متن حاضر با عنوان «امپراتوری رم دو قسمت میشود و عاقبت به شبحی مبدل میگردد»، نامه ۳۳ام جواهر لعل نهرو به دخترش در کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» است. نهرو در این نامه نگاهی گذرا دارد به دوران امپراتوری روم(یا رم) مسیحی که متشکل از دو قسمت رم شرقی و غربی بود.
***
تاریخ نامه: ۲۴ آوریل ۱۹۳۲
« …در اوایل قرن چهارم میلادی – در سال ۳۲۶ پس از میلاد – کنستانتین شهر قسطنطنیه را در نزدیکی شهر باستانی «بیزانسیوم» بنیان نهاد و پایتخت امپراتوری خود را از شهر قدیمی رم به این «رم نو» در کنار تنگه بسفور منتقل ساخت.
نگاهی به نقشه بیفکن. خواهی دید که این شهر جدید کنستانتینوپل بر لبه اروپا ایستاده است و بهسوی قاره عظیم آسیا چشم دوخته است و یک نوع حلقه ارتباط میان دو قاره میباشد. بسیاری از راههای بازرگانی زمینی و دریایی از این شهر عبور میکرد و موقعیت آن برای یک شهر و یک پایتخت بسیار علی و مناسب بود.
کنستانتین بسیار خوب انتخابی کرد اما خود او یا بهتر بگوییم جانشینانش ناچار شدند که بهای گرانی برای این تغییر دادن پایتخت بپردازند. همانطور که شهر رم از آسیای صغیر و نواحی شرقی امپراتوری رم بسیار دور بود، پایتخت تازه هم از سرزمینها و نواحی غربی امپراتوری مانند گل (فرانسه) و بریتانیا و اسپانیا زیاد فاصله داشت.
برای مقابله با این مشکل تا مدتی در یکزمان دو امپراتور در رم سلطنت میکرد که یکی مقرش در شهر رم بود و دیگری در قسطنطنیه. این کار در واقع موجب تقسیم امپراتوری رم به دو دولت غربی و شرقی گشت، اما امپراتوری غربی که پایتختش شهر رم بود مدت زیادی در مقابل این ضربت دوام نیاورد و نمیتوانست در مقابل مردمی که آنها را «بار بارها» مینامید از خود دفاع کند، بهزودی «گتها» که یکی از قبایل ژرمنی بودند بر رم تاختند و آن را غارت کردند. بعد «واندال ها» و «هونها» فرارسیدند و امپراتوری رم غربی در هم فروریخت و از هم پاشید.
لابد شنیدهای که بارها کلمه «هون» استعمال شده است. در دوران جنگ اخیر[۱] انگلیسیها این کلمه را به آلمانیها اطلاق میکردند که نشان بدهند آلمانیها خیلی بیرحمانه و وحشیانه رفتار میکنند. در حقیقت در دوران جنگ هرکس یا تقریباً همهکس عقل و منطق خود را از دست میدهد و آنچه از تمدن و خوشرفتاری و انسانیت آموخته است از یاد میبرد و به شکلی بیرحمانه و وحشیانه رفتار میکند . آلمانیها چنین رفتاری داشتند اما انگلیسیها و فرانسویها هم مثل آنها بودند و از این لحاظ میان آنها تفاوت زیاد وجود نداشت.
کلمه «هون» یک نوع کلمه و عبارت مخصوص برای سرزنش کردن شده است و به همین قرار کلمه «واندال» نیز چنین مفهومی پیداکرده است. احتمال دارد که هونها و واندال ها خیلی خشن بودند و بیرحمانه رفتار میکردند و خسارات هنگفتی به بار میآوردند، اما باید در نظر داشته باشیم که آنچه درباره آنها میدانیم مطالبی است که دشمنان آنها یعنی رومیها نقل کردهاند و نمیتوان انتظار داشت که آنها در قضاوت خود بیطرف و بیغرض بوده باشند.
درهرحال گتها و واندالها و هونها امپراتوری رم غربی را همچون یک خانه مقوایی لگدکوب کردند و در هم کوبیدند. شاید یکی از جهاتی که آنها توانستند بهآسانی چنین کاری را انجام دهند آن بود که دهقانان در دوران حکومت رم بهشدت فقیر شده بودند و آنقدر از آنها مالیات گرفتهشده بود و چنان در زیر بار قرض فرو رفته بودند که از هر نوع تغییر وضعی استقبال میکردند، هم چنانکه دهقانان فقیر هند امروز از هر تغییری که در فقر و تیرهروزی هولناکشان روی دهد استقبال خواهند کرد.
