فصل 1
قسمت 22
انقلاب الجزایر
مدت زمان : 79 دقیقه
تاریخ پخش : ۱۷ اسفند ۱۳۹۷
110 مگابایت
Comming Soon
119 کیلوبایت
برچسب‌ها:

متن کامل

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم هم‌چنان که می‌دانید تبار‌شناسی انقلاب‌های معاصر موضوع این فصل از مجموعه برنامۀ دوران است و بررسی انقلاب الجزایر موضوع این قسمت از برنامۀ ماست مطابق برنامه‌های پیشین پژوهشگران جوان دوران ما را در این برنامه همراهی می‌کنند با پژوهشگران این برنامه آشنا می‌شویم در ابتدای پژوهش ما با منابع متعددی روبرو بودیم که غالباً به زبان فرانسوی عربی و انگلیسی بودند و منابع زبان فارسی خیلی محدود در اختیار ما بود که همان منابع محدود زبان فارسی هم با تناقض‌های محتوایی زیادی مواجه بودند از اختلاف در زمان وقوع حوادث گرفته تا اسم و مشخصات بعضی از افراد بعضی از مکان‌ها و بعضاً تحلیل‌های غیر‌مستدلی که از انقلاب الجزایر صورت گرفته بود برای مثال عده‌ای تلقی کاملاً سوسیالیستی و چپ از انقلاب الجزایر داشتند و عده‌ای هم یک تلقی صرفاً اسلامی از انقلاب الجزایر داشتند و بعضاً حتی تلقی لیبرالیستی داشتند از انقلاب الجزایر و در واقع همۀ این‌ها تنها بخشی از یک کل را در این واقعه به‌عنوان یک واقعۀ پیچیده دیده بودند و ما باید در یک نگاه چند بعدی و از منظرهای مختلف به بررسی این انقلاب می‌پرداختیم ما برای به ‌دست‌آوردن اطلاعات دقیق به آرشیو روزنامه‌ها و مجلات آن زمان که به زبان عربی و فرانسه منتشر می‌شد رجوع کردیم و از شرح حال‌نویسی‌ها و خاطرات افراد شاخص هم بهرۀ زیادی بردیم که این‌جا هم باز با مشکل عدم تطبیق تحلیل‌ها با متن واقعیت روبرو بودیم نقاشی‌ها و تصویرگری‌های به جا مانده از آن زمان هم برای ما خیلی مفید بودند و از آنها توانستیم اطلاعات خوبی به‌دست بیاوریم در مرحلۀ بعد اکثر منابع تصویری شامل مستندها، آثار سینمایی و سریال‌هایی که در این رابطه کار شده بود را بررسی کردیم که بعضی رویکرد انتقادی به عملکرد فرانسه داشتند و بعضی از آثار هم به تحقیر بومیان الجزایر پرداخته بودند و الجزایری‌ها را انسان‌هایی به دور از فرهنگ و تمدن نشان داده بودند که فرانسوی‌ها آمده بودند تا آنان را متمدن کنند از میان انبوه اطلاعات جمع‌آوری شده سخت‌ترین کار تیم پژوهشی بررسی و صحت‌سنجی و راستی‌آزمایی این اطلاعات بود و این کار باید در سه لایه انجام می‌شد در لایۀ اول خود اثر را باید بررسی می‌کردیم در لایۀ دوم شخصیت‌شناسی و طرز تفکر شخصی سازندۀ اثر برای ما مهم بود که آیا حب و بغض‌ها و تفکرات شخصی خودش را در تحلیل‌هایش دخالت داده یا نه و در لایۀ سوم به‌طور عمیق و اساسی‌تر نسبت تعلقات جریانی و تفکر ایدئولوژیک فرد را نسبت به موضوع انقلاب الجزایر بررسی کردیم که این کار زمان زیادی را از تیم پژوهشی گرفت متأسفانه منبعی که به‌صورت یک‌پارچه یک تصویر جامع از آن‌چه که انقلاب الجزایر می‌نامند را بتواند در یک بستۀ محتوایی کامل به ما ارائه بدهد موجود نبود و هر کدام از این منابع تنها به بخشی از انقلاب الجزایر اشاره کرده بودند این را می‌توانیم با یک جستجوی ساده در اینترنت هم متوجه بشویم برخی از منابع از عنوان جنگ الجزایر استفاده کرده بودند که تنها به بحث مبارزۀ هشت‌ساله در بازۀ زمانی هزار و نهصد و پنجاه و چهار تا هزار و نهصد و شصت و دو اشاره داشت برخی دیگر از منابع سال هزار و هشتصد و سی یعنی حملۀ نظامی فرانسه از طریق دریا به الجزایر را نقطۀ آغاز تحقیق خودشان قرار داده بودند و اشاره به صد و سی و دو سال اشغال الجزایر تا سال هزار و نهصد و شصت و دو داشتند اما با تحقیقاتی که کردیم متوجه شدیم که اصلاً ریشۀ این تجاوز به سال‌ها و قرن‌ها قبل برمی‌گردد ریشۀ آن به یک‌سال تقریباً بعد از استحالۀ کامل و سقوط حکومت هفتصد‌سالۀ اسلامی در آندلس برمی‌گردد و آن حکم ماسونی فرمان تقسیم توسط پاپ الکساندر ششم در سال هزار و چهارصد و نود و سه که طی آن کشورهای دو سوی اقیانوس اطلس بین دو قدرت متجاوز اسپانیا و پرتغال تقسیم شد تا هم از جنگ و درگیری بین این دو قدرت جلوگیری بشود و هم به‌واسطۀ این فرمان به تجاوز و خونریزی و اشغال کشورهای دیگر توسط دول متجاوز مشروعیت داده بشود این غارت همه جانبۀ شرق و غرب عالم به‌واسطۀ این فرمان تقسیم پاپ سایر دولت‌های متجاوز از جمله فرانسه را در قرن‌های بعد به طمع انداخت تا در بلعیدن کشورها و ملت‌ها از هم‌دیگر سبقت بگیرند البته این تجاوز‌ها هیچ‌وقت بدون زمینه‌سازی نبود و طی تحقیقاتی که ما داشتیم متوجه شدیم کاملاً ساختار‌یافته سیستماتیک و طبق الگو و مدل مشخصی صورت گرفت بعد از استخراج این مدل حالا به شابلونی ما دست پیدا کرده بودیم که با گذاشتنش روی وقایع، تیم پژوهشی را به یک مطالب بسیار کلیدی رساند و آن این بود که غرب همواره در طول تاریخ استعمارگریش از این رویۀ ثابت برای نفوذ به هر کشوری استفاده کرده و می‌کند خوب این مدل شد نقشۀ راه ما برای بررسی انقلاب خونین الجزایر در اوایل قرن ۱۶ و حتی قبل‌تر از آن ما در الجزایر شاهد مقولۀ نفوذ نسلی هستیم نفوذ نسلی از شبکۀ یهود از جمله شاخه‌ای از خاندان مندز دلارُزاها(Della Rosa)، بوشناق‌ها (Bushnaq)، مولخوها(molho) و بَکری‌ها که به‌صورت نهان‌روش و آشکار و در قالب افراد عادی و نه نظامی و در پوشش بعضاً توریست و تاجر به الجزایر مهاجرت داده می‌شوند این‌ها در اولین اقدام در بازار نفوذ می‌کردند و با سرمایه‌‌ای که داشتند بازار را به‌دست می‌گرفتند و نظم آن را به‌هم می‌ریختند با اسم و رسمی که پیدا می‌کردند در ساختار دربار دولت نفوذ می‌کردند و در اثر مراوده و همنشینی که با دولتی‌ها داشتند این‌ها را وامدار خودشان می‌کردند و به موجوداتی طماع و پول‌پرست تبدیل می‌کردند و به‌واسطۀ تأمین مطامع آنها پست‌های کلیدی را غصب می‌کردند در واقع خیلی از مسئولین دولت عثمانی هم جزو همین جریان نفوذی بودند که حالا به طبیبان، مشاوران و دیپلمات‌های حکومت عثمانی تبدیل شدند به شهادت دایره‌المعارف یهود این‌ها در نقش دلال و واسطه جهت آزادسازی اسرای جنگی به نفع دول اروپایی نقش اصلی را ایفاء می‌کردند سپس با برقراری مبادلات تجاری با کشورهای اروپایی و ایده ایجاد نیازهای کاذب در بازار نبض اقتصاد را عملاً به‌دست گرفتند و بخش‌هایی از اقتصاد را تقویت و بخش‌هایی را تضعیف کردند یعنی در بخش‌هایی توزیع ثروت کردند و در بخش‌های توزیع فقر که این امر اختلاف طبقاتی شدیدی را ایجاد کرد که به تبع آن نارضایتی اجتماعی را به‌ دنبال داشت و از این طریق مرحلۀ دوم نفوذ یعنی تغییر ساختار اجتماعی را رقم زدند و به واسطۀ این شکاف ایجاد‌شده بین دولت و مردم سعی کردند وحدت اسلامی را و پیوند دینی بین آنان را کم‌رنگ کنند و گرایشات قومی را تشدید کنند در مرحلۀ سوم یعنی نفوذ فرهنگی این‌ها آمدند سبک زندگی و نظام ارزشی منحط خودشان را به بومیان القاء و تحمیل کردند خب نتیجتاً وقتی جامعه‌ای می‌آید نظام‌های ارزشی یک دشمن را می‌پذیرد در مقابلش خنثی می‌شود و هیچ‌گونه مقاومتی در برابرش ندارد مثلاً یکی ممکن است بگوید چرا می‌گوییم مرگ بر آمریکا اما چون در واقع ارزش‌های آمریکا را پذیرفتید مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر خودت لذا نمی‌توانی بگویی مردم الجزایر مسلمان بودند و به‌شدت تابع دستورات الهی بودند ولی نفوذ فرهنگ استعمارگر هویت این مردم را از آنها گرفت و هویت فرهنگ استعمارگر قالب شد در ادامه زمینه برای گام آخر فراهم می‌شود و دشمن با حملۀ نظامی پروژۀ نفوذ خودش را تکمیل می‌کند به‌واسطۀ این استحاله همه جانبه حتی تا دو سال بعد از حملۀ نظامی هیچ‌گونه مقاومت مردمی وجود ندارد و مردم الجزایر به‌صورت وحشیانه‌ای کشته می‌شوند و از سال هزار و هشتصد