فصل 1
قسمت 14
انقلاب روسیه ۲
مدت زمان : 67 دقیقه
تاریخ پخش : ۲۱ دی ۱۳۹۷
126 مگابایت
Comming Soon
101 کیلوبایت
برچسب‌ها:

متن کامل

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم تبار‌شناسی انقلاب‌های معاصر موضوع این فصل از برنامۀ دوران است بررسی انقلاب روسیه موضوع این قسمت از برنامۀ ماست و این دومین قسمت از مجموعه برنامۀ انقلاب روسیه است که به‌همت پژوهشگران جوان برنامۀ دوران تقدیم محضر شما می‌شود با پژوهشگران این برنامه آشنا می‌شویم بازه‌ای که گروه ما روی آن تحقیق می‌کرد از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۴بود یعنی از روی کارآمدن بلشویک‌ها و یک شبه کودتا تا مرگ لنین منتها با توجه به این‌که خود جنگ جهانی خیلی مهم بود از هزار و نهصد و چهارده شروع کردیم در این بازه زمانی اتفاق‌هایی رخ می‌دهد که دو ویژگی بارز این انقلاب را زیر سؤال می‌برد یکی آن ادعایی که آنها دارند از بابت این‌که می‌گویند این انقلاب یک انقلاب مردمی هست و ایدئولوژیک‌بودن این انقلاب در مقالات هنری فورد که تقریباً هم‌زمان با شکل‌گیری شوروی نوشته می‌شود از شوروی به‌عنوان یک نهاد یهودی نامبرده شده و در اسناد یهود با عنوان کاهال از خیلی مدت پیش شوروی مطرح بوده در مرحلۀ اول یک نگاه صرفاً تاریخی به این بستر زمانی و وقایع بود در مرحلۀ دوم ما در منابع مختلف به یک‌سری تضادها و یک‌سری ابهامات برمی‌خوردیم مجبور بودیم برای این‌که آن شبهات و ابهامات را پر کنیم به منابع مختلف دسترسی داشته باشیم منابعی که تألیف شوروی بود بعضی موقع‌ها منابع انگلیسی بودند بعضی موقع‌ها آمریکایی بودند در سیر پژوهشی که ما داشتیم مخصوصاً از لحاظ مصادیق تصویری آن‌چنان چیزی دست ما را نمی‌گرفت که بخواهیم بگوییم تازه و نو هست و تحلیل بهتر و درست‌تری به دست ما می‌هد با سرچ‌های فارسی که هیچی با سرچ‌های انگلیسی هم همین‌طور وقتی خیلی دقیق‌تر به زبان روسی سرچ می‌کردیم به یک منابع تازه‌تری می‌رسیدیم یکی از منابعی که به‌وضوح اسم نیروهای خارجی و روچیلدها را در این شبه کودتا می‌بینیم کتاب صهیونیست در مسیر سلطه بود که به ما خیلی کمک کرد یک‌سری کتاب‌هایی هستند که خیلی سطحی بودند یک اطلاعات اولیه‌ای را به ما می‌دادند و مجموعه تاریخ‌های جهانی هستند که خیلی با زبان ساده نوشته شده ولی رویکرد این‌ها لیبرالی بود و یک سویه نوشته شده بود ولی برای آن اطلاعات اولیه به‌علت متن ساده‌ای که داشت این‌ها را هم حتی مطالعه کردیم ولی از جهت تحلیلی هیچ کمکی نمی‌کند به روند بحث ما در تحقیقمان گاهی چند ماه روی یک مطلب وقت می‌گذاشتیم جلساتی بود که با دوستان به بحث، تبادل نظر و در واقع اقناع طرفین رسیدیم سعی کردیم در جلسات مختلف چارچوب کلی را دربیاوریم و به تحلیل کلی برسیم خیلی جاها تحلیل ما با تحلیل کتاب‌ها و تحلیل مرسوم نه‌تنها هم‌سو نبود بلکه کاملاً مخالف بود و این نیاز به بحث و مداومت و آوردن فکت‌های مختلفی داشت از این موضوع خب خانم ابوالحسنی خانم گنجی به استودیوی برنامۀ دوران خوش آمدید خوشبختم که در ادامۀ قسمت اول برنامه که خدمت دوستان دیگری از تیم پژوهشگر شما بودیم ما قسمت دوم انقلاب شوروی را با تیم شما جلو می‌بریم اجازه بدهید از سال‌ ۱۹۰۰میلادی یعنی آغاز قرن شروع کنیم و یک موج اعتراضات پنهان و زیرپوستی که در زیر لایه‌های اجتماعی روسیه آن روز وجود دارد و با وقوع جنگ ۱۹۰۵میان روسیۀ تزاری و ژاپن بر سر منچوری و شکست روسیه در آن جنگ این موج اعتراضات بالا می‌گیرد و شورش‌هایی در لایه‌هایی از ارتش اتفاق می‌افتد و نهایتاً در یک فرآیند اصلاحات ظاهری تزار نیکلای دوم راضی به تشکیل اولین مجلس مشورتی روسیه می‌شود که از آن موقع تا به‌حال نام آن مجلس دوما هست خب قاعدتاً نیت تزار خیلی این نبوده که حالا آزادی یا آزادی بیان در جامعه رایج کند بیشتر یک کار رفرم یا اصلاحات صوری مدنظرش بوده اما در این میان مخالفین سرسختی هم دارد که در پی ارائۀ آرای انقلابی کارل مارکس در قرن نوزدهم در اروپا این‌ها حالا در شوروی سرو‌کله‌شان پیدا شده مارکسیست‌ هستند و با نام بلشویک آنها را می‌شناسند و مخالفین درجه یک تزار محسوب می‌شوند از این شرایط برای ما بگویید و این‌که چه‌گونه شد بلشویک‌هایی که هیچ حقی برای تزار قائل نبودند از همین دوره دارند فعالیت‌ها را شروع می‌کنند در مورد انقلاب نافرجام که نگوییم شورش نافرجام ۱۹۰۵ و رفرم تزار نیکلای و هر چیزی که لازم است در آغاز این مقطع از تاریخ بینندگان محترم ما بدانند آغاز کلام بفرمایید حالا هر کدام از بزرگوارانی که شروع می‌کنند سلام عرض می‌کنم خدمت حضرت‌عالی و بینندگان محترم در مورد شورش‌های سال ۱۹۰۵ گروه قبل بیشتر توضیح دادند من ترجیح می‌دهم که این‌جا آن عامل اصلی را که موجب شد که شورش‌ها دوباره از سر گرفته شود در موردش یک توضیح مختصری بدهم و آن وقوع اتفاق جنگ جهانی اول بود که از سال ۱۹۱۴ آغاز می‌شود از نظر لنین نیکلای دوم با ورودش به جنگ جهانی اول بهترین هدیه را به انقلاب بلشویکی آنها می‌دهد تزار نیکلای که به خیال خودش آن آتش زیر خاکستری که سال هزار و نهصد و پنج با همان اندک اصلاحاتی که شما فرمودید خاموش کرده بود دوباره با ورودش به جنگ جهانی اول شعله‌ور می‌کند و این‌بار به‌ضرر خودش تمام می‌شود نا نهایتاً دود‌مان خودش به‌باد می‌رود تقابل دو گروه متفقین و متحدین بود که کشور روسیه، کشور فرانسه، انگلیس و بعدها که کشور آمریکا و ژاپن به گروه متفقین اضافه می‌شوند در مقابل گروه متحدین که آلمان‌ها عثمانی و اتریش مجارستان هست روبه‌روی هم قرار می‌گیرند اما در این سه سال یعنی از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷ که وقوع انقلاب بلشویک‌هاست روسیه شکست‌های زیادی در جبهه با آلمان‌ها می‌خورد این شکست‌ها به اضافۀ آن اوضاع نابسامان اقتصادی که در آن سال آنها طی می‌کردند و آن مدیریت نادرستی که تزار در جبهه‌های جنگ داشت دست به دست هم می‌دهد تا مردم دوباره دست به شورش بزنند و این‌بار خیلی شدیدتر از سال هزار و نهصد و پنج به خیابان‌ها می‌ریزند تا علناً دیگر شعار مرگ بر تزار سر می‌دهند … خب ما الآن داریم کشته‌های فراوان ارتش روسیه را می‌بینیم که زیر دست و پای آلمان‌ها افتادند و نشان می‌دهد تلفات روس‌ها در این جنگ خیلی بالا بود شاید اولین زمزمه‌ها هم از خود ارتش روسیه شروع شد یعنی به‌دنبال کشته‌های فراوان اولین زمزمه‌های مخالفت با تزار از خود ارتش آغاز می‌شود ولی به‌هر حال مایلم بیشتر در مورد سقوط حکومت تزار برای ما توضیح بدهید و این‌که چه‌طور یک سلسلۀ سیصد ساله سلسلۀ سیصد‌سالۀ رومانوف‌ها بعد از سیصد‌سال حالا با چنین فرجامی روبرو می‌شود این‌ها سیصد‌سال بودند و عمدۀ این سیصد‌سال را جنگیدند در همۀ آن جنگ‌ها هم پیروز نبودند سابقۀ شکست داشتند چه‌طور می‌شود که در سال ۱۹۱۷ این خط خلاصه استمرار سلسلۀ رومانوف‌ها می‌گسلد و این رشته پاره می‌شود و سرانجام حکومت آنها به پایان می‌رسد در این تاریخ دلایلش را چه می‌دانید … سلام عرض می‌کنم خدمت شما و بیننده‌های محترم برنامه موقعی که با تحریک بلشویک‌ها شورش‌ها علیه تزار شروع شد و اوج گرفت تزار در جبهه‌های جنگ روسیه و آلمان بود خبر شورش‌ها که به او رسید خیلی آن را جدی نگرفت و تصور می‌کرد که مثل قبل خیلی راحت می‌تواند این شورش‌ها را کنترل کند اما فرماندهان ارتشش به او اطلاع دادند که تزار دیگر پشتیبانی مردمی خودش از دست داده و در واقع غیرمستقیم با این حرف به او فهماندند که دیگر از او حمایت نمی‌کنند تزار که دید دیگر پایگاهی بین ارتش خودش ندارد و ارتشش دیگر قابل اعتماد نیست ناچار شد استعفا بدهد و با توجه به این‌که پسرش بیمار بود برای حفظ سلطنت گراند دوک میخائیل برادرش را به‌عنوان گزینۀ جانشینی خودش انتخاب کرد چون هنوز تصورش این بود که با یک جابجایی در قدرت می‌تواند اوضاع را دوباره آرام کند اما آشوب‌های این‌بار با نارضایتی قبلی تفاوت داشت و تفاوتش این بود که این‌بار سرنخش دست بلشویک‌ها بود و در اصل داشت خارج از روسیه هدایت و حمایت می‌شد و بلشویک‌ها دیگر حاضر نبودند از این فرصتی که برای براندازی سلطنت برایشان فراهم‌شده خیلی راحت بگذرند در این اوضاع و احوال یک عده از نماینده‌های دوما هم به این فکر افتادند که قدرت را بگیرند به‌خاطر همین دو تن از نماینده‌های سرشناس آنها به اسم گئور گی لووف و الکساندر کرنسکی این‌ها با گراند دوک میخائیل برادر تزار دیدار کردند و در این دیدار غیرمستقیم تهدیدش کردند که باعث شد گراند دوک میخائیل پیشنهاد سلطنت را رد کند و به این ترتیب بود که سلسلۀ سیصد‌سالۀ رومانوف‌ها و امپراتوریشان بر خاک روسیه به‌پایان رسید … البته از ابتدا هم معلوم بود که گراند دوک میخائیل در شطرنج سیاسی پیچیدۀ آن روزهای روسیه جایگاه چندانی ندارد که بخواهد بماند و سلسلۀ رومانوف‌ها را تداوم ببخشد ولی به‌هر حال تلاشی بوده که تزار انجام می‌دهد و در ادامه چه داریم … کار به همین‌جا هم تازه ختم نمی‌شود این عقب‌نشینی تزار بعداً در خلال جنگ‌های داخلی که بعد از انقلاب رخ می‌دهد عقب‌نشینی که این‌جا می‌کند بعداً به قیمت جان خودش و تمام اعضای خانواده‌اش تمام می‌شود و بلشویک‌ها همۀ آنها را قتل‌عام می‌کنند و در واقع در خانوادۀ تزار به یک نسل‌کشی دست می‌زنند و همه‌شان را قتل‌عام می‌کنند و حتی یک کورسوی امیدی هم برای بازگشت آنها بر سر قدرت به جا نگذارند‌ و البته خواستۀ روچیلدها را هم عملی کنند که در برنامۀ قبل دوستانمان در مورد روچیلدها صحبت کردند ذیل بحث کنفرانس ۱۸۱۴ روچیلدها از صد سال قبل خواهان به‌خاطر کینه‌ای که ایجاد شده بود که توضیح‌ش را در برنامه قبل داده شد خواهان نابودی خاندان تزار بودند بعد از سقوط سلطنت دو مدعی جدی برای گرفتن قدرت به صحنه آمدند گروه اول نماینده‌های دوما بودند یک عده‌شان که آنها عمدتاً سوسیالیست‌های میانه‌رویی بودند که نسبت به بلشویک‌ها منعطف‌تر بودند گروه دوم شوراهای بلشویکی بودند که معروف‌ترین شورایشان شورای پتروگراد بود به این شوراها سوویت می‌گفتند و این‌ها در ظاهر خودشان را نمایندۀ طبقۀ کارگران و کشاورزان و که حالا آن موقع می‌گفتند دهقانان کارگران، کشاورزان و سربازان معرفی می‌کردند و در یک جمله بخواهیم خلاصه بگوییم بلشویک‌ها که در قالب شورای پتروگراد خصوصاً رهبری می‌کردند جریان را این‌ها خودشان را نمایندۀ اقشار ضعیف و مظلوم جامعه معرفی می‌کردند اما دو دلیل باعث شد که در این برهۀ زمانی بلشویک‌ها با نماینده‌های دوما رقابت نکنند و قدرت را به آنها بسپارند دلیل اولش این بود که بلشویک‌هایی که خودشان را پیرو ایدئولوژی مارکس می‌دانستند برای انقلاب سوسیالیستی یک سیر تاریخ قائل بودند یعنی آنها می‌گفتند اگر یک انقلاب سوسیالیستی بخواهد رخ بدهد قطعاً و جبراً باید این مراحل را طی کند و الا انقلاب رخ نمی‌دهد … چیزی که با ‌نام جبر تاریخ از آن یاد می‌کردند و گذر ناگزیر از این مراحل خب … و آنها می‌گفتند یک طبقۀ کاپیتالیستی باید به‌وجود بیاید و بعد نابود بشود که حالا انقلاب سوسیالیستی رخ بدهد حالا مشکل در روسیه این بود که طبقۀ کاپیتالیست حقیقتاً وجود نداشت بنابراین باید طبق نظریۀ مارکس آن را ایجاد می‌کردند … یک جامعۀ فئودال از نظر آنها بدون عبور از ایستگاه کاپیتالیسم به سوسیالیسم نمی‌رسید و می‌خواستند هر طور شده ولو در یک مقطع کوتاه چیزی شبیه به کاپیتالیسم در کشور شکل بگیرد تا بعد بگویند حالا نوبت ما شد و ما در پی آنها آمدیم … بله و از نظر بلشویک‌ها نماینده‌های دوما که عمدتاً از طبقۀ اشراف و بورژوا آنها را می‌دانستند بهترین گزینه بودند برای تشکیل طبقۀ سرمایه‌دار یا کاپیتالیست که بعداً این‌ها با نابودی این طبقه ادعا کنند که انقلاب سوسیالیستی رخ داده و در واقع آن روند و سیر تاریخی تکمیل شده … پس قسمت ایدئولوژیک این بود که مایل نبودند ابتدا به ساکن قدرت را در دست بگیرند فرمودید دو دلیل داشت دلیل دوم چه بود … دلیل دوم درسی بود که از کمون پاریس گرفته بودند حالا آن درس چی بود این‌که تا وقتی نیرو و قوای کافی نداری قدرت را به‌دست نگیر این بحث کمون پاریس بحث خیلی مهمی است در شکل‌گیری انقلاب اکتبر روسیه البته ما قبل از این در خدمت تیم پژوهشگر انقلاب کبیر فرانسه بودیم و آن‌جا از انقلاب فرانسه و کمون پاریس در نیمۀ دوم قرن نوزدهم بحث شد و بینندگانی که ما را به‌طور منظم دنبال می‌کنند در جریان بحث کمون پاریس هستند منتها برای اطلاع آن گروه از بینندگان محترمی که از این برنامه ما را پیگیری می‌کنند اگر مایل هستید یک مختصری در مورد کمون پاریس برای ما توضیح بدهید سال ۱۸۷۱ یعنی چهل و شش سال پیش از انقلاب اکتبر وقتی فرانسه از آلمان یا امپراتوری پروس آن موقع شکست می‌خورد در آن اوضاع آشفته آن طبقۀ کارگر و ضعیف فرانسوی که خودشان را دیگر طبقۀ پرولتاریا نامگذاری کرده بودند می‌آیند علیه دولت ناپلئون سوم شورش می‌کنند اما چون هیچ نیرو و ارتش سازمان‌یافته‌ای نداشت تنها هفتاد روز دوام آورد و بی‌گدار به آب زده بود نهایتاً آن آرمان‌شهر کمونیستی که خودشان تصور کرده بودند خیلی زود از بین می‌رود و لنین از این کمون در واقع یک درسی را می‌گیرد … پس