سلام با برنامۀ دیگری از مجموعه برنامه پژوهش تاریخی دوران در خدمت شما هستیم برای آن گروه از بینندگان محترم این برنامه که ما را بهصورت منظم دنبال میکردند روشن است که در هر قسمت از برنامه با مرور یکی از انقلابهای بزرگ تاریخ در خدمت شماییم و در هر برنامه تیم پژوهشگران جوانی که در مورد آن انقلاب کار تخصصی پژوهشی انجام دادهاند محصول کار خودرا ارائه میکنند با تیم پژوهشگر این هفته آشنا میشویم این انقلاب دو وجهۀ خیلی برجسته دارد یکی ماهیت چریکی و نظامی آن است و یک انقلاب کاریزماتیکه که شخصیتهای انقلاب پایهریزیشده این خاصیت رهبرهای یک انقلاب است شاهد حضور اقشار مختلفی هستیم ژنرالهایی داریم که اسپانیایی هستند آفریقایی هستند چینی هستند یک انقلاب بزرگ نبود دست برتر انقلابیون نسبت به حکومت دیکتاتوری کوبا دست برتر نظامی و چریکی است که دارند توانسته امپریالیسم بزرگی مثل آمریکا را بیش از پنجاه سال به چالش بکشد و هنوز بر مواضع خودش پافشاری میکند کوبا یک جزیرۀ کوچکی است و تعداد کسانی که شروع به انقلاب کردند تعداد زیادی نیست تصمیم میگیرند جلوی یک قدرت بزرگی بایستند و این کار را به نتیجه میرسانند خوانش غربی آمریکایی از دید یک استعمارگر نگاهی تحقیرآمیز نسبت به چهگوارا دارد به هر فردی از گروه، خواندن یکسری کتاب محول شد که آنها را مطالعه و خلاصه کنند تا یک الگوی ذهنی مشترکی همۀ اعضا از مبحثی که قرار است ارائه شود داشته باشند پس از آن رفتیم سراغ منابع اسپانیایی و منابع انگلیسی جلسات طولانی مدتی شکل میگرفت که کاملاً رویکرد چالش علمی داشت محتوای اصلی گفتگوها از خلال همین خلاصهنویسیها بهدست میآمد در نهایت این نگاهها در کنار هم جمع میشد و وقتی که تکههای مختلف این پازل کنار هم قرار میگرفت تصویری گروه از این انقلاب بهدست میآورد یک خط تاریخی داشتیم روی آن خط تاریخی نقاط مختلفی را میچیدیم و نهایتاً به یک تصویرکلی از انقلاب میرسیدیم پژوهش محتوامحور متوقف بر مطالعه است نقاط هیجانی راجع به خود فیدل کاسترو و مخصوصا چهگوارا زیاد است یک کار محتوامحور سعی میکند که کار را بیشتر ببرد بهسمت ریشهها و کشف از این پدیده میکند به استودیوی برنامۀ دوران خیلی خوش آمدید و توفیقی برای ما که در یک قسمت برنامۀ فشرده قرار است که با کار پژوهشی تیم شما آشنا شویم. خواهش میکنم بسماللهالرحمنالرحیم من هم سلام عرض میکنم خدمت شما و بینندگان محترم در خدمتتان هستیم با موضوع انقلاب کوبا شاید لازم باشد که قبل از ورود به بحثمان پلیبک اول را مشاهده کنیم توضیحات مختصری در پلیبک اول داده خواهد شد انشاالله بنده تکمیل میکنم اگر که موافق هستید پلیبک اول را ببینیم اگر در آبهای اقیانوس اطلس بهسمت مرکز قارۀ آمریکا حرکت کنید به جزیرهای نه چندان کوچک میرسید که از حیث ظاهر شبیه تمساح است این جزیره که در صد و پنجاه کیلومتری جنوب ایالت فلوریدای آمریکا واقع شده است کوبا نام دارد و در طول چهار صد و شصت سال استعمار اسپانیا و پس از آن سیطرۀ آمریکا فراز و نشیبهای بسیاری به خود دیده است اگرچه در برخی منابع از داد و ستد سیاحان چینی و مسلمان با بومیان قارۀ آمریکا شواهدی وجود دارد اما همانند دیگر نقاط این قاره اولین اطلاعات دربارۀ کوبا از میان یادداشتهای کریستف کلمب سیاح مشهور اسپانیایی بهدست میآید در اکتبر سال ۱۴۹۲ میلادی کلمب و همراهانش در امتداد ساحل شمال شرقی کوبا با کشتی سفر میکنند و این امر پایهای برای ادعای مالکیت اسپانیا بر کوبا میگردد نوزدهسال بعد از اولین حضور اسپانیاییها در کوبا جنگی بر سر حاکمیت جزیره میان آنها و بومیان در میگیرد که از ۱۵۱۱ تا ۱۵۱۵ ادامه مییابد چهارسال تأثیرگذار در سرنوشت کوبا که سرانجام فاتح اسپانیایی دیهگو دِ ولاسکز پاتوئه رئیس سرخپوستان را بر تیرک مرگ میسوزاند و این آغاز جولان اسپانیاییها در کوبا است ترکیب جمعیت جزیرۀ کوبا با ورود اسپانیا و غلبۀ آنها بر بومیان بهتدریج دستخوش تغییر شد سیاهپوستان توسط بردهداران و چینیها بهدنبال کار وارد این سرزمین شدند ما بین سالهای ۱۷۶۲ تا ۱۸۳۸ در حدود ۳۹۰ هزار سیاهپوست بهعنوان برده به جزیره آورده شدند بر طبق سرشماری که در سال ۱۸۲۴ انجام شد جمعیت کل کوبا یک میلیون و هفت هزار و ششصد و بیست و چهار نفر بود که از این میان دویست و نود و یک هزار و چهارصد و چهل و هشت نفر سفیدپوست هشت صد و سی و هشت هزار و صد و پنجاه و دو نفر رنگینپوست آزادشده و چهارصد و نود و پنج هزار و چهارصد و سی و شش نفر بردۀ سیاهپوست بودند بنابراین خطر شورش سیاهان افزایش یافت از طرفی با افول تولید شکر در هائیتی کوبا به بزرگترین تولیدکنندۀ شکر در جهان تبدیل میشد تجارت پرسود شکر برای ملاکان اسپانیایی و نیز حضور بردهها بار دیگر آتش جنگ را برانگیخت بهانۀ این درگیریها اعتراض به قوانین تجارتی بود که امپراتوری وضع کرده بود ولی در واقع هدف، استقلال کوبا بود با وقوع انقلاب آمریکا در ۱۷۷۶ و اعلان استقلال از بریتانیا رقابت برای تصرف جواهر کارائیب آغاز شد بیم تصرف کوبا توسط بریتانیا تا سالها توماس جفرسون از بنیانگذاران ایالات متحده را رها نکرد زیرا در واقع کوبا در سال ۱۷۶۲ یکبار توسط بریتانیا اشغال شده بود اما در ازای ایالت فلوریدا مستعمرۀ اسپانیا در آمریکای شمالی دوباره به اسپانیا بازگردانده شده بود طی سالهای ۱۸۱۰ تا ۱۸۲۵ با زوال قدرت امپراتوری اسپانیا مستعمرات دنیای جدید دست به شورش و انقلابهای متعددی زدند که از بین آنها کوبا اهمیت فراوانی داشت در سال ۱۸۲۵ مکزیک و ونزوئلا برای کمک به مردم کوبا و تمایلات استقلالطلبانۀ آنها طرح ارسال یک نیروی اعزامی به جزیره را بررسی کردند اما آمریکا از ترس اینکه مبادا با استقلال و آزادی بردگان در کوبا سیستم بردهداری در ایالات جنوبی به خطر بیفتد با هرگونه جنبشی برای استقلال کوبا علناً مخالفت کرد در حالی که کوبا بهتدریج بهعنوان بزرگترین سرزمین تولیدکنندۀ شکر در دنیا به شهرت میرسید اما هنوز امورات کشور تحت سیاست عقبافتادهترین و پوسیدهترین سیستم استعماری جهان قرار داشت در همان سالها بیش از سیزده کشور در آمریکای لاتین علیه قدرتهای اروپایی سر به شورش برداشتند و آزادی خود را بهدست آورند موفقیت افرادی چون سیمون بولیوار در بولیوی و میگل ایدالگو در مکزیک موجب بروز تمایل رو به گسترش استقلال در کوبا شد اما از اواسط قرن نوزده تا روز استقلال کامل کوبا در سال ۱۹۵۹ راه درازی در پیش بود آنطور که من متوجه شدم، کوبا طی دو مقطع زمانی تحت تسلط دو قدرت استعمارگر قدیم و جدید بوده یکی از قرن شانزدهم تا نوزدهم و یکی از قرن نوزدهم تا زمان