فصل 1
قسمت 7
انقلاب آمریکا ۴
مدت زمان : 68 دقیقه
تاریخ پخش : ۲ آذر ۱۳۹۷
برچسب‌ها:

متن کامل

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم همان‌گونه که مطلعید تبار‌شناسی انقلاب‌های مهم موضوع این فصل از مجموعه برنامۀ دوران است بررسی انقلاب آمریکا موضوع این جلسه از برنامۀ ماست و این چهارمین قسمت و آخرین قسمت از مجموعه برنامۀ انقلاب آمریکاست که به‌همت پژوهشگران جوان دوران تقدیم محضر شما می‌شود با تیم پژوهشگران جوان برنامه آشنا می‌شویم در مطالعات پژوهشی و تاریخی معمولاً چند لایه وجود دارد بخشی از مطالعات ما در مورد رئیس‌جمهور‌های آمریکا بود هیچ‌کدام از رئیس‌جمهور‌های آمریکا افراد معتقدی نبودند افرادی بودند که در خاطرات خودشان همگی این را تکرار کردند ما لازم داریم برای رسیدن به قدرت و استقلال خودمان مردم را قربانی کنیم ما با تعداد زیادی از منابع مختلف مواجه بودیم که مجبور بودیم تنها خلاصه‌ای از آن‌را آماده کنیم این کار آسانی نبود احتیاج داشت که به‌شدت به آن اطلاعات تسلط پیدا بکنیم تا بتوانیم به یک روایت خلاصۀ متقن برسیم چیزی که بیشتر به ذهن نزدیک بود و بیشتر گوشمان خورده بود استقلال آمریکا بود تا انقلاب آمریکا پیش می‌آمد که ما با این تعجب مواجه می‌شدیم که مگر آمریکا انقلاب هم کرده با وجود این‌که ما در رسانه‌های اطرافمان حرف آمریکا را زیاد می‌شنویم ولی حقیقت این است که دربارۀ آمریکا و تاریخش و وقایعی که تا به‌حال بر آمریکا رفته کمتر اطلاعی دارند البته این موضوعی است که خود آمریکایی‌ها هم به آن دچار هستند یعنی خودشان از تاریخ خودشان اطلاع زیادی ندارند خانم پایینی و خانم حاتم‌پور به استودیوی برنامۀ دوران خوش آمدید خوشبختم که چهارمین جلسه از برنامۀ تخصصی انقلاب آمریکا را با شما به خدمت بینندگان محترم برنامه تقدیم می‌کنیم این جلسه حکم جمع‌بندی هم برای ما دارد و سه‌جلسه هست که در واقع ما محصول تلاش تیم شما را شاهد بودیم و در این جلسه قرار است یک مقطعِ حدوداً صد و پنجاه سال می‌شود یا بیشتر می‌شود از تاریخ آمریکا را با هم مرور کنیم اجازه بدهید با این سؤال شروع کنم که آمریکا بعد از استقلالش از بریتانیا به‌عنوان یک چهرۀ جدید استعمارگر در واقع تاریخ خودش را از همان قرن هجدهم شروع می‌کند در تمام دوران قرن نوزدهم ما شاهد هستیم که آمریکا درگیر جنگ‌های توسعه‌طلبانه‌س ابتدا سرزمین خود بعد حوزۀ مستعمراتش را توسعه می‌دهد و معمولاً در این روال هم به‌عنوان کشوری که حیاتش را مدیون یک انقلاب است با همه انقلاب‌های دیگر سر ستیز دارد یعنی یک کشور انقلابی که بعد از پدید‌آمدن ضد‌انقلاب‌ترین کشوری است که تا امروز می‌شناسیم از این‌جا کلام را شروع کنیم و رشتۀ کلام را به‌شما می‌سپارم برای ادامۀ بحث … بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم عرض سلام و ادب دارم خدمت شما و بینندگان محترم در سه‌جلسه گذشته‌ای که ما با انقلاب آمریکا در خدمت شما بودیم از تاریخ ابتدای انقلاب آمریکا شروع به‌صحبت کردیم انقلابی که در سال هزار و هفتصد و هفتاد و شش اتفاق می‌افتد