و سی و دو است که تازه هسته‌های مقاومت مردمی شکل می‌گیرد مطلب حیرت‌انگیز و نکتۀ قابل توجه این است که در تمامی مقاطع این انقلاب یعنی قبل از حملۀ نظامی و اشغال کامل تا مقطع مقاومت و انقلاب و استقلال و حتی بعد از استقلال تا به امروز این رویه بارها تکرار شده ولی به‌دلیل عدم تبیین دقیق رویۀ نفوذ و البته ضعف حافظۀ تاریخی ملت‌ها از آن عبرت گرفته نشده و قطار مهاجم غرب روی همین ریل‌گذاری ایستگاه به ایستگاه در مسیری تکرار‌شونده سنگر‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را یکی پس ازدیگری تسخیر کرده است خب با تیم پژوهشگران این برنامه آشنا شدیم و در خدمتشان هستیم جناب آقای متقی جناب آقای علیخانی به استودیوی برنامه دوران خوش آمدید خیلی خوشبختم که موضوع انقلاب الجزایر را با شما بررسی می‌کنیم و خب یک جلسه بیشتر هم فرصت نداریم برای این کار اجازه بدهید که با این سؤال شروع کنم که چرا انقلاب الجزایر را انتخاب کرده‌اید و حالا به چه شیوه‌ای می‌خواهید در این مجال محدودی که داریم بینندگان محترم برنامۀ ما را میهمان این انقلاب کنید … سلام عرض می‌کنم خدمت شما و بینندگان عزیز برنامه سؤال بسیار مهمی را پرسیدید ما ان‌شاءالله این سؤال را در ادامۀ برنامه به صورت مبسوط توضیح خواهیم داد اما اگر اجازه بفرمایید برای این‌که بینندگان ما مختصری با الجزایر آشنا بشوند ما یک کلیپی تهیه کردیم راجع به تاریخچۀ الجزایر آن را ابتدا ببینیم بعد انشاءالله در ادامه در خدمت شما هستیم … بسیار خب پلی‌بک دوستان را و کلیپی را که به‌عنوان مقدمۀ آشنایی ما با انقلاب الجزایر تهیه کرده‌اند می‌بینیم کشور الجزایر پهناورترین کشور قارۀ آفریقا است که با مساحت دو میلیون و چهارصد هزار کیلومتر مربع در شمال این قاره واقع شده است الجزایر دهمین کشور پهناور دنیاست که با کشورهای مراکش در غرب، موریتانی در جنوب غربی، لیبی در شرق و تونس در شمال شرق آن مغرب عربی را در حاشیۀ جنوبی مدیترانه تشکیل دادند این کشور دارای منابع و معادن فراوانی هم‌چون فلزات، نفت، گاز و محصولات مختلف کشاورزی اعم از حبوبات، مرکبات، گندم، جو و انگور است طبق آخرین آمار رسمی اعلام شده در سال دو هزار و شانزده نود و نه درصد از جمعیت چهل میلیونی کشور الجزایر مسلمانان سنی مالکی مذهب هستند و تنها یک درصد را اقلیت‌های یهودی، مسیحی و دیگر مذاهب تشکیل می‌دهد سرزمین‌ الجزایر از عهد باستان تاکنون فراز و نشیب‌های بسیاری را به خود دیده است و تمدن‌های مختلفی در آن پدیدار شده‌اند از این رو الجزایر را در تاریخ و فرهنگ می‌توان کشوری غنی دانست هر چند بروز و ظهور تمدن فینیقی‌ها، کارتاژها، وندال‌ها و روم‌ها در این منطقه بر ساکنین بومی الجزایر یا همان بربرها بی‌تأثیر نبوده است اما الجزایری‌ها بیشترین تأثیر را از اسلام پذیرفته‌اند چرا که تنها پس از ورود اسلام است که زبان عربی جایگزین زبان آمازیغی که زبان بربرهاست می‌گردد و فرهنگ و دین مردم به اسلام تغییر می‌کند الجزایر توسط عقبه‌بن‌نافع در قرن هفتم میلادی هنگام خلافت معاویه به اسلام گروید و قریب به یک‌قرن تحت سیطرۀ خلفای اموی اداره می‌شد اما از زمانی که عباسیان در شرق جهان اسلام جایگزین امویان شدند تا قرن شانزدهم که خیرالدین بارباروسا الجزایر را برای ممانعت از دست‌اندازی قدرت‌های استعمارگر غربی هم‌چون اسپانیا ضمیمۀ خاک عثمانی کرد بخش‌هایی از محدودۀ الجزایر دارای حکومت‌های مستقل اسلامی اعم از رستمیه، اغالبه‌، مرابطون، موحدون و دیگر حکومت‌ها بود و بخش‌هایی از آن تحت سیطرۀ عباسیان و یا خلفای فاطمی قرار داشت حمایت عثمانی از الجزایر سه قرن تداوم داشت اما سرانجام با اشغال الجزایر توسط فرانسه در قرن نوزدهم خاتمه یافت با توجه به روند رو به زوال عثمانی تقابل اسلام و غرب وارد مرحلۀ جدیدی شد و فرانسه آرزوی دیرینۀ غرب را با اشغال الجزایر در سال هزار و هشتصد و سی میلادی جامۀ عمل پوشاند و این آغاز هژمونی غرب بر دریای مدیترانه گردید فرانسویان علی‌رغم حمله‌های متعددی که در خلال قرن‌های شانزدهم تا نوزدهم به الجزایر داشته‌اند پس از اشغال تلاش کردند واقعیت را وارونه کرده و دلایلی واهی برای اشغال بتراشند حضور نظامی، کشتار، سرکوب، تصاحب اموال و زمین‌ها در این دوران توسط عمال فرانسوی و صاحب منصبان خود‌فروختۀ داخلی کشور را در فقر، جهل و تفرقه‌ای بی‌سابقه فرو برد البته مقاومت‌هایی هم توسط مسلمانان بومی الجزایر در مناطق مختلف انجام گرفت که مهم‌ترین آنها مقاومت امیر عبدالقادر در سال‌های اولیه اشغال بود که علی‌رغم امضای سه معاهده با فرانسویان فرجامی جز تسلیم نداشت نفوذ فرهنگی استعمار فرانسه چنان موجب استحالۀ هویت ملی و دینی مردم الجزایر شد که حتی پس از خروج اشغالگران در سال هزار و نهصد و شصت و دو سیطرۀ زبان فرانسه بر الجزایر هم‌چنان باقی ماند دگرگونی ارزش‌های مردم الجزایر تا آن‌جا پیش رفت که از میان صد و هفتاد و سه هزار سرباز الجزایری در جنگ جهانی اول هشتاد و هفت هزار نفر داوطلبانه به دفاع از منافع فرانسه پرداختند که در این راه چهل و هشت هزار نفرشان کشته شدند در جنگ جهانی دوم نیز علی‌رغم اشغال فرانسه توسط آلمان و شکسته‌شدن هیمنۀ این قدرت استعمارگر باز هم سربازان الجزایری در جنگ شرکت کرده و در شکست‌دادن آلمان سهیم شدند به همین مناسبت در هشت می هزار و نهصد و چهل و پنج جشنی برگزار کردند فرانسویان برافراشته‌شدن پرچم الجزایر را در این جشن برنتافته و شادی مردم الجزایر را به خاک و خون کشیدند و قریب به چهل و پنج هزار نفر را قتل‌عام کردند این آغازی بر زبانه‌کشیدن شعله‌های آتش انقلاب در الجزایر بود خب ما با یک شوک مواجه شدیم یعنی پلی‌بک اولتان به‌شدت بنده را که لااقل تکان داد یک کشتار بزرگ توسط فرانسوی‌هایی که همیشه داعیۀ حقوق بشر دارند و دیدیم که با مردم الجزایر چه کردند خب تا آن‌جا که من اطلاع دارم فرانسوی‌ها دلیل درستی برای اشغال الجزایر ارائه نمی‌دهند مطالب واهی و بلاوجهی تا به حال بیان شده این‌که چرا فرانسه در الجزایر حضور داشت شما به‌عنوان تیم پژوهشگر این انقلاب دلیل مشخصی یا تاریخچۀ مشخصی دارید برای ما بیان کنید … آن چیزی‌که فرانسوی‌ها روایت می‌کنند این است که دولت فرانسه در سال هزار و هفتصد و نود و هشت گندمی به ارزش پنج میلیون فرانک را توسط دو تا تاجر یهودی از حسین پاشا حاکم عثمانی الجزایر به‌صورت اعتباری خریداری می‌کنند اما پول آن را پرداخت نمی‌کنند این منجر می‌شود به یک کشمکش سی و چند ساله بین حسین پاشا و دولت فرانسه، حسین پاشا که از این کش‌مکش به نتیجه‌ای نمی‌رسد به کنسول فرانسه اعتراض می‌کند و با مگس پرانی که در دست دارد به‌صورت کنسول فرانسه می‌زند … جالبه … فرانسوی‌ها هم که از دیر‌باز قصد اشغال الجزایر را داشتند این را بهانه قرار می‌دهند و با صد کشتی جنگی و سی و شش هزار سرباز پس از سه‌سال محاصره به الجزایر حمله می‌کنند اما واقعیت ماجرا چیز دیگری است ما دلیل اصلی اشغال الجزایر را باید در تقابل اسلام و غرب جستجو کنیم پس از آن‌که آندلس توسط مسلمین فتح شد و بعد صلیبیان آن را باز‌پس گرفتند غربی‌ها متوجه شدند که دروازۀ ورود به اروپا شمال آفریقا است به همین دلیل آنها که از نفوذ مجدد اسلام به غرب نگران بودند سعی کردند تا مسلمانان را در جنوب مدیترانه متوقف کنند از این‌رو پاپ پل سوم در قرن شانزدهم فتوای جنگ صلیبی علیه مسلمانان شمال آفریقا را صادر می‌کند و به‌طبع آن کارل پنجم پادشاه اسپانیا در سال هزار و پانصد و سی و پنج به الجزایر برای اولین‌بار حمله می‌کند پس از آن اروپایی‌ها به کرات به الجزایر حمله می‌کنند و در نهایت در سال هزار و هشتصد و سی فرانسه موفق به اشغال الجزایر می‌شود خب پس با یک فتوای جهادیۀ قرن