این هم دلیل دومی بود که مایل نبودند شتابزده قدرت را به‌دست بگیرند می‌فرمودید بله و همین دو دلیلی که گفته شد یعنی هم طی‌شدن سیر تاریخی ایدئولوژی هم تجربۀ شکست‌خوردۀ کمون پاریس بلشویک‌ها اجازه دادند که در واقع از صحنۀ رقابت کنار کشیدند تا رقیبشان یعنی نماینده‌های دوما دولت تشکیل بدهند تا مطالبات مردم سرخورده از سزار به‌سمت این دولت برگردد و وقتی که این دولت نوظهور در پاسخگویی به مطالبات مردم ناکام ماند این‌بار بلشویک‌ها در نقش ناجی به میدان می‌آیند و آنها را یعنی این دولت را همان طبقۀ کاپیتالیستی معرفی کنند که باید نابود بشود تا انقلاب سوسیالیستی رخ بدهد و با این ترفند هم قدرت را بگیرند هم دیگر اسم آشوبگر و برانداز روی آنها نماند البته در تمام مدتی که دولت تشکیل می‌شود سایۀ بلشویک‌ها روی سرشان هست و در تصمیم‌گیری‌ها دخالت می‌کنند هر چه جلوتر می‌رود این دخالت‌ها تبدیل می‌شود به کارشکنی و مخالفت تا این‌که در نهایت لنین قدرت را به‌دست می‌گیرد که جزئیات روی کارآمدن لنین و نحوۀ گرفتن قدرت را در قالب یک پلی‌بکی تهیه کردیم که اگر اجازه بدهید ببینیم … خب بله کلیپ تصویری اول دوستان را در مورد به‌قدرت رسیدن لنین می‌بینیم در سوم آوریل سال ۱۹۱۷ با بازگشت لنین از سوئیس سکوت‌ها در هم شکست ولادیمیر ایلیچ اولیانوف مشهور به لنین از تبار یهودی بود که پس از گذشت سال‌ها در نقش یک منجی آمد تا بدون وقت‌کشی قدرت را از دست دولت موقت بیرون بکشد اما این امر بدون حمایت مالی و به‌تنهایی امکان‌پذیر نبود خاندان یهودی و ثروتمند روچیلد نیز که از دیرزمان رویای سقوط تزار را در سر داشت و از هیچ برنامه‌ای برای نیل به هدفش فروگذار نمی‌کرد فرصت را برای جابجایی قدرت فراهم دید تا عواملش را برای کمک به لنین فراخواند ژاکوب شیف که مهم‌ترین شخصیت در میان بانکداران یهودی به‌شمار می‌آمد و پدرش موشه نیز شریک روچیلدها محسوب می‌شد از خانوادۀ یک خاخام یهودی مشهور و آلمانی‌الاصل بود که در منزل خاندان روچیلد در فرانکفورت به‌دنیا آمد برآوردی که جان شیف نوۀ ژاکوب شیف در سوم فوریۀ سال ۱۹۴۹ کرد نشان داد که پدربزرگش در حدود بیست میلیون دلار برای پیروزی نهایی بلشویسم در روسیه هزینه کرده بود او پیش از این هم در سال‌های هزار و نهصد و چهار و هزار و نهصد و پنج در جنگ بین روسیه و ژاپن دویست میلیون دلار برای شکست روسیۀ تزاری به ژاپن کمک مالی کرد حالا لنین به‌همراه ۳۵ تن از دوستانش با قطاری از شهر زوریخ سوئیس به‌سمت روسیه به راه افتاد او برای این معامله دو سر سود و از پیش تعیین‌شده با روچیلدها در آلمان توقف کرد و بعد از آن با ده میلیون دلار طلا به خاک روسیه رسید معامله‌ای که کمی بعد‌تر دست‌آویز دولت موقت برای متهم‌کردن لنین به جاسوسی شد اما در جریان پیشرفت بلشویک‌ها به‌ویژه پس از انقلاب نقش کاتالیزور را داشت لنین در ابتدای ورودش برای گروهی از رهبران شوراها اعم از منشویک‌ها و بلشویک‌ها سخنرانی کرد و سه شعار را به‌عنوان نقشۀ اصلی راه در کتاب‌هایش ایراد کرد پایان جنگ تقسیم زمین میان دهقانان و سپردن کار به‌دست شوراهای کارگری تا آن موقع بسیاری از مردم اطلاعی از ایدئولوژی لنین نداشتند و این وعده‌ها بود که سربازان، دهقانان و کارگران خسته از جنگ را شیفتۀ لنین کرد شوراها نیز به‌رغم اختلافات زیادشان بر سر رهبری لنین اتفاق نظر داشتند در اوایل ماه می یکی دیگر از رهبران انقلابی به‌نام لیو برنشتاین معروف به لئون تروتسکی از نیویورک به روسیه بازگشت او هم مانند لنین از تبار یهودی بود اما خود هرگونه نسبتی با آنها را منکر می‌شد تروتسکی که همیشه لنین و راه و روشش را مورد انتقاد قرار می‌داد در این اوضاع ناآرام خوب می‌دانست کدام سمت بایستد و به‌همین ترتیب او نیز دست همکاری با لنین داد کرنسکی برخلاف لنین موافق جنگ بود اما شکست‌های پی در پی موجب تضعیف دولتش شده بود اوضاع در جبهه‌های جنگ هیچ تعریفی نداشت اواخر ماه ژوئن هزار و نهصد و هفده بود که روس‌ها اتریشی‌ها را شکست داده و ده‌ها هزار اسیر گرفتند ولی آلمان با حمله‌ای غافل‌گیرشان کرد و اتریشی‌ها را نجات داد سربازان روس روحیۀ خود را از دست داده و خسته و گرسنه مجبور به عقب‌نشینی شدند شورش‌ها از سر گرفته شد اعتراضات حتی متوجۀ شوراها هم شده بود که چرا قدرت را به‌دست نمی‌گیرند کرنسکی لنین و سایر بلشویک‌ها را عاملین آلمان‌ها و باعث آشفتگی‌ها خواند روزنامه‌هایشان را توقیف کرد و دستور بازداشت‌شان را داد لنین نزد حامیانش در فنلاند گریخت و تروتسکی و چند تن دیگر دستگیر شدند روزهای خوبی برای کرنسکی بود اما در همان احوال عده‌ای از اعضای دولت از جمله سلطنت‌طلبان به‌رهبری ژنرال کورنیلف فرماندۀ کل ارتش علیه او کودتا کردند کورنیلف انتظار واکنش توده‌های کارگری را نداشت گارد سرخ، ارتش دست و پا شکسته‌ای که لنین و تروتسکی ظرف مدت کوتاهی تدارک دیده بودند نیز به‌درخواست کرنسکی و دستور تروتسکی به میدان آمد این کودتا اگرچه در مدت زمانی کوتاه شکست خورد اما فرصتی طلایی برای بلشویک‌ها بود بعد از ژنرال کورنیلف نوبت کرنسکی و باقیماندۀ دولتش رسیده بود او حالا دیگر هیچ نیرو و ارتشی برای مقابله با بلشویک‌ها نداشت دوازده سپتامبر لنین از مخفیگاهش در فنلاند نامه‌ای با این عنوان فرستاد بلشویک‌ها باید قدرت را به‌دست بگیرند اگرچه مدام پیام‌هایی از فنلاند می‌رسید که لنین بیست و پنج اکتبر آن‌جا را ترک می‌کند اما هفت اکتبر مخفیانه به پتروگراد بازگشت و امور را خود به‌دست گرفت تا مراحل نهایی انقلاب هرچه زودتر طی شود بیست و چهار اکتبر شهر در دست شورشیان بود و کرنسکی در کاخ زمستانی نقشۀ فرارش را می‌کشید او با اتومبیل سفارت آمریکا از پتروگراد خارج شد و طی چند مرحله با کمک حامیانش به نیویورک گریخت و تا پایان عمر در آن‌جا ماند صبح بیست و پنجم خبر پیروزی شبه کودتای بلشویک‌ها همه جا پیچید و قدرت به‌دست لنین افتاد در آن اوضاع آشفته بالاخره لنین موفق می‌شود قدرت را به‌دست بگیرد چه‌گونه؟ لنین در آغاز ورودش به خاک روسیه یعنی در سوم آوریل که در پلی‌بک گفته شد به خاک روسیه با یک مانیفستی می‌آید که به‌نام تزهای آوریل معروف است چه‌قدر هم مفصل است خب … عناوینش را در ویدئو وال ملاحظه می‌کنید فرصت نیست در مورد همه‌اش توضیح بدهیم منتها به چند عنوان اصلی که شعار‌های اصلی لنین می‌شود برای انقلاب بلشویک‌ها اشاره می‌کنم چهارم آوریل یک روز بعد از این‌که وارد خاک روسیه می‌شود تمام بلشویک‌های سراسر کشور را جمع می‌کند برایشان سخنرانی می‌کند و آن‌جاست که لنین درخواست اصلی خود را از بلشویک‌ها اعلام می‌کند و آن عدم‌حمایت دولت موقت هست لنین، بلشویک‌ها و انقلابیون سوسیالیست را که خواهان همکاری با دولت موقت بودند در بهترین حالت آنها را احمق معرفی می‌کند و در بدترین حالت خائن و می‌گوید چون دولت موقت در حال‌حاضر یک حکومت کاپیتالیستی را در کشور بنا کرده آنها به هوادارها و شرکای دولت موقت تبدیل شدند این وسط پاول میلیوکف هم بهانه‌ای به‌دست لنین می‌دهد در مورد الحاق قسمت‌هایی از خاک عثمانی به خاک روسیه و لنین ادعا می‌کند که این همان اهداف جنگی زمان تزار است و چیزی تغییر نکرده همین تیتر روزنامه‌های آن زمان می‌شود و موجب می‌شود که مردم از این‌جا شورش‌هایشان علیه دولت موقت شروع بشود یعنی می‌گوید شما مثل تزار دوباره دارید به استعمارگری روی می‌آورید سرزمین دیگران را می‌گیرید و با شعار آزادی‌خواهی و این‌که استعمار بد است دولت موقت را محکوم می‌کند دولت منشویک‌ها را در واقع؟ … دولت موقت و منشویک‌هایی که هواداران آنها هستند شرط اصلی دیگری که او می‌آورد یکی کناره‌گیری از جنگ است که با شعار صلح این را ادا می‌کند و چون آن موقع مردم و به‌ویژه سربازها بسیار خسته بودند از جنگ در آن اوضاع جنگ جهانی اول بود این به‌تنهایی هم می‌توانست مردم را به‌سمت خودش جذب کند لنین برای تحریک مردم علیه دولت موقت این مورد را هم منوط به واژگونی دولت موقت معرفی می‌کند یکی دیگر از شرایطش ملی‌کردن زمین‌ها بود دولت موقت آن موقع حل مسئلۀ مهم اراضی را موکول کرده بود به بعد از جنگ و همین باعث شده بود که خیلی‌ها از دولت موقت روی‌گردان بشوند در هر صورت او معتقد بود که به‌صورت کلی باید تمام مسائل کشور به‌دست نماینده‌های شوراها بیفتد و در واقع آن طبقۀ پرولتاریا که خودشان معرفی کرده بودند یا طبقۀ کارگران تمام امور را به‌دست بگیرند ارائۀ این مانیفست توسط لنین به‌شدت مورد حملۀ منشویک‌ها و حتی تعدادی هم از خود بلشویک‌ها قرار می‌گیرد ما بعد از انقلاب بلشویک‌ها حالا در پلی‌بک دوم ملاحظه می‌کنیم که عده‌ای از افرادی که رو در روی بلشویک‌ها قرار می‌گیرند به‌غیر از روس‌های سفید همین منشویک‌ها و انقلابیون سوسیالیست هستند در نهایت لنین با همین شعارهایی که مردم را توانسته بود جذب بکند و یک عامل اساسی که از ابتدا داشت و آن استعدادش در فن سخنوریش بود توانست که قدرت ارادۀ خودش را نشان بدهد … بله لنین سخنور توانایی بوده و قاعدتاً قسمت عمده‌ای از شور انقلابی را هم با استفاده از همین تبحر جلو برده خب به جنگ‌های داخلی اشاره می‌شود این‌جا که قاعدتاً نمی‌دانیم زمان آغاز دقیق آن چه وقت است آیا این جنگ‌های داخلی قبل از وقوع انقلاب شروع شده بود یا این‌که در واقع با همان انقلاب آغاز شده … نه بلافاصله بعد از انقلاب ۲۴ اکتبر جنگ‌های داخلی شروع می‌شود … خب فکر می‌کنم لازم است این‌جا یک مجموعۀ تصویری یا پلی بک دومی را که زحمت تیم شما بوده ببینیم و بحث را بعد از آن پی بگیریم در رقابت بین دولت موقت و بلشویک‌ها بر سر قدرت قرعه به‌نام بلشویک‌ها افتاد قرار شد تا زمان برگزاری انتخابات آزاد و تشکیل مجلس مؤسسان ادارۀ امور کشور به بلشویک‌ها سپرده شود مجلس مؤسسان که شامل نمایندگان تمام احزاب سیاسی بود برای اولین‌بار در هجدهم ژانویۀ هزار و نهصد و هجده تشکیل شد از میان هفتصد و هفت کرسی مجلس تنها صد و هفتاد کرسی در اختیار بلشویک‌ها بود بدیهی بود که از همان ابتدا حکومتشان با موجی از مخالفت مواجه باشد به‌همین جهت لنین بعد از برگزاری تنها یک جلسه از مجلس دستور تعطیلی آن را صادر کرد علاوه بر این صلح خفت‌بار لنین با آلمان در پایان جنگ جهانی اول و انعقاد پیمان برست _لیتوفسک لهستان موجی دیگر از اعتراضات را ایجاد کرد روس‌های سفید نیز که بیشتر‌شان ملی‌گرایان، اطرافیان و حامیان تزار بودند از این موقعیت استفاده کرده و با فرماندهی چندتن از ژنرال‌های سابق ارتش تزار دست به شورش زدند این شروع جنگ داخلی برای مردمی بود که به تازگی از جنگ جهانی بیرون آمده بودند ژنرال کورنیلف در کریسمس سال ۱۹۱۸ ارتشش را که بیشتر از سفیدهای جنوبی تشکیل شده بود به حرکت درآورد الکساندر کولچاک نیز فرماندهی سفید‌های سیبری را عهده‌دار شد ژنرال میخائیل آلکسیف و آنتون دنیکین هم دیگر فرماندهان ارتش سفید‌ها بودند که مقابل بلشویک‌ها ایستادند لنین حالا قدرت حزب کوچک و از هم گسیختۀ خود را که پیش از اکتبر حتی تصور پیروز‌شدن آن را نیز نداشت در خطر می‌دید به این ترتیب برای سرکوب مخالفت‌ها دست به اقداماتی زد تجدید سازمان ارتش به‌نام ارتش سرخ که تروتسکی فرماندهی آن را به عهده گرفت تأسیس سازمان پلیس مخفی چکا به‌منظور شناسایی و از میان برداشتن مخالفین و هم‌چنین استفاده از جوانان سازمان کومسومول سازمانی که به تازگی در همان سال برای تربیت جوانان کمونیست تأسیس شده‌ بود وحشت سرخ و سفید بر سر مردم سایه افکنده بود لنین معتقد بود برای رسیدن به هدف سیاسی خاص باید خشونت و بی‌رحمی را به پرانرژی‌ترین شکل ممکن و در کوتاه‌ترین زمان اعمال کرد اما این تنها بخشی از برنامه‌‌ای بود که حکومت نوبنیاد بلشویکی برای مردمش تدارک دیده بود سیاست اقتصادی لنین که آن را کمونیسم جنگی می‌خواندند منجر به قحطی شد که ظرف مدت سه‌سال نزدیک به پنج میلیون نفر را از بین برد لنین که معتقد بود این سیاست در مسیر اقتصاد کلان کشور است دیگر اهمیتی برای رفع نیازهای اولیۀ مردم قائل نبود حکومت تک حزبی او حتی تصمیمی دربارۀ نوع روابط قانونی بین جمهوری‌های متعدد شوروی نگرفته بود و هیچ برنامۀ جامعی برای شیوۀ برخورد با طبقات اجتماعی بالا دست سابق وجود نداشت لنین معتقد بود هیچ دشمن طبقاتی نباید در حکومت شوروی احساس امنیت کند و حوزۀ کاری پلیس مخفی چکا به‌صورت خاص برای این هدف تعریف شده بود به‌جز چکا لنین دست کارگران را هم در نابود‌کردن دشمنان طبقاتی و غارت محلات مرفه شهر باز گذاشته بود در جریان جنگ‌های داخلی شوروی سفید‌ها از حمایت نیروهای نظامی خارج از مرزها برخوردار بودند این مداخله با تصرف قسمت‌های بزرگی از خاک روسیه توسط نیروهای آلمانی، اتریشی و ترک آغاز شد ایالات متحده حدود ده هزار سرباز به شمال و سیبری اعزام کرد فرانسوی‌ها و یونانی‌ها هر یک دو لشکر فرستادند و بریتانیا نیز چهل‌هزار نیرو را عازم روسیه کرد چک‌ها، ژاپنی‌ها و بسیاری دیگر از کشورها به این جرگه پیوستند اما همۀ آن‌ها به‌دنبال دخالت مسلحانه نبودند و اکثر کمک‌ها صرف آموزش و فراهم‌سازی تدارکات برای ارتش سفید شد با تمام‌شدن جنگ جهانی اول حمایت‌ها از ارتش سفید کمرنگ شد نیروهای متفقین خسته از جنگ دیگر بهانه‌ای برای ماندن نداشتند و می‌خواستند هر چه زودتر به کشورهایشان بازگردند آنها حتی هدف روشن و مشترکی در این پشتیبانی نداشتند و از هیچ‌یک از ارتش‌های سفید به‌صورت آشکار حمایت نکردند اما در میان روزهای سفید تنها عامل مشترک مبارزه با بلشویک‌ها بود و هر یک از ژنرال‌ها خود را حاکمی جدید تصور می‌کرد همۀ این‌ها به قدرت‌گرفتن ارتش سرخ و پیروزی بلشویک‌ها در جنگ داخلی ختم شد حزبی که به‌عنوان ناجی طبقۀ ضعیف جامعۀ خود قدرت را به‌دست گرفته بود در ابتدای حکومتش باعث مرگ بیش از نه میلیون نفر شد تا عنوان یکی از خونین‌ترین جنگ‌های بشری را برای همیشۀ تاریخ یدک بکشد بسیار خب همان‌طور که در این فیلم پخش‌شده هم دیدیم بالاخره بلشویک‌ها یا بهتر است بگوییم کمونیست‌های جوان پیرو لنین بالاخره در این نبرد قدرت پیروز می‌شوند و سرزمین پهناور روسیه را با زحمت فراوان و قریب چهار‌سال یا پنج‌سال جنگ‌های داخلی فرا‌چنگ می‌آورند و مستقر می‌شوند الآن دیگر قدرت در اختیار حزب کمونیست است و قاعدتاً باید مجری آرمان‌هایی باشد که سال‌ها شعار آن را داده عملکرد حزب در این دوره چه‌گونه است … حزب در ابتدا می‌خواست که مرام کمونیستی را در همۀ سیاست‌هایش پیاده بکند اما دچار مشکل می‌شود آن کمونیسم جنگی که در بحبوحۀ جنگ‌های داخلی برای اقتصادش پیاده می‌کند قحطی شدیدی را رقم می‌زند که میلیون‌ها کشته می‌دهد لنین از این‌جا احساس خطر می‌کند و می‌داند که اگر به این شکل پیش برود حکومتش ساقط می‌شود گزارش‌های متعددی هم از مناطق مختلف روسیه به دستش می‌رسید از اوکراین، قفقاز، سیبری، ایالت تامبوف در منطقۀ ولگا و اتفاقاً شورش‌هایی که در همین ایالت بود لنین را مطمئن کرد که باید مصادرۀ غلات را بردارد اما نمی‌توانستند با این شورش‌ها مثل شورشی‌هایی که ملوانان کرونشتات داشتند مقابله بکنند چون بازخورد خوبی نداشت … این شورش ملوانان کرونشتات چه ماجرای است و در چه سالی است … ملوانان کرونشتات اولین اعتصابیون بعد از انقلاب بودند که تصور می‌کردند چون قبل از انقلاب با اعتصاب به پیروزی رسیدند بعد از انقلاب هم می‌توانند اعتصاب کنند که وقتی این کار را می‌کنند تروتسکی همه‌شان را محاصره می‌کند و بندر را می‌گیرد و همه‌شان را با بی‌رحمی تمام می‌کشد که تقریباً یک چیزی شبیه واقعۀ رزم‌نام پوتمکین … یعنی آن کشتار معروف اودسا این‌جا تکرار می‌شود این‌بار توسط انقلابیون که گروهی از انقلابیان گروه دیگری از انقلابیون را می‌کشند و این‌که ما در موضع قدرت حالا دیگر با شما می‌جنگیم خب ادامه اگر دارد بفرمایید … لنین برخلاف دورۀ جنگ‌های داخلی که خیلی تروتسکی هم به او هشدار می‌داد که قحطی به مردم فشار وارد می‌کند اما او بی‌توجه بود این‌بار دیگر مسئلۀ اصلی را تأمین مواد غذایی می‌دانست و خطر شورش مردم قحطی‌زده را حتی از روس‌های سفید هم مهلک‌تر می‌دانست در نهایت وقتی که دید این سیاست جوابگو نیست صلاح دید که سیاست را عوض بکند منتها با مخالفت بقیۀ اعضای حزب مواجه می‌شود ولی کوتاه نمی‌آید و ادعا می‌کند که آن سیاست جدید اقتصادی و تجارت آزاد که فاصلۀ زیادی با سوسیالیسم مورد ادعای خودشان بود خیلی با ایدئولوژی مارکسیسم در تضاد است و با این‌حال کوتاه نمی‌آید و می‌گوید این در ادامۀ همان است و جنگ‌های داخلی باعث شده بود که قدری این سیاست به تأخیر بیفتد چون در هر صورت ما این را از ابتدا در برنامۀ خودمان داشتیم در نهایت در آن شرایطی که مسائل دیگری هم بود مثل جایگزینی سازمان‌های حکومتی با اتحادیۀ کارگری و به اضافۀ این‌که پیشنهاد دیگری هم از سمت بقیه اعضای حزب نبود لنین توانست آن‌ها را متقاعد بکند و سیاست جدید اقتصادی‌شان که با نام نپ معروف است را بنا کردند در مورد مفاد این سیاست بیشتر در برنامۀ بعد توضیح می‌دهند منتها یک خلاصه‌ای من خدمت شما عرض کنم این هست که مصادرۀ غلات را برمی‌دارند و دهقان‌ها دیگر از این به بعد می‌توانند اختیار مازاد محصولات‌شان را به‌دست بگیرند و خودشان در بازار آزاد بفروشند پس برخلاف آن نگاه ایدئولوژیک سختگیرانه‌ای که هیچ مالکیت خصوصی را برای هیچ‌کس قائل نبود به مدلی از مالکیت خصوصی این‌جا رضایت می‌دهند که انگیزۀ کار در دهقانان از بین نرود و در واقع اولین تخطی از ایدئولوژی قبلی خودشان این‌جا اتفاق می‌افتد مدلی از اقتصاد التقاطی خب از سیاست‌های فرهنگی حزب کمونیست برای ما بگویید در این مقطع … ما فرهنگ را در سه شاخه بررسی کردیم آموزش پرورش، کومسومول و مطبوعات بحث آموزش و پرورش اگر اجازه بدهید من یک‌کم ببرم قبل‌تر از دورۀ تزار شروع کنم اوایل قرن بیستم که دورۀ تزار بود تقریباً هشتاد‌درصد مردم روسیه بی‌سواد بودند در روسیۀ تزاری هم مثل خیلی از کشورهای اروپایی دیگر امکانات آموزشی بیشتر در اختیار اشراف و نجیب‌زاده‌ها بود برای این‌که آنها را برای به‌دست گرفتن پست‌های حکومتی در آینده آماده کند وقتی لنین و بلشویک‌ها در اکتبر ۱۹۱۷ قدرت را به‌دست گرفتند یک‌سری اقدامات سیاسی اقتصادی فرهنگی در روسیه انجام دادند یکی از این اقدامات فرهنگی که انجام دادند تغییر در نظام آموزش و پرورش بود این‌ها در اولین اقدامشان آمدند ادارۀ آموزش و پرورش را سپردند به شوراهای بلشویکی بلشویک‌ها آمدند یک‌سری کارهایی انجام دادند مثلاً آمدند کل کتاب‌های درسی دورۀ تزار را از مدارس جمع کردند یا مثلاً امتحانات و تکالیف خانه را لغو کردند این‌ها اعتقاد داشتند که حتی امتحانات و تکالیف خانۀ بچه‌ها جزو نشانه‌های دورۀ تزاری است که باید از بین برود … یعنی یک‌جور فعلالیت ضد‌انقلابیه مشق شب کودکان؟ از نظر آنها این‌طور بوده این‌ها آمدند آموزش را بردند به سمت آموزش عملی و فنی و با این ترفندی که به‌کار بستند خیلی از دانش‌آموزان را هم مثل کارگر به‌کار گرفتند سیستم ارزیابی دانش‌آموزان یکی دیگر از چیزهایی بود که تغییرش دادند تا آن موقع طبیعتاً سیستم ارزیابی به‌صورت فردی بود این‌ها آمدند سیستم ارزیابی بچه‌ها را به‌صورت جمعی کردند با این توجیه که بچه‌ها باید با روحیۀ اشتراکی و انترناسیونالیسم آشنا بشوند … یعنی جهان‌وطن باشند؟ روحیه‌شان جهان وطنی باشد یک چنین نگاهی … بله یکی از کارهایی که کردند آمدند دانش‌آموزان را در مدارس تشویق کردند که شما هر نشانه‌ای از دورۀ تزاری دیدید از بین ببرید این باعث شد که مدارس دچار هرج و مرج بشوند و قدرت معلمان به حداقل برسد … چون کتاب‌ها را از بین برده بودند … نه فقط این‌که به بچه‌ها آزادی می‌دادند می‌گفتند که شما هر چیزی را که حس کردید مال دورۀ تزار بوده از بین ببرید … حتی اطاعت از معلمین حتی مثلاً روش مرسوم آموزش و پرورش و تعلیم و تعلم این‌ها همه به‌عنوان میراث دورۀ تزار نفی شد طرد شد و به‌موجی از آشوب آنارشی در مدارش انجامید بله و مدارس از کنترل معلم‌ها خارج شد یکی از چیزهایی که کلاً کمونیست‌ها خیلی به آن دامن می‌زدند و به آن اعتقاد داشتند کمونیست‌ها معتقد بودند که دین افیون توده‌هاست به‌خاطر همین اعتقادشان آمدند گفتند که دیگر از این به بعد کلیساها اجازۀ آموزش و تأسیس مدرسه ندارند و این امکان را از آنها گرفتند پس بخشی از فرآیند آموزش در کلیساها اتفاق می‌افتاده که این را مانع شدند سال ۱۹۱۹ لنین آمد یک قانونی تصویب کرد طی این قانون آموزش را همگانی کرد یعنی آموزش به‌صورت همگانی و رایگان انجام می‌شد جالبه که هر تصمیمی که حزب کمونیست می‌گرفت همۀ روشنفکران آن جامعه خودشان را ملزم می‌دانستند به حزب خدمت کنند ما نویسندۀ بزرگی مثل ماکسیم گورکی را که برای همه تقریباً آشنا هست و شاعر مشهوری مثل ولادیمیر مایاکوفسکی را این‌ها حاضر بودند برای خدمت به حزب حتی پیش پا افتاده‌ترین کارها را انجام بدهند مثلاً برای تبلیغ آموزش همگانی می‌آمدند برای بچه‌ها نقاشی می‌کشیدند و پوستر رنگ می‌کردند در نهایت تا سال ۱۹۳۴ دیگر بر اثر آن آموزش همگانی و طرحش تقریباً ۹۰ درصد مردم روسیه دیگر از یک سواد حداقلی برخوردار بودند و می‌توانستند بخوانند و بنویسند البته یادمان نرود آموزش‌هایی که به آنها داده می‌شد همه کمونیستی بود موقعی که استالین به‌قدرت رسید به‌خاطر آن آزادی‌دادن‌های بی‌حد و حصر دهۀ قبل که گفتیم از کنترل معلم‌ها خارج شده بود مدارس او آمد وضع یک‌سری قوانین سختگیرانه‌ای دوباره آن قوانین را به مدارس برگرداند نظم و انضباط را به مدارس برگرداند در این آموزش همگانی که ایشان فرمودند سال ۱۹۱۹ توسط لنین تصویب می‌شود رشتۀ تربیت معلم را هم به‌وجود می‌آورد چون تعداد دانش‌آموزان زیاد می‌شود تعداد معلمین به‌نسبت دانش‌آموزان کافی نبود این رشته را به‌وجود می‌آورند و اساس آموزش‌ها هم در آن رشته باز کمونیستی بود … بله حالا جهت اطلاع بینندگان محترم برنامه عرض می‌کنم که کتاب معروف آنتوان ماکارنکو پداگودیک با پداگوژیک آن مانیفست آموزش و پرورش کمونیستی بود که در شوروی آن موقع مطرح می‌شد و مدلی از تعلیم و تعلم ایده‌آل بود که بر روی تعدادی از کودکان بی‌سرپرست شوروی در یک منطقۀ شبه‌کمپی در کنار جنگلی بنا شده بود و این‌ها آن روش آرمان‌شهری خود را در آرای ماکارنکو توضیح می‌دادند حالا اگر باز مطلبی در ادامه دارید بفرمایید … وقتی جنگ جهانی دوم شروع شد یک مقدار روند آموزشی کند شد طبیعتاً به‌خاطر عضوگیری نیرو برای جبهه‌های جنگ یکی از اتفاقاتی که در این دوره افتاد این بود که خیلی از دانش‌آموزان و دانشجویان دیگر از امکان تحصیل رایگان محروم شدند به‌غیر از دانشجوهای رشتۀ نظامی و تئاتر ملی و موسیقی از ۱۹۱۹ گفتیم که آن طرح‌های آموزش همگانی رایگان شده بود دیگر از این‌جا به بعد محروم می‌شوند در دورۀ خروشچف یک طرحی ارائه و اجرا شد به اسم طرح آموزشی کودکستان‌ها … سال‌ها بعد است البته دیگر چون … بله بعد از استالین به‌ این صورت بود که آموزش‌های کمونیستی قبل از سنین مدرسه حین بازی به بچه‌ها داده می‌شد و بچه‌ها در بازی‌های خودشان یاد می‌گرفتند که با روحیۀ جمع‌گرایی آشنا بشوند و یاد می‌گرفتند که خانواده برای آنها اولویت دوم باشد یعنی حزب را مقدم بر خانواده بدانند و از کودکی دیگر با روحیۀ اشتراکی آشنا می‌شدند سه نفر بودند که در ایجاد و تدوین تئوری‌های انقلاب آموزشی در روسیه خیلی نقش داشتند میخائیل کالینن هست نادژدا کروپسکایا همسر لنین هست و آنتون ماکارنکو هست … که در موردش توضیح دادم … بله در موردش توضیح دادید والا ما در حد فیلم منظومۀ پداگوژیکی و مطالعۀ خاطرات آنتوان ماکارنکو نسل ما خواند ولی بالاخره برای همۀ ما جالبه بدانیم که شیوۀ تعلیم و تربیت در یک نظام ایدئولوژیک چه‌گونه بوده البته سازمان‌های دیگری هم بودند که نسل کمونیست‌های جوان را وظیفه داشتند تربیت کنند با افکار کمونیستی از آن سازمان‌ها اگر چیزی می‌دانید بفرمایید … بله سازمان‌های دیگر بودند که روی افکار بچه‌ها کار می‌کردند ولی نقش سه سازمان بود که از بقیه پررنگ‌تر بود یکی سازمان اکتبری‌های کوچک بود برای سنین هفت تا نه سال، یکی سازمان پیش‌آهنگان نوجوان بود که به پیشنهاد همسر لنین تشکیل شده بود برای سنین نه تا چهارده‌سال و از همه مهم‌تر سازمان جوانان حزب کمونیست بود که معروف بود به کومسومول … کومسومول خیلی معروف است … بله برای سنین چهارده تا بیست و هشت‌سال آن دوتای اولی دو سازمان اولی شرط سنی نداشت و به‌طور کلی کاملاً بچه‌ها در اختیار حزب و اهداف آنها قرار می‌گرفتند اما سازمان سوم به‌غیر از شرط سن باید معرف هم داشتند که وارد سازمان می‌شدند این معرف یا باید یک نفر از خود حزب آن شخص را معرفی می‌کرد یا دو عضو از خود اعضای کومسومول آن فرد را به سازمان جوانان حزب معرفی می‌کرد تا وارد (حزب) بشوند … خب ما این‌جا یک شبکۀ خیلی پیچیده داریم می‌بینیم که وجود دارد از سن هفت‌سالگی تا پایان دهۀ سوم زندگی اکتبری‌های کوچک پیش‌آهنگان نوجوان کومسومول که خب سومی نامدارتر است و فکر می‌کنم آن سرود معروف پالیوشکا پولیه روس‌ها هم یک جوری قصۀ کومسومول‌های جوانی است که پا بر زمین می‌کوبند و در طول جاده به‌سمت جبهه‌های جنگ می‌روند حالا بالاخره این سؤال پیش می‌آید که حضور کودکان، نوجوانان و جوانان در این سازمان‌ها آیا به‌صورت خودجوش بود یعنی شور انقلابی باعث می‌شد داوطلبانه در این‌ها عضو بشوند یا ترتیب دیگری بود … نه در واقع این‌طوری نبود که خودجوش باشد این عضویت سازوکارش طوری بود که جوانان مجبور باشند به این سازمان بپیوندند یعنی مثلاً امکانات آموزشی و رفاهی فقط از طریق این سازمان ارائه می‌شد یا مثلا اگر یک جوانی می‌خواست وارد دانشگاه بشود باید حتماً مجوزش را از کومسومول می‌گرفت اوایل تأسیسش هم خیلی خانواده‌ها مایل نبودند دخترهایشان وارد این سازمان بشوند به‌خاطر این‌که این سازمان بین مردم جامعه به عنوان یک سازمان غیر‌اخلاقی شناخته می‌شد و خانواده‌ها وقتی می‌دیدند که دخترهایشان تا دیر‌وقت در سازمان می‌مانند نگران این بودند که دچار بی‌قیدی اخلاقی بشوند طبیعتاً این دافعه از طرف روستایی‌ها خیلی بیشتر بود به‌خاطر همین کومسومول برای از بین‌بردن این دافعه و جذب دختران روستایی آمد یک سری کلاس‌هایی مثل کلاس‌های سلامت زنان و بافندگی و خیاطی تشکیل داد در نهایت هم حجم تبلیغاتش به‌قدری وسیع بود که دخترها هم