انقلابش در این باب یکدور بهصورت خلاصه مجدد برای ما میفرمایید که دول استعمارگر کدامها بودند و چهگونه خلاصه این دوران سپری شد در تأیید فرمایش شما عرض میکنم که کشور کوبا نسبت به خیلی از کشورهایی که تحت استعمار قرار گرفتهاند دورۀ طولانیای از استعمار را سپری میکند تقریباً حدود چهارصد سال استعمار اسپانیا بر این کشور حاکم است و چیزی شاید نزدیک به شصت سال هم استعمار ایالات متحدۀ آمریکا یعنی یک مقطع از قرن شانزدهم تا نوزدهم که تحت تسلط اسپانیا است و یک مقطع از اواخر قرن نوزدهم تقریباً تا زمان وقوع انقلابشان بفرمایید خب این کشور با مفهوم شورش و جنبش استقلالطلبی ناآشنا نبوده این شورشها عمدتاً در بستر جغرافیایی خاصی که این کشور دارد رخ میدهد و در واقع جغرافیایش اهمیت پیدا میکند آنچه که ما الآن بهعنوان جنگ چریکی میشناسیم در واقع ریشه در جغرافیای کوبا دارد کشور کوبا به واسطۀ محل قرارگیریش در قارۀ آمریکا اولاً یک آب و هوای حارهای دارد ثانیاً جنگلخیز هست و قسمت عمدۀ خاک کوبا را جنگلها پوشش میدهند و همچنین مناطق کوهستانی جنگلی کوهستانی این جغرافیای خاص هست که بستر شکلگیری جنگهای نامنظم یا جنگهای چریکی است پس این چریک جنگل و چریک کوهستان که میگویند از نظر شما معطوف به سابقۀ کوبا و جغرافیای کوبا است یعنی جغرافیای کوبا خیلی در آن تأثیر دارد و مهد این مدل جنگیدن است از جمله ویژگیهای دیگری که این آب و هوا و این در واقع جغرافیا برای ما میگوید محصولات کشاورزی خاص کوباست که میدانیم بزرگترین تولیدکنندۀ نیشکر در جهان کشور کوباست و همان نقشی که در واقع نفت در اقتصاد ایران دارد نیشکر در اقتصاد و سیاست کوبا دارد آن کتاب معروف ژان پل سارتر هم که جنگ شکر در کوباست ظاهراً به همین منبع اصلی اقتصاد کوبا برمیگردد میفرمودید در خصوص معرفی کشور کوبا نکتۀ دیگری که بهنظرم میرسد بحث ترکیب جمعیتی آن است اگر سؤال مشخصاً این باشد که ساختار اجتماعی کوبا در آن دوره برگرفته از کدام گروههای جمعیتی است بالاخره اسپانیاییها قریب سه قرن در کوبا حضور دارند و از این حضور سه قرنِ ترکیبهای جمعیتی متفاوتی در کوبا شکلگرفته از این ترکیب جمعیتی برای ما بیشتر میگویید وقتی که اسپانیاییها می آیند طبیعتاً ترکیب جمعیتی را بههم میزنند بعد از گذشت چند قرن تا میرسیم به قرن نوزدهم که در واقع مهم هست ترکیب جمعیتی به این شکل طبقهبندی میشود عدهای هستند که متولد خاک اسپانیا هستند اما بههر دلیلی برای گذراندن امورات امپراتوری در خاک کوبا حضور دارند به این دسته پنینسولرها گفته میشود … گروه اول دستۀ دیگری هستند بهنام کریولها که متولدین خاک کوبا هستند خودشان را کوباییالاصل میدانند اگر چه اجدادشان قبلاً از اسپانیا آمدند ضمن اینکه هر دو این گروه سفیدپوستان کوبایی هستند بله اینها سفیدپوست هستند و با بومیان خیلی نسبتی ندارند و دستۀ سوم هم سیاهان و بردگانی هستند که عمدتاً به این جزیره آمدهاند و جمعیت بسیار قابلتوجهی هم دارند آنچه که در قرن نوزدهم علیالخصوص اتفاق میافتد و دو جنگ مهم و و دو شورش مهم قرن نوزدهم که مقدمهای است بر ورود ما به انقلاب اصلی کوبا دعوا و منازعۀ بین پنینسولرها و کریولها است در واقع این دو طایفۀ سفیدپوست بر سر اختلافاتی که دارند با یکدیگر جنگهایی را انجام میدهند که انشاالله در ادامه در موردش صحبت خواهیم کرد اصولاً اسپانیاییها در مستعمراتشان یک عِرق محلی پیدا میکردند نسبت به آن کلونی، یا آن مستعمره و بعد از مدتی آزادیخواهانی که در واقع متولد این مستعمرات هستند بیرق استقلالخواهی بلند میکنند علیه خود آن دولت استعمارگر که اسپانیا باشد. ما این وضعیت را در مورد بریتانیا نداریم یعنی معمولاً مستعمرات بریتانیا تا سالها بعد هم افرادی که در آن هستند کاملاً وفادار به آن سیستم مرکزیاند اما اینجا ظاهراً یک یا دو نسل که میگذرد که حالا اینجا خیلی خوب اشاره کردید در قالب دو ترکیب جمعیتی متفاوت پنینسولر و کریول الآن در اینها تمایلات خلاصه استقلالطلبانه رشد کرده و این میتواند مقدمهای باشد برای انقلاب خیلی خب به جای خیلی خوبی رسیدیم قرن نوزدهم هست و امپراتوری اسپانیا در این قرن مشکلات فراوانی با مستعمراتش دارد ناظر به همین مطلبی که گفته شد جناب آقای ارسنجانی از مشکلات امپراتوری اسپانیا بگویید در مستعمراتش. بسماللهالرحمنالرحیم بنده هم عرض سلام دارم قرن نوزدهم در واقع امپراتوری اسپانیا رو به زوال است و در اکثر مستعمرات خودش شاهد انقلابهایی است که آزادیخواه هستند و طلب استقلال میکنند کوبا هم از این قاعده مستثنی نیست قاعدتاً با توجه به ترکیب جمعیتی که آقای عبدالحمیدی اشاره فرمودند دعواها اتفاقاً بین طبقات جمعیتی بهنوعی شکل میگیرد کریولها همان صاحبان زمین و برده و سرمایه هستند که تمایل دارند با همۀ کشورهای دنیا بر حسب کسب سود بیشتر روابط آزاد تجاری داشته باشند سیستم فرسودۀ امپراتوری اسپانیا این امکان را از آنها سلب کرده، ضمن اینکه طبقۀ پنینسولر یا همان سفیدپوستان حاکم بر امور سیاسی و اداری کوبا اکثراً فاسد هستند و انواع و اقسام فسادها و رانتها و رشوهها بینشان رایج است و همین موضوع باعث شده که در واقع مردم کوبا از شرایط بهوجود آمده راضی نباشند این در واقع نزاعی را ترتیب میدهد در سرزمین کوبا که در قالب جنگ استقلال اول قابل بررسی است از ۱۸۶۸ دعواها بالا میگیرد شورشها گستردهتر میشود و این شورشها ۱۰ سال ادامه پیدا میکند تا ۱۸۷۸ که خاتمه پیدا میکند نکتهای که مهم است در جریان جنگ استقلال اول معرفی دو فرماندۀ نظامی مقتدر است آنتونیو ماسئو و ماکزیمو گومز که اینها کسانی هستند که بعدها خوزه مارتی آنها را متحد میکند و بزرگترین چالش قرن نوزده را برای اسپانیا در خاک کوبا رقم میزند شما سهنام از رهبران انقلابی کوبا بردید که نام سوم برای من آشناتر است یعنی خوزه مارتی که ظاهراً فیدل کاسترو هم او را مقتدای خود میدانست و در واقع خیلی به او تأسی میکرد از این خوزه مارتی برایمان بگویید حالا با هر تلفظی که میگوییم انگلیسی یا اسپانیایی هر کدام که باشد این جناب خوزه مارتی چه صفتی داشت که او را بهعنوان پدر انقلاب کوبا میشناسند در واقع خوزه مارتی را میتوان الگوی فیدل و رهبر فکری فیدل کاسترو نامید که او هم رهبر انقلاب کوبا است که موضوع اصلی جلسۀ ما هم هست حالا در مورد مارتی اگر بخواهیم توضیح بدیم که لازم هم هست با توجه به نقشش در انقلاب کوبا، خوزه مارتی در جریان جنگ استقلال اول یک جوان شاعرپیشۀ ادیب هست که در قامت یک معترض حکومت اسپانیا را به چالش میکشد اسپانیا از همان موقع وقتیکه پی