فصل 1
قسمت 6
انقلاب آمریکا ۳
مدت زمان : 85 دقیقه
تاریخ پخش : ۲۵ آبان ۱۳۹۷
156 مگابایت
Comming Soon
134 کیلوبایت
برچسب‌ها:

متن کامل

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم بینندگان محترم برنامۀ دوران سلام هم‌چنان که مطلعید مرور انقلاب‌های مهم معاصر موضوع اولین فصل از برنامۀ دوران است بررسی انقلاب آمریکا موضوع این قسمت از برنامۀ ماست و این سومین بخش از مجموعه انقلاب آمریکاست که به‌همت تیم پژوهشگران جوان دوران تقدیم محضر شما می‌شود با گروه پژوهشگران این برنامه آشنا می‌شویم بخش عمدۀ مطالعات ما یا افراد تاثیرگذاری که ما از آنها نام می‌بریم در این انقلاب همگی عضو لژ‌های ماسونی هستند افرادی که در انگلستان بودند و بعد مهاجرنشین‌های آمریکایی شدند و بعدها تبدیل به رهبران معنوی یا حتی سیاسی آمریکا شدند اول که سرچ اینترنتی بود بعد رسیدیم به یک‌سری مقالاتی حالا چه دفتر خاطرات خود جفرسون چه واشنگتن کم‌کم رسیدیم به کتبی که در مورد تاریخ آمریکا نوشته شده بود انگار آمریکا دو‌بار تاریخ خودش را نوشته ما روایت دوبار تحریف‌شده انگار در فیلم‌ها و سریال‌ها و منابع تصویری مختلف آمریکا می‌بینیم بعضی از مورخین سایت و وبلاگ داشتند مستند‌های زیادی از تاریخ آمریکا دارند برای همۀ وقایع‌شان حتی همۀ شخصیت‌های تاریخی‌شان که برایشان اهمیت داشته سریال جداگانه‌ای تهیه کردند مراحل بعدی تحقیق ما در مورد جنگ‌های سال‌های هزار و هشتصد و دوازده است که جنگ آمریکا با انگلیس است دوباره در ادامۀ همین روند استقلال و جدا‌شدن از کشور مادر بعد جنگ‌های انفصال است و تا دهه‌های اخیر تحقیق را رساندیم هر متن یا تحقیقی باید بارها مطالعه می‌شد برای هر کدام از جلسات ما نزدیک دویست، سیصد صفحه مقاله‌ای که جمع کرده بودیم باید تبدیل می‌کردیم به تقریبا ده صفحه همین کار ماه‌ها از ما وقت گرفت یک مشکلی که ما این وسط داشتیم این بود که تصمیم بگیریم کدام قسمت را حذف کنیم و خوب حیفمان می‌اومد چیزی که من می‌دانم بیننده نداند‌ یک کار پژوهشی محتوا‌محوری که کنار هم آدم‌ها تبدیلش کردند به یک کار تیمی که همۀ اعضایش مسلط بر کل محتوا هستند ولی هر کدام هم تخصص خاص خودشان را در قسمتی که راجع به آن پژوهش بیشتری کرده بودند داشتند خب خانم بانکی خانم باقری به استودیوی برنامۀ دوران خوش آمدید خوشبختم که در این قسمت از برنامۀ دوران که سومین بخش از بررسی انقلاب آمریکاست در خدمت شما هستم به نمایندگی از گروه پژوهشگری که پلی‌بک آن‌را دیدیم و خب در جلسات قبل هم همکاران شما مطالب بسیار ارزشمندی را در خصوص انقلاب آمریکا برای ما مطرح کردند ما تا سال هزار و هشتصد و شانزده میلادی که پایان دورۀ دوم جنگ‌های استقلال آمریکاست جلو آمدیم الآن آمریکا قاعدتاً یک کشور مستقر است بعد از دوازده سال تأخیر بالاخره قانون اساسی دارد و توسط برخی از کشورهای دنیا به‌رسمیت شناخته شده و قاعدتاً باید سیاست‌های جدید اقتصادی سیاسی نظامی فرهنگی خودش را اعلام کند قاعدتاً مردم این قارۀ جدید که عمدتاً مهاجران اروپایی‌تبار هستند منتظر روزهای بهتری هستند و معتقدند حالا که یک کشور مستقل از استعمار انگلستان داریم باید روزهای بهتری را شاهد باشیم سؤال اول این است آیا چنین اتفاقی محقق می‌شود؟ سلام عرض می‌کنم خدمت شما و مخاطبین برنامۀ دوران، بله ممکن بود آمریکایی‌ها چنین تصوری از آیندۀ کشور‌شان داشته باشند اما براساس تاریخی که از ایالات متحده وجود دارد می‌بینیم چهل‌سال گذشته از زمان استقلال‌شان و انقلاب‌شان اما هم‌چنان آن ثبات کافی برقرار نشده و بر عکس در این بازۀ زمانی یعنی از هزار و هشتصد و شانزده تا حوالی سال‌های هزار و هشتصد و شصت وقایعی در آمریکا رقم می‌خورد که در نهایت به جنگ داخلی یا Civil War منتهی می‌شود قبل از این‌که ما در برنامه اشاره بکنیم به این وقایع، خوب است که مخاطبین برنامه با اشخاص و چهره‌هایی که با تصمیمات و اقدامات‌شان تأثیر گذاشتند بر شکل‌گیری این وقایع و البته با سرنوشت آمریکا در قالب یک پلی‌بک آشنا ‌شویم … بله حتماً پس ما در این برنامه از مقطع هزار و هشتصد و شانزده تا هزار و هشتصد و شصت و پنج که پایان جنگ‌های داخلی هست را بر روی محور تاریخی انقلاب آمریکا مرور خواهیم‌ کرد با هم پلی‌بک اول این تیم را می‌بینیم رژیم سیاسی آمریکا حاصل پیوند ۳‌رکن سرمایه‌داری، ماسونی، و ایدئولوژی لیبرالی بود پیوندی که با وابستگی پدران بنیان‌گذار آن با این ارکان شکل‌گرفته بود سال هزار و هفتصد و نود و شش آمریکا در حالی شاهد برگزاری سومین دور انتخابات ریاست‌جمهوری بود که برای نخستین بار بیش از یک نامزد وجود داشت جرج واشنگتن در دو دورۀ پیشین رقیبی نداشت اما در این دوره دو حزب سیاسی تشکیل شده بود فدرالیست‌ها به رهبری الکساندر همیلتون وزیر سابق خزانه‌داری و جمهوری‌خواهان که توماس جفرسون وزیر سابق امور خارجه ریاست آن‌ را بر عهده داشت پیروزی جان آدامز به‌دلیل آشنایی ایالات با سوابق مبارزاتی او در جنگ استقلال و معاونت دو دورۀ پیشین ریاست‌جمهوری دور از انتظار نبود جان آدامز در هیئت‌های نمایندگی اولین و دومین کنگرۀ کانتیننتال رهبری جنبش استقلال را بر عهده داشت طی جنگ‌های استقلال در نقش دیپلمات در فرانسه و هلند خدمت کرد و در مذاکرات پیمان صلح شرکت داشت او در طول دوران ریاست جمهوری خود با فرانسوی‌ها درگیر بود و به‌خاطر در پیش‌گرفتن سیاست‌هایی مغایر با حزب خود در انتخابات تنها با چند رأی کمتر شکست خورد و توماس جفرسون رئیس‌جمهور شد همیلتون نخستین وزیر خزانه‌داری و مؤلف سیاست‌های اقتصادی دولت جرج واشنگتن بود او پیشگام تأمین بودجۀ ایالات به‌وسیلۀ دولت فدرال تأسیس یک بانک ملی نظام تعرفه‌ها و روابط تجاری دوستانه با بریتانیا بود همیلتون معمار اجرایی اقتصاد سرمایه‌داری در آمریکا است او از هواداران سرسخت صنعتی‌کردن آمریکا به‌جای توسعۀ زراعتی آن بوده و از معروف‌ترین عبارت‌های او این جمله است جمهوری ما باید جای امنی برای سرمایه‌داران باشد عبارتی‌که به واضح‌ترین شکل ممکن هدف اصلی از جنگ‌های طولانی برای استقلال آمریکا را بیان می‌کند همیلتون همراه خود سطح مطمئن بدهی دولتی بازار اوراق بهادار سیال و یک نظام مدرن بانکداری را به ارمغان آورد مک‌کینلی وکیل مدافع آمریکایی همیلتون و طرفداران او را به‌دلیل فسادهای گستردۀ اقتصادی که مرتکب شده بودند جوخۀ رشوه‌خواران می‌نامید او صراحتاً می‌گفت قدرت دولت باید به‌قدرت صاحبان پول متکی باشد همیلتون در جنگ‌های استقلال نیز مشارکت داشت و در سال‌های هزار و هفتصد و نود و نه و هزار و هشتصد میلادی فرماندۀ ارتش این کشور بود او در سال هزار و هشتصد و چهار در دوئلی با آرون بِر معاون‌ وقت رئیس‌جمهور گلوله خورد و یک روز بعد مرد در آمریکا از آغاز شعار دموکراسی و مردم‌سالاری سر‌داده می‌شد اما تشکیل این ساختار در جامعه‌ای که میلیون‌ها نفر برده و کارگر فقیر در آن زندگی می‌کردند کمی عجیب به‌نظر می‌رسید زیرا بسیاری از دولت‌مردان آمریکایی مانند واشنگتن، همیلتون و مدیسون مدافع سرسخت ساختاری مبتنی بر حاکمیت سرمایه‌داران بودند جیمز مدیسون چهارمین رئیس‌جمهور ایالات متحدۀ آمریکا از سال هزار و هشتصد و نه تا هزار و هشتصد و هفده بود او معمار اصلی قانون اساسی ایالات متحده به‌حساب می‌آید مدیسون بعد از پست وزارت‌خارجه در سال هزار و هشتصد و نه به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا انتخاب شد او در حالی اولین دورِ حضور خود را در این سمت به‌پایان می‌رساند که کشورش به‌دلیل افزایش تنش‌ها با انگلیس در آستانۀ جنگ قرار داشت با این‌وجود در سال هزار و هشتصد و دوازده با پیروزی بر پلینگتون رقیب فدرالیست خود بار دیگر رئیس‌جمهور آمریکا شد اما نتوانست در بسیج نیروهای مختلف آمریکا علیه حملات انگلیسی‌ها توفیق پیدا کند و در نهایت با ورود نیروهای بریتانیا به واشنگتن در سال هزار و هشتصد و چهارده به ویرجینیا فرار کرد و جنگ با معاهدۀ گنت به‌پایان رسید او معتقد بود آزادی از تکثر فرقه‌ای که بر آمریکا حاکم است برمی‌خیزد و این بهترین و تنها تضمین آزادی مذهبی در هر جامعه‌ای ‌است سابقۀ مریسون همانند هم‌وطنانش در ویرجینیا به سبب برده‌داری لکه‌دار بود میراثی که هرگز نمی‌توانست از آن بگریزد او حتی در بستر مرگ هم برخلاف جرج واشنگتن برده‌های خود را آزاد نساخت جیمز مونرو پنجمین رئیس‌جمهوری ایالات متحده پیش از رسیدن به‌مقام ریاست‌جمهوری سفیر آمریکا در فرانسه فرماندار ویرجینیا نمایندۀ ویرجینیا در کنوانسیون قانون اساسی سناتور وزیر امور خارجه و وزیر جنگ بود او پس از رسیدن به ریاست‌جمهوری به ایالات مختلف آمریکا سفر کرد سفر مونرو را به بوستون آغاز عصر روزهای خوش نامیده‌اند اما در