با افول قدرت دودمان مروونژی، شارل مارتل، قدرت از دست رفته فرانکها را احیا نمود و در سال ۷۳۲ میلادی، به آکتین که توسط مسلمانان اسپانیا اشغال شده بود، کمک کرد و آنها را در نزدیکی پواَتیه با فرماندهی سوارهنظام قدرتمند خود شکست داد. نبرد پواَتیه، اعتبار فراوانی برای شارل مارتل به همراه داشت. در سال ۷۳۵، پادشاه آکتین تسلط فرانکها بر حکومت خویش را پذیرفت. لشکرکشیهای متعدد آنان به آکتین و پروانس این تسلط را قوام بخشید. در سال ۷۳۷، به دنبال مرگ تییری سوم، پادشاه مروونژی، شارل مارتل به رغم اینکه جرأت اعلان پادشاهی خود را نداشت، اما از قدرت لازم برای جلوگیری از انتخاب جانشین وی برخوردار بود. شارل پیش از مرگش در سال ۷۴۱، زمینه تقسیم حکومت پادشاهی را میان دو پسرش کارلومَن و پپَن کوتاهقامت[۱] فراهم ساخت. و این آغاز شکلگیری دومین دودمان مهم فرانسوی، یعنی کارولنژینها است که با به قدرت رسیدن شارلمانی، مقدمات تشکیل امپراتوری مقدس رم را به وجود میآورند.
پپن کوتاهقامت و شارلمانی
کارلومن در سال ۷۴۷، در صومعهای گوشهنشینی اختیار کرد و پپن کوتاهقامت بهعنوان تنها وزیر دربار در صحنه باقی ماند. گرچه در سال ۷۴۳، به ضرورت، دوباره یک پادشاه مروونژی برای مقابله با شورشی عمومی بر تخت نشست، اما به طور واضح پپن قدرت واقعی را در اختیار داشت. وی شورشگران را سرکوب کرد و موفق شد مسلمانان را از سپتیمانی(Languedoc امروزی) بیرون کند و بدین ترتیب، این ناحیه را تحت تسلط فرانکها درآورد. در سال ۷۵۱، پپن از پاپ زاکاری پرسید که چه کسی باید عنوان پادشاهی را دارا باشد، کسی که از قدرت برخوردار است (وزیر دربار) یا کسی که قدرت را در اختیار ندارد (پادشاه مروونژی)؟ در موقعیتی دشوار، به دلیل تهدیدهایی که از طرف لومباردها (حکومت پادشاهی پاوی) صورت میگرفت، پاپ قضیه را به نفع پپن فیصله داد. پپن که به عنوان پادشاه فرانکها برگزیده شده بود، آخرین پادشاه مروونژی را در صومعهای زندانی کرد. تاج پادشاهی توسط بونیفس قدیس بر سر وی گذاشته شد. در سال ۷۵۴، پاپ در برگزاری مراسم تاجگذاری بدعتی نهاد. برای اولین بار، یک پادشاه فرانک توسط نهاد کلیسا رسماً به عنوان پادشاه اعلام شد. دیگر اطاعت از پپن یک وظیفه دینی به شمار میآمد. در سالهای ۷۵۴ و ۷۵۶، پادشاه جدید برای سپاسگزاری از پاپ، در ایتالیا به مبارزه علیه لومباردها پرداخت، سرزمینهای مهمی را تصرف کرد و آنها را به پاپ واگذار نمود. پپن کوتاهقامت به عنوان بنیانگذار حکومت پاپی نیز محسوب میشود. پیش از مرگش در سال ۷۶۸، وی به تقسیم قلمرو پادشاهی خویش بین دو پسرش کارلومَن و شارل (شارلمانی یعنی شارل کبیر) مبادرت کرد.(ریویر، ۱۳۹۰: ۶۲-۶۴)
مرگ کارلومن در سال ۷۷۱ سبب شد تا شارلمانی به عنوان تنها پادشاه فرانکها شناخته شود. وی از قامتی بلند و سبیلی پرپشت برخوردار بود؛ اما صدای بسیار زیری داشت. شارلمانی فعالیت بسیار زیادی داشت؛ بیوقفه و از هر طرف قلمرو پادشاهیش را گسترش میداد و به لشکرکشیهای نظامی متعدد دست میزد. این پادشاه باهوش، مستبد و حتی گاهی اوقات بیرحم، از سپاه نیرومندی که سوارهنظام انبوه، عنصر اصلی آن را تشکیل میداد (۵۲ هزار نفر در مواقع عادی که ۱۲ هزار نفر از ایشان را سوارهنظام تشکیل میداد)، بهرهمند بود. هر سال در ماه می به دستور امپراتور، تعداد زیادی از مردان آزاد و کاملاً مجهز، به سپاه ملحق میشدند و این سپاه بلافاصله عازم میدان نبرد میشد. ارابههایی با پوشش چرمی، سربازان را همراهی میکرد. خدمت نظام برای خرده کشاورزان آزاد که به «میدان نبرد ماه می[۲]» احضار میشدند، وظیفهای طاقتفرسا محسوب میشد. تجهیزات یک سرباز سوارهنظام معادل بهای ۲۰ گاو ماده بود و کنت هر سرباز سوارهنظام غایب را به پرداخت ۶۰ سو[۳] جریمه میکرد. بسیاری از مردان آزاد ترجیح میدادند آزادی خود را از دست دهند و تحت حمایت یک ارباب بزرگ قرار گیرند. در عوض، لشکرکشیهای نظامی متعدد برای پادشاه فرانکها این امکان را فراهم میآورد تا اشراف را زیر نظر بگیرد. قبل از عزیمت به جنگ، شارلمانی به امر قضاوت میپرداخت و اشراف را در تهیه و تدوین قوانین سهیم میکرد. بیدرنگ، این قوانین موسوم به فرامین سلطنتی، فصل به فصل، مکتوب و ثبت میشد. همچنین، لشکرکشیهای نظامی که مدت آن کم بود (از ماه می تا ماه اکتبر)، امکان دستیابی به غنائم جنگی و تصرف سرزمینهای جدید را فراهم میکرد. شارلمانی بلافاصله آنها را بین اشراف تقسیم میکرد. قلمرو پادشاهی فرانکها به سرعت گسترش یافت. شارلمانی قلمرو پادشاهی لومباردها را در پاوی تصرف کرد (۷۷۴-۷۷۳)، باویر[۴] را به قلمرو خود الحاق نمود (۷۸۸) و آوارها[۵] را که در دشت مجارستان مستقر بودند، در سال ۷۹۶ شکست داد. لشکرکشی فرانکها گاهی اوقات با مقاومتهای شدیدی روبهرو میشد. برتونها همواره نافرمانی میکردند. شارلمانی همچنین موفق نشد بر اسپانیای مسلمان تسلط یابد. در سال ۷۷۸، وی در ساراگوس شکست خورد و عقبه سپاهش که فرماندهی آن به عهده رولان، مارکی[۶] منطقه بریتانی بود، توسط باسکها در گردنه رونسوو[۷] کشته شدند. با وجود این، در سال ۸۰۱ فرانکها موفق به تصرف بارسلون شدند. در شمال، از سال ۷۷۲ به بعد، شارلمانی دست به عملیاتهای متعددی علیه ساکسونها زد؛ زیرا حملات آنها قلمرو پادشاهی وی را تهدید میکرد. شورش خشونتبار ساکسونها در سال ۷۷۸، فرانکها را با مشکل مواجه ساخت. نزدیک به ۳۰ سال نبرد بیوقفه و سرکوب شدید (پس از یک شورش، ۴۵۰۰ نفر از رؤسای ساکسونها گردن زده شدند) لازم بود تا سرانجام بر ساکس[۸] استیلا یابند. قلمرو پادشاهی فرانکها که مرکز آن را اوسترازی کهن تشکیل میداد، گسترش و وسعت یافت. مساحت آن در حدود یک میلیون و دویست کیلومتر مربع بود و جمعیتی بالغ بر ۱۵ تا ۱۸ میلیون نفر را در خود جای داده بود. در ۲۵ دسامبر سال ۸۰۰، تاج امپراتوری مسیحیت غربی توسط پاپ لئون سوم در روم بر سر شارلمانی نهاده شد. این عنوان ابهت بسیاری برای پادشاه فرانکها به ارمغان آورد و او را نه تنها به یک رهبر بزرگ سیاسی، بلکه به رهبری مذهبی تبدیل کرد. امپراتوری بیزانس از این واقعه بسیار ناراحت شد؛ اما خلیفه مسلمانان، هارونالرشید، تحت تأثیر شکوه شارلمانی سفرای خویش را همراه با هدایای بسیاری نظیر ساعت آبی، فیل و شطرنج، نزد وی فرستاد. (همان: ۶۴-۶۶)
بازسازی دولت