به نبوغ قدرت رهبری مارتی جوان میبرد او را از کوبا اخراج میکند بهصورت مادامالعمر منع میشود از ورود به کوبا و در جریان جنگ استقلال اول هم زندانی است در یک جزیرهای نزدیک به کوبا اما بعد از جنگ موفق به فرار از زندان میشود اینطورکه در تاریخ آمده به ایالات متحدۀ آمریکا میرود شرایط ایالت متحدۀ آمریکا هم در قرن نوزده به این شکل است که یک دورۀ رشدی را سپری کرده و بدش نمیآید بهعنوان یک قدرت نوظهور در منطقه خودی نشان بدهد بههمین دلیل فضا برای فعالیتهای انقلابی مارتی علیه اسپانیا در کوبا کاملاً مهیا است خوزه مارتی که در ۱۸۹۲ موفق میشود حزب انقلابی کوبا را در نیویورک تأسیس کند به ایالتهای مختلف آمریکا سفر میکند کلوپهای انقلابی را در ایالتهای مختلف بهراه میاندازد و در واقع سرمایۀ مالی انسانی را از طریق مهاجرین کوبایی به آمریکا آمده و یا تبعیدیان و فراریان کوبایی به آمریکا آمده موفق میشود که فراهم کند این سرمایه مالی و انسانی را اما کار خیلی مهم دیگری که میکند تأسیس ارتش آزادیبخش کوبا به فرماندهی همان آنتونیو ماسئو و ماکزیمو گومزی که کارکشتۀ جنگهای دوران جنگ استقلال اول هستند … بله یعنی رهبران انقلابی که یک دهۀ قبل تقریباً یا بیش از یک دهه … دو دهۀ قبل بود او در واقع سراغ آنها میرود پس خودش آدم قدرتطلبی نبوده بیشتر جنبۀ مغز متفکر انقلاب را داشته و از همان رهبران دو دهۀ قبل استفاده میکند برای این خیزش دوم خود این دو مقطع را از جهت تاریخی برای بینندگان برنامه یک دور تأکید میکنید که انقلاب اول نافرجام در قرن نوزدهم و بعد انقلاب دومی که حالا به آن میپردازیم دقیقاً چه سالهایی بود و چه مدت طول کشید انقلاب اول که عرض کردم ۱۸۶۸ آغاز میشود ده سال طول میکشد ۱۸۷۸ بهپایان میرسد با عهدنامهای موسوم به زان خون که در واقع بیثمر هست و انقلابیون به استقلالی که طالبش بودند در پایان جنگ نمیرسند هنوز اسپانیاییها را نشناختند بله اما جنگ دوم را که مارتی آغازگر آن هست و رهبری میکند در ۱۸۹۵ آغاز میشود و این هم سهسال طول می کشد … سهسال طول میکشد البته خود خوزه مارتی در همان ابتدای جنگ در میدان نبرد جنگآور نبوده کشته میشود … یعنی همان سال اول این بندۀ خدا به شهادت میرسد ۱۸۹۵ در همان روزهای آغازین جنگ در صحنۀ نبرد کشته میشود اما مصمم هستند انقلابیون بهرهبری ماکزیمو گومز و ماسئو که به انقلابشان ادامه بدهند حالا بهنوعی به مواجۀ آمریکا با این جنگ هم بخواهیم بپردازیم که در ۱۸۹۵ حالا موضع ایالات متحده چیست؟ آمریکا در آن مقطع در ابتدا، جنگ را بهرسمیت نمیشناسد هدفش این است که دو طرف درگیری در یک نزاع فرسایشی کمکم قواشان تحلیل برود و در نهایت بتواند سر بهزنگاه وارد معرکه شود و این جریان را بهنفع خودش مصادرۀ مطلوب کند اما اوضاع آنطور که ایالات متحدۀ آمریکا میخواهد پیش نمیرود بعد از قریب به سه سال شورشیان کوبا موفقشدند که دوسوم خاک کوبا را تصرف کنند و نزدیک هست که انقلابشان به پیروزی برسد ایالات متحده با بهانهای که بعدها بارها در تاریخ تکرار میشود و امروز برای ما یک امر نخنما هست وارد آن جنگ میشود رزمناوی بهنام مِین در آبهای نزدیک به سواحل کوبا، دریای کارائیب منهدم میشود و ایالات متحده تقصیر را به گردن اسپانیا میاندازد و اعلام جنگ میکند در نهایت موفق میشود بهکمک خود انقلابیون کوبا که در ابتدا به آمریکا خیلی خوشبین بودند وارد جزیرۀ کوبا بشود نکتهای که دوباره اینجا حائز اهمیت است گامهای حقوقی است که آمریکا برمیدارد برای تصرف کامل جزیرۀ کوبا در اولینگام طی یک متممی به اسم متمم تلر که در مجلس سنا تصویب میشود در واقع افکار عمومی خودش را اینطور اقناع میکند که من برای برقراری دموکراسی به کوبا حمله خواهم کرد … و این اولین تجربۀ استعماری ایالات متحدۀ آمریکا است … بله دقیقاً همینطوره … در سالهای واپسین قرن نوزدهم در گام دوم بعد از ورود به کوبا در معاهدهای بهنام معاهدۀ صلح پاریس که با اسپانیا منعقد میشود یکبار دیگر تعهد بینالمللی میدهد زمانیکه دمکراسی در کوبا برقرار شد من جزیره را ترک خواهم کرد … خب این حرف را الآن هم میزند پس پس یک صد و بیست سالی هست که آمریکا اینرا میگوید اما در نهایت اتفاقی که میافتد با الصاق اجباری یک اصلاحیه بهاسم اصلاحیۀ پلات به قانون اساسی کوبا ایالات متحده راضی میشود که جزیره را ترک کند و آن اصلاحیه هم اصلاحیۀ عجیبی هست … ما متنش را اینجا داریم، خب! بله متنش هم روی تصویر هست اصلاحیهای است که در واقع باعث میشود کوبا در قرن بیستم حکومتهای دستنشانده را یکی پس از دیگری تجربه کند و به آن استقلالی که میخواهد دست پیدا نکند بهعنوان مثال در مثلاً بند سه این اصلاحیه آمده که ایالات متحده هر جا که تشخیص داد دموکراسی و آزادیخواهی در کوبا به خطر افتاده میتواند مجدداً به کوبا لشکرکشی نظامی کند … یعنی در این اصلاحیه حق اشغال کوبا را برای خودش بهرسمیت شناخته بله و اینکار را هم میکند مثل اینکه آقای عبدالحمیدی؟ بله، ۱۹۰۶ یکبار اینکار را انجام میدهد یعنی ۱۹۰۶ به استناد همین اصلاحیه مجدداً کوبا را اشغال میکند خب این چیزی که من دارم میبینم الآن، چیزی است در حد عهدنامۀ ترکمنچای یعنی آمریکا بهعنوان مدافع حقوق انقلابیون وارد میشود استعمارگر پیری بهنام اسپانیا را کنار میزند و خود جایگزین او میشود و بهانهاش اعادۀ دموکراسی و احقاق حقوق مردم انقلابی کوبا است و حالا با این اصلاحیه در واقع انقلاب را بهنفع خود مصادره میکند و خودش بهعنوان یک استعمارگر تازه نفس جایگزین میشود از اینجا آمریکا در واقع مشق اول استعماری که ایالات متحده آمریکا نوشته و این خیلی جالبه برای ما که تا امروز هم ظاهراً در منطقه ما دارد این قاعده تکرار میشود خب قاعدتاً انقلابیون کوبا هم خیلی اشرافی به این مسایل حقوقی نداشتند و بندگان خدا نمیدانستند که ایالات متحدۀ آمریکا دارد چه میکند با آنها و انقلابشان، الآن میریم و یکی از پلیبکهای شما را میبینیم اوضاع و احوال کوبا در قرن بیست هست، ببینیم قرن بیستم در حالی فرامیرسد که آمریکا در پی پیروزی بر اسپانیا با وضع معاهداتی مانند اصلاحیۀ پلات بهدنبال تثبیت و گسترش حضور خود در کوبا است جزیرۀ کوبا در این دوران بستر حوادثی چون کودتا، اشغال نظامی، شورشهای مردمی آمد و رفت غیرقانونی چند رئیس جمهور و البته گسترش احزاب سیاسی است بیشک شناختهشدهترین چهرۀ این سالها ژنرال فولخنثیو باتیستا ثالدیوار است وی که در برکناری دو رئیسجمهور نقشی کلیدی بر عهده دارد در کارنامۀ کاری خود هفتسال دیکتاتوری را ثبت کرده است در سالهای حکمرانی باتیستا بر کوبا