ورای فضای ظاهری ملی‌گرایانه در این دوران آوای جدایی‌طلبی نیز شنیده می‌شد جیمز مونرو همانند سایر رؤسای‌جمهور در محل زندگی خود در کاخ سفید برده داشت مونرو و وزیر امور خارجه‌اش جان کویینسی آدامز تا زمانی که اسپانیا فلوریدا را واگذار کند از درگیری با اسپانیا اجتناب کرد پس از آن بود که مونرو با به‌رسمیت‌شناختن جمهوری‌های جوان آمریکای لاتین دکترین مونرو را اعلام کرد این سیاست برای جلوگیری از ائتلاف اسپانیا با سایر کشورهای اروپایی بر سر باز‌پس‌گیری مستعمرات آمریکای جنوبی شکل‌گرفت و تا ورود به جنگ‌ِجهانی اول مبنای سیاست خارجی آمریکا بود پلی‌بک خیلی خوبی را دیدیم از این تیم با موضوع رؤسای جمهور آمریکا و سیاست‌های آنها اولین سؤالی که به ذهن من می‌رسد این است که این رؤسای‌جمهور اولیه انتخابشان چقدر مبتنی بر رأی آحاد مردم بود یا احتمالاً مکانیزم دیگری در انتخاب آنها دخیل بود مثلاً هیئت‌های نخبگان ایالتی در این میان سهمی داشتند کلاً خانوم بانکی از مدل انتخاب رؤسای‌جمهور آمریکا برای ما بگویید بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم تا دوره‌ای مجمع نمایندگانی بود که اعضای آنها از افراد بانفوذ ماسونی بودند و این‌ها به‌صورت کاملاً مستقیمی رئیس‌جمهور را انتخاب می‌کردند از دوره‌ای به بعد مردم هم وارد این چرخه می‌شوند و به‌صورت غیر‌مستقیم در انتخابات تأثیرگذار هستند در واقع سیستم انتخاباتی این‌ها دو مرحله‌ای می‌شود که در مرحلۀ اول مردم رأی‌گیری می‌کنند و در مرحلۀ دوم کالج الکترال رأی می‌گیرد و سیستم به این شکل است که در هر ایالتی با توجه به آمار جمعیتی‌شان یک سهمیه از افراد دارند که به این کالج الکترال ورود پیدا بکنند احزاب در هر ایالتی نمایندگان و نامزدهای مورد نظر خودشان را معرفی می‌کند و مردم روزی‌که به رییس‌جمهور رأی می‌دهند در واقع به رئیس‌جمهور رأی نمی‌دهند بلکه به همان نمایندگانی که احزاب در هر ایالت معرفی کرده‌اند رأی می‌دهند معمولاً هم دو حزب اساسی بوده حالا با اسامی متفاوت در طول تاریخ آمریکا که فعلاً دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه شده … در نهایت یکی از این افرادی که کاندیدا بودند دارای رأی بیشتری می‌شوند و حزبی که موافق این شخص هست تمام سهمیۀ ایالتی را برنده می‌شود و تمام افراد موافق با آن حزب وارد کالج الکترال می‌شوند … در واقع می‌توانیم این‌طور نتیجه بگیریم بسته به نفوذ هر ایالت تعدادی سهمیۀ الکترال به آن ایالت تعلق‌گرفته و رقابت داخلی آن ایالت تعیین می‌کند که برندۀ اصلی آن ایالت چه کسی است یا کدام حزب است و حالا آن سهم از آرای الکترال ایالتی به‌حساب یکی از نامزدهایی که حزبش در انتخابات ایالتی برنده شده واریز می‌شود من درست متوجه توضیح شما شدم؟ بله و یک نکتۀ جالب این هست که میزان مشارکت هم مهم نیست هر چقدر هم کم باشد طرفی که برنده شود تمام سهمیه را برنده می‌شود و این‌ها وارد کالج الکترال می‌شوند این هم جالب است پس یعنی در تاریخ آمریکا داشتیم مواردی را که نامزدی‌که رأی کمتری دارد برندۀ نهایی انتخابات است چون آرای الکترال بیشتری دارد بله و چهل روز بعد از این انتخاباتی که مردم انجام می‌دهند همین افرادی که وارد کالج الکترال شدند رأی‌گیری از آنها انجام می‌گیرد و اگر حداقل دویست و هفتاد رأی از پانصد و سی و هشت نفر را یکی از این نمایندگان برنده شود به‌عنوان رئیس‌جمهور اعلام می‌شود و این‌ها همه صرف‌نظر از این هست که مردم به چه کسی رأی دادند و نظرشان چه بوده … ظاهراً مشارکت مردمی هم در انتخابات آمریکا در هیچ دوره‌ای بیشتر از شصت‌درصد نبوده در ادوار ریاست‌جمهوری از یک‌درصد ما داریم که در اوایل است تا زیر سقف شصت‌درصد نکتۀ دیگری مانده که ما باید بدانیم خب سراغ این سؤال می‌رویم که بالاخره آمریکای بعد از استقلال از استعمار انگلستان حالا باید مناسبات اقتصادی خودش را با دنیای جدید تعریف کند قاعدتاً برای این مناسبات جدید اقتصادی نیاز به سیاست‌های جدید دارد از این سیاست‌های جدید اقتصادی آمریکا در آن دوره نکاتی دارید برای ما بیان کنید … بله مستحضر هستید که انقلاب آمریکا بر مدار اقتصاد می‌چرخید و قطعاً برایش برنامه‌ای داشتند ازجمله این‌که به‌عنوان مهم‌ترین اقدامی که در این زمینه صورت می‌گیرد این هست که سعی می‌کنند از صنایع و تولیدات داخلی‌شان حمایت کنند و از طرفی هم محدودیت برای کالاهای وارداتی ایجاد بکنند افرادی هم مثل هنری کلی و جان کالهون که نمایندگانی از کنگره بودند هم سعی می‌کردند که از طریق سیاست‌های تعرفه‌ای این خود‌کفایی را ترویج ‌کنند اوضاع هم کمک می‌کرد یعنی صنایع‌نوپایی شکل‌گرفته بود که این سیاست‌ها می‌توانست به رونق‌شان کمک کند صنایعی مثل ذوب‌آهن بودند که امکان رقابت پیدا می‌کردند اما سرانجام این تلاش‌ها اگر چه برای رونق اقتصادی بود و البته به‌نفع جریان سرمایه‌دار می‌بینیم که اولین رکود اقتصادی آمریکا رقم می‌خورد و ضمن این‌که زمینۀ این سیاست‌های تعرفه‌ای زمینۀ شکل‌گیری یک‌سری وقایع دیگری در آمریکا می‌شود که اگر اجازه بدهید جلوتر به آنها اشاره می‌کنیم بسیار خب پس بگذارید از این منظر اشاره کنیم که نیمۀ اول قرن نوزدهم دکترین مونرو ارائه شده که براساس این دکترین آمریکا ضمن این‌که مدلی از انزوا‌گرایی را در حوزۀ قارۀ آمریکا بر‌می‌گزیند و سعی می‌کند اقتصادی داشته باشد خودگردان و درون‌گرا در حوزۀ سیاست خارجی اتفاقاً رفتار برونگرا دارد لااقل در حوزۀ کارائیب و آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی که با نام آمریکای لاتین از آن یاد می‌کنیم خب آمریکای لاتین کجاست؟ حوزۀ استعماری اسپانیا و آمریکا انگار دارد در حیاط خلوت خود دنبال مناسبات جدید سیاسی‌اقتصادی می‌گردد که فکر می‌کنم موضوع اصلی برنامۀ ما این باشد یعنی مثلاً نسبتی که با مکزیک پیدا می‌شود و وقایع بعد اسپانیا یک ابرقدرت پیر و خسته است که از این مناسبات تدریجاً دارد کنار گذاشته می‌شود و حالا سیاست خارجی آمریکا در قبال همسایگان جنوبیش که مثلاً یکی از آنها مکزیک است و در پی یک انقلاب بر ضد استعمار اسپانیا خود او یک کشور انقلابی تازه استقلال‌یافته است این سیاست خارجی در حوزۀ مستعمرات قدیمی اسپانیا چه‌گونه شکل می‌گیرد و چه مؤلفه‌هایی دارد همان‌طور که در پلی‌بک هم ذکر شد جیمز مونرو کشورهای تازه استقلال یافتۀ آمریکای لاتین را به‌عنوان کشورهای مستقل به‌رسمیت می‌شناسد و به‌این‌ترتیب مناسبات آنها را با کشورهای اروپایی قطع می‌کند کشورهایی مثل اسپانیا که مستعمراتشان را از دست می‌دهند به فکر باز‌پس‌گیری مستعمراتشان می‌افتند که این مسئله آمریکایی‌ها را نگران می‌کند در کنار آمریکایی‌ها انگلیسی‌ها هم نگران می‌شوند چون اولاً داد و ستد پر‌منفعتی را با آمریکای لاتین آغاز کردند و ثانیاً بسیار مصمم هستند تا جلوی امپراتوری اسپانیا را بگیرند به‌همین جهت دنبال اتحاد با آمریکایی‌ها می‌افتند اما وزیر کشور آمریکا جان کویینسی آدامز مونرو را متقاعد می‌کند تا صرفاً براساس منافع خودشان تصمیم بگیرند و می‌گوید گه بهتر است به‌صورت یک‌جانبه عمل بکنیم تا این‌که بخواهیم به‌صورت یک قایق کوچک به‌دنبال کشتی جنگی انگلیسی‌ها راه بیفتیم در نهایت مونرو بعد از یک‌سال در سال هزار و هشتصد و بیست و سه از موقعیت پیام سالیانۀ خودش در کنگره استفاده می‌کند و آن چیزی که به دکترین مونرو مشهور هست را بیان می‌کند همین‌طور که روی ویدئووال قانون مونرو را می‌بینید من بخش مهم‌تر آن‌را برایتان می‌خوانم مونرو می‌گوید که قارۀ آمریکا از این به بعد دستخوش مستعمره‌سازی آیندۀ هیچ قدرت اروپایی نخواهد شد ما هرگونه کوششی از جانب سیستم سیاسی آنها را به‌هر قطعه از این نیم‌کره به‌عنوان خطری به صلح و ایمنی خودمان قلمداد می‌کنیم و جالب است که آمریکایی‌ها خودشان را با این قانون درگیر جنگ‌هایی که برایشان منفعتی ندارد نمی‌کنند اما از طرف دیگر هر جایی هم که برایشان منفعتی داشته باشد مشکلی برای مداخله‌کردن در امور سایر کشورها هم ندارند به‌عنوان مثال به‌همین دکترین مونرو می‌توانیم اشاره بکنیم که روحیۀ اتحاد با جمهوری‌های مستقل آمریکای لاتین را به‌وجود می‌آورد و در عوض این کشورها هم قانون اساسی کشور خودشان را براساس مدل آمریکای شمالی می‌نویسند و به این صورت هست که آمریکایی‌ها عرصۀ نفوذ به طبقۀ حاکمۀ این کشورها را هم به‌دست می‌آورند کشورهایی مثل برزیل کوبا و مکزیک هم از همین دست کشورهای آمریکای لاتین هستند که قانون اساسی‌شان را براساس مدل آمریکای شمالی نوشتند و در واقع از این‌جا هست که شکل جدیدی از استعمار نو کلید می‌خورد جالب است که ما در مورد کوبا لااقل یک برنامۀ مستقل خواهیم داشت انقلاب کوبا و تأثیری که از قانون اساسی آمریکا می‌پذیرد و بعداً ضرری که متوجه انقلاب کوبا می‌شود با دخالت‌های مکرری که ایالات متحدۀ آمریکا در روند انقلاب کوبا انجام می‌دهد و این‌که دکترین مونرو یک تیغ دو لبه است از یک طرف آمریکا دارد ادای انزوا‌طلبی و بی‌طرفی در می‌آورد در قبال کشورهای دیگر از سوی دیگر براساس همان قانون مونرو دارد دخالت می‌کند یا دکترین مونرو دارد دخالت می‌کند در سرنوشت کشورهای دیگری که این دخالت برای او منافعی را در‌پی دارد … اگر اجازه بدهید من در ادامۀ صحبت شما و خانم بانکی مطلبی را عرض بکنم در مورد این‌که دکترین مونرو ادعای ضد‌استعماری دارد ولی عملکرد آمریکا این را نقض می‌کند و آن ماجرای جداشدن تگزاس از مکزیک است قبل از این گفتیم که آمریکا هویت خودش را مدیون یک انقلاب است ولی موضع او در برابر سایر انقلاب‌ها کاملاً ضد انقلابی است اولین جایی هم که این رویکرد بروز پیدا می‌کند مواجهۀ آمریکا با مکزیک هست مکزیک همان‌طور که شما فرمودید یک کشور انقلابی تازه استقلال‌یافته است و سال هزار و هشتصد و بیست و یک است که انقلابش به‌ثمر می‌رسد و همان سال‌ها یک‌سری از مهاجرین آمریکایی ساکن مناطقی از تگزاس می‌شوند این تعداد مهاجران آن‌قدر زیاد می‌شوند که مکزیکی‌ها یک قانونی را سال هزار و هشتصد و سی تصویب می‌کنند که ورود مهاجرین را به این منطقه ممنوع می‌کند چهار‌سال بعد از این زمان یک ژنرالی به‌اسم آنتونیو لوپز دو سانتا آنا رئیس‌جمهور اسپانیا می‌شود ایشان یک چهره و سیاستمدار شناخته‌شده است در زمینۀ جدا‌شدن و استقلال مکزیک از اسپانیا و اقداماتی دارند از جمله قانون اساسی که ابتدای انقلاب‌شان نوشته‌شده بود براساس همان قانون اساسی آمریکا را لغو می‌کند و این بهانه‌ای می‌شود برای آمریکا که بخواهند دخالت و مهاجرین‌شان را تحریک کنند در این منطقه مهاجرین شورش می‌کنند علیه سانتا آنا و علم استقلال‌خواهی بلند می‌کنند و بدیهی است که اقدامات‌شان هم سرکوب بشود در این مقطع اگرچه ایالات متحده از این وقایع با‌خبر هست اما اقدامی صورت نمی‌دهد و گویا به یک تظلمی احتیاج دارد یک مقتلی برای تظلم احتیاج دارد شورشی‌ها در یک قلعه یا دژی که معروف هست به اسم آلامو محاصره می‌شوند توسط ارتش مکزیک و دستور قتل‌عام همۀ آنها توسط سانتا آنا صادر می‌شود دیگر آن مقتل به‌وجود آمده آمریکا می‌تواند وارد شود دوباره عرض می‌کنم آمریکا با توجه به این‌که مهاجرین شورشی‌ها در قلعۀ آلامو به‌قتل می‌رسند وارد می‌شود این دخالت به‌رهبری سام هیوستون هست وارد تگزاس می‌شوند خاک مکزیک است و این منطقه را تصرف می‌کنند حتی سانتا آنا را به اسارت می‌گیرند و یک جمهوری مستقلی را که معروف به جمهوری تک‌ستاره است تا ده‌سال در این منطقه به‌وجود می‌آورند تا این‌که بعد از یک‌دهه کنگره تصویب می‌کند که تگزاس به‌عنوان یکی از ایالات آمریکا به یونیون ملحق ‌شود جالبه اولاً این‌که آمریکایی‌ها در این زمان نشان دادند که به آن دکترین مونرو پای‌بند نیستند با آن شیوه‌ای که خودشان اعتقاد داشتند و از طرفی آن شکستی که در قلعۀ آلامو خورده شد این شکست و قتل‌عامی که در قلعۀ آلامو صورت گرفت آن‌را در تاریخ خودشان به یک حماسه‌ای تبدیل کردند در واقع برای یک حماسۀ شکست بازی رایانه‌ای تعریف کردند حتی داستان دیوید کراکت مرزبان قهرمان برای این نوشته شده … دو فیلم سینمایی مشهور لااقل من یادم می‌آید از تاریخ هالیوود که یکی در سال هزار و نهصد و شصت است به کارگردانی جان وین و دومی سال دو هزار و چهار هست به کارگرانی جان لی هنکاک به‌نام همین آلامو و این‌که چه‌گونه مهاجرین استقلال‌طلب آمریکایی در یک کشور دیگر چه‌طور علم استقلال بلند می‌کنند این برای من جالب است چون فکر می‌کنم یک دو سه چهار گفتنش برای امروز ما مهم است یک آمریکا طبق سیاست دکترین مونرو می‌گوید که من در سیاست دیگران و در کشورهای دیگر دخالتی ندارند ۲ بر عکس امروز که رئیس‌جمهور وقت آمریکا مانع سفر مکزیکی‌ها به آمریکا می‌شود آن‌موقع این موج برعکس بوده و آمریکایی‌های مهاجرند که به سرزمین مکزیک می‌روند آن زمان تگزاس ایالتی متعلق به مکزیک است با چندین ایالت که بعداً توضیح خواهیم داد این مهاجرین اصرار دارند در یک کشور دیگری یک ایالت مستقل درست کنند تا این‌جا دکترین مونرو می‌گوید به من ربطی ندارد این مهاجرین آن‌جا بالاخره دست به شورش می‌زنند و در یک دیر یا قلعه‌ای که ظاهراً کاربرد دوگانه داشته موضع می‌گیرند باز به آمریکا ربطی ندارد ارتش مکزیک حمله می‌کند و آنها را سرکوب می‌کند و کشتار آلامو اتفاق می‌افتد حالا در این مقتل و موج احساسات ناشی از این کشتار ارتش آمریکا سوار می‌شود و ژنرال سام هیوستون به خونخواهی کشتگان آلامو یک ایالت از کشور تازه استقلال‌یافتۀ مکزیک را جدا می‌کند و آمریکا بهانۀ کافی برای دخالت دارد یعنی فکر می‌کنم آن وجهه مزورانۀ دکترین مونرو کاملاً مشخص است دیگر یعنی کشوری را اشغال می‌کنند و بخشی از کشوری را اشغال می‌کنند به این بهانه که مهاجرین ما را شما کشتید این نکتۀ عجیبی است … خب مطلب دیگری هست این سیاست‌ تظلم تا امروز آمریکا بارها از آن استفاده کرده می‌بینیم یک واقعه‌ای حالا یک فاجعه‌ای ساختگی یا واقعی اتفاق می‌افتد و آمریکا در ادامه‌اش یک تظلمی می‌کند افکار عمومی را همراه خودش می‌کند تا این‌که بتواند اقدام ظالمانه خودش را انجام دهد … یعنی بهانه‌ای نیاز دارد برای ورود به جنگ‌ها ظاهراً آلامو جزو اولین بهانه‌هاست و بعد حالا میاد بعداً در جنگ جهانی اول خواهیم دید غرق کشتی لوسی تانیا جنگ دوم جهانی حمله به پرل هاربر ماجرای یازده سپتامبر و دخالت در منطقه‌ای که به آمریکا ربطی ندارد و حتی در ویتنام هم حمله به یک کشتی آمریکایی در دریای چین بهانه واقع می‌شود اگر بهانه‌ای هم نباشد آن‌را خلق می‌کند ظاهراً آلامو آن بهانه‌ای بود که به‌واسطۀ کشتگان آلامو بعداً می‌بینید که چه تعداد ایالت از مکزیک جدا و به آمریکا ملحق می‌شود خوب در این مورد بیشتر برای ما بگویید در مورد کشور‌گشایی آمریکا مطلب زیاد است مستحضر هستید که آمریکا طمع کشورگشاییش سیری‌ناپذیر بود آمریکایی‌ها به یک تقدیر آشکاری اعتقاد دارند که شما با هر قرائتی تاریخ امریکا را مطالعه بفرمایید با آن مواجه می‌شوید مثلاً یک روزنامه‌ای در همان سال‌ها مطلبی را منتشر می‌کند در مورد این‌که حالا توضبح می‌دهد که این تقدیر آشکار چی هست می‌گوید آمریکایی‌ها این حق را دارند قریب به مضمون عرض می‌کنم که آمریکایی‌ها این حق را دارند که سرزمین‌هایی را به کشورهای خودشان اضافه کنند از طرفی باید بتوانند از اقیانوس آرام تا اقیانوس اطلس رژه بروند و این موج‌های خروشان دریا هست که فقط می‌تواند مانع آنها بشود از طرفی این سرنوشت و آیندۀ نژاد سفید و آنگلوساکسون هست با همین منطق هست … از این به‌عنوان سیاست تقدیر آشکار یاد می‌کردند یعنی رژه رفتن از موج‌های اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام یعنی کل آن ارض ایالات متحده یا اگر بخواهیم از کرۀ‌ زمین حساب کنیم مثل این‌که الآن جور دیگری حساب می‌کنند یعنی لقمه را دور سر می‌چرخاند و کل کرۀ زمین را دور می‌زنند از این ساحل شرقی تا آن ساحل غربی را حوزۀ منافع آمریکا تلقی می‌کنند … درست است با همین منطق هم توطئۀ خودشان را علیه کشور تازه استقلال‌یافتۀ مکزیک ادامه می‌دهند و جالب است که این بار هم به‌دنبال این‌که تعدادی از مهاجرین آمریکایی ساکن کالیفرنیا نیومکزیکو می‌شوند تمایل پیدا می‌کنند که این مناطق را هم تصاحب کنند تلاش می‌کنند مکزیکی‌ها را سر میز مذاکره بنشانند مذاکرۀ آمریکایی ولی مکزیکی‌ها حاضر نیستند بخشی از سرزمین خودشان را از دست بدهند ضمن این‌که مار گزیده بودند از ماجرای تگزاس اما آمریکا اعلام جنگ می‌کند نیومکزیکو را اشغال می‌کند … این دومین ایالت مکزیک است که این‌بار هم با قوۀ قهریه جدا می‌شود از یک کشور انقلابی و ملزم می‌شود به ایالات متحدۀ امریکا مکزیکی‌ها می‌بینند که آمریکا اولاً با قوۀ قهریه وارد شده توان باز‌پس‌گیری نیومکزیکو را ندارند از طرف دیگر آمریکایی‌ها آنها را تطمیع کرده با یک مبلغ معادل پانزده میلیون دلار و از طرفی سانتا آنا را که اسیر کرده بودند یک دهه پیش به آنها برمی‌گردانند مذاکره صورت می‌گیرد و عهدنامه‌ای به‌اسم گوادالوپه هیدالگو امضا می‌شود و براساس آن آمریکا به خواسته‌اش می‌رسد و صاحب منطقه‌ای به‌وسعت سی و شش میلیون کیلومتر مربع می‌شود که هفت ایالت امروزی آمریکا را تشکیل می‌دهد اگر نقشه را روی پرده ببینیم این ۷ ایالت مشخص هستند وایومینگ ویوتال نوادا … این الآن یک سوم خاک آمریکا می‌شود تقریباً یعنی از کالیفرنیا نوادا آریزونا نیومکزیکو که حالا با جنگ از دست‌دادند کلرادو وایومینگ یعنی در پی