بسمالله الرحمن الرحیم
بینندگان محترم برنامه دوران سلام همچنان که میدانید تبارشناسی انقلابهای بزرگ موضوع اولین فصل از مجموعه برنامۀ دوران است و بررسی انقلاب انگلستان موضوع این قسمت از برنامه ماست این اولین قسمت از برنامه انقلاب انگلستان است که به همت پژوهشگران جوان دوران تقدیم حضورتان میشود. در آغاز برنامه با گروه پژوهشگران این برنامه آشنا میشویم اهمیت انقلاب انگلیس به این است که اولین انقلاب مدرن یا اولین انقلاب لیبرالی تاریخ، انقلاب انگلیس است که بقیه انقلابها یک نگاهی به این دارد از روزی که این موضوع به ما سپرده شد ما بیشتر سراغ کتابها رفتیم و بعضی با بعضی از اساتیدی که در این زمینه کار کرده بودند صحبت کردیم. اولین کتابی که مطالعه کردیم کتاب انقلاب انگلستان هست تاریخ جهان نو کتابهایی که ما رفتیم سراغشان کتابهای دست اول بودند بعد از آن رجوع کردیم به یک سری مقالاتی که در مورد تاریخ انقلاب انگلستان بودند. ما آنها را دستهبندی کردیم و به تحلیلی رسیدیم که میتواند جامعتر باشد همانطوری که که ما در طول تحقیقاتمان متوجه شدیم این بود که انقلاب انگلستان انقلاب نیست بلکه مرحله اول آن یک حالت کودتا مانند دارد و مرجله دوم آن هم مانند مرحله اول باز هم کودتا است. مردم در مورد انقلاب انگلستان تقریباً هیچ اطلاعاتی ندارند صرفاً اگر به آنها بگویید انگلستان شاید بدانند اسم پادشاه یا ملکۀ فعلی آن چه کسی هست در خود انگلیس هم زیاد روی انقلاب انگلیس مانور نمیدهند طنز جالبی هم هست که این انقلاب را به اسم انقلاب شکوهمند میشناسند ما اولش سؤال داشتیم که کجای این شکوهمند است در برنامه میبینیم که به خاطر چی اسم این را گذاشتند انقلاب شکوهمند … خب جناب آقای اتابکی، جناب آقای عبدی به استودیوی برنامه دوران خوش آمدید خیلی خوشبختم که اولین قسمت از این برنامۀ پژوهشمحور را در خدمت شما هستیم و محصول کار تیم شما را میبینیم اجازه بدهید با این سؤال شروع کنیم که انگلستان یا به تعبیر خودشان امپراتوری بریتانیای کبیر همین الان هم یک نظام پادشاهی است و قاعدتاً واژۀ انقلاب برای آن قدری ثقیل است و گویا یکجور تفاهم سکوت دارند که در این باب خیلی حرف نزنند یا فیلم زیادی ما نمیبینیم بیبیسی در این مورد کار کرده باشد و قاعدتاً بییندگان برنامه با این سؤال مواجه هستند که چه زمانی در انگلستان انقلابی صورتگرفته که ما از آن بیاطلاع هستیم؟ از این سؤال عمومی و اولیه شروع کنیم و انشاالله بحث را جلو ببریم بسمالله الرحمن الرحیم عرض سلام و خسته نباشید خدمت جناب آقای دکتر شاهحسینی و با عرض سلام خدمت بینندگان محترم، ما برای این که بتوانیم بهتر درک کنیم که انقلاب انگلستان چه زمانی رخ داده باید برگردیم به اوایل قرن شانزده و اواخر قرن پانزدهم میلادی، اصل انقلاب انگلستان در تاریخ هزار و ششصد و هشتاد و هشت رخ میدهد اما برای فهم آن ما باید ببینیم چه سیری را این انقلاب طی کرده است تا به آنجایی رسیده است که به آن انقلاب با شکوه انگلستان میگویند یا به تعبیری انقلاب انگلستان … و طبق تاریخی که گفتید مقدم است بر انقلاب آمریکا، انقلاب کبیر فرانسه و اولین انقلاب دوران مدرن است … بله بله اولین انقلاب مدرن است و برخی از تاریخدانان انقلاب انگلستان را سرآغاز عصر روشنگری میدانند در این دوران حکومتهای بزرگ عثمانی و صفوی در شرق، حکومت میکنند و در غرب کشورهای اسپانیا، پرتغال و هلند قدرتهایی هستند که حکومتهای مدرن را پایهریزی میکنند … که عمدتاً هم چون بحریۀ قوی دارند در اروپا جدیتر و مطرحتر هستند در سیاست آن سالها … این کشورها با اختراع تفنگ و با تکیه بر نیروی دریایی قدرتمندی که دارند سفرهای دریایی خودشان را آغاز میکنند این سفرها آغازگر دوران استعمار و بردهداری در دورانهای بعدی. ما این حکومتها را میتوانیم با شش ویژگی بشناسیم اولین ویژگی این حکومتها در جهت قدرتبخشیدن به نظام سرمایهداری و تاجران پولپرست هست دومین ویژگی که برای این حکومتها میتوانیم در نظر بگیریم نظام حقوقی و اداری یکسانی هست که در این حکومتها شکل میگیرند این حکومتها بهخاطر اینکه بتوانند تسهیل کنند در رفتوآمد تجار، راهها را امن میکنند. در این دوران است که ما شاهد تشکیل ارتش دائمی و منظم هستیم برای این دولتها (آغاز عصر استعمار … بله) و در این دوران است که این دو حکومت با ارتش و نیروی دریایی قوی که دارند استعمارها را آغاز میکنند یکی از مهمترین ویژگیهایی که در این دوران شکل میگیرد محدودکردن اختیارات کلیساست در حوزۀ اجتماعی و سیاسی … محدودیت کلیسا روح آن دوران است تقریباً از همین دوران شروع میشود و تا همین امروز هم ادامه پیدا میکند یکی دیگر از ویژگیهای این دوران دخالت بانکها و ایجاد یک طبقۀ سرمایهدار در این دوران است. بانکها در مناسبات اجتماعی و سیاسی دخالت میکنند و دنبال سهمخواهی خود از قدرت هستند آغازگر این مدل از حکومت که دارای این ویژگیها هست خاندان تئودورها در اروپا هستند … بله بفرمایید با شما ادامه میدهیم … بسمالله الرحمن الرحیم سلام عرض میکنم خدمت بینندگان محترم و جناب آقای دکتر شاهحسینی اصولاً تحولات سیاسی اجتماعی در گذر زمان اتفاق میافتد اما اگر بخواهیم برویم به دورانی که حکومتهای متمرکز مدرن همانطوری که آقای اتابکی فرمودند شکل میگیرد باید به سال هزار و چهارصد و هشتاد و پنج برویم در این سال هنری تئودور میآید و ریچارد سوم را شکست میدهد ریچارد سوم از خاندان یورکها بوده و خاندان جدیدی سرکار میآید (خاندان تئودورها) و ما پادشاهی هنری هفتم را در حقیقت داریم هنری هفتم آغازگر استعمار مدرن است در اولین اقدامی که میکند یه ماجراجوی یهودی به نام جان کابوت را می گذارد رأس یک شرکت تجارت پارچه و فرمانی به جان کابوت میدهد که متن خیلی جالبی دارد. به جان کابوت فرمان میدهد که جزایر، کشورها یا ایالتهایی که متعلق به کافران یا مشرکان در هر نقطهای از جهان و به هر اندازه که باشد و قبل از این تاریخ برای مسیحیان ناشناخته ماندهباشد را کشف و تملککند … در واقع یکجور فتوا داده است چون لحن دینی دارد، خب و جان کابوت به همراه تجار و دریانوردان دیگر به قصد سفر به هند حالا سفر استعماری به هند به سمت غرب حرکت میکنند اما نکته جالب این است که کریستف کلمبوار اشتباهاً به جزیره کیپ برتون در کانادا میرسند چون به سمت غرب میرفتند و از همینجا استعمار انگلستان شروع میشود اولین تجربهاش که اولین تجربهاش کاناداست تا همین الان هم تقریباً بهعنوان مستعمره حساب میشود … اولین تجربه استعماری بریتانیا در کانادا هست که هنوز هم آنجا را رها نکرده و هنوز جزو مایملک ملکه محسوب میشود کانادا، خب میفرمودید بیست و چهار سال هنری هفتم پادشاهی میکند بعد از آن هنری هشتم بر سر کار میآید حالا او هم چهل سال حکومت میکند در دوران هنری هفتم پایههای این حکومت متمرکز مدرن گذاشتهشده و در دوران هنری هشتم در حقیقت بسط این نوع حکومت است … خب پادشاه پر حاشیهای هم هست از حواشی او بگویید … حالا جلوتر انشاالله اشاره میکنیم هنری هشتم به تجار کمک میکند تا از طریق دریا بتوانند آن محصولی را که حالا آن موقع بیشترین محصول انگلستان پارچه بوده را از طریق دریا بتوانند به مناطق دیگر ببرند حالا خریداران کجا بودند مثلاً بنادر هلند بنادر در آلمان و مستعمراتی که دیگر الان خیلی بیشتر از دوران هنری هفتم شده و این تجارتِ خودش یک طبقه جدیدی را بهوجود میآورد و این تجار چون سود خیلی زیادی میبرند نسبت به بقیه طبقات و گروههای اجتماعی آن زمان این یک طبقه جدیدی را شکل میدهند که به آنها میگویند طبقه بورژوا یا سرمایهدار این طبقه جدید خاستگاهشان در حقیقت شهرهای جدید هست … وجه تسمیه آنها گویا همین باشد، درست است؟ بله بله در آلمانی شهر میشود بورژ و بورژوا یعنی شهرنشین این بورژواها درست در نقطه مقابل فئودالها یا زمینداران سنتی هستند از نظر منافع و از نظر شکل زندگی بسیار خوب یک طبقۀ جدید شهری شکلگرفته و قاعدتاً اسامی قبلی هم وجود داشت فئودالها بودند بورژواها شکلگرفتند و قاعدتاً ترمینولوژی یا واژهشناسی الان احتیاج داریم که دقیقاً مختصات این طبقات را برای بینندگان محترم این برنامه توضیح دهید در این باب یک عنایتی بفرمایید مخاطبین این برنامه قطعاً معانی این کلمات را میدانند بهخاطر این که بهتر بتوانیم درککنیم معانی این واژگان را، باید به ایتالیای قرن یازده برویم. در این دوران نگاه بشر به جهان عوض میشود و دنبال بهشتزمینی میگردد تا قبل از این بهشت را در آسمانها جستجو میکردند این تغییر نگاه از بهشتآسمانی به بهشتزمینی … روح بعد از رنسانس هست این … روح اواخر قرون وسطی است چون هنوز وارد رنسانس نشدیم در ایتالیا دارید میفرمایید … بله در ایتالیا است این تغییر نگاه از بهشتآسمانی به بهشتزمینی باعث میشود که مناسبات بین مردم در جامعه تغییر پیدا کند و طبقات جدید و صحبتهای جدید و تفکرات جدیدی شکل بگیرد نظام سرمایهداری یا بورژوازی حاصل این تغییر نگاه است ما اگر بخواهیم نظام سرمایهداری را به چند گروه تقسیم کنیم، سه گروه اصلی میشود برای اینها نام برد که ماهیت آنها یکسان است. ممکن است در چاق و لاغر شدن این گروهها در طول تاریخ تغییراتی را ببینیم اما مختصات مشترکی که این سه گروه دارند میتوانیم نظام سرمایهداری را به این سه گروه تقسیم کنیم یکی بانکداران هستند یکی تجار هستند و گروه دیگری از این نظام صاحب مانوفاکتورها هستند تجار در این دوره بهدلیل اینکه دنبال سود بیشتری هستند شیوههای جدیدی را در تجارت پیش میگیرند که هیچ محدودیتی برای خودشان و برای کسب درآمد قائل نیستند بهخاطر همین دارای ثروتهای زیادی میشوند و سکههای زیادی را مجبورند حملکنند مثلاً بین این شهر تا شهر دیگر و این برای آنها خیلی هزینۀ سنگینی دارد و این مشکل را دنبالش هستند که حل کنند یهودیان در اروپا گروهی هستند که روی نیمکتهایی به اسم بنک مینشستند و به مردم نزول میدادند این یهودیان در اروپا یک گروه اقتصادی تشکیل میدهند که یک تشکیلاتی است که در کل اروپا پخش هستند و یهودیان به این تجار میگویند که ما به شما یکسری اوراق میدهیم و سکههای شما را بهصورت امانی پیش خودمان نگه میداریم و شما این اوراق را اگر پیش یک یهودی دیگری در یک شهر دیگر در اروپا ببرید میتوانید معادل این اوراق سکه دریافتکنید این اوراق میشوند اسکناسهای آینده در کنار این، یهودیان متوجه میشوند که همیشه مقدار ثابتی از این سکهها در خزانههاشان ثابت باقیمیماند در طول سال و شروع میکنند از روی این امانات سکههای امانی که تجار نزد آنها گذاشتند دوباره به مردم نزولدادن و این مدل کارکردن بانکهای امروزی را تشکیل میدهد و بانکهای امروزی ماحصل آن روابط اقتصادی است که در آن دوران شکلگرفته است ما تا الان دو گروه از نظام سرمایهداری را شناختیم گروه اول تجار هستند و گروه دوم بانکداران یهودی هستند گروه سوم معروف هستند به صاحبان مانوفاکتورها، مانوفاکتور یک کارگاه کوچکی است که یکسری کارگر در این کارگاه مشغول فعالیت هستند خب قبلاً اینگونه بود که من بهعنوان یک استادکار مثلاً میخواستم یک کفش را تولید کنم پنج جفت کفش را در طول روز تولید میکردم و کل کارهای این کفش را از صفر تا صدش را من بر عهده میگرفتم اما در این کارگاهها بهجای استاد کار یکسری کارگر ساده هستند که هر بخش از تولید این کفش را بر عهده میگیرند این اتفاق برای صاحب مانوفاکتور سود دارد چرا؟ چون اولاً دیگر لازم نیست پول استادکار بدهد ثانیاً تولید افزایش پیدا میکند مثلاً من الان دیگر میتوانم پنجاه جفت کفش تولید کنم در این مانوفاکتور، پس خیلی سود بیشتری میرسد به صاحب مانوفاکتور این سه گروه یعنی صاحبان مانوفاکتورها که مانوفاکتورها میشوند کارخانجات امروزی یعنی در طول تاریخ پیشرفت می کنند و تبدیل به کارخانجات امروزی می شوند صاحبان مانوفاکتورها بانکداران یهودی و تجار اینها چون کارشان با هم است و درهم تنیده است صاحب مانوفاکتور کفش را تولید میکند تاجر کفش را میفروشد و بانکدار یهودی مناسبات اقتصادی را شکل میدهد اینها در کنار هم شهرهای امروزی را تشکیل میدهند ابتدا این شهرها در کنار بنادر بوده شهر در آلمانی بهمعنای بورژ است همانطور که فرمودید و بورژوا یعنی آدم شهری و چون شاکلۀ اصلی شهرها را سرمایهدارها تشکیل میدهند بهخاطر همین بورژوازی یا بورژوا با سرمایهدار و سرمایهداری نسبت مستقیم و معنایی پیدا میکند این شهرها در مقابل فئودالها قرار میگیرند. فئودالها کجا هستند فئودالها یکسری قلعه هستند که در کنارشان یکسری زمین کشاورزی است این زمینهای کشاورزی … اشراف قلعهنشین آن دوره … بله اشراف قلعهنشین آن دوره این زمینهای کشاورزی یا فرد صاحب زمین است که باید به صاحب قلعه که همانطور که فرمودید یکی از اشراف است حالا از شوالیه تا دوک یکی از اشراف است که باید مالیات بدهد یا صاحب زمین نیست و باید اجارهبها پرداختکند صاحب قلعه دارای ثروت و قدرت است قدرت یعنی منصب اشرافی و در شهر ما سرمایه میبینیم و پول و هرچه زمان میگذرد فئودالها کاهش قدرت دارند و سرمایهدارها دنبال قدرتگرفتن هستند بهخاطر همین با اشراف ازدواج میکنند یا معاملات اجتماعی سیاسی انجام میدهند … که روح حاکم بر دوران ما بعد رنسانس است و رشد این طبقه را شاهدیم خب در یک نگاه کلی اگر بخواهید برای ما توضیح بدهید رابطۀ میان کاتولیکها و بورژواها در این دوره چی بود؟ مردم اکثراً در آن دوران معتقد به آیین کاتولیک هستند اما این ساکنان شهرهای جدید یا همان بورژواها یا نسبت به دین بیتفاوتند یا در مواردی که اختلاف منافع دارند کاملاً با کاتولیکها مقابله میکنند. از طرفی گفتیم که هنری … پس آدمهای متدینی نیستند، سرمایهسالارانی هستند که خیلی با دین شناخته نمیشوند … این نکته را بگویم: اصلاً کاتولیکها چون دنبال بهشتآسمانی هستند با نظام سرمایهداری نمیتوانند رابطه برقرارکنند چون با نزولدادن مشکل دارند بانک اصلاً در نظام کاتولیکی نمیتواند شکلبگیرد نه در نظام کاتولیکی بلکه در هر نظامی که دنبال آخرت و دنبال بهشتآسمانی است و این دنیا را یک اسبابی میبیند برای رسیدن به آن دنیا … بله … بهخاطر این اصلاً بورژواها یا نظام شهری هیچ کلیسایی را برنمیتابد بهخاطر همین است که گفتیم از ویژگیهای حکومت مدرن این است که کلیساها را محدودمیکند چون دیگر نظام دارد به نظام سرمایهداری تبدیل میشود … پس اگر کلیسایی هم هست، جنبۀ تصنعی و یکجور حفظ ظاهر دارد ولی در ارکان زندگی طبقه بورژوا حضور ندارد … اصلاً هیچ نقشی ندارد. الان تقابل اینطوری است که مثلاً پادشاه حالا در این زمان هنری هشتم طرفدار سرمایهدارها و بورژواها هست و از طرفی کلیسا و کاتولیکها در نقطه مقابل هستند و همیشه باهم چالش دارند الان در دوران هنری هشتم هستیم، هنری هشتم بهدنبال بهانهای میگردد تا انگلستان را از زیر سلطۀ واتیکان رهاکند بهانۀ این چهجوری بهوجود میآید …بهانۀ معروف رمانتیکش که در تاریخ معروف است … بله در تاریخ معروف است در ماجرای یکی از شهوترانیهای هنری هشتم، هنری به ندیمۀ همسر اولش علاقمند میشود … آن بولین …بله آن بولین و با او ارتباط پنهانی میگیرد حالا در آیین کاتولیک مجوز این که همسر اول را طلاق بدهد و به فرد دیگری رجوعکند وجود ندارد و در نتیجه بههمین بهانه هنری هشتم کلیسای انگلیکان را تأسیس میکند … ظاهراً از جانب پاپ تکفیر میشود این درست است درتاریخ یا نه در یک حرکت پیشدستانه اینکار را میکند؟ ببینید نکته اینجاست پاپها واقعاً آن زمان قدرت آنچنانی ندارند که بخواهند کسی را تکفیر کنند ما لوتر را میبینیم که تکفیر میکنند ولی باز هم زنده میماند یا حتی در آن دوران ما میبینیم مثلاً پادشاهی فرانسه یک پاپ را بهعنوان پاپ قبول دارد پادشاهی انگلستان یک پاپ را قبول دارد و پاپ اصلی یک نفر دیگری است در واتیکان تا آنجایی که من یادم میآید اینها کسب تکلیف میشود از کلیسای واتیکان و پاپ چنین اجازهای را نمیدهد جهت ازدواج و این ریشۀ اختلاف عمیقی را ایجاد میکند که شهوترانی هنری هشتم منشأ این است و حالا این بهانۀ تأسیس هنری هشتم کلیسایی را تأسیس میکند و میگوید کلیساهای انگلستان هیچ ربطی دیگر به واتیکان ندارد واتیکان هیچ سلطهای دیگر بر انگلستان ندارد و بعضی از در حقیقت حالا معارف یا آیینهای کاتولیکها را هم تغییر میدهد و خودش دیگر منصوب میکند … خودش رسماً پاپ میشود … بله خودش پاپ میشود و اعضای کلیسا را خودش منصوب میکند در حقیقت … خب این کلیسای انگلیکان انگلیس ظاهراً خیلی حسن ابتدا دارد دیگر و چنین پادشاهی هم در واقع منشاء و فرد اول این کلیسا محسوب میشود در یک استقلالخواهی ظاهری از نفوذ واتیکان به این بهانه اینها کلیسای ملی خودشان را پایهگذاری میکنند که تا امروز هم حضور دارد و هست و در واقع کلیسای کانتربری و همچنان ملکه یا پادشاه وقت انگلستان نفر اول آن محسوب میشود … یک کلیپی هم با این موضوع آماده کردیم … بله خب، بهنظرم وقتش است که ببینیم محصول تصویری کار دوستان این گروه را در مورد وقایعی که گفتهشد، با هم میبینیم وقتی هنری هشتم در سال هزار و پانصد و نه میلادی به پادشاهی انگلستان رسید بهدلیل شکوفاشدن کشتیسازی و مجهزشدن ارتش به توپخانه مردم آغاز سلطنت او را روزگار درخشان تاریخ کشور خود میدانستند انگلیس رفته رفته به حکومتی متمرکز تبدیلشد که از سرمایهداران و تجار حمایت میکرد اگرچه هنری ظاهراً در حکومتداری موفق بود اما فساد شخصیتی و روابط غیراخلاقی باعثشد بزرگترین رخداد مذهبی انگلستان تا آن دوره در زمان سلطنت او رقم بخورد هنری هشتم در همان روزهای شروع پادشاهی با همسر برادر فقیدش کاترین آراگونی ازدواج کرد کاترین دختر پادشاه اسپانیا مهمترین فرمانروای اروپایی بود هنری هفتم کاترین را برای فرزندش آرتور انتخاب کردهبود اما آرتور خیلی زود مرد و هنری هفتم که مایل بود اتحادش را با فردیناند نیرومند پادشاه اسپانیا حفظ کند عروسش را به عقد دیگر فرزندش هنری هشتم درآورد. هنری دوازدهساله بود و این مسئله باعث اختلاف زیاد در بین اسقفها شد تا جایی که شخص پاپ پلیوس دوم بهمیان آمد و حکم ازدواج را صادر کرد و قرارشد تا هجدهسالگی او زندگی مشترک به تعویق افتد اگر چه هنری قصد داشت زیر قول و قرار سلطنتی زده و از این ازدواج فرار کند اما بهخاطر مصالح سیاسی کشور به این وصلت تنداد پانزدهسال از این ازدواج گذشت و حاصلی جز یک دختر بهنام ماری و هفت فرزند مرده نداشت پس از ماجرای فرزندان هنری تمام خانوادههای معروف و درباری انگلستان سعیکردند تا با معرفی دختران خود و بستگان رابطهشان با پادشاه را نزدیک کنند همین مسئله باعث ارتباط هنری با دختران بسیار شد و حتی از این طریق فرزندانی هم بهدنیا آمدند اما از آنجا که هیچکدام حاصل ازدواج شرعی نبودند نمیتوانستند بهعنوان ولیعهد انتخاب شوند توماس هاوارد دوک نورفولک از مقامات دربار بود و برای اینکه جایگاه خودش نزد شاه را بالاتر ببرد و منزلت خانوادگیاش را نیز بهبود بخشد خواهرزادهاش آن بولین را به شاه نزدیک کرد روزی که هنری قصد داشت به شکار و تفریح برود آن بولین را در معرض دید او قراردادند شاه از او خوشش آمد آن بولین بهعنوان ندیمۀ همسر پادشاه انتخاتشد در پی دیداری دیگر شاه از دختر دیگر بولین یعنی مری بولین خوشش آمد مری همسر داشت با این حال هنری تصمیمگرفت با او نیز رابطهای ایجادکند مری بولین فرزند پسری برای شاه بهدنیا آورد اما چون همسر رسمی او نبود فرزندش بهعنوان ولیعهد معرفی نشد هنری هشتم سوی آن بولین رفت اما او برای ازدواج با شاه شرطی تعیین کرد درخواستش این بود که برخلاف زنهای پیشین، او بهعنوان همسر رسمی شاه معرفیشود تا فرزندی که از این طریق بهدنیا میآید مشروع باشد و بهعنوان ولیعهد انتخابشود هنری قصد داشت ازدواجش را رسمی کند اما یک مسئلۀ مهم مانع از این اتفاق بود انگلستان تحت قیومیت کلیسای کاتولیک رُم بود طبق قوانین مذهب کاتولیک پادشاه نمیتوانست همسر رسمی خود را طلاقداده و با زن دیگری ازدواجکند زیرا همسر اولش یعنی کاترین آراگونی ملکۀ کشور بود مسئله ابتدا بین اسقفها مطرحشد اما اختلافات مانع حصول بهنتیجه بود مسئله به پاپ کلمنت هفتم منتقلشد و او با این کار مخالفتکرد هنری که در تصمیمش برای ازدواج با آن بولین مصممبود این حکم را نادیده گرفت او فرمان خروج انگلستان از پیروی کلیسای کاتولیک رُم را صادر کرد و دستورداد کلیسای جدیدی بهنام انگلیکان