و تا به امروز هم ادامه دارد در واقع آمریکا یکی از معدود انقلاب‌های قرون معاصر هست که تا همین الآن هم براساس همان قانونی که در قرن هجده نوشته شده اداره می‌شود و آمریکا در حالی به انقلاب سه‌قرن قبل خودش مفتخر هست و افتخار می‌کند که الآن دهه‌ای نیست که بر ضد دولت‌های انقلابی و دولت‌های مردمی عکس‌العمل خشنی را نشان ندهد عکس‌العمل‌هایی که به‌طور معمول یا با حملۀ نظامی آنها را از بین می‌برد مثل مکزیک و کوبا یا با کودتای افرادی که دست‌نشانده در آن کشورها هستند مثل ایران و شیلی یا شبه انقلاب‌هایی مثل انقلاب گرجستان با آنها برخورد می‌کند اشاره به این نکته خوب هست که خیلی از افراد وقتی که آمریکا قولی را می‌دهد یا قراری با کشوری می‌گذارد و بعد نوع دیگری عمل می‌کند متعجب می‌شوند ولی اگر در طول سه جلسۀ گذشته با ما همراه بوده باشند و سیستم قدرتی را که آمریکا از ابتدا برای خودش تعریف کرده است را دیده باشند متوجه می‌شوند که آمریکا هیچ وقت از این سیستم قدرت و نظامش خارج‌نشده تفاوت دولت‌ها تفاوتی در آن چیزی که عملکرد سیستم قدرت آمریکاست ایجاد نمی‌کند الآن اگر اجازه بفرمایید برگردیم به نقطه‌ای که دوستان ما در جلسۀ قبل به انتهای آن رسیدند و آن زمان جنگ داخلی هست وقتی که آمریکا جنگ داخلی را با خشونت عجیبی به‌پایان می‌برد و مردم جامعۀ خودش را به اطاعت از سیستمی که طراحی‌کرده وامی‌دارد … سال هزار و هشتصد و شصت و چهار بله به‌سمت توسعۀ نفوذ خودش در نظام جهانی شروع به حرکت می‌کند که تبدیل به یک ابرقدرت در نظام امپریالیستی دنیا بشود اشاره به این نکته خوب است که جنگ داخلی با وجود این‌که به‌عنوان جنگ آزادی برده‌گان از آن یاد می‌شود بعد از این جنگ اتفاق خیلی خاصی برای برده‌ها نمی‌افتد حالا غیر از بحث‌های حقوقی که تا همین الآن هم ادامه دارد و تبعیض‌های نژادی کشتار سیاهپوستان هم متوقف نمی‌شود به فاصلۀ کوتاهی بعد از پایان جنگ داخلی یعنی مه هزار و هشتصد و شصت و شش چهل و سه سیاهپوست به‌دست سفید‌پوستانی کشته می‌شوند و صدخانه و کلیسای آنها آتش می‌گیرد در ایالت کنتاکی هم از فاصلۀ بین سال‌های شصت و یک تا هفتاد و یک صد و شانزده مورد قتل سیاهپوستان در آرشیو ملی ثبت می‌شود که آمار عجیبی هست … خب این سؤال هم‌چنان باقی است ظاهراً جنگ‌های داخلی میان فدراسیون و کنفدراسیون میان شمال و جنوب اتفاق افتاده بود به‌بهانۀ بیانیۀ استقلال یا بیانیۀ آزادی سیاهپوستان و حالا این منت را بر سر آنها گذاشتند جنگ به‌نفعِ شمالی‌ها تمام شده ایالت‌های جنوبی ظاهراً تسلیم شدند اما کشتار سیاهپوستان ادامه دارد چه اتفاقی برای آمریکا افتاده و قرار است چه اتفاقی بیفتد سیاهپوستان ظاهراً فقط بهانه‌ای بودند برای این‌که یک تقسیم منافع قدرتی صورت بگیرد تحلیل شما چه هست از این ماجرا؟ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم اول اجازه بدید سلامی عرض بکنم خدمت بینندگان محترم امیدوارم که قسمت‌های قبل را با دقت دنبال‌کرده باشند و امروز هم تا پایان برنامه ما را همراهی بکنند قبل از این‌که به سؤال شما جواب بدهم لازم هست که بپردازیم به موقعیت آمریکا در حد فاصل بین جنگ داخلی و جنگ جهانی اول این بازه، بازه‌ای هست که ایالات متحده دارد در جهات مختلف توسعه پیدا می‌کند به‌خصوص در جهت سیاسی و از نظر اقتصادی در مورد وضعیت اجتماعی‌شان هم باید اشاره شود به این نکته که حدود صد و پنجاه سال بعد از انقلاب کم‌کم مهاجرت‌ها شروع می‌شود مردم از سمت روستا دسته‌دسته به‌سمت شهر مراجعه می‌کنند مهاجرت می‌کنند به‌طوری که تعداد جمعیت در سال هزار و هشتصد و سی از صد و سی هزار نفر به حدود جمعیت شهر نیویورک فقط از صد و سی هزار نفر یک‌میلیون نفر در سال هزار و هشتصد و شصت می‌رسد بله در سی‌سال این رشد جمعیت واقعاً زیاد است و این درحالی بوده که شهرها امکان پذیرش این همه سکنه را نداشتند … آیا این همه فشار و سرکوب صرفاً به‌خاطر رشد نظام لیبرال سرمایه‌داری است و مسایل اقتصادی پشت این هست یا دلایل دیگری هم می‌شود برایش پیدا کرد؟ بسیاری از شخصیت‌های بانفوذ آمریکایی به دکترین سرنوشت آشکار اعتقاد دارند این دکترین به‌معنای این هست که آمریکا باید سلطۀ بین اقیانوس اطلس یا آرام را به‌دست بیاورد و براساس همین تصوری که از سرنوشت خودشان دارند سال هزار و هشتصد و نود و هشت به مستعمرات اسپانیا در آمریکای لاتین حمله می‌کنند و بعد طی یک‌سری جنگ‌هایی اسپانیا گوآم و پورتوریکو را به آمریکا واگذار می‌کند و مجمع‌الجزایر فیلیپین را هم در ازای بیست‌میلیون دلار به آمریکا می‌فروشد مک کینلی رئیس‌جمهور بیست و پنجم آمریکا یک روایتی دارد از ماجرای تصرف فیلیپین ‌که اگر اجازه بدهید من دقیقاً عین عباراتی را که ایشان در این زمان گفتند را برایتان بخوانم … آقای مک کینلی یکی از همان چهار رئیس‌جمهور ترور‌شدۀ آمریکا است؟ بله … خب بفرمایید … مک کینلی می‌گوید که حقیقت این است که من فیلیپین را نمی‌خواستم و هنگامی که این هدیۀ آسمانی در دام ما افتاد من نمی‌دانستم با آن چه‌کار بکنم بعد از مدت‌ها فکر کردن شبی بر من وحی نازل شد که ما نمی‌توانیم جزایر فیلیپین را به اسپانیا پس بدهیم چون از سر ترس و زبونی و ناشرافتمندانه است ما نمی‌توانیم این جزایر را به فرانسه یا آلمان واگذار کنیم که رقیبان تجاری ما در مشرق زمین هستند و این‌کار نادرست و بی‌اعتبار‌کنندۀ ما خواهد بود ما نمی‌توانیم آنها را به‌حال خودشان بگذاریم چون توانایی حکومت بر خودشان را ندارند و خیلی زود هرج و مرج و اغتشاشی بدتر از زمان قبل پیدا می‌کنند و در نتیجه هیچ‌کاری نمی‌توانیم بکنیم جز این‌که همۀ این جزایر را بگیریم فیلیپینی‌ها را آموزش دهیم و آنها را متمدن و مسیحی بکنیم و به‌خواست خدا بهترین کاری که از دستمان بر‌می‌آید را برایشان انجام دهیم همان‌طور که عیسی مسیح به‌خاطر انسان‌ها مصلوب شد و در آن زمان بود که با خیال راحت که راه حل این مسئله را پیدا کردم البته آن‌طور که به‌دست می‌آید فیلیپینی‌ها پیغام مشابهی را از خدا برای پذیرش آمریکایی‌ها دریافت نکرده بودند … جالبه که ایشان بگوید به من در شبی وحی شد این وحی بر فیلیپینی‌ها نشده که آمریکا قرار است در واقع قیم شما باشد چه اتفاقی می‌افتد؟ سال هزار و هشتصد و نود و نه فیلیپینی‌ها با هم متحد می‌شوند تا بر علیه آمریکا که به آنها تجاوز‌کرده بجنگند حدود سه‌سال این جنگ طول می‌کشد که با کشتار وسیعی از فیلیپینی‌ها همراه هست و در همان زمان در یکی از روزنامه‌های فیلادلفیا خبرنگار آن گزارشی را چاپ می‌کند که جنگ کنونی یک نمایشنامۀ کمدی بدون خونریزی نیست افراد ما بی‌رحمند مردان زنان اسیران زندانیان و همۀ افراد مشکوک بالای ده‌سال را به‌قتل می‌رسانند تا ریشۀ آنها را قطع کنند موقعیت جغرافیایی جزایر فیلیپین نسبت به آمریکا در این نقشه کاملاً به‌طور واضح مشخص‌شده البته همان زمان یک‌سری تظاهرات داخل خاک آمریکا اتفاق می‌افتد در اعتراض به این‌که سربازان آمریکایی را در کشورهای دیگری دارند به‌کار می‌گیرند و این ایدۀ حکمرانی مستعمرگونه خیلی در آن زمان پذیرش نداشته ابتدا کنگره و رئیس‌جمهور این ضمیمه‌سازی فیلیپین به آمریکا را رد می‌کنند ولی در نهایت می‌پذیرند به یکی از پایگاه‌های مهم دریایی خودشان، پرل هاربر را آن‌جا می‌سازند و بعد از این هست که آمریکا با مستعمرات پراکنده‌ای که به‌دست می‌آورد تبدیل به یک اهرم قدرت در آیندۀ سیاسی اروپا و بقیۀ دنیا می‌شود … آن موقع این‌را چه‌گونه توجیه‌کردند؟ این دخالت جدید را و یک نسل‌کشی را چون از صحبت شما این‌طور دریافتیم که با سرکوب جدی این اتفاق در فیلیپین افتاد و تا دوره‌ای که نسل من یادش می‌آید یعنی تا دهۀ هشتاد یا نود میلادی هم آمریکا در آن‌جا دو پایگاه عظیم نظامی داشت پایگاه کلارک را داشت و در واقع آن‌جا حضور نظامی دارد یعنی یک حضور تقریباً صد‌ساله در فیلیپین را حفظ کرده این‌را چه جوری توجیه می‌کند … جان برجس کارشناس علوم‌سیاسی دانشگاه کلمبیا این اعتقاد را دارد که نژاد آنگلوساکسون یک نژاد خاصی هست که قابلیت ایجاد سرزمین‌های یک‌پارچه را دارد و وظیفۀ به‌وجود‌آوردن تمدن سیاسی در جهان مدرن به آنها سپرده‌شده سناتور آلبرت بوریج بعد از واقعۀ تصرف فیلیپین در مجلس سنا طی یک‌سری سخنانی که قابل‌توجه هست می‌گوید که سرنوشت سیاست ما را تعیین‌کرده تجارت جهانی از آن ماست و از آن ما خواهد بود فیلیپین برای همیشه به ما تعلق دارد چون در پس فیلیپین بازار‌های بی‌حد چین قرار دارد و ما هیچ‌گاه از این دو کشور نباید خارج بشویم ما در پیشگاه خداوند باید به وظیفۀ تاریخی خودمان که کفالت تمدن جهانی هست ادای احترام بکنیم اقیانوس آرام، اقیانوس ماست و خداوند به ما این وظیفۀ تاریخی را داده که کفالت تمدن جهانی را به عهده داشته باشیم و در مقابل اعتراضاتی که نسبت به خشونت سربازان آمریکایی در فیلیپین می‌شود این‌طور بیان می‌کند که آقایان سناتور‌ها توجه داشته باشید که طرف حساب ما اروپایی‌ها یا آمریکایی‌ها ‌نیستند طرف حساب ما مشرق‌زمینی‌ها هستند … مشرق‌زمینی‌های غیر‌متمدن به‌زعم ایشان دیگر یعنی بندگان درجه دو خدا … براساس همین نظرات هست که سال هزار و هشتصد و نود و هفت تئودور روزولت در نامه‌ای به دوستش می‌نویسد که بین خودمان بماند من از وقوع هر نوع جنگی مسرور خواهم شد چون تصور می‌کنم