قرن ۱۵ و ۱۶ (آغاز استعمار اسپانیا)
در ۲۷ اکتبر سال ۱۴۹۲، کریستف کلمب به سواحل شرقی جزیره کوبا پا گذاشت. در آن زمان اقوام سرخپوست «تاینو» و «سیونه به» در کوبا سکنا داشتند که تعداد آنها به یک میلیون تن میرسید. پس از رسیدن کلمب به این سرزمین، به تدریج اروپاییان وارد نواحی داخلی آن شده و در سال ۱۵۱۱ اسپانیاییها در آن مستعمره خود را دایر کرده و به استعمار مردم پرداختند. با کاهش جمعیت بومی جزیره، اسپانیاییها شروع به وارد کردن بردههای سیاه آفریقایی کردند. شهر هاوانا (هاوان) از سال ۱۵۹۰ به بعد مرکز عمده کارخانههای کشتیسازی در آنتیل شد و کوبا به مروارید جزایر آنتیل معروف شده بود. در این بین دریانوردان فرانسوی و انگلیسی پیوسته برای اسپانیاییهای مقیم کوبا ایجاد مزاحمت میکردن و آنها نیز به این منطقه چشم داشتند.
البته این نکته نیز لازم به ذکر است که در این دوران شاهد این هستیم که سرخپوستان بومی کوبا توسط استعمارگران به طور کلی از بین میروند!
قرن هفدهم و هجدهم در کوبا با گسترش دامنه دامداری و توسعه کشت نیشکر و توتون همراه بود. اشغال موقت هاوانا به وسیله انگلیسیها در نیمه دوم قرن هفدهم، نتیجه رقابتهای شدیدی بود که بین قدرتهای بزرگ اروپایی آن زمان وجود داشت و در همان زمان، کشت نیشکر کارگران سیاهپوستی را که تعدادشان یک میلیون نفر برآورد میشد، به کوبا جلب کرد. [۱]
قرن ۱۹
آمریکای لاتین در قرن ۱۹ بستر نهضتها و انقلابهای گوناگون بود. دامنه این انقلابها به کوبا نیز کشیده شده بود و تا اواسط قرن ۱۹ شورشهای زیادی علیه اسپانیا رقم خورده بود. سازماندهیشدهترین نهضت آن دوره در کوبا، جنگی ست ۱۰ ساله موسوم به جنگ اول استقلال که در حد فاصل ۱۸۶۸ تا ۱۸۷۸ رقم خورد. این جنگ اگرچه با شکست انقلابیون پایان یافت، اما دستاورد بزرگی بود، زیرا هیمنه اسپانیا را بعد از چند قرن در هم شکست. در سال ۱۸۷۸، اسپانیا با قراردادی به نام قرارداد «زانخون» قولهای مساعدی به رهبران انقلاب داد و مجدداً خود حکومت کوبا را در دست گرفت. قانون اساسی اسپانیا دوباره جانشین قانون اساسی انقلابی و مفاد آن به مردم کوبا تحمیل شد. پس از آن اسپانیا با دو انقلاب دیگر علیه عهدنامه زانخون روبه رو گشت که هر دو انقلاب به شدت سرکوب شد. انقلاب اول را «آنتونیو ماسهئو» و انقلاب دوم را «رامون بلانکو» رهبری میکردند.[۲]
وقتی کوبا و انقلابیون در جای خود نشانده شدند و آرامش برقرار شد، اسپانیا مجبور شد برای نگهداری این آرامش امتیازاتی به مردم بدهد. برای نمونه در سال ۱۸۹۵ م اجازه داده شد که در «کورتس» نماینده داشته باشند؛ هر چند که نمایندگان کوبایی در اسپانیا از خود ارادهای نداشتند.[۳]
سال های پایانی قرن ۱۹
در کوششهای اسپانیا برای تشکیل یک جبهه متحد در مقابل آمریکا، تمام عوامل اثر معکوس داد. در ارتباط با انگلستان، مقررات تعرفهای به ضرر اسپانیا عمل میکرد. به علت تعرفههای سنگینی که اسپانیا در تجارت خارجی کوبا وضع کرده بود، داد و ستد بسیار اندکی بین انگلستان و کوبا یا سایر مستعمرات اسپانیا در «هند غربی» انجام میگرفت. بنابراین تجار انگلیسی از آزاد شدن این مستعمرات سود بسیاری نصیبشان میشد. همچنین بانکداران تحت نفوذ تجار انگلیسی بودند و سرانجام هم این تجار پیروز شدند.