شارلمانی تلاش میکرد تا این امپراتوری را -که گالیای کهن تنها بخشی از آن را تشکیل میداد- از یک نظام اداری و یک دولت برخوردار سازد. گرچه امپراتوری به غیر از اخذ مالیاتهایی که بر حمل و نقل کالاها وضع شده بود، هنوز درآمد مالیاتی قابل توجه دیگری نداشت، اما در عوض، امپراتور از ثروت ارضی بسیار زیادی برخوردار بود که میتوانست از آن برای جلب نظر اشراف استفاده کند. بدین ترتیب، شارلمانی نزدیک به ۶۰۰ قلمرو وسیع و در حدود ۲۰۰ صومعه را در قبضه قدرت خود داشت. در سال ۷۹۴، اکس-لا-شاپل[۹] پایتخت ثابت قلمرو پادشاهی شد. منصب وزیر دربار از بین رفت، اما امپراتور همواره از جانب تعدادی از صاحبمنصبان عالیرتبه نظیر قاضیالقضات، خزانهدار، میرآخور، افسران سوارهنظام و غیره یاری میشد. کارکنان مذهبی کلیسای کوچک قصر به دستور دیوانسالار نگارش فرامین امپراتوری و ارسال مکاتبات را به عهده داشتند. در سراسر قلمرو امپراتوری، نزدیک به ۷۰۰ کنت منتخب از میان اعضای خانوادههای بزرگ، فرامین امپراتوری را اجرا میکردند، مردان آزاد را به خدمت نظام فرامیخواندند، ریاست دادگاه را به عهده میگرفتند و همچنین جریمههای نقدی را دریافت مینمودند. هر کنت به عنوان دستمزد خدمات خود، قطعه زمینی را مادامالعمر دریافت میکرد. وی همچنین گروه کوچکی از کارکنان اداری (در حدود ۱۲ نفر) را در اختیار داشت و یک ویکُنت[۱۰] نیز احیاناً به وی کمک میکرد. در نواحی مرزی پرمخاطره نظیر بریتانی و کاتالونی، کنتها دارای قدرت نظامی ویژهای بودند و مارکی نامیده میشدند. در مجموع، کارکنان اداری امپراتوری بیتردید بین ۸ تا ۹ هزار نفر تخمین زده میشدند. در شهرها، کماکان شخصیت پرنفوذ و مقتدر، اسقف بود که توسط امپراتور منصوب میشد. شارلمانی که فردی بیاعتماد و بدگمان بود، به طور مرتب هیأت بازرسی (اغلب یک کنت و یک اسقف) را به ایالات میفرستاد. آنها مأموریت نظارت و بازرسی را به عهده داشتند. و بالاخره اینکه امپراتور از تمام مردان آزاد بالای ۱۲ سال، پیمان سرسپردگی میگرفت. این پیمانها که در سالهای ۷۸۹، ۷۹۳ و ۸۰۲ منعقد شد، رشته وفاداری به امپراتور را به صورت شبکه بزرگی در سراسر قلمرو امپراتوری میگستراند. همچنین، ارتباطات بین خود افراد نیز رو به گسترش بود. پس از دهقانان آزاد خردهپا، اکنون نوبت جنگجویان بود که برای خود فردی را به عنوان ارباب جستجو کنند. از پایان قرن هشتم، بین رودهای لوار و راین، فرهنگ لغات و آیینهای ورود به نظام فئودالی شکل گرفت. یک «واسال» با گذاشتن دستهایش در دستان یک «ارباب»، مراتب «وفاداری و احترام» خود را به وی اعلام میکرد. واسال متعهد میشد که به هنگام جنگ به ارباب خود یاری رساند، او را راهنمایی کند و در عوض ارباب نیز واسال را تحت حمایت خویش قرار میداد و بهعنوان پیشکش قطعه زمینی را که بعدها «تیول» نام گرفت، بهصورت مادامالعمر به وی میبخشید.(همان: ۶۷-۶۹)
گرچه امپراتوری کارولنژی نسبتاً منظم و سازمانیافته به نظر میرسید، اما ضعیف و ناپایدار بود. امپراتوری از تمرکز کافی برخوردار نبود و شارلمانی به برخی از مناطق نظیر آکیتن استقلال زیادی داده بود. در آکیتن، پروانس، ایتالیا و آلمان، هیأتهای بازرسی دخالت نمیکردند و بسیاری از کنتها که به شخصیتهای بانفوذ و قدرتمندی مبدل شده بودند، در اجرای دستورات امپراتور سستی و کاهلی میکردند.(همان: ۶۹)