این کشور همیشه به جنگ نیاز دارد در واقع اگر برگردیم به ابتدای سؤال این را می‌توانیم مطرح کنیم که آمریکا هر وقت دچار رکود اقتصادی می‌شد وارد‌شدن به یک جنگی را طراحی می‌کرد چون با رونق‌گرفتن کارخانجات اسلحه‌سازی هم رونق اقتصادی به‌وجود می‌آورد هم حواس مردم را از شرایطی که داشتند پرت می‌کرد البته مدت‌ها است که آمریکا دیگر وارد جنگ نمی‌شود خودش جنگ‌ها را می‌سازد در عرصۀ دنیا و حالا این‌جا سال آغاز در واقع جنگ‌جهانی اول در اروپا است و آمریکا بسیار مایل است به‌هر دلیل و بهانه‌ای در این جنگ اروپایی شرکت کند چون می‌داند که اصل تقسیم غنایم آن‌جاست و در راستای آن چیزی که گفت حالا باید یک حضور اروپایی داشته باشد و افکار عمومی او قاعدتاً باید قانع بشود برای حضور در جنگی که ظاهراً هیچ ربطی به آمریکایی‌ها ندارد فکر می‌کنم مهم‌ترین سؤال این است که آمریکا چه‌گونه این بهانه را به‌دست می‌آورد البته با کمی تأخیر شاید در سال پایانی جنگ در این جبهه حاضر می‌شود و بیشترین غنیمت را هم جمع می‌کند آن ‌بهانۀ حضور برون‌قاره‌ای یا فراقاره‌ای او چیست؟ آمریکا با کدام بهانه در جنگ‌جهانی اول حاضر می‌شود و با کدام تمهید رسانه‌ای؟ آمریکا قبل از این‌که به‌طور واضح و آشکار اعلام بکند که وارد جنگ شده به‌طور پنهانی نسبت به انگلیس توجهاتی را مبذول می‌دارد ازجمله این‌که از نظر نظامی و مالی تلاش می‌کرد تا او را تقویت بکند آلمان‌ها این موضوع را متوجه شده بودند و نمی‌توانستند بی‌تفاوت باشند واکنش‌شان را با حمله به کشتی تجاری لوزیتانیا که در اصل یک کشتی مسافربری نبود بلکه یک کشتی تجاری بود انجام دادند این کشتی متعلق به انگلیسی‌ها بود و اگر بخواهیم واقعیت را بگوییم حامل مقادیر زیادی تسلیحات نظامی بود اهم از نارنجک فشنگ و مهمات منتها برای پوشش تعدادی مسافر انگلیسی و آمریکایی را هم با خودش داشت وقتی که این کشتی منفجر شد و مورد اصابت اژدر قرار گرفت انگلستان و آمریکا به‌طور هم‌زمان واکنش نشان دادند این واقعه را محکوم کردند و این حرکت آلمان را حرکتی وقیحانه و خلاف حقوق بشر عنوان کردند حالا این‌جا یک بحثی هم هست آیا واقعاً آن اژدری که این کشتی را مورد اصابت قرار‌داده از طرف جبهۀ آلمان بود یا نه این هم محل بحث هست چون بعضی از صاحب‌نظران معتقدند که این هم یک بهانۀ خود‌ساخته‌ای بوده برای این‌که آمریکا بتواند وارد جنگ بشود و دنبال یک بهانه‌ای می‌گشت که پیدا نمی‌کرد مدارک و اسناد کشتی تماماً جعل شد و ویلسون شروع کرد به ایراد یک سخنرانی طی آن سخنرانی عنوان کرد که شهروندان آمریکایی حق دارند از کشتی تجاری به‌عنوان کشتی مسافرتی استفاده بکنند و اعلان جنگ رسمی داد نسبت به آلمان و این‌که اعلام کرد این جنگ را ما به‌عنوان جنگی برای اتمام تمام جنگ‌ها انجام می‌دهیم و جنگی برای برقراری صلح و امنیت قبل از آن منتها دقیقاً بعد از انفجار کشتی چند حرکت سیاسی هم انجام دادند … به‌نظرم چون از زدن کشتی لوزیتانیا در سال هزار و نهصد و پانزده، بهار هزار و نهصد و پانزده این کشتی اژدر خورده و غرق‌شده سال دوم جنگ‌جهانی اول است ورود آمریکا به جنگ تقریباً سال پایانی جنگ است سال‌های‌ واپسین هزار و نهصد و هفده چی شد که جناب آقای وودرو ویلسون این دو سال و نیم را به آلمانی‌ها ارفاق کرد یعنی بالاخره یک کشتی را زده‌اند دو سال و نیم طول کشیده تا آمریکا بر سر غیرت آمده و به‌نفع متفقین وارد این جنگ شده این دو سال و نیم آوانسی که رئیس جمهور وقت آمریکا می‌دهد وجهش چیست؟ این جوابش جواب روشنی است به دو دلیل اولاً این‌که آمریکا در تمام این دو سال داشت بهرۀ اقتصادی خودش را می‌برد یعنی دقیقاً سال هزار و نهصد و پانزده ویلسون لغو کرد تحریم اعطای وام به نیروهای متفق را یعنی تا قبل این ممنوع بود بعد از انفجار کشتی این قانون لغو شد و از سال هزار و نه صد و چهارده تا سال هزار و نهصد و هفده آمریکا حدود دو میلیارد دلار جنس فروخت به جبهۀ متفق و توانست از رکود سال هزار و نهصد و چهارده خودش را خلاص بکند … پس این تعلل نفع اقتصادی داشت؟ نفع اقتصادیش بود به نظر خود من اذهان عمومی هم هنوز آمادگی لازم را برای پشتیبانی از نیروهای نظامی نداشتند این وجه را هم اگر توضیحی دارید بفرمایید؟ بله آمریکا برای همراه‌کردن اذهان عمومی یک‌سری راهکار را در پیش گرفت یک‌سریشان در عرصۀ فرهنگ تعریف می‌شوند و تعدادی‌شات از نظر نظامی و اجتماعی قابل‌توجه هستند بخش هالیوود و فرهنگش را دوستم اگر توضیح بدهند فکر می‌کنم بهتر باشد اما از نظر اجتماعی کمیته‌ای تشکیل شد به‌اسم کمیتۀ اطلاعات همگانی کار این کمیته این بود که اذهان عمومی را آماده کند که چرا ما این جنگ را می‌خواهیم شروع کنیم و چه نفعی برای آمریکا دارد حالا آن بخش مسئولیت‌پذیری و دموکراسی و این‌جور چیزها و یک قانونی هم به امضای ویلسون رسید به‌اسم قانون جاسوسی محتوای این قانون این بود که از زمانی که ایالات متحدۀ آمریکا با هر کشوری وارد جنگ می‌شود هر فردی که به‌طور آشکار یا پنهان تلاش بکند که اخلال ایجاد کند در روند جذب نیرو یا حتی از خدمت در ارتش سرباز بزند یا به‌هر نحوی قلم بزند چیزی بگوید حرفی بزند مجازات دارد و مجازاتش هم زندان تا بیست‌سال فکر می‌کنم سقفش هست و حدود نهصد‌نفر با این قانون در همان دوره وارد زندان شدند … الآن دو اسم از دوران جدید این‌جا می‌بینیم که از مشاهیر هستند ماجرای این‌ها چیست؟ در تکمیل صحبت‌های خانم حاتم‌پور باید بگویم که چون آمریکا از زمان جنگ کره به لحاظ حقوقی هنوز در حال جنگ است این قانون هنوز هم پابرجاست برای همین کسانی مثل جولین آسانژ را سال دو هزار و ده و ادوارد اسنودن را از سال دو هزار و سیزده قرار منع تعقیب‌شان را صادر کرد … یعنی از بعد صد‌سال این قانون جاسوسی به پیشنهاد آقای وودرو ویلسون تصویب‌شده دارد قربانی می‌گیرد و هر حرکتی برخلاف مصالح نظامی آمریکا در آن دوره خلاف امنیت ملی تلقی می‌شود و اگر کسی در این باب افشاگری یا اعتراضی بکند طبق این قانون با او برخورد می‌شود این‌طور است؟ به‌این صورته؟ جالب است این قانون با متمم قانون اساسی آمریکا هم تناقض دارد … اصل آزادی بیان و آن چیزی که خیلی قانون اساسی آمریکا به آن مفتخر است با این قانون جاسوسی تصویب‌شده در دورۀ آقای وودرو ویلسون خب ظاهراً تعارض جدی دارد خب خانم پایینی نقش هالیوود چه بود در این دو سال و نیم تعللی که وودرو ویلسون کرد تا افتخار داد و وارد جنگ‌جهانی اول شد و دیگر بیشتر غنیمت جمع می‌کند هالیوود هم قاعدتاً طی این سال‌ها یک نقشی را جهت آماده‌کردن افکار عمومی آمریکا ایفا کرده چون مهم‌ترین رسانه‌س در آن دوره در این مورد اگر توضیحی هست بفرمایید … آمریکا سال آخر جنگ وارد میدان نبرد می‌شود و در طول سه‌سال قبلش هالیوود دارد برای پذیرش همگانی بسترسازی می‌کند و دلیل‌تراشی برای ورود آمریکا به این جنگ اروپایی را انجام می‌دهد فیلم‌هایی مثل تولد یک ملت (Birth of a Nation) تعصب (Intolerance) یا تمدن (Civilization) … دو فیلم اول از آقای دی. دبلیو. گریفیث و آخری از آقای توماس اینس سه بلاک باستر معروف دوران جنگ و حالا این‌جا یک چیز دیگر هم داریم می‌بینیم … بله این‌ها بلاک باسترهای عظیم و پر حجمی هستند که تا مدت‌ها بعد از آن هم نمونۀ آنها ساخته نمی‌شود البته فیلم‌هایی مثل دوش فنگ و قلب‌های جنگی هم که رسماً پروپاگاندای جنگ هستند … یعنی وقتی آمریکا وارد جنگ می‌خواهد بشود یا می‌شود حالا دیگر دوش فنگ و قلب‌های جنگ اولی از چارلی چاپلین و دومی از گریفیث رسماً پروپاگاندای ورود آمریکا به جنگ است ولی طبق تحلیل شما سه فیلم مهم از هزار و نهصد و پانزده تا هزار و نهصد و هفده که نامبرده‌شد تولد یک ملت تعصب و تمدن را در واقع با رویکرد ضرورت دخالت آمریکا در این جنگ اروپایی ساختند … بله تصویری که از آمریکا دارند تصویری دارند می‌سازند که این رسالت تاریخی‌شان است که وارد جنگ بشوند و البته تلاش‌هایی که دارند می‌کنند برای اقناع افکار عمومی … علی‌ایحال جنگ‌جهانی اول تا آن تاریخ خونین‌ترین جنگ تاریخ بشریت است چون یک جنگ مدرن و اولین جنگی است که در آن تقریباً خیلی از سلاح‌ها برای بار اول رونمایی می‌شوند برای اولین‌بار تانک، هواپیما، زیردریایی، مسلسل با نواخت تیر بالا سلاح شیمیایی و خیلی از وسایل دیگر آدم‌کشی و در واقع ابزار صنعتی کشتن انسان به میدان آمده لاجرم خونین‌ترین جنگ تاریخ بشریت تا آن تاریخ هست آمریکا از ورود به این جنگ خونین که قاعدتاً او هم تلفاتی داده در این جنگ در سال پایانی چه منافعی برده … جنگ‌جهانی اول با پیمان ورسای در ژوئن هزار و نهصد و نوزده به‌پایان می‌رسد و مسئولیت خسارت‌هایی که به متفقین خورده را متوجه آلمان می‌کند یکی از انگیزه‌های آتش‌بس و متارکۀ این جنگ اعلامیه وودرو ویلسون بود که در آن به ملت‌ها حق تعیین سرنوشت را وعده می‌داد آمریکا برندۀ واقعی این جنگ بود چون نه فقط در خاک خودش نجنگیده بود بلکه از فروش تسلیحات نظامی سود سرشاری هم کرده بود و با اعلامیۀ وودرو ویلسون هم حتی برای آیندۀ جهان هم تعیین تکلیف کرده بود که حالا مفاد این اعلامیه را در سایت می‌توانید ببینید کمی مفصل است و آن‌جا قابل مشاهده هست … پس همان‌طور که گفته شد بیشتر رفته غنیمت جمع کند نرفته بجنگد و با کمترین تلفات بیشترین بهره را برده خب بالاخره جنگ سال