بسماللهالرحمنالرحیم همچنان که میدانید تبارشناسی انقلابهای معاصر موضوع اولین فصل از مجموعه برنامۀ دوران است و در این برنامه انقلاب اسلامی ایران موضوع برنامۀ ماست با این توضیح که این دومین قسمت از مجموعۀ پنج قسمتی انقلاب اسلامی ایران است که بههمت پژوهشگران جوان دوران تقدیم محضرتان میشود با گروه پژوهشگران این برنامه آشنا میشویم قاعدتاً مطالعۀ تاریخ یک کار همیشه دشوار هست چون نظرات موافق و مخالف و ممتنع زیادی هست برای مطالعهکردن قسمتی که به ما مربوط بود بخش صفویه بود حکومتی که براساس تشیع دوازده امامی تشکیل شده بود و یک نمود تمدنی بزرگ را ایجاد کرده بود به مدت حدود دویست و بیستسال به تشییع محوریت میدادند همان ابتدا شاید بشود گفت از ولیفقیه زمان مرحوم کرکی دعوت میکنند که بیاید و حالا بخشی از حاکمیت را در دست بگیرد یک مشکل دیگر که تاریخنگاری ما دارد حب و بغضهای مختلف این بخش از تاریخ تا حدودی تحریف شده بود به منابعشان که رجوع میکنیم همه به احمد کسروی میرسد که خب احمد کسروی هم فرد شناختهشدهای است یعنی با تشیع مشکل داشته در انتها ادعای پیغمبری میکند و در زمان پهلوی ادعیه و مفاتیح را آتیش میزند ما و تیم پژوهشیمان در ابتدا تلاش کردیم که مسائل را خرد و ریز بکنیم بررسیها و تحلیلها نهایتاً در بوتۀ نقد گروهی قرار میگیرد اصلاً نمیشد این کار را بدون گروه پیشبرد این خط تاریخ برای من خیلی مهم بود یک دو سه، اتفاقات چهگونه پشت سر هم افتادند رسیدیم تا دورۀ انقلاب مشروطه و نقش کشورهای خارجی بیشتر انقلاب مشروطه میشود گفت یک انقلاب ساختهشده است تا انقلابی که خودش ایجادشده باشد و از میان مردم بلندشده باشد دقیقاً دستساختۀ قدرتهای استعماری و سفارتخانههای آنهاست. در مورد تاریخ معاصر، دوران قاجار خودم یک ذهنیتی داشتم ولی ذهنیتم روشن نبود یک قرن و نیم از تاریخ ایران هنوز ما در آن عصر زندگی میکنیم از تبعات اتفاقاتی که در آن عصر افتاده ما هنوز داریم تأثیر میگیریم فردی بهنام میرزا جواد سعدالدوله به شیخ پیشنهاد کرد که بیرق هلند را بر بالای خانهتان بزنید شیخ فضلالله در پاسخ به این پیشنهاد خندید و به استهزاء گفت آقای سعدالدوله باید بیرق ما را بر روی سفارت اجنبی بزنند من حاضرم صدمرتبه زنده شوم و ایرانیان و مسلمین مرا مثله کنند و بسوزانند ولی به اجنبی پناهنده نشوم خب سرکار خانم سرگل سرکار خانم ملکیان به استودیوی برنامۀ دوران خوش آمدید خیلی خوشبختم که دومین قسمت از مجموعه برنامۀ انقلاب اسلامی ایران را در خدمت تیم پژوهشی شما هستم خب قاعدتاً چون به نمایندگی از اعضای این گروه اینجا تشریف دارید در جریان هستید که ما برنامۀ قبل را تا دورۀ تیموریان پیگیری کردیم تاریخ ایران را بهصورت فشرده و نسبت آئین منور تشیع را با شرایط زمانی و مکانی و تاریخی و اینکه علمای شیعه فقهای شیعه متناسب با شرایط زمانی چهگونه جامعه را هدایت کردند بهنحوی که کمترین آسیب از تطاول ایام بر آنها در واقع وارد بشود و یک جاهایی هم با شیعهشدن حکام و سلاطین وقت فرصتهای منحصر بهفردی برای جامعۀ شیعیان پدید آوردند در این برنامه کار سختی داریم چون ادامۀ بحث تیموریان و قسمت عمدۀ بحث دوران صفویه و نهایتاً دوران قاجار را باید با همت شما دوستان مرور کنیم مجموعۀ پژوهش شما را میدیدم یک مجموعۀ منحصربهفرد و قابل اعتناست با مطالب تصویری که ارائه فرمودید در این قسمت سؤالی که قاعدتاً شأن پرسیدن بهعنوان سؤال آغازین برنامه را دارد بهنظرم اینطور میآید که بگوییم از عصر ایلخانان مغول تا دورهای که قرار است به آن بپردازیم دقیقاً چه اتفاقاتی میافتد یک مرور کلی اینجا ارائه بفرمایید و بحث را پی میگیریم … عرض میکنم خدمت جناب آقای دکتر شاهحسینی و بینندگان محترم برنامۀ دوران در جلسۀ قبل تا پایان ایلخانان را بررسی کردیم با مرگ سلطان ابوسعید دورۀ ایلخانان به پایان میرسد و قدرت مغولان در ایران رو به زوال میرود و حکومتهای ملوکالطوایفی در گوشه و کنار ایران ایجاد میشود که لشکرکشی تیمور این حکومتها را از بین میبرد تیمور و فرزندش شاهرخ علاقۀ زیادی به هممجلسشدن و مجالست با علما و فضلای ایرانی داشتند که بر همین اساس از تربیت اسلامی و ایرانی برخوردار میشوند مثلاً مسجد گوهرشاد یادگار همان دوره از همسر شاهرخشاه است و در آن دوره ارادتی به ائمۀمعصومین پیدا میکنند که سکه بهنام دوازده امام ما ضرب میشود اما از آنجایی که نهایتاً شاهرخ و سلسلۀ تیموری بهطورکلی به اتمام رسیده در جلسۀ گذشته من بحث را معطل نمیکنم و به دورۀ صفویه میخواهیم که بپردازیم در دورۀ صفویه که برای شروع پرداخت به این خاندان بهتر هست که با بزرگ این خاندان که شیخ صفیالدین اردبیلی هست آشنا بشویم که در کلیپی که دوستان من تهیه کردند میتوانیم این کلیپ را سرآغازی قرار بدهیم برای آشنایی با خاندان صفویه … بسیار خب بینندگان محترم این برنامه را دعوت میکنم به تماشای اولین کلیپ برنامه که در واقع از دورۀ تیموریان تا عصر صفویه را در برمیگیرد و وقایع آن دوره را به اتفاق مرور میکنیم در اواخر جنگهای صلیبی درست زمانی که حکومتهای اروپایی از تصرف پهنۀ سرزمین اسلام از جانب آندلس و نواحی غربی ناامید شدند تموچین یا همان چنگیزخان مغول از سرزمین مغولستان سر برآورد او که در یک قبیلۀ کوچک صحرانشین زاده شده بود مراتب ترقی را آنقدر سریع طی کرد که بهسرعت حاکم امپراتوری بزرگ چین و همسایۀ ایران شد بهاینترتیب اروپاییان غربنشین با ایجاد روابط دوستانه با چنگیز و فرزندانش اندکاندک جبهۀ مبارزه با مسلمین را به مشرقزمین منتقل کردند و طرح تصرف دنیا را به این طریق پی گرفتند اتحاد اروپا و مغول با ازدواج شاهزاده خانمهای مسیحی با پسران چنگیز هر روز مستحکمتر میشد و در نهایت با یک ازدواج به اوج رسید ازدواج ماریا دختر امپراتور روم شرقی با آباقاخان نوادۀ بتپرست چنگیز در نتیجۀ این اتحاد شوم مسلمانان بیشماری کشته شدند تنها حکومت شیعی آن دوران یعنی اسماعیلیه که انحرافی از تشیع راستین بود در ایران فروپاشید و خلافت پانصدسالۀ عباسی بهعنوان مهمترین مظهر تسنن از عرصۀ گیتی ناپدید شد نامهنگاریهای اروپاییان به دربار حکمای مغول برای از بینبردن اسلام همچنان ادامه داشت ادوارد دوم پادشاه انگلستان و پاپ کلمنت پنجم از اولجایتو پادشاه وقت ایران به این گمان که وی بهواسطۀ مادر مسیحیش مذهب کاتولیک را اختیار کرده است تقاضای همکاری میکند غافل از اینکه اینبار همسر مسلمان اولجایتو در کنار مناظرات علمی و کمنظیر علامه حلی نه تنها اولجایتو را مسلمان بلکه به مذهب تشیع اثنیاشعری مشرف کرده بود در کنار علامه حلی اما مهرۀ دیگری وجود داشت که در تغییر رفتار و دین پادشاهان مغول دخیل بود این فرد شیخ صفیالدین اردبیلی بود به گفتۀ علامۀ مجلسی شیخ صفی توانسته بود در کنار علامه حلی جوانههای تشیع را در قرن هفتم و هشتم هجری در ایران بهوجود آورد و پایۀ فقهی و استدلالی آن را در مدارس علمیه رایج کند این حرکات حدود صد و شصت و هفتسال بعد به تشکیل اولین قدرت مستقل ایرانی بعد از طلوع اسلام و با مذهب رسمی تشیع دوازده امامی منجر شد و ایران یکپارچه تحت لوای حکومت صفویه در تراز قدرتمندترین حکومتهای جهان قرار گرفت همانطور که در سفرنامههای متعدد اروپاییان از شهرهای مختلف صفویه ذکر شده است بعد از روی کارآمدن صفویه شاه اسماعیل اول از محقق کرکی بهعنوان بزرگترین فقهای شیعۀ زمان خود دعوت کرد تا از جبلعامل لبنان به ایران آمده و او را در امر حکومت یاری دهد از آن پس ذیل عنوان شیخالاسلامی وظایف اجتماعی بسیاری به فقها سپرده شد و علما نقش مهمی را در دوران صفویه به عهده گرفتند بیتردید یکی از ارکان قدرت صفویه حضور پر رنگ علمای شیعه هست هرچند تا پایان، این پادشاهان صفوی بودند که در مصدر امور و تصمیمگیری قرار داشتند و علما ذیل نفوذ پادشاهان صفوی و با اجازۀ ایشان امکان تصمیمگیری داشتند خب کلیپ پژوهشی دوستان را دیدیم در مورد آغاز دوران صفویه از سلسلۀ صفویه و نقش آنها در تاریخ ایران و تعامل شیعیان و فقهای شیعه با آنها برای ما بفرمایید بله در دورۀ صفویه میشود گفت که فعالیت سیاسی را اصلاً خاندان صفوی با شیخ جنید شروع میکنند که پدربزرگ شاه اسماعیل اول هست این شیخ جنید اولین رهبری هست که در صفویه لقب سلطان میگیرد بعد از شیخ جنید شیخ حیدر پسر او راه سیاسی پدرش را ادامه میدهد و شیخ حیدر همان کسی هست که کلاه دوازده ترک صفوی (کلاه معروف صفوی) را ابداع میکند و به او نسبت میدهند نتیجۀ این تحرکات سیاسی نهایتاً به تاجگذاری اسماعیلمیرزا با نام شاه اسماعیل اول میانجامد که دو اقدام مهم در تاریخ تشیع در ایران انجام میدهد اول اینکه مذهب شیعۀ دوازده امامی را بهعنوان مذهب رسمی اعلام میکند در ایران یعنی مذهبی که سالیان سال مردم ایران بر آن بودند و دوم اینکه از علمای طراز آن دوره دعوت میکند تا به ایران بیایند برای تقویت بنیههای دینی حکومت … بهنظرم میآید به نکتۀ مهمی اشاره فرمودید نقش علمای شیعه در ایران آن دوره و اینکه از اقصی نقاط بلاد اسلامی اینها را دعوت میکنند به ایران آن روز و عظمت و شکوهی که سالها ایران فراموش کرده بود چیزی که یادآور مثلاً حکومتهای ماقبل اسلام است در ایران اینبار با تعریف شیعی و حالا در یک اشِل یا اندازۀ کوچکتر دارد ذیل عنوان یک تمدن شیعی شکل میگیرد که قسمت عمدهای از این که شاید بشود گفت همۀ آن مرهون نقش علمای شیعه است و الا سلسلۀ صفویه و شاهانش خیلی فرقی با گذشتگان ندارند حالا شیعه هستند اما اینکه تمدنسازی آن دوره را اگر بخواهیم مدنظر قرار بدهیم قاعدتاً نقش علمای