تگزاسی که این پایین است و نیومکزیکو که با جنگ از خاک مکزیک جداشده این‌ها بله پنج ایالت دیگر را با پول می‌خرند و بالاخره آرزوشان که از ساحل شرقی اطلس تا ساحل غربی آرام است به این‌صورت محقق می‌شود که ارض قاره را در اختیار دارند و آن چیزی را که توانستند با جنگ می‌گیرند و باقی آن را هم با مذاکره می‌گیرند … مذاکره‌شان هم البته عبرتی است که از همین ابتدا منظورشان تحمیل خواسته‌هایشان به طرف مقابل بوده ظاهراً حالا با اشغال این سرزمین و اضافه‌شدن این هفت ایالت اتفاقی که می‌افتد موازنۀ ایالات آزاد که ایالات شمالی هست با ایالات جنوبی به‌هم می‌خورد و خودش یک چالش جدی در آمریکا می‌شود که حالا در ادامه فکر می‌کنم باید به آن بپردازیم ما قاعدتاً باید یک نگاهی به جنگ با مکزیک داشته باشیم و این‌که بالاخره یک جنگ خونین مقدمۀ یک مذاکرات ظاهراً با تبعات خونین‌تر شده اگر از این‌جا هم باز حالا نکته‌ای هست یا نقلی در تاریخ وجود دارد بفرمایید … نکتۀ جالبی آقای اتان هیچکاک افسر آمریکایی که خودش شخصاً در جنگ مکزیک حضور داشته در مورد این جنگ می‌گوید من از همان آغاز گفتم که آمریکایی‌ها جنگ افروزند ما اصلاً حق نداریم این‌جا باشیم به‌نظر می‌رسد که رژیم عمداً گروه کوچکی را جلو انداخت تا در آتش جنگ بدمد و بهانه‌ای داشته باشد که کالیفرنیا و هر اندازه از این سرزمین را که خواست تصرف کند زیرا هر اتفاقی هم که برای این ارتش رخ دهد جنگ میان آمریکا و مکزیک محرز است من قلباً علاقه‌ای به شرکت در این کارزار ندارم ولی به‌عنوان یک سرباز موظفم دستورات را اجرا کنم که این‌هم دقیقاً همان تظلم مقدمۀ ظلم هست که الآن به آن اشاره فرمودید این هم کتاب ایشان است؟ کتاب خاطرات ژنرال اتان هیچکاک با نام پنجاه سال در پادگان و میدان که پنجاه‌سال خاطرات نظامی‌گریش را نوشته ایشان می‌گوید ما به‌عنوان آمریکایی‌ها حق نداریم این‌جا باشیم و نمی‌دانم چرا این‌جاییم در کنار این افراد مخالفی که هستند گروهی از نمایندگان مخالف برده‌داری هم هستند که مخالف کلیۀ اقدامات جنگی هستند چون آنها تصور می‌کنند که یورش به مکزیک وسیله‌ای می‌شود برای گسترش قلمروی برده‌داری در جنوب به این معنا که آمریکایی‌ها دارند علاوه بر این‌که از مرزهای جنوبی قلمرو خودشان را گسترش می‌دهند دارند قوانین ظالمانۀ ناظر به برده‌داری خودشان را هم در این متصرفات جدیدشان اعمال می‌کنند و در واقع دارند بردۀ جدید به‌دست می‌آورند یکی از این نماینده‌های مخالف به‌اسم جاشوا گیدینز(Joshua Reed Giddings) هم مطلب جالبی را می‌گوید من نه امروز و نه در آینده نمی‌توانم در کشتار مکزیکی‌ها در میهن‌شان یا دزدیدن زمین‌های آنها همکاری داشته باشم باشد که گناه این تبهکاری بر شانه‌های دیگران سنگینی کند من با آنها همکاری نخواهم کرد خب این‌جا دارد اتفاق عجیبی می‌افتد تا آن‌جایی که من متوجه شدم نه در هفت ایالتی که این‌ها از مکزیک جدا می‌کنند و نه در ایالت لوئیزیانا که با پول از ناپلئون بناپارت فرانسوی می‌خرند قانون برده‌داری ظالمانه‌ای که آمریکایی‌های مهاجر به آن اعتقاد دارند در این ایالت‌ها به آن صورت جاری نبوده یعنی نه در لوییزیانا و نه در آن هفت ایالت چیزی به این صورت که آمریکایی‌ها به آن قائل بودند به‌عنوان برده‌داری وجود ندارد و حالا که این سرزمین‌های جدید به جنوب ایالات متحدۀ آمریکا ملحق می‌شود سی و شش میلیون کیلومتر فرمودید؟ بله … خوب این‌جا قاعدتاً توازن میان ایالات جنوبی برده‌دار با ایالات شمالی صنعتی به‌هم می‌خورد و این ظاهراً بعدها نفرینی می‌شود که دامن خود آمریکا را می‌گیرد و به جنگ‌های داخلی می‌انجامد که قاعدتاً باید تفضیلش را از شما بشنویم همین‌طور است؟ در واقع همین تزاحم منافع این دو ایالت هست که درنهایت منجر به جنگ داخلی می‌شود و جالب است که آمریکایی‌ها تمام این خشونت‌طلبی‌های خودشان را با این ادعا توجیه می‌کنند که می‌توانند به مردم بیشتری در جهان آزادی و دموکراسی را هدیه کنند … به‌نظر می‌رسد این یک تزویر بزرگ است چون همه می‌دانیم که بعد از آن اشغال عجیب و غریبی که در جنوب بر سرزمین مکزیک تازه از انقلاب بیرون آمده اعمال می‌کنند و برده‌داری که در آن سرزمین‌های جدید باب می‌شود دو مدل حکومتی متفاوت در آمریکا شکل می‌گیرد ایالات جنوب کشاورزی محورند و به سیاهپوستان به‌عنوان بردۀ کار در مزرعه احتیاج دارند و قاعدتاً او را برده می‌پسندند ایالات صنعتی شمال به‌همان سیاه‌پوست به‌عنوان کارگر در کارخانه احتیاج دارند و مناسبات برده‌داری برای اقتصاد آنها مناسب نیست قاعدتاً دو شیوۀ زندگی است دو مدل زندگی است که در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرد و حالا قاعدتاً این دو مدل زندگی و شیوۀ زیست که دارد در طول جنگ‌های داخلی در مقابل هم قرار می‌گیرد ولی منت آن‌را بر سر سیاهان می‌گذارند همین‌طوره؟ بله درست است خب از ابتدای این ماجرا احساس می‌کنیم آمریکا یک جامعۀ ناهمگن دارد و مهاجرینی هستند با منافع متفاوت این جامعۀ ناهمگن الآن اسمش ایالات متحدۀ آمریکا شده و از ساحل شرقی تا غرب آمریکا را پوشش داده این جامعه ناهمگن چه‌طور خودش را حفظ می‌کند؟ آمریکا از زمانی که از انگلستان مستقل شد سعی‌کرد به دو شیوه این ایالات را به‌عنوان یک کشور واحد در کنار هم قرار بدهد اول این‌که سعی‌کرد بین ایالات شمالی که ایالات آزاد بودند و ایالات جنوبی که برده‌دار بودند موازنه برقرار بکند چرا؟ از این جهت که هر ایالتی یک نماینده در کنگره داشت هر نماینده هم یک رأی داشت و در تصویب قوانین این آراء برایشان اهمیت پیدا می‌کرد طریقۀ دیگری که سعی‌کردند این کشور واحد را به‌وجود بیاورند تقسیم قدرتی بود که بین ایالات و فدرال ایجاد کرده بودند که این هم ممکن بود تعارضاتی را به‌دنبال داشته باشد هم‌چنان که این اتفاق افتاد و یک ماجرایی در تاریخ آمریکا وجود دارد به‌اسم بحران الغا که در واقع مصداق این تعارضی هست که بین اختیارات فدرال و ایالات صورت گرفت آن‌موقع فدرال یک سیستم حمایتی داشت و یک سیستم تعرفه‌ای که در واقع به‌نفع صادرات بود و به ضرر واردات و خب فرمودید شمالی‌ها صنعتی‌بودند پیشرفت کرده بودند صنایعی داشتند مواد اولیه‌ای و تولیداتی داشتند و کاملاً با این سیاست‌ها موافق بودند جنوبی‌ها همان‌طور که فرمودید کشاورز و برده‌دار بودند و احتیاجی نداشتند نه‌تنها احتیاج نداشتند بلکه هزینه‌های زیادی هم به آنها تحمیل می‌شد و این کشمکش‌ها ادامه داشت تا این‌که زمان هفتمین رئیس‌جمهور آمریکا که اندرو جکسون بود یکی از ایالات جنوبی را که کارولینا یود همۀ قوانینی که ناظر به این تعرفه‌ها بود را لغو کرد و تمهیدات نظامی هم برای این‌که بتواند اجرا کند برایش در نظر گرفت و فکر می‌کرد بقیۀ ایالت‌ها هم که آنها مخالف این سیاست‌ها بودند از او حمایت می‌کنند ولی چنین اتفاقی نمی‌افتد در نتیجه موضعش را پس می‌گیرد و از آن عقب‌نشینی می‌کند اندرو جکسون هم که نمی‌خواسته چنین اختلاف بزرگی در داخل کشور به‌وجود بیاید امتیازاتی را می‌دهد تا این اتفاق بیفتد یعنی کارولینا از موضع خودش کوتاه بیاد اتفاقی که می‌افتد اولاً شیوۀ تقسیم قدرت به چالش کشیده می‌شود با ماجرایی مثل میسوری و اشغال مکزیک موازنه به‌هم می‌خورد در ماجرای تقسیم قدرت فدرال هم دیدیم مخدوش شد این اقتدار دولت مرکزی فدرال مخدوش شد و ایالات جنوبی هم فهمیدند که می‌توانند با چانه‌زنی امتیازاتی را بگیرند از فدرال و در نتیجه این کشمکش‌ها ادامه دارد تا این‌که به جنگ داخلی در انتهای همین قرن منتهی می‌شود که یک جنگ پرتلفاتی است و هزینه‌های خیلی زیادی دارند در مورد نقش احزاب هم یک پلی‌بک هست که فکر می‌کنم در غالب پلی‌بک این نقش‌ها معرفی بشوند بد نیست … بله حتماً پلی‌بک شما را در این خصوص می‌بینیم و بحث را پی‌می‌گیریم پس از پایان جنگ هزار و هشتصد و دوازده به‌مدت چند دهه مصلحت‌های سیاسی سبب ایجاد صلح در بین ایالت‌ها شد ایالات شمالی آمریکا که دو سوم جمعیت کشور در آن زندگی می‌کردند تقریباً تمامی کارخانه‌های ایالات متحده را در اختیار خود داشتند و می‌توانستند تفنگ و سلاح‌های سنگین تولید کنند در حالی‌که اقتصاد ایالات جنوبی به صادرات پنبه و نیروی کار برده‌ها متکی بود در دهۀ هزار و هشتصد و پنجاه گسترش برده‌داری در ایالت‌های جنوبی و نواحی غربی موجب نگرانی ایالات شمالی شد قرارداد بین ایالت‌های کانزاس و نبراسکا در هزار و هشتصد و پنجاه و چهار که محدودیت‌های گسترش برده‌داری را لغو کرد حکایت از نفوذ برده‌داری در ایالت‌های غربی داشت در عین حال جنوبی‌ها نیز از فعالان جنبش مخالفین برده‌داری می‌ترسیدند در نوامبر هزار و هشتصد و شصت با انتخاب آبراهام لینکلن یکی از اعضای حزب جمهوری‌خواه و از مخالفین