیشوا می‌نامد در این دوران دیکتاتوری لیبرال دموکرات جایگزین سیستم دیکتاتوری پادشاهی می‌شود و مردم طعم یک حکومت جمهوری لیبرال را در این دوران می‌چشند … البته در مورد مختصات آن هفتۀ قبل صحبت کردیم و گفتیم نه جمهوری به‌معنای مبتنی بر رأی آحاد مردم، بلکه برآمده از مجلس عوام که حالا به‌نوعی چون مردمی‌تر تلقی می‌شد نسبت به مجلس اعیان یا اشراف، حالا از این تلقی جمهوری‌ شده که یک جمهوری کاملاً تصنعی است در ادامه بحث با کلیپ دوستان عصر کرامول را مرور می‌کنیم کرامول پیوریتنی متعصب و تمام عیار بود تا جایی‌که دیگر پیوریتن‌ها او را به‌نام موسی می‌شناختند او به‌دلیل اقتدارش بهترین گزینه برای فرماندهی نیروهای کله‌گرد علیه سلطنت‌طلب‌ها بود پارلمان که به‌دنبال مقابله با پادشاه بود با فریب مردم برای جلب حمایت آنها به ‌دروغ گفته‌ بود برای رویارویی با قیام کاتولیک‌ها آماده‌ می‌شود و به این شیوه توانسته‌ بود ارتش لازم برای مقابله با شاه را تشکیل‌ دهد و این سرآغاز چهار‌سال جنگ داخلی میان شاه و پارلمان بود دو سالِ ابتدایی یعنی سال‌های هزار و ششصد و چهل و دو و هزار و ششصد و چهل و سه میلادی کاتولیک‌های طرفدار شاه اکثراً به‌دلیل زبدگی اسب‌سوارانشان پیروز نبردها بودند اما بعد از مدتی نظم ارتش از بین رفت و همین مسئله شاه را متزلزل کرد با قدرت‌گرفتن ارتش کرامول وی پس از دو‌سال توانست در سال هزار و ششصد و چهل وپنج میلادی آکسفورد را که شاه و سربازانش آن‌جا بودند محاصره‌ کند و در نهایت چارلز در سال هزار و ششصد و چهل و شش تسلیم‌شده و جنگ پایان‌ می‌پذیرد هر چند جنگ تمام شده‌ بود اما بر سر ادارۀ کشور در پارلمان اختلاف بود عده‌ای که نمی‌توانستند کشورِ بدون شاه را تصور‌ کنند خواستار بازگشت مشروط شاه به سلطنت بودند اما کرامول که این موضوع را با انگیزۀ اصلی جنگ‌های چهارسالۀ داخلی مغایر می‌دید با تسخیر پارلمان توسط ارتش به اختلاف‌ها پایان داد در سال هزار و ششصد و چهل و هشت از پانصد عضو پارلمان فقط پنجاه و شش عضو وفادار به ارتش در پارلمان باقی‌ ماندند که به ته‌مانده‌ها معروف می‌شوند در ششم ژانویه پارلمان سنت‌شکنی می‌کند و با صدور دستور اعدام چارلز اول مسئولیت این‌کار را بر عهدۀ کرامول می‌گذارد و او نیز در سی‌‌ام ژانویۀ هزار و ششصد و چهل و نه گردن چارلز اول را به تیغ جلاد می‌سپارد کرامول تلاش می‌کرد نظم لندن را حفظ‌کرده و مقابل شورش ایرلند، اسکاتلند و دیگر مستعمرات بایستد پارلمان جدید ارتش را به‌وجود ‌آورد و کرامول نیز اولین و آخرین حکومت جمهوری را در انگلستان بنا‌ نهاد پنجاه و شش عضو باقیماندۀ مجلس عوام، مجلس اعیان را منحل‌کرده و وجود شاه را غیر‌ضروری اعلام کردند نهایتاً پارلمان در ماه مه هزار و ششصد و چهل و نه با اعلام کرامول به‌عنوان پیشوای حامی همۀ قدرت را در اختیار او قرار‌داد کرامول که حالا دیگر قدرت تمام انگلستان را به‌دست گرفته‌ بود به ایرلند حمله کرد و ضمن کشتن بسیاری از مردم زمین و اموال آنها را مصادره نمود همچنین مذهب کاتولیک را ممنوع اعلام کرد و از میان کودکان ایرلندی تعدادی را به‌زور برای آموزش مذهب پروتستان به انگلستان برد او بعد از حمله به ایرلند به‌سراغ اسکاتلند رفت و به این بهانه که چون بعد از اعدام چارلز پسرش چارلز دوم را شاه اعلام کرده بودند آنان را سرکوب کرد در سال هزار و ششصد و پنجاه و دو میلادی دیگر کسی قدرتمندتر از کرامول در انگلستان وجود نداشت او که بیشتر سال‌های دهۀ هزار و ششصد و پنجاه را برای متحد‌کردن کشور صرف نموده‌ بود به‌دلیل عدم نتیجۀ بحث‌های طولانی در پارلمان، نهایتاً پارلمان را منحل‌ کرد و به‌تنهایی و با کمک ارتش حکومت را در دست گرفت مدتی بعد پارلمانی از اعضای ارتش تشکیل‌ شد و سعی ‌کرد قانون اساسیِ جدیدی را تدوین کند اما این‌کار نیز به‌دلیل اختلافات شدید مذهبی ناکام ماند پارلمان نظامی بالاخره توانست طرحی به‌نام ابزار حکومت را تصویب ‌کند طبق آن کرامول برای تمام عمر به‌سمت لرد پروتکتر (Lord Protector) یا سرپرست والا در انگلستان، ایرلند و اسکاتلند به حساب می‌آمد مقامی که همۀ اختیارات شاهان پیشین را داشت و فقط نام آن تغییر کرده‌ بود کرامول مانند پادشاهان استوارت برای دو سال پارلمان را منحل کرد او دوازده منطقۀ نظامی تعیین کرده ‌بود که در آن حکومت‌ نظامی اعلام‌ کرد در این مدت مردم بدون هیچ روال قانونی بازداشت‌شده و بدون حضور هیئت منصفه محاکمه می‌شدند او که در ابتدا با شعار مبارزه با قدرتِ مطلقِ پادشاه و حاکمیت پارلمان، مردم را به عرصۀ مبارزه کشانده بود حالا خودش عملاً جایگاه پادشاه را گرفته و با انحلال پارلمان و انجام رفتارهای غیرقانونی تبدیل به حاکمی مستبد و جاه‌طلب گردیده‌ بود کم‌کم اعتراضات آغاز‌ شد و کرامول نیز در مقابل، سختگیری‌ها را بیشتر کرد او برای حفظ حکومتش بر شدت مجازات‌ها و جاسوسی‌ها از مردم افزود ژانویۀ هزار و ششصد و پنجاه و هشت آخرین پارلمانِ دورۀ حکومتش را فراخواند اما دو مجلس با هم درگیر‌ شدند و کرامول دوباره آنها را منحل ‌کرد نهایتاً کرامول در سپتامبر هزار و ششصد و پنجاه و هشت در یک صبح پاییزی درگذشت و پسرش ریچارد قدرت را در دست گرفت ریچارد نه بخت و اقبال پدر را داشت و نه می‌توانست مثل او با حکومت‌نظامی کارش را ادامه بدهد پارلمان و ارتشِ ناراضی از کرامول نیز از این موقعیت استفاده کرده و ریچارد را سرنگون ‌کردند و به‌این‌ترتیب تنها جمهوری تاریخ انگلستان پایان ‌پذیرفت و حکومت دوباره به چارلز دوم فرزند چارلز اول بازگشت حال دیگر مردم فهمیده بودند که پادشاهی پادشاهان بهتر از دیکتاتوری لیبرال‌هاست اما چه سود که برای آن هزینه‌های زیادی پرداخت کرده‌ بودند خب عصر کرامول را دیدیم و طبق آن چیزی‌که در کلیپ هم مشهود بود با این سؤال شروع کنیم که ظاهراً دوران حکومت کرامول با عصر چارلز تفاوت یا تمایز ویژه‌ای نداشت یعنی همان دوره امتداد پیدا کرده فقط اسامی عوض‌ شده اگر تفاوت ماهوی میان عصر کرامول و دوران قبل از او هست برای ما توضیح دهید … به‌نام خدا سلام عرض می‌کنم خدمت بینندگان محترم و جناب آقای دکتر شاه‌حسینی همان‌طورکه در قسمت قبل در پلی‌یک ملاحظه فرمودید عملاً ما تفاوتی بین حکومت لیبرال‌ها که شعار دموکراسی می‌دهند و حکومت استبدادی و پادشاهی نمی‌بینیم مثلاً در دولت دیکتاتوریِ کرامول از معدود تفاوت‌هایی که ما داریم این است که قانونی تصویب می‌شود که ورود یهودیان به خاک انگلیس تسهیل و آسان شود خب ما از قرن سیزدهم داشتیم یک قانونی تصویب شده ‌بود که یهودیان نمی‌توانستند به‌راحتی در انگلیس زندگی کنند و تجارت‌ کنند ولی کرامول به‌خاطر این‌که پیوریتنی معتقد هست این امر را تسهیل می‌کند و قانونی تصویب می‌شود که یهودیان می‌توانند وارد شوند تا این‌جا متوجه‌ شدیم ظاهراً کرامول نظر مثبتی به یهودی‌ها دارد نسبتِ یهودیان با جمهوری صوری و تصنعی کرامول چه بود؟ بله ما در زمان حکومت کرامول می‌بینیم که نماینده‌ای از هلند وارد انگلیس می‌شود و با کرامول جلساتی می‌گذارد او نمایندۀ شخصی است به‌اسم مناسه بن اسرائیل مِناسه بن اسرائیل یک کابالیست بوده و یک کتابی دارد به اسم امید اسرائیل و در این کتاب گرایشات نژادپرستانه و صهیونی این گروه از یهودیان به‌خوبی معلوم است در این کتاب به موضوع پخش‌شدن دوازده قبیلۀ یهودی در کل زمین اشاره می‌شود و پیشگویی‌می‌کند بر‌اساس آموزه‌های یهودی که برای ورود به دوران آخر‌الزمان تمام قبیله‌ها باید در سرتاسر زمین پخش ‌شوند و برای همین استدلال می‌کند که یهودیان ابتدا وارد قارۀ آمریکا شدند به‌‌هر‌ترتیب کرامول که گفتیم پیوریتن معتقدی است در این جلسات قانع می‌شود و راه را برای ورود یهودیان باز می‌کند این آقای کرامول شخصیت مرموزی در تاریخ است یک‌بار یادم می‌آید در دورۀ سینمای کلاسیک فیلمی را از او دیدیم با بازی ریچارد هریس که خیلی چهرۀ مثبت و در واقع اصلاح‌طلبی را از او نشان می‌داد ولی در تاریخ که کارهایش را مرور می‌کنیم به این روشنی شخصیت او را نمی‌بینیم از فرجام کرامول برای ما بگویید بالاخره حکومت کرامولی به کجا انجامید و چه شد؟ سال هزار و ششصد و پنجاه و نه اُلیور کرامول می‌میرد و جالب این‌جاست با این‌که کرامول پادشاه نبود و ادعای دموکراسی داشت با این‌وجود پسرش جانشین او می‌شود … عحب جمهوری! خب … بله و پسرش بی‌کفایت بوده همین باعث می‌شود که در کل انگلیس هرج و مرج و آشوب به‌وجود بیاد و مدعیان قدرت در پی کسب و سهم‌خواهی هستند در این‌جا می‌بینیم که یک ژنرال اسکاتلندی به‌نام ژرژ مانک با ده‌ها هزار سرباز وارد انگلیس می‌شود و از سد ضعیف ارتش پارلمان انگلیس می‌گذرد و خودش در لندن پارلمانی را تشکیل می‌دهد و در آن پارلمان تصویب می‌شود که سیستم حکومت دوباره به سلطنت برگردد و پرنس چارلز با نام چارلز دوم بر روی تخت سلطنت بنشیند الآن خیلی دوست‌ دارند نشان ‌بدهند کرامول چه‌قدر خوب بوده اما واقعیت تاریخی این‌گونه نیست چرا؟ چون در این دوران سرمایه‌دارها که همان پارلمان عوام را بر عهده داشتند روی کار می‌آیند این‌ها دنبال سود بیشتر خودشان هستند پس معادلات را به‌گونه‌ای تغییر می‌دهند که خودشان سود بیشتری ببرند بنابراین اگر یک نفر مثل پادشاه دیکتاتور بود الآن یک سیستم است که دارد دیکتاتوری انجام می‌دهد به‌اسم لیبرال پس یک جمهوری لیبرال دموکرات و این خاصیت این تفکر است که یک دیکتاتوری سیستماتیک را جایگزین یک دیکتاتوری فردی می‌کند و شروع می‌کند از مردم مالیات بیش از حد اخذکردن فشار‌آوردن به مردم ما دیدیم که کرامول در این دوران با هلندی‌ها می‌جنگد با این‌که پیروز جنگ می‌شود اما باید هزینۀ جنگ را هم در بیارد یک زمانی پادشاه بود و پادشاه مثلاً به پارلمان فشار می‌آورد پارلمان به‌خاطر این‌که می‌خواست در قدرت سهم‌خواهی کند آن پول را به پادشاه نمی‌داد هزینۀ جنگ را به پادشاه نمی‌داد اما الان خود پارلمان پادشاه شده و هر چقدر دوست داشته باشد می‌تواند از مردم پول بگیرد حالا چه‌جوری پول می‌گیرد یک بخشش مالیات است یک بخشش این‌ است همۀ این‌ها سرمایه‌دار هستند یا تاجرند یا صاحب مانوفاکتور هستند یا بانک دارند همۀ این‌ها هست و حالا شروع می‌کنند بانکدارها نزول بیشتری از مردم می‌گیرند صاحبان مانوفاکتور‌ها حقوق کمتری به کارگران می‌دهند و فشار بیشتری به کارگران می‌آورند تجار برده‌های بیشتری می‌گیرند استعمار بیشتری می‌کنند و همۀ این‌ها فشارش بر روی قشر مردم است … به‌‌هر‌ حال جای این سؤال باقی است که مردمی که ذیل ارتش یا ذیل بیرق ارتشِ پارلمان و در واقع به‌عنوان سربازان اُلیور کرامول جنگیدند و این‌قدر انگیزه داشتند که تحت القائات او حاضر‌ شدند پادشاه‌شان چارلز اول را گردن بزنند الآن دوباره می‌بینند پسر او، چارلز دوم پسرش می‌شود؟ پسر او برگشته و به‌عنوان پادشاه بعدی ادامه حکومت می‌دهد این چه‌طوری برایشان قابل هضم هست؟ ببینید مردم متوجه می‌شوند که از یک چاله در چاهی افتادند از چالۀ سیستم پادشاهی در چاه سیستم جمهوری لیبرال افتاده‌اند بله چون آقای کرامول هم در واقع پسرش را به‌عنوان جانشین می‌بیند می‌گویند اگر به پسر بعد از پدر است که چارلز دوم بود یعنی این چه جمهوری است و چه مدلی از آزادی است که قاعدتاً ما به ارث بردیم اگر قرار‌ است که پسر جانشین پدر بشود و نظام اقتصادی همان‌طور که شما توضیح دادید همان فشارها را بر مردم اعمال بکند که چه‌کاری است قاعدتاً مردم هم انگیزۀ زیادی برای اعتراض ندارند … علاوه براین مردم در یک کودتا شرکت می‌کنند این اقداماتی که در دهۀ چهل قرن هفده در انگلستان می‌افتد واقعاً نمی‌شود اسمش را انقلاب گذاشت … پس آن‌چه که از هزار و ششصد و چهل و شش تا هزار و ششصد و چهل و نه واقع شد انقلاب نیست یک شورش و جابجایی قدرت است … بله یک دیکتاتوری و یک کودتاست. یک کودتا رخ می‌دهد مردم فکر‌ می‌کنند به نفعشان است اما وقتی سرد می‌شوند متوجه می‌شوند که در عجب چاهی افتادند … بله … این اتفاق برای مردم درس عبرتی می‌شود و برای کسانی که دست‌های پشت پردۀ قدرت هستند یک تجربه و متوجه می‌شوند اگر بخواهند در قدرتی بمانند باید اول روی فرهنگ مردم کار کنند و فرهنگ مردم را به‌سمتی ببرند که پذیرای حکومت و تفکر جدید باشد و سعی می‌کند در ادامه این نوع تفکر را پیاده کنند و حکومت را به نفع خودشان مصادره‌ کنند چارلز دوم به‌قدرت می‌رسد در سال هزار و ششصد و شصت از اسکاتلند وارد بندر دووِر انگلیس می‌شود … پس یک‌بار دیگر از اسکاتلند شاه می‌آورند … بله و به لندن می‌آید که به تخت تکیه ‌دهد ولی لیبرال‌ها دوست‌ ندارند که قدرتشان را با یک پادشاه جدید تقسیم‌ کنند برای همین قبل از مراسم تاجگذاری یک جلسه‌ای با چارلز دوم می‌گذارند و او را ملزم می‌کنند که این شرایط را بپذیرد. شرایط چه بوده؟ این‌که اولاً مجلس اعیان دوباره باید تشکیل ‌شود ثانیاً اسقف‌ها و نمایندگان کلیسا باید دوباره به مجلس برگردند و آخر این‌که مالیات وضع‌کردن و مجازات‌کردن دشمنان منوط به اجازۀ پارلمان است خب چارلز هم می‌خواهد پادشاه شود این‌ را با اکراه می‌پذیرد و شاه می‌شود سرنوشت آن ژنرال اسکاتلندی ژرژ مانک که چارلز دوم را به قدرت‌ رساند چه می‌شود؟ در این معادلۀ قدرت چه سهمی دارد؟ او به‌خاطر خوش‌خدمتی که کرد به‌مقام بسیار بلندپایه‌ای در دربار می‌رسد و به او لقب دوک می‌دهند می‌دانیم لقب دوک، لقب خیلی بالایی است در سیستم سلطنتی انگلیس حتی بالاتر از لرد، به‌مرور می‌بینیم که وجد و سرور مردم از بازگشت نظام سلطنتی فروکش می‌کند چون مردم می‌فهمند که هنوز چیزی تغییر نکرده قسمت زیادی از قدرت هنوز دست پارلمان و لیبرال‌هاست و نمایندگان پارلمان لیبرال‌ها، پیوریتن‌ها برای جلوگیری از کاهش قدرتشان یک‌سری قوانینی علیه مخالفان کلیسای انگلیکان وضع‌ می‌کنند که به این قوانین، قوانین کلرندُن می‌گویند … این چهار قانون بله … قوانین کلرندُن‌ها در یک دورۀ چهار‌ساله تصویب می‌شود یعنی از سال هزار و ششصد و شصت و یک تا هزار و ششصد و شصت و پنج، برخی از این قوانین تا همین امروز هم پا‌برجاست و نکتۀ جالب این‌جاست کسانی که ادعا می‌کنند در یک دوره‌ای تفتیش عقاید در اروپا رخ‌ می‌داد خودشان قوانینی را وضع‌ می‌کنند که وقتی مخاطب یا یک تاریخدان می‌خواند، می‌گوید اگر این تفتیش عقاید نیست پس چه می‌تواند باشد یعنی از قرن هفدهم تاحالا بعضی از این‌ها نافذ است؟ بله من الآن دقیقاً قانون اولی را که می‌خواهم بخوانم تا همین اکنون هست این قانون معروف هست به قانون شرکت، قانون شرکت در دسامبر هزار و ششصد و شصت و یک تصویب می‌شود طبق این قانون تمام پست‌ها و مقام‌های شهری و کشوری را محدود به انگلیکان‌های وابسته به سلطنت می‌کند این قانون می‌گوید هر کس خواست در انگلستان که حالا در آن زمان بریتانیای کبیر هم می‌توان به آن ملزم کرد هر کس در انگلستان یا بریتانیای کبیر می‌خواهد یک منصبی را داشته‌ باشد حتماً باید قائل ‌باشد که ملکه الیزابت به‌عنوان پاپ اوست به‌عنوان مرجع دینی او محسوب‌ می‌شود و اگر این را قبول نکند نمی‌تواند هیچ مسئولیتی در هیچ دولتی از بریتانیا داشته‌ باشد شرط شرکت در قدرت این است که پادشاه را به‌عنوان سر‌سلسلۀ کلیسای انگلیکان و به‌عنوان مقتدای دینی بپذیرد این تا امروز هم نافذ است این تا همین امروز هم اعمال می‌شود دومین قانون، قانون یک‌نواختی است که در مه سال هزار و ششصد و شصت و دو تصویب ‌می‌شود طبق این قانون تمام مردم و کلیساها مجبور می‌شوند که از کتاب انجیل الیزابت اول استفاده‌ کنند همان‌طور که در برنامۀ قبل گفتیم انگلیکان‌ها پس از این‌که روی کار می‌آیند و ظهور ‌می‌کنند شروع به نوشتن انجیل می‌کنند یکی از انجیل‌ها به‌دستور الیزابت اول نوشته‌ می‌شود که مرجع کتاب‌هایی می‌شود که از این به بعد باید در کلیسا‌ها پخش‌ بشود … یعنی زن خونریزی که در واقع فرزند مشروعی از او باقی نماند حتی این امکان را نداشت که از نسل او سلسلۀ پادشاهی ادامه پیدا‌‌ کند صاحب انجلیل است و انجیل او به‌عنوان انجیل رسمی به‌عنوان قانون یک‌نواختی، قانون دوم به‌رسمیت شناخته ‌شده و باید به آن استناد بشود این قانون مخالفان کلیسای انگلیکان را از مزایا و حقوقی که دارند محروم می‌کند بر طبق این قانون هزار و نهصد و شصت کشیش و صد و پنجاه معلم و استاد دانشگاه از شغل خودشان برکنار می‌شوند … این در واقع کاملاً یک بحث دگماتیزم برداشت دینی است و یک‌جور تفتیش عقاید است … داعش مسلکی است … بله قانون هم‌گرایی اکتبر هزار و ششصد و شصت و پنج تصویب‌می‌شود طبق این قانون هر کس که وارد گردهمآیی یا محفل مخالفان بشود مجازات ‌می‌شود هرکس که اجازه می‌دهد خانه‌اش توسط مخالفان استفاده‌ بشود مجازات‌ می‌شود بر طبق این قانون تجمع بیش‌تر از پنج‌نفر غیر خانواده زیر یک سقف ممنوع است … خب این‌که حکومت نظامی شد یعنی زیر سقف را هم پوشش‌می‌دهد نه فقط خیابان‌ها را، حالا مخالف به کی می‌گفتند مخالف، مخالف کلیسای انگلیکان، کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها، پروتستان‌های غیر پیوریتن که حالا فشار اصلی روی کاتولیک‌هاست … صحیح الآن قاعدتاً این قانون نباید دیگر باشد قانون هم‌گرایی … نه قانون هم‌گرایی امروز وجود ندارد اما قانون دیگری هست به‌اسم قانون پنج مایل که بدتر از همۀ این قوانین است. طبق این قانون مخالفان کلیسای انگلیکان از شهر اخراج‌ می‌شوند نه‌تنها اخراج‌ می‌شوند بلکه حق‌ ندارند در پنج مایلی شهرهای دیگر هم وارد شوند این قانون در اکتبر هزار و ششصد و شصت و پنج تصویب ‌می‌شود و طبق این قانون مخالفان کلیسای انگلیکان نه حقِ گرفتن مستأجر دارند حتی اگر صاحب ملکی باشند و نه می‌توانند تدریسی جایی داشته ‌باشند این قانون تا حدود دویست‌سال بعد هم پابرجا‌ می‌ماند این قانون … قرن نوزدهم … اواخر قرن هجدهم اوایل قرن نوزدهم … من نمی‌دانم این آخر استبداد است ظاهراً انتقامی است که سیستم‌ پادشاهی دارد از سیستم قبل می‌گیرد … دقیقاً و وقتی هم این قانون را برمی‌دارند که کاتولیک‌ها دیگر هیچ اثری ندارند یعنی دیگر هیچ تأثیری نمی‌توانند بگذارند این نکات به‌نظرم خیلی برای ما و بینندگان محترم برنامه جالب ‌بود نکتۀ دیگری هست در ادامه‌ش … خب بله یادمان‌ باشد که در این‌دوره به‌غیر از خاندان سلطنتی استوارت‌ها عملاً طرفداران کاتولیک هیچ جایگاهی در مناصب درباری ندارند و این دعوا بیشتر میان مخالفان کلیسای انگلیکان و موافقانش هست در خلال تصویب این قوانین چارلز دوم سعی‌ می‌کند که برای گرفتن زهر آن پیشنهادی به پارلمان بدهد که تصویب‌ بشود این پیشنهاد، این قانون پیشنهادی به‌اسم تساهلات هست البته این از حسن ظن او نبود چون‌که چارلز دوم در باطن شخصی کاتولیک بود بر‌اساس این قانون پیشنهادی تمام شهروندان انگلیس که البته غیرکاتولیک هستند می‌توانستند به مقام و منصب برسند اما پارلمان حتی این پیشنهاد را هم تحمل‌ نمی‌کند و چارلز مجبور‌ می‌شود که این را پس بگیرد … از شخصیت این آقای چارلز دوم برای ما بیشتر بگویید خلف ناصالح چارلز اول بالاخره بعد از عصر کرامولی به‌قدرت رسیده لابد دورۀ او هم مختصاتی دارد بفرمایید … خب چارلز دوم مثل هر پادشاهی خصلت‌های مثبت و منفی داشته مثلا‌ً پادشاه ضعیف و بدون برنامه‌ای نبوده در ادامه می‌بینیم ولی در تاریخ ذکر‌‌شده که آدم بی‌بندوباری بوده مثلا‌ً در طول زندگیش به‌غیر از همسر قانونی‌اش هفت معشوقه و دوازده فرزند نامشروع داشته حتی یکی از تفریحاتش برگزاری مراسم قمار بوده و جالب این‌جاست که این پادشاه بی‌بند‌و‌بار و قمار‌باز در سال هزار و ششصد و شصت با تلاش‌های سِر رابرت مورای که در منابع تاریخی تصریح‌شده که ماسون بوده با همدیگر انجمن علمی سلطنتی را تأسیس‌ می‌کنند مؤسسان و اعضای اولیۀ این انجمن از نظریات فرانسیس بیکن تأثیر پذیرفته‌ بودند در جلسۀ قبل دوستان درمورد فرانسیس بیکن گفتند که به‌دستور جیمز اول انجیل شاه جیمز اول را گردآوری‌ می‌کند و در همان دوران کتابی می‌نویسد و مدینۀ فاضله‌ای را برای مردم رسم‌ می‌کند، این کتاب سرلوحۀ مؤسسان انجمن سلطنتی می‌شود … چرا پادشاهی مثل چارلز دوم اقدام به تأسیس انجمن علمی‌سلطنتی می‌کند که تا امروز هم وجود‌ دارد انگیزه‌اش از این‌کار چه می‌تواند باشد؟ انجمن علمی‌سلطنتی یک نام است یعنی این‌که بیشتر محتوای آن اتفاق مهم هست در چه بستری این انجمن تأسیس می‌شود چارلز دوم یادش هست گردن پدرش را زدند و این پدر را پارلمان گردن‌ زده و الآن پارلمان قدرتی دارد که می‌تواند گردن پادشاه را بزند پس به‌خاطر همین باید شروع‌ کند در بین مردم اولاً خودش را جا بندازد و مهم‌تر از آن با دستانِ پشت‌ِپرده به توافق برسد تا بتواند جای پای خود را محکم‌ کند یکی از این توافقات انجمن علمی‌سلطنتی هست که دارد تشکیل‌ می‌شود چارلز دوم به‌خاطر این‌که سر قدرت بماند با ماسون‌ها و دیگر لژ‌ها شروع به همکاری می‌کند آن‌قدر در این کار افراط‌ می‌کند که در تاریخ به میسون کینگ معروف‌ می‌شود … شاه ماسون … شاه ماسون معروف می‌شود … پس تکلیف دانشمندان این انجمن علمی هم معلوم‌ شد که چه افرادی هستند در خود انجمن سلطنتی هم می‌بینیم در مانیفست اولیه‌اش ذکر‌‌شده که قصدشان برای تشکیل این انجمن پیدا‌کردن و انتشار فلسفه‌ایست که شامل حال تمامی بشر شود حالا بیایید این‌را مقایسه کنید با چیزی‌که الآن در دنیا می‌گویند این‌که گفته‌شده انجمن علمی صرفاً برای پیشبرد سطح علم به‌بوجود آمده به‌طور مثال یکی از اعضای اولیۀ این انجمن شخصی است به اسم سر اسحاق نیوتن، اسحاق نیوتون کاملاً مشخص و معروف است … بله دانشمند مشهور عرصۀ فیزیک در تاریخ بشریت ولی جالب است بدانید بیشتر تحقیقات اسحاق نیوتون برخلاف باور‌عمومی به علوم‌غریبه مثل کیمیا، طالع‌بینی و آیین‌های هرمتیک مربوط‌ می‌شود که این تحقیقات بالغ بر صد و شصت و نه کتاب و مقاله هستند از ایشان … بله و فکر‌ کنم بعضی از آثارش در آرشیو‌های شخصی هنوز هم موجود‌ باشد و چیز دیگری که باید بگویم ارتباط و عضویتش در حلقۀ مخفی روسی کروسین‌هاست که الآن وقت نیست در مورد آن صحبت‌ کنیم پس ماسون بوده … بله دوران سلطنت چارلز دوم عرصه و جولانگاه انجمن‌های مخفی در انگلیس است می‌توانیم از این حلقه‌ها به شورای کابال هم اشاره‌ کنیم … این شورای کابال در چه زمینه‌ای فعالیت ‌داشت آیا با آن کابالا نسبتی دارد؟ به‌نظر می‌رسد که داشته شورای کابال متشکل از پنج اشراف‌زاده از وزیران چالز دوم به‌نام‌های کلیفورد، آرلینگتون، باکینگهام، اشلی کوپر و لادردیل بود … اسامی‌شان هم در تاریخ ذکر شده در کتاب‌های تاریخی ذکر شده که بعضی از اعضای این گروه، یهودی نهان‌روش بودند و صراحت‌شده که تمام آنها جزو محافل مخفی بودند کارشان چی بود این گروه اکثر سیاست‌های داخلی و خارجی انگلیس را تعیین ‌می‌کردند در همان شورا یا همان مجمع عقلا و پادشاه هم مطیع امر آنها بوده کابال به‌دلیل نظرات مخالف با سلطنت و تصمیم‌گیری‌های پنهانی در نظر سیاستمداران و همچنین مردم منفور‌ می‌شوند و مجبور‌ می‌شوند که در ظاهر آن‌را تعطیل‌ کنند ولی می‌دانیم که کابال هیچ‌وقت تعطیل‌ نشد فقط در ظاهر تعطیل‌ شد و منافع گروه خودش را همیشه در‌پی داشته ابتدای سلطنت چارلز دوم این منافع منافع گروه کابال با خاندان سلطنتی تقریباً در یک راستا است ولی هر چه می‌گذریم زاویه بیشتر می‌شود و جوری ‌می‌شود که در دهۀ هفتاد قرن هفدهم این اختلافات به نهایت خودش می‌رسد طوری‌که اشلی کوپر یا همون لرد شافتسبری علیه سلطنت توطئه‌ می‌کند و به‌خاطر همین به هلند که مرکز حلقه‌های مخفی هست، فرار ‌می‌کند … خب این آقای لرد اشلی کوپر یا همان لرد شافتسبری با این لغت هم از او یاد‌شده ظاهراً یک پزشک مخصوص دارد که این روزها خیلی مشهور است به‌نام جان لاک و آرایَش بعدها خیلی پژواک پیدا کرد تا غرب امروز آمد و در نظام‌های لیبرال از او یاد‌ می‌شود آیا در آن دوره هم آرای جان لاک شناخته ‌شده بود و از شهرت امروز برخوردار بود یا نه … یکی از مؤثرین انقلاب انگلستان که در سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت به‌وقوع می‌پیوندد را آثار جان لاک می‌دانند اما تأثیر عمیق‌تر‌ش را در انقلاب آمریکا می‌دانند جان لاک در این دوران، دو رساله در باب حکومت می‌نویسد که در این دو دو رساله اول حکومت پادشاهان را زیر سؤال می‌برد و دوم حکومتی را که مد‌نظر خودش هست را معرفی‌ می‌کند لازم است قبل از آن من پیشینه‌ای در مورد زندگی جان لاک بگویم جان لاک در سال هزار و ششصد و سی و دو در یک خانوادۀ پیوریتن به‌دنیا می‌آید پدربزرگش سرمایه‌دار است خود جان لاک به شغل شریف برده‌داری مشغول است و در اداره مستعمرات هم نقش اساسی ایفا‌ می‌کند جان لاک با این پیشینه می‌خواهد آن جامعه‌ای که مطلوبش هست را نشان بدهد همان‌طور که گفتیم جان لاک اول می‌گوید که چیزی به‌نام حکومت پادشاهی مطلوب نیست حالا می‌گوید چه چیزی مطلوب است می‌گوید جامعۀ مدنی مطلوب است حالا جامعه مدنی را می‌خواهد شرح دهد … نخستین‌بار جامعۀ مدنی را ایشان به‌کار برده یا قبل از او هم بودند … قبل از او هم بودند آدم‌هایی اما جامعۀ مدنی که ما امروز به‌اسم لیبرالیسم می‌بینیم یک بخش یا یکی از شاخه‌های اساسی آن به جان لاک می‌رسد … بله جان لاک می‌گوید انسان در دو وضع است وضع طبیعی و وضع مدنی، انسان وقتی در وضع طبیعی هست سه حق را با هم دارد حق مالکیت، حق دارایی و حق آزادی دارایی یعنی داشتن ثروت و مالکیت یعنی که من مالک آن هستم یعنی کمونیسم نیست و نمی‌گوید من دارایی دارم و دارایی من عمومی هست قائل به مالکیت خصوصی است و می‌گوید من به‌عنوان فردی که در این وضع طبیعی زندگی ‌می‌کنم هر میزان که کار‌ کنم صاحب آن دارایی و صاحب آن ملک می‌شوم اما به چه شرطی؟ به‌شرطی که من ایجاد فساد نکنم منظورش از فساد چیست؟ منظورش از فساد این است مثلاً اگر یک خانوادۀ پنج‌نفره با یک هکتار زمین و کشت آن یک هکتار زمین اموراتش می‌گذرد و نیازهایش برآورده‌ می‌شود اگر این یک هکتار بشود یک هکتار و یک متر آن یک متر چون مازاد بر نیاز هست پس از بین ‌می‌رود فاسد‌ می‌شود و دیگر حق آن یک متر را ندارد که بگوید مال من است … آن‌وقت این‌جا تشخیص خیلی سخت‌می‌شود تشخیص با کیست؟ این‌جا تشخیص بر عهدۀ مردم است یعنی فعلاً در این باب تشخیص را بر عهدۀ خود مردم می‌گذارد و می‌گوید شما خودت می‌فهمی چقدر نیاز داری بر همان میزان باید تلاش کنی … پس نظام ارزشی به‌نوعی پوپولیزه شده به مردم واگذار‌ شده در عین‌حال چنین عقاید سفت و سختی هم در مورد فساد وجود دارد بعد جان لاگ می‌گوید اما مشکل فساد حل‌شده، چگونه؟ وقتی‌که پول اختراع‌ می‌شود پول نه به‌معنای اسکناسی که در برنامۀ قبل توضیح ‌داده شد به‌معنای سکه به‌معنایی که ما مبادلۀ کالا به کالا نداریم به‌‌جای آن سکه یا پول مبادله‌ می‌کنیم می‌گوید با اختراع پول این مشکل حل‌ می‌شود حالا اگر من به‌جای یک‌هکتار هزاران هکتار زمین هم داشته ‌باشم مثلاً نهصد و نود و نه هکتار بعدی را می‌توانم بفروشم و پولش را به‌دست بیاورم حالا این پول دیگر فاسد‌ نمی‌شود پس من صاحب همۀ آن هزار هکتار هستم و نه‌تنها صاحب همۀ آن هزار هکتار هستم بلکه صاحب کار افرادی هستم که روی این هزاران هکتار کار‌ می‌کنند و به‌نوعی هیچ مشکلی ندارد که من این‌ها را به بردگی بگیریم و اصطلاحاً جان لاک بردگی را اخلاقی می‌کند وقتی این اتفاق می‌افتد در وضع طبیعی یک‌سری از آدم‌ها که ژنشان خوب هست و ژن برتری دارند این‌ها صاحب املاک بیش ازحدی می‌شوند و هم بین خودشان تزاحم برقرار‌ می‌شود و هم بین مردم دیگر چون مردم هم می‌بینند این‌ها به‌ همان میزان برای این‌ها کار‌ می‌کنند اما چرا صاحب آن اموال نمی‌شوند و شروع به ایجاد مزاحمت‌ و شورش می‌‌کنند شروع به دست‌درازی‌ کردن به اموال این مالکان خصوصی ژن خوب می‌کنند این‌ها دورهم جمع‌ می‌شوند و برای حفظ منافع خودشان شروع به بستن یک‌سری قراردادها می‌کنند وقتی‌که این قراردادها را می‌بندند جامعۀ مدنی شکل ‌می‌گیرد جامعۀ مدنی موظف هست از سه حق مالکان‌خصوصی دفاع‌ کند حق‌دارایی، حق‌مالکیت، حق‌آزادی و این یعنی این‌که هر قانونی که در این جامعه باید تصویب ‌شود حق‌ ندارد این سه حق را زیر سؤال ببرد تا این‌جا متوجه ‌شدیم که جامعۀ مدنی برای حفظ منافع سرمایه‌داران به‌وجود آمده حال در این جامعۀ مدنی نیاز به یک شهریار و حاکمی است آن حاکم چگونه انتخاب‌ می‌شود جان‌لاک می‌گوید باید بین مردم رأی‌گیری بشود در ابتدا این مردم