شیعه در این میان خیلی برجسته خواهد بود از نقش علمای شیعه در دوران صفویه برای ما بیشتر توضیح بدید … بله البته جناب آقای دکتر مطلبی که در اینجا مهم هست این هست که صفویه بههرحال یک حکومت قدرتمندی هست که پس از قرنها حکومت بیگانگان بر ایران روی کار میآید و یک کشور قدرتمند را در صدد تشکیلش هست که دقیقاً در همجواری عثمانی قرار دارد که تا اکنونی که صفویه تشکیل بشود ادعای سروری بر ممالک اسلامی را داشته از این جهت علمای شیعه را به این دلیل شاهان صفوی دعوت میکنند که نیاز به یک هویت منسجم ایرانی و یک بازتعریفی از این هویت در آن دوره وجود داشت برای اینکه بتوانند در مقابل دشمنان مشترک صفآرایی بکنند مردم … پس در این دوره هم نام ایران برجسته میشود چون مدتها بود نام ایران فراموش شده در حکومتهای ملوکالطوایفی و ایلخانی دیگر نامی از ایران نیست دولت سلجوقی، دولت غزنوی، دولت خوارزمشاهی هم نام ایران دارد زنده میشود هم روح ایرانیان در قالب حب اهلبیت عصمت و طهارت (ع) و اینکه این روح با این نام از این دوره عجین میشود و نقش علما را از این منظر داریم برجسته میکنیم … اولین محقق شیعه میشود گفت و اولین عالم شیعه که به ایران دعوت میشود توسط شاه اسماعیل جناب شیخ علی کرکی هستند که به محقق کرکی معروف هستند ایشان سفرهایی را بههمراه علمای دیگری از سمت جبلعامل لبنان به ایران داشتند که تأثیر چشمگیری در دورۀ دویستسالۀ صفوی بر فعالیتهای دینی و سیاسی ایران گذاشتند فعالیتهای محقق کرکی دستکم در چهار موضوع چشمگیرتر بهنظر میرسند یکی تقویت بنیانهای فقاهت دولت صفوی هست مبارزه با تصوف و صوفیگری و ظواهرش که در آن موقع بُلد بوده و تقویت مذهب شیعه را در دستور کار قرار میدهند که از همین جانب میآیند یکسری معلمهایی را تعیین میکنند برای شهرهای مختلف ایران که هر شهری معلمی به زبان خودش داشته باشد برای رفع شبهات و حالا قویشدن آن بنیانهای تفکری شیعی در مردم و اینها منحصر به فرد است قبل از این در ایران ما سابقۀ چنین فعالیتی را نداریم … بله و خصوصاً اینکه جناب کرکی برای اولینبار احیاکنندۀ اندیشۀ ولایت فقیه و اعتبار رأی مجتهد زنده در تاریخ سیاسی ایران بودهاند … یعنی در آثارشان دقیقاً به ولایت فقیه اشاره دارند … بله در جایی که فکر میکنم رسالۀ نماز جمعۀ ایشان باشد که متنش را روی پرده بینندگان محترم مشاهده میکنند جناب کرکی میفرمایند که باید در دل بذر حکومت مستضعفین را کاشت و برای عملیشدن آن گام برداشت ما بر این عقیدهایم که فقیه جامعالشرایط باید به پا خیزد و بهعنوان حاکم جامعۀ اسلامی مقتدر و استوار رهبری را بهدست گیرد و اسلام را بهعنوان یک اندیشۀ مهم سیاسی و اجتماعی مطرح کند و آن را بهسان نظام کاملی برای ادارۀ جوامع بشری عرضه کند. اختیارات حکومتی رسولالله را امامان معصوم، یکی پس از دیگری دارا بودند. فقیه جامعالشرایط نایب امام معصوم است و تمام اختیارات حکومتی او را داراست نکات مهمی است و فکر میکنم در سطور تاریخ قطعاً باید این را برجسته کنیم و ببینیم که چهقدر این ریشه خب قدیمی است مهم است که بدانیم بعد از مدتها که نامی از ایران نیست کشوری به نام ایران بهعنوان ملت و هویت ایرانی وجود دارد اما سلاطین در ایلقاری که کردهاند نام خود را بر این کشور نهادند از ایران حرف نمیزنند حالا در واقع آئین نورانی تشیع هست که برای نخستینبار میآید و در کنار کنترل و مدیریت شاهان صفوی دوباره دارد نام ایران برمیگردد هویت محب اهلبیت ایرانیها از نو خود را نشان میدهد ایرانیانی که این محبت را سالها از ترس سلاطین پنهان میکردند امکان بروز آن را دارند حالا فقها در جایگاهی در این جامعه قرار میگیرند که در واقع شأن ولایت فقیه مطرح میشود و در دورۀ صفویه شاهد هستیم که بسیاری از کارهای درستی که سلاطین انجام میدهند با مشورت علمای شیعۀ وقت است اگر خطایی را خودسرانه مرتکب میشوند خب در تاریخ مضبوطه که بهواسطۀ خطاییست که مرتکب شدم ولی تا آنجایی که مشورت فقها شیعه را مد نظر قرار دادند توفیقات عصر صفوی است که غیرقابل انکار است خب بحث را پی میگیریم با ادامۀ این نکاتی که فرمودید قرار است که کشوری باشد بهنام ایران حکومتی بهنام صفویه و نقش مجتهدین شیعه و فقهایی که حالا قرار است در مدیریت این جامعه ایفاء نقش جدی داشته باشند قاعدتاً همۀ این مجتهدین و فقها سیاست یکسانی در تعامل با حکومت وقت نداشتهاند اگر بخواهید این را برای ما تقسیمبندی بفرمایید چه تنوعاتی از مدل مواجهۀ فقهای شیعه داریم با حکومت صفوی و چرا؟ عرض شود که سه رویکرد در آن دوره وجود داشته رویکرد اول که افراد بهنامی مثل جناب صاحب مصابیح و شیخ قطیفی را در برمیگیرد معتقد بودند که در دورۀ حکومتی که حکومت معصوم نباشد هر حکومت دیگری حکومت جائر است و همکاریکردن با آن حکومت را رد میکردند اما رویکرد دوم که جناب مجلسی دوم و جناب کرکی در انتها و ابتدای این دوره با آنها روبهرو میشویم اینرا بهش توجه داشتند که هرچند این حکومت معصوم نیست اما چون بنیانهای شیعی را تقویت میکند احکام شیعی را رعایت میکند و حافظ جان و مال و نوامیس شیعه است بههرحال در کشوری که سالها مورد تهاجم بوده ما باید این حکومت را تثبیت و تقویت بکنیم که همکاری هم میکردند همکاریهای مثبت بسیاری در این دوره از آنها دیدیم و گروه سوم گروهی هستند که شاخصترین آنها مقدس اردبیلی است که این گروه هر چند همکاری فکری و نظری را رد نمیکردند با حکومت صفویه اما همکاری هم نمیکردند در امور حکومی و سیاسی و دخالتی در امور نمیکردند خب پس ما سه نوع مدل مواجهۀ علما داریم با حکام صفویه که حالا هر سهتای آن هم شنیدنی است و در جایگاه خودش محترم اما حالا آنهایی که فعالیت جدی اجتماعی داشتند حوزۀ فعالیت اجتماعیشان در چه زمینههایی بود و چه مواردی را شامل میشد … بسماللهالرحمنالرحیم سلام عرض میکنم خدمت شما و بینندگان برنامه علما در زمان صفویان نقشهای متعددی داشتند از جمله اینکه در تبلیغ و ترویج احکام شیعی در سطح جامعه نقش داشتند ادارۀ نهادهای حکومتی مثل قضا و وقف را بر عهده داشتند ائمۀ جمعۀ سراسر کشور را تعیین میکردند دیگر اینکه کتابهای مذهبی به زبان فارسی برای آحاد مردم مینوشتند و کادرسازی میکردند شاگرد تربیت میکردند و برای یک جور ملتسازی نوین براساس مذهب شیعه و زبان فارسی تلاش میکردند خب خیلی کارهای مهمی است مثلاً فقط یک قلمش که تألیف کتب مذهبی به زبان فارسی است تا آن موقع زبان عربی زبان علما بوده و حالا یکی از اقدامات مهم و راقی علما در آن دوره این است که به زبان فارسی برای عموم مردم از آیین تشیع میگویند این خیلی در ترویج فقه و احکام شیعه مؤثر است از بزرگان علما در آن دوره مواردی را برای ما معرفی بفرمایید ما از برجستهترین علمای آن دوره میتوانیم به محقق اردبیلی، شیخ بهایی محقق سبزواری و علامه مجلسی دوم اشاره کنیم محقق اردبیلی ایشان سرسلسلۀ فقهای ایرانی هستند … همینجا خدمت بینندگان محترم برنامه عرض میکنم تصاویری که اینجا دوستان استفاده کردند خوب آنموقع دوربین و اینها که نبوده تصاویر منسوب به آن بزرگواران است صرفاً جهت تقریب ذهن است و الا ما اصراری نداریم که این بزرگان عالم تشیع را با این چهرهها تصور کنیم ولی بههر حال تصاویر منسوب به آن بزرگواران هست بفرمایید محقق اردبیلی ایشان مشروعیت نظام سیاسی غیرالهی را نمیپذیرفتند اما مشروعیت کارکردها و نهادها را میپذیرفتند بهشرط اینکه منجر به خدمت به دین و دینداران باشد شیخ بهایی که در زمان شاه عباس اول زندگی میکردند پدرشان فعالیت سیاسی داشتند و شیخالاسلام چندین شهر بودند بههمین خاطر شخصیت سیاسی ایشان زیر نظر پدر شکل گرفته بود ایشان هم برای احیای امر به معروف و نهی از منکر و برای اینکه تا جاییکه بشود جلوی تعدی و ظلم و فساد شاهان صفوی را بگیرند وارد دستگاه حکومت میشدند مثلاً در ماجرایی ایشان شاه عباس اول را از قتل پسرش صفی میرزا برحذر داشتند محقق سبزواری هم که حالا تصویرشان اینجا نیست تقریباً در پایان عمر سلسلۀ صفوی زندگی میکردند در زمان شاه عباس دوم و شاه سلیمان ایشان منصب شیخالاسلامی را برعهده داشتند امام جمعه بودند جالبه که شصتسال قبل از سقوط سلسلۀ صفویه در رسالهای عوامل بقا و دوام یک حکومت را تشریح میکنند مثلاً میگویند یک حکومت باید نیروی نظامی قوی داشته باشد باید مثلاً در آن مملکت تجارت رونق داشته باشد با دولتهای خارجی یک رابطۀ متقابل هدفمند قوی داشته باشد … معطوف به منافع ملی … بله بله امر به معروف و نهی از منکر در آن کشور اجرا بشود و اینها را از عوامل ثبات یک حکومت میدانستند و اینکه مثلاً پادشاهان تا جایی که میتوانند از لذتجویی خودداری کنند از اشتغال به لذتجویی علامه مجلسی دوم هم که در پایان عمر این سلسله زندگی میکردند ایشان هم در زمان شاه سلیمان بعد از فوت آقاحسین خوانساری ایشان به منصب شیخ الاسلامی اصفهان میرسند منصب قضاوت و امام جمعه را هم بر عهده داشتند علامه مجلسی دوم هم به گفتۀ خودشان برای تقویت دین، ترویج مذهب شیعه اصلاح وضع موجود و تحقق نسبی عدالت وارد دستگاه حکومت شدند و تا عهد شاه حسین صفوی این حضورشان در دستگاه صفوی بوده بعد که به رحمت خدا میروند … ظاهراً بعد از فوت ایشان هست که ما دیگر فقیه بزرگ شیعهای را شاهد نیستیم و همین به افول آن سلسله میانجامد جالبه سلسلهای که نام ایران را از نو زنده میکند بههمت فقهای شیعه این کار را میکند و وقتیکه آخرین فقیه بزرگ رحلت میکند دیگر انگار آن انرژی وجود ندارد و خود آن سلسله نمیتواند از منظر سیاسی خودش را حفظ کند و فرو میریزد خب