برده‌داری به‌عنوان رئیس‌جمهور ایالات متحدۀ آمریکا اختلاف ایالات شمالی و جنوبی رو به وخامت رفت حدود یک ماه بعد در دسامبر هزار و هشتصد و شصت ایالت برده‌دار کارولینای جنوبی از اتحادیه جدا‌شده و سایر ایالت‌های جنوبی نیز بعد از مدت کوتاهی با جدایی از اتحادیه، ائتلاف ایالات جنوبی را تشکیل دادند و جفرسون دیویس را به‌عنوان رئیس‌جمهور خود انتخاب کردند به این ترتیب اتحادیۀ ایالات شمالی از بیست و سه ایالت و ائتلاف ایالات جنوبی از یازده ایالت تشکیل شد شش هفته بعد از پیروزی لینکلن نیروهای ائتلاف جنوبی به شهر بندری فورت سامتر در چارلستون واقع در کارولینای جنوبی حمله کردند و بلافاصله هر دو طرف به‌تجهیز قوا و مهمات پرداختند شمالی‌ها در برابر این وقایع دو موضع داشتند برخی معتقد بودند باید اجازه داد ایالات جنوبی با آرامش جدا شوند و عده‌ای دیگر معتقد بودند باید آنان را وادار به بازگشت به اتحادیه کرد لینکلن که حق هیچ ایالتی را برای جدایی به‌رسمیت نمی‌شناخت مصمم بود کشور را به‌هر قیمتی یک‌پارچه نگه دارد او در نطق افتتاحیه‌اش به‌روشنی اعلام کرد برای حفظ یک‌پارچگی کشور حاضر است برده‌داری را بپذیرد و در صورت لزوم آمادۀ رفتن به جنگ هم هست در طول جنگ‌های داخلی آمریکا فقر و گرسنگی انگیزه‌ای بود تا نیروهای ائتلاف ایالات جنوبی بتوانند در سال‌های هزار و هشتصد و شصت و یک و شصت و دو نیروهای اتحادیۀ ایالات شمالی را ابتدا در منطقۀ بول ران در ایالت ویرجینیا و پس از آن ژنرال توماس جکسن را در نبرد درۀ شناندوا شکست بدهند اما در ناحیۀ شارپسبرگ در ایالت مریلند با شکست رابرت لی نیروهای ائتلاف ایالات جنوبی مجبور به عقب‌نشینی به‌ ویرجینیا می‌شوند با کشته‌شدن حدود دوازده هزار سرباز شمالی و حدود ده هزار سرباز جمهوری در آنتی تام (Antietam) تلفات سنگینی به ارتش وارد شده بود در روز بیست و دوم سپتامبر هزار و هشتصد و شصت و دو لینکلن اعلامیۀ لغو برده‌داری را منتشر می‌کند این اعلامیه تمامی بردگان ایالات جنوبی را آزاد اعلام کرده و تصریح می‌کند سیاهپوستان می‌توانند در ارتش اتحادیه ثبت‌نام کنند بعد از آن بسیاری از ارتشیان که از صدور این فرمان ناخشنود بودند لینکلن را متهم به خارج‌شدن از اختیارات قانونی‌اش کردند پس از آن در دسامبر هزار و هشتصد و شصت و دو نبرد فردریکزبرگ در ایالت ویرجینیا با پیروزی نیروهای ائتلاف ایالات جنوبی به فرماندهی ژنرال لی در حالی تمام می‌شود که تنها آمار رسمی نیروهای مجروح اتحادیۀ ایالات شمالی سیزده هزار نفر اعلام می‌شود ژنرال لی تا سال هزار و هشتصد و شصت و سه موفق به فتح پنسیلوانیا می‌شود اما در ژوئیۀ هزار و هشتصد و شصت و سه بعد از شکست در نبرد سه روزۀ گتیسبرگ و از دست‌دادن پنجاه هزار سرباز مجبور می‌شود که به ویرجینیا عقب‌نشینی کند در نتیجه آبی‌پوش‌های شمالی به‌فرماندهی ژنرال یولیسیز سایمن گرانت در چهارم ژوئیه بر رودخانۀ می‌سی‌سی‌پی مسلط‌شده و ایالت‌های مؤتلفۀ جنوب را به دو نیم تقسیم کردند در هزار و هشتصد و شصت و چهار با مرگ هفده هزار سرباز شمالی و یازده هزار سرباز جنوبی ژنرال لی ارتش خاکستری پوش‌های جنوبی تا پایتخت‌شان ریچموند عقب رانده شدند و ۶ماه بعد با به آتش‌کشیدن شهرها و مزارع از آتلانتا تا جورجیا توسط ویلیام ت. شرمن فرماندۀ نیروهای شمالی ژنرال لی تسلیم نیروهای ژنرال گرانت در دادگاه شهر آپوماتکس در ایالت ویرجینیا می‌شود و در آوریل هزار و هشتصد و شصت و پنج جنگ‌های داخلی تمام می‌شود خب پلی‌بک خیلی مفیدی بود از نظر تاریخی ما را با بخش دیگری از تاریخ آمریکا و وقایع ریز آن دوران آشنا می‌کند ظاهراً تمام این کشمکش‌ها و درگیری‌ها دارد در بستری از تحولات اقتصادی و اجتماعی شکل می‌گیرد چون دیدیم بنیان‌گذاران آمریکا کاسب، تاجر و برده‌دار هستند مثلاً تاجران عمده‌اند اصلاً دلیل استقلال‌شان از آمریکا همین سیاست‌های تجاری‌شان لااقل خودشان اعلام می‌کنند نسبت مردم عادی با این موج جدید مهاجرت چیست؟ سرزمین‌های جدیدی طبق آن‌چه روی نقشه دیدیم در منتهی‌الیه غربی آمریکا به خاک آمریکا ملزم‌شده و حالا مردم عادی قرار است بروند در این سرزمین‌ها ساکن شوند به‌عنوان ساکنین جدید این سرزمین‌ها که آمریکایی هستند اصولاً چه زیرگروه‌هایی از جامعۀ آمریکایی آن‌ روز مایل بودند که به این سرزمین‌های جدید و تازه به خاک ایالات متحدۀ آمریکا ملزم‌شده مهاجرت کنند در شصت سال ابتدایی قرن نوزدهم هم‌زمان با این‌که شمال آمریکا دارد صنعتی‌تر می‌شود عده‌ای از مهاجرین آمریکایی هم به‌سمت غرب آمریکا سرازیر می‌شوند که غالب این افراد به‌دنبال تملک زمین و یا ثروت هست که دارند مهاجرت می‌کنند غالباً این افراد یا خرده مالکان هستند یا بیکاران و یا تعداد کمی هم از کارگران فقیری هستند که از زندگی مشقت‌بار خودشان در کارخانه‌ها و معادن خسته‌شدند و به‌نوعی می‌خواهند فرار بکنند از این وضعیتشان یک نویسندۀ مشهور فرانسوی به اسم دکتر کویل در مورد دیدگاه و تفکر این افراد مطلب جالبی را می‌آورد و می‌گوید که فرد آمریکایی در راه به‌دست‌آوردن ثروت تیرهای زهرآلود بومیان و بیماری‌های خاص را به‌جان خریدار است از سکوت جنگل‌ها هراسی ندارد از روبرو‌شدن با حیوانات درنده احساس ناراحتی نمی‌کند در مقابل او قاره‌ای بدون انتها وجود دارد ولی با این‌حال چنان‌ شتاب دارد که گویی بیمناک است مبادا برای او جایی باقی‌نماند و در رسیدن تأخیر شود در نزد این افراد حرص و ولع تأمین زندگانی مرفه و راحت چنان شور و هیجان آتشینی ایجاد نموده است که به‌خودی خود ناراحت‌کننده است وضعیت این مهاجرین تا این اندازه تأسف‌بار هست که یک نویسندۀ مشهور در مورد آنها این‌طور مطلب می‌نویسد بله همان‌طور که می‌بینیم ظاهراً فرهنگ وسترن دارد این‌جا ایجاد می‌شود یعنی مناسبات اقتصادی طبقات جدیدی را در جامعۀ آمریکا ایجاد‌کرده بروز تغییراتی در مناسبات اجتماعی شده که این‌ها فرصت‌طلبان و زراندوزان هستند افراد بی‌رحمی که در‌پی دستیابی به فرصت‌های جدید هجوم بردند به ساحل غربی جویندگان طلا، شکارچیان انسان جایزه‌بگیر‌ها و آدم‌های فرصت‌طلب و ماجراجویی هستند که در طمع ثروت‌اندوزی دارند اقتصاد خورد خودشان را در این مناسبات جدید جستجو می‌کنند در این میان اختلافاتی هم میان جوامع شمال و جنوب پدیدآمده شمال صنعتی با جنوب کشاورزی بر سر دو مدل تعریف متفاوت از مناسبات‌شان با سیاهپوستان خوب این اختلاف میان ایالت‌های شمالی با جنوبی به‌ کجا انجامید؟ به جنگ داخلی و (Civil War) منتهی شد البته این قول مشهور وجود دارد که جنگ داخلی برای مبارزه با برده‌داری صورت گرفت ولی واقعیت این هست که این اتفاق می‌افتد با جنگ داخلی برده‌داری لغو می‌شود اما همان‌طور که شما و خانم بانکی توضیح دادید وقتی شرایط سیاسی و اقتصادی قبل از جنگ آمریکا را بررسی می‌کنیم می‌بینیم نمی‌تواند دلایل انسان‌دوستانه برای این جنگ وجود داشته باشد در واقع منافع سرمایه‌داران هستند که در این زمینه اثرگذار هست و این‌که اتحاد آمریکا باید حفظ بشود و حالا برخلاف نگاه ستایشگرانه که به لینکلن وجود دارد خودشان مطلبی دارند نامۀ معروفی ایشان دارد که حین جنگ می‌نویسد ویلیس ویگر در کتاب تاریخ ادبیات آمریکا به آن اشاره می‌کند لینکلن می‌گوید که هدف عمدۀ من از این کشاکش یعنی (جنگ داخلی) حفظ اتحادیه است آن‌چه من در مورد بردگی و نژاد سیاه انجام می‌دهم به‌خاطر این است که معتقدم این کار به حفظ اتحادیه کمک می‌کند یعنی اصلاً از دغدغۀ ظلم‌ستیزی و بشر‌دوستی صحبتی نمی‌شود در واقع جنگ داخلی آمریکا اتفاق می‌افتد چون باید منافع سرمایه‌داران صنعتی تأمین‌ و جنوب باید مدرن بشود و این نوع سرمایه‌داری به او هم نفوذ پیدا بکند لینکلن وارد جنگ داخلی می‌شود جنگی پر تلفات که تقریباً یک میلیون کشته و زخمی دارد چون نمی‌خواهد که آمریکا تجزیه و دوپاره شود از طرف دیگر اگر که آبراهام لینکلن را تداوم فدرالیست‌ها بدانیم و نظریات واشنگتن و از طرفی جنوبی‌ها را تداوم آنتی‌فدرالیست‌ها بدانیم در ادامۀ توماس جفرسون یعنی دو ماسون اصلی جزو مؤسسین آمریکا که آن نگاه شمال و جنوب به نگاه لژهای این دو معطوف‌بود … درسته قطعاً مناسبات ماسونی هم تأثیر داشتند در منافع اقتصادی اجتماعی که این‌جا مطرح بود این‌ها دلیل تزاحم منافع دو حزب موجود و مناسبات ماسونی این‌ها دلایل عمدۀ جنگ‌های داخلی آمریکا هستند … یک‌دور دیگر بگذارید کلامم را به این صورت تصحیح کنم ما در آغاز یک نگاه فدرال در شمال داریم که الکساندر همیلتون و ادامۀ نگاهِ جرج واشتگتن هست یک نگاه آنتی‌فدرال داریم که بنجامین فرانکلین نمایندۀ این نگاه بود و یک‌طوری آنتی‌فدرال‌ها بودند که معتقد بودند هر ایالت باید حوزه اختیارات بیشتری داشته باشد نظر شما این است که میان این دو نگاه که در لژهای مؤسس بنیان‌گذار آمریکا در واقع وجود‌داشته و آنها خودشان می‌گویند پدران بنیان‌گذار ولی ماسون‌های بنیان‌گذار آمریکا هستند الآن تداوم آن نگاه موجب‌شده صف‌آرائی شود در قالب جنگ‌های داخلی و لژ‌ها را پشت‌صحنۀ این جنگ می‌داند … بله شخصیت ماسونی و پیشینه‌ای هم که لینکلن دارد می‌تواند این قضیه را کاملاً ثابت کند … خود آقای لینکلن هم پس ماسون بود … بله … چون بعداً ما شنیدیم کسانی از سیاستمداران کشور ایشان را شهید آبراهام لینکلن خطاب کردند ایشان ماسون بودند و ظاهراً انگیزه‌هایشان هم خیلی آزادی برده‌گان نبوده و ادامۀ همان دعوای قدیم فدرالیست‌ها و آنتی‌فدرال‌ها را دارند دنبال می‌کنند در تکمیل صحبت ایشان مطلبی را خدمت شما عرض کنم همان‌طور که گفتیم یکی از دلایل اصلی شکل‌گیری جنگ داخلی بحث موازنۀ قدرت بین ایالت‌های برده‌دار و آزاد بود ایالت‌های شمالی و جنوبی دارای دو شیوۀ اقتصادی متفاوت هستند و در عین‌حال سبک زندگیشان هم دارای اختلافاتی است حتی تعریف آنها از سیاهپوستان هم متفاوت است گروهی آنها را کارگر برده در مزرعه می‌خواهد و گروه دیگر کارگر آزاد شاغل در کارخانه‌ها همۀ این‌ها به‌معنی تزاحم منافع اقتصادی اجتماعی بین ایالت‌های شمالی و جنوبی می‌شود که باعث می‌شد این دو مدل ایالتی که دو شیوۀ اقتصادی متفاوت داشتند از ایالت‌های جدیدالورود یارگیری بکنند ماجرا از آن‌جایی شروع می‌شود که … دو تیم هر کدام ایالت‌های تازه ملزم‌شده با آمریکا را به‌عنوان عضو تیمشان یارگیری کنند ماجرا از آن‌جایی شروع می‌شود که بعد از جنگ آمریکا علیه مکزیک ایالات کالیفرنیا قصد ورود به اتحادیه را پیدا می‌کنند به‌عنوان یک ایالت آزاد و در مقابل هم ایالت دیگری وجود ندارد به‌عنوان ایالت برده‌دار به اتحادیه ملحق بشود و از همین جاست که موازنه به‌هم می‌خورد … یعنی کالیفرنیا هم تمایل داشت به شمال ملحق شود و وزنۀ تعادلی برای جنوب موجود نبود که معادل آن اضافه شود … جنوبی‌ها هم که تعداد نماینده‌هاشان در کنگره کاهش پیدا می‌کند خواستار توسعۀ برده‌داری می‌شوند … این هم از فواید رأی الکترال و موازنۀ شکنندۀ قدرت در آمریکا که به‌وقوع چنین جنگی می‌انجامد … بله چند سال بعد در سال هزار و هشتصد و پنجاه و چهار معاهدۀ کانزاس و نبراسکا به این دو ایالت اجازه می‌دهد تا وضعیت خودشان را مبنی بر آزاد و یا برده‌داربودن را خودشان تعیین کنند و بحث و جدل در این رابطه به‌سرعت به جنگ خونینی دوباره بین موافقان و مخالفان برده‌داری تبدیل می‌شود … در هر کدوم از ایالت‌ها … بله از طرف دیگر در کنار همۀ این درگیری‌ها یک حمله‌ای به پادگان ارتش فدرال در ویرجینیا که یک ایالت برده‌دار هست صورت می‌گیرد و منجر به این می‌شود که تعداد زیادی سلاح به غنیمت گرفته شود و بین برده‌ها توزیع شود جنوبی‌ها هم از مسلح‌شدن و احتمال قیام برده‌ها به‌شدت نگران می‌شوند کم‌کم دامنۀ اختلافات بین ایالت‌های شمالی و جنوبی بالا می‌گیرد تا این‌که در این فضای ملتهب آبراهام لینکلن به‌عنوان شانزدهمین رئیس‌جمهور ایالات متحده در سال هزار و هشتصد و شصت انتخاب می‌شود و در پی این هست که ماجرای جنگ داخلی به‌وقوع می‌پیوندد ابراهام لینکلن از سال‌ها قبل زمانی که یک سناتور بوده نظرات خودش را ناظر به لغو برده‌داری بیان‌کرده و جنوبی‌ها هم که با این رویکرد رئیس جمهور جمهوری‌خواه خودشان موافق نیستند تصمیم می‌گیرند قبل از مراسم تحلیف این ۱۱ ایالت جنوبی تحت‌عنوان ایالات کنفدراسیون از ایالات متحده جدا شوند و اعلام می‌کنند که ما دیگر از این دولت تبعیت نمی‌کنیم پس نیاز به یک رئیس‌جمهور جدیدی داریم … پس حالا که یک سناتوری که در دورۀ تصدی پستش در مقام سناتوری رسماً مخالف برده‌داری بوده رئیس‌جمهور آمریکا شده حضور ما ایالت‌های جنوبی در ایالات متحدۀ آمریکا خلاف منافع ماست و خروجشان را تحت‌عنوان ایالات کنفدراسیون اعلام می‌کنند خب آن‌وقت رئیس‌جمهور دیگری انتخاب می‌کنند؟ بله سراغ جفرسون دیویس که سناتور ایالت می‌سی‌سی‎پی هست … این فرد … بله و او را به‌عنوان رئیس جمهور خودشان انتخاب می‌کنند و این نکته هم قابل‌توجه است که … یعنی آمریکا الآن دو رئیس‌جمهور دارد یکی شمالی ابراهام لینکلن یکی‌ جفرسون دیویس منتخب جنوبی‌ها … و ایشان هم مثل رئیس‌جمهور‌های سابق آمریکا با رای مردم سرکار نمی‌آید در کنار جفرسون ژنرال رابرت لی را که فرماندۀ وقت وست پوینت هست را به‌عنوان فرماندۀ ارتش جنوب انتخاب می‌کنند … دانشگاه افسری آمریکا که ایشان آقای رابرت لی فرماندۀ آن‌جا بوده می‌شود رهبر ارتش جنوب فرماندۀ ارتش جنوبی … و از این‌جاست که جنگ داخلی به‌معنای واقعی خودش شکل می‌گیرد … در واقع دو کشور و یا دو مجموعه ایالت دو رئیس‌جمهور دو ارتش مستقل، ظاهراً دو یونیفرم جنوبی‌ها خاکستری پوشند و شمالی‌ها آبی‌پوش و آن جنگ‌های عظیم خب … ازاین به بعد ما ایالات شمالی را تحت‌عنوان ایالات فدراسیون و ایالات جنوبی را تحت‌عنوان ایالات کنفدراسیون می‌شناسیم که روی نقشه می‌توانید ایالت‌های مختلف را با تفکیک مواضع‌شان ببینید بله عمدتاً البته تمرکز آمریکا در آن سال‌ها در شرقش بوده و در واقع اصل جنگ در شرق آمریکا دارد اتفاق می‌افتد حالا اورگون و کالیفرنیا که در سمت غرب هستند ظاهراً خیلی در این جنگ نمی‌توانند نقشی داشته باشند و البته قاعدتاً در همین سال‌هایی که ایالات شمالی و ارتش شمال به‌بهانۀ دفاع از آزادی سیاهان می‌جنگد همین ارتش شمال دارد سرخپوستان را قتل‌عام می‌کند که بعداً آقای جان فورد پاییز قبیله شاین را در مورد همین مقطع از تاریخ آمریکا ساخت یا حالا مثلاً رقصنده با گرگ‌ها کوین کاستنر اشاره به‌همین مقطع دارد یعنی ظاهراً شمالی‌ها برای آزادی سیاهان می‌جنگند ولی باطن چیز دیگری است هم‌زمان دارند قبایل سرخپوست را سرکوب می‌کنند و بی‌رحمانه می‌کشند خب ادامه‌ای هست بفرمایید … در طی جنگ داخلی وقایع خیلی زیادی اتفاق افتاده که بخشی از آن‌را تیم پژوهشی ما سعی‌کرد در قالب یک پلی‌بک آماده بکند اگر موافق باشید آن‌را باهم دیگر ببینیم … بله حتماً ببینیم چون مقطع مهمی از تاریخ آمریکاست باهم پلی‌بک جنگ‌های داخلی آمریکا را می‌بینیم هیئت حاکمۀ سرمایه‌سالار آمریکا پس از استقلال در حالی از دو جناح مقابل هم تشکیل‌شد که سران هر دو جناح از عوامل ماسون و مدافع لیبرالیسم کلاسیک بودند جناح فدرالیست‌ها به رهبری واشنگتن خواهان نوعی حکومت متمرکز و سرمایه‌دارانه بود و در مقابل جناح توماس جفرسون که او نیز مدافع لیبرال سرمایه‌داری بود خواهان نوعی حکومت غیر‌متمرکز بود که جنبه‌های خشن و آشکار سرمایه‌داری آن کمتر باشد دو جناح در باطن با یکدیگر فرقی نداشتند هر دو در پیوند تنگاتنگ با لژهای ماسونی بودند و تنها شعار‌های تبلیغاتی و برخی تاکتیک‌های سیاسی‌شان با یکدیگر فرق می‌کرد امروزه حزب فدرال به حزب جمهوری‌خواه آمریکا تبدیل شده است و حزب جمهوری‌خواه دموکرات پدر معنوی حزب دموکرات امروز آمریکاست بعد از ریاست‌جمهوری واشنگتن و آدامز و انتخاب توماس جفرسون قدرت از فدرالیست‌ها به جمهوری‌خواهان دموکرات منتقل شد درحالی‌که در ماهیت سرمایه‌داری نظام آمریکا و فقر اکثریت مردم و نظام بردگی تغییری حاصل نشد در دوران جفرسون آمریکا به لحاظ مساحت باز هم افزایش یافت و ایالت لوئیزیانا به این کشور ملحق گردید و سیاست‌های توسعه‌طلبی ارضی دولت آمریکا ادامه یافت اساس سیاست خارجی آمریکا نیز در این دوره ادامۀ سیاست واشنگتن بود یعنی تلاش به‌منظور حفظ منافع آمریکا در آمریکای جنوبی و رابطۀ برابر با انگلیسی‌ها، آمریکایی‌ها در این دوران و پس از آن در دوران ریاست‌جمهوری مدیسون و مونرو به‌شدت اهداف استعماری خود را در قارۀ آمریکا دنبال کردند و تضاد منافع سرمایه‌داران آمریکایی در گسترش تجارت، موجب افزایش دشمنی با انگلستان گردید و بین دو قدرت استعماری جنگ در‌گرفت جنگ هزار و هشتصد و دوازده با انگلستان استقلال آمریکا را تثبیت کرد و زمینه‌های گسترش و توسعۀ هر چه بیشتر سرمایه‌داری آمریکا را بیش از گذشته فراهم ساخت مونرو رئیس‌جمهور ماسون ایالات متحده در سال هزار و هشتصد و بیست و سه در پیامی به کنگرۀ آمریکا ضمن ترسیم سیاست خارجی توسعه‌طلبانۀ ایالات متحده نسبت به آمریکای جنوبی اروپاییان را از دخالت در این منطقه بر حذر داشت در این دوران صنایع آمریکا به‌ویژه صنایع نساجی و فلزکاری تقویت شدند و زمینه‌های سرمایه‌داری صنعتی در دهه‌های بعد ایجاد شد البته آن‌چه منجر به پیدایش امپریالیسم صنعتی ایالات متحده گردید سیاست‌های اقتصادی آبراهام لینکلن بود صنعتی‌شدن آمریکا و پیشرفت صنایع معدن و نساجی به قیمت نابودی زندگی و آزادی کارگران و استثمار زنان و کودکان ممکن گردید سیاست‌های