شانزدهمی ماجرا شروع می‌شود همان‌طور که زمانی در قرن یازدهم پاپ اوربانوس دوم در واقع آغاز می‌کند دورۀ اول جنگ‌های صلیبی را با فتوایی که در کلرمون فرانسه می‌دهد این‌جا هم یک تقابل جدی نظامی وجود دارد با مسلمین شمال آفریقا خب این تجاوز از چه طرقی انجام گرفت … فرانسویان از همان ابتدای اشتغال جنگ اقتصادی را در کنار جنگ نظامی کلید زدند قبل از اشغال عرضه و تقاضای بازار تنظیم بود و مردم مایحتاجشان را به راحتی تأمین می‌کردند از زمانی که عدۀ زیادی از بورژواهای مطرود فرانسه و یهودیان به الجزایر مهاجرت داده شدند و در سال هزار و هشتصد و چهل توسط ژنرال بوژو املاک حاصلخیز غصب و به این مهاجران هدیه داده شد و آنها از این زمین‌ها برای تولید انبوه انگور و شراب‌سازی استفاده کردند جالبه چیزی شبیه آندلس … بله و با این سیستم نظام کشاورزی الجزایر تک محصولی شد با این کار نظام عرضه و تقاضا به‌هم خورد مبادی ورودی و خروجی را کنترل کردند و اجازۀ واردات ندادند مجموعۀ همۀ این عوامل باعث قحطی و گرسنگی مردم الجزایر شد از طرفی با تصاحب معادن توسط اشغالگران مواد اولیه نایاب شد چرخ صنعت از کار افتاد و عدۀ بی‌شماری بیکار شدند که یا به فرانسه مهاجرت داده شدند برای کارگری فرانسویان و یا در الجزایر کارگر فرانسوی‌ها شدند استخراج بی‌رویۀ نفت، گاز و مواد غنی و گرانبهای الجزایر منجر به بروز و ظهور طبقۀ نوکیسه‌ای در فرانسه شد که ساخت و سازهای عظیم قرن نوزدهم در این کشور نتیجۀ طبیعی چپاول این مستعمرات من جمله الجزایر توسط این نوکیسه‌گان بود همین‌جور که ملاحظه می‌فرمایید نقشۀ پراکندگی مستعمرات فرانسه از کبک کانادا تا ویتنام در جنوب شرق آسیا … و بخش عمده‌ای از آفریقا را من می‌بینم در این نقشه که به‌تصرف فرانسه درآمده و الجزایر هم‌ جزو این مستعمرات است قاعدتاً این تجاوز و اشغال ابعاد اجتماعی هم داشته از ابعاد اجتماعی آن برای ما بیشتر بگویید … ساختار اجتماعی الجزایر مبتنی بر آموزه‌های اسلام و خانواده رکن اصلی این ساختار بود استعمار جهت استحاله و تغییر این ساختار چند اقدام اساسی و مؤثر انجام داد ابتدا کلونی‌سازی کرد یعنی عدۀ کثیری از فرانسویان را از فرانسه به الجزایر منتقل کرد و شرایط همنشینی، همزیستی و در نتیجه آمیختگی اجتماعی را به‌وجود آورد نگاه این مهاجران به بومیان الجزایر نگاه پستی بود و این مهاجران معتقد بودند که نژاد الجزایری ازما پست‌تر است و ما آمدیم زمین‌های آنها را بارور کنیم و نعمت تمدن را به آنها هدیه بدهیم ژنرال دوگل هم با همین نگاه مردم الجزایر را به مسلخ جنگ جهانی دوم فرستاد در مرحلۀ بعد به سراغ مساجد رفتند فرماندۀ وقت نیروهای نظامی فرانسه در الجزایر دوک ساواری می‌گوید که من بهترین مسجد را برای تبدیل‌کردن به کلیسا نیاز دارم از آن‌جایی که مسجد کتشاوه از بزرگ‌ترین، زیبا‌ترین و مهم‌ترین مساجد بود به دستور او یک لشکر از نظامیان نه با اسلحه با سنگ و تبر به مسجد حمله می‌کنند و چهار هزار نفر از مسلمانان را مثله و شهید می‌کنند و فقط در یک روز این مسیحد تبدیل می‌شود به کلیسای سنت فیلیپ وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها علیه مردم الجزایر اعمال می‌شد پلیس‌های فرانسوی بر اثر زیاده‌روی شکنجۀ مردم به جنون دچار شدند بنابراین بیست هزار سگ وحشی را آموزش دادند برای شکنجۀ مردم و مبارزین الجزایری در مرحلۀ بعد برای از بین‌بردن همبستگی با ترویج باستان‌گرایی و قرار‌دادن بربرها در برابر عرب‌ها اختلاف قومی نژادی ایجاد کردند برای بربرها جعل هویت کردند و گفتند شماها از نژاد رومی هستید و از نژاد اعراب برترید … جالبه زمانی که امپراتوری روم سیطره داشت همین فرانسوی‌ها که گل‌های وحشی بودند حالا داشتند با امپراتوری روم می‌جنگیدند و برای خودشان حق استقلال قائل بودند که حالا دیگر به سوژه‌های Anime و این‌ها هم تسری پیدا کرده داستان مبارزۀ دهاتی‌های فرانسوی با ارتش روم حالا این‌جا دارند از رومی بودن بربرها تجلیل می‌کنند و آنها را در مقابل مسلمین قرار می‌دهند جالبه بعد به عشیره و قبیله چنگ انداختند و با ایجاد تفرقه مردم الجزایر را به جان هم‌دیگر انداختند با اجرای پروژۀ همانند‌سازی قوانین ادارات فرانسه جایگزین اسلام و سنت در الجزایر شد مثل قانون شناسنامۀ اجباری که با حذف کنیه‌های اب ابن عقبۀ هویتی اسلامی عربی مردم الجزایر را از بین بردند تا جایی‌که فرحت عباس اولین رئیس‌جمهور الجزایر می‌گوید من هیچ‌گاه برای موطنم الجزایری نخواهم بود زیرا چنین وطنی وجود ندارد از زنده‌ها و مرده‌ها پرسیدم از گورستان‌ها دیدن کردم هیچ‌کس نتوانست در این باره با من سخنی بگوید … این را اولین رئیس‌جمهور می‌گوید … اولین رئیس‌جمهور یک مملکت اسلامی ملاحظه می‌کنید وادادگی تا این حد از طرفی چون ساختار خانوادۀ الجزایری به‌شدت محکم و منسجم بود ولی متأسفانه با فقر ایجاد‌شده توسط فرانسوی‌ها زنان الجزایری را از خانه بیرون کشیدند و به ندیمه‌های زنان فرانسوی تبدیل کردند این همنشینی رفته‌رفته تفکر و پوشش زنان الجزایری را تحت‌تأثیر قرار داد و در ادامۀ این روند حضور تعداد زیادی از زنان در عرصۀ فعالیت‌های مهندسی‌شده منجر به راه‌اندازی کارناوال‌هایی شد به بهانۀ آزادی زنان که به دستور فرانسویان در انظار عمومی کشف حجاب کردند خب من فکر می‌کنم بینندگان محترم این برنامه دارند با مدل خاص استعمار فرانسوی‌ها آشنا می‌شوند ما تا حالا در برنامه‌های قبل با مدل استعمار انگلیسی، آمریکایی آشنا شدیم مدل فرانسوی ظاهراً خیلی پیچیده‌تر است از یک‌سو با بازوی سخت این مدل مواجهیم که هجوم نظامی هست و ارتش و نیروهای چتربازِ فرانسوی و کشتار وسیع مردم، تخریب مسجد و این‌که در پلی‌بک اول هم دیدیم که طی کمتر از دو هفته چهل و پنج هزار نفر کشته می‌شوند در همان جشن‌ مثلاً بعد از پیروزی جنگ دوم جهانی اما حالا آن مدل نرمش است که خطرناک‌تر است بعد از این‌که مستقر می‌شوند به‌شیوۀ خاص سعی می‌کنند که فرهنگ مردم محل در واقع مستعمره را تغییر بدهند و این کار را در همۀ کشورهای شمال آفریقا انجام دادند یعنی حالا کشف حجاب، تخریب بنیان خانواده، تغییر هویت زن الجزایری در این‌جا و جالب است که وقتی استعمار سختشان به پایان می‌رسد و از آن‌جا بیرون می‌روند هم‌چنان این استعمار نرم باقی می‌ماند یعنی این وجه از استعمار فرانسوی‌ها که تا انتهای هویت کشور استعمار‌شده می‌تازند و آن را تخریب می‌کنند وجه ممیزۀ استعمارگران فرانسوی است خب این‌جا قاعدتاً زمانی حاکم عثمانی داشته و الآن هم حاکم عثمانی حسین پاشا هنوز هست این چه عکس‌العملی را نشان می‌دهند عکس‌العمل‌ حکومت عثمانی چیست؟ کشورهای همسایه حکام مسلمان همسایه آیا عکس‌العملی دارند در قبال این رفتار … پس از حملۀ فرانسوی‌ها در ژوئن هزار و هشتصد و سی علی‌رغم جنگ هفده روزه میان قوای عثمانی حاکم در الجزایر و فرانسوی‌ها حسین پاشا طی قرارداد دی بورمن تسلیم فرانسه می‌شود و خاک الجزایر را ترک می‌کند پس از عظیمت حسین پاشا فرانسوی‌ها سه گروه را در مقابل خودشان دارند گروه اول عمدتاً وابستگان به عثمانی هستند که در شرق الجزایر در منطقۀ قسنطینه مقاومت می‌کنند گروه دوم بربرها هستند که در منطقۀ قبایل یا کابیلا در جنوب مدیترانه به مقابله با فرانسوی‌ها برمی‌خیزند گروه سوم هسته‌های دینی مردمی هستند که به فتوای زعیم قبیله‌شان به دفاع می‌پردازند در منطقۀ غرب الجزایر در وهران به فتوای محی‌الدین که مرجع دینی منطقه است مردم به دفاع از سرزمینشان می‌پردازند و پس از چندی عبدالقادر فرزند محی‌الدین موفق می‌شود قبایل زیادی را با هم متحد کند و فرانسوی‌ها را مجبور به عقب‌نشینی کند تا آن‌جا که آنها مجبور می‌شوند با عبدالقادر مصالحه کنند و طی قرارداد دی میشال در سال هزار و هشتصد و سی و چهار او را امیر‌المؤمنین خطاب کنند اما پس از چندی در سال هزار و هشتصد و چهل و هفت به‌واسطۀ خیانت سلطان مراکش عبدالقادر مجبور به تسلیم می‌شود … خب رسیدیم به خیانت مسئله‌ای که در آندلس هم اتفاق افتاد چند قرن قبل و امیرنشین‌های آندلس بعضاً در اختلاف با یکدیگر رفتند با کاستیلی‌ها یا به قول خودشان قشتالیون هماهنگی و همراهی و بر ضد مسلمانان توطئه کردند و نهایتاً یکی‌یکی شهرهای آندلس از دست رفت و به فرو‌پاشی آن تمدن انجامید این‌جا هم صحبت از خیانتی است که ظاهراً امیر مراکش مرتکب می‌شود چی بوده ماجرا … بله می‌دانیم که ساختار اجتماعی اعراب قبیله‌ای عشیره‌ای است و این باعث می‌شود که آنها رهبری واحدی نداشته باشند و در واقع این بزرگترین نقطه ضعف آنهاست فرانسوی‌ها که این نقطه ضعف را به خوبی شناسایی کرده بودند از آن بهره‌برداری کردند آنها رئیس قبیله را می‌خریدند و به این واسطه قبیله را منفعل می‌کردند یا روبه‌روی سایر قبایل قرار می‌دادند و این منتج می‌شد به به‌جان هم افتادن اعراب در ماجرای عبدالقادر هم به‌واسطۀ سه تا قراردادی که ما مطالعه کردیم راجع به عبدالقادر متوجه شدیم که عبدالقادر چندین‌بار از این منفذ گزیده‌شده در سال هزار و هشتصد و سی و چهار طی قرارداد دی میشال که فرانسوی‌ها جالب است این متن آن قرارداد است … که طی آن عبدالقادر را امیر‌المؤمنین خطاب کردند فرانسوی‌ها تقلب کردند و نسخۀ فرانسوی متفاوت از نسخۀ عربی تنظیم شد و منافع خودشان را … جالبه یعنی تقلب در متن ترجمه خب چی بود … و در نسخۀ فرانسوی منافع خودشان را گنجاندند این ادامه دارد در هزار و هشتصد و سی و هفت باز وقتی که فرانسوی‌ها در موضع ضعف هستند و مجبور می‌شوند دو سوم خاک الجزایر را به عبدالقادر بدهند تا بروند در شرق و احمد بای را بتوانند شکست بدهند آنها به واسطۀ آن چیزی‌که در قرارداد تافنه می‌گنجانند دو سال بعد مجدد جنگ را با عبدالقادر کلید می‌زنند در قرارداد تافنه روح خضرا به‌عنوان مرز بین محدودۀ عبدالقادر و فرانسوی‌ها مشخص می‌شود اما در لحظات آخر ژنرال بوژو یک کلمه‌ای را در قرارداد می‌گنجاند که به معنی ماوراء است و بعداً بعد از دو سال در هزار و هشتصد و سی‌ و نه ژنرال سالیوان والی به استناد به این کلمه می‌آید و نیروهای خودش را از رود خضرا رد می‌کند و مجدد با عبدالقادر مشغول به جنگ می‌شود … یعنی الآن آن چیزی‌‌که ما روی نقشه دیدیم تفاوت متن عربی قرارداد بود با ترجمۀ فرانسوی و فرانسوی‌ها در ترجمۀ مربوط به خودشان تا رود را نگفته بودند تارود و ماورای رود که بعد با استناد به این تقلب در قرارداد یا غشِ در معامله می‌آیند و بعد از این‌که آن اضطرارشان مرتفع می‌شود مطالبه می‌کنند بقیۀ آن سرزمین را … یعنی این‌ها ید طولایی در تقلب دارند … تقلب در قرارداد اروپایی‌ها مسبوق به سابقه است … اما در قرارداد طنجه فرانسوی‌ها سلطان مراکش را تحت فشار قرار می‌دهند و او را تهدید می‌کنند به اشغال کشورش و از این طریق وادارش می‌کنند تا حمایتش را از عبدالقادر بردارد و دیگر سلاح او را تأمین نکند عبدالقادر هم با توجه به این‌که در قرن نوزدهم پیشرفت اساسی در سلاح جنگی اتفاق افتاده بوده دیگر نمی‌تواند در جبهۀ جنگ با فرانسوی‌ها توفیقی کسب کند و به‌خاطر همین سه‌سال بعد در هزار و هشتصد و چهل و هفت طی قرارداد لاموری سییِر تسلیم فرانسوی‌ها می‌شود و باز هم فرانسوی‌ها بد‌عهدی می‌کنند و علی‌رغم مفاد قرارداد مبتنی بر ارسال عبدالقادر به کشور ثالث عربی او را به فرانسه تبعید می‌کنند اما مسئله این‌جاست که مراکش هم از این ماجرا مصون نمی‌ماند و پس از چندی توسط اروپایی‌ها اشغال می‌شود خب الخائنُ لایفلح ظاهراً این‌بار هم کسی که خیانت کرد خودش از عوارض آن خیانت در امان نماند و به امیر مراکشِ خیانتکار هم رحم نکردند این سرنوشتی بوده که ظاهراً بر سر خیلی‌ها آمده در شمال آفریقا آن روز بر سر عبدالقادر چه آمد بعد از تسلیم‌شدن با او چه رفتاری کردند … علی‌رغم این‌که عبدالقادر قرار بود طبق مفاد عهدنامه به عکای فلسطین یا اسکندریۀ مصر فرستاده شود فرانسوی‌ها طبق رویۀ ثابت بدعهدی کردند و او را ابتدا به تولون پس از آن به دژی در پو و نهایتاً به آمبوآز منتقل کردند و تا سال هزار و هشتصد و پنجاه و دو عبدالقادر در آن‌جا زندانی بود … زندان تولون همان زندان ژان والژان در بینوایان است؟ بله همان زندان ژان والژان هست عبدالقادر که فرزند مرجع دینی انقلابی زمان حافظ قرآن مؤسس ده‌ها مدرسۀ قرآنی و البته یک صوفی بود فرماندۀ غیوری بود که پانزده سال در جنگ سخت دلاورانه جلوی دشمن ایستادگی کرده بود اما در جنگ نرم سیاستمداری ساده بود و بصیرت لازم برای مواجهه با دشمن را نداشت به‌همین خاطر بارها به دشمن اعتماد کرد و هر بار سیلی سختی خورد در طول پنج سال زندان از هزار و هشتصد و چهل و هفت تا هزار و هشتصد و پنجاه و دو فرانسویان آرام آرام موجبات تغییر تفکر و مستحیل‌شدن انگیزۀ انقلابی عبدالقادر را محیا کردند در دژ پو مدیر دژ ماسونی به نام دلا روش بود که جلسات لژ هنری چهارم را در دژ برگزار می‌کرد نگهبان عبدالقادر را هم ماسونی به نام اسکوفیه قرار دادند که مسلط به زبان عربی بود و به همین خاطر توانست به واسطۀ همدلی و هم‌زبانی با عبدالقادر ذهنیت او را با تشکیلات فراماسونری هم‌سو کند در نهایت بعد از این بستر‌سازی ناپلئون سوم که خودش رئیس دولت بد‌عهدی است که عبدالقادر را زندانی کرده می‌آید و عبدالقادر را آزاد می‌کند و حقوقی سالیانه صد هزار فرانک برایش مقرر می‌کند پس از او عبدالقادر هم یک اسب عربی به ناپلئون سوم هدیه می‌دهد و یک شمشیر از او هدیه می‌گیرد و با ناپلئون سوم در شانزه‌لیزه هم قدم می‌شود و تعهد می‌کند که دیگر به الجزایر برنگردد و در آن‌جا اخلال نکند و حتی تا آن‌جا پیش می‌رود که در نامه‌ای به ناپلئون سوم می‌نویسد دیگران وعده‌هایی به من دادند که هرگز به آنها وفا نکردند و شما بی آن‌که به من وعده‌ای بدهید مرا آزاد کردید من این نیکی را هرگز فراموش نمی‌کنم دقت به بفرمایید این را دارد به دشمن متجاوزی می‌گوید که هم‌چنان کشورش را در اشغال دارد عبدالقادر به‌واسطۀ آزادیش از زندان همه چیز را از یاد برده آن‌قدر مستحیل‌شده که متوجه نیست که اقداماتش و صحبت‌هایش چه تأثیری بر مقاومت الجزایر دارد چه تأثیری بر مردمش دارد عبدالقادر بعد از آزاد‌شدنش به سوریه می‌رود و در سوریه در درگیری هزار و هشتصد و شصت جبل‌العامل لبنان که بین دو طایفۀ موارنه و دروز اتفاق می‌افتد که موارنه‌ها تحت‌الحمایۀ یک لژ ماسونی فرانسه هستند و دروزی‌ها تحت‌الحمایۀ لژ ماسونی انگلیس هستند به نفع لژ ماسونی فرانسه پادرمیانی می‌کند و کنسول فرانسه و هزاران تن از موارنه‌ها را پناه می‌دهد فرانسه هم به‌واسطۀ این خوش‌خدمتی حقوق سالیانه‌اش را از صد‌هزار فرانک به صدوپنجاه‌هزار فرانک افزایش می‌دهد و به او نشان افتخار لژیونر می‌دهند از طرف لژ هنری چهارم هم به او پیشنهاد عضویت می‌دهند هم نشان گوهرین لژ را به او می‌دهند عبدالقادر در مقابل این پیشنهاد عضویت در لژ ماسونی یک صحبت جالبی دارد می‌گوید این که شما بر آن شده‌اید بین اندیشۀ خود و من پیوند برقرار کنید یک موهبت الهی است جالبه این حاکی از این است که مشکلات اساسی در اعتقادات عبدالقادر وجود دارد چرا که حق و باطل با هم جمع نمی‌شوند و این که ایشان می‌خواهد اندیشه‌های خودش را با اندیشۀ ماسون‌ها پیوند بزند نشان می‌دهد که ایشان هم بر صراط باطل است چرا که باطل با باطل تجمیع می‌شود عبدالقادر مرزگذاری بین خودش و دشمن را کامل از یاد می‌برد و فرانسوی‌ها از نام، شهرت، نفوذ و شخصیتش بین اعراب استفاده می‌کنند و او را از فرماندۀ انقلابی به آلت‌دستی