جوانی نوزدهساله از خانوادهای مرفه پا به دانشگاه هاوانا میگذارد فیدِل اَلِخاندرو کاسترو رز که بهاختصار فیدل کاسترو خوانده میشود دوران کودکی را با جسارت تمام طی نمود و همواره در کانون توجه دیگران قرار داشت علاقه به ورزشهای دستهجمعی و نیز مطالعۀ زندگی قهرمانان جنگهای استقلال کوبا بالاخص خوزه مارتی وی را به مسیری پرفراز و نشیب هدایت میکرد فیدل دربارۀ دوران دانشجویی خود میگوید تقریباً بهطور ناخودآگاه شروع به اندیشیدن دربارۀ مشکلات سیاسی کشورم کردم و یک احساس تعلق خاطر به مسائل اجتماعی و سیاسی بهتدریج در من پیدا شد طبق قانون دانشگاه هاوانا خودمختار اداره میشد و پلیس حق ورود به دانشگاه را نداشت از این رو مشارکت در فعالیتهای سیاسی میتوانست خطر جانی بههمراه داشته باشد لذا کاسترو همیشه یک تپانچه کالیبر چهل و پنج با خود حمل میکرد عضویت در حزب ارتدوکس و همراهی با سناتور چی پاس چرایی وقوع حوادث سالهای آینده را روشنتر میکند حمله به پادگان مونکادا و نیز آشنایی با ارنستو چهگوارا همگی ریشه در روح جسور و ماجراجویی وی دارد ارنستو گوارا دلاسرنا که به اختصار ارنستو چهگوارا خوانده میشود همانند فیدل در خانوادهای مرفه متولد شد اما کودکی متفاوتی نسبت به وی داشت او در ۲ سالگی به آسم مبتلا شد و همواره با مشکلات ناشی از این بیماری دست به گریبان بود حملات آسم سبب شد تا مادر آموزش کودکش را بر عهده بگیرد از طرفی این آموزشها تحتتأثیر خاله و شوهر وی که از اعضای فعال حزب کمونیست بودند قرار داشت عدم ثبات اقتصادی و بیماری خانواده چهگوارا را مجبور به اسبابکشیهای متعدد میکرد این امر موجب آشنایی هر چه بیشتر این جوان آرژانتینی با فضای حاکم بر جامعه شده و شخصیت وی تحتتأثیر این عوامل شکل میگرفت با این وجود آگاهی اولیۀ او از سیاست برآیندی از تأثیر خانواده، فضای روشنفکری و دانش اندک اوست هیچکس بهیاد نمیآورد که او در دوران دانشجویی علاقۀ خاصی به سیاست داشته و یا دارای موضع سیاسی روشنی بوده باشد خود چهگوارا بعدها در اینباره میگوید: وقتی تصمیم گرفتم پزشک شوم ذهنم تهی از اغلب نظریاتی بود که حالا بهعنوان یک انقلابی دارم سفر به کشورهای مختلف آمریکای لاتین و در نهایت پیوستن به فیدلیستها در سال هزار و نهصد و پنجاه و چهار در مکزیک آغاز همراهی مشهورترین چهرههای انقلاب کوبا با یکدیگر است همراهی که در نهایت به سرنگونی دیکتاتور کوبا و شکلگیری یکی از انقلابهای مهم قرن بیستم میانجامد تشکر میکنم پلیبک خیلی خوبی بود اینطور که دیدیم بعد از دو انقلاب نافرجام هزار و هشتصد و شصت و هشت و هزار و هشتصد و نود و پنج بهدلیل توطئۀ ایالات متحدۀ آمریکا و اصلاحیۀ پلات که به آن اشاره کردیم با دولتهای دستنشانده آغاز میشود برای کوبا، در این باب توضیح بیشتری برای ما میدهید؟ بله خب، قرن جدید آغازشده و آمریکاییها هم بر امور کوبا مسلط هستند اولین رئیس جمهور کوبا فردی است بهنام استرادا پالما استرادا پالما، دومین فرد حزب انقلابی کوبا نفر بعدی بعد از خوزه مارتی است اما روش و رفتار سیاسی او خیلی ارتباطی با آرمانخواهیهای خوزه مارتی ندارد و او را نمیتوانیم ادامۀ خوزه مارتی تلقی بکنیم استرادا پالما همانطور که قبلتر هم اشاره شد مثلاً در سال هزار و نهصد و شش از آمریکا درخواست تعرض نظامی میکند، از ترس شورشهای مسلحانهای که مخالفین در واقع حکومتش در خود خاک کوبا میکنند … یعنی اولین رئیسجمهور کوبا از ایالات متحدۀ آمریکا درخواست تجاوز نظامی به کشورش میکند؟ ایشان خیلی با خوزه مارتی فرق دارد این خودفروختگی در واقع در سیاست کوبا باقی میماند بهصورتیکه در جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم بنادر کوبا کاملاً در اختیار متفقین هست و عملاً یک کشور در خدمت متفقین هست … مدلی از استعمار نوین را دارد تجربه میکند دقیقاً وارد قرن بیستم شده و استعمار نوین را تجربه میکند از دهۀ هزار و نهصد و سی به بعد سر و کلۀ فردی به نام فولخونثیو باتیستا سالدیوار در سیاست کوبا پیدا میشود یک تازه سرهنگِ ارتشی که خیلی جاهطلب است و دنبال یک جایگاه بسیار محکم در سیاست کوبا میگردد هزار و نهصد و چهل موفق میشود در ریاستجمهوری رأی قانونی بگیرد و چهار سال رئیسجمهور هست … یعنی همان سالهای جنگ جهانی دوم … بله هزار و نهصد چهل تا چهل و چهار از چهل و چهار تا چهل و هشت فرد دیگری بهنام گرائو سان مارتین ریسجمهور کوبا است و از چهل و هشت تا پنجاه و دو فردی بهنام کارلوس پریو سوکاراس که کارلوس پریو سوکاراس با باتیستا یکجورهایی کارد و پنیر هستند و در نهایت هم دولت قانونیِ سوکاراس را در سال هزار و نهصد و پنجاه و دو، باتیستا با یک کودتا سرنگون میکند باتیستا چهرۀ مهمی است چهار سال ریاستجمهوری را تجربه میکند و هفتسال هم دیکتاتوری را یعنی از هزار و نهصد و پنجاه و دو تا هزار و نهصد و پنجاه و نه که انقلاب کوبا و فیدلیستها پیروز میشود هفتسال دیکتاتور بلامنازع کوبا است وقتی که کودتا اتفاق میافتد کمکم سر و کلۀ فیدل کاسترو پیدا میشود فیدل کاسترو در آن سالها چیزی حدود ۲۶سال سن دارد یک فعال اجتماعی و دانشجویی هست با احزاب مختلفی در آن دانشگاه ارتباط دارد بهشدت اهل این است که با خیلیها لابی کند و ارتباطاتش را گسترده کند با احزاب مختلف دانشگاه ارتباطاتی دارد که مختصر توضیح داده شد در پلیبک، مثلاً یکی از کارهای عجیبی که در این مقطع انجام میدهد شرکت در یک کودتای نافرجام در کشور دو مینیکن است که تجربیات مهمی برای او در این حضور متراکم میشود وقتی که به کوبا برمیگردد با کودتای باتیستا مواجه میشود تصمیم میگیرد که یک اقدامی را انجام بدهد تقریباً پانزدهماه بعد از کودتای باتیستا در سال هزار و نهصد و پنجاه و دو فیدل کاسترو و مریدانش از این واژه استفاده بکنیم بهتر هست فیدل کاسترو و مریدانش تصمیم میگیرند که یک حملۀ نظامی به پادگان مهمی بهنام پادگان مونکادا را برنامهریزی بکنند پادگان مونکادا دومین پادگان نظامی کوباست و در شهر سانتیاگو در جنوب کوباست حدود صد دانشجو بههمراه بیست و شش خودرویی که داشتند و یونیفرم ارتش که تهیه کرده بودند بهسمت پادگان حرکت میکنند وقتی به پادگان میرسند موقع ورود به پادگان چیزی شبیه به اینکه مثلاً ژنرال در ماشین نشستند بالاخره موفق میشوند زنجیر را بدون مشکل خاصی بندازند و بدون هیاهویی وارد پادگان شوند تا اینجا خیلی مشکلی پیش نمیاد وقتی وارد پادگان میشوند در واقع همانطور که در تصاویر هم میبینید که امروز آن پادگان تبدیل به یک موزه شده است وقتی که وارد پادگان میشوند به سه دسته تقسیم میشوند دستۀ اول مأمورند