فقط سرمایه‌دارها هستند اما به‌دلیل شورش‌هایی که در آینده مردم عادی انجام می‌دهند و سهم‌خواهی خودشان را دارند کم‌کم این دامنۀ رأی‌گیری را افزایش‌ می‌دهند اما نکتۀ مهم این‌ است کسی حاکم جامعۀ مدنی است که حافظ منافع سرمایه‌دارها باشد یعنی کسی باید حاکم بشود که حواس او به مایملک این ژن خوب‌ها، این ژن برترها باشد و الا حق حاکمیت ندارد اتفاقاً از خود جان لاک هم این را می‌پرسند، می‌پرسند شما می‌گویید دموکراسی و اکثریت آرا حال اگر یکی رأی آورد و هم‌نظر شما نبود آیا حق حکومت دارد می‌گوید نه چنین آدمی حق حکومت ندارد و باید از حکومت ساقط شود … بله خب این‌هم تعریف دموکراسی و جامعۀ مدنی به تعریف یا بهتر بگویم توجیه جان لاک کسی‌که برده‌دار بود و از آزادی انسان‌ها صحبت ‌می‌کرد و از حقوق انسان‌ها، بعدها پیروان او را در انقلاب آمریکا هم خواهیم دید بانیان انقلاب آمریکا عمدتاً برده‌دار هستند فکر می‌کنم جامعۀ مدنی را برای ما خیلی قشنگ توصیف ‌می‌کنند برای اکثریت اما انتقادات بسیار جدی به این‌نوع نگاه ‌وارد‌ است چه تضمینی وجود‌ دارد که رأی اکثریت در جهت منافع آن حکومت و مردم باشد همان‌طور که دیدیم گفتیم حاکمان جامعۀ مدنی حافظ منافع سرمایه‌داری هستند اما اکثریت مردم سرمایه‌دار نیستند پس هیچ ضمانتی برای این‌که منافع اکثریت مردم در این جامعه حفظ‌‌ شود وجود‌ ندارد ‌ ‌ احتمالاً می‌گویید مردم اکثریت این جامعه را دارند و می‌توانند کاری‌ کنند حاکمانی را که دوست‌ دارند رأی بیاورند اما این‌گونه نیست چون طبقۀ ثروتمند توسط رسانه‌هایی که دارد و پولی که هزینه‌ می‌کند شروع می‌کند به تبلیغ‌کردن فردی که خودش دوست‌ دارد و توسط این تبلیغات ‌رأی مردم را به‌سمت منافع خودش می‌چرخاند و این‌ باعث ‌می‌شود که انتخاب مردم به‌نفع طبقۀ سرمایه‌دار شکل‌ بگیرد این انتقاد جدی است که به این نظام وارد است و انتقاد دیگری هم که می‌توان به‌عنوان یک انتقاد مهم از آن نام برد این است حالا شما چگونه می‌خواهید از دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت جلوگیری ‌کنید رسیدیم به این اصل مهمی که در هر جامعه وجود‌ دارد و آن رسانه‌ها هستند و این‌که اصولاً مردم از طریق کدام رسانه‌ها از حقوق خود مطلع می‌شوند مصالح خود را تشخیص ‌می‌دهند و از کجا تشخیص‌ می‌دهند که سیاستمدارانی که به آنها وعدۀ لیبرال دموکراسی می‌دهند راستگو‌ هستند و اگر بتوانند به‌قدرت برسند چه میزانی از آزادی برای مردم فراهم‌ می‌شود؟ این سیستم رسانه‌ها و اطلاع‌رسانی در قرن هفدهم چگونه بوده؟ مردم از آرای شخصی مثل جان لاک چگونه مطلع‌ می‌شدند اصلاً ممکن‌ بوده … ببینید خب جان لاک آرائش‌ برای طبقۀ الیت است یعنی برای یک طبقۀ روشنفکری هست که آن‌زمان وقت می‌کردند کتاب‌های جان لاک را بخوانند چون طبقۀ اکثریت که یا کارگر ساده بودند … اکثراً بیسوادند … اگر بی‌سواد هم نباشند آن‌قدر کار دارند که فرصت‌ نمی‌کنند کتاب‌هایی از این دست را بخوانند این کتاب‌ها مخصوص طبقۀ الیت هست اما این طبقۀ الیت توسط رسانه‌های آن‌زمان شروع‌ می‌کند این تفکر را در جامعه پخش می‌کند یعنی این تفکر که حکومت پادشاهی خوب نیست و جامعه‌ای به‌نام جامعۀ مدنی هست باز مفاهیم توسط طبقۀ الیت پوپولیزه می‌شوند، به زبان عوام نازل ‌می‌شوند و بعضاً تحریف‌ می‌شوند و چیزی مطبوع طبع آنها جلوه داده‌ می‌شود تا آنها پای یک تفکر بیایند از وقایع بزرگ آن‌سال‌ها چه دارید برای ما بگویید چند واقعۀ خیلی مهم اتفاق می‌ا‌فتد که یکی از آنها طاعون بزرگ است همان طبقۀ الیت برای این‌که بتواند در جامعه فکر جان لاک و آن تشکیکی را که جان‌لاک می‌کند تسری دهد باید در مردم احساس نارضایتی ایجاد کند و بگوید نگاه‌کنید این حکومت پادشاهی به‌درد نمی‌خورد پس اول شروع‌ به شایعه‌پراکنی می‌کند یعنی یک‌سری آدم‌هایی دارد که به آنها پول می‌دهد و می‌گوید حالا شایعه‌پراکنی کنید یکی از آن اتفاقاتی که در این دوران می‌افتد طاعون بزرگ است طاعون بزرگ در سال هزار و ششصد و شصت و چهار در حومۀ شهر لندن آغاز می‌شود به احتمال زیاد شیوع این بیماری از عطرهای کتانی است که که از هلند وارد می‌شود حالا چرا هلند این‌جا مهم است؟ به‌خاطر این‌که هلند مرجع اصلاح‌طلبان و مجامع‌ مخفی است که می‌خواهند حکومت‌های خودشان را سرنگون ‌کنند و به‌خاطر همین هر جا اسم هلند می‌آید بعد آن ما باید منتظر یک دسیسه باشیم … یعنی ناراضیان آن‌وقت حکومت انگلستان … و هر حکومت دیگری می‌رفتند هلند این بیماری ابتدا در جنوب شهر لندن شروع می‌شود اما خب چون جنوب شهر لندن است و از شهردار لندن و آن کمانه‌های شهری که لندن را اداره می‌کردند در بالای شهر لندن می‌نشستند هیچ توجهی به این اتفاقات نمی‌کنند طاعون در جنوب شهر لندن به‌شدت شیوع پیدا‌ می‌کند چرا؟ چون‌که اولاً کارخانجات صابون سازی فاضلاب خودشان را در کف سنگ‌فرش‌ها می‌ریزند ازدحام جمعیت در جنوب شهر لندن بسیار زیاد است فاضلاب خانگی را مردم در کف خیابان‌ها می‌ریزند و در جوی‌ها رها‌ می‌کنند … شرایط برای یک اپیدمی بزرگ آماده است … کاملاً مهیاست و باعث‌ می‌شود طاعون خیلی سریع در جنوب شهر لندن شیوع پیدا‌ کند اما نکتۀ مهم این‌جاست که طاعون بزرگ وقتی می‌رسد به شمال شهر لندن تازه شهردار به این فکر می‌افتد که حالا باید جلوی این طاعون را بگیریم پس شروع به قرنطینه‌کردن محیط، می‌کند و قرنطینه وقتی می‌گوییم یعنی جنوب شهر لندن باید قرنطینه شود بعد عمداً یکی از محلات را آتش می‌زنند که طاعون را از بین‌ ببرند … این آن‌وقت می‌شود زمینۀ آن آتش‌سوزی بزرگ لندن؟ نخیر آتش‌سوزی بزرگ لندن در دهه‌های بعد در چند سال بعد اتفاق‌می‌افتد وقتی این اتفاق‌ می‌افتد مردم خیلی ناراضی‌ می‌شوند نارضایتی مردم خیلی زیاد می‌شود و همه را تقصیر حاکم می‌دانند که در این‌جا چالز دوم هست شهردار لندن اجازه‌ نمی‌دهد کسی از لندن خارج شود مگر این‌که یک‌سری برگه‌هایی بدهند و این برگه‌ها را فقط به کسانی می‌دادند که سالم هستند قاعدتاً مردم جنوب شهر لندن تابع این برگه‌ها نمی‌توانند باشند و باید حتماً در لندن بمانند این طاعون تا تابستان سال هزار و ششصد و شصت و شش در لندن باقی‌ می‌ماند و کشته‌هایی که برای این طاعون نامبرده‌ و نوشته ‌شده در تاریخ از شصت و هشت هزار و پانصد و نود و شش کشته تا دویست هزار کشته است … یکی از مصادیق نحوست آن سال‌ها که توالی ششصد و شصت و شش را داشتند نشان ‌می‌دهد بالاخره علوم غریبه‌ای‌ها هم پشت این ماجرا هستند جالب این‌جاست که آن‌قدر فشار بر افکار عمومی زیاد است و مردم تحت فشار هستند که همان سال یعنی هنوز طاعون از شهر لندن رخت‌برنبسته همان سال تابستانش سال هزار و ششصد و شصت و شش آتش‌سوزی بزرگی در لندن اتفاق‌ می‌افتد این آتش‌سوزی از یک نانوایی شروع‌ می‌شود مشکوک هم است تا الآن هم نفهمیدند که این از کجا شروع شده چه کسی شروع‌کرده توطئه بوده یا نه؟ از یک نانوایی شروع‌ می‌شود و کم‌کم قسمت بزرگی از شهر را می‌گیرد مردم می‌بینند که خانه‌هایشان از بین‌ رفته محل کسب‌و‌کارشان از بین ‌رفته پادشاه را مقصر ‌می‌بینند و می‌گویند باید پاسخ‌ دهد این‌را هم اضافه‌ کنید که همان ‌روزها، روزهایی که آتش‌سوزی اتفاق ‌می‌افتد شایعات و شب‌نامه‌هایی در شهر پخش می‌شود در روزنامه‌هایی این شایعات می‌آید که این‌کار کار کاتولیک‌ها بوده و این کاتولیک‌ها دستورش را از خود شخص پاپ گرفتند مردم وقتی این شایعات را می‌بینند نفرتشان از کاتولیک‌ها افزایش پیدا‌ می‌کند و بعد از فروکش‌کردن آن آتش بزرگ در همان محل اعضای انجمن سلطنتی یادمانی را نصب ‌می‌کنند و بر روی آن یادمان پلاک و نوشته‌هایی هست که یکی از آن جملات را من نقل به مضمون‌ می‌کنم گفته: ما توطئۀ پاپ را یادمان‌ نمی‌رود که کاتولیک‌ها این بلا را بر سر ما آوردند که البته فکر ‌کنم صد و پنجاه تا دویست سال بعد این جمله از آن پلاک حذف‌ شد و این یادمان را دو عضو اصلی انجمن علمی رابرت هوک و کریستوفر ورن طراحی‌ کردند سال هزار سیصد و شصت و شش میلادی دو فاجعۀ بزرگ در یک‌سال در لندن طاعونِ‌ بزرگ، آتش‌سوزی ‌بزرگ و معلوم است که این مهندسی شده‌ است هم قِرَن نحس آن‌سال طبق باورهای خرافی مسیحیان هم دو اتفاقی که به کشتاری عظیم انجامید و بعد نسبت‌دادن این ماجرا به کاتولیک‌ها معلوم ‌است که چه بلایی را بر سر آنها می‌آورد ظاهراً پادشاه با این‌که خودش رئیس کلیسای انگلیکان است اما چون تبار اسکاتلندی دارد و یک‌جوری کاتولیک محسوب‌ می‌شود پیکان این تهاجم‌ها باید فرض ‌بشود بنابراین سؤال بعدی باید این باشد که به اواخر دوران چارلز دوم که می‌رسیم مناسبات قدرت خیلی پیچیده‌شده میان پیوریتن‌ها، پیروان کلیسای انگلیکان، بقیهالسیف کاتولیک‌ها که حالا این‌طور مورد هجمه هستند از این مناسبات قدرت بگویید توزیع قدرت در جامعه چگونه است در دهۀ هفتاد قرن هفدهم ما می‌بینیم که پارلمان متوجه‌شده همسر قانونی چارلز دوم نازاست و فرزند مشروعی ندارد و اجباراً پادشاهی بعد از چارلز دوم به برادرش جیمز دوم می‌رسد جیمز دوم کیست؟ جیمز دوم علناً گفته که من کاتولیک‌ هستم یعنی مثل برادرش نیست … یعنی کار خراب‌تر شد یعنی کاتولیک نهان‌روش هم نیست او صراحتاً می‌گوید من کاتولیک اسکاتلندی‌تبار هستم و این مسئله اصلاً خوشایند پارلمان و مجامع مخفی نیست آنها دیده‌اند که در این چند دهه پله‌هایی را که گذاشتند برای این‌که مذهب کاتولیک را از کشور انگلیس حذف‌ کنند الآن می‌بینند که تمام نقشه‌هاشان نقش بر آب دارد می‌شود برای همین کاری‌ می‌کنند لرد شافتسبری در مجلس پیشنهادی‌ می‌دهد قانونِ پیشنهادی به‌اسم محرومیت، قانون محرومیت می‌گوید که ولیعهدی از جیمز دوم گرفته‌ شود و به فرزند نامشروع چارلز دوم جیمز اسکات برسد از آن‌جا به بعد ما در پارلمان می‌بینیم که یک گروه موافقی با این پیشنهاد بوده و یک گروه مخالفی، از این به بعد گروه موافق این پیشنهاد در پارلمان انگلیس به ویگ‌ها معروف‌ شدند و مخالفان به توری‌ها … ظاهراً این نظام دوگانۀ حزبی تا امروز هم یک‌جورهایی ادامه پیدا‌ کرده یعنی می‌توانیم بگوییم دو حزب اصلی امروز انگلستان از اعقاب ویگ و توری هستند؟ بله عوض می‌شوند این ویگ و توری شاید این دوگانه در طول تاریخ ماهیت‌شان هم عوض بشود پس نمی‌شود دقیقا‌ً تناظر یک‌به‌یک برقرار‌ کرد میان ویگ‌ توری و کارگر محافظه‌کار اما این هست که نظام دو حزبی از آنجا شکل ‌می‌گیرد … البته قبل از آن‌هم بوده ولی اسمشان فرق‌داشته مثلاً در زمان چارلز اول اسم آنها کله‌گردها و سوارکاران بوده حالا این‌جا اسمش عوض‌ می‌شود چارلز دوم وقتی می‌فهمد که چنین پیشنهادی در پارلمان مطرح‌شده عصبانی‌ می‌شود و دستور انحلال پارلمان را می‌دهد و لرد شافتسبری سر همین‌کار بود که مجبور‌ می‌شود به هلند فرار کند … از اعضای انجمن کابال بله و پارلمان و لیبرال‌ها می‌بینند که نقشۀ آنها باز هم نقش بر آب شده برای همین تصمیم‌ می‌گیرند که این‌بار باید خاندان استوارت را کاملاً از بین‌ببرند بنابراین توطئه‌ای می‌ریزند که به‌اسم رای‌هاوس معروف ‌شده است سال هزار و ششصد و هشتاد و سه نقشه ‌می‌ریزند در یکی از سفرهایی که چارلز دوم و برادرش جیمز دوم داشتند در نزدیکی منطقه‌ای به‌اسم رای‌هاوس این دو نفر را بکشند و کلاً نسل خاندان استوارت برچیده‌ شود و خاندانی بیاید که طبق الگوهای لیبرال‌ها و پارلمان عمل‌ کند ولی باز هم این توطئه شکست‌ می‌خورد در همین توطئه است که فرزند نامشروع چارلز دوم جیمز اسکات به هلند تبعید ‌می‌شود پیش داماد جیمز دوم به‌تام ویلیام اورنج می‌رود یک توطئه‌ای بر علیه خاندان استوارت دارد انجام‌ می‌شود چون اصالت اسکاتلندی و یک‌جور آیین کاتولیک را قبول دارند و حالا اعم از آن‌که این را ابراز‌ یا پنهان می‌کنند نمی‌توانند کاتولیک‌ها با منافع بورژواهای آن دوره و منافع سرمایه‌داران پارلمان کنار بیایند ظاهراً کلیسای انگلیکان به‌قدرت‌ رسیده ولی مستقر‌ نیست یعنی هم‌چنان نگران کاتولیک‌هاست شاید مثلاً در جامعه طرفداران بیشتری دارند یا نمی‌دانیم به چه دلیل، دلیل این چیست که ضمن این‌که کلیسای انگلیکان از دورۀ هنری هشتم به‌قدرت رسیده و پادشاه را همه به‌عنوان سرسلسلۀ این کلیسا پذیرفتند پادشاه کاتولیک یعنی چی؟ که هم کاتولیک هست هم رأس کلیسای انگیلکان است به‌خاطرش حاضر‌ می‌شوند یک سلسله را تغییر‌ بدهند در این باب اگر نکته‌ای است بفرمایید … کاتولیک‌ها هزار سال در اروپا حکومت کردند … ریشه‌دار بودند … ریشه‌ دارند و یک فرهنگی را در انگلستان به‌وجود آوردند که شاید نشود در عرض هشتاد‌سال یا صد سال تغییرش داد بلکه باید به میزان همان هزارسال صبر کرد اما سرمایه‌داران چنین تحملی را ندارند و می‌خواهند زودتر به مقصد و اهداف خودشان برسند همان‌طور که اشاره کردید تفکر کاتولیک‌ها دقیقاً مقابل تفکر نظام سرمایه‌داری و بورژوا است و به‌خاطر همین این‌ها اصلاً تحمل‌ نمی‌کنند که کاتولیک‌ها حتی در پیش‌زمینۀ ذهنی مردم باقی ‌بمانند به‌خاطر همین باید آن پیش‌زمینه را خراب کنند حالا هر چقدر هم قرار است انسان این وسط کشته‌ شود هیچ اهمیتی ندارد بلکه باید آن کار فرهنگی را که تجربه‌اش را از دوران کرامول به‌دست آوردند باید الان پیاده‌ کنند الان باید مردم را از وضع حکومت موجود ناراضی ‌کنند با این‌که چارلز دوم آدم کم‌هوشی نیست چون می‌بینیم با این‌همه توطئه که علیه او ‌می‌شود می‌تواند از همۀ آنها جان سالم به‌در ببرد با این‌که آدم بسیار فاسدی است و آدم حقی هم نیست و کاملاً در باطل است ولی در باطل خودش آدم قوی هست به‌خاطر همین سرمایه‌دار‌ها تمام تلاششان را می‌کنند فرهنگ مردم را به‌سمتی ببرند که این فرهنگ مناسب باشد با این‌که ‌این حکومت به درد نمی‌خورد شایعه‌ بندازند که مناسبات اقتصادیش خوب نیست به فکر مردم نیست ناعدالتی وجود‌ دارد حتی اگر از مزایای قانونی و چیزهایی باشد که مردم موجه‌ می‌دانند به‌خاطر همین سعی‌ می‌کنند که با این‌جور اقدامات این پیش‌زمینۀ ذهنی را که از کاتولیک‌ها داشتند از بین ببرند چون کاتولیک‌ها سد بزرگی در مقابل آنها هستند چارلز دوم در توطئه‌ها کشته‌ نشد ولی بالاخره عمری داشت و عمر تمام‌ شد بعد از پایان عمر چارلز دوم چه اتفاقی می‌افتد سلطنت چارلز دوم با تمام ماجراهایی که داشت توطئه‌ها و دسیسه‌ها سال هزار و ششصد و هشتاد و پنج با مرگش به پایان می‌رسد پس از مرگ چارلز دوم چون وارث قانونی نداشت و ماترکش دوازده فرزند نامشروع بود اجباراً سلطنت به برادرش جیمز دوم رسید که کاتولیک بود … یعنی ایشان اصولاً نمی‌توانست فرزند مشروع داشته ‌باشد یا ملکه فرزندآوری نکرد چی بود ماجرا؟ عرض ‌کردم همسر قانونی چارلز دوم نازا بود و نمی‌توانست فرزندی بیاورد جیمز دوم در زمان تاجگذاری علناً گفت که من کاتولیک هستم ولی حالا برای این‌که به ثبات برسد خودش را در ابتدا طرفدار وضع موجود می‌داند … خودش را رأس کلیسای انگلیکان اعلام‌ می‌کند ضمن این‌که می‌گوید کاتولیک هست جالبه … بله برای این‌که تثبیت‌ شود ولی بعد از مدتی رفتارهایش تغییر‌ می‌کند شروع به آزاد‌کردن زندانیان مخالف کلیسا‌های انگلیکان می‌کند وقتی زندانیان آزاد شدند مردم استقبال‌ کردند و به‌خاطر همین یک کم بین مردم محبوب ‌شد و کار دیگری هم که انجام‌ می‌دهد سعی می‌کند قوانین کلرندُن را زیر پا بگذارد … قوانین چهارگانه‌ای که از آن صحبت ‌شد … ولی انگلیکان و پارلمان می‌بینند که تمام زحمات‌شان دارد به باد می‌رود عملاً و چیزی نمانده که دوباره همان سلطنت قبلی برگردد برای همین نقشۀ یک کودتا را بر علیه او می‌ریزند که در رأس آن داماد جیمز دوم همان ویلیام اورنج هست که در هلند حکومت‌ می‌کند در سال هزار و ششصد و هشتاد و پنج کودتایی علیه ویگ‌ها طرح‌ریزی می‌شود به این شکل که برنامه‌ می‌ریزند ارتشی با فرماندهی ژنرالی به‌اسم آرچیبالد کمبل با همراهی اِرل آرگیل از شمال انگلیس حرکت‌ می‌کنند و به‌سمت لندن می‌روند نقشه این‌بوده که جیمز اسکات همان فرزند نامشروع با ارتش کوچکتر خودش از راه دیگری وارد انگلیس شود به لندن برود و در نبود جیمز دوم روی تخت سلطنت بنشیند ولی ارتش جیمز دوم هر دو ارتش مسبب این کودتا را از بین می‌برد و باعث‌ می‌شود تمام مسببان این کودتا گردن‌زده شوند و این‌جا می‌بینیم که جیمز اسکات در نهایت، عمرش به‌پایان می‌رسد این‌جا جیمز دوم می‌بیند که عملاً پارلمان دارد علیه او کودتا‌ می‌کند برای همین شمشیر را از می‌بندد و می‌گوید که نه اصلاً من کاتولیک هستم و تمام حکومتم باید کاتولیکی باشد و یک حکومت new england dominion راه می‌اندازد برمی‌گردند به دورۀ قبل هنری هشتم به این شکل تمام فرماندهان پیوریتن را عزل ‌می‌کند و جای آنها فرماندهان کاتولیک جایگزین ‌می‌کند دستور‌ می‌دهد قانون تساهلات اجرا‌ شود بدون ‌ رأی‌آوردن در پارلمان و این قانون تساهلات دستور ‌می‌دهد اسقف‌ها در تمام کشور و مستعمرات این‌را اعلام‌ کنند بعضی از این اسقف‌ها از این دستور سرپیچی‌ می‌کنند و زندانی‌ می‌شوند ولی بعد از دادگاه‌شان از زندان آزاد‌ می‌شوند این‌جا می‌بینیم که محبوبیت جیمز دوم به کف خودش رسیده هم در دربار هم در بین سیاستمداران و حتی به‌خاطر این اقدامات بین مردم و این‌جاست که دربار می‌بیند می‌تواند آن ضربۀ کاری را بزند چه‌کار می‌کنند به ویلیام اورنج که مسبب تمام این حیله‌ها و دسیسه‌ها بود می‌گویند خودت باید بیای دیگر نمی‌شود باید خودت بیای و سلطنت را دست بگیری ویلیام اورنج این دعوت را می‌پذیرد و با همسرش مری که دختر جیمز دوم بود با کشتی از هلند به انگلیس می‌آیند و بدون کوچک‌ترین مقاومتی وارد لندن می‌شوند، سلطنت را از جیمز می‌گیرند و بر تخت می‌نشینند یعنی جیمز دوم سلطنت را به داماد خودش واگذار می‌کند؟ مری دختر او بوده؟ بله و این‌جاست سال هزار و ششصد و هشتاد و هشت که این اتفاقات به اسم انقلاب شکوهمند انگلیس معروف‌ می‌شود … این‌که اصلاً بوی انقلاب ندارد یک‌ معاملۀ پشت پرده بر سر قدرت است، نقش مردم کجاست؟ مردم یک‌بار با آزاد‌کردن برخی زندانیان کاتولیک از زندان توسط جیمز دوم شاد‌ شدند دیگربار به‌دلیل آنارشی اجتماعی به‌هم ریختن امنیت و به زندان‌افتادن برخی اسقف‌ها و کشیش‌ها از او رنجیده‌خاطر شدند و همین. ولی حالا یک ویلیام اورنج نامی که در واقع پشت این صحنه‌ها بوده یک‌دفعه به صحنه برمی‌گردد که تازه داماد پادشاه‌ است و به اتفاق همسرش که دختر آن پادشاه است قدرت را تحویل ‌گرفتند اسم این شده انقلاب با شکوه، انقلاب هزار و هشتصد و شصت و شش؟ هزار و ششصد و هشتاد و هشت … خب انقلاب هزار و ششصد و هشتاد و هشت که انقلاب با شکوه نام می‌گیرد همه‌اش همین بود … بله جالب این‌جاست که جیمز دوم مقاومت هم نمی‌کند سؤالی است که در تاریخ مانده … کاملاً معلومه مصالحه بر سر قدرت است یعنی اصلاً این چیزی نبوده، کنار آمدند با هم این نکته را اگر توضیحی‌دارید بفرمایید چون به پایان برنامه نزدیک‌می‌شویم … بله مردم در انگلستان در این دوران هیچ نقشی ندارند و بیشتر ابزاری هستند در دست سیاستمداران که حالا هرکس بتواند مردم را به‌سمت خودش جذب‌کند قدرت را هم می‌تواند در دستش بگیرد و بعد مردم را به کناری می‌زند این جابه‌جا‌شدن قدرت و ابزاری‌بودن مردم، مردم را نسبت به حکومت خودشان دلسرد‌ می‌کند و به‌خاطر همین خیلی بی‌تفاوت هستند نسبت به این‌که حالا اورانج سرِ کار باشد یا جیمز دوم انگلیسی‌ها خودشان را خیلی از نظر تاریخی تحویل ‌می‌گیرند و حالا هر اتفاقی که در تاریخ می‌افتد را به‌نام خودشان خیلی بزرگ جا‌ می‌زنند این‌جوری نبوده که وقتی اورانج از هلند وارد انگلستان می‌شود مردم از او استقبال کرده‌ باشند حالا در متن تاریخ این‌را نوشتند که مردم هلهله‌ می‌کردند بله شاید آن دوران یک شادمانی بوده اما وقتی این‌را در بستر خودش بررسی‌ می‌کنیم می‌بینیم که آن‌قدر تنش و فشار بر روی مردم زیاد است که حالا یک خوشی زودگذری می‌آید و می‌رود این خوشی هم خوشحالی نیست از بابت این‌که یک نفر ظالم رفت صالح اومد حالا یک خوشحالی آن زمان شاید این‌جوری شکل گرفته‌ باشد … خب دیدیم که چگونه از قرن هفدهم مناسبات قدرت در جامعۀ انگلستان شکل‌ گرفت بدون این‌که مردم نقشی داشته ‌باشند به‌اسم انقلاب شکوهمند لاف‌زنانه چیزی را ادعا‌ کردند و آن سیستم حکومتی و پارلمانی تقریباً تا امروز در انگلستان تداوم پیدا‌ کرده و آمده فکر‌ می‌کنم در این باب شما کلیپی دارید با هم این کلیپ را می‌بینیم و جمع‌بندی خواهیم‌ داشت ریشه‌های تأسیس پارلمان انگلستان به دوران انگلوساکسون‌ها باز‌می‌گردد زمانی‌که ویلیام نور‌ماندی در سال هزار و شصت و شش اقدام به‌ایجاد یک سیستم فئودالی نمود که بر‌اساس آن پیش از تصویب یک قانون از نظرات شخصیت‌های صاحب‌نفوذ و کلیسا استفاده می‌شد در سال هزار و دویست و پانزده ذی‌نفعان حاکم پرنس جان را وادار‌ کردند تا منشور کبیر یا همان مگنا کارتا را بپذیرد برطبق این منشور شاه نمی‌توانست به‌طور خودسرانه اقدام به خراج‌بندی و اخذ مالیات کند و می‌بایست پیش از هر اقدامی ابتدا نظر مساعد شورای سلطنتی را کسب‌ می‌کرد این شورا بعدها به‌نوعی نقش پارلمان را در انگلستان ایفا‌ می‌کرد اولین شکل‌گیری مجلس در انگلستان در سال هزار و دویست و شصت و پنج صورت‌ گرفت هنگامی که سایمون دو مانتفورد کنت ششم لستر نخستین انتخابات پارلمانی را برگزار‌ کرد در این انتخابات حق