در فرانسه نیز وضع مشابهی وجود داشت. اگر چه بزرگترین مقدار سهام اسپانیایی در دست فرانسویان بود، همچنین فرانسه خواهان ابقای وضع فعلی اسپانیا به منظور حمایت از ارزش اوراق قرضه این کشور بود، و نیز فرانسه در آن موقع از احساسات ضد آمریکایی لبریز به نظر میرسید، با تمام این احوال، دولت فرانسه بدون نظر انگلستان و روسیه دست به هیچ کاری نمیزد. دولت بریتانیا نیز اکنون موضع خود را روشن کرده و روسیه نیز به اطلاع همگان رسانده بود که کوبا متعلق به نیمکره ایالات متحده آمریکاست و روسیه هرگز خود را در سرنوشت این کشور به نفع اسپانیا درگیر نخواهد کرد. در واقع تنها آلمان بود که به درخواست اسپانیا در مورد دخالت نظامی آمریکا در کوبا روی موافق نشان داد و البته این بدان جهت بود که این کشور خود به تازگی به طرحهای ژئوپولیتیک این منطقه علاقمند شده و خواهان خریداری جزایر فیلیپین و سایر مستعمرات اسپانیا در اقیانوس اطلس بود. به ابتکار «ویلهلم دوم»، قیصر آلمان، این کشور کوشید تا همکاری همهجانبهای را در اروپا علیه دخالت نظامی آمریکا در کوبا سازمان دهد. وودفورد این مطلب را در ۹ فوریه ۱۸۹۸، به اطلاع ماکینلی رساند و رئیس جمهور را مطمئن ساخت که شایعات درباره همکاری قدرتهای اروپایی به ابتکار آلمان «بیاساس نیست». وودفورد در این گزارش اشاره میکند که انگلستان در این همکاری شرکت ندارد «و دلیل آن احتمالاً وضعیت چین است.»
اما کوششهای آلمان به جایی نرسید. همکاری قدرتهای اروپایی در این زمینه منوط به آن بود که آلمان خود بخواهد رهبری این سازماندهی را به عهده بگیرد. حال آنکه آلمان خواستار چنین چیزی نبود. طی دو هفته اول آوریل ۱۸۹۸، دخالت پاپ، رهبر مسیحیان جهان، در این مسأله بارقه امیدی برای صلح ایجاد کرد. در تاریخ ۲۶ مارس ۱۸۹۸، مقامات سیاسی آلمان با پاپ «لئو سیزدهم» تماس حاصل کردند و از وی درخواست نمودند تا در مخاصمات بین اسپانیا و شورشیان کوبا میانجیگری کند، زیرا قیصر آلمان معتقد بود از آنجا که پاپ هرگز سیاستهای اسپانیا در کوبا را ـ حتی در دوران سیاه ویلر ـ محکوم ننموده بود، بدون شک وساطت او اکنون در جامعه کاتولیک متعصب اسپانیا مثمر ثمر واقع میشد. پاسخ پاپ در بدو امر این بود که وی نمیتواند از اسپانیا بخواهد از مستعمره خود(کوبا) صرف نظر کند.