کاخ دادگستری را بگیرند دستۀ دوم بیمارستان پادگان و دستۀ سوم هم کاخ فرماندهی را دو دستۀ اول طبق قرار در موضع خودشان مستقر میشوند و آب از آب تکان نمیخورد با موفقیت مرحلۀ خودشان را سپری میکنند دستۀ سوم که خود فیدل کاسترو سرکردۀ آنهاست به یک بدبیاری دچار میشوند در یکی از خیابانهای داخل پادگان با یک گشتی پادگان تصادف میکند در واقع قرار بوده که بعد از اینکه فیدل کاسترو پیاده میشود همه پیاده شوند، پیادهشدن فیدل کاسترو در مواجهۀ با این تصادف همانا و پیادهشدن ستون نفرات همان. خوب این اتفاق باعث میشود عملیات لو برود یعنی جلبتوجه میکند یک تصادف ناخواسته گروه سوم را لو میدهد بله، خب تار و مار میشوند تقریباً در این قسمت و این کشتههایی بهجا میگذارند در آن حادثه تعداد زیادی از آنها دستگیر میشوند از جمله خود فیدل و رائول کاسترو، برادر فیدل کاسترو آنجا دستگیر میشوند. عدۀ زیادی از یاران با وفاشان را هم از دست میدهند. این واقعه حمله به پادگان مونکادو یک فاجعۀ نظامی است اما از نظر سیاسی اجتماعی مقدمهای است بر شروع انقلاب کوبا و چون در تاریخ بیست و ششم جولای هزار و نهصد و پنجاه و سه رقم خورده اسم نهضتشان میشود نهضت بیست و شش جولای … پس این بیست و شش جولای که میگویند اشاره به این کودتای نافرجام است حماسهایست که در مونکادو خلق کردند، بله در نهایت فیدل کاسترو به زندان میافتد هزار و نهصد و پنجاه و سه تا پنج و پنج در زندان هست در هزار و نهصد و پنجاه و پنج شاید به این دلیل که باتیستا یک سیاستمدار کهنه کار هست و در شأن خودش نمیدید که چند دانشجو را زندانی نگه دارد آنها را آزاد میکند بهمجرد اینکه آزاد میشوند در پنجاه و پنج به مکزیک میگریزند و یکبار دیگر سعی میکنند نهضتشان را در مکزیک احیاء کنند که حالا انشاءالله در ادامه بیشتر در مورد مکزیک و آنچه که در آنجا رخداده صحبت میکنیم در این باب بیشتر توضیح میدهید که در مورد نفر دوم انقلاب کوبا که اصالتاً کوبایی نبود و عرض کردم آرژانتینیتبار بود توضیح بیشتری دارید برای ما؟ ارنستو گوارا دلاسرنا، ملقب به «چه» پزشک آرژانتینالاصل متولد شهر روساریو نکتهای که مهم است در مورد چهگوارا در دوران جوانیش، سفرهایی است که به کشورهای مختلف آمریکای لاتین انجام میدهد خب جو حاکم بر کشورهای آمریکای لاتین هم در واقع یک جو ضد استبدادی و استقلالخواهانه است دیدگاههای ضدامپریالیستی چهگوارا در دل همان سفرها کم کم شکل میگیرد و همچنین کمی تمایل بیشتر به سوسیالیسم در مکزیک همانطور که فرمودید چگوارا و فیدل کلسترو همانطور که آقای عبدالحمیدی اشاره کردند با همدیگر مواجه میشوند و چهگوارا به نهضت فیدل کاسترو علاقمند میشود علیرغم اینکه آرژانتینیالاصل هست اما به جرگۀ انقلابیون میپیوندد کاسترو هدفش این است که در یک پادگان شبهنظامی در مکزیک نیروهای چریکی را تربیت کند و به موقع حمله کند به باتیستا در کوبا که خب این اتفاق هم میافتد در نوامبر هزار و نهصد پنجاه و شش، منتهی قبل آن نکته دیگری که وجود دارد این هست که با فشار سیستم اطلاعاتی باتیستا اینها را دستگیر میکنند در مکزیک و زندانی میکنند فیدل کاسترو و اغلب انقلابیون با پرداخت رشوه موفق میشوند خودشان را آزاد کنند اما چهگوارا مدت زمان بیشتری در زندان میماند علتش هم در واقع کشف کارت ویزیت یک مأمور KGB نیکولای سرگئوویچ لئونف در کیف ارنستو چهگواراست در واقع سیستم اطلاعاتی شوروی در آن روزگار «KGB» نامیده میشد جهت اطلاع بینندگان برنامه، باهم مرور میکنیم خب … بله که این کارت ویزیت بهنوعی کار دست چهگوارا میدهد مدت زمان بیشتری را در زندان میماند در نهایت او هم آزاد میشود اما این نکته از اینجا حائز اهمیت است که اولین رد پای حضور شوروی در انقلاب کوبا را میشود از اینجا از طریق چهگوارا بدانیم از طریق چگوارا بدانیم … بله حالا چون وقت هم تنگ است زودتر بروبم سراغ قضیۀ انقلاب کوبا جریانات منتهی به پیروزی انقلاب، مثل جریانات جنبش ۲۶ جولای که آقای عبدالحمیدی توضیحش را دادند، اتفاقات جالب زیاد دارد در ۲۵ نوامبر هزار و نهصد و پنجاه و شش بههرحال تصمیم میگیرند که سفر انقلابی خودشان را آغاز کنند هشتاد و دو نفر چریک سوار بر یک کشتی تفریحی بهاسم گرانِما که فقط بیست و یک نفر ظرفیت داشت به سمت کوبا حرکت میکنند در مسیر هم دچار مشکل میشوند مسیر را هم گم میکنند، در نهایت دیرتر از موعد مقرر به کوبا میرسند قرار بر این بوده که پنج روز بعد از حرکت اینها در داخل کشور کوبا متحدینشان شورشهایی را آغاز کنند … در کدام شهر؟ در شهر سانتیاگو به سرکردگی فردی بهنام فِرانک پایس اما سهروز دیرتر میرسند آنجا شورشها آغازشده و باتیستا موفق به سرکوبی شورشیها شده ضمن اینکه عملیات هم لورفته و بهنوعی منتظر فیدل کاسترو و همراهانش هست بعد از اینکه به کوبا میرسند چیزی نمیگذرد دو ساعت بعد اسکادران هوایی باتیستا، در واقع ارتش باتیستا به آنها حمله میکند … اینبار هم بدشانسی میآورند اینبار هم بدشانسی میارند برای فرار از رگبارهای ارتش باتیستا به مناطق جنگلی و کوهستانی آن نزدیکی که مناطقی است بهاسم سیرا مائسترا … که امروزه خیلی هم مشهور هست در واقع سیرا مائسترا یکجور از آن فضاهایی است که انقلابیون چپ خیلی شعر و سرود خلاصه در مورد آن زیاد است بله، شعر و سرود و حماسه هم در مورد آن زیاد گفتند به اینجا پناه میبرند سرنوشت بقیه چه میشود آنهایی که نمیتوانند فرار کنند تعداد زیادشان کشته میشوند در واقع این درگیریهای سیرا مائسترا آغاز تعقیب و گریزهای چریکی انقلابیون ارتش باتیستا است … پس چریک جنگل از اینجا آغاز میشود … بله بهنوعی میشود گفت که از اینجا آغاز میشود الآن چهگوارا و فیدل کاسترو به جنگل گریختند و یارانشان هم یا کشته شدند یا دستگیر شدند این انقلاب که تا حالا دوبار بدشانسی آورده، چهگونه نتیجه میگیرند؟ هر دو لیدر انقلاب کوبا هم ارنستو چهگوارا هم فیدل کاسترو روحیۀ تشکیلاتی و شخصیت بهنوعی جاذبی داشتند اینها موفق میشوند در همان تعقیب و گریزها و فرارهایی که به دهکدهها و روستاهای مختلف جنوب کوبا انجام میدهند از همان مردم بومی و روستایی، تبلیغ انقلاب بهنوعی بکنند و یارگیری کنند کمکم تجدید قوا میکنند متحدین داخلیشان هم که حالا یک دور، البته شکستی خوردند در جریان شورشهایی که در سانتیاگو رخ داد اما آنها هم وقتی میفهمند چهگوارا و فیدل کاسترو زنده هستند به اینها میپیوندند کم کم تجدید قوایی صورت میگیرد البته در نبردهایی که بین ارتش باتیستا و فیدلیستها رخ میدهد چندصد چریک در اغلب درگیریها روبهروی چند هزار نفر از ارتش باتیستا قرار میگیرند اما در اغلب نزاعها چریکها پیروز هستند چریکهای فیدلیست پیروز هستند بهاین خاطرکه حالا شاید ارتش باتیستا را میتوانیم بیانگیزه بنامیم برای جنگ کمکم نواحی جنوبیِ کوبا بهدست انقلابیون میافتد این پیشرویها ادامه پیدا میکند تا اینکه بعد از دوسال در پاییز هزار و نهصد و پنجاه و هشت نهایتاً شهر هاوانا سقوط میکند به دست انقلابیون فتح میشود چند روز بعد آن، در زمستان هزار و نهصد و پنجاه و نه بعد از اینکه باتیستا مراسم سال نو را در کاخ ریاست جمهوری برگزار میکند سوار بر هواپیمای شخصیاش به ایالات متحده فرار میکند و رسماً انقلاب کوبا در زمستان هزار و نهصد و پنجاه و نه پیروزی خودش را اعلام میکند … شب سال نو مسیحی خب چون وقت کم داریم پلیبک بعدی شما را می بینیم و وارد جمعبندی میشویم … پلی بک بعدی مربوط به کوبای بعد از انقلاب هست سال جدید میلادی درحالی برای مردم کوبا آغاز شد که دیکتاتور کهنهکار بر مسند قدرت نبود و انقلابیون باید در راستای تحقق وعدههای خود تلاش میکردند از اینرو در ماه مه هزار و نهصد و پنجاه و نه برای اولین بار در کوبا قانون اصلاحات ارضی تصویب شد این قانون حاکمیت زمینداران بزرگ و شرکتهای آمریکایی مانند یونایتد فروت و کینگ رنچ را نفی و مزارع را میان دهقانان تقسیم میکرد بهدنبال این امر آمریکا طی بیانیهای صراحتاً تصویب این قانون را محکوم نمود همچنین مانوئل اورتیا لئو رئیس جمهور دولت انقلابی در سیزده جولای همان سال در پی بالاگرفتن اعتراضات علیه اصلاحات ارضی استعفا داد تأکیدات شدید و رادیکال چهگوارا در قانون اصلاحات ارضی از جمله دلایل مخالفت عدهای بهحساب میآمد با رفتن اروتیا بسیاری از لیبرالها از حکومت کنار گذاشته شدند و این امر نزدیکی هرچه بیشتر فیدل به کمونیستها را بهدنبال داشت برخلاف تصور اولیۀ آمریکا و سایر اعضای جنبش بیست و شش ژوئیه که وجود چهگوارا را تهدیدی علیه خود به حساب نمیآوردند تأثیر وی و رائول کاسترو بهعنوان تنها کمونیستهای مطرح و رهبر انقلاب بیش از انتظار بود با این وجود در روزهای پس از انقلاب تا سخنرانی هجده آوریل هزار و نهصد و شصت و یک که فیدل رسماً ماهیت انقلاب را سوسیالیستی اعلام نمود وی مجموعهای از جهتگیریها و سخنرانیها را از خود بهنمایش گذاشت محافظهکاری کاسترو از سوی چهگوارا قابل قبول نبود اما این رویکرد ناشی از وضعیت اقتصادی کوبا بود کشور کوبا چهلدرصد درآمد خود را از صادرات تأمین میکرد و هشتاددرصد این صادرات را شکر بهخود اختصاص میداد اقتصاد این کشور در یک فرآیند چندصد ساله تکمحصولی بارآمده بود و تغییر این روند ظرف مدت محدود امکان نداشت بنابراین باید برای تأمین منابع مالی دولت تازه تأسیس از صادرات شکر مراقبت و از جهتگیری تند در قبال شریک دیرینۀ کوبا در خرید آن خودداری میشد چالشهای پیشرو در نهایت منجر به تحریم اقتصادی کوبا از سوی آمریکا موسوم به جنگ شکر شد از سویی دیگر رابطۀ نزدیک چهگوارا با کاسترو و نیز کمکهای بلوک شرق به کوبا در خلال بحران موشکی و پس از آن موجب شد تا فیدل قدم در راه بیبازگشت سوسیالیسم بگذارد در ماههای پایانی سال هزار و نهصد و پنجاه و نه چهگوارا طی دیداری با الکساندر الکسیف جاسوس شوروی در کوبا مراتب علاقمندی کشورش را به ایجاد رابطه با شوروی اعلام داشت این ابراز علاقه سبب دیدار دولتمردان شوروی با فیدل کاسترو شد دایرشدن سفارتخانه در هر دو کشور سهیمشدن شوروی در خرید شکر و وام یکصد میلیون دلاری به کوبا نتیجۀ حرکت بهسمت اردوگاه شرق بود آوریل هزار و نهصد و شصت و یک کوبا بستر دو اتفاق مهم تاریخی بود درست یکروز پیش از سخنرانی مهم فیدل و اعلان ماهیت سوسیالیستی انقلاب گروهی از مزدوران کوبایی تحتحمایت آمریکا بهساحل خیرون حمله کردند ارتش و نیروهای مردمی پیش از حضور مزدوران در ساحل از این امر مطلع بودند و با تمام قوا بهمقابله با آنها پرداختند این حمله با اتحاد مردم و نظامیان ظرف هفتاد و دو ساعت سرکوب شد شکست آمریکا در خلیج خوکها روحیۀ انقلابی را در میان مردم کوبا افزایش داد در این حادثه صد و چهل و یک نفر از مدافعین کوبایی کشته شدند در مقابل، صد و هفت نفر از مزدوران کشته و هزار و صد و هشتاد و نه نفر اسیر شدند این اسرا با توافق صورتگرفته و در ازای ۲۵ میلیوندلار غذا و دارو به آمریکا تحویلداده شدند خلیج خوکها پایان کشمکش میان دو کشور نبود و یکسال بعد دولت کوبا با ترس مداخلۀ نظامی آمریکا از شوروی درخواست کمک نمود شوروی نیز با کمال میل این دعوت را اجابت نمود اعزام موشکهای اتمی بههمراه نیروی نظامی که بهبهانۀ کمک صورت میگرفت از چشم ایالت متحده دور نماند بنابراین کندی رئیسجمهور وقت آمریکا طی بیانیهای به شوروی اولتیماتوم داد تا هر چه سریعتر کوبا را ترک کند سرانجام شوروی در مذاکره با آمریکا این کشور را مجبور به جمعآوری موشکهایش از ترکیه و آلمان غربی نمود و از آنها قول گرفت تا از گزینۀ نظامی علیه کوبا استفاده نکنند این دیدار که بدون حضور نمایندگان کوبا انجام شد ظاهراً به نفع کوبا بود اما در عمل موقعیت این کشور را در آمریکای لاتین بیشتر ایزوله نمود چهگوارا که پیش از آن به شوروی اعتماد داشت بعد از بحران موشکی اکتبر هزار و نهصد و شصت و دو از آنها فاصله گرفت این رویگردانی تدریجی با ارائهۀ سخنرانی در هزار و نهصد و شصت و پنج و نقد سیاستهای شوروی به اوج خود رسید دولتمردان و مردم کوبا بهتدریج باور میکردند که نهتنها غرب بلکه شرق نیز پشتیبان واقعی آنها نخواهد بود و در صورت ممکن باید روی پای خود ایستاد انقلاب کوبا در سال هزار و نهصد و پنجاه و نه میلادی به پیروزی رسید یک ابرقدرت ظالمی مثل ایالات متحدۀ آمریکا که بیتفاوت نمینشست طبعاً عکسالعمل نشان میداد از نوع مواجهۀ آمریکا با انقلاب کوبا برای ما بگویید … آمریکا کوبا را راحت بهدست نیاورده بود که راحت از دست بدهد بههمین دلیل از همان اول بنای ناسازگاری و دشمنی را میگذارد و مرتب کارشکنی میکند در برابر فعالیتهای کشور کوبا، خب بهدلایل مختلفی هم هست یکی از دلایلش، دلایل اقتصادی است مواد خام مثل نیشکر و تنباکو و خیلی محصولات دیگر را آمریکا از دست میداد با این انقلاب همچنین بازار خوبی که کوبا بهعنوان یکی از نزدیکترین کشورها به ایالات متحده میتوانست از آن استفاده کند را هم از دست داده بود آمریکا، از آن مهمتر این بود که رهبر این انقلاب یک چریک ناسیونالیست است و این خیلی نسبتی با الگوها و منشهای بینالمللی آمریکا ندارد طبیعتاً هیچ دلیلی نداشت که آمریکا از این انقلاب حمایت کند و از همان اول خصومتش را شروع میکند در خصوص ماهیت این انقلاب