به این سازمان پیوستند اوایل تأسیس کومسومول بیشتر از این نیرو به‌عنوان نیروی جنگی در جنگ‌های داخلی علیه روس‌های سفید استفاده می‌شد منتها بعد از جنگ آمدند یک وظایف جدیدی برایش تعریف کردند وظایف جدیدشان این بود که اولاً نیروهای جدیدی را جذب کنند و آنها را آموزش بدهند با همین افکار کمونیستی، وظیفه دوم آنها این بود که کمک کنند به برنامۀ اقتصادی کمونیسم جنگی لنین تعداد اعضا تا سال ۱۹۲۲ رو به افزایش بود ناگهان در سال ۱۹۲۲ دچار یک ریزش شدید شد دلیلش هم اجرای سیاست اقتصادی کمونیسم جنگی توسط لنین بود که خانم گنجی توضیح دادند که باعث شد خیلی از اعضای حزب کمونیست و از جمله اعضای کومسومول به لنین بدبین بشوند اما با توجیهاتی که حزب آورد مجدداً از هزار و نهصد و بیست و سه عضو‌گیری رو به افزایش گذاشت جالب این‌جاست که با وجود تمام خدماتی که همیشه کومسومول به حزب کمونیست دارد ولی حزب اصلاً باهاش مهربان نیست یعنی در آن تصفیۀ خونین استالین که موضوع بحث برنامۀ بعدی هست می‌بینیم که خیلی از اعضای مورد اعتماد حزب ازجمله پنج تن از دبیر اول‌های کومسومول که الآن تصویر دو نفرشان را روی ویدئو وال داریم می‌بینیم این‌ها توسط استالین سر به نیست می‌شوند … الکساندر کوسارف و نیکلای چپلین بله … یعنی این‌ها تازه جزو قربانیان و تصفیه‌شدگان عصر استالین هستند با همۀ آرمان‌خواهی و جوان کمونیست‌بودن این‌ها هم جزو آن چیزی هستند که در برنامۀ آیندۀ تیم شما قاعدتاً گروه دیگری برای ما توضیح خواهند داد تازه این‌ها کسانی هستند که حزب به آنها اعتماد داشته و دچار این سرنوشت شدند در زمان جنگ جهانی دوم به‌دلیل جذب نیرو برای جنگ یک مقدار شرایط عضویت در کومسومول راحت‌تر شد یعنی خیلی از جوانانی که در شرایط قبل از این نمی‌توانستند به عضویت آن دربیایند شرایط را آن‌قدر آسان کردند که این‌ها هم توانستند عضو کومسومول بشوند اما بعد از جنگ دوباره ورق برگشت یعنی خیلی از این‌ها به‌عنوان نیروی ناشایست شناخته شدند و از سازمان اخراج شدند کومسومول این‌قدر روی افکار جوان‌ها تأثیر داشت که وقتی این‌ها می‌خواستند وارد حزب کمونیست بشوند دیگر واقعاً حزب را می‌پرستیدند یعنی حالا این‌که می‌گوییم پرستش اصلاً اغراق نیست یک کتابی هست که الآن عکسش روی ویدئو وال هست هنوز در ایران ترجمه نشده این کتاب ترجمه‌اش می‌شود نجواگران زندگی خصوصی در دورۀ استالین که در این کتاب در خلال یک‌سری از خاطرات بیان می‌شود که اعضای کومسومول خیلی راحت خانواده‌هایشان را فدای حزب می‌کردند و اصلاً از این موضوع ناراحت نبودند کومسومول همه جوره به حزب کمونیست در پیشبرد اهدافش کمک می‌کرد آنها برای ترویج مرام کمونیستی روزنامه‌های زیادی هم داشتند مجلات زیادی داشتند که در بخش مطبوعات به آنها می‌پردازیم در بخش مطبوعات سوسیالیست‌ها به‌ویژه بلشویک‌ها در همان شورش‌های سال ۱۹۰۵ و اصلاحاتی که تزار را مجبور به اجرای آن می‌کنند سانسور را برمی‌دارند و حذف سانسور موجب یک رشد روز‌افزونی در تنوع و تکثر مطبوعات آن دوره می‌شود اما این ادامه پیدا می‌کند تا موقعی که بلشویک‌ها قدرت را به‌دست می‌گیرند و از ۱۹۱۸ تحت آن شرایط و قوانین سخت مطبوعاتی دورۀ لنین که تک‌حزبی می‌شود دوباره سیر نزولی می‌شود ولی همان تعدادی که به آن اندازه زیاد می‌شود در خدمت حزب در می‌آید در بخش مطبوعات سوسیالیست‌ها به‌ویژه بلشویک‌ها در آن شورش‌های سال ۱۹۰۵ تزار را تحت همان عنوان اصلاحاتی که ایجاد می‌کند تزار را مجبور به حذف سانسور می‌کنند این آزادی باعث تنوع و تکثر مطبوعات با یک رشد روز‌افزونی می‌شود و تا زمانی که قدرت را خود بلشویک‌ها را به دست می‌گیرند ادامه پیدا می‌کند از ۱۹۱۸ به بعد در آن قوانین سخت مطبوعاتی دورۀ لنین که تک‌حزبی می‌شود دوباره سیر نزولی می‌شود ولی همان میزان و همان تعداد هم همگی در خدمت حزب قرار می‌گیرد یک مثال این‌جا در مورد این موضوع بزنم سال ۱۹۵۴ دورۀ خروشچف فقط کومسومول به‌تنهایی ۱۱۳ روزنامه و ۳۲ مجله دارد برای ترویج مرام کمونیستی و این خیلی آمار بالایی است و جالبه که این‌ها تیراژهای میلیونی هم دارند یعنی مثلاً یک روزنامه‌شان هشت میلیون تیراژ دارد تبلیغات‌شان آن‌قدر وسیع است … در دهۀ ۵۰ … بله این رویه‌شان ادامه پیدا می‌کند با یک تغییرات ناچیزی تا دورۀ گورباچف از آن‌جا مطبوعات دورۀ گورباچف در واقع می‌آید روند لیبرال‌شدن حکومت او را منعکس می‌کند به‌صورت مختصر من بخواهم آن تغییرات کلی که شکل می‌گیرد را بگویم عنوان پوشش مطبوعاتی آموزنده هست که تحت آن از تجربۀ ایالات متحده برای اصلاحات مطبوعات شوروی استفاده می‌کنند مورد دیگری که هست این‌که در این دوره کاریکاتورهای سیاسی که قبلاً از آمریکا نشان می‌دادند و آنها را دشمن شوروی نشان می‌دادند تغییر می‌کند و دیگر یک تصویر انسانی از آنها به‌وجود می‌آورند تعریف در مطبوعات دورۀ گورباچف تعریف ذهنی که قبلاً از ایالات متحده به مردم خودشان می‌دادند یک تعریف از یک دشمن بود این‌بار تغییر می‌کند و یک تعریف انسانی می‌شود کاریکاتورهای سیاسی که قبلاً به‌طور سمبلیک می‌آمدند آمریکایی‌ها را با نازی‌ها هم‌سطح قرار می‌دادند دیگر ممنوع می‌شود و به حدی می‌رسد که حتی این کاریکاتورها در تأیید ایالات متحده در می‌آید و ضد‌شوروی … برگردیم به سال ۱۹۲۴ سال مرگ ولادیمیر لنین خیلی طبیعی بود که کسانی در آن دوره فکر می‌کردند لئو تروتسکی جانشین بعد از لنین خواهد بود به‌دلایل عدیده او تئوریسین بود تروتسکی فرماندۀ ارتش سرخ بود و از نزدیک‌ترین دوستان لنین محسوب می‌شد و کاملاً کاریزمای پیشوایی را در حزب کمونیست داشت اما بعد از مرگ لنین اتفاق دیگری افتاد و این ژوزف استالین بود که به‌جای لنین به رهبری حزب انتخاب شد و در واقع قریب به ۲۵ سال (dictatorship) و کیش شخصیت او تحت عنوان استالینیسم ادامه پیدا کرد تروتسکی هم که به مکزیک تبعید می‌شود و آن‌جا توسط جاسوسانی که استالین فرستاده‌ است کشته می‌شود این اتفاق چه‌گونه افتاد چه شد که برخلاف انتظار به‌جای تروتسکی، ژوزف استالین به قدرت می‌رسد … از سال ۱۹۲۲ هست که لنین چندبار دچار سکتۀ مغزی می‌شود و طبق همان رسمی که خودش بنا کرده بود هر یک از اعضای حزب که مریض می‌شوند باید تا زمان بهبودیش به استراحت برود و برخلاف میلش مجبور می‌شود که از کار و سیاست برای مدتی فاصله بگیرد در این دوره که حتی از مسکو هم هم دور می‌شود تعداد کمی با او در ارتباط بودند به‌غیر از همسرش و خواهرش و مستخدمش تنها کسی که اجازۀ ورود داشت که با لنین در ارتباط باشد استالین بود ‌که این هم با هدفی