تبدیل می‌کنند که مطامع و منافع آنها را تامین می‌کند در نهایت عبدالقادر در هزار و هشتصد و شصت و چهار بعد از این‌که دارد از سفر حج برمی‌گردد در مراجعت به سوریه سر راه به مصر می‌رود و در آن‌جا رسماً به عضویت لژ ماسونی اهرام درمی‌آید وقتی به سوریه برمی‌گردد در آن‌جا لژ ماسونی شام را پایه‌گذاری می‌کند و حتی در هزار و هشتصد و هفتاد و هفت که ماسون‌ها همۀ افکارشان را علنی کردند و شعار خداباوری را کنار گذاشتند باز هم عبدالقادر از ماسون‌ها تبری نمی‌جوید چون خیلی از مسلمانانی که رفته بودند در تشکیلات ماسونی در این زمان تبری جستند ولی عبدالقادر این کار را نمی‌کند و تا آن‌جایی که ما می‌دانیم فرزندان و نوادگان ایشان همه‌‌شان ماسون شدند و نمونۀ بارز آن محمد‌سعید الجزایری است که در این تصویر کنار بومدین یکی از رئیس‌جمهورهای بعد از استقلال ما او را می‌بینیم که این هم جای سؤال دارد ارتباط … فرد سمت چپ محمدسعید الجزایری … بله ایشان تا قطب‌الاعظمی لژ هم پیش رفتند یعنی بالاترین درجۀ ماسونی را گرفتند عجب سرنوشتی نمی‌دانم باید چی گفت قاعدتاً خب صوفیان شمال آفریقا این نقطه ضعف را داشته‌اند که در مبانی اعتقادی بالاخره خیلی استوار نبودند و بیشتر اهل سلوک و طریقت و در واقع صفای روح خود را می‌دانستند ولی در وقت خطر و این‌طوری می‌بینیم که کم می‌آوردند و این سرنوشت عبرت آموزی است ضمن این‌که البته غیر از حالا نقطۀ ضعفی که در آرای صوفیه ما می‌بینیم این نقطۀ شیطنت را در مدل استعماری فرانسه باید جستجو کنیم ببینید یک استعمارگری در همان شمال آفریقا است به‌نام ایتالیا که وقتی لیبی را می‌گیرد رهبر انقلابیون و مبارزین لیبی عمر مختار را در واقع اسیر می‌کند و ژنرال گرازیانی او را اعدام می‌کند و می‌گوید تو عبرت خوبی هستی برای این‌که دیگر کسی با ما نجنگد اما مدل فرانسوی این‌گونه است که هیچ‌وقت عبدالقادری را که پانزده‌سال با آنها جنگیده اعدام نمی‌کند چون می‌داند اعدام او از او یک شهید و یک قهرمان خواهد ساخت این شهید را زندانی می‌کند این شهیدِ در واقع بالقوه را زندانی می‌کند و از او یک مزدور و ماسون می‌سازد کسی که در جنگ سخت آن‌طور جنگیده در جنگ نرم حالا می‌بینید که کم می‌آورد و کار به قدم‌زدن در شانزه‌لیزه می‌انجامد که ظاهراً فعل خیلی پر مخاطره‌ای است برای رهبران سیاسی و بعد هم می‌بینیم که در واقع رسماً به‌ ناپلئون سوم دارد آن‌طور عرض ارادت می‌کند بینندگان محترم این برنامه که در برنامه‌های قبل ما را همراهی کردند در برنامه یا مجموعه برنامه‌های انقلاب کبیر فرانسه خاطرشان هست ناپلئون سوم همان جلاد معروف کمون پاریس است هزار و هشتصد و هفتاد و یک است که مردم پایتخت خودش را به توپ بست و کثیری را کشت حالا این آدم می‌شود نماد تمدن و دمکراسی و آزادی و آن جملات قرینِ چاپلوسی که عبدالقادر نثار دیکتاتوری مثل ناپلئون سوم می‌کند و بعد هم می‌رود و دیگر مشکل‌گشای آنها می‌شود گرهی که از الجزایری‌ها نگشود می‌رود و در حوزۀ منافع امپریالیستی فرانسه مشغول می‌شود مدال می‌گیرد حقوق ماهیانۀ بالا می‌گیرد … آقای دکتر یک نکتۀ جالب هم هست این‌که بعد از استقلال جنازۀ عبدالقادر را به‌عنوان قهرمان ملی برمی‌گردانند همین آقای بومدین برمی‌گرداند در الجزایر برایش مقبره می‌سازند به‌عنوان قهرمان ملی … و این هم اشتباه بعدی و خب این‌که نهایتاً وقتی این همه اشتباه در آن لایه‌های مدیریتی یک انقلاب اتفاق می‌افتد طبیعی است که همین افراد حاضر می‌شوند در جنگ جهانی دوم بروند به‌عنوان سرباز در خدمت ارتش فرانسه یا لااقل ارتش فرانسۀ آزاد ژنرال دو‌گل بجنگند و کشته بدهند به این امید که روزی به آنها استقلالشان را بازگردانند و قاعدتاً ما می‌بینیم که اعتماد به فرانسوی‌ها چه تاوان سختی داشته و مدل استعماری آنها چه‌قدر متفاوت است از مدل استعماری دیگران خب از این انقلاب جدید از آن‌چه که در می هزار و نهصد و چهل و پنج اتفاق افتاد بیشتر بفرمایید … پس از اشغال فرانسه توسط آلمان نازی فرانسه الجزیره را به‌عنوان پایتخت خودش اعلام می‌کند و تلاش می‌کند مردم الجزایر را تشویق کند به شرکت در جنگ جهانی دوم به‌همین دلیل دو تا اقدام اساسی انجام دادند اقدام اولشان این بود که ژنرال پیروتن حاکم فرانسوی وقت الجزایر می‌آید و بیانیۀ آزادی فرحت عباس را که در آن خواستار تدوین قوانین متناسب با فرهنگ الجزایر شده را به‌عنوان اساسی برای اصلاحات در آینده می‌پذیرد اقدام دیگر این است که ژنرال دوگل در قالب طرح تحمیلی خیالی وایولت می‌آید و کشته‌شدگان الجزایری در جنگ را شهروند فرانسه اعلام می‌کند طرح وایولت مبنی بر این بود که آدم‌های خوش‌خدمت الجزایری را به‌عنوان شهروند فرانسه بپذیرند با این دو اقدام مردم تحریک می‌شوند و در جنگ شرکت می‌کنند اما بعد از جنگ متوجه می‌شوند که وعدۀ سران فرانسوی دروغ و فریبی بیش نبوده و آنها حاضر نیستند از مواضع خودشان کوتاه بیایند به‌خاطر همین در هشت می هزار و نهصد و چهل و پنج مردم پرچم عبدالقادر را به اهتزاز در می‌آورند و شعار‌های استقلال طلبانه سر می‌دهند فرانسوی‌ها هم در مقابل به سرکوب مردم می‌پردازند و در مدت تقریباً دو هفته بیش از چهل و پنج هزار الجزایری را می‌کشند جالب است که در جنگ جهانی اول کل کشته‌شدگان الجزایری چهل و هشت هزار نفر است بعد از جنگ جهانی دوم این‌ها طی دو هفته چهل و پنج هزار الجزایری را قتل‌عام می‌کنند … عجب فاجعه‌ای یعنی یک‌بار به‌خاطر منافع فرانسه چهل و هشت هزار کشته دادند تا فرانسه بتواند به سرزمین اشغال‌شدۀ خودش برگردد و جالب است که جبهۀ آزادی‌بخش فرانسه چقدر نامش شبیه جبهۀ آزادی‌بخش ملی الجزایر هست و فرانسوی‌ها وقتی کشورشان اشغال می‌شود حق دارند جبهۀ آزادی‌بخش تشکیل بدهند دیگران را به وحدت فرا‌بخوانند چهل و هشت هزار الجزایری را قربانی کنند برای این‌که سرزمینشان را از آلمان‌ها پس بگیرند نوبت بعد چهل و پنج هزار الجزایری را در جشن پیروزی می‌کشند که چرا شما طالب استقلال هستید یعنی آدم فقط می‌تواند سکوت کند این از آن عبرت‌های عجیب تاریخ است که خب قبول وعده‌های فریبندۀ اروپایی‌ها چه تاوان سختی دارد برای یک ملت، این عکس همان کشتار بود که ما دیدیم؟ بله البته این منجر به یک نتیجه شد و آن‌هم این بود که تمام گروه‌های سیاسی در الجزایر به این نتیجه رسیدند که تنها راه رسیدن به استقلال مبارزۀ مسلحانه است به‌خاطر همین همه‌شان زیر چتر FLN جمع شدند که ما یک کلیپی را هم راجع‌ به FLN تهیه کردیم اگر اجازه بدهید با جبهۀ آزادی‌بخش ملی الجزایر در کلیپ آشنا بشویم … بسیار خب با هم می‌بینیم خلف وعده‌های سران فرانسوی نارضایتی مردم الجزایر را پس از پایان جنگ جهانی دوم در پی داشت که منجر به فاجعۀ هشت می هزار و نهصد و چهل و پنج شد پس از انحلال جامعۀ دوستان بیانیۀ آزادی اعضای سابق این جامعه انتخابات پارلمان محلی را تحریم کردند و با عدم حضور خود نقش گروه‌های سوسیالیستی را قوت بخشیدند این گروه‌ها که بخشی از احزاب چپ فعال در فرانسه بودند پس از مدتی هویت مستقل یافتند اما از طرح وایولت که الجزایر را وابسته به فرانسه می‌خواست طرفداری می‌کردند در سال هزار و نهصد و پنجاه و چهار جبهۀ آزادی‌بخش ملی الجزایر که به FLN معروف است در راستای مبارزۀ مسلحانه با اشغالگران تشکیل شد و پس از مدتی تمامی گروه‌های سیاسی الجزایری به غیر از حزب کمونیست الجزایر حمایت خود را از آن اعلام کردند اعضای جبهۀ آزادی‌بخش تا سال هزار و نهصد و پنجاه و شش مبارزات خود را در مناطق اروپایی‌نشین گسترش دادند در همین ایام تونس و مراکش استقلال رسمی خود را به‌دست آوردند اما الجزایر هم‌چنان در آتش نبرد و درگیری می‌سوخت این چنگ‌اندازی اهمیت فراوان الجزایر برای استعمار غرب را