صحبت بکنیم فکر میکنم مهم باشد برخلاف آنچه که در ایران میشناسند کشور کوبا و انقلاب کوبا را یک انقلاب ایدئولوژیک و در واقع کمونیستی تمام عیار می دانند اتفاقاً میخواهیم بگوییم که اینطوری نبوده این را از آنجایی متوجه میشویم که از زمانی که انقلاب رخ میدهد تا زمانی که اعلان ماهیت سوسیالیستی اتفاق میافتد در سال هزار و نهصد و شصت و یک، تقریباً پانزدهماه فاصله است بهتر بگوییم فیدل کاسترو زمانی که مشغول انقلاب بود خیلی انگارۀ صحیحی از نوع حکومتی که قرار بود تشکیل دهد نداشت و … طبعاً نگاه ایدئولوژیکی هم نداشت نگاهش ملیگرایانه بود … بیشتر ناسیونالیسم بود بله ملیگرا بود و حالا آرمانخواه و دنبال استقلال و رسیدن به آزادی،بله استقلال زیادی هم نمیخواستند یعنی در واقع آنها حق استقلال اقتصادی سیاسی میخواستند خیلی با ایالات متحده مشکل فرهنگی نداشتند مشکل لایف استایل و شیوۀ زیست را هم نداشتند اما همین مقدار استقلال را هم آمریکاییها برنمیتافتند و طبیعتاً حداقل الآن میتوانیم بعد از گذشت چند دهه بگوییم که ایالات متحده ذات سلطهجویانهای دارد که با هیچ کشوری و با استقلالطلبی هیچ کشوری کنار نمیآید … این جالب بود برای من چون که فکر میکردند کوباییها که میتوانند با ایالات متحده آمریکا، بالاخره بهعنوان یک همسایه زندگی بکنند ولی آمریکا بههیچوجه با آنها بالاخره کنار نیامده … بله همینطور هست و سالها هم سالهای جنگ سرد است و طبعاً یک کشور کوچکی در همسایگی آمریکا در واقع در حیاط خلوت آمریکا نمیتوانست ظاهراً خیلی مستقل از معادلات سیاسی آن روز به این انقلاب خودش ادامه دهد یا لااقل فرمول آن سالها این بود قاعدتاً بعد از آن پانزدهماهی که اشاره فرمودید اینها بهسمت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی رقیب آمریکا تمایل پیدا میکنند … همانطور است اگر نوع مواجهۀ آمریکا را با انقلاب کوبا بخواهیم بگوییم جناب آقای ارسنجانی، و فتنههایی که آمریکا بعد از وقوع انقلاب انجام میدهد در قبال انقلاب، میتوانید مصادیقی را برای ما نام ببرید؟ بله بهطور کلی میشود به دو اقدام اشاره کرد یک دسته اقدامات اقتصادی هستند یکسری هم اقدامات نظامی در مورد اقدامات اقتصادی میدانیم که اقتصاد کوبا یک اقتصاد تکمحصولی متکی به شکر هست و از آن جهت که طی پنجاهسال آغازین قرن بیستم این تبادل شکر با ایالات متحده بهشدت کوبا را وابسته کرده بهسیستم آمریکا، تحریم شکر در قالب همان جنگ شکر معروف، خوب ضربه میزند بهنوعی به انقلاب کوبا اما اینطور نیست که بتواند کامل انقلاب را از پا بندازد پس تحریم اقتصادی قدم اول … بله در مورد مواجهۀ نظامی هم بهطورکلی میتوانیم یک تقسیمبندی داشته باشیم بگوییم که نوع نخست مواجهۀ نظامی آمریکا با مخالفینش در قالب حضور مستقیم و مداخلۀ مستقیم نظامی است که خوب آمریکا هیچوقت در مورد کوبا بعد از انقلاب اینکار را انجام نمیدهد یکی از دلایلش میتواند این باشد که در جریان بحران موشکی، ایالات متحده و شخص جان اف. کندی رئیسجمهور وقت طی توافقی که با خروشچف میکند تعهد میدهد که مداخلۀ مستقیم نظامی در جزیره کوبا انجام ندهد حالا یک علت جالب دیگری هم میتواند این عدم مداخلۀ مستقیم نظامی داشته باشد آن هم تهدید مائو پیشوای انقلاب کمونیستی چین هست که تهدید کرده بود اگر آمریکا مداخلۀ مستقیم نظامی بکند من قریب پنجمیلیون چینی را برای حمایت از انقلاب کوبا به جزیرۀ کوبا سرازیر میکنم آن ماجرای خلیج خوکها که در پلیبک دیدیم به چه صورت اتفاق میافتد (۱۹۶۱) بله اینرا در واقع میشود گفت نوع دیگری از مواجهۀ نظامی در قالب به راه انداختن جنگهای نیابتی، کاری که الآن هم آمریکا میکند بله اینجا هم تجربۀ ناموفقی داشتند در خلیج خوکها … یعنی مزدوران آمریکای لاتینی که بعضیهاشان هم کوبایی بودند را از آمریکا میآورد به حمایت ارتش آمریکا در سواحل کوبا پیاده میکند و آن شکست را تجربه میکند نوع سوم مواجهه هم بحث کودتاس، کودتای نظامی در داخل کشورها، که خوب این هم هیچوقت در مورد کوبا مصداق پیدا نمیکند یک دلیل بسیار مهم هم دارد آنهم این است که اصولاً ایالات متحدۀ آمریکا در کشوری که داخل آن سفارتخانه ندارد هیچوقت نتوانسته کودتا کند … چه جالب! بله بله یعنی وافعاً این هم از عجایب قرن بیستم است همینطور قرن بیستویکم که ایالات متحدۀ آمریکا با همه هیمنهای که دارد هیچوقت نتوانسته در کشوری که در آن سفارت ندارد کودتا کند پس یکی از پایگاههای کودتای ایالات متحده را باید سفارتخانۀ آن کشور دانست ضمن اینکه شمار کودتاهای آمریکا هم بسیار زیاد است شصت کودتا را تخمین زدند … آن هم آمریکای لاتین که سرزمین کودتاهاست خب ما وقت زیادی نداریم و در واقع جناب آقای عبدالحمیدی باید با شما تمام بکنیم این بحث را، حالا نسبت این انقلاب با قطب دیگر دوران جنگ سرد، اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی چه بود از ۱۹۶۱ چه اتفاقی افتاد در اعلان ماهیت سوسیالیستی در هزار و نهصد و شصت و یک دو چهره خیلی اهمیت دارند رائول کاسترو و چهگوارا در اسناد سازمان سیا پیدا میکنیم که سازمان سیا هم چهگوارا را یک کمونیست تمام عیار نمیدانست و در گزارشاتی که دارد میگوید که او فقط تمایلات چپ دارد و حالا بههر دلیلی از جمله احساسات، متمایل به اردوگاه شرق هست اینها کمونیستهای احساساتی بودند، بله خیلی شناختی از کمونیست ندارد کما اینکه در هزار و نهصد شصت و پنج دیدگاهش نسبت به شوروی عوض میشود و هم انتقادهای بسیار تندی را نسبت به این کشور رقم میزند … دلیلش چه بوده؟ عمدتاً در بحران موشکی کوبا باید این را جستجو کنیم بحران موشکی کوبا ضربۀ بزرگی به کوبا زد اگرچه آنها بهطمع اینکه بازی سیاسی بینالمللی را آغاز کنند وارد آن شدند و در ابتدا فکر میکردند که پیروز این میدان هستند اما بهقول خود فیدل کاسترو میگوید بعد از آن تاریخ به این دلیل که در آن جلسۀ تصمیمگیری مهمی که کندی و خروشچف در خصوص این بحران میکنند هیچ نمایندهای از کوبا حضور ندارد و همین امر باعث میشود که مردم آمریکای لاتین نسبت به استقلال کوبا شک کنند فیدل کاسترو میگوید از آن تاریخ به بعد ما پایمان را در هر کشوری میگذاشتیم برای صدور انقلاب و مناسباتمان کمتر کسی حرف ما را باور میکرد که ما یک کشور مستقل هستیم از این جهت از اینجا کمکم روابط شوروی و کوبا به هم میریزد و تازه متوجه حقهای میشوند که شوروی به آنها زده صدور انقلاب ادامه پیدا میکند چهگوارا در کشورهای مختلف در واقع رفتوآمد میکند از جمله کنگو و بولیوی یکدندگی او و اصرار بیش از حد او بر نظرات و یا شبه نظریاتی که خودش برای خودش قائل بود کمکم بین او و فیدل فاصله میاندازد این موضوع هم در دوران جنگ چریکی یعنی صدور انقلابشان هست هم در دورهای که او وزیر بازرگانی است و فعالیتهای اقتصادی انجام میدهد خب در دورهای که او اقتصاد را در واقع متکفلش هست با فیدل کاسترو اختلاف نظرهای بسیاری دارد اصرارهای بیش از حد او در آن دوره مقدمۀ این اختلاف بین فیدل کاسترو و چهگواراست اما حداقل خطر جانی برای خودش ندارد وقتی به ماجرای صدور انقلاب و اینها میرسد باز به شبه نظریات نظامی خودش وقتی اصرار میکند آن میشود که عملاً ناکارآمدی این نظریات باعث میشود که جان خودش و بسیاری از همسلکان خودش را در این راه بگذارد به او تذکراتی داده شده بود که اگر در این مخمصه قرار بگیری راه گریزی نیست اما در نهایت در سال هزار و نهصد و شصت و هفت او بهخاطر همین اصرارهایی که داشت توسط سازمان سیا شکار میشود و عملاً عمرش به پایان میرسد … بگذارید اینطوری بحث را دنبال کنیم میان دو رهبر اصلی انقلاب کوبا فیدل کاسترو و ارنستو چهگوارا اختلاف سلیقهای بود در مورد اینکه انقلاب را در خود خاک کوبا حفظ کنند یا اینکه باید آن را بهعنوان یک انقلاب جهانی و یا بهقول رایج آن روزها انترناسیونال به سایر نقاط دنیا آنرا صادر کنند که حضور چهگوارا در درگیریهای کنگو و برخی دیگر از کشورهایی که حالا کنگو در خاک آفریقاست و خیلی دوره ولی برخی از کشورهای نزدیکتر آمریکای لاتین حاکی از این است که او به صدور انقلاب قائل بود و این اختلاف نظر از اینجا حاصل شد و آن نامه معروفی که بهعنوان خداحافظی خطاب به فیدل کاسترو میزند خب … خیلیها در همین قسمت در نهایت در خیلی از این سفرها فیدل کاسترو او را همراهی میکند علیرغم نظر مخالفی که داشته خیلیها اینرا اینگونه حمل میکنند که فیدل کاسترو دارد با اینکار چهگوارا را به یک مهلکه میفرستد و یک جورهایی دارد خودش را از دست چهگوارا راحت میکند اختلافات آنها تا این حد بالا گرفته بود اصطلاحی هم خود چهگوارا دارد که میگوید اختلاف نظرهای ما به آنجا رسید که ما در وضعیت نه طلاق نه ازدواج قرار گرفتیم … البته آن چیزی که اتفاق افتاد اصرار خود چهگوارا است ظاهراً برای صدور انقلاب و حضورش در کشور بولیوی که فکر میکردند بهعنوان خاستگاه سیمون بولیوار انقلابی معروفِ قرن نوزدهم به کشوری که بیشترین رکورد کودتای آمریکا در آن کشور یعنی بولیوی اتفاق افتاده چهگوارا میخواست آنجا یک آزمایشگاه انقلاب دیگری راه بیندازد که علیرغم اخطارهایی که از جانب کوبا به او داده شد که این مهلکه را جدی تلقی کند نهایتاً او و گروه چریکی کوچکش در دام CIA می افتند آنجا چهگوارا مجروح و اسیر میشود و نهایتاً اعدام میگردد البته بعد از کشتهشدن چهگوارا سعی کردند از او یک شهید کمونیست بسازند حتی آن تصویر آخرش که با آن سر و شکل و ظاهر هست بعضیها از او بهعنوان یک مسیحِ کمونیست یاد کردند که البته اصطلاح بلاوجهی است ولی بعد از آن بهعنوان مشهورترین کشتۀ کمونیستها و انقلاب کمونیستی از او یاد شد و اسطورۀ مبارزۀ دهۀ شصت میلادی میشود و عکس او بر روی پیراهن جوانان انقلابی دانشجو در همه جای دنیا آن موقع حضور داشت از جمله خود آمریکا بالاخره انقلاب کوبا دهۀ پر فراز و نشیب شصت را سپری کرد و در بحران اقتصادی که آمریکا برای آنها رقم زد از موسوم به جنگ شکر باز مقاومت میکند راه خود را ادامه میدهد آمریکاییها هیچوقت نتوانستند کوبا را زمینگیر کنند برای آمریکاییها فقط یک امید وجود داشت آن هم اینکه صبر بکنند تا رهبرشان فیدل کاسترو عمرش بهپایان برسد و در مناسبات جابجایی قدرت بتوانند باز نقشی را ایفا کنند که البته فیدل کاسترو هم عمر طولانی داشت … برگردیم به زمان حال بالاخره این قهر پنجاهسالۀ کوبا با ایالات متحدۀ آمریکا گویا زمانی دیگر تمام شد دورهاش چی بود این ماجرای اخیری که در دوره اوباما اتفاق افتاد از این برای ما بگویید … بله آن دیدار نمایشی رائول کاسترو و اوباما رئیسجمهور آمریکا در سال دو هزار و پانزده زمزمههایی را ایجاد کرد و خیلیها صحبت از رفع کدورت پنجاهساله کردند اما باز در سال ۲۰۱۷ دیدیم که رئیسجمهور دیگر ایالات متحده ترامپ، بار دیگر تحریمها را تشدید کرد انگار یکجورهایی دوباره در آتش کدورتهای پنجاهساله دمید و این در فعلاً بههمان پاشنۀ قبلی میگردد فقط ظاهراً ثمرهاش این شد که ایالات متحدۀ آمریکا سفارتی را در خاک کوبا بهدست آورد بله فعلاً همانطور که اشاره هم شد آمریکا در کشوری که سفارتخانه ندارد امکان کودتا هم ندارد فعلاً سفارت آمریکا در کوبا باز شده امیدواریم که اتفاقی برای این انقلاب نیفتد خیلی تشکر میکنم از شما آقای عبدالحمیدی و شما آقای ارسنجانی، بسیار بحث خوب و جذابی داشتیم در خدمت شما و بینندگان محترم این برنامه، کار بسیار سختی بود که انقلاب کوبا را در یک جلسه با این تفصیل و با این پلیبکهای زیبا بتوانیم در خدمت شما مرور کنیم از این تیم هفتنفره تشکر ویژه میکنم و تا برنامهی دیگر دوران که به یکی دیگر از انقلابهای قرن بیستم خواهیم پرداخت با بینندگان محترم این برنامه خداحافظی میکنم، خدانگهدار در طول پنج سال زندان از هزار و هشتصد و چهل و هفت تا هزار و هشتصد و پنجاه و دو فرانسویان آرام آرام موجبات تغییر تفکر و مستحیل شدن انگیزۀ انقلابی عبدالقادر را محیا کردند در دژ پو مدیر دژ ماسونی به نام Delaroche بود که جلسات لژ هندی چهارم را در دژ برگزار میکرد نگهبان عبدالقادر را هم ماسونی بهنام اسکوفیه قرار دادند که مسلط بهزبان عربی بود و به همین خاطر توانست بهواسطۀ همدلی و همزبانی با عبدالقادر، او و ذهنیتش را با تشکیلات فراماسونری همسو کند خوب صوفیان شمال آفریقا این نقطه ضعف را داشتند که در مبانی اعتقادی بالاخره خیلی استوار نبودند و بیشتر اهل سلوک و طریقت و صفای روح خود را میدانستند ولی در وقت خطر آنوقت اینطوری میبینیم که کم میآوردند … اشغالگران فرانسوی در چند مرحله سبک زندگی غربی را جایگزین آموزههای اسلامی و نظام فرهنگی مبتنی بر اسلام و قرآن کردند ابتدا مساجد را تخریب کردند مدارس را کتابخانهها و بناهای هویتی الجزایر را از بین بردند و نمونههای فرانسوی را جایگزین آن کردند در اقدام دیگر جایگزینی زبان فرانسه بهعنوان زبان اصلی در تمام ادارات، روابط حاکم و مراودات این تغییر بهقدری مؤثر بود که بن بلا دومین رئیسجمهور الجزایر میگوید زمانی که خواستم با اتحادیۀ عرب ارتباط برقرار کنم مجبور شدم به زبان فرانسه صحبت کنم چراکه زبان عربی را فراموش کرده بودند … جالب است
فصل 1
قسمت 21
انقلاب کوبا
مدت زمان : 69 دقیقه
اشتراک در
0 نظرات
قدیمیترین