تمدن کارولنژی
دورهای که بین سالهای ۷۵۰ و ۸۵۰ واقع شده است، رشد دوباره جمعیت، ازسرگیری محدود فعالیتهای اقتصادی و مخصوصاً به وضوح بیداری یکباره فعالیتهای فرهنگی را شاهد بود. (همان)
طاعون از بین رفت و جمعیت در حال افزایش بود. برخی اسناد مکتوب مثل فرمان سلطنتی ویلیس و سند صومعه ایرمینون امکان شناخت بهتر زندگی روستایی را فراهم میآورد. صاحبان اراضی، املاک وسیع خود را (۲۸۵۰ هکتار در آناپ) تقسیم میکردند به «زمینهای اربابی» که حول یک خانه ییلاقی واقع میشد و مجموعهای از املاک کوچک (بین ۵ تا ۱۲ هکتار) یا «زمینهای دهقانی» که آنها را به روستاییان آزاد، زارعین وابسته به زمین و بردگان مستقر در اراضی، واگذار میکردند. زارعین وابسته به زمین و بردگان به صاحبان اراضی مالیات پرداخت میکردند و با کار طاقتفرسا بر روی زمین ارزش زمینهای اربابی را تضمین میکردند. این نظام موجب بهبود وضع زندگی بردگانی شد که ضمناً تعدادشان روزبهروز کاهش مییافت؛ اما برعکس، شرایط زندگی بسیاری از روستاییان آزاد خردهپا که تحت تسلط یک مالک بزرگ بودند، به وخامت گرایید. بهتدریج، جامعه بردگان و افراد آزاد به هم پیوست و بدین ترتیب طبقه دهقانان شکل گرفت که بر روی زمین کار میکردند.(همان: ۶۹ و ۷۰)
در این زمان در ایل-دو-فرانس[۱۱] گاوآهن سنگینی به وجود آمد که خاک برگردان آن میتوانست زمین را با عمق بیشتری شخم زند. در سندی که قدمت آن به سال ۸۰۰ برمیگردد، به یوغی اشاره شده است که کشاندن حیوانات بیشتری را امکانپذیر میساخت. استفاده از نعل نیز برای اولین بار در سال ۸۵۵ مطرح شده است. با این وجود، میبایست از هرگونه تعمیم استفاده از این ابزار اجتناب کرد. به عبارت دیگر، این نوآوریها به آهستگی رواج یافت. خیش هنوز بسیار مورد استفاده بود و زمینهایی که به خوبی کشت نشده بود، میبایست مدت زمان طولانی به آیش گذاشته میشد. بررسی فهرست ابزار موجود در قلمرو وسیع آناپ، از کمیابی شدید ابزار آهنی خبر میدهد، چرا که در آن فقط از دو بیلچه، دو داس و دو داس دستهبلند نام برده شده است. بر اساس تفاسیری که بر روی اسناد آن عصر صورت پذیرفته، میتوان میزان محصولات کشاورزی را خوب و مطلوب برآورد کرد.(همان: ۷۰)
فعالترین منطقه امپراتوری در شمال و در سرزمینی بین رودهای راین و موزل واقعشده بود. کنتوویک در ساحل مانش و دورستِد در ساحل پایین رود راین از بنادر فعال به شمار میآمد. بین ایتالیا (ونیز) و این منطقه از طریق راههای رشتهکوههای آلپ روابط تجاری به قوت خود باقی مانده بود. به رغم توقف ضرب سکههای طلا در قرن هفتم، بازارهای محلی متعددی به وجود آمد. جامعه تجار یهودی (وردن، ماکون، تروی، آرل و غیره) بهویژه در زمینه تجارت بردگان ملحد فروخته شده به مسلمانان اسپانیا همواره فعال بود. اغلب دیوارهای ساخته شده در قرون سوم و چهارم در اطراف شهرها، که شهر را در تنگنا قرار میداد، تخریب شد. آثار بسیاری نظیر دیوارهای جدید، صومعهها و کلیساهای جدید در لیون، متس، آراس ، رمی، منس، وین و غیره احداث شد.(همان: ۷۱)