طبق مذهب اعتراضی پروتستان در لندن ساختهشود هنری تغییرات دیگری نیز در قانون بهوجود آورد از این پس پادشاه رئیس کلیسای جدید بود کلیساها و اسقفهای تمام کشور تحتنظر کلیسای انگلیکان درآمدند این تصمیم هنری در نهایت منجر بهتغییر مذهب رسمی بریتانیا از کاتولیک به پروتستان شد طبق این تغییرات هنری اجازه ازدواج خود با آن بولین را از اسقف کلیسای انگلیکان گرفت اگرچه نتیجه ازدواج او با آن بولین نیز چیزی جز یک دختر بهنام الیزابت و چند فرزند مرده نبود او به این بهانه که هنوز پسری نداشت همسر دیگری برگزید جین سیمور همسر بعدی شاه بود و ثمرۀ این ازدواج ادوارد ششم بود اگرچه شاه یکبار دیگر فرزند مذکری داشت اما به روابط پیدا و پنهان خود با کاترین هاوارد دختردایی آن بولین و زنان دیگری بهنامهای آن کلیوز و کاترین پار ادامهداد هنری هشتم نهایتاً در سال هزار و پانصد و چهل و هفت مرد و پسرش ادوارد ششم جای او را گرفت خب کلیپ قابل اعتنایی بود در مورد کلیسای انگلیکان و تاریخچۀ آن که با هم دیدیم از فرقههای مختلف مسیحیت در آن دوره که بهموازات کلیسای انگلیکان وجود دارد در انگلستان برای ما بیشتر بگویید اگر ما بخواهیم دین مسیحیت را به چندین شاخۀ اصلی تقسیم کنیم میتوانیم به سه شاخه تقسیم کنیم ارتدوکسها هستند کاتولیکها هستند و پروتستانها، ارتودوکسها در قرن پنجم میلادی از کاتولیکها جدا میشوند بنابراین کاتولیکها قدیمیترین گرایش یا فرقۀ مذهبی در مسیحیت محسوب میشوند که تمام انشعابات بعدی از کاتولیکها صورت میگیرد ارتدوکسها معروف به کلیسای رُم شرقی هستند که هماکنون در روسیه، ارمنستان و کلاً کشورهای آسیائی که معمولاً مسیحی هستند دیده میشود کاتولیکها کلیسای رُم غربی هستند در قرن شانزدهم میلادی پروتستانها در یک جریان اعتراضی از کاتولیکها جدا میشوند پروتستانها اعتقاد داشتند کاتولیکها در طی دورانی که حکومت میکردند دین مسیحیت را از جریان اصلی خودش منحرف کردند و اعتقاد داشتند که ما باید بازگردیم بههمان جریان اصیل مسیحیت که هزار و خوردهای سال پیش یا هزار سال پیش شکلگرفته … بله در مسیحیت از همان ابتدا تحریف صورتمیگیرد … بله اعتراضاتی که در نهضت مارتین لوتر بود و آغاز پروتستانها را از آنجا میدانیم و قاعدتاً یک نهضت اصلاحطلب بودند دیگر طبق آنچه که از اسمشان استفاده میشود … تاریخ علت بهوجود آمدن فرقهای به اسم پروتستانها را فروش گناهان توسط کشیشها و پاپها میدانند اما این نکته را باید بدانیم در واقع فروش بخشش، در واقع توبهنامههایی که میفروختند برای اینکه گناهان فرد خریدار آن توبهنامه بخشیده بشود. بله … ما باید یک نکته را بدانیم که شاید اختلافهایی در ارتدوکسها کاتولیکها و پروتستانها وجود داشتهباشد اما همهی اینها در یکسری از امور یا یک مجموعهای از امور با هم اشتراک دارند شاید در کم و کیف آن یکسری تغییرات بخواهد ایجادشود اما در مجموعهای از امور و اعتقادات باید یکسان باشند که بتوانند به یک نفر بگویند مسیحی که این امور مثل غسل تعمید، روغن مقدس عشاء ربانی و چیزهایی از این دست هست پروتستانها مهمترین اقدامی را که انجام میدهند این است که دین را از کلیسا جدا میکنند و میان مردم میآورند وقتی میگوییم کلیسا منظور یک تفکر است کلیسا یعنی جاییکه یکسری از عالمان دینی داخل آن مینشینند، تحصیل میکنند تحصیلات دینی دارند و از داخل دین است که احکام را استخراج میکنند حالا در آیین مسیحیت اسقفها پاپها و کشیشان اینکار را انجام میدهند با اینکار یعنی که وقتی شما دین را از عالمانش جدا کردید و بین مردم آوردید باب هرگونه تفسیر را بازکردید بهخاطر همین در این دوران میبینیم که کتابهای انجیل از زبان لاتین به زبانهای محلی و بومی همان منطقه ترجمه میشود این اتفاق اتفاق خوبی نیست چرا؟ چون دیگر هر فردی میتواند بر اساس تمایلات شخصی خودش دین را به نفع خودش تفسیر کند … تلقیهای شخصی از دین آغاز میشود در این دوره بله و دیگر این دین بهکار دنیا میآید و دیگر آن منشاء هدایتی خودش را ندارد آیین مسیحیت خب همانطور که آقای عبدی فرمودند دارای انحرافاتی بوده اصلش هم بر این مبنی بوده که پس از عروج حضرت مسیح به آسمانها انجیلها نوشته میشوند و خود این باعث یک سری انحرافات میشود حالا این انحرافات را هم میآوریم به تفسیر مردم میگذاریم و اجازه میدهیم هر کس هرگونه که دوست دارد تفسیر کند و باعث میشود که دین دیگر آن شاکلۀ هدایتی خودش را حتی اندکی هم اگر بوده از دست بدهد این دین شخصیشده بستر مناسبی میشود برای تحولات بعدی که در اروپا شکل می گیرد و ماده ای می شود و استعدادی اروپا پیدا می کند که بتواند عصر روشنگری را در خودش ببیند و ثمرۀ این عصر میشود بردهداری، استعمار و جنگهایی که در آینده رخ میدهد پروتستان داریم کاتولیک داریم و فرقۀ سوم در انگلستان بزرگ؟ ارتدوکسها بعد آن پروتستانها جدا میشوند خود پروتستانها به چندین شاخه تقسیم میشوند … بله … یکی از مهمترین شاخههایی که در انگلستان بسیار تأثیرگذارند پیوریتنها هستند مؤسس این فرقه، شخصی است به اسم کالوین پیوریتنها افرادی متعصب و خشک مقدسی هستند که برای امور دنیایی و جنسی خودشان خیلی حدود قائلند اما با تفکرات اقتصادی و سیاسی چندان کاری ندارند برایشان مشکل نیست که ربا بدهند یا ربا بگیرند این که یک حاکمی ظالم هست یا ظالم نیست برایشان مهم نیست اما خودشان را قوم برتر میدانند و قائل به این هستند اگر قوم یهودیت بر جهان حاکم بشود آن وقت حضرت مسیح در زمین ظهور پیدا میکند پروتستانها بهخاطر برخی از قوانین نادرست کاتولیکها از کاتولیکها جدا شدند اما خودشان هزاران مرام نادرستی را گذاشتهاند که باعث سکولارشدن و ناسوتیشدن دین میشود … در واقع تلقی شخصی از دین و عرفیزدگی دین قائلشده که فِرَق زیادی پیدا بکنند و این قرائتهای شخصی به بیش از چند صد فرقۀ پروتستان میانجامد که حالا یکی از آنها پیوریتنها بودند که در انگلستان آن روز ظاهراً خیلی هم قوی هستند … خیلی هم مؤثرند یکی دیگر از فرقههای پروتستانها انگلیکانها هستند اما چون انگلیسیها تصور میکنند هر اتفاقی در تاریخ برایشان افتاده خیلی اتفاق مهمی است خودشان را جزو فرقههای اصلی حساب میکنند یعنی میگویند ارتدوکس، مسیحیت، پروتستان و انگلیکان در صورتیکه در اصل یکی از زیرشاخههای پروتستانهاست و نکته جالب اینجاست که انگلیکانها بسیار شبیه کاتولیکها هستند تا پروتستانها انگلیکانها مسیحیت پادشاهی انگلستان یک دین رسمی هست در انگلستان که تمام اعضای دولت و همینطور مردم خود انگلستان و مستعمراتش مثل کانادا و استرالیا باید معتقد به این دین باشند و پادشاه را مثلاً ملکه الیزابت را بهعنوان فرد اولِ دین خودشان باید قبول داشتهباشند همانطور که گفتیم انگلیکانها به کاتولیکها خیلی نزدیکند اما بهخاطر