بدین قرار امپراتوری رم غربی منقرض گشت، اما چند قرن بعد با شکل جدید و متفاوتی از نو زنده شد. ولی امپراتوری رم شرقی هر چند که مقابله با حملات هونها و دیگران برایش خیلی سخت بود، دوام یافت و نه فقط در مقابل این حملات ایستادگی کرد، بلکه با وجود جنگهای دائمی با اعراب و بعد هم با ترکها، قرنها و قرنها ادامه یافت و یک دوران حیرتانگیز ۱۱۰۰ ساله زنده ماند تا اینکه عاقبت در سال ۱۴۵۳ میلادی وقتیکه ترکهای عثمانی قسطنطنیه را محاصره و مسخر کردند، منقرض شد. از آن زمان تا کنون که حدود ۵۰۰ سال میشود، کنستانتینوپل یا به قول ترکها «استامبول» در تصرف ترکها میباشد و آنها ازآنجا بارها به اروپا حمله بردند و حتی تا پای دیوارهای شهر «وین» هم رسیدند. ولی در قرون اخیر تدریجاً عقب رانده شدند.
ترکها چند سال قبل پس از شکست در جنگ بزرگ (۱۹۱۸-۱۹۱۴) قسطنطنیه را هم تقریباً از دست دادند. انگلیسیها این شهر را متصرف شدند و سلطان عثمانی همچون عروسکی بازیچه دست آنها بود. اما یک رهبر بزرگ به نام مصطفی کمال پاشا برای کمک به ملتش قیام کرد و بعد از جنگهای شجاعانه پیروز شد و موفقیت به دست آورد. امروز ترکیه یک کشور جمهوری است و حکومت سلطان برای همیشه از میان رفته است و کمال پاشا رئیسجمهوری است.
قسطنطنیه که در مدت ۱۵۰۰ سال ابتدا پایتخت امپراتوری رم شرقی و بعد هم پایتخت ترکها بود، هنوز قسمتی از کشور ترکیه به شمار میرود، اما دیگر حتی پایتخت هم نیست. ترکها ترجیح دادند که از این مقر امپراتوری دورتر بمانند و پایتخت خود را به شهر «انقوره» یا (آنکارا) که مسافت زیادی از آن فاصله دارد و در داخل آسیای صغیر است منتقل سازند.
ما با کمال شتاب و عجله یک مسافت ۲۰۰۰ ساله را طی کردیم و تغییراتی را که پس از بنای شهر قسطنطنیه به دنبال هم روی نمود و پایتخت امپراتوری قدیمی رم شرقی را به یک شهر جدید مبدل ساخت با سرعت از نظر گذراندیم. اما کنستانتین، بنیانگذار این شهر، سرگذشت دیگری دارد. او نخستین امپراتور رم بود که مسیحی شد و بدیهی است که معنی این حرف آن است که مسیحیت دین رسمی امپراتوری رم شد.
این تغییر وضع ناگهانی مسیحیت واقعاً حیرتانگیز است که چگونه این مذهب تقریباً به طور ناگهانی از صورت یک مذهب ممنوع که تحت فشار قرار داشت به دین رسمی امپراتوری مبدل گشت. این تغییر وضع فایده زیادی به بار نیاورد، زیرا فرقههای مختلف مسیحی منازعه و مخالفت با یکدیگر را شروع کردند و عاقبت میان دو قسمت عمده آنها انشعابی حاصل شد که یک دستِ آن مسیحیان لاتینی بودند، و دسته دیگر مسیحیان یونانی. مسیحیان لاتینی مرکزشان شهر رم بود و اسقف اعظم رم بهعنوان رئیس و رهبر ایشان شناخته میشد که بعدها بهصورت پاپ رم درآمد. مرکز مسیحیان یونانی هم شهر قسطنطنیه بود.
آیین مسیحی لاتینی در شمال و مغرب اروپا انتشار یافت و بهصورت آیین کاتولیکی رومی معروف گشت. آیین مسیحی یونانی به نام آیین ارتدکس مشهور شد. بعد از سقوط امپراتوری رم شرقی، روسیه مهمترین کانون مسیحیان ارتدکس گردید. اکنون با رواج بلشویسم در روسیه دیگر این مذهب یا هیچ مذهب دیگر موقعیت و مقام رسمی و دولتی ندارد و مذهب از حکومت و دولت جداشده است.