تعیین شده بود لنین به‌خاطر آن شرایط روحی که پیدا کرده بود و حملات قلبی، سردردها، بی‌خوابی‌ها و بی‌حوصلگی‌ها تصمیم به خودکشی گرفته بود و احساس می‌کرد که تنها کسی که می‌تواند به او کمک بکند چون از روحیۀ استالین اطلاع داشت استالین هست و هر زمان که بخواهد دست به این کار بزند سم مورد نظر را استالین تهیه می‌کند و او تصمیمش را عملی می‌کند … از بی‌رحمی استالین مطمئن بود که می‌تواند این کار را انجام دهد خب … البته ناگفته نماند در سال ۱۹۱۱ پل لافارگ داماد مارکس یک چنین تصمیمی می‌گیرد به‌همراه همسرش لورا مارکس آنها وقتی دیگر می‌بینند که دلیلی برای زندگی ندارند خودکشی می‌کنند و جالبه که لنین سخنران مراسم تدفین آنهاست حالا خودش را در شرایطی این چنینی تصور می‌کرده که دیگر دلیلی برای زندگی ندارد اما در هر صورت وقتی که تصمیم می‌گیرد تا این تصمیمش را عملی بکند و استالین را خبر می‌کند استالین با خواهرش ماریا و بوخارین این مورد را مطرح می‌کند و آنها به استالین می‌گویند که لنین را منصرف بکند اما آن چیزی که مهم است نزدیک‌شدن استالین در این برهه از زندگی لنین هست به این شخصیت استالین می‌دانست تنها کسی که خیلی برای جانشینی نزدیک به جانشینی لنین تروتسکی هست و باید یک‌جوری این رقیب را از گردونه حذف می‌کرد در مورد کادر‌سازی که استالین در این زمان انجام می‌دهد البته از قبل از این‌که خودش به‌سمت دبیرکلی حزب برسد فقط استالین نبود و تروتسکی که بگوییم طمع داشتند به جانشینی لنین افراد زیادی بودند اما همۀ آنها در حذف تروتسکی هم‌نظر و هم‌عقیده بودند چون بالاخره می‌دانستند ارتش دست او هست و او قدرت بیشتری دارد حتی بعد از به‌قدرت رسیدن استالین هم باز درصدد هستند که فضا را علیه تروتسکی آماده بکنند اول کاری می‌کنند که مجبور به استعفا از وزارت جنگ می‌شود بعد از حزب اخراجش می‌کنند … تروتسکی را می‌فرمایید … بله از حزب اخراجش می‌کنند در نهایت تبعیدش می‌کنند و همان‌طور که فرمودید توسط اُمال خود استالین در مکزیک به قتل می‌رسد و البته استالین این‌جا توقف نمی‌کند تروتسکی یک نفر بود او هر کسی را که به‌هر نوعی رقیب خودش حساب می‌کرد از این گردونه حذف می‌کند برمی‌دارد مثل بوخارین، کامنف، زینوویف و دیگران البته این‌ها به این معنی نیست که تروتسکی به نسبت استالین گزینۀ بهتری بود برای جانشینی لنین منتها با این‌که تروتسکی ادیب و خطیب بود اما آن سابقه‌ش را نباید فراموش کنیم او رئیس ارتش سرخ بود آن ترورها و جنایت‌های پلیس چکا که در پلی‌بک اشاره شد مسئول اصلی آن همین تروتسکی بود با این‌که به او می‌گفتند معروف بود به پروفسور ولی همین آقای پروفسور قتل‌عام می‌کرد و بالاترین کشته‌ها را داشت در زمان جنگ‌های داخلی … بله به کشتار ملوان‌های کرونشتات هم اشاره کردید در لنینگراد هم ارتش سرخ در دورۀ او کشتاری کرد البته در عصر پهلوی هم به شکنجه‌گران ساواک می‌گفتند دکتر حالا این پروفسور‌بودن هم منافاتی ندارد با این‌که آدم بالاخره ظالم باشد در مورد اردوگاه‌های کار اجباری که خیلی شرایط سختی داشت کاملاً تروتسکی موافق این بود یعنی می‌گفت که برای رسیدن به اقتصاد سوسیالیستی این‌کار لازم است و این اردوگاه‌ها لازم هست جورج اورول نویسندۀ کتاب قلعۀ حیوانات هم یک نظر جالبی در مورد تروتسکی دارد می‌گوید با این‌که ذهنیتی به‌مراتب جذابتر از استالین دارد اما به هیچ‌وجه معلوم نیست که اگر او می‌آمد دیکتاتوریش ارجحیت داشت به استالین بله البته اورول در کتاب معروف خودش قلعۀ حیوانات هم این ماجرای مینی‌مالیزه‌شده یا کوچک‌شدۀ آن‌چه که بر اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی رفت را به صورت نمادین ترسیم کرده و این‌که آنها همه چه‌گونه از آن شعار‌های اولیۀ انقلاب برگشتند و به همان اشرافیت عصر تزار روی آوردند این بحث روشنی است در آن کتاب ظاهراً در آن کتاب استالین نماد خوک ناپلئون است با این نام و نماد آقای تروتسکی در واقع اسبی است به‌نام باکستر نکتۀ دیگری مانده که ما از مطلب شما در این‌ جلسه بشنویم و استفاده کنیم … نه ان‌شاءالله دیگر دوستان به سایت مراجعه کنند … خب چون وقت ما تمام شده قاعدتاً حجمی از مطالب این جلسه که ماند بر روی سایت تخصصی برنامه dorantv قابل دسترسی است و از بینندگان محترم برنامه خواهش می‌کنم که به آن منبع مراجعه کنند به اتفاقات میهمانان عزیز این قسمت از برنامه با همۀ شما عزیزان خداحافظی می‌کنم تا دورانی دیگر، خدا‌نگهدار خب این تک‌صدایی فرهنگی چطور پدید آمد چطور ایجادش کردند مسیر طولانی داشت تقریباً فضای فرهنگ و هنر در روسیه بعد از جنگ جهانی در اوایل در واقع انقلاب فضای نسبتاً آزادی بود و هنرمندان فکر می‌کردند که حالا می‌توانند تحت لوای فرهنگ پرولتاریایی بیایند خارج از چارچوب‌هایی که تزار داشت حالا می‌توانند به خلق آثارشان بپردازند هنر شوروی هنری است که در فضای الزامات و استبداد رشد پیدا کرد و همین فضای استبدادی حزب باعث شد آنها به آثار هنری شاخصی برسند هنرمندان برای بقای خودشان لازم بود همیشه بیعتشان را با حزب روز به روز و با سیاست‌های روزآمد حزب اعلام بکنند به‌خاطر این‌که آنها خب بالاخره هم درد معاش داشتند و هم انگیزۀ کار هنری داشتند … این‌جا یک خلائی ایدئولوژیک مهم است بدون باور به خدا نمی‌توان جنگید نمی‌شود به انسانی گفت که برو و به خاطر سرزمینت کشته بشو ولی این فرد مومن به دینی نباشد و به مفهوم هستی یعنی خدا معتقد نباشد حالا جالب است که این‌جا من می‌بینم چه عکس‌های جالبی هم گذاشتید از حضور کشیشان در جبهه‌های جنگ یعنی استفادۀ کاملاً ابزاری از دین وقتی که به دین احتیاج پیدا شده و احتمالاً استفاده از انگیزه‌های ملی‌گرایانه جمهوری‌های مختلف و اقوامی که تا حالا همه را سرکوب می‌کردند و می‌گفتند انگیزه‌های قومی در واقع صفات خرده بورژوایی است و باید آنها را دور ریخت ولی الآن می‌بینید هم دین هم قوم‌گرایی خیلی مهم شده این‌ها جالب است … درست است هر جا که منفعتشان ایجاب می‌کرد موافق دین بودند و از اعتقادات آنها استفاده می‌کردند و هر جا مخالف دین بودند آن را می‌کوبیدند و با تصاحب و شکنجه و مصادره منابع آنها را طلب می‌کردند

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بهاره
بهاره
1 سال قبل

سلام خیلی خوب میشد اگر زیر هر برنامه توضیح مختصری می نوشتید که به چه تاریخی می پردازه مثلا قسمت دوم روسیه از این قسمت تا این قسمت تاریخ را می گوید..

مهدی
مهدی
1 سال قبل
پاسخ به  سردبیر

سلام بحث متن برنامه ها چطور شد؟
قرار بود آماده بشه.
واقعا لازمه.