وقایعی که در قرن هفده و هجده میلادی میافتد بین این دو فرقه اختلاف شدیدی حاصل میشود انگلیکانها پس از اینکه اعلام حضور میکنند باید شروع کنند به نوشتن انجیل و هر پادشاهی در خانواده تئودورها تقریباً دستور نوشتن یک انجیل را میدهد یکی از مهمترین انجیلها در این دوران توسط الیزابت اول نوشته میشود یا به دستور الیزابت اول نوشته میشود الیزابت اول یکی از مهمترین حاکمان انگلستان هست در دورانی که تئودورها حکومت میکنند یک کلیپی آماده شده در مورد الیزابت اگر اجازه بدهید بریم ببینیم … بسیار خوب از کاتولیکها گفتید ارتدوکسها و پروتستانهایی که یک زیرشاخه آنها در واقع میشود کلیسای انگلیکان و حالا پروتستانهایی که خودشان به آیین کاتولیسیسم نزدیکترند و به این اعتبار خودشان را شاخه چهارم مسیحیت میدانند و حالا رسیدیم به الیزابت اول و وقایع پیش رو و کلیپ شما در مورد این عصر هست، عصر الیزابت نبرد آرمادا، بسیار خوب با هم این کلیپ تیم پژوهشی انقلاب انگلستان را میبینیم پس از استقلال انگلستان از قیومیت کلیسای کاتولیک رُم و تأسیس کلیسای انگلیکان آیین پروتستان دین رسمی این کشور اعلام شد هنری به همه کلیساها دستور داد که کتاب مقدسی که پیش از این بهزبان لاتین چاپ میشد را کنار بگذارند و نسخۀ جدید که برای اولینبار بهزبان انگلیسی و بههمراه تورات یهودی چاپشدهبود را در کلیساها قراردهند کتاب جدید که مملو از آمیزههای یهودی بود خیلی زود در فرهنگ انگلیس نفوذ کرد و در روند اصلاح مذهبی این کشور بهعنوان فرآیندی برای یهودیکردن مردم تأثیر گذاشت هنری هشتم در پنجاه و ششمین سال پادشاهیش درگذشت و فرزندنش ادوارد ششم جای او را در سلطنت انگلستان گرفت در دورۀ کوتاه ادوارد و خواهرش ماری تئودور به پادشاهی رسیدند ماری گرایشات کاتولیک داشت و در پنج سال حکومتش بیش از سیصدتن از اشخاص وابسته به آیین پروتستان را کشت و بههمین دلیل به ماریِ خونریز معروفشد. دوره حکومت این دو نفر مثل آرامش قبل از طوفان بود. طوفانی که با رویِ کارآمدن الیزابت اول شروع شد و با مرگ او نیز پایان پادشاهی خاندان تئودور را رقم زد. روز هفدهم نوامبر سال هزار و پانصد و پنجاه و هشت الیزابت اول زیر درخت بلوطی در هاتفیلد در حال خواندن کتاب مقدس به زبان یونانی بود که اعضای سلطنتی خبر مرگ خواهر ناتنیاش ماری خونریز را آوردند و او را با احترام ملکۀ انگلستان خواندند. الیزابت بر زانوانش افتاد و جملاتی از انجیل را بهزبان آورد الیزابت اول بیستوپنجساله بود که بهعنوان ملکه انگلستان انتخابشد او برخلاف خواهر کاتولیکش و مثل پدر با کلیسای کاتولیک خصومت داشت و از آیین پروتستان حمایت میکرد بههمین دلیل این مذهب را آیین رسمی کشور اعلام کرد بهواسطۀ این تصمیمها و کلیسای کاتولیک که پشتوانه ایدئولوژیک اسپانیا بودند دشمنی خود با او را آغاز کردند در عوض لردهای سلطنتی که اکثریتی پروتستان داشتند نیز از او حمایت کردند به این ترتیب الیزابت هر چقدر در سیاست خارجیاش با مشکل مواجه بود بههمان میزان در داخل پشتیبانی میشد و به هر اقدامی که تمایلداشت دست میزد در دورهای که او به سلطنت رسید وضع اقتصادی انگلستان بسیار بد بود ملکۀ جوان تصمیمگرفت برای بهبود وضعیت کشور با دزدان دریایی همکاریکند نتیجۀ اینکار معامله در خرید و فروش برده بود و سود حاصل از آن به سالی بیش از سیصدهزار پوند میرسید الیزابت از یک طرف خودش را در بین مردم محبوب نشان میداد و از طرف دیگر سنگدل و بیرحم بود او در میان بازار و بین مردم راه میرفت و سعیداشت خود را با آنان مهربان جلوهدهد با آنها تفریح و شوخی میکرد و چنان به آنها نزدیک میشد که او را دوستبدارند اما در خلوت از کشتن و تجاوز هیچ ابایی نداشت او به حق الهی پادشاه اعتقاد داشت و میگفت فقط یک نفر باید حکومت کند هرکسی را که میخواست بدون محاکمه و بدون هیچ دلیلی به زندان میانداخت و مشاورانش نیز در این راه همراهیاش میکردند او به افرادی که در لژها نفوذ زیادی داشته و در انتخاب افراد پارلمان مؤثر بودند میگفت نمایندگانی انتخابکنند که در مواجهه با عملکرد او افکار بچگانه نداشته باشند و در واقع اعتراضی نکنند تا کارها آسانتر جلو برود در دورۀ حکومت الیزابت پروتستانها قدرت زیادی پیدا کردند و زمینه برای نفوذ آنها در سیستم سیاسی و مذهبی انگلستان فراهم شد در این دوره پارلمان تنها در مواقعی تشکیل میشد که ملکه به پول نیاز داشت او مخالفت و انتقاد و نظارت را نمیتوانست صبورانه تحملکند پارلمانهای اوایل سلطنتاش از او پیروی میکردند پارلمانهای اواسط سلطنتاش با عصبانیت به خواهشهایش تن درمیدادند و پارلمانهای سالهای نهایی حکومتاش در حال عصیان بودند اگرچه ملکۀ مو قرمز در سالهای آخر حکومتش سعیمیکرد خود را ملکهای دوشیزه نشاندهد اما از پانزدهسالگی رابطههای نامشروعش را شروع کرده بود پانزدهساله بود که بهواسطۀ ارتباط با دریاسالار توماس سیمور فرزندی بهدنیا آورد که یکسال بعد مرد الیزابت پس از آنکه به سلطنت رسید نیز به این نوع روابطش ادامهداد و در این مدت نیز سه فرزند بهدنیا آورد که هرسه بهکمک صدراعظم از انظار عمومی ناپدید شدند رفتار او با سفرای خارجی بهگونهای بود که بسیاری از آنها گمان میکردند بهزودی قرار است همسر یکی از آنها شود الیزابت هدف از این کارش را دور نگهداشتن کشور از خطر جنگ تفسیر میکرد در همان سال نخست سلطنت الیزابت یعنی در سال هزار و پانصد و پنجاه و هشت میلادی نبرد دریایی بزرگی بین اسپانیا ابرقدرت آن روزهای اروپا و انگلستان که قدرت درجۀ دوم محسوب میشد درگرفت شروع این جنگ سه دلیل مهم داشت اول اینکه الیزابت خواهرش ماری خونریز که همسر پادشاه اسپانیا بود را به قتل رساندهبود دوم آنکه الیزابت از شورش هلندیهای پروتستان علیه اسپانیایی کاتولیک حمایت میکرد و نهایتاً اینکه انگلیسیها دائماً کشتیها، مستعمرات و برخی شهرهای اسپانیا را مورد تهاجم و غارت قرار میدادند فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا که اوضاع را اینگونه میدید ارتش دریایی عظیم خود را که به آرمادا معروف بود روانۀ انگلستان کرد شب قبل از درگیری اصلی و وقتی که ناوگان اسپانیا در بندر کالۀ فرانسه پهلو گرفتهبودند نیروهای انگلیسی مخفیانه با قایقهای پر از مواد منفجره به آنجا رفته و بخشی از کشتیها اسپانیایی را غرق کردند و ناوگان آنها را متفرق ساختند روز بعد سرعت کشتیهای انگلیسی و تجهیزات فراوانشان و همچنین سختبودن مسیر کانالهای دریایی مانش ناوگان اسپانیا را زمینگیر کرد آنها سعیکردند با دورزدن انگلستان به وطن خود بازگردند اما اسیر طوفان شدند و بخش دیگری از نیروهایشان را نیز از دستدادند نهایتاً نیروی دریایی فیلیپ شکست بسیار سختی خورد و فقط یکپنجم از بزرگترین ارتش دریایی جهان به اسپانیا بازگشت نتیجه این