نشان می‌داد پس از بالا‌گرفتن درگیری‌ها جبهۀ آزادی‌بخش ملی رسماً از زنان برای حضور در مبارزات مسلحانه دعوت کرد هیجان مبارزات شمار زیادی از زنان الجزایر را از کانون خانواده به حضور در تشکیلات FLN کشاند تا وظایف خطیری هم‌چون حمل سلاح و بمب‌گذاری را برعهده بگیرند از این‌رو با توجه به بازرسی بدنی زنان محجبه توسط پلیس فرانسه زنان چریک حجاب را کنار گذاشته و با پوشش زن اروپایی مبارزه را ادامه دادند و این در حالی بود که فرانسویان علی‌رغم سال‌ها تلاش برای حذف حجاب‌اسلامی زنان نتوانسته بودند این مهم را محقق سازند چنان‌که در سیزدهم می هزار و نهصد و پنجاه و هشت فرانسویان عده‌ای از زنان الجزایری شامل خدمتکاران، خانواده‌های اروپایی، کارمندان دولتی و حتی روسپی‌ها را به صحنه آورده و حجاب‌شان را به‌عنوان مظهر زن الجزایری همراه با فریادهای زنده‌باد الجزایری فرانسوی در میدان مرکزی شهر الجزیره برداشتند با شعله‌ور شدن آتش مبارزات مسلحانه دولت فرانسه در سال هزار و نهصد و پنجاه و هفت حدود پانصد هزار نفر از نیروهای خود را متشکل از چتربازان و تکاوران ارتش به سرکردگی ژنرال ماسو عازم الجزایر کرد در این دوران ایستگاه‌های گشت؛ محاصره، بازداشت، شکنجه اعدام و کشتارهای دسته‌جمعی به اوج خود رسید با اقدامات ددمنشانۀ ژنرال ماسو سران جبهۀ آزادی‌بخش در خاک الجزایر همگی کشته یا دستگیر شدند هواپیمای احمد بن‌بلا نیز که از ارکان FLN به‌شمار می‌رفت با توطئۀ دولت فرانسه و کشورهای همسایه ربوده شد و بن‌بلا مدتی در فرانسه زندانی گردید هم‌چنین درگیری داخلی میان FLN و هواداران مصالی الحاج قربانیان بسیاری از مردم الجزایر گرفت با این حال مردم مسلمان الجزایر مصمم‌تر از آن بودند که با این وقایع از انقلاب خود دست بکشند در سال هزار و نهصد و پنجاه و هشت FLN دولت موقت الجزایر را در کشور مصر تشکیل داد و فرحت عباس به‌عنوان رئیس این دولت انتخاب شد درهمان سال با حضور ژنرال دوگل در رأس دولت فرانسه جمهوری پنجم این کشور آغاز شد دوگل از جهتی حاضر به از دست دادن حاکمیت خود در الجزایر نبود و از طرفی توان مقابله با حرکت انقلابی مردم را نداشت دوگل طی نطقی در سال هزار و نهصد و شصت خواستار صلح شد و اعلام کرد به شرط تشکیل یک کنفرانس صلح میان سران FLN و دولت فرانسه و برگزاری رفراندوم حاضر به تأیید استقلال الجزایر است مذاکرات میان طرفین به مذاق ساکنین اروپایی الجزایر خوش نیامد و کشمکش‌هایی را میان اروپایی‌تبارها و دولت فرانسه به‌وجود آورد به‌تبع این کشمکش‌ها چهار ژنرال فرانسوی در روز بیست و دو آوریل هزار و نهصد و شصت و یک دست به کودتای نظامی زدند که به دستور دوگل سرکوب و دستگیر شدند اندکی بعد رفراندومی در الجزایر برگزار شد و اکثریت مردم برخلاف انتظار دوگل خواهان استقلال کامل الجزایر شدند پس از رفراندوم روند مذاکرات منتج به انعقاد موافقت‌نامۀ اویان در ماه مارس هزار و نهصد و شصت و دو شد موافقت‌نامۀ اویان منافع فرانسه را در الجزایر تضمین کرد که طی آن حفظ اموال فرانسویان مقیم، باقی‌ماندن الجزایر در حوزۀ پولی فرانک، استقرار پایگاه نظامی، استخراج منابع تا پانزده سال نصیب فرانسه گردید با پذیرفته‌شدن این موافقت‌نامه استقلال الجزایر به‌طور رسمی در پنجم ژوئن هزار و نهصد و شصت و دو اعلام گشت و استعمار مستقیم فرانسه در الجزایر پس از صد و سی و دو سال خاتمه یافت بسیار خب کار تصویری را که تیم شما تهیه کرده بود در مورد جبهۀ آزادی‌بخش الجزایر دیدیم و اطلاعات خوبی به ما افزود در این کلیپ این‌طور مشاهده کردیم که حزب کمونیستی هم به اقتضای سال‌های جنگ سرد در الجزایر شکل‌گرفته که خیلی مواضع آن با مواضع جبهۀ آزادی‌بخش الجزایر همسو نیست در این باب اگر توضیحی دارید بفرمائید که ماجرای زاویۀ میان حزب کمونیست و جبهۀ آزادی‌بخش ملی الجزایر چه بود … واقعیت ماجرا این است که مسلمانان با بیرق اسلام به خیزش درآمده بودند و طبیعی است که با کمونیست که پایه‌اش بر الحاد است مخالفت داشته باشند جالبه بدانیم که در آن برهه از زمان استالین دستور می‌دهد که کمونیسم با غالب ملی‌گرایی در شمال آفریقا توسعه پیدا کند حزب کمونیست الجزایر یا همان ACP بخشی از حزب کمونیست فرانسه است که در سال هزار و نهصد و بیست تشکیل می‌شود و در نهایت در هزار و نهصد و سی و شش از حزب کمونیست فرانسه مستقل می‌شود واقعیت این است خیلی از گروه‌های سوسیالیستی که مشغول به فعالیت بودند برای داشتن حمایت مردم سعی می‌کنند اندیشه‌هایشان را مخفی کنند همان‌طوری که در دستور استالین هم این بارز هست ما این را دیدیم به‌خاطر همین پس از تشکیل FLN هم‌چنان حزب کمونیست زاویه‌اش را با FLN حفظ می‌کند تا این حمایتِ اتفاق بیفتد آن چیزی که پس از استقلال الجزایر اتفاق می‌افتد یعنی حاکم‌شدن تک‌حزبی سوسیالیستی توسط بن‌بلا و بعد بومدین همان کمونیسم است که لباسی دیگر بر تن کرده عده‌ای تا مدت‌ها بر این باور بودند که الجزایر کوبای دیگر خواهد شد اما با مبارزات اسلام‌گراها این اتفاق نیفتاد خب دیدیم که فرانسۀ از اشغال نازی‌ها رسته به‌همت جبهۀ آزادی‌بخش ملی فرانسه، نبردهای پارتیزانی و آن‌همه افتخاراتی که برای جبهۀ ملی آزادی‌بخش فرانسه قائلند و حالا خودشان با نام فیقی فقانس(Free France) از آن دوره یاد می‌کنند از آن ارتش هنوز هم گویا در روزهای خاص در میدان اصلی پاریس تجمعی دارند و از بازماندگان آن جبهۀ نجات ملی‌شان در واقع تقدیر می‌کنند از جبهۀ آزادی‌بخش خودشان برای الجزایری‌ها ظاهراً چنین حقی قائل نبودند و مبارزین آزادی‌خواه الجزایری را کشته‌اند با توجه به داییۀ آزادی‌خواهی فرانسه خیلی مهم است بدانیم این جنایت در دورۀ کدام دولتمردان فرانسوی اتفاق افتاده کدام دولت کدام دولتمردان این جنایت را مرتکب شده‌اند … بله واقعیت این است که این در دورۀ یک دولت سوسیالیست اتفاق می‌افتد در دورۀ دولت سوسیالیست آقای گی موله که شاید بارزترین شخص کابینۀ ایشان برای ما آقای فرانسوا میتران باشد … بله ایشان را فکر می کنم اکثر افرادی که خاطرات دهۀ شصت انقلاب اسلامی ایران را به‌یاد دارند فرانسوا میتران را هم حتماً به‌عنوان یک رئیس‌جمهوری که با جمهوری اسلامی ایران اصلاً مواضع خوبی نداشت به خاطر می‌آورند آقای میتران یک سوسیالیست تمام عیار است یعنی آزادی‌خواه در دورۀ جوانی، دیکتاتور در دورۀ میانسالی و ترکیبی از این دو در پایان عمر در دورۀ کهنسالی در شروع مبارزۀ مسلحانۀ مردم الجزایر آقای میتران وزیر کشور فرانسه است و مسئولیت مستقیم کنترل مستعمرات و از جمله الجزایر با ایشان است بعد از آن ایشان وزیر دادگستری می‌شوند و با حکم مستقیم ایشان چهل و پنج‌تن از الجزایری‌ها مستقیماً به گیوتین سپرده می‌شوند آقای میتران حکم حکومت نظامی را در الجزایر صادر می‌کند و این باعث می‌شود که ارتش فرانسه به آن‌جا برود و مردم را بدون هیچ‌گونه بازپرسی شکنجه یا تیرباران کنند و در آن‌جا فجایع بسیاری خلق کنند اما آقای میتران در خلال سال هزار و نهصد و هشتاد و یک تا هزار و نهصد و نود و پنج رئیس‌جمهور فرانسۀ مدعی حقوق بشر بودند و تمام قد از صدام حمایت کردند و در واقع دومین تأمین‌کنندۀ سلاح عراق به‌شمار می‌آمدند … کاملاً یادمان است آن سال‌ها را بله … یکی دیگر از کارهایی که این خبیث در حق کشور ما انجام داده همان بحث خون‌های آلوده به ویروس اچ آی وی است که عدۀ زیادی از هموطنان ما را درگیر کرده و هم‌چنان و تا امروز ما درگیر مشکلات آن هستیم در وقت ریاست‌جمهوری ایشان اتفاق افتاد خب آقای متقی تا این‌جا که خیلی اخبار تلخی دیدیم از جنایتکاری فرانسوی‌ها در الجزایر عکس‌العمل علمای الجزایر در قبال این تهاجم فرهنگی فرانسوی‌ها چه بود این‌طور که فرانسوی‌ها کمر به انهدام فرهنگ اسلامی الجزایر بسته‌اند قاعدتاً علمای مسلمین هم باید عکس‌العملی نشان داده باشند از این برای ما بگویید اشغالگران فرانسوی در چند مرحله سبک زندگی غربی را جایگزین آموزه‌های اسلامی و نظام فرهنگی مبتنی بر اسلام و قرآن کردند ابتدا مساجد را تخریب کردند مدارس و کتابخانه‌ها و بناهای هویتی الجزایر را از بین بردند و نمونه‌های فرانسوی را جایگزین آن کردند در اقدام دیگر جایگزینی زبان فرانسه به‌عنوان زبان اصلی در تمام ادارات، روابط حاکم و مراودات این تغییر به قدری مؤثر بود که بن‌بلا دومین رئیس‌جمهور الجزایر می‌گوید زمانی‌که خواستم با اتحادیۀ عرب ارتباط برقرار کنم مجبور شدم به زبان فرانسه صحبت کنم چراکه زبان عربی را فراموش کرده بودم … جالبه مبارزین ضد فرانسه باید به زبان فرانسه صحبت کنند خب دیگر چه کردند … تحریف کتب تاریخ و نشر گستردۀ آن که الجزایر را بخشی از فرانسه معرفی می‌کرد در مرحلۀ بعد تأسیس رادیو صدای الجزایر بود که از پاریس پخش می‌شد و به‌نام الجزایر فرهنگ غربی را اشاعه می‌داد با ایجاد مراکز فرهنگی بزرگ در سراسر الجزایر اقدام به توزیع گستردۀ روزنامه و مجلات از قبیل روزنامۀ لوموند ‌کردند که هفتاد و هشت هزار تیراژ داشت و از این طریق جریان فرهنگی را مدیریت و هدایت می‌کردند بسترسازی برای جولان روشنفکرانی وابسته به غرب مثل ژان پل سارتر، خانم سیمین دوبوآر، آلبر کامو و فرانس فانون تا وضع جامعۀ الجزایری را به‌نفع خودشان ترسیم کنند در سینما هم چهرۀ مردم الجزایر را خشن و بی‌عاطفه معرفی می‌کردند و به آداب و سنن بومی مردم الجزایر توهین می‌کردند اما در مرحلۀ دیگر جنگ صلیبی جدیدی راه انداختند در قالب جریان تبشیری و میسیونر‌های مذهبی امثال … از بدو ورودشان به الجزایر … از بدو ورود به الجزایر امثال کاردینال لاویژری که با صلیبی بر دوش شانه به شانۀ سربازان اسلحه به‌دست وارد الجزایر می‌شدند و به اسم مسیح فرانسه را محبوب مردم الجزایر معرفی می‌کردند ژنرال دوگل هم در کتاب خاطراتش اشغال الجزایر را یک جنگ صلیبی مقدس اعلام می‌کند فرانسویان اشغالگر در اقدامی دیگر علاوه بر جریانات تبشیری مسیحی از عباس افندی پیشوای وقت بهائیت درخواست کمک می‌کند تا برای مستعمرات شمال آفریقا از جمله الجزایر مبلغ بهائی اعزام کند عباس افندی ابوالفضل گلپایگانی که مبلغ ارشد بهائیت بود را به الجزایر می‌فرستد تا ضمن اعلام نسخ دین اسلام تفکر جهادی اسلام را با آموزه‌های بهائیت در بین مردم الجزایر از بین ببرد خیلی عجیب است یعنی خب بهائیت از ابتدا می‌دانستیم که ذیل سلطۀ استعماری انگلستان شکل می‌گیرد فرانسه حاضر است از آن حوزه هم یک فرقۀ مضله را به یاری بطلبد برای این‌که اسلام واقعی را در الجزایر سرکوب کند و باز عکس‌العمل علما چیست در مقابل این همه انحراف … در مقابل این تهاجم همه جانبه سه نوع واکنش اتفاق افتاد واکنش اول تحصیل‌کردگان الجزایری که در فرانسه بودند که به‌شدت مجذوب فرهنگ غرب شده بودند و به‌دنبال استحالۀ کامل الجزایر در فرانسه بودند واکنش دوم گروهی بودند که توانستند تحت‌تأثیر احزاب چپ و کمونیستی با شعار ملی‌گرایی کارگران الجزایری مشغول در فرانسه و الجزایر را ساماندهی کنند مثل مصالی الحاج که تشکل ستارۀ شمال آفریقا را راه‌اندازی کرد واکنش سوم گروهی از علمای دینی بودند که خطر جنگ فرهنگی را حس کرده بودند و در جهت احیای هویت عربی اسلامی از اواسط دهۀ دوم قرن بیستم حرکت‌هایی را آغاز کردند و توانستند در سال هزار و نهصد و سی و یک تشکل علمای مسلمان الجزایر را با رویکرد غالباً فرهنگی به رهبری عبدالحمید بن بادیس شروع کنند بن بادیس که متأثر از جریان اصلاحی محمد عبده و جمال‌الدین اسدآبادی در مصر بود با شعار اسلام دین ما عربی زبان ما و الجزایر وطن ما به مقابلۀ با فرهنگ اشغالگران پرداختند کارهایی که کردند عبارتند از راه‌اندازی مراکز فرهنگی در نقاط مختلف الجزایر مثل باشگاه نادی الترقی که محل تجمع علما و ادبا از سراسر الجزایر بود و خطابه‌های روشنگرانه در آن ایراد می‌شد چاپ روزنامه و مجلات در دفاع از حقوق الجزایریان تشجیع و تشویق مردم به قیام علیه استعمار و بصیرت‌افزایی ازجمله المنتقد، الشهاب و البصائر که به‌سرعت از سوی دشمن توقیف و سرکوب می‌شد تربیت نسل تحصیل‌کرده و آگاه برای مقابله با جریان‌های صوفیۀ منحرف‌شدۀ وابستۀ به فرانسه تعریف کتب تاریخی در جهت حفظ زبان عربی و توجه به میراث گذشتگان به‌کارگیری شعر به‌عنوان مهم‌ترین رسانۀ موجود در ایجاد روحیۀ جهاد و شهادت و بازتاب اجتماعی که سینه به سینه نقل می‌شد و امکان توقیف هم نداشت ایجاد مساجد و مدارس قرآنی و آموزش کودکان از طریق قرآن که تنها در سال هزار و نهصد و سی و دو ششصد مدرسۀ قرائت قرآن تأسیس شد … خب خیلی اتفاقات مهمی افتاده و با این اوصاف یک حجمی از مقابلۀ اسلامی را هم داریم تکمیله‌ای هم دارید به این معنا … با این اوصاف تا اوایل دهۀ چهل میلادی مقدمات فرهنگی لازم برای انقلاب و کسب استقلال فراهم شده بود و مدیریت جریان مقاومت در این برهه با شعار اسلام و هدایت شبکۀ علما و با محوریت مساجد و مدارس قرآنی صورت گرفت تا جایی که با شروع حرکت جبهۀ آزادی‌بخش ملی حمایت جمعیت علما موجب مشروعیت‌بخشی به تشکیلات سوسیالیستی FLN شد ولی در واقع رهبران FLN از اسلام به‌عنوان ابزاری قدرتمند در جهت تشجیع و همراه‌کردن مردم برای انقلاب استفاده کردند ولی متأسفانه به محض به قدرت رسیدن با ایجاد نظام دیکتاتوری سوسیالیستی هم محوریت مساجد هم شبکۀ علما و هم اسلام را به حاشیه راندند و موجب شدند انقلاب تورپیدو(Torpedo) شده و در نطفه خفه شود در چین حداقل پوستۀ کمونیسم حفظ شد ولی در الجزایر متأسفانه حتی پوستۀ اسلام را هم حفظ نکردند … خب می‌رسیم به قرارداد استقلال الجزایر قرارداد اویان در سال هزار و نهصد و شصت و دو بالاخره ژنرال دوگل می‌پذیرد بعد از هشت سال کشمکش و جنگ و خونریزی و کشته‌شدن یک و نیم میلیون الجزایری بالاخره استقلال الجزایر را با شرایطی به آنها بدهد آیا در این قرارداد استقلال هم مثل دورۀ عبدالقادر این‌ها تقلب کردند باز یا در متن این قرارداد استقلال باز شیطنتی شده واقعیت این است که مفاد قرارداد اویان حاکی از این است که فرانسه پیگیر این است که کلونیالیسم را تبدیل به نئوکلونیالیسم بکند استعمار را به استعمار نو تبدیل بکند در واقع با جایگزین‌کردن روش‌های نوین هستی مردم الجزایر را به شیوه‌ای نو به یغما ببرد امپریالیسم دولت فرانسوی زمان اشغال را از الجزایر بیرون می‌برد و عده‌ای روشنفکرمآب دست‌نشانده را جایگزین می‌کند تا منافعش را هم‌چنان تأمین کنند و ماهیت و نتیجۀ انقلاب الجزایر چیزی جز این نیست بسیار خب انقلابی که با این همه تلخی و خون دل حاصل شده بود ظاهراً دارد فرجام تلخی پیدا می‌کند از این فرجام تلخ برای ما بیشتر بگویید … ما یک کلیپی تهیه کردیم که وقایع پس از استقلال و سایر مسائل در آن هست اگر اجازه بدهید برویم آن کلیپ را ببینیم تا این فرجام برای ما مشخص بشود … بسیار خب می‌بینیم با پیروزی انقلاب الجزایر دولت موقت مستقر در مصر به الجزایر آمد و فرحت عباس رئیس‌جمهور الجزایر شد اما کمتر از یک‌سال بعد به‌علت بروز اختلاف با سران سوسیالیست FLN از قدرت کناره‌گیری کرد و احمد بن‌بلا بر مسند ریاست‌جمهوری تکیه زد و پیاده سازی الگوی سوسیالیستی در حکومت را دنبال کرد جمعیت علمای مسلمان به ریاست شیخ بشیر ابراهیمی سوسیالیسم را ارتداد خواند و خواستار ارائۀ الگوی عدالت اجتماعی اسلامی شد موضع‌گیری سران اسلام‌گرا موجب شد تا بن‌بلا سایر احزاب را منحل و سیستم تک‌حزبی را مستقر کند و بشیر ابراهیمی را محصور سازد با استقرار سیستم تک‌حزبی بشیر ابراهیمی نسبت به وقوع جنگ داخلی هشدار داد دوران بن‌بلا