من از امپراتوری رم شرقی برایت سخن گفتم اما درواقع این امپراتوری با رم ارتباط زیاد ندارد. حتی زبانی که در این امپراتوری به کار میرفت و رواج داشت زبان یونانی بود نه لاتینی. از جهتی میتوان گفت که این امپراتوری تقریباً دنبال امپراتوری یونانی اسکندر بود. این دولت هر چند که به کشورهای غربی حتی اجازه نمیداد که خود را مستقل بشمارند، با اروپای غربی ارتباط ناچیزی داشت. با تمام این تفاصیل امپراتوری شرقی به کلمه رم چسبیده بود و اهالی آن رمی نامیده میشدند، انگار که در کلمه «رم» سحر و جادویی وجود داشت.
عجیبتر آنکه شهر رم هم با وجود سقوط امپراتوری و از دست دادن رهبری، حیثیت و اعتبار خود را از دست نداد و حتی باربارهایی که برای تسخیر آن میآمدند انگار در برابر آن مردد میماندند و نسبت به آن با احترام رفتار میکردند. چنین است نیروی یک نام بزرگ و نیروی افکار!
رم غربی امپراتوری خود را از دست داد، اما به زودی یک امپراتوری تازه از نوع دیگر طرحریزی کرد. گفته میشود که یکی از شاگردان مسیح به نام «پتر» (پطروس) به رم آمد و نخستین کشیش آن شهر شد. این امر سبب گشت که آنجا در دیده بسیاری از مسیحیان مکان مقدسی شد و برای کشیش اعظم رم اهمیت مخصوصی قائل شدند. کشیش بزرگ کلیسای رم در آغاز کار با کشیشان دیگر فرقی نداشت، اما پس از آنکه امپراتوری رم از این شهر به قسطنطنیه منتقل گشت، اهمیت مقام اسقف رم هم افزایش یافت. از آن پس دیگر هیچکس نبود که بر او تفوق داشته باشد و از آنجا که اسقف رم جانشین و قائممقام «پترمقدس» بود، رئیس اسقفها و کشیشهای دیگر شمرده میشد. بعدها او را با لقب «پاپ» نامیدند و به طوریکه میدانی پاپها هنوز هم هستند و رئیس کلیسا و آیین مسیحی کاتولیکی رمی میباشند.
جالب توجه است که یکی از دلایل اختلاف میان مذهب کاتولیکی رم و مذهب ارتدکس یونان به کار بردن مجسمهها و تصاویر بود. آیین رم ستایش و پرستش تصاویر مقدسان و مخصوصاً مریم، مادر مسیح، را تشویق میکرد، درصورتیکه آیین ارتدکس به شدت مخالف ستایش تصاویر بود.
شهر رم در مدت چندین نسل تحت اشغال و فرمان رؤسای قبایل شمالی قرار داشت. اما حتی آنها هم اغلب ریاست عالیه امپراتوری قسطنطنیه را میپذیرفتند و لااقل اسماً قبول میکردند. در این ضمن قدرت اسقف رم بهعنوان رئیس مذهبی دائماً افزایش مییافت تا به جایی که آنقدر خود را قوی دید که به بیاعتنایی و مخالفت علنی نسبت به قسطنطنیه پرداخت. وقتیکه کار اختلاف درباره ستایش تصاویر شدت یافت، پاپ رم تصمیم گرفت که ارتباط خود را با شرق بهکلی قطع کند. از آن پس حوادث فراوانی روی داد که بعدها درباره اینها صحبت خواهیم کرد. از جمله مذهب تازهای به نام اسلام در عربستان ظهور کرد و عربها سراسر شمال آفریقا و اسپانیا را مسخر ساختند و حتی به قلب اروپا حمله بردند و در شمال مغرب اروپا دولتهای تازهای تشکیل شد. امپراتوری رم شرقی هم بهشدت مورد هجوم و حمله عربها قرار گرفت.
پاپ رم از رئیس بزرگ قبیله فرانکها که یک قبیله ژرمنی بودند و در شمال سرزمینهای رم سکونت داشتند کمک خواست و «کارل» یا «شارل» رئیس فرانکها که به اسم «شارلمانی» معروف است، به نام امپراتور در رم تاجگذاری کرد. این امپراتوری بهکلی یک امپراتور تازه و نوع تازه بود، معهذا آن را «امپراتوری رم» و بعدها «امپراتوری مقدس رم» مینامیدند.