نبرد جابجایی قدرت بین اسپانیا و انگلستان بود و بریتانیای عصر الیزابت به قدرت نظامی سیاسی و اقتصادی جهانی برای چهار قرن آینده تبدیل شد آخرین پادشاه خاندان تئودور نهایتاً بهدلیل دسیسه های پزشک یهودیاش مُرد و چون فرزندی رسمی نداشت سلطنت به خاندان استوارت رسید خب کلیپ زیبایی بود که دیدیم در مورد عصر الیزابت، عصر نازیبای دوره الیزابت و در واقع نبرد آرمادا که طی آن دیگر ابر قدرت دریایی بزرگی مثل اسپانیا دچار فروپاشی میشود و حالا زوال اسپانیا را در رونق دوران الیزابت میبینیم الآن انگلستان دیگر ابر قدرت دریایی آن دوره است و حالا قاعدتاً دوران الیزابت مختصاتی دارد خلاصه از مختصات دوره الیزابت و مناسبات قدرت در آن دوره بگویید. بفرمایید با شما ادامه میدهیم بسمالله الرحمن الرحیم سلام عرض میکنم خدمت بینندگان محترم و جناب آقای دکتر شاهحسینی بعد از الیزابت چون الیزابت در حقیقت فرزند مشروعی نداشت یک اتفاقات عجیبی اینجا میافتد که باید توجهکنیم پارلمان میرود از اسکاتلند خاندان استوارتها را میآورد و جیمز ششم اسکاتلند را اینجا میآورد بهعنوان پادشاه جیمز اول انگلستان چهکار میکند؟ پادشاه وارد میکند؟ دقیقاً پادشاه وارد میکنند حالا بهانه این است که خون سلطنتی باید داشته باشند و اینا، اما وقتی دقت بیشتری میکنیم در تاریخ میبینیم که در آن دوران باید این اتفاقات را در تصمیمگیریهای محافل مخفی ماسونی بررسی بکنیم می دانیم که در اسکاتلند تعداد این لژها خیلی بالاست چگالی لژ آنجا خیلی بالاست … بله اولین لژ شوالیههای معبد هم آنجا تشکیل شد بله اصلاً لژ داریم به اسم لژ استوارتها و این عجیببودن این اتفاقات را اینطور باید تفسیر بکنیم … پس در دورهای که از امور دینی تقدسزدایی شده خون مقدس واژۀ مهملی است یعنی خون مقدس باعث نمیشود بروند یک خانوادهای را از اسکاتلند بیاورند به در واقع انگلستان کما اینکه میدانیم الیزابت ملکۀ اسکاتلند را گردن زد و اصلاً دعوا و اوقات تلخی بود میان این دو کشور … اصلاً اسکاتلند و انگلستان اختلاف تاریخی با هم دارند تا همین الان هم همینطور است حالا ملکه در واقع مرده همان الیزابتی که ملکۀ رقیب را کشته اینها میروند با خلاصه اینها میروند با تحنیت و آداب مربوطه از اسکاتلند رقیب پادشاه وارد میکنند یا خاندان جدید پادشاهی و تاریخ هم داریم پاپ ساکت است که چرا همه چیز را هم ما باید بپذیریم با یک تعبیر تشریفاتی خون مقدس پس قاعدتاً یک شطرنج پیچیدهای بین لژهای آن دوره دارد بازی میشود که در مناسبات محافل مخفی لژها بالاخره به این نتیجه رسیدهاند که خاندان تئودور الان بیایند … خاندان استوارت بله خانواده استوارت الان بیایند در انگلستان … البته این نکته را بگویم خیلی جالب بود در این پژوهشها که ما به آن رسیدیم که مثلاً همین جیمز اولی که قراراست بیاید و وارد انگلستان بشود که مثلاً جیمز ششم اسکاتلند است … بله … مثلاً هنری صد و بیست و پنجم فرانسه است و یا هانوفر چندم آلمان است یعنی چند منصب با هم دارند اینها … بله …و نکتهاش هم این است که اینها گفتند خب حالا هر جا شد و توانستیم اتفاق افتاد ما آنجا برویم و پادشاه بشویم یعنی خون مقدس یعنی دورۀ پادشاهی دیدند … بله یعنی اصلاً پادشاهی را یک شغل برای خودشان میبینند یعنی مثل پدری میماند که مثلاً من رگۀ خاندان هانوفر را ندارم یا مثلاً رگۀ پادشاهی فرانسه را ندارم همسر بعدی من باید کسی باشد که مثلاً یک رگه از پادشاه فرانسه داشتهباشد که اگر احیاناً اتفاقی در فرانسه افتاد مثلاً این حکومت سرنگون شد شاید پسر من بتواند آنجا پادشاه شود یعنی با وصلتهای میان خاندانی سعیمیکردند که این قدرت نهان لژ را در خانواده متمرکز کنند و لابیهای بیشتری داشتهباشند برای رسیدن به قدرت … یعنی این خون مقدس چندان نگاه مقدسی هم به آن نمیشد یعنی بیشتر نگاه کاسبکارانه است یعنی که حالا ما ببینیم کجا میشود پادشاه شد برویم آنجا سرمایهگذاری کنیم … بله خب این آقا نامش چه بود در اسکاتلند و این جا آمد نامش چه شد؟ جیمز ششم اسکاتلند بود اینجا جیمز اول … یعنی با نام جیمز اول وارد انگلیس میشود خودش در ظاهر کاتولیک است اما ما در تحقیقات به این میرسیم که خودش جزو ماسونها است … بله یعنی یک انجیل جدیدی چاپ میکند معروف به انجیل کینگ جیمز و این انجیل تحریفات مختلفی دارد و مثلاً در نقاشیها و طراحیهایش المانهای متعدد ماسونی هست در تحریفاتش هم باز اعتقادات ماسونی واردشده یعنی انجیل را تغییر دادند … ظاهراً در دیباچه همین انجیل تقدیمشده به برادران ماسون ایشان در اسکاتلند یعنی قیدشده در دیباچه خب … بله حالا نکته جالبی در مورد جیمز این است که این از نظر بیبندوباری خیلی افراطی بوده خیلی اخلاقی نبوده و چرچیل که خودش حالا جزو ماسونهاست در مورد جیمز اول میگوید … وینستون چرچیل … بله میگوید که آبروی ماسونها را برده اینقدر بیبندوباری اخلاقی داشتهاست … خب … حالا فضای انگلستان چه نسبتی دارد با جیمز؟ جیمز یک بیگانه است در در آن فضا، این هم باز عجیب است واقعاً برای چی جیمز را باید بیاورند جیمز اسکاتلندی است و بین انگلیسیها محبوبیت چندانی ندارد این یک چالش و چالش بعدی این است که اختلافات مذهبی در دورۀ جیمز باز بیشتر از گذشته شده و چالش سوم هم این است که بدهیهای مالی که از دورۀ الیزابت به او ارث رسیده از نظر مالی او را در مضیقه قرارمیدهد حالا جیمز چهکار میکند؟ میآید القاب پادشاهی را در حقیقت القاب افتخاری را میفروشد یعنی پول میگیرد لقب میدهد وقتی این کار را انجام میدهد خب اشرافی که لقب داشتند از قبل در مقابل او قرار میگیرند … یعنی اشراف عصبانی میشوند ولی بورژواها خوشحال میشوند چون احتمالاً بورژواها دارند القاب جدید را میگیرند نه؟ بله … خب … و اینکه یک کار دیگری هم که میکند سعی میکند دوباره با واتیکان ارتباط بگیرد اینکار را هم که میکند یک گروه پروتستانها و در حقیقت انگلیکانها هم عصبانی میکند چون آنها هم در حقیقت مخالف این داستان هستند یک چالش دیگری که در دورۀ جیمز هست پارلمان است در پارلمان احزاب و گروههای مختلف با هم به اختلاف خوردند و هیچکدام بهقدرت کامل نمیرسند و این چالش بعدی است که در پارلمان هست برای پارلمان پلیبکی ما آماده کردیم اگر که میشود پخش شود … بسیار خب کلیپ دوستان را در این قسمت میبینیم و بحث را پی میگیریم شاید بتوان گفت اولین پیدایش احزاب به سدۀ هفده میلادی و جایی از تاریخ قراردارند که دو گروه کلهگردها و اسبسوارها در سالهای منتهی به جنگ داخلی انگلیس قدرت پیدا کردند دو گروهی که در آن سالهای ابتدای انقلاب انگلستان به ویگ و توری معروفشدهاند سال هزار و ششصد و بیست و پنج میلادی بود که چارلز اول بهعنوان پادشاه جدید تاجگذاری کرد پادشاه بیست و پنجساله که خیلی بهتر از پدرش