با وجود آزادیهای نسبی که در اوایل قرن نوزدهم برای مردم کوبا به وجود آمد، برخوردهای عمال اداری اسپانیایی حاکم و مردم جزیره دائماً رو به تزاید بود و نهضت آزادی و استقلالطلبی همانند سایر مستعمرات اسپانیا در آمریکای لاتین آغاز و در روند خود شدت یافت. کوبا در حقیقت آخرین کشور آمریکای لاتین بود که کوشش خود را برای خروج از یوغ استعمار اسپانیا آغاز کرد.
کوتاه سخن اینکه ریشههای سیاست کوبای این دوره آمریکا در منطقه کارائیب را، که به مداخله نظامی آن علیه اسپانیا منتهی شد، میتوان در پیدایش کاپیتالیسم انحصارطلب دولت ایالات متحده و تلاش دولت برای به دست آوردن بازارهای خارجی جستجو کرد. ریشههای سیاسی، اقتصادی و روانی نیز البته وجود داشته و هیچ تحلیلی از مجموع علل بروز این جنگ کامل نیست، مگر آن که عواطف انساندوستی، نقش مطبوعات جنجالی، غرق شدن ناو «مین» و نفوذ ایدئولوژیستهای توسعهطلب را نیز در آن سهیم بدانیم. اما اینها همه نیروی کمکی عوامل اقتصادی بودند. تسلط عوامل اقتصادی بر سلسله رویدادهایی که به درگیری جنگ منجر شد، نشان میدهد که «جنگ اسپانیا و آمریکا»، به راستی یک جنگ امپریالیستی بود.
حمله ائتلافی به نیروهای اسپانیا
در سحرگاه ۲۴ ژوئن، نیروهای ارتش آمریکایی به فرماندهی ویلر و یانگ و واحدهای داوطلب به فرماندهی سرهنگ دوم تئودور روزولت و سرهنگ «لناردوود» ناگهان «جنگ کوچک و مستقل» خود را علیه اسپانیاییها آغاز کردند. سربازان ویلر توانستند بدون توجه لاتن از حوزه اردوگاه خارج شوند، اما افراد یانگ به واحد کوبایی ژنرال گونزالس برخوردند که در خط مقدم جبهه در حال تبادل آتش با اسپانیاییها بود. اگر چه آمریکاییها توانستند نیروهای اسپانیایی را از لاس گوآسیماس عقب برانند، اما تلفات و خسارات جانی آنها به مراتب بیشتر از دشمن بود.
در هر صورت، برخورد لجوجانه لاس گوآسیماس که ضمناً درگیری رزمی نیروهای آمریکایی در کوبا نیز محسوب میشد، هیچ گونه اهمیت نظامی نداشت؛ اما همین برخورد باعث شد که تصویر غلط و کاذبی از نقش نیروهای کوبایی در این جنگ در اذهان نقش بندد تا آنجا که به زودی گناه تلفات سنگین آمریکاییها در لاس گوآسیماس به گردن کوباییها انداخته شد.
چند روز بعد، همین ابا و امتناع آمریکاییها از سهیم دانستن کوباییها در جنگ علیه اسپانیا، در نبرد سنخوان نیز مشاهده شد؛ در حالی که نیروهای کوبایی به فرماندهی گونزالس کلاول تمام وقت در میدان نبرد شرکت داشتند و در آخرین حمله نیز دوش به دوش نیروهای آمریکایی تا فراز تپهها مشغول مبارزه بودند.
شخصیت گارسیا از این حیث شایسته بسی احترام است، زیرا او اهانتهای آمریکاییان را نسبت به انقلاب کوبا و نسبت به خود که سخنگو و شخص اول منطقه اورینت بود، لحظهای تحمل نکرد. گارسیا در ۱۷ جولای، از تمام سمتهای خود استعفا نمود. وی اشاره میکند تنها وسیلهای که برای بلند کردن صدای اعتراض برای او باقی مانده، استعفا است.