از نقش علما و فقها گفتیم از نقش سلاطین بگوییم آنها چه رفتاری داشتند در این دوره و چه کردند … بله شاه اسماعیل اول که در اولین پادشاه صفوی همینطور که در تصویر میبینید شاه اسماعیل اول در نهصد و هفت قمری تاجگذاری میکند و تمام عراق کنونی یعنی بینالنهرین آن زمان را به انضمام ایران در میآورد و باعث میشود که بعد از حکومت آلبویه دوباره مذهب شیعه در عراق عرب رسمیت پیدا کند همان اوایل حکومت شاه اسماعیل اول کشور ما ایران از سه طرف توسط پرتغالیها، ازبکها و عثمانیها مورد حمله قرار میگیرد پرتغالیها که در نهصد و سیزده قمری یک دریاسالار پرتغالی بهنام آلفونسو دالبو کرک با تعدادی کشتی جنگی به خلیج فارس و بندر گمبرون و جزیرۀ هرمز حمله میکند … اولین مواجهۀ اروپاییها و از جنس تهاجم به سرزمین عزیز ما ایران و ظاهراً مستظهر به همان فتوای معروف پاپ که آمد و کرۀ زمین را به دو نیمۀ شرقی و غربی تقسیم کرد و میان دو قدرت دریایی کاتولیک آن دوره، اسپانیا و پرتغال تقسیم کرد و از کیسۀ خلیفه بخشید از کیسۀ پاپ البته بخشید و حالا این آقا ظاهراً ناظر به آن فتوا نیمۀ شرقی زمین را آمده به امر پادشاه پرتغال تملیک کند و این اولین تجربۀ تجاوز اروپاییها به خاک ایران است در حدی که ما اطلاع داریم خب بفرمایید در همین گیرودار باز شاه اسماعیل اول مجبور میشود در شمال شرقی ایران با شیبکخان ازبک هم بجنگد در این میان عثمانیها که نمیتوانستند یک دولت شیعه مقتدر را در منطقه تحمل کنند از علمای دربارشان فتوایی مبنی بر ثواب کشتن شیعیان میگیرند اینکه کشتن هر شیعه ثوابی بیش از کشتن هفتاد کافر و مسیحی دارد پس نگاه تکفیری از آن دوره بوده … بله و اینجوری میشود که جنگ چالدران هم در نهصد و بیست قمری بین ایران و عثمانی در میگیرد در همین نهصد و بیست قمری باز دالبو کرک با تعداد کشتی جنگی بیشتری به خلیج فارس میآید و به جزیرۀ هرمز حمله میکند فکر کنم ۱۵۱۴ میلادی بشود از جهت تطابقش با سال میلادی، دومین حملۀ دالبو کرک که بهعنوان نایبالسلطنۀ هند میآید … بله بله دقیقاً بهعنوان نایبالسلطنۀ هند به خلیج فارس میآید دیگه در این حمله میتواند جزیرۀ هرمز را اشغال کند و از آن طرف هم شاه اسماعیل اول چون درگیر جنگ با عثمانیها بوده به اشغال جزیرۀ هرمز رضایت میدهد و این جزیره تا صد و هشتسال بعد در اشغال پرتغالیها میماند تا زمان شاه عباس اول که امام قلیخان حاکم فارس میآید و پرتغالیها را از این جزیره بیرون میکند و آنها را تا کنیا عقب میراند حتی مقدمات فروپاشی این امپراطوری استعماری را فراهم میکند و بعد از شاه اسماعیل اول شاه طهماسب میآید شاه طهماسب پنجاه و چهارسال حکومت میکند دوران طولانی حکومتش همزمان بوده با قدرتگرفتن فیلیپ دوم در اسپانیا و ملکه الیزابت … نبرد معروف آرمادا … بله در انگلستان شاه طهماسب یک رویکرد ضد نفوذ غربی داشته ملکۀ الیزابت یک سفیری را با نامهای به دربار شاه صفوی میفرستد و از شاه با القابی تعریف میکند میگوید شاهنشاه ایران پادشاه ماد و پارت و مرو و بینالنهرین و از او میخواهد که تجارت ابریشم را از طریق ایران برای انگلستان ممکن کند اما شاه طهماسب چون نمیخواسته منافع مسلمانان ترک که از حلب و شام با ایران داد و ستد میکردند لطمه ببیند با این جمله که ما را به دوستی کفار نیازی نیست جواب سفیر ملکه را میدهد پس دیپلمات خیلی خوبی بوده از سلاطین آنموقع یک مقدار بعیده این میزان درایت احتمالاً ایشان این را هم از جایی مشورت گرفته است دورۀ الیزابت اول و فیلیپ را بینندگان محترم این برنامه در ادوار پیشین دیدند در همین مجموعۀ دوران که جنگهای عظیم دریایی میان انگلستان و اسپانیای آن موقع است و انگلستان تازه دارد بهعنوان یک ابرقدرت جدید اعلام موجودیت میکند ظاهراً الیزابت اول دارد در دنیا بهدنبال سرزمینهایی میگردد که یکجوری حوزۀ استعمار خودش را به آنجا گسترش بدهد و عقبۀ استعماری پیدا کند پس نامهنگاریهای دیپلماتیک شروع شده و خب اینکه شاه طهماسب … درایت شاه … بله اینکه در آنموقع حالا شاه طهماسب بههر دلیل پاسخ قرین عزتی داده برای ما امروز جالب است که لااقل در آن دوره ما این بازی را از غربیها نخوردیم که به استعمار آنها دربیاییم و در هر صورت فریب آنها را بخوریم، خب … بعد شاه طهماسب دولت صفویه در یک سیر نزول میافتد و تا زمان شاه عباس اول که دوباره اوج میگیرند … پس یک دوران افول را ما طی میکنیم تا دورۀ شاه عباس اول بفرمایید بله بحث را من باید اینطور ادامه بدهم که شاه عباس میآید با یک شبه کودتا بر جای پدرش محمد خدابنده مینشیند و یک دورۀ طولانی حکومت دارد که در این دوره یکسری تغییراتی را در ساختار صفویه انجام میدهد که بعضی از این تغییرات به نفع صفویه میشود و بعضی از آنها به ضرر میشود مثلاً چیزی که به ضرر میشود و بعداً مقدمات سقوط را فراهم میکند برای دولت صفویه این هست که میآید نیروی قزلباشها را از آنها میگیرد قزلباشها آن طایفههای جنگآوری بودند که با عصبیتی که نسبت به صفویه داشتند از صفویه حمایت میکردند و وقتی مناصب موروثیشان را از آنها میگیرد این عصبیت در آنها از بین میرود و بعدها باعث پاشیدهشدن شیرازۀ سپاه شاه سلطان حسین در انتهای حکومت صفوی میشود اما بههرحال باید این را گفت که دورۀ شاه عباس دورۀ اوج حکومت صفوی هست در بخش داخلی امنیت برقرار میکند و بسیاری از شورشها را سرکوب میکند حتی در بسیاری از محصولات، ایران را خودکفا میکند اما در بخش خارجی هم که با دولتهای خارجی ارتباط میگیرد و به دربارش بیشتر رفتوآمد میکنند با آنها تجارت میکند و سعی میکند که از قدرت آنها برای ایستادن در مقابل عثمانی استفاده بکند بعد از شاه عباس اما قدرت صفویه دوباره رو به افول میرود سه دلیل را ما میتوانیم در اینجا در موردش صحبت بکنیم یکی از آنها آشفتگیهای داخلی ایران هست که به تدریج بیشتر میشود و دومین مورد فقدان مرجع مقتدر با فوت علامه مجلسی دوم هست و مورد آخر دسیسهای هست که افغانهای قندهار بر علیه حکومت صفویه انجام میدهند و علت آنهم این بوده که گویا والی ستمگری بر آنها میگمارد و اعتراض میکنند به اعتراضشان از طرف شاه توجه نمیشود و حتی سرکوب هم میشوند و این اندیشه در آنها تقویت میشود که اگر ما به دولت هند بپیوندیم وضعیت بهتری خواهیم داشت دولت صفویه با رویارویی با سپاه قندهار که محمود افغان فرماندۀ آن سپاه بوده متأسفانه شکست میخورد براساس یکسری دسیسههایی که حالا گفتم بهخاطر پاشیدهشدن آن عصبیت نیروی قزلباش صورت میگیرد از هم میپاشد سپاه و پاشیدهشدن شیرازۀ سپاه باعث شکست حکومت صفویه میشود و باعث میشود که کرمان را تصرف میکنند تا اصفهان جلو میآیند اصفهان را محاصره میکنند و باعث ایجاد یک قحطی شدیدی در اصفهان میشوند که ششماه این قحطی طول میکشد و نهایتاً سلطان حسین بهدلیل اتمام این شرایط اسفباری که ایجاد شده بود به دهکدۀ فرحآباد میرود و تسلیم میشود و آن چیزی که نباید بشود میشود و سلسلۀ صفویه متأسفانه سقوط میکند این قسمت تلخی است از تاریخ ایران بعد از عظمتی که در دوران صفویه پدید آمده ذیل آیین تشیع و تجدید مجد و بزرگی که ایرانیها سالها با آن بیگانه بودند و نام ایران وجود نداشت حالا همۀ آنچه که ایرانیها نیک میپنداشتند مثل حب اهلبیت و فقاهت علمای شیعه و مدل زندگی اسلامی ایرانی که در آن دوره در معماری در هنر و در تجارت و در همه چیز متجلی است و اوج کمالش را در میدان نقشجهان میبینیم که سهم دین دو از دو ضلع نقش جهان را در واقع دو مسجد دارد یکی وجه آن حکومت است یک ضلع آن و یک ضلع آن بازار است یعنی سهم مؤلفهها حتی در معماری بهجا مانده از دورۀ صفویه کاملاً مشخص است که دو ضلع از میدان نقشجهان را دو مسجد بزرگ به خودش اختصاص داده و بازار و حکومت دو ضلع دیگرند انگار همۀ اینها مستحیل میشود بهدلیل اینکه دیگر ما عالم شیعهای که مرشد و مربی جامعه باشد نداریم بعد از علامه مجلسی دوم و حالا شاه سلطان حسین که خودش میخواهد ادای دراویش و در واقع حالا بگوییم عرفا و صوفیان را در بیاود کاملاً خالی از این بضاعت است و نمیتواند و دیگر قدرت فتوای علما بر ضد متجاوزین بیگانه وجود ندارد و اینبار نه با هجوم مثلاً یک قدرت قوی اروپایی بلکه با شورش گروهی از افغانیها یک حکومت بسیار دیرپا فرو میریزد البته فکر میکنم در این ماجرا نقش خائنین داخلی را هم نباید نادیده بگیریم قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا؛ بگو ای مردم من پیامبر خدا به سوی همه شما هستم سال ششم و هفتم هجرت رسول اعظم (ص) به مدینه زمان ابلاغ گستردۀ دین مبین اسلام به خارج از مرزهای حجاز بود پیامبراکرم به سران کشورهای همجوار نامههای جداگانه نوشت و آنان را به اسلام دعوت کرد مخاطب آن حضرت پادشاهان، مقامات مذهبی و سران قبائل بزرگ بودند وقتی پیک پیامبر نامۀ حضرتش را به خسرو پرویز پادشاه ساسانی ایران داد او سخت برآشفته شد و نامۀ ایشان را پاره کرد و به عامل خود باذان در یمن دستور داد که نویسندۀ نامه را نزد او بیاورند در آن زمان باذان از جانب خسرو پرویز حاکم یمن بود و بر سرزمین حجاز و تهامه نظارت میکرد و گزارش امور و تحولات اجتماعی آن را به خسرو پرویز میداد باذان دو نفر ایرانی را همراه پیام خسرو پرویز به مدینه فرستاد و چون نزد حضرتش آمدند پیامبر فرمود به موطن خود برگردید و به باذان خبر دهید که خداوند مرا مطلع ساخت که دیشب شیرویه شکم پدرش خسرو پرویز را دریده است و بهزودی آن خطه به تصرف مسلمین درخواهد آمد پس اگر او اسلام اختیار کند حکومت یمن همچنان با او خواهد بود باذان پس از چند روز از مرگ خسرو پرویز باخبر شد و با دیدن اعجاز رسول خدا به اسلام گروید و سپس گروهی از ایرانیانی که آنها را ابناء و احرار میگفتند مسلمان شدند اینان نخستین ایرانیانی بودند که به شریعت مقدس اسلام پیوستند سال دویست هجری قمری سال تحول اجتماعی عظیم در نزد ایرانیان بود در این سال حکومت عباسیان پس از یک دوره آزار و شکنجۀ اهلبیت رسول خدا (ص) تصمیم گرفتند تا هشتمین اختر تابناک امامت شیعه حضرت علی بن موسیالرضا (ع) را وادار کنند که از مدینه به مرو مهاجرت نمایند تا بدینوسیله ضمن جلوگیری از انتشار شورشی مرکز حکومت عباسیان را از یک انقلاب همچون انقلاب عاشوراییان و قیامهای پیامد آن دور نگهدارند اما سنتالهی فرادست همۀ اندیشههای شیطانی است مسیر هجرت امام رضا (ع) گرچه از شهرهای کوفه، مدائن، قم و ری به خراسان منتهی میشد ولی مأمون خلیفۀ عباسی پیشگیری میکند و این مسیر را از بصره به اهواز فارس یزد و در نهایت خراسان تغییر میدهد تا بدینترتیب مانع همراهی شیعیان با حضرتش باشد اما استقبال پرشور اهالی هر شهر از حضرتش نگرانیها را در دل سیاه عباسیان مضاعف میکند بهخصوص استقبال بینظیر و با شکوه مردم نیشابور که ترس را به جان مأمون میاندازد ولی چارهای جز همرنگی ظاهرفریبانه با مردم ندارد و تا رسیدن ایشان به مرو خراسان ضمن مدارا هرگونه تحرکی را زیر نظر میگیرد و سخت مراقبت میکند شهر نیشابور شهر ابلاغ خط ولایت و امامت است جایی که حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در بیان حدیث سلسلهالذهب صریح و کوتاه مسیر حرکت امت رسول خدا را تا قیام قیامت ترسیم میکند کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی بِشُرُوطِهِا و أنا مِن شُرُوطِها کلمه الله، دژ و قلعۀ من است. هر کس وارد آن شود، از عذاب درامان است البته شرایطی دارد که شرط آن من هستم یعنی تأسی به ولایت وقتی حضرت علی بن موسی در مرو پایتخت و مرکز حکومت عباسیان استقرار یافتند مردم فوج فوج از دور و نزدیک به دیدار و بیعت با آن بزرگوار شتافتند مأمون ناظر بر این هیجان و همبستگی مردم با امام بود او ناگزیر حضرتش را علیرغم میل باطنی ایشان به ولایتعهدی و جانشینی پس از خود خواند و بهنام امام سکه ضرب کرد تا خود را همسوی با مردم نشان دهد این فرصت گرانسنگی برای امام رضا (ع) بود ایشان با تشکیل محافل و مجالس علمی، کلامی و حدیثی ضمن بیان اصول ناب اسلام به شبهات و ایرادهای فرق مختلف و کجفهمیهای معاندین و بدخواهان پاسخ میدادند و بدینترتیب اولین پایگاه بزرگ شیعه در مرو بنیان گذاشته شد و ترویج و نشر این تفکر را شاگردان حضرت، علویان و سادات اهلبیت (ع) به نحو شایسته برعهده گرفتند آمادگی ایرانیان و روحیۀ خاص و ارادت آنان به حضرت امیر (ع) و اولاد اطهر ایشان زمینۀ تبری از عباسیان و گرایش به کانون نورانی اهلبیت (ع) را فراهم ساخت یکی از محورهای تبلیغی حضرت رضا (ع) زنده نگهداشتن شور انقلابی عاشوراییان و ذکر واقعۀ کربلا بود که با آغاز ماه محرم مجالی برای بیان مظلومیت و معارف اهلبیت ایجاد میکرد و از همین جا ایران کانون ظهور اندیشههای فلسفی، کلامی و روایی و فقهی گردید. زمان آلبویه ایرانیان به یمن و برکت وجود علی بن موسیالرضا (ع) بهطور گسترده به عقاید تشیع گرایش یافته بودند و همین باور به آنها جرئت بخشیده بود تا بعد از چند قرن علیه عباسیان قیام کنند و ایران را به دامان استقلال و آزادگی بازگردانند اما یورش ناگهانی و وحشتبار مغولها و آشوب و تخریب و کشتار گستردۀ آنان دوباره میرفت تا ایران را دستخوش آسیبهای جدی کند که اینبار هم حضور علمای شیعی در عرصۀ علمی، سیاسی و اجتماعی ادامۀ راه سلطۀ ستمگرانۀ حاکمان مغول را مسدود کرد تا آنجا که حاکمی چون اولجایتو که بعداً خود را خدابنده نامید به تشیع گروید و بدینترتیب دوران دیگری از تفکر شیعه احیاء گردید این سلسله از تفکر بهطور خاص در دوران صفویه به اوج خود رسید و ایران بهعنوان یک کانون مقتدر فکری شاهد ظهور علوم و فلسفۀ دینی و اسلامی بود در این بین فلاسفه، علما و روحانیت شیعه در عرصههای مختلف علمی، اجتماعی فرهنگی، هنری و سیاسی خوش درخشیدند و بهضرورت زمان بستر ظهور اندیشههای نو در عرصههای فقه و اصول در همراهی با حوزههای اجتماعی و سیاسی فراهم گردید که در پایان قرن بیستم میلادی در نهایت در وفاق ملی و عنایت الهی به محوریت قائد اعظم امامخمینی رحمتالله علیه شکل حاکمیت شیعی پیدا کرد در تاریخ کهن ایران زمین این اولینبار است که حکومت ناب شیعه دارای نظام مدون فکری و قانونمند بوده و میداندار تحولات و اندیشۀ سیاسی در جهان بشری است اکنون در این مرحله از تاریخ تحولی میتوان ادعا کرد که جریان تشیع یک جریان پویا و هدایتگرایانه است که زمینۀ ظهور منجی بشریت را فراهم میکند این فرصتنهایی را ایرانیان به دنیا هدیه کردهاند و تاکنون بهپاس حرمت آن در برابر شیاطین، رنجها و مسائل گوناگونی را تجربه کردهاند و این تفکر دینی است که زمین عرصۀ حکومت مستضعفان خواهد شد وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَىالَّذِینَ استُظعِفُواْ فِیالأَرضِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّه وَنَجعَلَهُمُ الواَٰرِثِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَىالرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَالْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَالثَّرَى الصِّدِّیقِالشَّهِیدِ صَلاَهً کَثِیرَهً تَامَّهً زَاکِیَهً مُتَوَاصِلَهً مُتَوَاتِرَهً مُتَرَادِفَهً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ خب وقت ما خیلی محدود است یعنی قاعدتاً ما الآن مقطع کوتاهی از دوران زندیه و افشار را داریم که خیلی کوتاه است و به سلسلۀ قاجار میرسیم که سهم عمدهای از تاریخ ایران را به خودشان اختصاص دادند از مختصات این دوره برای ما بیشتر بفرمائید … بله قاجارها زمان ضعف ایران روی کار آمدند یعنی زمانی که از پایان صفویه تا روی کار آمدن قاجارها شصتسال طول میکشد در این شصتسال ایران از حوادث گوناگون ضربه میخورد از فتنۀ محمود افغان و جانشینانش ضربه میخورد در زمان نادرشاه افشار که تمام توان و استعدادهایش صرف کشورگشایی شده بود در زمان زندیان هم یکپارچه نبود چندتا قدرت بودند که با همدیگر درگیریهایی هم داشتند اما مختصات و ویژگی بعدی و مهمترین ویژگی دورۀ قاجار که آن را از سایر ادوار گذشته تاریخ ایران متمایز میکند تهاجم گستردۀ غرب به ایران است آغاز قاجارها همزمان شده بود با انقلاب کبیر فرانسه که یک انقلاب ماسونی است بله دوستانی که مجموعۀ دوران را دنبال کردند کاملاً با مختصات انقلاب کبیر فرانسه آشنا هستند آن گروهی از بینندگان محترم هم که بینندۀ برنامه ما در آن مقطع نبودند میتوانند به سایت برنامه مراجعه کنند و اینکه چهگونه موج جدیدی از ماسونیزم در اروپا و در جهان آن روز با انقلاب کبیر فرانسه در واقع میدمد و رشد پیدا میکند … بله خب ماسونها قبل فرانسه انگلستان و آمریکا را هم بهدست گرفته بودند و دیگه تسلطشان بر جهان کامل شده بود حالا ما اینها را الآن بهنام نظام سلطۀ جهانی میشناسیم و میدانیم که خوی استعماری داشتند و از نظر اعتقادی دشمن ادیان الهی بهخصوص اسلام بودند و برای نابودکردن اسلام و کشورهای اسلامی برنامه داشتند وقتی دیگر بر جوامع غربی تسلط پیدا کردند دیگر متوجه سایر نقاط جهان ازجمله ایران میشوند و بههمین خاطر ما آن اوایل دورۀ قاجار شاهد تهاجم گستردۀ نظامی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی، فرهنگی غرب ماسون به کشورمان هستیم و در این بین بیکفایتی خود شاهان قاجار هم مزید بر علت میشود که اوضاع کشور شیب رو به نزولش را تندتر طی کند شاهان قاجار کفایت اینکه از ایران در برابر این تهاجم گستردۀ غرب دفاع کنند را نداشتند مثل صفویان فضا را برای حضور علما مهیا نمیکردند و همیشه بهجای تکیه بر استعدادهای داخلی و مردم دنبال متحد خارجی بودند جوریکه از نیمۀ دوم سلطنت ناصرالدینشاه به بعد ما اصلاً شاهد وادادگی کامل شاهان قاجار در برابر غرب هستیم یکی دیگر از مصادیق تاریخی آن دوران که برای کشور ما بسیار پرهزینه تمام میشود تحمیل جنگهای ناخواسته بر ایران است در دوران قاجار و کمشدن حوزۀ سرزمینی ما که در هر فتنه و در هر تهاجم بخشی از سرزمین عزیز ما را از ما جدا میکنند و این دسیسۀ غربیها در کنار توطئۀ نفوذیها و خائنین داخلی کارگر میافتد و تعداد زیادی از هموطنان عزیز ما ذیل سلطۀ بیگانگان قرار میگیرند و تا امروز هم این وضع ادامه دارد در مورد این جنگها اگر توضیحی دارید بفرمایید … این جنگها در دو دوره در زمان فتحعلیشاه اتفاق میافتد جنگ اول متأسفانه با معاهدۀ ننگین گلستان و جنگ دوم با معاهدۀ ننگینتر ترکمنچای بهپایان میرسد اما سؤال اصلی ما این هست که اصلاً چرا این جنگها باید اتفاق میافتاده در دو سوی این جنگ روسیه و انگلستان قرار دارند روسیه اهداف استعماری در ایران داشت و برای دسترسی به آبهای گرم تلاش میکرد اما انگلستان هم که همیشه در آن دوره نگران پاشنه آشیل خودش در این منطقه یعنی هندوستان بود و برای اینکه جلوی اتحاد بین روسیه و ایران را برعلیه منافع خودش بگیرد وارد این موضوع میشود که شروع میکند به تشویقکردن الکساندر اول که بعد از کشتن پدر خودش پاول میآید و تزار روسیه میشود او را تشویق میکند برای حملهکردن به ایران نهایتاً نیروهای تزاری روسیه به گنجه حمله میکنند و ایروان و قرهباغ را هم با دادن رشوه به حاکمان آنها تصرف میکنند جالب است بدانید که در آن دوره حاکم ایروان یک شخصی بوده بهنام محمدخان زیاد اوغلو … تا آنجا که یادم میآید ایشان نیای مادری امیرعباس هویدا صدراعظم بهائی و خلاصه وطنفروش عصر پهلوی دوم است اینکه نیای او در آن دوره خیانتکرده و بخشی از سرزمین را به بیگانه بخشیده در دورۀ امیرعباس هویدا هم نسل من کاملاً خاطرشان هست که این آقا بحرین را بخشید به بیگانگان بحرین که بالاخره بخشی از سرزمین ما محسوب میشد تقدیم به بیگانگان کرد و در واقع انگار این سلسله ظاهراً کارشان وطنفروشی است … جناب دکتر جالب اینجاست که در این جنگ پدر خیانت میکند در جنگ بعدی ایران و روس پسرش خیانت میکند … یعنی در جنگ اول خیانت پدر را داریم که همین محمدخان زیاد اوغلو است در جنگ بعدی که جنگ دوم است … حسینخان زیاد اوغلو هست که پسر خانواده است … نه دیگه این خانواده رسماً ژنشان خائن هست یعنی به ژن خیانت هم رسیدیم پس ژن بد هم داریم خب … عکسالعمل فتحعلیشاه به این حمله روسیۀ تزاری به ایران این هست که یک نامهای به صدراعظمشان میگویند که بنویس برای سیسیانوف فرماندۀ روس و بگو که مناطق اشغالی را ترک کنند و سیسیانوف هم اصلاً اعتنایی به این نامه نمیکند اما چیزی که جلوی لشکر تزارها را میگیرد چیز دیگری است و آن فتوای علمای ایران و عتبات است مبنی بر اینکه جهاد وجوب پیدا کرده بر افراد … در هر دو دورۀ جنگ ما این را شاهد هستیم؟ بله در هر دورۀ جنگ ما این را شاهد هستیم افرادی مثل ملا احمد نراقی میرزای قمی یا آیتالله کاشف الغطاء، آیتالله مجاهد فتوا میدهند و با این فتوا یک خیل عظیمی از ایران و خود آذربایجان و حتی عراق حاضر میشوند برای جنگیدن در جبهۀ آذربایجان و طی ده سالی که این جنگ ادامه پیدا میکند بارها قفقاز بین ایران و روسیه دست به دست میشود ایرانیها مداوم می گیرند مواضع را ببینید شاه در این دوره در آینده عرض خواهم کرد تحت یک نفوذی قرار میگیرد که دیگر برای نیروهای خودش در جبهه نه آذوقهای میفرستد نه پولی به آنها میدهد و این خودش باعث از دستدادن مجدد مواضع ایران در جنگ میشود … چرا؟ قاعدتاً دلیلش را برایمان خواهید گفت؟ بله با وجود همۀ این سختیها ما در این دوره جنگ سخت را به روسیۀ تزاری نمیبازیم بلکه جنگ نرم را میبازیم چون در جریان این جنگ خب دهسال جنگ بوده دیگه در جریان این جنگ یک جریان نفوذی ماسونی به داخل دربار شاه ایران نفوذ میکند … رسیدیم به همان جایی که ظاهراً در همۀ مصادیق قبلی این برنامه در همۀ انقلابهایی که تا به حال مرور کردیم ردپای ماسونها خیلی جدی بود و هر زمان که آنها وارد شدند فتنههای اجتماعی آغاز شد اینجا هم رسیدیم به همان نقطه اشتراک یعنی پس فتنۀ ماسونهای داخلی در آن فرایند جنگ نرمی که شما اشاره میفرمایید مؤثر واقعشده و ما از درون ضربه خوردیم… بله ببینید در اکثر منابع گفته میشود که اولین ماسونهای ایران همانطور که در تصویر میبینید سفرای ایران بودند که به کشورهای خارجی مثل انگلستان و فرانسه میرفتند و در آنجا با راهنمایی انگلیسیها و فرانسویها بهعضویت لژها در میآمدند همانطور که در تصویر مشاهده میکنید عسگرخان افشار ارومی و ابوالحسنخان ایلچی که اصلاً ایلچی بهمعنای سفیر است و هر دو سفیر بودند ابوالحسنخان ایلچی تبار یهودی داشته … اینها یهودیان نهان روشی بودند که تظاهر به اسلام میکردند … بله این خاندان کلانتر اصلاً خاندان آشر بودند و بعد اسم خودشان را خاندان هاشمیه میگذارند و تظاهر به مسلمانشدن میکنند برای اینکه بتوانند وارد دستگاه حکومی بشوند و رشد بکنند ابوالحسن ایلچی بههمراهی سرگور اوزلی که سفیر انگلستان هست میآیند تمام این درباریان و اطرافیان شاه را میشود گفت غالباً به عضویت لژها و انجمنهای ماسونی در میآورند خب دور شاه را ماسونها گرفتند و مدام زمزمه میکنند که مقاومت بیفایده است و ما باید صلح بکنیم نهایتاً … یعنی در شرایطی که عباسمیرزا دارد میجنگد دهسال مقاومت، فتوای علما و پیشرفت ما در سرزمین روسیه در مقابل ارتش جراری که در واقع از ما خیلی قویتر است ولی در مقابل غیرت مجاهدین آن دوره کم آورده حالا کسانی از درون مأمور میشوند که این روح مقاومت را بشکنند و با فتنهای که در دربار انجام میدهند رأی شاه را بههر طریقی برمیگردانند تا جایی که دیگر حتی برای سپاه خودش تدارکات نمیفرستد و عباسمیرزا آنجا تنها میماند و صرفاً با همان قوای شیعیانی که بهصورت جهادی در اختیارش هستند میتواند ادامه دهد … عباسمیرزا دیگر به آن قوای شیعیان میگوید که برگردید چون آبروی ما میرود اگر که مشخص بشود که شاه پشت علمای شیعه را خالی کرده شیعیان ایستادند دارند می جنگند و شاه هیچ حمایتی از آنها نمیکند و جالبه بعد از شکست دوم ما همۀ تقصیرها را به گردن علمای شیعه میاندازد و همان ماسونهایی که علت این شکست بودهاند حالا با عواملی که در جامعه داشتند شایعه میکنند که این علما بودند که فتوای جهاد دادند و یک موج ضد علمای شیعه در آن دوره در جامعه رواج پیدا میکند که شما مسببین شکست ما بودهاید، این هم جالب است اما دلیل دیگری که روسیه درجبهۀ ایران نیاز به صلح داشت این بود که روسیه با ناپلئون بناپارت هم میجنگید و انگلستان هم که با فرانسه رقابت بر سر ابرقدرتی داشت روسیه را به صلحکردن تشویق میکرد چرا که باید روسیه با تمام قوا میتوانست در برابر ناپلئون ظاهر بشود در نتیجه این دستگاه جاسوسی انگلستان میآید در داخل ایران به وسیلۀ یکسری ایادی که داشته یک شورشی را در شرق ایران ترتیب میدهد که نهایتاً شاه را مجبور به پذیرش صلح میکنند و مجدداً این سرگور اوزلی با دخالت در روند مذاکرات قائممقام فراهانی را از مذاکرات کنار میگذارد و به جایش ابوالحسن ایلچی را بهعنوان نمایندۀ ایران معرفی میکند و این ماسون هم میآید هفده شهر قفقاز را با سهمیلیون نفر جمعیت تقدیم تزارها میکند … جالب است که شاهدیم اینها فقط سرزمین را نمیبخشند مردم را دارند میبخشند یعنی ما از خاک میگوییم ولی از ساکنین آن خاک نمیگوییم که مسلمانان ایرانی را منضم به سرزمین بیگانگان میکنند و این فقط خاک ما نیست از دست میرود نفوس ماست از دست میرود تا جایی که آنقدر به خودشان جسارت میدهند که در عهدنامه قید میکنند که زنان گرجیتبار، زنان مثلاً ولایات از دسترفته باید همه به سرزمینهایشان برگردند و لو اینکه در حبالۀ نکاح مسلمین باشند در سرزمین اصلی ایران کار به جایی میرسد که غیرت مردم غیور ایران اجازه نمیدهد که نوامیس مسلمین برگردند و آن عامل روس را به منزلش میریزند و او را میکشند برای اینکه شاید شاه به دلیل بیکفایتی مشاورین ماسون سرزمین را بخشیده ولی نفوس سرزمین را نمیتواند به بیگانه ببخشد بههرحال کثیری از مردم ما از کشور ما جدا شدهاند این جنایت بزرگتری است که ماسونها در آن دوره مرتکب میشوند … بله این عهدنامه را در حالتی نوشته میشود که اصلاً هنوز تکلیف جنگ در جبهه مشخص نشده بود و این یک بعد جدیدی از ننگینبودن این عهدنامه هست اما بعد از سیزدهسال صلح مجدداً یک جنگی در میگیرد و روسها خب مجدداً و همواره بهدنبال دسترسی به آبهای گرم بودند اما مجدداً این جنگ با فتوای آیتالله مجاهد مردم را بسیج میکند در برابر تزارها بهوسیلۀ فتوا و ظرف دو سهماه ما موفق میشویم تمام آن مواضعی را که در جنگ قبلی از دست داده بودیم را باز پس بگیریم و این یک افتخار بزرگ است ازنظر من که مردم همان شهرهای قفقاز که در معاهده بخشیده شده بود با شنیدن اینکه سپاه ایران دارد نزدیک میشود به شهرشان خودشان از داخل شهر شورش میکردند تا راحتتر سپاه ایران بتواند آن شهر را تصرف کند … نکتۀ مهمی است یعنی بعد از سیزدهسال همچنان در رویای بازگشت به سرزمین مادری هستند و سیادت بیگانگان را نپذیرفتند یعنی ناراحتند که از ایران جدا شدند و همت میکنند که در دورۀ دوم جنگها زودتر سپاه ایران موفق بشود بیاید و در واقع وارد سرزمینشان بشود اما خب فرجام چیست؟ بله در آن دوره بسیار نامه مینوشتند مردم شهرهای اشغالی قفقاز و از ظلم این تزارها به علمای ایران شکایت میکردند اما بعد از این پیروزی که ایرانیها کسب میکنند خب تزار وقت نیکلای اول میآید ژنرال پاسکویچ را بهعنوان فرماندۀ نیروهای خودش انتخاب میکند و با تجهیزات و نیروی بسیار فراوان او را برای شکست ایران میفرستد و درنهایت با خیانت خائنینی مثل اللهیارخان آصفالدوله که صدراعظم وقت بوده پیمانشکنیهایی که انگلیسیها میکنند و خیانتهایی که حسینخان زیاد اوغلو انجام میدهد نهایتاً ایران باز هم مجبور به عقبنشینی میشود و شکست میخورد در آخرین عقبنشینی آنها از رود ارس عبور میکنند و تا تبریز جلو میآیند و نهایتاً باز هم معاهده و بازهم ابوالحسن ایلچی و باز هم همان مسائل قبلی تکرار میشود و متأسفانه عهدنامۀ ترکمنچای به امضاء میرسد و یک بخشی از خاک عزیز ایرانمان را تجزیه میکنند اما با وجود این دسیسههایی که روسها در آن زمان کردند و با وجود این جنگها مردم و علما در مقابل آنها طوری ایستادند که نتوانستند بههر حال پیشرویهای بیشتری بکنند ایران را حذف بکنند و به آن رویای دسترسی به آبهای گرم دسترسی پیدا بکنند … رویای دولت تزاری ناظر به اشغال تمام سرزمین ایران و رسیدن به آبهای گرم هیچوقت محقق نشد آن قسمتی از سرزمینها که از دست رفت خب بهدلیل خیانت ماسونها و بیکفایتی شاهان بود آن قسمتی که باقی ماند بهدلیل غیرت مردم شیعه بود و فتوای علمای مجاهدی که مانع از تحقق این رویای پتر کبیر شدند … اگر نبودند همین علمای شیعه مثل امپراطوری عثمانی که نهایتاً ماسونها باعث از هم پاشیدنش شدند به هجده کشور تجزیه شد … قطعاً ایران را هم به همین حالت حذف میکردند اما نکتهای که دوست دارم اینجا عرض بکنم این