رأی برای تمام حوزه‌های انتخاباتی در کشور یک‌سان بود و حتی برای زمین‌دارانی که سالیانه مبلغ چهل شیلینگ بابت اجارۀ زمین‌هایشان می‌پرداختند نیز حق رأی در نظر گرفته‌ شده بود همین روش در سال هزار و دویست و نود وپنج توسط ادوارد اول نیز مورد پذیرش قرار‌ گرفت اما در زمان سلطنت ادوارد سوم شکل پارلمان دستخوش تغییراتی شد و به دو مجلس مجزا تقسیم‌ گردید اولی شامل اشراف و مقامات عالی مذهبی و دیگری شامل شوالیه‌ها و شهروندان بود که وضع قوانین یا هر نوع مالیات بدون جلب نظر هر دو مجلس و در عین حال پادشاه امکان‌پذیر نبود بعدها این تقسیم‌بندی به‌گونه‌ای دیگر تغییر پیدا‌ کرد و دو مجلس عوام و اعیان پدید‌ آمدند در مجلس اعیان ریاست مجلس با شخص پادشاه بریتانیا است افراد تشکیل‌دهنده نیز از دو دسته لردهای روحانی و لردهای غیر روحانی می‌باشند لردهای روحانی از قبیل کلیۀ مقامات ارشد مذهبی کلیسای انگلستان اسقف‌های وابسته به آن می‌باشند اما لردهای غیر روحانی تماماً از اعضای طبقۀ اشراف هستند لردهای طبقۀ اشراف در گذشته به‌صورت موروثی به نمایندگی مجلس می‌رسیدند اما پس از اتحاد اسکاتلند و انگلستان و ایجاد بریتانیای‌کبیر در سال هزار و هفتصد و هفت کلیه اشراف مورد تأیید پادشاهان انگلستان به نمایندگی می‌رسیدند اما افراد معدودی از اشراف مورد تأیید پادشاهان اسکاتلند وارد مجلس می‌شدند چنین رویه‌ای سال‌ها بعد در مورد ایرلند هم که در سال هزار و هشتصد و یک با انگلستان ادغام‌ گردید در پیش گرفته ‌شد با رسمیت یافتن قانون مجلس اعیان در سال هزار و نهصد و نود و نه اشراف به‌طور خودکار وارد مجلس می‌شدند اعضای مجلس اعیان متغیر بود اما در سال دو هزار و شانزده تعداد نمایندگان این مجلس به هشتصد و هشت نفر رسید همان‌طور که حقوق فئودالی منشاء تشکیل مجلس اعیان بود نیازهای مالی پادشاهان و حفظ حقوق سرمایه‌داران اساس شکل‌گیری مجلس عوام بوده‌ است از آن‌جا که فئودال‌ها به‌دلیل دشمنی با سلطنت از دادن کمک‌های مالی به شاه امتناع‌ می‌کردند پادشاهان سعی ‌می‌نمودند با دعوت از نمایندگان عوام این خلاء مالی و نظامی را برطرف ‌کنند از این‌رو می‌توان خاستگاه مجلس عوام را به‌طور غیر مستقیم در قدرت‌های محلی دورۀ انگلوساکسون جستجو‌ کرد یعنی زمانی‌که نمایندگان مردم با حضور در مجالس محلی به رتق‌و‌فتق امور خویش می‌پرداختند در حال حاضر مجلس عوام انگلستان ششصد و پنجاه کرسی نمایندگی دارد که نمایندگان آن از طریق انتخابات برای مدت پنج سال انتخاب‌ می‌شوند هر حزب در حوزۀ انتخابیه به تبلیغ نامزد خود می‌پردازد و به دست‌آورند‌ۀ اکثریت نسبی آرا به‌صورت مستقیم وارد مجلس می‌گردد اما آن‌چه موجب اهمیت بیشتر مجلس عوام شده لزوم پاسخگویی دولت به آن است نخست‌وزیر تا زمانی در سمتش باقی‌ می‌ماند که حمایت اکثریت اعضای مجلس را حفظ‌ کرده باشد نخست‌وزیر رهبر حزب اکثریت و مانند کابینه‌اش از نمایندگان مجلس است اطلاعات خیلی‌خوب و ذی‌قیمتی از نظام حکومت و پارلمان انگلیس در کلیپ شما دیدیم انگلستان مستعمراتی هم داشت این تغییر و تحولات در نظام قدرت چه تأثیری بر مستعمرات گذاشت؟ ما می‌بینیم که عملاً در این انقلاب مردم در خاک انگلیس نقشی‌ ندارند ولی یک‌سری شورش‌هایی می‌بینیم در بعضی مستعمرات خصوصاً در آمریکا … ملهم از همین جریانات داخل جزیره … و به‌خاطر این بوده که مردم شورش‌ می‌کنند که آن حاکمان کاتولیکی که جیمز دوم مستقر ‌کرده را به زیر بکشند و اولین مستعمره‌ای که شورش می‌کند بوستون هست جالب‌است بدانید که تقریباً یک قرن بعد از این وقایع انقلاب آمریکا رخ می‌دهد و این‌که انقلاب آمریکا از همین شهر بوستون آغاز‌ می‌شود و پیوریتن‌ها بعد از یک قرن به آرزویشان که تشکیل کشور سکولاری هست می‌رسند … تشکر می‌کنم از تیم پژوهشی انقلاب انگلستان که طی این دو قسمت برنامه، اطلاعات خیلی مفیدی را در اختیار ما گذاشتند مقدمۀ بسیار خوبی شد برای برنامۀ بعدی ما که انقلاب آمریکا هست و این‌که انقلاب انگلستان را یکی از ریشه‌های وقوع انقلاب آمریکا می‌دانند بینندگان محترم برنامه می‌توانند منابع پژوهشی این برنامه را روی سایت برنامه dorantv دنبال ‌کنند و از اطلاعاتی که فرصت ‌نشد در این برنامه ببینیم استفاده‌ ببرند بحث دیگری نداریم با دوستان پژوهشگر این تیم که حالا به‌نمایندگی از آنها شما این‌جا حضور داشتید با بینندگان محترم این برنامه خداحافظی ‌می‌کنیم و تا دورانی دیگر شما را به‌خدا می‌سپاریم، خدا‌نگهدار دایره‌المعارفِ یهود سه شخصیت اسحاق آبرانابل و گابریل سانچز که وزیر مالیۀ ملکۀ ایزابل بوده و لویی سانتانگل سرمایه‌گذاران سفر کلمب بودند و کلمب ماجرای سفر خودش را به این افراد ارائه‌ می‌دهد یعنی گزارش سفر خودش را به این افراد ارائه می‌دهد و بعد هم در اروپا چاپ و منتشر‌ می‌شود و این به‌معنی یک سفر از پیش تعیین‌شده‌ است با این دلایلی که ‌گفتیم چیزی به‌عنوان مسئلۀ اکتشاف آمریکا مسئلۀ درستی به‌نظر نمی‌رسد چون که اصلاً قبل از ورود کلمپ هم قبائل متعدد سرخپوست که برخی از منابع جمعیت آنها را دو و نیم تا هفتاد و پنج میلیون نفر رقم‌ می‌زنند حضور‌ داشتند … صرف‌نظر از این‌که این سکنه وجود‌ داشته این تفاوت رقم به چی برمی‌گردد … اولاً این‌که آمار دقیقی نبوده ‌و این‌که یک‌سری اتفاقاتی که می‌افتد حالا کشتار در حق سرخپوستان کشتاری که اتفاق‌می‌افتد این آمار خیلی نمی‌تواند ثابت ‌باشد علاوه بر این سرخپوست‌ها در آمریکای‌جنوبی هم قبائل یعنی تمدن‌های باستانی مثل آزتک‌ها حضور‌داشتند خود کلمب هم در خاطراتش به استقبال و مهمان نوازی که بومیان از آنها می‌کنند اعتراف ‌می‌کند همین سیاست را فرمانداران ایالت‌های مختلفی که در آمریکا ساکن‌ می‌شوند دنبال‌ می‌کنند جان وینتروپ اولین فرماندار ایالت ماساچوست هست که به یکی از هم‌پایه‌های خودش نامه می‌نویسد که ما سال گذشته سال خوبی داشتیم و میزان مرگ‌ و میر بین کودکان و افراد پیر ما کم بود ولی نباید فراموش‌ کنیم که وبایی که بین بومیان اتفاق‌ افتاد باعث شد که تعداد بسیار زیادی از آنها تلف‌ بشوند و ما باید خدا را شکر‌ کنیم که سند و چک این سرزمین را به ما ارزانی‌ کرد بسیار عجیب است، اسناد دیگری باز هست … یکی از پژوهشگران معاصر هنری دوبینز استاد دانشگاه کالیفرنیا در تحقیقی که کرده چهار قرن نسل‌کشی سرخپوستان را بررسی ‌کرده و به آمار جالب توجهی رسیده عدد‌هایی که ذکر می‌کند عدد‌های فوق‌العاده شگفت‌انگیزی هستند مثلاً او به نود و هفت نوع بیماری واگیر‌دار اشاره‌ می‌کند که سفیدپوستان در کالاهایی مثل لباس و بقیۀ چیزهایی که از اروپا می‌آوردند بین سرخپوستانی که در مقابل آن بیماری‌ها مصونیت نداشتند رواج ‌می‌دادند و و آنها را دچار بیماری می‌کردند به‌عنوان مثال چهل و یک نوع آبله چهار نوع طاعون هفده نوع سرخچه ده نوع آنفولانزا و بیست و پنج نوع وبا و دیفتیری بین سرخپوستان رواج می‌دهند … یعنی یک بیوتروریسم کاملاً آشکار (نسل‌کشی) … به‌طور کامل اتفاق ‌می‌افتد

4.2 6 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمد
محمد
1 سال قبل

بسیار عالی