مطابق سلیقۀ اجتماعی انگلیسیها رفتارمیکرد و محبوبیت خوبی هم پیدا کردهبود اما با فاصله کوتاهی از تاجگذاری و ازدواجش درهمان ماههای ابتدای سلطنت همه چیز تغییر کرد همسر چارلز کاتولیک بود و این موضوع به مذاق پیوریتنهای پارلمان خوش نمیآمد او بین سالهای هزار و ششصد و بیست و پنج تا هزار و ششصد و چهل میلادی پنج پارلمان را فراخواند تا از آنها پول لازم برای مخارج پادشاهی را بگیرد اعضای پارلمان که پروتستان بودند از نظر دینی به او و پدرش که کاتولیک بودند اعتقاد نداشتند و بههمین دلیل بودجه لازم کشور را فراهم نمیکردند شاه هم که میدید خواستهاش فراهم نمیشود پارلمان را که بعضاً تازه فعالیتش را آغاز کردهبود منحل میکرد وقتی شاه برای سومینبار پارلمان دوران سلطنتش را منحل اعلامکرد علاوه بر این که نمایندگان حاضر به ترک پارلمان نشدند بلکه تصویبنامهای دربارۀ مالیات و کاتولیکها ارائه و تصویبکردند که مورد پسند شاه نبود چارلز که از زیر سوالرفتن اقتدارش عصبانی بود به ارتش دستور انحلال پارلمان را داد پارلمان تعطیل شد و ده عضو اصلی آن طبق دستور شاه زندانی شدند او برای آنکه قدرت خود را بیشتر نشاندهد دستورداد که این ده نفر حق حضور در دادگاه و محاکمه در حضور هیأت منصفه را نداشتهباشند و چنینشد که پارلمان انگلستان برای اولین بار بهمدت یازدهسال تشکیلنشد و یک رکورد تاریخی به ثبت رسید سال هزار و ششصد و چهل میلادی پنجمین پارلمان کارش را شروع کرد اما اوضاع خیلی بدتر از چیزی بود که تصور میشد دشمنی بین پارلمان و شاه آنقدر زیاد شد که دو طرف دعوا به صفآرایی نظامی مشغول شدند یک طرف دعوا گروهی از طبقۀ نوظهور ثروتمندان صنعتی و تاجران شهرنشین بودند که خواهان سرنگونی پادشاه و طرفدار پارلمان بودند که با نام کلهگردها شناختهمیشدند و طرف دیگر زمینداران و اشرافی که در روستاها و نقاط کمتر توسعهیافتۀ شمالی و غربی انگلیس سکونتداشته و از پادشاه حمایت میکردند که به اسبسوارها معروفبودند مشخصۀ بارز آنها پوشش پر زرق و برق و گیسوهای بلندشان بود طرف شهرنشین ماجرا هم به خاطر نوع اصلاح سر به کلهگردها معروف شدهبودند که محدودۀ قدرتش بیشتر در شهرهای توسعهیافته و مناطق صنعتی بود در بهار هزار و ششصد و چهل میلادی اسکاتلندیها که تحمل قواعد سختگیرانۀ چارلز اول را نداشتند حاضر به ادامۀ پیروی از وی نشدند و بهصورت مخفیانه سعیکردند از فرانسه کمک بگیرند چارلز که از ماجرا با خبر شدهبود پارلمان را برای مقابله با این مسئله فراخواند تا با تأمین هزینههای جنگ بتواند علیه اسکاتلند لشگرکشی کند اما پارلمان نه تنها اینکار را نکرد بلکه با اسکاتلندیها متحدشد و شاه هم که از خیانت پارلمان به پادشاهی انگلستان سخت عصبانی شدهبود مجدداً دستور انحلال پارلمان را صادرکرد کشمکشها میان شاه و پارلمان بالا گرفت کار آنقدر بالا گرفت که اعضای پارلمان ارل استرافورد یکی از نزدیکان شاه را به توطئۀ پنهانی بهنفع کاتولیکها متهم و سپس او را اعدام کردند همچنین اقدام به تصویب قوانین جدیدی علیه کلیسای انگلیکان نمودند که طبق آن باید شمایلها، تندیسها و تصاویر داخل کلیساها نابود میشد آخرین اقدام پارلمان هم این بود که حضور اسقفهای انگلیکان در پارلمان را ممنوع کرد درحالیکه آنها بهطور سنتی عضو مجلس اعیان بودند چارلز نیز در مقابل این اقدامات علیه پنجتن از سران مجلس عوام و به اتهام خیانت اعلام جرم کرد و با سیصد سرباز برای بازداشت آنها به پارلمان رفت که البته پیش از رسیدنش آن پنج نفر گریختهبودند دوم ژوئن هزار و ششصد و چهل و دو میلادی، جنگ قدرت میان پادشاه و پارلمان به اوج خود رسید باقیماندۀ اعضای پارلمان که شامل کلهگردها میشدند برای استیلاء بر اقتدار پادشاه نوزده پیشنهاد مهم به چارلز دادند که مهمترینش محدودشدن اختیارات وی بود شاه هم که قدرت خود را موهبتیالهی میدانست آنها را ردکرده و پارلمان متشکل از سرمایهداران برای حفظ منافع مالی خود در مقابل این اقدام رأی به تشکیل ارتش علیه شاه بهرهبری اُلیور کرامول داد خب کلیپ شما را دیدیم جیمز اول در سال هزار و ششصد و بیست و پنج میلادی میمیرد نوبت به چارلز اول میرسد دعواها با پارلمان شروع میشود و آغاز جنگ میان پادشاه و پارلمان و شخصیت مرموز تاریخی بهنام اُلیور کرامول که در بابش صحبتشد فرجام این منازعات چه بود و نسبت طبقات اجتماعی در این منازعات چهگونه تقسیم شد یعنی بالاخره بورژواها بودند اشراف بودند پارلمان بود شاه بود پیوریتنها بودند انگلیکانها بودند و خیلی خلاصه مؤلفههای اختلاف، فراوان است این معادلۀ پیچیده را برای ما توضیح بدهید … اشراف انگلیکان یا کاتولیک هستند اشراف طبقهای هم که ثروت دارند و منصب قدرت، از آن طرف در نظام سرمایهداری چون به دین خاصی قائل نیستند یا پروتستان محسوب میشوند چون با کاتولیکها مشکل دارند و نظام سرمایهداری میتواند با پروتستان کنار بیاد یا سکولار حالا آن زمان شاید نشود گفت سکولار هستند ولی خب نسبت به دین هیچ عِرقی ندارند پادشاه خودش شخصاً کاتولیک است و در عین حال رهبر انگلیکانها هم هست و خب این مناسبات با هم در طول تاریخ باعث یکسری جنگها میشود مثلاً یک جنگ در آن دوران اتفاق میافتد معروفاست به جنگ سهپادشاه که بهخاطر دعوای بین کاتولیکها و انگلیکانها هستند که بین ایرلند، اسکاتلند و انگلستان رخ میدهد و این دعواها منشأیی میشود برای جنگهای داخلی که در دورانهای بعدی شکل میگیرد و باعث میشود که اُلیور کرامول یک فرد پیوریتن هست روی کار بیاید در حقیقت پیوریتنها و سرمایهداران در پارلمان قدرتمیگیرند و در نقطه مقابل شاه و اشراف میشوند و اینجا یک منازعه به جنگ کشیده میشود اُلیور کرامول که تقریباً میشود گفت رهبرِ طرفداران بورژوازی است داوطلبان را استخدام میکند و یک ارتش تشکیل میدهد و جالب است که اینجا پارلمان میگوید که ما به جنگ کاتولیکها میرویم و این جنگ را مذهبی میکند تا نفرات بیشتری به این ارتش بپیوندند و چهار سال جنگ طول میکشد دو سال اول کرامول رهبر اصلی این ارتش نیست و نیروهای پادشاه و اشراف اکثر نبردها را پیروز میشوند اما در دوسال بعدی وقتی که کرامول خودش در رأس قدرت مخالفان قرارمیگیرد با پیشرویهایی که دارد نهایتاً پادشاه و نیروهایش را در آکسفورد محاصره میکند پادشاه تسلیم میشود و به اسکاتلند فرار میکند به تصور اینکه من اسکاتلندی هستم و آنجا خب لژهای طرفدار من هستند و از من دفاع میکنند اما آنجا او را دستگیر میکنند و به انگلستان برمیگردانند و تحویل نیروهای مخالف میدهند اینجا اختلافهای بسیاری هست بین اعضای پارلمان که چه تصمیمی بگیرند یعنی چالز را سرکار بگذارند یا محدود کنند قدرتش را یا اینکه تبعیدش بکنند اما نهایتاً در این گیرودار تصویب میشود که شاه گردنزده شود و این خیلی عجیب است چون همیشه