هست که اگر ما مثل دورۀ دفاع مقدس یک حکومت اسلامی داشتیم که ماسونها در آن نفوذ نکرده بودند وجبی از خاکمان را از دست نمیدادیم حتی به قیمت جان فرزندان رشید ایران اگر تمام میشد حالا خوب است یک جایی مقایسهای هم بشود شاید در همین بحث شما هم باشد جاهایی که ایران نجنگید چه میزان تلفات داد و آنجایی که جنگید با چه میزانی از تلفات ناخواستۀ جنگ چه دستآوردهایی را داشت گاهی وقتها نجنگیدن آسیبهای خیلی بیشتری به یک سرزمین میزند حالا شاید در ادامۀ بحث به این نقاط هم رسیدیم از سایر فتنههای آن دوره برایمان بگویید … بله وقتی ما یک نگاه کلی به دورۀ قاجار میاندازیم متوجه یک تحلیل میشویم متوجه میشویم که کشور ما در این دوره درگیر فتنهها و فسادهای چندگانه بوده فسادهای اقتصادی، نظامی، سیاسی مذهبی و فرهنگی که این فتنهها و فسادها را غرب با عوامل داخلیش همان ماسونها کلید میزدند در این بین شاهان بیکفایتی بودند که نهتنها در برابر غرب ایستادگی نمیکردند بلکه در مواردی همراهیش هم میکردند و فقط علما بودند که حتی شده به قیمت جانشان در برابر این فتنهها و فسادها ایستادگی کردند و باعث شدند که ایران حالا بههر ترتیبی این مراحل را پشت سر بگذارد … بله تا آنجایی که خاطرم میآید بعد از امیرکبیر تقریباً همۀ صدراعظمهای قاجار ماسون هستند لژهای ماسونی در کشور شکلگرفته اینها در همه جا رخنه کردند در قالب مشاورین، سیاستمداران شاهزادههای قاجار، امرا، اشراف و حالا دارند تصمیمسازی میکنند که در واقع ما شاهد فعالیتهای آنها هستیم از فتنههای دینی آن دوره برای ما بفرمایید مهمترین فتنۀ دینی در دورۀ قاجاریه در زمان محمدشاه اتفاق میافتد که یک فردی بهنام علیمحمد شیرازی خودش را باب معرفی میکند و فتنۀ بابیه در اصل از آنجا شکل میگیرد این فرد به تحریک انگلیسیها این را بیان میکند که من یک دین جدید آوردم ولی آموزههای بابیها بیشتر ریشه در آموزههای شیخیه دارد اما این فرقهسازی مذهبی با هشیاری علمای شیعه خنثی میشود و نمیتواند وحدت مذهبی ایران را از بین ببرد بارها علمای شیعه با این فرد مناظره میکنند و در مناظراتشان بیپایهبودن ادعاهایش را به او اثبات میکنند و توبهنامه مینویسد که متن آن را بینندگان محترم در پشت سر ما مشاهده میکنند … ظاهراً جزو اسناد ثبتشده در کتابخانۀ ملی ایران است توبهنامۀ معروف سیدعلیمحمد باب باز توبهش را پس میگیرد و مدام ادعای خودش را تکرار میکند نهایتاً کار به جایی میرسد که در زمان صدارت امیرکبیر فتنۀ او اوج میگیرد و خب طرفدارانش مدام در گوشه و کنار ایران شورش میکردند و ناامنی ایجاد میکردند و این فتنه وقتی که اوج میگیرد امیرکبیر با فرمان واجبالقتل بودن او از سمت علما مواجه میشود و او را اعدام میکند و این غائله از سمت باب ختم میشود و ادامه پیدا میکند در ازلیها و بهاییها که بهترتیب طرفداران یحیی صبح ازل و حسینعلی نوری هستند اما فتنههای غرب بر علیه ایران اینجا تمام نمیشود و فتنههای اقتصادی بر علیه ایران انجام میدهند که این را به ملت ما اثبات میکنند که فتنههای اقتصادی آنها بر علیه ملت ما یک ریشۀ تاریخی دارد … در این باب هم توضیح بدهید جالب است … بله فتنههای اقتصادیشان هم با بستن قراردادهای ظالمانه مثل رویتر و رژی تا گرفتن امتیازات گوناگون بوده مثل گرفتن امتیاز تأسیس بانک و بهرهبرداری از گمرکات قرارداد رویتر که با فتوا و مقاومت آیتالله حاج ملاعلی کنی لغو میشود قرارداد رژی هم که در زمان صدارت امینالسلطان ماسون صدراعظم ماسون ناصرالدینشاه در هزار و دویست و شصت و نه شمسی بسته شده بود با یک کمپانی انگلیسی بهنام رژی این قرارداد بسته میشود بهموجب این قرارداد امتیاز کشت، خرید و فروش و صادرات توتون و تنباکو سراسر ایران بهمدت پنجاهسال به این کمپانی از انگلستان داده میشود انگلستان با کمپانی رژی میخواست همان کاری را در ایران بکند که با کمپانی هند شرقی در استعمار هند کرد یعنی بهبهانۀ یک کمپانی وارد شد بعد که خوب جا افتاد دیگر فعالیتهای سیاسی نظامی هم میکرد پول میداد و سیاستمدار تعیین میکرد و حتی سبک زندگی هم تغییر میداد مثلاً فارسیزدایی یکی از کارهای کمپانی هندشرقی در هندوستان است کمپانی رژی هم در ایران همین کارها را میکرد به بهانۀ اجرای قرارداد رژی به نقاط حساس کشور میرفت اطلاعات جمع کرد حتی در برخی شعبههای این کمپانی اسلحه انبار میشد و یک جورهایی به تعبیر آیتالله میرزای شیرازی شاه با امضای این قرارداد کلمۀ ملت را به زوال کشاند آیتالله محمدحسن شیرازی درنهایت در مخالفت با این قرارداد فتوای تحریم توتون و تنباکو را صادر میکند ایشان در فتواشان میفرمایند که الیوم استعمال تنباکو و توتون بِأَیِ نحوٍ کان در حکم محاربه با امام زمان صلواتالله علیه است کلمه به کلمۀ حکم میرزا مهم است این کلمۀ استعمال یعنی هرگونه عمل مربوط به تنباکو اهم از قرارداد بستهبندی، حمل، نگهداری خرید و فروش و حتی مصرف، دیگر با این فتوا حتی کارگر هم به آن کمپانی نمیرفت که تنباکو بستهبندی کند یا بستههای تنباکو را حمل کند همینطور ایشان نفرمودند که این کارها حرام است بلکه فرمودند در حکم محاربه با امام زمان صلواتالله علیه است این قید محاربه باعث بهوجودآمدن یک جنبش شد مردم عملاً وارد صحنه شدند در ملاءعام قلیانها را میشکستند قسم میخوردند که دیگر تنباکو مصرف نمیکنند تنباکو را از بین میبردند مثلاً یک تاجر اصفهانی خودش دوازده تن بار تنباکویش را آتش زد و از بین برد یک تاجر اصفهانی؟ خود این خیلی نشانۀ مهمی است بالاخره یک تاجری که کارش این است سرمایهاش را بسوزاند … حتی تأثیر فتوای میرزا حسن شیرازی به اندرون دربار ناصرالدینشاه هم رسیده بود زنان شاه به هیچوجه قلیان مصرف نمیکردند دستور داده بودند که خدمتکارها قلیانها و سرقلیانها را جمع کنند حتی وقتی که با تغیر شاه مواجه میشدند با حاضرجوابی جواب شاه را میدادند … ظاهراً قول مشهوری است که شاه دنبال قلیان میگردد زنان حرمسرا قلیانها را جمع کردند شاه تغیر میکند میگوید چه کسی دستور داد قلیانها را جمع کنید چه کسی اذن این کار را داد؟ چه کسی تنباکو را حرام کرد؟ میگویند همان کسی که ما را بر شما حلال کرد این قول مشهوریست این تاریخی است؟ واقعاً بوده؟ … بله در خاطرات محمدحسنخان اعتمادالسلطنه آمده حتی مثلاً خدمتکاران دربار هم جرئت پیدا کرده بودند قلیانها و سرقلیانها را که شکانده بودند برای اطلاع شاه جلوی خوابگاه شاه جمع کرده بودند ناصرالدینشاه هم که دیگر نمیخواسته به احترامش خدشهای وارد بشود دستور نمیداده برایش قلیان درست کنند … پس بیجهت نیست که امروز روی قلیانها هنوز عکس ناصرالدینشاه را میزنند که اشاره به آن حقارت ایشان بشود خب … بله اینجوری بساط مصرف توتون و تنباکو حتی در خود دربار شاه هم کاملاً جمع شده بود اما انگلیسیها به شاه فشار میآورند به ناصرالدینشاه فشار میآورند ناصرالدینشاه هم به آیتالله میرزا حسن آشتیانی عالم برجستۀ تهران پیغام میدهد که یا در ملاءعام قلیان بکشید و یا از ایران خارج شوید میرزا حسن آشتیانی هم پاسخ میدهند که نقض حکم حجتالاسلام از هیچ رو برایم ممکن نیست ولی از تهران میروم روز تبعید میرزا حسن آشتیانی در تهران غوغا میشود از صبح زود مردم و علما میآیند در منزل و محلۀ ایشان در سنگلچ جمع میشوند در ادامه مردم زن و مرد میروند و در میدان ارگ جاییکه کاخ شاه قرار داشت آنجا جمع میشوند شعار میدادند شاه را نفرین میکردند و هیچ جوره حاضر نبودند که میدان را ترک کنند درنهایت آن روز به سربازان مخصوص حاکم تهران دستور شلیک به مردم داده میشود البته هیچ آمار دقیقی از کشتههای آن روز وجود ندارد … ولی کشتار صورت میگیرد ولی جالبه از این کشتار کمتر در تاریخ صحبت شده بله بله و به قول نویسندۀ تاریخ دخانیه آن روز از مرد و زن از کوچک و بزرگ هیچکس را بهجز کشتهشدن آرزویی نبود و ناصرالدینشاه هم که چنین مقاومتی را از مردم و علما میبیند دیگر از تبعید میرزا حسن آشتیانی صرفنظر میکند و چند روز بعد قرارداد رژی را لغو میکند البته این را هم اضافه کنم که چندین قیام در شهرهای مختلف کشور بهرهبری علما بر ضد این قرارداد بهوقوع میپیوندد که ما فقط به قضایای تهران اشاره کردیم … خب رسیدیم به ماجرای مهم دیگر دوران قاجار، عصر مشروطه در این باب اگر نکتهای دارید بفرمایید … فقط این نکته میماند که پانزده سال بعد از قیام تنباکو آن حرکت عدالتخانه و مشروطهخواهی رخ میدهد که آن هم بهخاطر حکم آیتالله میرزا حسن شیرازی بوده حکم میرزای شیرازی آن احترام و هیمنۀ سلطنت را بهش خدشه وارد کرد و از بین برد و اینجوری شد که دیگر مردم دوباره قیام کردند بر ضدسلطنت تشکر میکنم برای من که خیلی توضیحات جذاب و مفیدی بود پلیبک یا کلیپی را که دوستان گروه شما تهیه کردند در مورد مشروطه میبینیم و دوباره بحث را پی میگیریم معادلات جهانی با شروع سراسری شورشهای ماسونی اروپا در قرون هجده و نوزده، شروع به تغییر کرد. فراماسونها در حکم یک تشکیلات مخفی و بسیار پیچیده در حاکمیت کشورهای هدف نفوذ کردند؛ آنها را از درون منهدم کرده و نیروهای خود را جایگزین نمودند تا جامعۀ نوین جهانی را هر چه سریعتر شکل دهند آغاز این نفوذ در ایران درست همزمان با انقلاب ماسونی فرانسه و شروع حاکمیت قاجارها در ایران بود. سرگور اوزلی انگلیسی وظیفۀ جذب جمعی از درباریان فتحعلیشاه را بر عهده داشت. ماسونها برای جذب بیشتر از شعارهای فریبندهای چون آزادی، برابری و برادری سود میبردند سفیران ولیعهد عباسمیرزا در فرنگ جهت مرتفعکردن عقبماندگی علمی ایران، اولین شکارهای این تشکیلات پیچیده