اسپانیا به چند دلیل تسلیم شد: نخست اینکه یکی از استحکاماتش در کوبا به نام سانتیاگودو کوبا، به تصرف آمریکاییها درآمد. دیگر آنکه سایر نیروهایش در سراسر جزیره پس از سالها تلاش و مبارزه کوباییها تضعیف شده و تحلیل رفته بودند. همچنین بدین خاطر که نیروهای کوبایی از رسیدن قوای تقویتی به سانتیاگودو کوبا جلوگیری کردند. این عوامل، توأم با قدرت نیروی دریایی و زمینی آمریکا، پیروزی نهایی را میسر ساخت.
«کوبای آزاد ـ آزاد ولی سراسر ویران». این گزارش یک خبرنگار آمریکایی پس از پایان جنگ از کوبا بود. در پی متجاوز از سه سال جنگ سراسری و تمام عیار، اینک کوبا به صورت ویرانهای درآمده بود. (اگر چه نبرد «تپه سنخوآن» تقریباً به پایان مصیبتباری انجامید، ولی به هر حال راه را برای فتح سانتیاگودو کوبا باز کرد.)
ارتشهای اسپانیا و کوبا سراسر این سرزمین را دوباره و دوباره زیرپا نهاده و در هر سفر با مشعلهای آتش ویرانیها و خرابیهای تازهای بر جای نهاده بودند و با انفجارهای مداوم و آتشافروزی، اکثر خانهها و هر چه را که دور و بر آنها بود، منهدم نموده بودند. کوبا قبل از جنگ، در زمینه دامداری به حد خودکفایی رسیده بود. دشتهای وسیع و حاصلخیز کشور محل کاملاً مناسبی برای تغذیه و چرای دامها شده بود؛ اما تمام اینها در اثر حکومت جابرانه ژنرال ویلر تغییر کرد. ویلر دستور داد همه احشام، اسبها و قاطرهایی را که ارتش اسپانیا نمیتوانست از آنها بهره گیرد، بلافاصله به قتل برسانند ـ تا مبادا به دست شورشیان بیفتد. اکنون مراتع خالی و تقریباً تمام صنعت دامداری از بین رفته بود. از مجموع سه میلیون دام موجود در سال ۱۸۹۵، اینک کمتر از ده درصد هم باقی نمانده بود.
جنگ نه تنها عملاً اساس و شالوده اقتصاد جزیره را ویران ساخته بود، بلکه قسمت قابل ملاحظهای از جمعیت آن را نیز از بین برده بود. آن عده از آوارگانی که از تمرکزگاهها جان نسبتاً سالم به در برده بودند، اکنون میبایست با شرایط سخت ناشی از محاصره دریایی آمریکا دست و پنجه نرم کنند. کوبا که همیشه برای تأمین نان خود احتیاج به وارد کردن آرد از آمریکا داشت ـ اگر چه در سالهای آخر قبل از جنگ، به علت شرایط گمرکی اسپانیا، مجبور بود این آرد را از طریق اسپانیا به بنادر خود وارد نماید ـ با محاصره دریایی آمریکا، در مضیقه محرومیت از آرد وارداتی واقع شد. حتی به یک کشتی حامل محمولات صلیب سرخ برای «کمیته امداد کوبا» نیز اجازه ورود به کوبا داده نشد.
گزارشها علاوه بر بیان دردها و تشریح وضع اسفناک مردم کوبا، بر اشتیاق و آرزوی ملت برای بازسازی کشوری ویران تأکید داشت. کمکهای فردی و همکاریهای مشترک، متداول شده بود. وسایل کشاورزی موجود دست به دست و مزرعه به مزرعه میگشت و از آنها استفاده میشد، و اگر گاو نبود مردها خودشان خیش را میکشیدند.
نویسنده: معصومه سماوی
پینوشت
[۱] .کوبا ،سعیده حاج شریف برای دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، وزارت امور خارجه ، تهران ، ۱۳۷۴٫
[۲] . انقلاب های بزرگ جهان، خلاصه ۱۵ انقلاب بزرگ جهان، حسن بیانی، تهران ، جهان رایانه ، ۱۳۷۹، ص ۷۳.
[۳] . همان، ص ۷۱٫