مردم آنجا یادگرفتهاند به پادشاه احترام بگذارند اصلاً در تصور آنها نمی گنجیده که کار به اینجا برسد ولی خب چون خیلی سریع اتفاقات دارد پشت هم می افتد نهایتاً تصمیم بر این میشود که شاه گردنزده شود و کرامول جانشین شاه میشود خیلی دوران عجیبی است بسیار دوران عجیبی است حالا ظاهراً جنگ کاتولیک پروتستان است ولی باطناً جنگ قدرت و مناسبات پیچیدۀ اقتصادی آن روزگار است و در باطن اصلی در واقع آن چیزی که هستۀ اصلی دعوا دعوای میان لژها است حتی آنهایی که تظاهر به کاتولیکبودن میکنند ظاهراً به لژهای ایلومیناتی در واقع پیوستگی دارند و از جانب آنها تغذیه میشوند که آنها راحتتر با واتیکان کنار میآیند و از اینسو حالا لژهای ماسونی که بیشتر ریشۀ اسکاتلندی دارند و یک جور به شوالیههای معبد نسب میبرند دارند دعوای میان این دو گروه لژ را دعوای میان آیینها نشان میدهند و از اعتقادات مذهبی مردم دارند بهره میبرند و حالا بهوقتش سر یکدیگر را هم قطع میکنند و البته این وسط کاسبکاران و تجار جامعه هم سود خود را میبرند … حالا تا اینجای کار را میتوانیم انقلاب اول یا انقلاب انقلاب مقدماتی انگلستان بگوییم … یعنی گردن چارلز اول وقتی قطع میشود این انقلاب فرعی اولشان است … اما آن انقلابی که معروفتر هست انقلاب هزار و ششصد و هشتاد و هشت به اسم انقلاب با شکوه … که موضوع جلسه بعدی ما خواهدبود انشاءالله خب نکته آخر اینکه واقعاً آن چیزی که بهعنوان جمهوری کرامول از آن یاد میشود واقعاً جمهوری بود با تعبیر امروزی یا به چه تعبیر میگویند انگلستان یک دوره فقط در آن یک جمهوری کوتاه مدت پدید آمد این یک غلط مصطلح است یا به چه تعبیری به آن میگوییم جمهوری کرامول این را هم بگویید خوب است کرامول برآمده از پارلمان عوام است انگلستان دارای دو پارلمان هست پارلمان اعیان و پارلمان عوام پارلمان اعیان کشیشها هستند و کسانی که دارای مناصب اشرافی هستند … از جانب شاه انتخاب میشوند از جانب شاه انتخاب میشوند یا از پدری به پسری این منصب در پارلمان اعیان ارث میرسد یا ارث نمیرسد در پارلمان عوام بحث کلاً متفاوت است نسبت به اعیان و این دو از هم جدا میشوند چرا؟ چون همانطور که گفتیم یک طبقۀ جدید دارد شکل میگیرد و این طبقۀ جدید خواهان قدرت است پارلمان عوام بهخاطر همین شکل میگیرد چون میخواهد خودش را از اشراف جداکند نه اینکه خودشان بخواهند اشراف اینها را نمیپسندند بهخاطر همین به آنها عوام میگویند یعنی تصور نکنیم عوام یعنی مردم عادی … جالب است این ساختار تا امروز هم هست یعنی انگلستان این نوع مجلس را دارد خب حالا اُلیور کرامول چون از پارلمان عوام بود یعنی از طبقه بورژوا بود و جزو اشراف نبود بهنوعی چون این آمد و آن شورشها را در واقع رهبریکرد و گردن چارلز را قطع کرد بهاعتبارِ نسب ایشان پارلمان عوام به آن میگویند جمهوری … بله … پس چیزی نبوده مثل صندوق رأی و رأی آحاد مردم چیزی که مثلاً در رُم باستان هم داریم میگوییم جمهوری رُم آحاد مردم رأی نمیدهند کنسولهایی هستند که میآیند از ساتراپهای مختلف آنجا جمعمیشوند و نهایتاً رأی به مثلاً فردی میدهند این جمهوری پس با تلقی که امروز داریم و جمهوری متفاوتی که حالا تفصیل آن را انشاالله در برنامههای بعد باید ببینیم که دوران کرامول چهگونه دورانی بود خب وقت برنامه ما تمامشد بهنظرم شروع خیلی خوبی بود برای آن چیزی که در تاریخ از آن کمتر گفتهشده یعنی انقلاب انگلستان و در این جلسه انقلاب فرعی را مرورکردیم انشاالله در برنامۀ آینده در خدمت همین گروه خواهیمبود با موضوع انقلاب بعدی انگلستان که انقلاب با شکوه به آن میگویند حالا ببینیم که از شکوه آیا بهرهای داشته یا خیر، تا جلسۀ آینده بینندگان محترم این برنامه را به خدا میسپاریم، خدانگهدار و نمایندگان پارلمان آن لیبرالها پیوریتنها میآیند برای جلوگیری از کاهش قدرتشان یکسری قوانینی وضع میکنند علیه مخالفان کلیسای انگلیکان که به این قوانین قوانین کلرندنها میگویند این چهار قانون، بله … بله قوانین کلرندن بخواهیم بگوییم این قوانین در یک دورۀ چهارساله تصویب میشود یعنی از سال هزار و ششصد و شصت و یک تا هزار و ششصد و شصت و پنج، برخی از این قوانین تا همین امروز هم پابرجاست و نکته جالب اینجاست کسانی که ادعا میکنند در یک دورهای تفتیش عقاید در اروپا رخ میداد خودشان قوانینی را وضع میکنند که وقتی مخاطب یا یک تاریخدان میخواند میگوید اگر این تفتیش عقاید نیست پس چه میتواند باشد یعنی از قرن هفدهم تا حالا بعضی از اینها نافذ است؟ بله بله من الان دقیقاً قانون اولی را که میخواهم بخوانم همین هست. این قانون معروف است به «قانون شرکت» قانون شرکت در دسامبر هزار و ششصد و شصت و یک تصویب میشود طبق این قانون تمام پستها و مقامهای شهری و کشوری را محدود به انگلیکانهای وابسته به سلطنت میکند این قانون میگوید هرکس خواست در انگلستان (که حالا آن زمان بریتانیای کبیر را هم میتوان به آن ملزم کرد) هر کس در انگلستان یا بریتانیای کبیر میخواهد یک منصبی را داشتهباشد حتماً باید قائل باشد که ملکه الیزابت بهعنوان پاپ اوست (بهعنوان مرجع دینی) او محسوب میشود … شرط شرکت در قدرت این است که پادشاه را بهعنوان سرسلسلۀ کلیسای انگلیکان قبولکنند و بهعنوان مقتدای دینی بپذیرند این تا امروز هم نافذ است تا همین امروز هم اعمال میشود دومین قانون، قانون یکنواختی است که در مِی سال هزار و ششصد و شصت و دو تصویب میشود طبق این قانون تمام مردم و کلیساها مجبور میشوند که از کتاب انجیل الیزابت اول استفادهکنند بر طبق این قانون هزار و نهصد و شصت کشیش و صد و پنجاه معلم و استاد دانشگاه از شغل خود برکنار میشوند … کاملاً در واقع بحث یک دگماتیزمِ برداشت دینی است و کلاً یک جور تفتیش عقاید است … داعش مسلکی است قانون همگرایی اکتبر هزار و ششصد و شصت و پنج تصویب میشود طبق این قانون هرکس که وارد گردهمآیی یا محفل مخالفان بشود مجازات میکنند هرکس که اجازه میدهد خانهاش توسط مخالفان استفادهشود مجازات میشود بر طبق این قانون تجمع بیشتر از پنج نفر غیر از خانواده زیر یک سقف ممنوع است … این که حکومت نظامی شد یعنی زیر سقف را هم دارد پوشش میدهد نه در خیابانها را … حالا مخالف به کی میگفتند حالا … مخالف، مخالف کلیسای انَگلیکان، کاتولیکها و پروتستانها پروتستانهای غیرپیوریتن که حالا فشار اصلی روی کاتولیکها است … صحیح
بسیار عالی… خدا خیرتان بدهد… خسته نباشید
برنامه خیلی خوبی بود فقط متوجه یه نکته نشدم توی کلیپ مربوط به الیزابت اول ، اول گفته میشه که بعد از مرگ ماری خونریز و آوردن خبر مرگش برای الیزابت ، به سلطنت میرسه و بعدا توی کلیپ گفته میشه که الیزابت اول خواهرش ماری خونریز را کشته اگه میشه این موضوع رو بیشتر توضیح بدید چون ابهام دارد .ممنون