و مخفی بودند. تشکیلات با ترویج جهان وطنی امتیازات بیشماری را از ایران به نفع بریتانیا از همین طریق کسب کرد. این تشکیلات مدعی است در شورشهای جهانیاش، انسان را از زیر سایۀ دین بهعنوان خرافات و حاکمیت استبدادی و ظالمانۀ شاهان بهصورت هم زمان رهایی میبخشیده. همانطور که در انقلاب فرانسه در کنار گردنزدن شاه از کشتههای کشیشها پشته ساخته بودند. اما آیتالله ملاعلی کنی خیلی زود متوجه این مسئله شدند و به ناصرالدینشاه هشدار جدی دادند. این هشدار باعث بسته شدن تنها لژ فراماسونری ایران یعنی لژ بیداری شد این اتفاق و سپس نهضت تنباکو، باعث شد ماسونها رویکرد جدیدی اتخاذ کنند، اول طراحی یک فرقۀ انحرافی بهنام بهائیت و دوم پرورش تعدادی روحانینمای ماسون که جایگزین مناسبی برای علما در مواقع حساس شوند. با این چند حربه مشروطه آغاز شد لژهای ماسونی که پس از ترور مشکوک ناصرالدینشاه تعدادشان بهوضوح بیشتر شده بود و بیشترین تعداد نفرات را از بین سران حاکمیت قاجار جذب کرده بودند آمادگی لازم را برای تغییر نظام حاکمیت ایران پیدا کردند. در اولین قدم، مانند انقلاب فرانسه، ایجاد نارضایتی عمومی در دستور کار قرار گرفت. یکی از علما در کرمان به چوب بسته شد؛ عکس مسیو نوز بلژیکی که با لباس علما در مراسم بالماسکه شرکت کرده بود بعد از پنجسال همزمان با آغاز مشروطه در میان عموم مردم پخش شد میزان گمرکات بهنفع حاکمیت و به ضرر تجار بهشدت و بهصورت غیرمنطقی بالا رفت و در نهایت به علت بالارفتن قیمت قند در روسیه، تجار متدین در تهران به چوب بسته شدند. تقریباً همۀ این اتفاقات، مستقیم یا از طریق نفوذ و اثرگذاری ماسونها شکلگرفت اما جنجال نهایی با سخنرانی یک روحانی نمای بابی و ماسون به نام سیدجمالالدین واعظ در حمایت از تجار شکلگرفت. او بر روی منبر شروع به هتاکی علیه شاه و حاکمیت کرد. پیوستن آیات، سیدمحمد طباطبایی و عبدالله بهبهانی حرکت او را تکمیل کرد. مأمورین به منبر واعظ حمله کردند و درگیری میان علما، مردم و نیروهای حکومتی بالا گرفت به پیشنهاد آیتالله سیدمحمد طباطبایی، ایشان بههمراه تنی چند از علما از جمله آیتالله بهبهانی مدتی برای بستنشینی به حرم حضرت عبدالعظیم رفتند تا از درگیریها بکاهند. شیخ فضلالله نوری در این مهاجرت همراه سیدین نرفت. سیدین در بستنشینی چندین درخواست از حاکمیت مطرح کردند. از برکنار شدن مسئول خط گاری تهران- قم بهنام عسگر گاریچی بهعلت بددهنی تا موارد مهمتری چون تأمین عدالتخانه، اجرای قوانین اسلام برای همه، برکناری مسیو نوز بلژیکی از بخش گمرک و مالی و برکناری علاءالدوله از حکمرانی تهران، با پذیرش این موارد توسط مظفرالدینشاه، بستنشینی به پایان رسید و سیدین بههمراه سایر علما، با احترام به تهران بازگشتند. اما بعد از یکسال و عملینشدن قول پادشاه، علما برای دومینبار راهی قم شدند. شیخ فضلالله نوری اینبار بههمراه علما به قم رفتند تا روند ظلم به مردم پایان و عدالتخانه زودتر شکل پذیرد. در غیاب علما، سیدحسن تقیزاده و ماسونهایی ازجمله اردشیر جی مردم را از حملۀ قریبالوقوع نیروهای شاه بهشدت ترساندند و جمعیت زیادی که گفته میشد تا بیستهزار نفر هم میرسید برای بستنشینی وارد سفارت انگلستان شدند. در همینجا بود که مستر گراند دوف بهعنوان نمایندۀ این چندین هزار نفر در سفارت انگلیس، با شاه دیدار کرد و به پشتوانۀ مردم حاضر در سفارت درخواست متحصنین قم را از عدالتخانه به مجلس قانونگذاری تغییر داد. به این ترتیب انگلستان در برابر ابزار نفوذ روسیه در ایران، که شرط حمایت از ولایتعهدی عباسمیرزا طی قرارداد ترکمنچای بود و پای او را در انتخاب و حمایت از پادشاهان بعدی قاجار باز میکرد مجلس قانونگذاری را جهت نفوذ و کنترل بر قدرت شاه ایران و علمای اسلام پایهریزی کرد و قانونگذاری را در اختیار ماسونهای انگلیسی و اروپایی قرار داد. همان مجلس با اعدام شیخفضلالله تنها چشم بینایی که همزمان با مشروطه این نفوذ مستقیم و ماسونی را تحتنظر داشت و یکه و تنها در برابر آن ایستاد و بعد از چند سال، با ساقطکردن سلسلۀ قاجار، جایگاهش را در ایران تثبیت کرد و انگلستان پایگاه قدرتمندی در ایران پیدا کرد خب رسیدیم به سال هزار و دویست و هشتاد و پنج شمسی سال مشروطه، مردم ایران رفته بودند به طلب عدالتخانه ولی بهدنبال تحصن در باغ سفارت انگلیس شعار عدالتخانه تغییر پیدا کرد به پارلمان و مشروطۀ سلطنتی انگار همه چیز از آنجا به بعد یک تغییری درش حاصل شد در این باب توضیحی دارید؟ بله وقتی به اوضاع کشور در آستانۀ مشروطه نگاه میکنیم متوجه حضور دو نیرو در صحنۀ سیاسی اجتماعی ایران میشویم یکی علما و مردم و دیگری هم غرب و ماسونهای داخلی، علما که برای حفظ مملکت اسلامی برای اینکه ظلم به مردم کم بشود دنبال راه حل بودند و به برنامههایی هم رسیده بودند مثلاً شیخ فضلالله نوری در این باره در نامهای به پسرشان ضیاءالدین نوشتند که ایران به دو تأسیس بزرگ محتاج است یکی تأسیس برای تقویت اهالی به معارفی که امروز از پرتوی آنها روی زمین روشنشده یعنی مردم را چه زن چه مرد را باید با علوم روز آشنا کنیم و دیگری تأسیس معدلت عمومی برای برقراری عدالت که تمام طبقات رعیت از شکایات دوایر دولتی و تطاول ظلام و حکام آسوده باشند این هم یعنی عدالتخانه در همین راستای فعالیتهای اصلاحی بود که علما با شاهان و شاهزادههای قاجاری ممکن بود برخورد پیدا بکنند در طرف مقابل علما، غرب و تشکیلات فراماسونری وجود داشت حالا بعد صدسال که از تهاجم غرب گذشته بود دیگر تشکیلات فراماسونری در ایران کاملاً شکل گرفته بود آمادۀ بهرهبرداری بود در این انجمنهای سری همۀ گروههایی که میخواستند به اسلام و ایران ضربه بزنند حضور داشتند بابی ازلیها بودند از پارسیان هند بودند از یهودیان از ارمنیها، زرتشتیها و حتی مسلمانان افراد ضعیف نفسی بودند که عضو لژ شده بودند و دیگر منافع لژ را به منافع ملیشان ترجیح میدادند با اینکه ماسونها در بدنۀ حکومت حضور داشتند صدراعظم بودند وزیر بودند حاکم این شهر آن شهر بودند اما تسلط کامل بر ایران را میخواستند تا بتوانند آن برنامههای غرب را پیش ببرند بهخاطر همین برای یکجور براندازی قاجارها برنامه داشتند از هر فرصتی برای ضربهزدن به شاهان قاجار استفاده میکردند و دنبال ایجاد بحرانهای مصنوعی بودند اما مشکلی که داشتند نمیتوانستند با قاطبۀ مردم ارتباط برقرار کنند در اینجا بود و خصوصاً بعد از نهضت تحریم تنباکو بود که متوجۀ قدرت بسیجکنندگی روحانیت شیعه شدند یکی از مسائل بسیار مهمی که باید در مطالعۀ مشروطه به آن توجه کنیم ماسونهای ملبس به لباس دین است مثلاً بابی ازلیهایی که حتی مسلمان نبودند اما لباس روحانیت اسلام را به تن داشتند و منبر میرفتند سخنرانی هم میکردند جالبه که شیخ فضلالله نوری روی رسواکردن این ماسونها خیلی حساس بودند … ماسونهای ملبس ماسونهای ملبس خیلی حساس بودند و مثلاً به سیدجمالالدین واعظ اصفهانی میگفتند جمال زندیق کافر خیلی روی رسواکردن اینها حساس بودند بیشتر از رسواکردن ماسونهای فوکول کراواتی و یک برنامۀ دیگر ماسونهای ملبس هم نفوذ به بیت علما بود به بیت برخی از علما نفوذ کردند مثل اسدالله خرقانی که به بیت آخوند خراسانی نفوذ پیدا کرد خب از وقایعی که منجر به قیام مردم شد در مشروطه برای ما اگر توضیحی هست بفرمایید بله عرض کنم که در بیشتر تاریخنگاریها وقایع منتهی به مشروطه را وقایع سال هزار و دویست و هشتاد و چهار شمسی مینویسند وقایعی مثل تنبیه بازاریان تهران یا عکس مسیو نوز بلژیکی که لباس روحانیون را بر تن کرده بود در یک بالماسکهای که اینجا عکسش هست اگر در این وقایع ما دقیق بشویم بیش از همه این را متوجه میشویم که این وقایع دستساخته و مصنوعی هستند و ردپای ماسونها در آنها پیدا میشود … تا یکجوری کاتالیزور قیامی بشوند که آنها طالبش هستند … که نمیتوانند و هیجانات فرومینشیند آن سال تا تابستان سال بعد، تابستان سال بعد یک روحانی به اسم شیخ محمد واعظ در تهران دستگیر میشود و مردم به دستگیری ایشان اعتراض میکنند این اعتراض سرکوب میشود طلبۀ جوانی در این بین شهید میشود که این اوضاع را بحرانیتر میکند نهایتاً مردم میروند و در مسجدشاه تجمع میکنند و دو مطالبه مطرح میکنند که یکی از آنها همین برپایی عدالتخانه بهمنظور حالا یک نهادی که به امور مردم رسیدگی بکند و دیگری این هست که علما میگویند که ما به نشانۀ اعتراض که این بحرانسازی که شما انجام دادید در شهر تهران ما بهنشانۀ اعتراض به قم مهاجرت میکنیم و در حرم حضرت معصومه تجمع میکنند و آنجا علما تحصن میکنند عینالدوله با پیشنهاد دوم موافقت میکند و علما بهمنظور تحصن از تهران خارج میشوند وقتی که علما از تهران خارج میشوند دوباره دست ماسونها بهکار میافتد و آن مدت در پی این بودند که این خیزش مردمی را تصرف بکنند و بالاخره موفق میشوند که به مردم بگویند که با سرکردگی همین اردشیر جی ریپورتر که جاسوس ارشد انگلستان بوده و با همراهی ماسونهای داخلی مثل تقیزاده موفق میشوند به مردم بگویند که حالا که روحانیت خارج شدند از تهران و به قم رفتند شما در تهران پناهی ندارید بیایید و در حیاط سفارت انگلستان تجمع و تحصن بکنید و اصلاً از اینجا یک فصل جدید و تغییر جهت اساسی در ماجرای مشروطه شروع میشود بله در همین سفارت انگلیس بوده که به مردم میگفتند به جای عدالتخانه مشروطه بخواهید تا الآن خواستۀ اصلی مردم و علما عدالتخانه بود … از دیگ پلوی سفارت انگلیس گویا شعار هم عوض میشود بله بله عدالتخانهای که میخواستند به این معنا بود که یک نهاد تأمینکنندۀ عدالت باشد که پادشاه و تمام سلسله مراتب حکومت را تحت کنترل خودش بگیرد که ظلم نکنند البته چون تجربۀ اول بود این نهاد را بهطور دقیق تعریف نکردند چون این نهاد میتوانست به مجلس تفسیر بشود میتوانست به یک چیز دیگر این نهاد را به طور دقیق تعریف نشده بود و توسط بیگانگان هم اصلاً فرصت داده نشد که این نسخۀ بومی تعریف شود بیگانگان سریع آمدند و نسخۀ خودشان را جا انداختند … یعنی همان مشروطۀ سلطنی خودشان را برای ما هم نسخه پیچیدند … بهخاطر این هم توانستند نسخۀ خودشان را سریع جا بیندازند چون که آن چیزی که مطرح میکردند این نظام سیاسی که مطرح میکردند یک مفهوم واضح در نزدشان بود بالاخره چند قرن بود که نظام سیاسی انگلستان مشروطۀ سلطنتی بود یا چند دول اروپایی دیگر و همینطور شعارهای خیرهکنندهای هم میدادند مثلاً میگفتند آزادی، قانون، ترقی و بهخاطر همین هم بعضی از علما و مردم که فکر میکردند مشروطه میتواند مصداقی از عدالت باشد مشروطهخواه شدند اما مقصود غربیها از مشروطه محدودکردن قوانینالهی براساس قوانین سکولار و ضد دین غربی بود البته این را آن اول نمیگفتند آن اول همان شعارهای آزادی و قانون و عدالت میدادند بعد گفتند که برای تحقق این شعارها ما بهقول خودشان به کنسرسیوم یا پارلمنت نیاز داریم … قانون اساسی و مجلس بعد که این مجلس تشکیل شد و در موضع قدرت قرار گرفتند و نماینده شدند و در موضع قدرت قرارگرفتند گفتند که برای تحقق آن شعارها باید این حکم خدا نباشد و این حکمی که ما ماسونها در مجلس قانونگذاری تصویب میکنیم باشد و همینطور با مطرحشدن مشروطه نقطۀ ثقل اعتراضات رفت روی استبداد و این باعث کمشدن حساسیتها به ظلم و ظالم بزرگتر یعنی استعمار و استعمارگر شد بهطوری که با پیروزی مشروطه فقط ظلم از شکلی به شکل دیگر تبدیل شد آن هم به شکل بهمراتب پیچیدهتر و سختترش بهقول مرحوم آخوند خراسانی استبدادی اشنع از استبداد سابق بهروی کار آمد چون خیلی وقت کم است اجازه بدید با این سؤال بحث را پی بگیریم از عصر صفویه دیدیم که اصلاً نام ایران با نام تشیع مطرح شد و ما هویت ملیمان را مدیون و مرهون هویت دینی و شیعیمان هستیم اما بلافاصله بعد از تشکیل مجلس اول روزنامهها و شبنامهها و سخنرانیهای منورالفکرهای منتسب به لژ شروع میشود ناظر به اینکه اسلام دلیل عقبماندگی ماست و اگر بخواهیم مثل دول راقی غرب به اعتبار خودشان پیشرفتی داشته باشیم باید از بسیاری اصول اسلامی که آنها اسمش را گذاشتند تحجر دوری کنیم و بهسمت غرب برویم این ماجرا تا آن موقع سابقه نداشت همۀ ترقیها همۀ پیشرفتها همۀ مدنیت ما از دورۀ صفویه تا آن روز ذیل آئین تشیع تعریف شده حالا یک تعریف جدیدی دارد میآید وطنفروشانه که خاک کشور را فروخته حالا آمده و قوانین داخل کشور را هم میخواهد متناسب با بلاد فرنگ بهقول خودشان تعریف بکنند در این باب توضیحی دارید؟ بله بعد از تشکیل مجلس اول اولین کاری که در دستور کار قرار میگیرد تدوین قانون اساسی هست اما جالب اینجاست که تمام اعضای کمیسیون تدوین قانون اساسی از یک انجمن ماسونی به اسم باغ سلیمانخان میکده بودند تصاویرشان را بر پرده مشاهده میکنید این کمیسیون اندیشههای بابی هم داشتند اینها مثلاً میآمدند و در اولین گام گفتند که خب ما یک الگو انتخاب میکنیم قانون اساسی انگلستان، فرانسه و بلژیک را بهعنوان الگو انتخاب کردند مثلاً در بحث مساوات مطرح میکردند که در سپردن رأس قدرت به یک فرد مهم نیست که آن شخص مسلمان باشد یا خیر، مؤمن باشد یا خیر، یا حتی ماسون باشد حتی ماسونها جایزتر به حکومت هستند چون که چند کلمه فرنگی هم بلدند صحبت بکنند تکنسینهای بهتری هستند … بله همۀ اینها در مغایرت با قوانین الهی قرارمیگرفت چون عین عدالت هست که مؤمن و کافر در سپردن سرنوشت مردم بهشان مساوی نباشند این عین عدالت است اما نهایتاً شیخ فضلالله نوری هست که بر علیه اینها شورش میکند و به آنها اعتراض میکند چون این جریانهای غربی را بهخوبی میشناخت با اینکه از ایران خارج نشده بود و به کشورهای غربی مسافرتی نداشت اما با کسانی که در آنجا زندگی کرده بودند آمد و شد داشت متون آنها را مطالعه کرده بود جریان فکری غرب را مطالعه کرده بود و میشناخت و متوجه تزویر اینها میشد که آن مردم خود کشورهای غربی بزرگترین قربانیان این نظام سلطۀ ماسونی هستند و در نتیجه با هزار نفر از علما بهقصد تحصن و اعتراض به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی میروند و در آنجا به نشانۀ اعتراض بست مینشینند بله در همین تخصن بود که شیخ فضلالله نوری آن پیشنهاد خودشان را مبنی بر تشکیل هیئت پنجنفره از مجتهدین طراز اول مطرح کردند که این هیئت بر مصوبات مجلس نظارت داشته باشد و با مقاومتی که نشان دادند قرار شد این پیشنهاد بهعنوان اصل دوم متمم قانون اساسی بهتصویب مجلس برسد اما در مجلس همان نفوذیهای ماسون کاری میکنند که این اصل بهصورت ضعیفی بهتصویب برسد و تازه هیچوقت همین اصل بهتصویب رسیده یا ضعیف عملاً اجرا نمیشود در اینجا شیخ فضلالله نوری وقتی دیدند که این اصلاحات به جایی نرسید و فقط پیروزی مشروطه باعث شد که ماسونها بیایند بر عموم مسلط بشوند دیگر حرمت مشروطه غیر مشروعه را اعلام کردند به علمایی که بهحرمت مشروطه قائل بودند مشروعهخواه میگفتند در ادامۀ حرکت مشروطه تندروی ماسونها باعث شد که محمدعلیشاه مجلس اول را تعطیل کند مجلس اول به توپ بسته میشود و تعطیل میشود محمدعلیشاه که فکر میکرده که اوضاع کشور را بهطور کامل دستگرفته اما یکسال بعد بهتدریج تمام شهرها بهتصرف قوای مشروطهخواه در میآید فتح شهرها هم بیشتر با تلاش و مجاهدت مشروطهخواهانی بود که بهخاطر فتوای علمای مشروطهخواه قیام کرده بودند مثل ستارخان که بهخاطر فتوای آخوند خراسانی قیام کرد و تبریز را گرفت اما بعد فتح تهران ماسونها با حمایتهایی که از طرف استعمار میشدند دیگر توانستند بهطور کامل بر عموم مسلط شوند تسویه خونینی راه انداختند و آن افرادی را که مثل خود نبودند را حذف میکنند شروع کردند به حذف غیرماسونها اول سراغ مشروعهخواهان رفتند نگاه انتقادی شیخ فضلالله نوری به مشروطه را بهانه کردند و ایشان را شانزده روز بعد از فتح تهران در میدان اصلی شهر به دار کشیدند بعد از شیخ فضلالله نوری حدود هشتادنفر از علما را در شهرهای مختلف کشور به شهادت رساندند که نام این علمای شهید را علامه امینی در کتابشان بهنام شهیدان راه فضیلت آوردند بعد از مشروعهخواهان رفتند سراغ مشروطهخواهانی که ماسون نبودند … ستارخان، باقرخان همه را حذف کردند ترور آیتالله بهبهانی از دیگر کارهای ماسونها بعد فتح تهران که حالا دیگر در دولت و مجلس حضور حداکثری دارند افتتاح قمارخانهها و مراکز فساد بود بهقول آخوند خراسانی به تکثیر ادارات مضره و توسیع دوائر مفسده پرداختند یا مالیاتهای سنگین وضع میکردند باز به قول آخوند خراسانی مالیاتهای غیرقابل تحمل از سفیدی نمک تا سیاهی زغال که منجر به شورش مردم شد مثلاً شورش مردم همدان در سال هزار و دویست و هشتاد و نه شمسی حالا کاش این مالیاتها را صرف آبادانی کشور رواج علوم جدید یا تجهیز قوای نظامی میکردند که هشتسال بعد مشروطه وقتی جنگ جهانی اول شد کشور ما بهراحتی از سه طرف توسط سه کشور بیگانه اشغال نشود و آن قحطی بزرگ با دهمیلیون کشته و مصیبتهای دیگر بر سر ملت ایران نیاد و چهاردهسال بعد مشروطه هم همان ماسونهای قبلاً مشروطهخواه این اوضاع آشفته و بحرانی و خودساختۀ ایران را بهانه کردند و تز دیکتاتوری منور را مطرح کردند یعنی اوضاع آشفتۀ ایران به یک دست آهنین نیاز دارد که بیاید و همۀ مسائل را حل کند اینجوریه که چهاردهسال بعد مشروطه رضاشاه میآید یعنی یک حکومت استبدادی مطلق همان چیزی که مشروطه بر ضد آن آمده بود … بسیار تشکر میکنم بیفزایید بر آن دوره قحطی بزرگ پایان عصر قاجار و اشغال ایران که نهایتاً به چنین افتضاحی میانجامد چون دیگر واقعاً وقت نداریم به اتفاق شما از بینندگان محترم این برنامه خداحافظی میکنم در سومین قسمت برنامۀ انقلاب اسلامی ایران که برنامۀ بعد ما خواهد بود در خدمت شما خواهیم بود تا برنامۀ آینده خدانگهدار علی دشتی یکی از طرفداران جمهوریت در آن زمان بوده که در یادداشتهای خودش دارد وقتی که ما شروع کردیم به تبلیغ جمهوریت رضاخان نگران شد که اگر جمهوریت بشود پس کی تضمین میکند که من بر سر کارها باشم و به او تضمین و قول داده شد که اگر جمهوریتی اتفاق بیفتد تو مادامالعمر بر سرکار ریاستجمهوری و جمهوریت خواهی بود و خود مدرس اعلام میکند اگر آن بیستهزار نفری که در مجلس ششم به من رأی دادند همهشان مرده باشند آن رأیی که من خودم به خودم دادم پس چی شد؟ جالبه یعنی تا این حد تابلو بوده ماجرای تقلب در انتخابات آن دوره … مثلاً میدانیم در سال هزار و نهصد و بیست و پنج موجودی حساب رضاخان در بانکهای خارجی دویستمیلیون دلار بوده … چهقدر؟ دویستمیلیون دلار؟ دویستمیلیون دلار بوده که ده برابر بودجۀ ایران در همان سال بوده یا طبق اسناد وزارت امور خارجه آمریکا داریم که از سال هزار و نهصد و بیست و هفت تا هزار و نهصد و چهل و یک دوسوم درآمد نفت ایران به حساب شخصی شاه ریخته میشده یا گزارشهایی نشان میدهد که از سال هزار و نهصد و بیست و پنج تا هزار و نهصد و چهل و یک مقدار زیادی عتیقهجات و آثار باستانی از کشور خارج میشوند این دقیقاً همان زمانی است که موزههای اروپایی و آمریکایی بسیاری از عتیقهجات و آثار باستانی ایران را به دست میآورند
فصل 1
قسمت 24
انقلاب اسلامی ۲
مدت زمان : 106 دقیقه
برچسبها:
متن کامل
اشتراک در
0 نظرات
قدیمیترین