گمرکی در حمایت از صنایع آمریکا موجب گران‌شدن کالاهای تولیدی شد و اقشار فرودست و کارگران آمریکایی به‌عنوان مصرف‌کننده مجبور به پذیرش این وضعیت بودند کلود ژولین در این خصوص در کتاب آمریکا در دو قرن می‌نویسد بهای این پیشرفت اقتصادی را کارگران خیلی گران می‌پردازند آن‌ها از طلوع خورشید تا ده شب مدام کار می‌کنند دموکراسی یا غیر‌دموکراسی فرقی نمی‌کند وضع آنها شبیه وضع برادران محروم اروپایی‌شان است استخراج یک معدن و یا ایجاد یک کارخانه سبب به وجود‌آمدن شهری در کنار این معدن و کارخانه می‌شود و در این شهر قدرت در دست کسی است که مالک این معدن یا کارخانه است تمام برگزیدگان شهر را با پول می‌خرد و انتخاب می‌کند هرکس که به نظرش ماجراجو و آشوبگر و نافرمان بیاید از شهر و کارخانه اخراج می‌شود زندانی می‌شود و اگر لازم باشد به‌وسیلۀ قاتلان حرفه‌ای به قتل می‌رسد این وضع دردناک حاکمیت پول‌سالاری به‌حدی شدید است که حتی اندرو جکسون رئیس‌جمهور اندکی واقع‌بین ایالات متحده نیز بدان معترض می‌شود هرچند کاری برای بهبود اوضاع انجام نمی‌دهد او می‌گوید آمریکا سرزمین حاکمیت صاحبان سرمایه‌های عظیم است که در پرتو لیبرالیسم یا اباحه‌گری و قانون اساسی که بر پایۀ آن تدوین شده است به سیطرۀ خود ادامه می‌دهد ادامۀ این وضعیت در دهه‌های بعد منجر به ثبات و توسعۀ نظامی شد که نه فقط در مرزهای کشور آمریکا که در سایر نقاط جهان به گسترش تفکر لیبرالی پرداخت و نهایت تلاش خود را به‌کار برد تا حاکمیت جهان نه براساس آرای مردم و حکومت‌های منتخب‌شان که به‌دست کارتل‌ها و شرکت‌های چند ملیتی رقم بخورد و همۀ سرمایه‌های دنیای معاصر در شبکۀ پیچیده به‌سمت چند شرکت فرا‌ملیتی سرازیر شود خب تشکر می‌کنم پلی‌بک خیلی مفیدی بود که تیم پژوهشی شما کار‌کرده بود در مورد جنگ‌های داخلی آمریکا البته در مورد جنگ‌های داخلی ما باز هم پلی‌بک داریم که بینندگان محترم می‌توانند روی سایت dorantv آن را دنبال کنند به‌هرحال این جنگ‌ها اتفاق‌افتاده و هزار و هشتصد و شصت و دو هم ظاهراً آقای ابراهام لینکلن قانون لغو برده‌داری معروفش را اعلام کرده که ظاهراً بازی دو سر سود بوده برای او از یک‌طرف با آزاد اعلام‌کردن بردگان، سیاهپوستان ایالت‌های شمالی به‌عنوان سرباز آزاد می‌توانند به ارتش شمالی‌ها بپیوندند و بخشی از کمبود نیروی ارتش شمال را جبران کنند و متقابلاً با رسیدن خبر آزادی سیاهان به ایالت‌های جنوبی بردگان ایالات جنوبی هم سر به شورش برمی‌دارند و ظرفیت‌های در واقع ارتش جنوب را به سرکوب شورش‌های داخلی مشغول خواهند کرد و این جنگ خونین با قریب شاید بیش از یک‌میلیون کشته و زخمی که این خیلی رقم بزرگی است آن‌موقع جمعیت آمریکا چقدر بوده؟ ۳۰میلیون جمعیت دارد و یک میلیون تلفات داده که آن‌موقع باز آمار دقیقی نیست شاید میزان تلفات بیش از این‌ها بوده یک‌سی‌ام آمریکایی‌ها در جنگی کشته شده‌اند که منت آن بر سر سیاهان گذاشته شده ولی در واقع در راستای منافع لژ‌ها و دو مدل متفاوت سرمایه‌داری بوده خب این جنگ چه تفاوتی با جنگ‌های سابق آمریکا دارد و چه تأثیری بر تاریخ آمریکا می‌گذارد این دو سؤال مهم ماست … جنگ داخلی یکی از نخستین جنگ‌هایی است که در آن واحد هم سنتی هست و هم مدرن به‌این معنا که در این جنگ هم از خمپاره و مسلسل استفاده می‌شود و هم از سرنیزه و در این جنگ نبردهای تن‌ به‌ تن هم بعضاً دیده می‌شود یعنی شمشیر و تفنگ سر پُر و توپ و مسلسل‌های ابتدایی شش‌لولی که با هِندل شلیک می‌شد و این‌ها همه‌اش در یک جنگِ و تلفیقی از سنت و مدرنیته در قالب جنگ داریم … همان‌طور که فرمودید مصاف خیلی بزرگی بود حدوداً ششصد و بیست و سه هزار نفر را از هر دو سو می‌کشد و چهارصد و هفتاد و یک هزار نفر هم زخمی می‌کند کند و بیش از یک‌میلیون زخمی و کشته به‌جا گذاشت که در یک کشور با آمار جمعیتی سی‌میلیون نفره رقم قابل‌توجهی هست گفته می‌شود میزان خسارت این جنگ داخلی به‌صورت دقیق قابل ارزیابی نیست اما میزان خسارات مالی مستقیم آمریکای شمالی و جنوبی معادل یک‌سال تولید داخلی آمریکا در همان زمان می‌شد خشونت در این جنگ به‌شدت بالا می‌رود و تعداد سربازان فراری در این جنگ رفته‌رفته افزایش پیدا می‌کند تا این‌که از سال هزار و هشتصد و شصت و یک به بعد رهبران سیاسی می‌توانند با تبلیغات و ایجاد روحیۀ میهن‌پرستی بخش قابل توجهی از خشم مردم را نسبت به اختلاف طبقاتی که سرمایه‌داران ایجاد‌کرده بودند را به حاشیه ببرند و متوجۀ دشمن خودشان بکنند اولین موج وتورنیسم را نیز یا سرباز متنفر از جنگ و فراری از جنگ را از همین جنگ داخلی داریم بله می‌فرموید … در واقع ازاین‌جا موفق می‌شوند که با این تبلیغات ششصد هزار سرباز داوطلب در ارتش کنفدراسیون ثبت‌نام کنند و در ارتش فدراسیون هم تعداد این سربازان داوطلب کم نیست پس نابسامانی‌های داخلی را به دشمن شمالی یا جنوبی نسبت‌دادن و براساس این نفرت سربازگیری جدید‌کردن این سیاست بعدی است در سال‌های دیگر جنگ در طی این جنگ که جوانان کشته می‌شوند سناتورها و سرمایه‌دارهای آمریکایی با تصویب قوانین مختلف منافع اقتصادی خودشان را دنبال می‌کنند و اساساً از دل همین سیاست‌های اقتصادی آبراهام لینکلن و حزب جمهوری‌خواهش هست که نظام سرمایه‌داری امپریالیستی که همان حاکمیت شرکت‌های چند ملیتی و فرا‌ملیتی است به‌وجود می‌آید در کنار این جریان توده‌های مردم و کارگران وجود دارند که خود به‌شدت زندگی سختی دارند و بحران‌های اقتصادی پی‌در‌پی زندگی آنها را تحت تأثیر قرارداده آقای کلود ژولین در کتاب دو قرن تاریخ آمریکا مطلبی را دربارۀ وضعیت این مردم بیان می‌کند و می‌گوید بهای این پیشرفت اقتصادی را کارگران خیلی گران می‌پردازند دموکراسی و یا غیردموکراسی فرقی نمی‌کند مالک معادن و کارخانه‌ها میزان دستمزد‌ها را به‌هر مبلغی که مایل باشد تعیین می‌کند کارگران را مجبور می‌کند تا از مغازه‌هایی که دایر‌کرده است اجناس مورد نیاز خود را به‌هر قیمتی که مقررداشته است بخرند هرکس از نظرشان نافرمان بیاید از شهر و کارخانه اخراجشان می‌کند خب این نکته عجیبی است خونین‌ترین جنگ داخلی آمریکا تا آن روز اتفاق افتاده جنگی به‌مراتب پر تلفات‌تر و خونین‌تر از جنگ‌های استقلال که با انگلستان داشتند در دو مرحله بیش از یک‌میلیون آمریکایی کشته و مجروح شدند و در کنار این آسیب‌ها مسببینی داشته این جنگ پیروزی داشته و شکست‌خورده‌ای تکلیف طرف پیروز که تکلیفش مشخص است با مقصرین و مسببین این جنگ چه کردند بالاخره جفرسون دیویس هست که رئیس‌جمهور خود‌خواندۀ ایالت‌های جنوبی است و او در واقع دستور این مقاومت را داده یک ژنرال رابرت لی فرماندۀ ارتش جنوبی وجود دارد که او در واقع سربازانش و به جبهه گسیل‌کرده و کثیری از سربازان دو طرف مثلاً در نبرد پیتسبورگ که خونین‌ترین جبهۀ نظامی جنگ‌های داخلی است کشته شده‌اند هنوز هم جهت اطلاع بینندگان محترم این برنامه در آمریکا دانش‌آموزان را به میدان پیتسبورگ به‌عنوان یک سفر تاریخی می‌برند و می‌گویند که عبرت بگیرید زمانی پدران ما در این‌جا کشته شده‌اند و ما دیگر هرگز نباید با خودمان بجنگیم یعنی هنوز هم به‌عنوان یک واقعۀ تلخ داخلی از آنها در سفرهای علمی دانش‌آموزی آمریکایی عبرت‌اندوزی می‌شود سؤال به‌قوت خود باقی است با مسببین این جنگ چه می‌کنند سرنوشت جفرسون دیویس و ژنرال رابرت لی چیست؟ بالاخره با آنها چه مکافاتی صورت می‌گیرد؟ تاریخ که ابهامات زیادی دارد اما آن چیزی که مسلم است هیچ‌کدام این‌ها اعدام نمی‌شوند و اتفاقاً برخورد قرین احترامی با آنها صورت می‌گیرد … جالب است یعنی با مسببین اصلی هیچ‌کاری ندارند؟ نه و آقای رابرت لی پنج‌سال بعد از جنگ در خانه‌اش می‌میرد و اتفاقاً مجسمۀ یادبودش را در ویرجینیا نصب می‌کنند یعنی به‌عنوان یک قهرمان مجسمه‌‌اش هم ساخته‌شده حالا پنج‌سال در خانه‌اش بوده خب دیگه؟ چهار‌سال بعد از جنگ هم یک دادگاهی برای جفرسون دیویس تشکیل می‌شود و اتهام خیانت به کشورش را به‌حالت تعلیق در می‌آورند و بعد از بیست سال که در نیولاند می‌میرد به‌عضویت افتخاری انجمن برادری کاپا سیگما پذیرفته‌می‌شود که یک انجمن ماسونی هست … خب پس این‌جا باز به یک ارتباط ماسونی رسیدیم خب پیش از این در انقلاب‌های دیگری هم که بررسی کردیم دیدیم که معمولاً لژها در تسویه حساب‌هایی که با هم دارند رهبران را نمی‌کشند و این خرده‌پا‌ها هستند که قربانی می‌شوند عین مهره‌های پیادۀ شطرنج ولی شاه را مهرۀ شاه را در شطرنج کیش یا ماتش می‌کنند نمی‌توانند حذفش کنند اتفاقی که افتاده ظاهراً این است پیاده‌‌های این شطرنج ماسونی بی‌رحمانه در میدان پیتسبورگ کشته شدند اما رهبران و مهره‌های اصلی حفظ شدند و ظاهراً آنها را به اتاقی فرستادند تا مثل کودکانی که شیطنتی کردند به اشتباهاتشان فکر کنند همین و بعد هم که از آنها مجسمۀ افتخار ساختند این‌هم بخش دیگری است از آن تاریخ پنهان آمریکا خب حالا جنگ داخلی تا ابن‌جا مسجل شد که هدفش آزادی برده‌گان نبود و این بهانه‌ای بود برای تزاحم منافع اقتصادی میان شمال و جنوب می‌رسیم به مهم‌ترین ارزشی که ایالات متحدۀ آمریکا از اعلامیۀ استقلال تا همین امروز از آن دم می‌زند لیبرتی یا آزادی و این‌طور قلمداد می‌کند که ما به‌خاطر آزادی سیاهپوستان بود که در واقع به این جنگ رفتیم یک‌میلیون کشته و زخمی به‌خاطر این آزادی و بهای آزادی است که پرداختیم خب در مورد سایر اقوام رنگین‌پوست هم آیا این آزادی اعمال شد یعنی مثلاً سرخپوستان بهره‌ای داشتند از این آزادی یا فقط به سیاهان آن هم در حد ادعا بسنده شد درست است ببینید همان موقعی که جنگ انجام می‌شد خیلی سعی می‌کردند شمالی‌ها که وجهۀ اخلاقی به جنگ بدهند مؤثر هم بود یعنی این‌قدر این جنگ روانی علیه جنوبی‌ها زیاد بود که توانست حمایت انگلیس را از جنوبی‌ها بگیرد انگلیس آن‌موقع شریک تجاری جنوبی‌ها بود ولی این تأثیر را گذاشت و این حمایت را از جنوبی‌ها گرفت تناقضاتی وجود دارد اشاره هم کردیم در طی برنامه این‌که مثلاً آبراهام لینکلن زمانی این قانون برده‌داری را لغو می‌کند که احتیاج به نیروی بیشتری در ارتش دارد یا این‌که این سؤال را می‌توان مطرح کرد اگر ارتش آزادی‌خواه آمریکای شمالی واقعاً به‌دنبال احقاق حقوق سیاهپوست‌ها بود اولاً که این قانون آن‌موقع لغو نمی‌شد ضمن این‌که اجازه نمی‌داد هم‌زمان با این جنگ در مناطقی از آمریکا مثل پانریج سرخپوشان قتل‌عام بشوند در واقع همان که شما فرمودید کاملاً دست‌آویز و بهانه است برای این‌که این اتفاق بیفتد و هیچ اقدامی برای حمایت از نژاد دیگر که ابتدا سرخپوستان بودند انجام نمی‌گیرد خب بالاخره چه زمانی این‌ها از حق شهروندی برخوردار می‌شوند سیاهپوستان یا سرخپوستان … سرخپوست‌ها که نمی‌دانم … سؤالم را این‌طور می‌پرسم بالاخره آقای آبراهام لینکلن با صدور آن بیانیه مدلی از حق شهروندی برای سیاهپوستان تعریف می‌کند و انتظار بر این است که وضعیت زندگی آن‌ها بهتر بشود اولاً این حق شهروندی دقیقاً کی به سیاهپوستان تعلق می‌گیرد و آیا واقعاً بهره و آورده‌ای برای آنها دارد؟ آیا مدل زندگی آنها تغییر می‌کند؟ اولاً این توضیح را بدهم که سه‌سال بعد از جنگ داخلی که این حق شهروندی به سیاهپوست‌ها داده می‌شود یعنی سال هزار و هشتصد و شصت و هشت … یعنی پنج‌سال اول باید کشته بشوند در قالب یعنی لااقل سه‌سال باید در قالب جنگ کشته بشوند دو سال هم با تأخیر و نهایتاً با فاصله‌ای به آنها این حق شهروندی داده شود … حالا این حق شهروندی داده می‌شود اما بازهم اگرچه شرایط سیاهپوست‌ها تغییر‌کرده اما هم‌چنان وضعیتشان نامطلوب است مثلاً در مسئلۀ مالکیت برده‌ها هم‌چنان نمی‌توانند صاحب زمین شوند و مجبورند که روی زمین‌های سفید‌پوست‌ها کار انجام بدهند و خب شرایط برایشان نابسامان هست ضمن این‌که بعداز جنگ یک‌سری گروه‌های نژادپرست مثل کوکلس کلان‌ها تشکیل می‌شود که هدف آنها ایجاد رعب و وحشت و قتل‌عام برعلیه سیاهپوستان است انگار که دارند یک انتقامی از این آزادی‌ برده می‌گیرند در امریکا و خب شرایط‌شان کاملاً در طول قرن یک شرایط تبعیض‌آمیز، حقیرانه و وحشت‌آور هست برایشان در نظر بگیرید که در همان سال‌ها سیاه‌پوستان اگرچه لغو‌شده قانون برده‌داری در این کشور اما هم‌چنان مجبورند در یک مناطق خاصی ساکن بشوند مجبور هستند به مدارس خاصی بروند و همچنین وسایل عبور و مرورشان متفاوت از دیگران هست و البته این مشکل هم حل‌نشده تبعیض نژادی هم‌چنان در آمریکا به‌عنوان یک معضل اجتماعی یا فرهنگی تا همین امروز وجود دارد اخبارش هم کم نیست می‌شنویم همه دیدند و شنیدند که این تبعیض‌نژادی هم‌چنان وجود دارد … ماجرای شورش داخلی شهر فرگوسن، کشته‌شدن سیاهپوستان در ایالت‌های مختلف و فاجعۀ کوکلس کلان‌ها که تا همین امروز هم مدل‌های مختلفی از آن را شاهد هستیم نکتۀ دیگری مانده که ما در این باب بدانیم ؟ نه دیگر اگر اجازه بدهید جمع‌بندی کنیم بسیار خب من در حدی که از این برنامه که خیلی هم برنامۀ جالبی بود برای خود من دستگیرم شد ایالات متحدۀ آمریکا از سال هزار و هشتصد و شانزده که به‌نوعی در پی دومین جنگ خودش با بریتانیا استقلال قطعیش را به‌دست می‌آورد سیاست‌های تجاوز‌کارانه و استعمارگرانه را شروع کرده ابتدا با یک کشور انقلابی‌ همسایه مثل مکزیک وارد جنگ شده دو ایالت را قهراً و پنج ایالت را بعداً از طریق مذاکره از آنها گرفته و بعد هم حالا لوئیزیانا را طبق مناسباتی از ناپلئون خریده و از ساحل شرقی تا غربی سرزمین پهناوری را فرا‌چنگ آورده و به‌دلیل به‌هم‌خوردن منافع اقتصادی شمال و جنوب که با دو مدل متفاوت از سرمایه‌داری اداره می‌شود نهایتاً وارد جنگ‌های داخلی شده منت این جنگ‌های خونین را بر سر سیاهان گذاشته ولی هم‌زمان سرخپوستان را قتل‌عام کرده و حالا در واقع قرار است که وارد قرن جدیدی بشود که آن قرن جدید قرنی‌است که آمریکا هژمونی نظامی خودش را در آن قرن اعمال کند در این حد برنامۀ ما در واقع پوشش زمانی را از هزار و هشتصد و شانزده تا سال هزار و هشتصد و مثلاً بگوییم شصت و چهار که حالا تا هزار و هشتصد و شصت و هشت هم البته اشاره فرمودید را پوشش می‌دهد جمع‌بندی شما از این برنامه چیست؟ همان‌طور که شما تیتروار فرمودید دیدیم که تاریخ آمریکا آمیخته‌ای از تناقضات بین رفتار و گفتار آمریکایی‌هاست این خصیصه را البته از قبل داشتند در این دوره هم به‌طور ویژه دیدیم که دارند و در آینده هم حفظ می‌کنند این ویژگی را به‌عنوان یک خصلت در خودشان حفظ می‌کنند آمریکا خودش را یک کشور انقلابی می‌داند اما کاملاً رویکردش ضد‌انقلابی است شعار ضد استعماری می‌دهد اما خویش استعمارگرانه است فقط شیوه‌اش را تغییر داده از استعمار مستقیم به استعمار نو، ادعای حقوق بشر دارد از رویای آمریکایی صحبت می‌کند اما مشغول به تجارت برده و قتل‌عام سرخپوست‌هاست از دموکراسی صحبت می‌کند اما مردم نمی‌توانند به‌طور مستقیم در رأی‌گیری شرکت بکنند و حتی در همین رأی‌گیری غیرمستقیم زن‌ها و سیاهپوستان دیده نمی‌شوند … هنوز در همین تاریخ … بله در این تاریخ و در واقع حقوقی هم برای خودشان قائل هستند که معلوم نیست از کجا آمده مثل همان تقدیر آشکار و ضمن این‌که نتیجه‌گیری که آدم‌ می‌تواند بکند از این دوره از این تاریخ آمریکا در این زمان این هست که آمریکا در مذاکره‌اش در جنگش در شعارهاش در دموکراسیش فقط یک هدف را دنبال می‌کند و نظام ارزشیش براساس این هدف هست و آن هم تأمین منافع سرمایه‌داران خودش هست … و سلطه یعنی جنگ به‌قصد سلطه مذاکره به‌قصد سلطه همه‌ش سلطه است یعنی اگر سلطۀ آمریکا در آن نباشد که برای او آورده‌ای ندارد خب وقت ما خیلی محدود است صرفاً می‌توانم بییندگان محترم برنامه را دعوت کنم که ادامۀ پلی‌بک‌های دیده‌نشدۀ این برنامه به اضافۀ منابع تحقیقی پژوهشی را بر روی سایت dorantv دنبال کنند به اتفاق میهمانان محترم این برنامه از شما خداحافظی می‌کنم تا دورانی دیگر، خدا‌نگهدار براساس همین نظرات هست که سال هزار و هشتصد و نود و هفت تئودور روزولت در نامه‌ای به دوستش می‌نویسد که بین خودمان بماند من از وقوع هر نوع جنگی مسرور خواهم شد چون تصور می‌کنم این کشور همیشه به جنگ نیاز دارد در واقع اگر برگردیم به ابتدای سؤال این را می‌توانیم مطرح کنیم که آمریکا هر وقت دچار رکود اقتصادی می‌شد وارد‌شدن به یک جنگی را طراحی می‌کرد چون با رونق‌گرفتن کارخانجات اسلحه‌سازی هم رونق اقتصادی به‌وجود می‌آورد هم حواس مردم را از شرایطی که داشتند پرت می‌کرد کارکرد فیلم موزیکال دقیقاً چیه فیلم موزیکال محتوای نسبتا سبکی دارد داستان خیلی عمیقی ندارد و آخرش هم معمولاً شاد تمام می‌شود هرچند در دهۀ سی داشتیم نمونه‌هایی از فیلم موزیکال که انتهایش به جنگ ختم شده و این شاید داشته ذهن مردم را آماده می‌کرده … من خودم سه مورد خاطرم هست

3.7 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمد جواد محمدی آزاد
محمد جواد محمدی آزاد
2 سال قبل

سلام علیکم
ممنون از زحماتتون بسیار کار پرمغز و مفیدی بود فقط مسئله ای که هست از کجا میتوان به پلی بک ها و منابع تحقیقاتی مستند دسترسی پیدا کرد.
ممنون

امیرمحمد
امیرمحمد
2 ماه قبل

سلام
با تشکر از برنامه بسیار زیباتون
یک مشکلی که صفحه انقلاب آمریکا نسبت به سایر انقلاب ها مثل انقلاب فرانسه داره اینه که منابع تحقیقاتی و مستنداتتون رو در صفحه مربوط به انقلاب مزبور ذکر نفرمودید
اگر این کار انجام بشه، صمیمانه از زحمات گرانقدرتان سپاس گذار خواهم بود.