شارلمانی زبان لاتین و حساب میدانست، دوست داشت که برایش کتاب بخوانند -کتاب مورد علاقهاش شهر خدا اثر آگوستینوس قدیس بود- اما نوشتن را بسیار دیر آموخت. شارلمانی مشوق تجدید حیات ادبی و هنری محسوب میشود. وی دانشمندان مشهوری نظیر پییر پیز و بهویژه آلکوئن انگلیسی را به قصر خود فراخواند. در قصر امپراتوری اکس-لا-شاپل مکتبی به منظور تعلیم و تربیت کشیشان جوان و اشرافزادگان ایجاد شد. در سایر نقاط امپراتوری، صومعهها و کلیساهای جامع مجموعههای آموزشی مشابهی تشکیل گردید که در آنها بر اساس یک برنامه مدون آموزشی، کشیشان آگاهتر و تعلیمیافتهتری تربیت میشدند. زبان لاتین که از ناخالصی مبرا شده بود، بازآموزی میشد و بدین ترتیب به زبان دانشمندان مبدل شد؛ اما برای عامه مردم قابل درک و فهم نبود. در صومعهها، فعالیتهای قابل ملاحظه مربوط به نسخهبرداری، امکان حفظ بخش قابل توجهی از تفکر عهد باستان را فراهم میکرد. از سال ۷۷۰ به بعد، یک شیوه جدید و بسیار واضح نگارش موسوم به حروف کوچک کارولین پدید آمد. دستنوشتهها اغلب به مینیاتورهای بسیار ظریف و گرانبها مزین شده بود. بدین ترتیب، اکس-لا-شاپل، تور، رمی، مِتس و سن دِنی به مهمترین مراکز روشنفکری و مذهبی مبدل شد. این کوشش برای بازآموزی فرهنگ کلاسیک در قرن نهم، ظهور آثار اصلی نظیر داستانهای تاریخی اِژینار و نیتار، نوشتههای آنکمار رمی و یا اندیشههای ژان اسکات را میسر میساخت. شارلمانی که معمار بزرگی بود، بازگشایی کارگاههای روباز زیادی را تسهیل کرد. کلیسای قصر که در سال ۷۹۶، در اکس-لا-شاپل توسط اود مِتس معمار بنا شده بود و نیز کلیساهای ژرمینی-دِ-پره، سن-گال، فولدا و سن-ریکیه گواهی بر این پیشرفت است. سرود چندصدایی در مراسم مذهبی این دوره به وجود آمد.(همان: ۷۱-۷۳)
شارلمانی که خود را رهبر دنیوی مسیحیت میدانست، حمایت خویش را از کلیسا اعلام نمود. وی مشوق احداث صومعههای بِنِدیکتی بود و به منظور دعوت ساکسونها به آیین مسیحیت به اعزام مبلغان دینی مبادرت مینمود. امپراتور کشاورزان را مجبور میکرد تا بخشی از محصول خویش را (در اصل یکدهم یا عشریه) به کشیش کلیسای محل بدهند. کلیسا درصدد بود تا از برخی رسوم اجتماعی نظیر ربودن اجباری زنان و همچنین چندهمسری که سنخیتی با آیین مسیحیت نداشت، جلوگیری کند. شارلمانی که دارای چهار همسر پیدرپی و نیز شش همسر غیرقانونی بود، نمونه و الگوی خوبی به شمار نمیآمد؛ همانند دخترانش که آنها نیز مجرد ماندند درحالیکه همه دارای فرزند بودند.(همان: ۷۳ و ۷۴)
منبع:
- ریویر، دانیل (۱۳۹۰). تاریخ فرانسه: از آغاز تا رنسانس، ترجمه شهناز سلامی، تهران: اطلاعات.
پینوشت:
[۱] Pepin le Bref – Pepin the Short
[۲] Le champ de mai
[۳] واحد قدیم پول فرانسه که معادل یک بیستم فرانک است.
[۴] La Baviere
[۵] Les Avars
[۶] مارکی (Marquis) لقبی اشرافی پایینتر از دوک و بالاتر از کنت است. در این دوره، این عنوان به کسی اطلاق میشد که فرماندهی نظامی در نواحی مرزی را به عهده داشت.
[۷] Roncevaux
[۸] La Saxe
[۹] Aix-la-Chapelle
[۱۰] «Le vicomte» لقبی اشرافی پایینتر از کنت است.
[۱۱] Ile-de-France