مثل اینکه نمیتوانستند تصور کنند که ممکن است یک امپراتور به وجود آید بدون آن که رمی باشد، به این جهت هرچند که «شارلمانی » یا آنطور که معروف است «شارل کبیر» با «رم» ارتباط زیادی نداشت، القاب «امپراتور» و «سزار» و «اگوستوس» را به دست آورد. حتی تصور میشود که امپراتوری جدید دنباله و ادامه همان امپراتوری قدیمی است، اما یک کلمه جدید به نام آن اضافه و ضمیمه شده بود. این امپراتوری تازه را مقدس مینامیدند زیرا مخصوصاً یک امپراتوری مسیحی بود و پاپ هم مقام پدر روحانی و آسمانی آن را به عهده داشت.
یکبار دیگر قدرت عجیب و شگفتانگیز افکار را میبینی، یک نفر «فرانک» یا «ژرمن» که در اروپای مرکزی زندگی میکرد، «امپراتور رم» میشود. تاریخ آینده این امپراتوری «مقدس» حتی از این هم عجیبتر است، زیرا به عنوان یک امپراتوری وضع آن بسیار تیره و متزلزل بود. در موقعی که امپراتوری رم شرقی بهعنوان یک دولت بزرگ وجود و ادامه داشت، امپراتوری غربی در حال انحطاط بود و در آن تغییراتی روی مینمود و فقط گاهبهگاه جلوه و اظهار وجودی میکرد. این امپراتوری دیگر یک نوع شبح و سایهای بود که اسماً وجود داشت و از حیثیت و اعتبار نام «رم» و کلیسای مسیحی آن استفاده میبرد و یک دولت امپراتوری خیالی بود که واقعیت زیاد نداشت. یک نفر که گمان میکنم ولتر باشد «امپراتوری مقدس» را بهصورت چیزی توصیف کرده است که نه «مقدس» بود نه «رمی» و نه «امپراتوری»! …
این «امپراتوری مقدس رم» هرچند که شبحی بیش نبود، لااقل اسماً مدت ۱۰۰۰ سال ادامه پیدا کرد و عاقبت در حدود ۱۵۰ سال پیش در زمان ناپلئون بود که رسماً پایان یافت. پایان این امپراتوری هم شکل خیلی نمایان یا تأسفانگیزی نداشت، زیرا اصولاً اشخاص معدودی متوجه آن شدند، چون در واقع از مدتها پیشتر این امپراتوری جز نام چیزی نداشت و خود آن بهکلی از میان رفته بود، اما لااقل شبح آن بازهم ادامه داشت و بهصورت «کایزرها» (قیصرهای آلمان) و «تزارها» و نظایر ایشان باقی بود. اما بسیاری از این القاب و اسامی و این قبیل چیزها هم در دوران جنگ بزرگی که چهارده سال پیش (جنگ جهانی اول) پایان یافت از میان رفت.»
منبع: نگاهی به تاریخ جهان، نوشته جواهر لعل نهرو، ترجمه محمود تفضلی، انتشارات امیرکبیر، جلد اول.
پینوشت:
[۱] منظور جنگ جهانی اول در سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ میباشد.
متاسفانه نهرو از “کمال پاشا” (آتاتورک) بعنوان منجی ترکیه مقابل انگلستان یاد میکنه (البته احتمال زیاد ندانسته)؛ اما یادمون نره در دوره امپراتوری عثمانی لوژ مهم “ترکان جوان” وجود داشته که به دربار سلطان بسیار نزدیک بوده (“امانوئل کاراسو” از اعضای این لوژه که ترتیب کشتار آشوری ها و ارامنه رو در این دوران میده)؛ آتاتورک هم ماسون بوده و در پی منافع لوژی, نه منجی ملی گرا! بحث هایی هست که همجنس گرا هم بوده البته.
آتاتورک از شهری که برای آن قرن ها جنگیده بودن دفاع کرد، و پیروز شد، شایعات علیه او واقعیت ندارد.البته اسرار زیادی از سقوط امپراطوری رم و خلیفه های عرب باقی مانده است مخصوصا تشکیل امپراطوری صفویه درست در نزدیکی جغرافیایی چنین امپراطوری های و در یک فاصله زمانی خیلی نزدیک، بهر حال ارتباط خویشاوندی بین شاه اسماعیل و آخرین بازماندگان امپراتوری روم در سواحل شمالی نزدیک مرز های ایران بوجود آمد در حالی که قسطنطنیه سقوط کرده بود، درست در همزمانی عجیب تاریخی ایجاد مذهب پروتستان و ایجاد مذهب حکومتی شیعه در امپراطوری صفویه، آیا تغییر مذهبی در اروپا و ایران با هم ارتباط دارد؟ نقش تئوریسین های امپراطوری روم شرقی در ایجاد این دو مذهب آیا واقعیت دارد؟