دوام چندانی نیاورد و در سال هزار و نهصد و شصت و پنج سرهنگ هواری بومدین طی کودتایی بن‌بلا را از قدرت ساقط کرد و خود زمامدار امور الجزایر شد بن‌بلا به اتهام عدول از اصول انقلاب ابتدا زندانی و سپس به بیروت منتقل و در ویلایی محصور شد علی‌رغم گذشت سه‌سال از خروج اشغالگران الجزایر هم‌چنان درگیر جنگ قدرت میان سران حاکم و تلاش آنها برای حذف یکدیگر بود بومدین تلاش کرد هر دو جریان اسلام‌گرا و سوسیالیسم را جذب نموده و مدیریت کند لذا جامعۀ الجزایر در دورۀ سیزده‌سالۀ حکومت وی بیشترین ثبات سیاسی را داشت پس از مرگ بومدین در سال هزار و نهصد و هفتاد و هشت دولت وی تحت مدیریت رابح بیطاط به پایان رسید و شاذلی بن جدید رئیس‌جمهور الجزایر شد که این آغازی بر بی‌ثباتی جامعۀ الجزایر بود پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و ارائۀ الگوی حکومتی مبتنی بر اسلام موجب خود باوری و رونق احزاب اسلام‌گرا در الجزایر گردید در سال هزار و نهصد و هشتاد دانشجویان مسلمان طی تظاهراتی خواستار احیای ارزش‌های اسلامی و بازگشت به خویشتن شدند پس از آن سلسله تظاهرات اسلام‌گرایان به وسیلۀ دولت بن جدید سرکوب گردید در این راستا جنبش اسلامی مسلحانۀ الجزایر در سال هزار و نهصد و هشتاد و دو تشکیل شد تلاش‌های اسلام‌گرایان بن جدید را وادار کرد تا در سال هزار و نهصد و هشتاد و نه نظام تک‌حزبی را به چند حزبی تغییر دهد پس از این تغییر شصت حزب در الجزایر تشکیل شد که در این میان جبهۀ نجات اسلامی شاخص‌ترین حزب اسلام‌گرا به‌شمار می‌آمد این حزب در انتخابات سال هزار و نهصد و نود به رهبری عباس مدنی حائز اکثریت آرا شد پیروزی جبهۀ نجات اسلامی اختلافات دولت با اسلام‌گرایان را شدت بخشید و با فشار نظامیان بن جدید انتخابات پارلمانی را لغو و از سمت خود استعفا کرد شورای نظامی حکومت الجزایر را به‌دست گرفت و محمد بوضیاف را به‌سمت ریاست‌جمهوری منصوب کرد بوضیاف پس از کشتار بیش از صدهزار نفر از مخالفین لغو انتخابات محاکمۀ سران جبهۀ نجات اسلامی را که از سوی نظامیان متهم به خشونت و تخریب شده بودند با هدف آرام‌کردن جو جامعه به تعویق انداخت که موجب شد به‌دست افسر محافظ خود ترور شود شورای نظامی سرهنگ علی کافی را به ریاست‌جمهوری منصوب کرد او محاکمۀ سران اسلام‌گرا را پیگیری نمود که طی آن عباس مدنی و علی بالحاج به دوازده سال زندان محکوم شدند پس از زندانی‌شدن آنها یک دوره درگیری میان اسلام‌گرایان و ارتش اتفاق افتاد که بیش از ده هزار کشته بر جای گذاشت این کشتارهای بی‌رحمانه علیه مردم الجزایر عملاً مورد تأیید غرب قرار گرفت و هیچ اعتراضی از سوی دول غربی در بر نداشت ژنرال امین زروال که توسط شورای عالی نظامی در سال هزار و نهصد و نود و چهار به ریاست‌جمهوری منصوب شد عباس مدنی و علی بالحاج را از زندان خارج و در خانه‌هایشان محصور کرد و از این طریق تلاش نمود به خشونت‌ها پایان داده و آشتی ملی را رقم بزند او که سعی داشت چهرۀ حکومت را دموکراتیک جلوه دهد انتخابات آزاد را مطرح کرد اما با حذف کلیۀ کاندیداها به جز عبدالعزیز بوتفلیقه حیات نظام دیکتاتوری را در الجزایر تداوم بخشید برای من که خیلی شگفت‌انگیز و بهت‌آور بود ولی وقتمان خیلی کم است برای جمع‌بندی پایانی چه دارید … طی تحقیقات گسترده‌ای که داشتیم همیشه این سؤال برای ما مطرح بوده که واقعاً این چه استقلالی برای الجزایر بود آیا واقعاً این استقلال است که از سال هزار و نهصد و شصت تا سال هزار و نهصد و شصت و پنج یعنی تقریباً سه سال حتی بعد از به‌اصطلاح استقلال الجزایر فرانسه در خاک الجزایر هفده مرتبه آزمایش اتمی انجام می‌دهد که اولین آزمایش اتمی او که در سال هزار و نهصد و شصت انجام می‌شود پنج برابر قدرتش بیشتر از بمبی است که آمریکا بر سر مردم هیروشیما در ژاپن انداخت فرانسویان اشغالگر چهل و دو هزار نفر از مردم الجزایر را به‌عنوان موش آزمایشگاهی در معرض تشعشعات اتمی قرار می‌دهد تا شدت تخریبش را روی جسم انسان بسنجد خب دیگر چه دارید … خدمت شما عرض کنم که فرانسه‌ای که دم از آزادی می‌زند فرانسه‌ای که ادعای حقوق بشرش گوش فلک را کر کرده فرانسه‌ای که ادعای مبارزه با تروریسم دارد از جمجمۀ سران مبارز الجزایری موزه ساخت … وای این‌ها سرهای بریده است … بله این‌ها جمجمۀ سران الجزایری است که بردند در کشور خودشان و در موزۀ مردم‌شناسی قرار دادند ما قبلاً در انقلاب کبیر فرانسه دیدیم که بزرگترین گورستان تاریخ زیرِ پاریس کاته کمب و هر سری را که قطع می‌کردند در انقلاب و بعد بحث کمون و غیره به کاته کمب زیر پاریس می‌بردند گویا یک موزۀ مستقل برای رهبران شهید انقلابی الجزایر (برپا کردند) این‌ها الآن مومیایی شده چه جوریه … هجده هزار جمجمه در این موزه قرار دارد که همۀ آن از مردم الجزایر است پانصدتای آن شناسایی شدند که این‌ها سران قبایل بودند این‌ها را نگه داشتند سرهای شهدای الجزایری را نگه داشتند رئیس‌جمهور وقت فرانسه آقای ماکرون بابت این مسئله عذرخواهی کرد اما حاضر به پس‌دادن جمجمه‌ها نیستند برای من جالب است واقعاً وقتی که فرانسوی‌ها دم از حقوق بشر می‌زنند من همیشه پیش خودم فکر می‌کنم آخر این حقوق بشر است این دموکراسی است این‌که شما از این آزادی‌خواهی است که از سر آزادی‌خواهان این موزه برپا بشود موزه بسازیم عذرخواهی کنیم پس ندهیم این اوج نفس‌سالاری است که شما سر جمجمۀ قربانیانتان را بیایید بگذارید در موزه و مردمتان بروند آنها را تماشا کنند والا نمی‌دانم چه بگویم برنامۀ ما وقتش تمام شده و من در این حد از برنامه‌های دوران که تا به حال توفیق اجرایش را داشتیم هیچ برنامه‌ای نبوده که فرجامش را با این اشمئزاز تمام بکنم و این حس تنفر از آن چیزی که با نام آزادی از آن یاد می‌کنند و فرجامش این است که با آزادی‌خواهان کشورهای دیگر این می‌کنند خب برای بینندگان محترمی که تا این ساعت ما را دنبال کردند این توضیح را که در هر برنامه می‌گوییم تکرار می‌کنم که منابع پژوهشی این تیم و کلیپ‌های تصویری‌شان را بر روی سایت برنامه dorantv می‌توانند ببینند و دانلود کنند چون هیچ وقتی نمانده به اتفاق پژوهشگران محترم تیم انقلاب الجزایر با شما خداحافظی می‌کنم تا دورانی دیگر بدرود حرکت جدیدی که حوزۀ علمیۀ نجف هست پدید می‌آید اما سؤال این است که چرا سیاست طغرل‌بیک سلجوقی و اعقاب او در قبال شیعیان این همه سخت و متعصبانه بود چه چیزی آنها را وادار کرده بود که این‌طور در قبال شیعیان خشن رفتار کنند … این‌ها اقوام صحرانشینی بودند که به‌خاطر جنگاوری‌شان می‌توانستند مناطقی از ایران را فتح بکنند اما وجاهت شرعی برای حکومت بر مردم را نداشتند خودشان هم واقعاً پایبند به هیچ فرقه‌ای یا مذهبی نبودند بنابراین وابسته بودند به مذهب وزیرشان یعنی تا زمانی که وزیر حنبلی روی کار است اشعری‌ها کاملاً قتل‌عام می‌شوند زمانی‌که خواجه نظام الملک اشعری روی کار می‌آید این نسبت برعکس می‌شود حملۀ مغول در دو مرحله صورت می‌گیرد به سرزمین‌های اسلامی مرحلۀ اول چنگیز هست که این واقعه را شکل می‌دهد و مرحلۀ دوم هولاکو این کار را انجام می‌دهد … که نوۀ چنگیز می‌شود … هولاکو با سه مأموریت این حمله را آغاز می‌کند مأموریت اولش گرفتن قلعه‌های اسماعیلیه هست مأموریت دومش به اطاعت درآوردن خلیفۀ عباسی هست و مأموریت سومش فرستادن خواجه‌ نصیر‌الدین طوسی زعیم بعدی شیعه به چین هست … جالبه چرا خواجه نصیر زعیم بعدی شیعه در سال پانصد و نود و هفت هجری قمری در توس به دنیا می‌آید پدر ایشان شاگرد قطب‌الدین راوندی زعیم قبلی شیعه بودند خواجه در زمانی‌که حالا در شهر نیشابور حضور داشتند تمام علوم زمان را می‌آموزند و یک سال …

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها