بسماللهالرحمنالرحیم انقلابهای معاصر موضوع اولین فصل از مجموعه برنامۀ دوران است و در این قسمت با موضوع انقلاب کره در خدمت شما هستیم این برنامه در یک قسمت و بههمت پژوهشگران جوان دوران تقدیم محضرتان میشود با گروه پژوهشگران این برنامه آشنا میشویم مردمی که تا مغز استخونشان دشنۀ استعمار فرورفته بود نخواستند که نسلهای بعدی این اتفاق برایشان بیفتد یک انقلاب خیلی بزرگی در کره رخ داده که شاید مشهور نباشد مثل انقلاب سایر کشورها مبارزات منسجم و منظمی وجود داشته رهبرانی داشتند حالا بهمرور زمان در قسمت شمالی بهسمت کمونیسم گرایش پیدا میکنند در قسمت جنوبی بیشتر بهسمت لیبرالیسم گرایش پیدا میکنند رهبرانشان اینطوری تفکیک فکری پیدا میکنند و در نقطۀ حساسی که باید تصمیم میگرفتند برای کشورشان دست به دامان قدرتهای خارجی میشوند در واقع چه اتفاقی آنجا افتاده یا خلاءهای تاریخی بیشتر داشت خودش را نشان میداد این روند جلو رفت منابع اصلی در کنار منابعی که حالا نویسندگانش باز به زبان کره بودند و آمدیم جلوتر تا دیگر به منابع فارسی دست پیدا کردیم بحث کره بحثی است که تمام کشورها در واقع در آن دخیل شدند حالا از یک زاویهای روسیه از یک زاویهای آمریکاست از یک زاویهای ژاپن با پشتیبانی انگلیس است میخواهد که دستاندازی بکند به کره بهدنبال منابعی میگشتیم که بتوانیم مطالعاتمان را خیلی صحیح و اصولی پیش ببریم تا نقشۀ راه را از چینش کلیدواژهها از زاویۀ نگاههای منابع مختلف و نمودار اصلی چارچوب کار برایمان مشخص بشود با فیلمهایی که دیدیم و منابع دیگری که بهدست آوردیم و مستندات به یک تحلیل کلی رسیدیم این کار بدون کار گروهی و صمیمیتی که بین بچهها ایجاد شده بود انجام نمیشد ما هنوز چالشهای بین کشور کره با آمریکا را داریم میبینیم آمریکا همانطور که با ایران و برخی کشورها دارد مقابله میکند و دائم در حال چالش هست با کشور کره هم این مشکل را دارد از آرمانهایش دفاع میکنم درست است با آرمانهای من متفاوت است ولی بهعنوان یک انسان آزاده از آن دفاع میکنم انقلاب کره از نظر من یک استقلال کامل است خب سرکار خانم اسدزاده سرکار خانم محمدی به استودیوی برنامۀ دوران خوش آمدید انقلاب کره انقلاب مظلوم و کم شناختهشدهای است و در این تک برنامه که در خدمت شما هستیم این فرصت را داریم که بینندگان برنامه را با حاصل کار پژوهشی شما که در مورد این انقلاب میدانم زحمت بسیاری کشیدید آشنا بشوند خب از مقاومت مردم کره چی دارید برای ما بگویید و آنچه که بر تاریخشان گذشته … عرض سلام دارم خدمت شما جناب دکتر شاهحسینی و بینندگان محترم برنامهتان با بحث مقاومت و استعمارستیزی مردم کره در خدمتتان هستیم اگر بخواهیم از تاریخ کره شروع کنیم سرزمین کره تا یک قرن اخیر یک سرزمین یکپارچه بوده شبه جزیرۀ یک کشور و یک سرزمین بوده منظور از کره در تاریخ کل شبه جزیره بخش شمالی و جنوبی هست که در منطقۀ شرق آسیا واقعشده در معادلات جهانی این منطقه با نام خاور دور معرفی میشود سرزمینی هست که تقریباً مدار ۳۸ درجه آن را به دو نیمه تقسیم کرده پنجاه و پنج درصد خاک این سرزمین در قسمت شمالی هست و مابقی در قسمت جنوبی مساحت کل شبهجزیره چیزی هم اندازه با خاک بریتانیاست و مجموع آن دویست و بیست و سه هزار کیلومتر مربع مساحت دارد اما خب میبینیم که سرزمینی با این وسعت کم در معادلات جهانی مؤثر واقع شده یک سرزمین کوهستانی هست رودهای فراوانی دارد و باعثشده که منابع معدنی فراوانی داشته باشد با استفاده از این منابع از حمله زغالسنگ و منابع برقابی که دارد و استفاده میکند انرژیش را تأمین میکند در قسمت شمال در زمان اشغال شبه جزیره توسط ژاپن زیرساختهای انرژی برقابی ایجاد شده از زغالسنگ استفاده میکنند و حالا در منابع آن چیزی که خیلی نمیتوانیم استناد بکنیم وجود دو راکتور در شمال هست بخش اعظم برق مورد نیازشان را تأمین میکنند سلام علیکم البته مثل اینکه یکی از همین دو راکتور هم سایت مربوط به آن را همین اخیراً منهدم کردند … در پی توافق با آمریکا و آقای ترامپ و اینها فکر میکنم لازم است که برای درک شرایط امروز کره به تاریخ آن کشور بپردازیم بینندگان محترم برنامۀ ما سریالهای کرهای زیاد دیدند و حالا من چون دنبال نمیکنم خیلی در جریان تعداد این سریالها نیستم ولی میدانم که حالا جومونگ بود و تعداد دیگری از اینها که بینندگان دنبال میکردند و نفرات اول آنها به ایران آمدند بازیگران اصلی اینجا آمدند و یکجوری از تمدن بیش از دو هزارساله کره اینجا رجز خواندند یعنی گفتند که ما با شما از لحاظ تمدن هم سابقهایم سؤال مشخص من این است که آیا واقعاً اینطوره کره یک تمدن کهنی دارد آنچه که در این سریالها گفته میشود با همین کیفیت اتفاق افتاده یا بههر حال در جستجوی تاریخ از دست رفته دارند مدلی اغراقشده تاریخ را نشان میدهند به نظرم برای بینندگان مهم باشد که از تاریخ آئین و گذشتۀ کره چیزهایی بدانیم یک بررسی که ما کردیم منابع متعدد روایتهای متعدد دارند و یک تاریخ مدون از کره وجود ندارد تاریخی که از کره بیان شده خیلی افسانهها تنیده شده و مرز واقعیت و افسانه بههم خورده بین متونی که وجود دارد از دو هزار و اندی قبل از میلاد مسیح قدیمیتر یا جدیدتر قدمت کره گفتهشده که ما میتوانیم تاریخ دو هزار سال را برای کره در نظر بگیریم … در این دو هزار سال سرزمین واحد بوده یا مثلاً ملوکالطوایفی اداره شده … درسته قبایلی وجود داشتند در قسمتهای مختلف این سرزمین و وسعتش تا حد سرزمین چین هم کشیده میشده که حالا این قبایل در سرزمینی که خودشان حضور داشتند حکومت داشتند و یک پادشاهی یا یک حکومت یکپارچه درش نبوده نکتۀ ثابتی که در مورد کره وجود دارد در دورانهای مختلف به آن تهاجمات زیادی شده بیش از نهصدبار بهش تهاجم شده و همیشه مورد طمع امپراطوریهای مجاور خودش قرار داشته برای اینکه حالا منافعی را از آن کسب بکنند در دورانی که حکومتهای قبیلهای در این سرزمین وجود داشتند بهطور همزمان چهار تا پنج تا بیشتر یا کمتر امپراطور یا حاکم در این سرزمین وجود داشتند از آن اسامی مشهوری که بینندگان احتمالاً در سریالها هم شنیده باشند حاکمان چوسان، بویو، گوگوریو، بالهائه، سیلا، باکچه و حالا اسامی متعددی که در طول تاریخ در مناطق متعددی حکومت کردند و گاهی هم حالا یکپارچه بوده حکومتشان حالا نکتهای که در مورد اعتقاداتشان دیده شده این هست که به جایگاه یک فردی بهنام هاتف یا پیشگو خیلی اعتقاد دارند و این از آموزههای شمنی نشأت میگیرد و آن روحباوری که دارند ضمن اینکه آئین بودایی و آموزههای کنفسیوسی هم به چشم میخورد در کره یکی از حالا معروفترین شخصیتهایی که ما بیشتر اسمش را شنیدیم بهنام جومونگ اولین پادشاه امپراتوری گوگوریو بوده که در سال پنجاه و هشت قبل از میلاد تا نوزده قبل از میلاد زندگی میکرده و آن رویای کرۀ واحد و یک حکومت واحد در کل این شبه جزیره را در سر داشته اما خب اینکه چهقدر توانسته به این جامۀ عمل بپوشاند با همان مرز تاریخ و افسانه درهم تنیده شده … خودشان هم گفتند افسانۀ جومونگ دیگه در واقع یعنی خواستند بگویند که تاریخ اغراق شده است از آئین جوچه چیزی دارید برای ما بگویید چون ظاهراً در کره قدمتی دارد و پیشینهای … یک آموزههایی معاصرتر از این و خیلی جدیدتر در قرن اخیر وارد شده در فرهنگ کرهایها که این در کرۀ شمالی بعد از تجزیه و بعد از حالا اتفاقاتی که در (کره) افتاده توسط کیم ایل سونگ بنیان گذاشته شد و آن هم فرهنگ جوچه هست جوچه یک ترکیبی از ایدئولوژی کمونیسم و فرهنگ خود اتکایی هست یک باور جدیدی که حالا خودباوری و آن روحیۀ استقلالطلبی هست که حالا تحت عنوان اعتماد بهنفس ملی گفته میشود و این مرز تمایز کمونیسم کرۀ شمالی و سایر حالا میشود گفت گرایشهایی که از کمونیسم در جهان وجود دارد و این کرۀ شمالی را متمایز میکند از بقیه … خب این کرۀ واحد بالاخره از چه سالی اعلام موجودیت میکند و بهعنوان یک کشور شناخته میشود … تا سال هزار و سیصد و نود و دو میلادی اینها بهصورت ملوکالطوایفی و قلمروهای متفاوت داشتند حکومت میکردند هر امپراتوری در قلمرو خودش بوده در این سال ژنرالی به نام یی سونگ گی میآید و چوسان جدید را پایهگذاری میکند هدفش اتحاد تمام این قبایل بوده و و به هدفش میرسد و مردم از این امپراتوری بسیار راضی بودند دوران خیلی پر از شکوفایی و رونق بوده اما متأسفانه بعد از بیست و شش امپراطوری بعد از اشغال کره توسط ژاپن این سلسله هم از بین میرود و مجدد کره آن اتحاد خودش را پیشزمینههایش بهوجود میآید که از دست بدهد حالا در ادامه این را بیشتر توضیح میدهیم … من اینطور استنباط میکنم که از سال هزار و سیصد و نود و دو میلادی که کره واحد شده توسط این فرد ژنرال یی سونگ گی تا سال هزار و نهصد و ده که توسط امپراتوری ژاپن اشغال میشود بیست و شش امپراتور به دنبال هم آمدند و احتمالاً سریالهایی که ما میبینیم برای این دوره باشد حالا اگر هم قبلتر هست ولی عمدۀ آن چیزی که در وحدت سرزمینی کره اتفاق افتاده قاعدتاً باید به این سالها معطوف باشد تا زمان اشغالشان البته من یک نکتهای را اضافه کنم خیلی رفت و برگشت دارند برای همین افسانهسازیشان مثلاً جومونگی که قبل از میلاد بوده را طبق صحبت صحیح شما میآورند در این دوره یعنی ما الآن واقعاً در سریالها نمیدانیم که این چوسانی که گفته میشود چوسان کهن است یا چوسان جدید است این را خیلی تغییر میدهند و قابل استناد از نظر تاریخی برای مردم نمیتواند باشد … الآن قاعدتاً ما باید کلیپ اول تصویری شما را ببینیم مستندی را که تهیه فرمودید با هم میبینیم و برمیگردیم به ادامۀ بحث شبه جزیرۀ کره با نام باستانی چوسان در شمال شرقی آسیا واقع شده و طی تاریخ دو هزارسالهاش بیش از ۹۰۰ بار مورد تهاجم بیگانگان قرار گرفته است یکی از این تهاجمات مربوط به دودمان چینی هان در ۱۰۸ سال پیش از میلاد است که پادشاهی چوسان را فتح و در نیمۀ شمالی شبه جزیره چهار مستعمره تحت کنترل چین تأسیس کرد البته کرهایها اجازه ندادند چین تسلط خود را بر کشورشان همیشگی کند و قبایل کرهای از راههای مختلف به مقابله با چینیها برخاستند در جریان این نبردها بهتدریج سه پادشاهی جداگانه به نامهای سیلا، باکچه، و گوگوریو با یکدیگر متعهد شدند گوگوریو در ابتدا نسبت به دو پادشاهی دیگر وسعت و قدرت بیشتری داشت این پادشاهی که بر منطقۀ وسیعی از شمال شرقی کره تسلط یافته بود مرزهایش تا داخل خاک چین کنونی کشیده میشد و پایتخت خود را در پیونگ یانگ تأسیس کرد پادشاهی باکچه نیز در کرۀ جنوبی نزدیک سئول امروزی پدیدار شد و تمدنی ایجاد کرد که بر فرهنگ ژاپن تأثیر زیادی گذاشت سیلا آخرین پادشاهی بود که در کرۀ مرکزی سر برآورد و سرانجام دو پادشاهی دیگر را تحت شعاع خود قرار داد این سه حکومت پادشاهی طی یک دورۀ چند قرنی علاوه بر اینکه فرهنگ و ساختار سیاسی خود را براساس الگوی فرهنگ چینی پدید آوردند نیم نگاهی نیز به قلمروی یکدیگر داشتند در اواخر قرن ششم هر سه پادشاهی بار دیگر با تجاوز چین روبرو شدند سیلا با کمک چین دو پادشاهی دیگر را شکست داد و بعد از به قدرت رسیدن نیروهای چین را هم بیرون راند سرانجام در پایان قرن هفتم میلادی اولین حکومت متحد کره توسط پادشاهی سیلا بنیان گذاشته شد تمدنی پیشرفته در عرصۀ هنر، تجارت و آموزش که مدت ۲۵۰ سال ادامه داشت در این دوران امپراتوری سیلا ضمن حفظ پیوندهای سیاسی خود با چین هیچگاه توسط این کشور مورد تهاجم قرار نگرفت پیشینۀ کرۀ امروزی مربوط به قبیلۀ گوگوریو است در سال ۶۶۸ میلادی درست در زمان پیروزی سیلا بر گوگوریو یکی از سرداران گوگوریو گروهی از مردم را بهسمت قلمروی چین هدایت کرد و در آنجا حکومت کرهای مستقلی بهنام بالهائه را تشکیل داد که بعدها بخشی از گوگوریوی پیشین را از سیلا باز پس گرفت این دوره مصادف است با زمانی که سیلا در جنوب پیونگ یانگ به حیات خود ادامه میداد بالهائه نیز در سال ۹۲۶ سقوط کرد اما بهجای آن پادشاهی جدیدی بهنام کوریو سر برآورد که کرۀ امروزی نامش را از آن گرفته است در سال ۹۳۵ کوریو سیلا را که به سبب مشکلات داخلی ضعیف شده بود شکست داد پادشاه کوریو در این زمان وانگ گیوم دانگون فردی سخاوتمند بود که توانست مردم را در پادشاهی جدید متحد ساخته و دورۀ دیگری را در نهایت صلح و شکوفایی شکل دهد این حکومت سرانجام در قرن سیزدهم بهسبب حملات وحشیانۀ مغولان و یورشهای مکرر ژاپنیها رو به افول نهاد بعد از سقوط کوریو دودمان یی (yi) یا چوسان که نامش را از چوسان کهن گرفته است توسط ژنرال یی سونگ گی در سال هزار و سیصد و نود و دو بنا نهاده میشود که این دوره را میتوان عصر طلایی کره نامید دورۀ چوسان پس از این زمان به پادشاهی عزلتگزیده معروف شد زیرا در این دوره کره سیاست جدا و منزوی ساختن خود را از هرگونه نفوذ خارجی در پیش گرفت تاریخ طولانی وحدت و استقلال کره در سال هزار و نهصد و ده درست زمانی که ژاپن کره را اشغال و به خاک خود ملحق کرد بهطور رسمی پایان یافت خب کلیپ محتوا محور تیم شما را با هم دیدیم بحث را با این سؤال پی میگیرم که کره در واقع یک شبه جزیره است که فقط از شمال با چین مرز دارد و بقیه مرزهایش همه آبی است طبق توضیحی که دادید برای ما منابع کانی خیلی شگفتانگیزی هم ندارد حداکثر تکافوی کار خودش را میکند و نیاز خودش را دستاندازی بیگانگان به این سرزمین بابت چه بوده که اینطور چهارراه حوادث شده و مدام اشغالگری در پی اشغالگر دیگر بر این سرزمین تاخته دلیلش را چه میدانید اشارۀ درستی فرمودید اگر روی نقشه این موضوع را پی بگیریم موقعیت کره به لحاظ موقعیت استراتژیک در جایی قرار گرفته که بهلحاظ جغرافیایی در تقاطع همسایههای قدرتمندی واقع شده و امپراتوریهایی که در مجاورتش قرار دارند برای تأمین منافع و منابعشان یا برای تضمین امنیتشان یک حاشیۀ امن ایجاد کردند برای خودشان دائماً به کره چشم داشتند اما خب حالا یکی از مسیرهای فرعی راه ابریشم هم به کره میرسیده و یک موقعیت تجاری هم میشود برایش در نظر گرفت در سال هزار و پانصد و نود و دو هیده یوشی که حاکم ژاپن بوده برای دستیابی به سرزمین چین از کره بهعنوان مسیر عبور استفاده میکند و حالا در دورانهای مختلف که برای امنیتش یا برای منابعش یا برای اضافهکردن به آن سرزمین محدودی که دارد به کره چشم داشته پس موقعیت خاص جغرافیایی و سوقالجیشی است که موجب شده تا این حد مورد توجه باشد خوب فکر میکنم زودتر باید برویم سراغ انقلاب کره بینندگان محترم این برنامه از جنگ کره احتمالاً چیزهایی شنیدند یا مطالعاتی داشتند اما واژۀ انقلاب کره کمتر مأنوس است برایشان انقلاب کره دقیقاً چه مختصاتی داشت در چه سالی اتفاق افتاد زمینهاش را برای ما بیان بفرمایید انقلاب کره انقلابی است که مردم کره بر علیه استعمار ژاپن انجام میدهند و خوب باید ما یک پیشزمینهای برای این توضیح بدهیم برای بینندگان تا کاملاً درک کنند که شرایط چهگونه بوده … پس شرایط انقلابیشان در واقع ابتدا بر علیه اشغالگران ژاپنی است و چون بعداً احتمالاً اشغالگران دیگری از راه میخواهند برسند این انقلاب تداوم پیدا میکند و به جنگ منجر میشود تا امروز ولی آن واژۀ اصلی انقلاب انقلابشان را بر علیه استعمار ژاپن آنطوری که من متوجه شدم … دقیقاً همینطوری هست و باید در مورد ژاپن این را توضیح بدهم که ژاپن از گذشتهها نسبت به غربیها یک حالت بیگانه گریزی دارد و اصلاً قبول نمیکند مراوده با غربیها را که این را خیلی خوب در فیلم آخرین سامورایی میتوانیم ببینیم جالب اینجاست که ژاپنیها … تا قرن ۱۷ کاملاً همان حس سنتی و نظام فئودالی و فرهنگ سامورایی را دارند ژاپنیها … بله دقیقاً همینطوری است اما از اوایل قرن ۱۹ آمریکاییها دیگر این را برنمیتابند و میخواهند از بنادر ژاپن استفاده کنند خصوصاً از خلیج توکیو و همینطور از بازاری که آنجا وجود دارد برای کالاهاشان غیر از آمریکا کشورهای دیگر مثل بریتانیا، هلند روسیه و حتی فرانسه هم این را طالب بودند برای همین موضوع در سال ۱۸۵۳ ناوگانی به فرماندهی ناخدا یکم متیو پری وارد خلیج توکیو میشود ژاپن را محاصره میکنند با ناوگان دریاییشان توپها را به روی اینها نشانه میگیرند و مجبورشان میکنند به بستن معاهدهای که در نهایت این تهدید انجام میشود با نام معاهدۀ کاناگاوا طبق این معاهده ژاپن قبول میکند که با کشورهای غربی مراوده داشته باشد و آنها هم بتوانند از خلیج توکیو و بنادری که ژاپن دارد استفاده کنند حالا این به چه دردشان میخورد میدانیم که مسافت طولانی است و قطعاً کشتیها نیاز به تعمیر و گرفتن سوخت دارند برای همین باید یک پایگاه ثابتی برای این کار داشته باشند و هیچجایی بهتر از ژاپن نیست اگر در نقشه بینندگان دقت کنند ژاپن سر راه قرارگرفته … پس انزوای دیرسال ژاپن را آمریکاییها بههم میزنند و از آنجا ژاپن غربزده میشود که حالا دیدم صحنههایی از فیلم آخرین سامورایی ادوارد زوئیک را گذاشته بودید ژاپن غربیشده حالا بهشیوۀ غربیها میخواهد استعمار پیشه کند اینجا خلاصه پر استعمارگری او کرهایها را میگیرد … دقیقاً همینطور هست و در سال ۱۹۰۴ ژاپن اینکار را انجام میدهد و میآید کشورهای اطرافش را که ضعیف هم هستند نسبت به خودش مثل چین و کره را مورد تهاجم قرار میدهد و درگیریهایی بینشان پیش میآید این درگیریها در نهایت با میانجیگری آمریکا در مورد پیمان پُورتسموث به نفع ژاپن تمام میشود و روسیه هم که این وسط خیلی دوست داشته از کره استفاده کند میدانیم که روسیه مرز مشترک دارد با کره خب خیلی دوست داشته که از منابع و بازارهای این کشور استفاده کند و حتی از آن راه آبی که وجود دارد این کشور همیشه همانطور که در قسمت قبل گفتند محل دعوای ابرقدرتها بوده از آن طرف از ژاپن میخواهد که منافع آمریکا را در فیلیپین بهرسمیت بشناسد یعنی آمریکا هیچوقت بهنفع کسی کار نمیکند حتماً قبلش چیزی را گرفته خب این شروع استعمارگری ژاپن هست … بسیار خب خانم محمدی از سال ۱۸۷۶ بحث را ادامه میدهیم از اینجا به بعد چه اتفاقاتی پیش آمده … همانطوری که آمریکا با حضور ناوگان دریاییش دریای ژاپن را برای دنیا باز کرده بود و از آن بهعنوان یک بندر تجاری استفاده میکرد در هزار و هشتصد و هفتاد و شش ژاپن با نمایشی از قدرتمندی و توانمندی دریایی خودش کره را وادار به پذیرش پیمان دوستی میکند چیزیکه در واقع واگذاری یکسری منافع اقتصادی به ژاپن بود به دلیل اینکه در همان زمان چین کره را یک بخشی از خاک خودش میدانسته این باعث واکنش چین میشود و در ادامهاش جنگ اول چین و ژاپن را بر سر کره داریم که در هزار و هشتصد و نود و چهار اتفاق میافتد تقریباً اواخر قرن نوزدهم هست و ژاپن حالا با آن نوسازی که در ارتشش انجام داده و آن مدرنیزاسیونی که توسط میجی اتفاق افتاده نسبتاً ارتش قدرتمندی دارد میتواند چین را بهتنهایی شکست بدهد و پیمان شیمونوسکی را باهاش امضا میکند که کره شبه جزیرۀ لیائو دونگ و فُرمُز یا همان تایوان را اختیاراتش را از چین سلب میکند و به خاک خودش ملحق میکند اما این یک مدت کوتاه بعد با اعتراض کشورهای اروپایی مواجه میشود و این منافع را از او پس میگیرند تا چند سال بعد که روسیه چون حالا ضعیفتر شده بهخاطر انقلابات داخلی با از دستدادن منافعش همه را به ژاپن کاملاً واگذار بکند از اینجا فکر میکنم میتوانیم بحث را در قرن بیستم پی بگیریم که در جریان انقلاب روسیه در حوالی همان سالها در ۱۹۰۴ یک جنگی بین ژاپن … انقلاب نافرجام روسیه را اشاره میفرمایید ۱۹۰۴ که در ۱۹۰۵ به اوج میرسد با ماجرای حالا شورش ملوانان روس و بعد از شکست جنگ منچوری به آن تاریخ دارید اشاره میفرمایید خب الآن قرار است که سراغ جنگ منچوری برویم در سال ۱۹۰۵؟ اصطلاحاً این جنگ به جنگ منچوری معروف نیست اما منطقه همین است منطقۀ منچوری راهآهن منچوری و کره و لئائو دونگ محل اختلاف هستند … در چه سالی؟ در سال ۱۹۰۴ یکسال قبل از جنگ … حالا روسیه بهخاطر درگیریهای داخلی که دارد در این جنگ شکست میخورد و ژاپن این منافع را کامل بهدست میگیرد و حاکم کره میشود تا چند سال آیندهاش که رسماً در ۱۹۱۰ کره را به خاک خودش ملحق بکند و دوران استعمارش آغاز بشود … بحث را با خانم اسدزاده پی میگیریم این اتفاقات منطقهای و سرزمینی چی بود که به اشغال کره انجامید … در سال هزار و نهصد و ده دیگر ژاپن رسماً کره را جزیی از خاک خودش میداند و در رأس تمام امور ژاپنیها را میآورد از تمامی ملاکان میخواهد که سند بیاورید برای زمینهایتان خب در آنموقع مردم کره اصلاً سند نداشتند و نمیدانستند چهکار کنند این سند را از کجا بیاورند و دقیقاً ژاپنیها هم این را میدانستند در نهایت چه اتفاقی میافتد مردم کره مجبور میشوند روی زمینهای موروثی خودشان کار کنند و کارگر و کشاورز مزرعههای پدری خودشان میشوند عدهای وضعیتشان از این هم بدتر است و مجبور میشوند در معادن کشور خودشان کارگری ژاپنیها را بکنند هر کس هم که میخواست از این ماجرا سر باز بزند و یا بر طبق آئین و فرهنگ ژاپنیها عمل نکند او را به زندان مخوف سئودائمون میفرستادند این زندان سئودائمون از مخوفترین جاهاست در دنیا که هیچکس از آن جان سالم به در نبرده خب این واقعاً یک تجربۀ بسیار سخت است از سال ۱۹۱۰تا ۱۹۴۵ تحت استعمار مردم ژاپن بودند در مورد این هم ما یک مستندی را آماده کردیم که اگر اجازه بفرمایید الآن فکر میکنم خوب باشد که ببینیم بسیار خب پس یک امپراتوری ۵۱۸ ساله بهدنبال اشغال رسمی ژاپن سی و هشت سال یا سی و نه سال خیلی سخت را تجربه میکند تا آغاز جنگ جهانی دوم دومین کلیپ تصویری تیم پژوهشی انقلاب کره را با هم میبینیم مردم کره درست همانطور که در برابر متجاوزین پیشین قیام کرده بودند علیه استعمار امپراتوری ژاپن نیز بهپا خاستند نخستین قیام مردم کره در روز تشییع جنازۀ شاه کوجونگ آخرین بازمانده از پادشاهی چوسان برنامهریزی شده بود در این زمان مردم کره حدود نه سال بود که رسماً بردۀ ژاپنیها بودند امپراتوری ژاپن بهطور رسمی از سال ۱۹۱۰ تا پایان جنگ جهانی دوم در کمال خشونت و بیرحمی بر کره حکم راند و سعی کرد که فرهنگ، تاریخ و زبان کره را نابود کند یکی از نخستین اقدامات ژاپن این بود که سلسلۀ چوسان را که از سال هزار و سیصد و نود و دو میلادی بر کره مسلط بود وادار به کنارهگیری از قدرت کند تا عامل تهدید احتمالی آینده بر حکومتش در کره را حذف نماید ژاپن به کمک ارتشی عظیم و نظامی دیوانسالار با دویست و چهل و شش هزار کارمند حدود نیم قرن بر ۲۱ میلیون ساکن کره حکومت کرد ملت کره با سابقۀ آزادی طولانی تحت عنوان گروههای حامی حقوق ملی برای داشتن حکومت مستقل گردهم آمده و بارها علیه نیروهای ژاپنی بهپا خاستند در روز تشییع جنازۀ شاه کوجونگ مردم معترض در یک نمایش فراگیر در سطح ملی به هم پیوستند که این حرکت به جنبش اول ماه مارس معروف شد اعلامیۀ استقلال که زمینداران برجستۀ کرهای، روشنفکران، رهبران مذهبی، و دیگران آن را امضا کرده بودند درشهر سئول خوانده شد اعلامیه خواستار راهپیماییهای عمومی مسالمتآمیز بود و ازقدرتهای خارجی برای دستیابی به استقلال کره درخواست مساعدت میکرد از آن پس در شهرهای سرتاسر کره تظاهرات برپا میشد و در آنها اعلامیه را میخواندند پرچم کره را به اهتزاز در میآورند و پشتیبانی خود را از استقلال فریاد میزدند عدۀ کثیری عضو این جنبش شدند اما ژاپنیها بهسرعت و با خشونت تظاهرات را سرکوب و رهبران جنبش را بازداشت کردند جنبش مقاومت هیچگاه حمایت کشورهای خارجی را دریافت نکرد و بسیاری از رهبران جنبش استقلال کره ناگزیر به فرارشدند و عدهای نیز زندگی در تبعید نصیبشان شد در یکی از حوادث این دوره پلیس ژاپن معترضین کرهای را در کلیسایی محبوس و سپس آن را به آتش کشید و سوزاند تهاجم ژاپن به چین در سال هزار و نهصد و سی و هفت آغاز سختترین دورۀ حکومت ژاپن بر کره بود ژاپن قبل و در خلال جنگ جهانی دوم برای تأمین ضروریات ماشین جنگیاش در آسیا صدها هزار کرهای را به خدمت در ارتش خود فراخواند و با توسل به زور تقریباً دو میلیون نفر از شهروندان کره را در عرصههای ساخت و ساز، تولید، استخراج معادن و کشاورزی به بیگاری گرفت هولناکترین بعد این بیگاری نوعی بردهداری جنسی بود که ضمن آن حدوداً صد تا دویست هزار نفر از زنان کرهای بالاجبار بهعنوان زنان تسلیبخش در روسپیخانههای ارتش ژاپن مورد سوءاستفاده قرار گرفتند پس از آن برخی از رهبران جنبش اول مارس یک دولت در تبعید مستقر در شانگهای تشکیل دادند که دولت موقت نامیده شد دولت موقت بهرهبری ملیگرایان برجستهای چون سینگمان ری که بعدها اولین رئیسجمهور کرۀ جنوبی شد کوشیدند دول خارجی را تشویق کنند که بهکمک مردم کره بیایند اما این ملیگرایان جدا از کرهایهای داخل وطن در تبعید باقی ماندند و دولت موقت سرانجام نتوانست به هدف خود در جلب مساعدت ایالات متحده و دیگر کشورهای قدرتمند دست یابد و این حقیقت تنهاماندن کره در مقابل اشغال استعمارگران بود در این میان شاخۀ دیگری از رهبران کرهای نیز در کره باقی ماندند و به اعتراضات خود نسبت به سلطۀ ژاپنیها ادامه دادند یکی از مهمترین رهبران داخلی کره یک ناسیونالیست مسیحی بهنام چو من سیک با نام مستعار کودانگ و معروف به گاندی کره بود سیک که پیش از تجزیۀ کره مقبولترین رهبر سیاسی در منطقۀ شمالی شبه جزیره بود بعدها زندانی و اعدام شد چو که در ابتدا از بازداشت گریخته و امکان فرار از کرۀ شمالی به سئول را داشت ترجیح داد در کنار مردمش بماند جناحی که چو من سیک در آن فعالیت میکرد جناحی بود که بسیاری از سازمانهای داخل کره را که جذب عقاید کمونیستی شده بودند در برمیگرفت نظامی حکومتی که انقلابیون در آن سیاستهای شوروی را ترویج میکردند این گروههای کمونیستی برخلاف دولت موقت که دور از وطن بود در کره فعال باقی ماندند و شورشهای دهقانی اعتراضات دانشجویی، اعتصابات کارگری، گروههای مطالعاتی رادیکال و اعتراضات سیاسی متعددی را سازماندهی کردند یک شاخه از کمونیستها در سال ۱۹۲۵ حزب کمونیست کره را در سئول به ریاست پاک هون یونگ تأسیس کرد مقاومت کمونیستی شامل تبعیدیانی که در شوروی و چین زندگی میکردند و با ژاپنیها رودررویی نظامی داشتند هم میشد پس از حملۀ ژاپن به منچوری و الحاق آن در سال ۱۹۳۱ مقاومت چریکی نیرومندی در آنجا شکل گرفت این گروه ارتش انقلابی کره را برپا کردند که با سازماندهی واحدهای شبه نظامی با پلیس نظامی ژاپن مقابله میکردند ارتش انقلابی کره گروههایی از افراد عادی تشکیل داد تا به مردم محلی کمک کند و حمایت سیاسی آنها را بهدست آورد در نتیجۀ این فعالیتها این چریکهای کمونیست که از نظر ژاپنیها تهدیدی جدی بهشمار میآمدند در نظر کرهایهای ستمدیده قهرمان جلوه کردند یکی از رهبران چریکهای مبارز در منچوری در آن زمان کیم ایل سونگ رهبر آیندۀ کرۀ شمالی بود ژاپنیها در سال ۱۹۴۰ او را به شوروی تبعید کردند مقاومت در برابر ژاپنیها به درونمایۀ اصلی فرهنگ کره بهویژه در کرۀ شمالی تبدیل شد مردم کرۀ شمالی منشاء ارتش، رهبری و ایدئولوژی خود را این مقاومت میدانند بسیار خب دومین کلیپ تصویری انقلاب کره را هم با هم دیدیم و و اینکه شرایط مردم در زمان استیلای امپراتوری ژاپن چه بود ماجرایی که برای چو من سیک و سایر پیشوایان انقلاب اتفاق میافتد و اینکه بالاخره ماجرای ژاپن با کره به کجا انجامید و پایان این استعمار چهگونه رقم خورد … در این دوره ژاپنیها در نهایت خشونت با مردم کره برخورد میکنند و اولین جرقۀ قیام مردم کره میشود روز تشییع شاه کوجونگ که دقیقاً اول مارس ۱۹۱۹ هست … علت خاصی داشت که این تاریخ را انتخاب میکنند … میتوانیم از دو منظر این علل را بررسی کنیم یکی مرگ کاملاً مشکوک آخرین پادشاه از سلسلۀ چوسان است که مردم احساس میکنند حامی خودشان را از از دست دادند و این شائبه هنوز هم وجود دارد که این پادشاه به قتل رسیده توسط ژاپنیها؟ بله بله و مورد دوم این هست که خب وقتی که همانطور که در مستند دیدیم و قسمت قبل هم عرض کردم خدمتتان آنقدر خفقان وجود دارد مردم باید از هر فرصتی استفاده کنند برای اینکه بتوانند بتوانند اعتراض خودشان را بیان کنند خب این فرصت … و هر مناسبت تقویمی میتواند بهانهای باشد برای آغاز انقلاب دیگه … و هر تجمعی خب آن تجمع روز تشییع جنازه به مردم کمک میکند که فریاد اعتراضشان را به گوش جهانیان برسانند و همانطور که در کلیپ دیدیم افراد ملیگرایی مثل سینگمان ری و خوب انقلابیون دیگری مثل چو من سیک و خود کیم ایل سونگ رهبر فقید کره از اینجا قیامشان را آغاز میکنند همانطور که در مستند هم دیدیم جناب سینگمان ری که حالا بعد بیشتر در موردش صحبت میکنیم خیلی دوست دارد با غربیها مراوده داشته باشد و آقای کیم ایل سونگ رهبر فقید کره در کتاب خاطراتش میگوید که او یک خائن بود یعنی این مراوده با غرب از ابتدا مشخص است که بهمنظور گرفتن قدرتی در آینده هست این ماجرا پیشزمینهش آماده میشود موقعیت آماده میشود و مردم شروع میکنند اعتراضات خودشان را به دستههای گوناگونی تقسیم میشوند زیر لوای هر کدام از این رهبرها قرار میگیرند و ژاپنیها را در یک برههای در دهۀ دوم همان قرن یعنی سال ۱۹۲۰ به بعد یک فضای باز سیاسی را به مردم کره میدهند و در فضای باز سیاسی است که حالا حزب کمونیست کره تشکیل میشود نشریاتی نوشته میشود مردم فکر میکنند که دارند یک انقلابی را رقم میزنند و خب تحرکاتی صورت میگیرد اما خیلی زود همین را هم خاموش میکنند چه موقعی است؟ زمانی است که جنگ دوم بین چین و ژاپن صورت میگیرد که بین سالهای هزار و نهصد و سی و یک تا هزار و نهصد و سی و هفت هست در اینجا هست که ژاپن مجدداً به سرکوب مردم میپردازد چرا؟ بهخاطر اینکه این مردم متحد نشوند با چین و بخواهند از درون این ژاپنیها را از بین ببرند و این ماجرا تا پایان جنگ جهانی دوم یعنی این سختگیری بینظیری که نمونهاش را در دنیا نداریم تا پایان جنگ جهانی دوم بر مردم کره روا داشته میشود بسیار خب حالا رسیدیم به ماجرای ورود ژاپن به جنگ جهانی دوم کشوری که تا قرن نوزدهم حتی سیاستهای کاملاً انزواگرایانه دارد به اصرار و الزام آمریکاییها سیاستهای تهاجمی و برونگرا اختیار میکنند و بعد به امپراتوری ژاپن با صنعتیشدن کاملاً اشتهای سیریناپذیری برای بلعیدن کشورهای همسایه پیدا میکند متعرض کره میشود متعرض چین میشود در جنگ جهانی اول در حرکتی فرصتطلبانه بهنفع متفقین و بر علیه آلمان و در جنگ جهانی دوم درجبهۀ مقابل یعنی بر علیه متفقین و اینبار در کنار آلمان وارد جنگ میشود و جالبه در هر دو ورود ژاپن به جنگ ژاپن ربطی به جنگی که خاک اصلیش سرزمین اروپا هست ندارد فقط برای کسب منافع بیشتر است و اینکه او را بهعنوان ابرقدرت اصلی شرق آسیا بهرسمیت بشناسند و از منافع تجاری و اقتصادی این ماجرا برخوردار بشود ورود فرصتطلبانۀ ژاپن به جنگ جهانی دوم البته تحریکاتی را هم دارد باز هم اینجا ظاهراً آمریکا مقصر اصلی است با تحریم شدیدی که بر علیه ژاپنیها ایجاد میکند و حالا کسانی هستند که معتقدند آمریکا کاملاً ژاپن را تحریک کرد برای ورود به جنگ و حمله به پرل هاربر و با مصادرۀ اموال تاجران ژاپنی مقیم آمریکا این بهانه را بهدست امپراتوری ژاپن میدهد که اینبار هم به خیال کسب غنائمی از جنگ وارد دومین جنگ جهانی بشود که حالا اینجا البته ژاپن شکست سختی میخورد بالاخره این شکست لاجرم برای کره هم فوایدی را دارد که آزادی از یوغ استعمار ژاپنیهاست در این باب اگر توضیحی دارید بفرمایید … ژاپن همانطور که فرمودید جزو دولتهای محور یا همان متحدین هست و وقتی که … در جنگ دوم … بله در جنگ دوم و وقتیکه این اتفاق میافتد یعنی وارد جنگ میشود با حملات بسیار سنگین نیروی دریایی و نیروی هوایی که همان هواپیماهای کامیکازۀ معروفشان هست حملات گستردهای را بر مواضع متفقین انجام میدهد و در این حملاتی که دارد در نهایت پاسخ خیلی سختی از آمریکا میگیرد و در سال هزار و نهصد و چهل و پنج ژاپن هست که بازندۀ این ماجراست حالا چه جوری میشود که ژاپنی که اول خیلی خوب داشت پیش میرفت شکست میخورد آمریکا برای اولینبار در دنیا از سلاح اتمی استفاده میکند و در سال هزار و نهصد و چهل و پنج با حملۀ اتمی به هیروشیما و سه روز پس از آن با حمله به ناکازاکی جنگ را تمام میکند و در پانزده اوت همان سال ژاپن معاهدۀ صلح را میپذیرد و جنگ خاتمه پیدا میکند خب این قطعاً جایی است که مردم کره خیلی خوشحال هستند و فکر میکنند که از زیر یوغ این استعمارگر بیرون آمدند و چهل سال استعمار و استثمار ملت و سرزمین کره دیگر برداشته شده و این ملت به آزادی رسیدند و باید بدانیم که دو سال قبل از این ماجرا ابر قدرتها در سال هزار و نهصد و چهل و سه در کنفرانسی در قاهره پایتخت مصر تصمیم گرفتند برای کشورهای دیگر دنیا و طرح قیومیت این سرزمین را بیان کردند و مجدد در سال ۱۹۴۵در کنفرانس مسکو این اتفاق میافتد و دیگر اینجا میگویند این طرح برای پنج سال باید پیاده بشود به این صورت که پنج سال کره تحت قیومیت ابرقدرتها باشد و بعد از پنج سال در این کشور انتخابات برگزار بشود و بعد از برگزاری انتخابات دیگر مسئولیت سرزمین را به خود مردم کره تفویض میکنند و این ماجرا به این صورت پایان میپذیرد خب از این برزخ ۵ ساله یا دوران قیومیت پنج سالۀ بینالمللی کره که بعد از جنگ ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۰برایشان اتفاق افتاد قاعدتاً باید بیشتر بدانیم و اینکه چه میشود که این پنج سال بگوییم واسطهای یا برزخی منجر میشود به اولین جنگ بزرگ بعد از جنگ جهانی دوم چون ابرقدرتها در جنگ در واقع تلفات زیادی داده بودند و منافع زیادی هم بهدست آورده بودند قاعدتاً مایل نبودند بعد از تقسیم غنایم جنگ جهانی دوم با این فاصلۀ کوتاه درگیر جنگ جدیدی بشوند ولی اقتضائات دوران جنگ سرد به گونهایست که این جنگها را در واقع ناگزیر کرده برایشان … دو ابرقدرت در ظاهر نمیخواستند دیگر جنگ فیزیکی با همدیگر داشته باشند و این را در پایان خود جنگ جهانی دوم ما داریم میبینیم یعنی چی؟ روزی که آمریکا اولین بمب را روی هیروشیما پرتاب میکند و مردم هیروشیما را از بین میبرد دقیقاً فردای آن روز روسیه متوجه میشود که اتفاق بسیار مهمی افتاده و اینجاست که بهنوعی آمریکا قدرت برتر است و برای اینکه سهیم بشود در غنایم پس از جنگ وارد این جنگ میشود آمریکا چهکار میکند؟ آمریکا وارد جنگ جدید یا جریان جنگ سردی که در جریان است … وارد جنگ ژاپن میشود تا اینجا روسیه وارد نشده … بله یک پیمان در واقع متارکهای دارند با ژاپن که به روسیه این امکان را میدهد که از سرحدات شرقی خودش خیالش راحت باشد و تمام ارتش خود را گسیل کند برای جلوگیری از پیشرفت ارتش هفتم آلمان و اینکه مسکو سقوط نکند این کمک بزرگی بود که در واقع متارکۀ جنگ یا پیمان متارکه میان روسیه و ژاپن این فرصت را داد که روسیه بتواند از سرحدات غربی خود دفاع کند حالا که دیگر آلمان به زانو درآمده و آمریکا هم با چنین جنایتی دارد توحش خود را بهعنوان قویترین قدرت جهانی با انفجار اتمی به رخ میکشد روسیه طبق فرمایش شما فرصت را مناسب میبیند برای اینکه این متارکۀ با ژاپن را کنار بگذارد و او هم بهعنوان یک رقیب جدید این معادله وارد ماجرا بشود خب چه میکنند روسها روسیه دقیقاً فردای همان روز میآید و میگوید من هم وارد جنگ با ژاپن میشوم و جالبه آمریکا برای این که این غنایم را برای خودش میخواهد خیلی سریع میآید کار را تمام میکند فردای روزی که روسیه وارد جنگ میشود آمریکا برای اینکه ثابت کند که قدرت برتر و تمامکنندۀ جنگ هست بمب دوم را روی مردم شهر ناکازاکی پرتاب میکند و فاجعۀ انسانی دوم اتفاق میافتد اینجاست که دیگر مردم ژاپن دوام نمیآورند و امپراتور ژاپن تن به پایان این ماجرا میدهد حالا جالب قضیه این هست که ما میبینیم که این دو ابرقدرت بدون این که با هم کوچکترین برخوردی داشته باشند دارند با همدیگر رقابت میکنند و از این سمت آمریکا میخواهد منافع خودش را در خاور دور داشته باشد از آن سو روسیه میخواهد منطقه را برای خودش نگهدارد چون میگوید این منطقه مال من است و خودش را ذیحق میداند خب چه انفاقی میافتد آمریکایی که میبیند تعدادی از کمونیستها در بخش جنوبی که تا الآن بهخاطر حالا آن روابطی که داشتند که حالا گفتیم سینگمان ری با غرب خیلی روابط بهتری داشت و خوب انقلابیون شمال مثل کیم ایل سونگ با روسیه و مرام کمونیستی بیشتر عجین شده بودند آمریکا برای اینکه از دست ندهد کل منطقه را و کمونیستها کل این منطقه را نگیرند خیلی به راحتی ظرف سی دقیقه این کشور را تقسیم میکند … خب کیک هم بخواهند تقسیم کنند با آدابی که دارد قبل و بعدش قاعدتاً بیشتر از سی دقیقه طول می کشد یک کشور را چگونه در سی دقیقه تقسیم میکنند خدمت بینندگان برنامه این تذکر را ضروری میدانم که اگر از روسیه صحبت میشود منظور اتحاد جماهیر شوروی است در آن دوره که خب یک قدرت ایدئولوژیک است و با مرام کمونیستی که حالا آن سالها یک آئین ایدئولوژیک نوپا و مهاجم است طرفداران زیادی را در جهان برای خودش پیدا کرده و گروهی از این طرفداران قاعدتاً در شبه جزیرۀ کره هستند و در دوران جنگ سرد اتحاد جماهیر شوروی بیش از آنکه یک تهدید نظامی باشد یک تهدید ایدئولوژیک است و برای غربیها حتی در داخل خود مرزهای آمریکا که حالا مطلع هستید آن سانسور وحشتناک سناتور ژوزف مک کارتی در آمریکا میانجامد خب حالا در آن دوره آمریکا برای مقابله با این خطر ایدئولوژیک که زودتر از سربازانش ایدئولوژیش وارد سرزمینها میشوند و آنجا را اشغال میکنند تمهیداتی را اندیشیده و یکی از آن کانونهای نفوذ خود کره هست و قاعدتاً از ترس اینکه این ایدئولوژی کل شبه جزیره را نگیرد ترجیح میدهند در شرایط جنگ سرد این کیک را به تعبیر شما از وسط نصف کنند خب این تقسیم کره به دو قسمت بر روی مدار ۳۸ درجه چهگونه اتفاق افتاد این را بیشتر برای ما توضیح بدهید این کرۀ شمالی و کرۀ جنوبی که مردم عزیز کشور ما الآن با آن آشنا هستند دقیقاً طبق همین پیشزمینهای که شما فرمودید ساختهشده و ماجرا به این صورت بود که آمریکا برای اینکه منافع خودش را حفظ کند آمد یک تکهای هم به روسیه داد تا روسیه دیگر بیشتر از این تقاضای چیزی نداشته باشد … سهم آنان را از این کیک داد … بله دقیقاً همین کار را میکند فرماندهی از دریاداران آمریکایی بهنام جان جی مککلوی به دو تا از سرهنگهای خودش که تا کنون اصلاً ندیده بودند کره را بهنامهای دین راسک و چارلز اچ بونستیل دستور میدهد که کره را تقسیم کنند اینها هم خیلی راحت نقشۀ سردستی میگذارند وسط و با مداد و گونیا میافتند به جان نقشه و مرزی بین دو قسمت کره میکشند و مردم کره را از نعمت اتحاد محروم میکنند … یعنی روی نقشه شد کره ظرف سه دقیقه … بله دقیقاً روی مدار ۳۸ درجه این اتفاق میافتد میبینند که خب تقریباً بهصورت مساوی هست و خب نگاه میکنند میبینند که چقدر نزدیک به سئول و پیونگ یانگ هست و این کار را انجام میدهند جالب اینجاست که روسیه هیچ اعتراضی نمیکند و از این ماجرا روسیه هم راضی هست چون بدون هیچ جنگ و دردسری این اتفاق افتاده و میبینیم درنهایت نه تنها آیندۀ این مردم بلکه آینده آسیا هم تحت شعاع قرار میگیرد در سالهای بعد بهخاطر مرامی که حالا ابرقدرتهای صاحب هر دو طرف دارند آمریکا در سال هزار و نهصد و چهل و هفت از سازمان ملل میخواهد که انتخاباتی در کره برگزار بشود و حالا همان ماجرای قیومیتی که قرار بود اجرا بشود را میخواهند بهنوعی اینجا شروع بکنند و سازمان ملل هم موافقت میکند و این تعهد داده میشود که به شرطی این انتخابات صورت بگیرد که نیروهایی که در این کشور حضور دارند کشور را ترک کنند چه در شمال چه در جنوب نیروهای اشغالگر انتخابات در جنوب انجام میشود ۹۲ درصد مردم به حزب ملی رأی میدهند و مجمع ملی جدید بالاترین آرا را میآورد حزب محافظهکار دموکراتیک کره برندۀ این میدان میشود و سینگمان ری میشود اولین رئیسجمهور کرۀ جنوبی جالبه که تمام این ماجرا را آقای فیلیپه فرناندس آرمستو در کتاب تاریخ جهان رد میکند و میگوید این فقط یک بازی بوده و این آدم بهصورت دستنشانده از طرف آمریکا بر مسند قدرت مینشیند … چیزی که بعداً تکرارش را در ویتنام هم دیدیم تکرار عروسکهای مثل نگو دین دیم، نگوین وان تیو و ژنرال رئیسجمهورهایی که برای ویتنام جنوبی میگماردند این جا هم ظاهراً برای کرۀ جنوبی یک سیاستمدار غربزده فعلاً قرار است که صحنهگردان باشد … دقیقاً همینطور هست که شما میفرمایید در این سمت حالا اتفاق دیگری میافتد شوروی به هیچ عنوان قبول نمیکند که نیروهای سازمان ملل وارد بشوند و بخواهند انتخابات را در دست بگیرند … در نیمۀ شمالی کره پس شوروی مخالف است … این اجازه را نمیدهد و مدتی بعد خودش انتخابات را برگزار میکند و اینجاست که کیم ایل سونگ ۳۶ ساله بهرهبری مردم کره در جمهوری دموکراتیک خلق کره برگزیده میشود و جالبه در مقابل سینگمان ری ۷۵ ساله که خب یک سیاستمدار کارکشته است کیم ایل سونگ خیلی خوب کشورش را اداره میکند خب الآن طبق قولی که داده بودند و توافقی که کرده بودند باید نیروهای خودشان را خارج کنند کنند دو طرف یعنی شوروی در شمال و آمریکا در جنوب این اتفاق میافتد اما پانصد نفر از نظامیان آمریکایی بهعنوان مشاور نظامی در کرۀ جنوبی باقی میمانند تحت عنوان نیروهای KMAG اینها بهخاطر حفظ منافع کره میگویند که ما در اینجا باقی میمانیم جالبه که بدانیم هنوز که هنوزه تا امروز ناوگانی از نیروهای دریایی آمریکا با نام ناوگان هفتم در آنجا حضور دارد و مثلاً دارد منافع منطقه را حفظ میکند و صلح را در منطقه ایجاد میکند و در حقیقت تهدیدی هست برای اینکه منافع خودش را حفظ کند و کسی چشم نداشته باشد به قسمت جنوبی یا همپیمانان آمریکا که همان ژاپن و خود کرۀ جنوبی میتواند باشد … بله بد نیست بینندگان محترم برنامه بدانند که از همان سالها ناوگان هفتم دریایی آمریکا که شامل تعداد زیادی ناو و خلاصه ناو هواپیمابر و خلاصه انواع وسائل دریایی است آنجا مستقر هستند در دریای چین برای حفظ منافع آمریکا ولی بهانهشان این است که ایستادهایم تا کرۀ شمالی از مدار ۳۸ درجه پایینتر نیاید و این را در برخی از فیلمهای سینمایی هم برایش معادلسازی کردند که اگر فشار ناوگان هفتم دریایی و حضور آنها در دریای چین نباشد کرۀ شمالی کرۀ جنوبی را میبلعد یعنی با این بهانه حضور استعماریشان را سالها آنجا حفظ کردند البته در جنگ با چین و ماجرای جنگهای داخلی چین هم این ناوگان فتنه زیاد کرد و خلاصه حضور استعماری همیشه بهانهای میخواهد که فعلاً بهانه حفظ مدار ۳۸ درجه است … در ادامه یک توضیح کوتاه هم بدهم که خب کرۀ شمالی این را بر نمیتابد و در سال هزار و نهصد و پنجاه برای اینکه تکۀ جداشده از سرزمین خودش را مجدد الحاق کند به سرزمین اصلی حمله میکند به بخش جنوبی که جالبه بدانیم به این ماجرا خودشان میگویند اقدام نوزده پنجاه و اصلاً دوست ندارند اسم جنگ را و از لفظ جنگ به هیچ عنوان استفاده نمیکنند چون میگویند که در مقابل مردم خودمان بوده و هدفمان بیرونراندن نیروهای آمریکایی بوده خب در ابتدا خیلی خوب پیشمیروند و وارد خاک کرۀ جنوبی میشوند و قسمت زیادی را برمیگردانند به سرزمین اصلی اما متأسفانه در نهایت شکست سختی میخورند و علتش هم استفادۀ آمریکا از نیروی هوایی و حملات وحشیانه و بیرحمانهای بوده که فقط برای حفظ منافع خودش بر علیه ملت کره انجام میدهد و تعداد بسیار زیادی از مردم کره را به قتل میرساند که باز این را هم ما در مستندی بهصورت کاملتر و جامعتر برای بینندگان تهیه کردیم … بسیار خب فقط این سؤال را بپرسم در این اقدام نوزده پنجاه که در واقع کرهایها رفتند تمامیت ارضی سرزمینشان را تأمین کنند و به وقوع یک جنگ بزرگ میانجامد با اقدامات آمریکا و متحدینش آیا تحریک شوروی هم در انگیزۀ نیروهای کرۀ شمالی مؤثر بوده برای اینکه این ماجرا از ۱۹۵۰ شروع بشود شاید اینطور گفته بشود اما واقعیت امر اینطوری است که کیم ایل سونگ رسماً به استالین نامه میزند و از او میخواهد که به او کمک کند و استالین طبق همان ماجرایی که گفتیم جنگ سرد اتفاق افتاده و ما الآن در دوران جنگ سرد هستیم در جواب مینویسد که چنین تصمیم بزرگی نیاز به تدارکات جدی دارد که یعنی وارد این ماجرا نمیشود که خب حالا بعد در مستند خواهیم دید که در نهایت وقتی که خیلی ماجرا سخت میشود این اجازه را به چین میدهد که به کمک کرۀ شمالی بیاید … پس در واقع شوروی حمایت مستقیمی از کره شمالی نمیکند و اگر کمکی هم بوده از جانب چین بوده که آنها هم تجربۀ انقلاب مشابهی را در همان سالها دارند و در واقع آمریکا و اتحاد بینالمللی که از طریق سازمان ملل ایجادشده بیشتر دارد با مردم کره و حالا گروهی از نیروهای کمکی چین میجنگند که به جنگ کره مشهور میشود بسیار خب ما سومین کلیپ تصویری تیم انقلاب کره را هم میبینیم و بحث را پی میگیریم با شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم ملت کره پس از تحمل سی و پنج سال استعمار توسط این کشور استقلال خود را بازیافت گرچه باز هم سیاست امپریالیسم سرنوشتی دیگر را برای مردم کره رقم زد در سال ۱۹۴۵ بعد از اتمام جنگ جوزف استالین، وینستون چرچیل و فرانکلین روزولت بهمدت ۸ روز در کاخ تزارهای شهر یالتا طی کنفرانسی بههمین نام به تقسیم جهان بعد از جنگ پرداختند تقسیم کره به دو بخش شمالی و جنوبی در مدار ۳۸ درجه یکی از نتایج این جلسات بود در حقیقت در این کنفرانس رهبران نظام سرمایهداری و سوسیالیستی، جهان را به نفع منافع حیاتی خود تقسیم نمودند اما پنج سال بعد ایالات متحده به بهانۀ دفاع از امنیت خود هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای کشورش و در آن سوی اقیانوس آرام به کشور کره حمله کرد و بدینوسیله آغاز جنگ سرد را اعلام نمود گرچه عبور نیروهای کرۀ شمالی در سال هزار و نهصد و پنجاه را دلیل این جنگ معرفی میکنند اما آمریکا با مداخله در این حادثه یک نزاع داخلی را به جنگی تمام عیار و بینالمللی تبدیل کرد در آن زمان بازار فروش اقتصاد آمریکا پاسخگوی نیاز صنایع در حال رشد این کشور پس از جنگ جهانی دوم نبود بنابراین برای حفظ هر چه بیشتر توسعۀ اقتصادی لازم بود جنگهای دیگری صورت گیرد آمریکا درست زمانی که در نبرد زمینی مقابل سربازان کرهای به شکست سنگینی تن داده بود از نیروی هوایی خود بهره جست و برای جبران این شکست بارانی از موشک و بمبهای ناپالم را بر سر مردم کره فروریخت و آثار مخرب این فاجعه هنوز پس از سالها این جنگ اولین شکست آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم و پیش از آغاز جنگ ویتنام در سال هزار و نهصد و پنجاه و سه بود که بهطور رسمی خاتمه یافت بسیار خب در کلیپی که باهم دیدیم در واقع تلاشهای کرهایها را دیدیم برای تمامیت ارضی سرزمینشان که قاعدتاً با دخالتهای کشورهای بیگانه این نیت محقق نشد و تا امروز هم در واقع یک سرزمین دوپاره است در دو سوی مدار ۳۸درجه و قاعدتاً ماجرایی که ارتش سازمان ملل لااقل چیزی که با این نام آن سالها مشهور بود ولی در واقع آمریکا محور اصلی آن ارتش هست بر سر کرهایها میآورند با خشونت بسیار بمبارانهای وحشتناک بالاخره این مرز شکننده را تا امروز نگه میدارند میان سرزمین کره در این باب اگر توضیحی هست بفرمایید … بعد از جنگ طبیعتاً انتظار میرفت که دیگر حقوق از دسترفتۀ ملت کره به آنها برگردد بیش از یک قرن این ملت در پی استقلال و تمامیت ارضیشان بودند و یک انقلاب نافرجامی در کره اتفاق افتاد که حتی با وقوع جنگ هم سرنوشت خوبی پیدا نکرد یک مثالی از مظلومیت مردم کره بخواهیم بزنیم اشاره فرمودید که نیروهای سازمان ملل در جنگ کره شرکت داشتند پس سازمان مللی وجود دارد و یک نهاد بینالمللی وجود دارد اما تا سال هزار و نهصد و نود و یک نه کرۀ شمالی و نه جنوبی در سازمان ملل عضویت ندارند و بهرسمیت شناخته نشدند … جالبه یعنی تا چهل و یک سال بعد از آن تقسیم ۱۹۹۱ فرمودید هنوز هیچ یک از دو طرف در سازمان ملل حتی نماینده ندارند یعنی کاملاً یکجوری مستعمره هستند تمامیت ارضیشان بهعنوان یک سرزمین مستقل شناخته نشده اینطور نگاهشان کردند … و حالا یک وجه دیگر هم آن تنشی که از بیرون تزریق میشد بین این دو پارۀ یک سرزمین که هنوز در شرایط جنگی به سر میبرند یعنی بعد از جنگ تا نشست اخیری که حالا صحبتی از از صلح به میان آمد کرۀ شمالی و جنوبی آتشبس قبول کردند به وضعیت صلح و وضعیت عادی برنگشتند و دلیلش هم این هست که باید از بیرون بهشان القاء بشود که شما هنوز در وضعیت جنگی هستید تهدید وجود دارد برای شما و یک حضور نظامی خارجی یک نظارت خارجی باید از این تمامیت هر دو قسمت حفاظت بکند و حالا احتمالاً دوستان گروه انقلاب آمریکا در مورد خوی استعماری آمریکا توضیحاتی را دادند … در برنامههای قبل بله بودیم و کاملاً اینکه آمریکا از کجا تصمیم گرفت استعمارگر باشد را کاملاً مراحلش را دیدند بینندگانی که جدیداً به برنامۀ ما افزوده میشوند میتوانند گزارش آن را روی سایت برنامۀ دوران ببینند … طبیعتاً با توجه به مطالبی که در مورد آمریکا گفته شده میتوانیم این نتیجه را بگیریم که مردم کره سالها قربانی استعمار آمریکا شدند تا منافع آمریکا در منطقۀ شرق آسیا حفظ بشود … بسیار خب کشوری بود سرزمینی بود و بعد از سالها بالاخره موفق شد علیه امپراتوری ژاپن قیامی بکند و انقلابی را شکل بدهد که خیلی زود با اشغال آن توسط اشغالگران جدید این رویا به باد رفت و به دو قسمت به دو پاره تقسیم شد و جنگی خونین در گرفت که میلیونها کرهای در آن جنگ مردند الآن دوباره آمریکا دارد حرف از برقراری رابطه با کرۀ شمالی میزند این مذاکرات اخیر با آن فرهنگ جوچه یا خوداتکائی کرهایها منافاتی ندارد آیا جمعپذیرد … از دهۀ پنجاه به این سمت هر وقت که دو کره تصمیم میگیرند به همدیگر نزدیک بشوند ابرقدرتها اجازه نمیدهند و مانع میشوند و بهنوعی سنگاندازی میکنند بین این دو کشور و حالا این ابرقدرتها شامل شوروی، چین و خود آمریکا هستند … تا وقتی که حالا شوروی حضور داشته تا سال هزار و نهصد و نود و بعد هم حالا آمریکا و چین دو قدرت اصلی هستند در منطقه … من الآن ابتدا دارم روابط آمریکا با کره را در ادوار مختلف میگویم تا برسم به سؤال شما که حالا این منافی آن فرهنگ خوداتکائی میشود یا نه؟ خب اینها هر موقع که این اتفاق میافتد یک سنگاندازی دارند و چون نمیخواهند با همدیگر درگیر هم بشوند و هنوز در دوران جنگ سرد هستیم خیلی عکسالعمل دوگانهای را نسبت به بخش شمالی و بخش جنوبی دارند پس از تجزیۀ کره یعنی از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۸۷ حدود چهل سال این مردم مدام دارند در تبعیض زندگی میکنند حالا به چه صورت است ما میبینیم که در جنوب اعتراضاتی وجود دارد که بسیار شدید هست یک مثالش شورش هزار و نهصد و شصت هست و مورد فجیعتر از آن ماجرای قیام دانشجویی گوانگجو در هزار و نهصد و هشتاد هست که پلیس … من کاملاً یادمه آن سال را که ارتش وارد شد ارتش وارد شهر شد و شهر به یک میدان جنگ تبدیل شد و کثیری از دانشجویان کرۀ جنوبی در شهر گوانگجو توسط ارتش کره کشته شدند آن موقع که فقط یک خبرنگار آلمانی موفق شد از آن کشتار عکسها و تصاویری را بیرون بیاورد که که اخیراً بر مبنای اقدامات آن خبرنگار آلمانی یک فیلمسینمایی کار شده توسط توسط خود کرهایها به ماجرای شورش آن سال دانشجویی شهر گوانگجو میپردازد که البته باز فیلم نسبت به ابعاد آن ماجرا خیلی حقیر است یعنی آن اتفاقی که آن سالها افتاد عجیب است و کرۀ جنوبی حالا برخلاف تصوراتی که بینندگان برنامه یا بینندگان جوانتر برنامه دارند در همۀ آن سالها حاکم نظامی دارد یعنی مثلاً ژنرال چون دو هوان بود چند نفر دیگری که در واقع آنها هم ژنرال هستند و تمایلات آزادیخواهانه را بیرحمانه سرکوب میکنند پس در جنوب هم کشتار وجود دارد و این ماجرایی نیست که بگوییم فقط در شمال یک نظام ایدئولوژیک بوده و در جنوب همه چیز همین وضعی است که الآن مثلاً شاهدیم … در تأیید صحبت شما و تفاوت رفتار ابرقدرتها در همان سالها کارتر رئیسجمهور آمریکا هست و میگوید که این یک مسئلۀ داخلی است و ما نباید ورود بکنیم یک تکه فیلمهایی هست که خود کرهایها گذاشتند و حالا خیلی سنگ بناها و یادبودهای مختلفی از این ماجرا دارند که انشاءالله آنها را هم روی سایت قرار میدهیم و بینندگان برنامه حتماً از آنها خواهش میکنم که این مکملهای برنامه را ببینند تا بهتر متوجۀ این بشوند که از دهۀ نود آمریکا شروع میکند به یک سیاست جدید این سیاست به این صورت است که ابتدا مذاکره بعد تحریم بعد امتیاز و این میچرخه اینکار را تا به امروز هم دارد ادامه میدهد و خوب در همین مذاکرات اخیر دیدیم که خیلی با روی گشاده و خیلی دوستانه وارد ماجرا شدند و همین اخیراً مجددً گفتند که تحریمها یاید برگردد بر علیه کرۀ شمالی … بله و این ماجرایی نیست که مربوط به امروز و دیروز باشد و از دهۀ نود این آغاز شده و این سیاست آمریکا در قبال کرۀ شمالی بوده … مذاکرات میان آمریکا و کرۀ شمالی آیا در دورۀ پیشوای فقید کره آقای کیم ایل سونگ بوده یا در دورۀ فرزندنش کیم جونگ ایل است … در همان دورۀ کیم ایل سونگ که این مذاکرات شروع میشود واژۀ مذاکره اصلاً واژۀ غریبی برای کرۀ شمالی نیست این را از توافق بین کرۀ شمالی و جنوبی در هزار و نهصد و هفتاد و دو میتوانیم میتوانیم بگوییم به این دلیل که آنموقع از آن زمان برای اتحاد یک بیانیه تنظیم کردند اما در مورد مذاکرۀ با آمریکا از دورۀ کیم ایل سونگ این شروع میشود حالا بیان رسمی و اینها خیلی نمیشود خیلی روی آن مانور رسانهای داده نمیشود اما اتفاق میافتد و حالا در آن دوره کرۀ شمالی با امتیازات محدودی که میدهد در هر مرحله یک تحریمی را حذف میکند شرایطشان را سعی میکند بهبود بدهد چرا چون تحریمها آنقدر شدید بوده و شرایط آنقدر برایش سخت بوده که شرایطی مثل قحطی حتی در کرۀ شمالی اتفاق میافتد مذاکره فقط بر سر مسائل محدود بوده مثلاً حالا قضیۀ پرتاب موشک یا یک بحث کارهای تحقیقاتی هستهای و یا روندهایی که در مورد انرژی هستهای داشتند اینها را سعی میکنند بهصورت محدود مورد مذاکره قرار بدهند برای اینکه آن کمکهای غذایی یا حالا چیزهای دیگری را که مورد نیازشان بوده دریافت بکنند دورۀ اصلی مذاکرات دورۀ ریاستجمهوری کلینتون هست در آمریکا که رویکرد کلینتون رویکرد مذاکره بوده نه به این دلیل که حالا تفاوتی با سایر رئیسجمهورهای آمریکا داشته به این دلیل که مشاورانش به او اینطور مشورت داده بودند که کرۀ شمالی در یک وضعیت متزلزلی از نظر اقتصادی و سیاسی قرار دارد و فشار بیشتری اگر به او وارد بشود یا بیشتر از این ضعیف بشود احتمال فروپاشی در او (کرۀ شمالی) هست … خصوصاً بعد از تجربۀ شوروی در سال ۱۹۹۰ این تقویت شده بود در ذهن آمریکاییها که همین سناریو را با کرۀ شمالی میتوانند جلو ببرند بله از این راه آمریکا وارد میشود برای اینکه مذاکرات استمرار داشته باشد و کرۀ شمالی را در کنترل خودش قرار بدهد و پایش بکند تا بهمرور آنقدر ضعیف بشود که فروپاشی واقعاً اتفاق بیفتد اما بعد از یک دورهای از مذاکرات این برای آمریکا مسجل میشود که کرۀ شمالی از بحران عبور کرده در وضعیت بهتری بهسر میبرد خطر فروپاشی را رد کرده و حالا دیگر شاید اصلاً خیلی هم به مذاکره نیازی نداشته باشد اما این پایان دوران کلینتون هست بعد از کلینتون و حالا در همین سالها هم که کیم ایل سونگ از دنیا میرود و پسرش کیم جونگ ایل روی قدرت میآید همان رویکرد قبلی را ادامه میدهند کرۀ شمالی از مذاکرات عقبنشینی نمیکند اما وقتی در آمریکا جرج بوش روی کار میآید از همان ابتدا با آن سخنرانی معروف محور شرارت کره شمالی را هدف قرار میدهد و برای ادامۀ مذاکره شرط میگذارد و اعلام میکند که حالا دیگر چیزی برای در اختیار قراردادن ندارد اصلاً یک سنت هست در آمریکا که یک رئیسجمهور دموکرات میآید مذاکره را شروع میکند یک جمهوریخواه بداخلاق میآید زیر میز مذاکره میزند میگوید هر چه قبلی گفته به بنده ربطی ندارد و حالا امتیازات جدید میخواهند این اتفاق افتاده برای کره خب … کرۀ شمالی از اینجا شاید خیلی دیگر نیازی هم به ادامۀ مذاکره ندارد و میتواند عقبنشینی بکند اما عقبنشینی از میز مذاکره بکند ولی در واقع دوباره رفتند انرژی هستهایشان را ظاهراً … بله این هوشمندی را داشتند که اصلاً در مورد منافع هستهایشان تا این لحظه مذاکرهای نکردند یعنی چیزی که ما بتوانیم بگوییم اینجا تعهد دادند که یک چیزی را محدود کنند دسترسی خودشان یا منافعشان را در این حوزه محدود کنند بعد از حالا … پس این آقای کیم جونگ ایل آدم باهوشی یعنی مثل پسرش آقای کیم جونگ اون پیشوای فعلیشان به هر حال آدم مقاومی بوده کیم جونگ ایل و خیلی هم پرکار بوده … و تیزهوش و گویا در قطار بود در حین کار بود که فوت میکند او در مقابل جرج دبلیو بوش آن سالها خب خیلی سیاست سختی را اتخاذ میکند و فعالیتهای هستهایشان را خیلی جدی دنبال میکنند بالاخره باعث میشود در حالا معادلات بعدی جدیتر تلقی بشوند و دست قویتری داشته باشند … بله کیم جونگ ایل متقابلاً اعلام میکند که کرۀ شمالی به دو کلاهک هستهای دست پیدا کرده و از اینجا به بعد کرۀ شمالی بهعنوان یک قدرت اتمی بر سر هر مذاکرهای اگر قرار باشد حاضر میشود و این دستاوردی هست که امروز ترامپ و و کیم جونگ اون دارند بر سر آن مذاکره میکنند اما خب حالا در طول همۀ این سالها ما تصوری که از کرۀ شمالی داشتیم شاید خیلی دور از واقعیت بوده باشد کشوری که تحت تحریمها قانونهای خاص یک تصاویر کاریکاتوری از او ما دیدیم و در مقابل از کرۀ جنوبی … اصلاً روستا نشان میدهند در فیلمهای سینمایی معمولاً کرۀ شمالی روستاست و دوربین پن میکند از مرز و مدار ۳۸ درجه رد میشود میآید روی کرۀ جنوبی و آن وقت بهشت میبینیم … و کشور تکنولوژی و کرۀ جنوبی را در واقع سرزمین آسمانخراشها و سرزمین شرکتهای چند ملیتی و خیلی وضع اقتصادی خوب نشان میدهند یعنی این تقابل را همیشه در فیلمها لااقل دیدیم بهعنوان یک جنگ رسانهای خب الآن قاعدتاً چون وقت زیادی برای ما نمانده اگر جمعبندی دارید بفرمایید و بحث را دیگه تمام کنیم بهنوعی انقلاب مردم کره تا امروز هم ادامه دارد و اینها هنوز دارند با استعمارگرها و ابرقدرتها برای استقلال خودشان مقابله میکنند … و وحدت کره هدف آن انقلاب وحدت کره هست و اینکه به وحدت سرزمینی برسند بعد از این همه بلایی که بر سرشان آمد … دقیقاً همینطور هست و جالبه که این مقاومت اکنون میبینیم که به قسمت جنوبی هم تسری پیداکرده و بالاخره برای اولینبار دو رئیسجمهور بدون حضور کشور واسطی پای میز مذاکره با همدیگر نشستند و این اتفاق، اتفاق خیلی جدیدی هست … همان اتفاق معروف این و اون که روزنامهها اشاره کردند … بله دقیقاً همینطور است تا الآن ما فکر می کردیم در شمال نفت وجود ندارد اما طبق تحقیقاتمان در این پروژه نفت بسیار مرغوبی در بخش شمالی هم وجود دارد اما اینها امکانات استخراج را ندارند برای همین از کشورهای دیگر باید کمک بگیرند شاید همین دلیلی باشد که کرۀ جنوبی هم پا پیش گذاشته برای اتحاد مجدد برای اینکه هم بتواند از این منابع استفاده کند هم به کشور کرۀ واحد برگردد و شریک این منابع باشد جالبه که بدانیم کشورهای دیگر هم دارند همین کار را میکنند و جالبتر این است که رژیم غاصب صهیونیستی هم با شروع این مذاکرات بین آمریکا و کرۀ شمالی نمایندگانی را به کرۀ شمالی فرستاده و این به ما نشان میدهد که پس آن چیزیکه در مورد کره فکر میکنیم درست نیست و کرۀ شمالی کشور ثروتمندی است آن چیزی که در این پژوهش ما به آن رسیدم این است که هر وقت این دو کشور اعتماد پیدا کردند نسبت به ابرقدرتها و اجازۀ دخالت آنها را در در امورات داخلی خودشان دادند ضربههای بسیار بدی از این اعتماد خوردند و اینکه الآن در شرایطی هستیم که کرۀ جنوبی به منابع کرۀ شمالی نیاز دارد منابع کانی خوبی دارد و این را گفتیم از این سو نیروی کار بسیار ارزانی دارد خب اگر کرۀ شمالی با کرۀ جنوبی متحد بشوند میتواند از جنوب و از نیروی کار ارزان استفاده کند تکنولوژی و صنعتی را که دارد با استفاده از منابع شمال میتواند خیلی کسترش بدهد خب این یک خطر است برای بازارهای چین و ژاپن اینجاست که متوجه میشویم از گذشته تا به امروز چرا این کشورهایی که خوی استعماری دارند و بهنوعی حالا میشود آنها را امپریالیست نامید و این امپریالیستها چرا اجازه ندادند این اتفاق صورت بگیرد و این سنگاندازی تا الآن اتفاق افتاده … بسیار خب من فکر میکنم کلیدواژۀ اصلی همین وحدت کره هست چون منظر ما منظر انقلاب کره بود طبعاً جانبداری از کرۀ شمالی، کرۀ جنوبی و قدرتهایی که حامی این دو بودهاند و ماجرای جنگ سرد اصلاً موضوع برنامۀ ما نیست یک کشوری است که سابقۀ کهن بیش از هزار سال دارد و مردمش سالها تحت استعمار بودهاند و حالا که انقلاب کره بر علیه ژاپن اتفاق افتاده بلافاصله با اشغال اشغالگران جدید مواجه شده و بعد یک جنگ خونین بینالمللی و دوپارهشدن این سرزمین و وحدتی که تا به امروز اتفاق نیفتاده و مهمترینش باز دخالت ابرقدرتهای خارجی است ما نمیدانیم مذاکرات کرۀ شمالی با آمریکا به کجا میرسد ما نمیدانیم باهم صلح میکنند کره از منافع هستهایش دست برمیدارد یا بالاخره چه اتفاقی میافتد در زمان پخش برنامۀ ما ممکن است که بینندگان اطلاعات کاملتری از الآن ما داشته باشند اما فکر میکنم آن چیزیکه هدف انقلاب کره بود وحدت سرزمین کره است اینکه یک سرزمین واحد داشته باشند و دخالتهای خارجی تا حالا این فرصت را از آنها گرفته است صرفنظر از اینکه مذاکرات کره با دولتهای اشغالگر به کجا بینجامد این وحدت سرزمینی مفقود بزرگی است که از بعد انقلاب کره تا امروز همچنان آن را فاقد هستند و باید در واقع این را بتوانند در وهلۀ نخست تأمین کنند و امیدواریم که روزی مردم کره بتوانند سرزمین واحدشان را داشته باشند و مبتنی بر منافع سرزمینی خودشان تصمیم بگیرند خب میدانم که حجم کار پژوهشی شما بسیار بالا بود و در تک برنامۀ مربوط به انقلاب کره قاعدتاً گنجانیده نمیشد از همین جا خدمت بینندگان محترم برنامه اعلام میکنم که محتوای پژوهشی کار شما را روی سایت برنامۀ دوران میتوانند دنبال کنند به اتفاق پژوهشگران این برنامه با بینندگان محترم خداحافظی میکنم تا دورانی دیگر شما را به خدا میسپاریم خدانگهدار اغلب انقلابیون با پرداخت رشوه موفق میشوند که آزاد بکنند خودشان را اما چهگوارا مدت زمان بیشتری در زندان میماند نکته از اینجا حائز اهمیت است که اولین رد پای حضور شوروی در انقلاب کوبا را میشود از اینجا از طریق چهگوارا بدانیم … از طریق چهگوارا بدانیم بله در ۲۵ نوامبر ۱۹۵۶ بههر حال تصمیم میگیرند که سفر انقلابی خودشان را آغاز بکنند برای فرار از رگبارهای ارتش باتیستا به مناطق جنگلی و کوهستانی آن نزدیکی که در واقع مناطقی هست به اسم سیرا مائسترا که امروزه خیلی مشهور است دیگر سیرا مائسترا در واقع یکجور از آن فضاهایی است که انقلابیون نسل چپ خیلی … شعر و سرود خلاصه در موردش زیاد است … بله شعر و سرود و حماسه هم در موردش زیاد گفتند … بله
فصل 1
قسمت 20
انقلاب کره
مدت زمان : 87 دقیقه
اشتراک در
0 نظرات
قدیمیترین