هزار و نهصد و هجده تمام می‌شود محض اطلاع در همین سال هم هست که بالاخره بعد از یک رفرم صد و چند‌ساله زن آمریکایی حق رأی به‌دست می‌آورد و بنابراین مثلاً الآن از حق‌رأی زن آمریکایی حدوداً صد‌سال می‌گذرد برای اولین‌بار اجازۀ دخالت در انتخابات پیدا می‌کنند و حالا قرار است که آمریکا وارد یک دوران نوین بشود یعنی چه‌قدر مگر آمریکا غنیمت جمع‌کرده از جنگ اول که حالا چنین اتفاقی دارد در آمریکا می‌افتد شورش‌های کارگری که تا قبل از این وجود داشت با نابودی اتحادیۀ صنعتی کارگران جهان از بین‌رفته و آمریکا وارد دهه‌ای شده که به‌نام دهۀ طلایی معروف است ولی مورخی به‌نام مک کارتی معتقد هست که فقط ده‌درصد جمعیت بودند که افزایش درآمد چشمگیری داشته‌اند و شرکت‌ها بودند که با افزایش قدرت و ثروت خودشان نفوذ بسیار زیادی پیدا‌ کرده بودند تخدیری که در این دوران اتفاق می‌افتد یک رویداد بی‌نظیر هست هالیوود با موجی که با موسیقی جاز و فلپریسم ایجاد می‌کند و با تولید فیلم‌های موزیکال پر هزینه‌ای که در این دهه تعداد زیادی پیدا می‌کنند یک جامعۀ به‌شدت مصرفی و مسرف را در بین مردم تبلیغ می‌کند اولین فیلم‌های ناطق در این دهه ساخته می‌شوند و اولین محصول میکی موس هم مال همین دهه هست به‌همین شکل هست که امپراتوری رویا‌سازی در آمریکا دارد شکل می‌گیرد … صحیح پس مفهوم American Dream یا رویای آمریکایی از همین دهه شکل می‌گیرد … دقیقاً در دوره‌ای که هالیوود داشت مردم را تشویق می‌کرد به‌سمت داشتن یک زندگی تجمل‌گرایانه و مصرفی دومین رکود اقتصادی بزرگ تاریخ آمریکا در بازار سهام نیویورک کلید خورد … همان بحران هزار و نهصد و بیست و نه را می‌فرمایید … بله سه‌شنبۀ سیاه هم اسم دیگرش هست جریان از این قرار بود که رشد بازار وابسته به‌رشد صنایع بود کارگزاران بورس که عمدتاً کارگران مهاجر بودند برای این‌که سود بیشتری نصیب‌شان بشود از بازار بورس از بانک‌ها وام برمی‌داشتند و وام‌ها هم کم‌کم کلان شد این روند باعث شد که سهام رشد پیدا بکند و کم‌کم بالا بیاد به‌طوری که از سال هزار و نهصد و بیست و چهار تا هزار و نهصد و بیست و نه چهارصد برابر رشد پیدا کرد اما با رکود صنایع یهویی این اتفاق سقوط می‌کند بازار بورس زمین می‌خورد در حالی بوده که بانک‌ها نتوانستند وامشان را برگردانند پس بگیرند و وقتی مردم مراجعه کردند برای برداشتن سرمایه‌هایشان بانک‌ها بسته بودند و هیچ پولی به هیچ‌کسی بر‌نگشت اموال مردم که در گرو بانک بود مصادره شد و یهویی ‌جامعۀ آمریکا با موج عظیمی از بی‌خانمان‌ها، افراد بیکار و رکود اقتصادی مواجه شد که بی‌نظیر بود یعنی تا قبل از آن کمتر به خودش دیده بود حتی تا همین الآن هم وقتی در این مورد صحبت می‌کنند می‌گویند تا همین امروز هم بزرگترین رکود تاریخ آمریکا رکود دهۀ سی بوده میلتون فریدمن معتقد هست که یکی از دلایل این بحران اقتصادی سیاست‌های انقباضی بانک‌مرکزی یا همان فدرال رزرو بوده که باعث‌شده این موج از تنش و رکود در آن دهه اتفاق بیفتد در تکمیل صحبت‌های ایشان می‌توانم بگویم که یکی دیگر از اقتصاددانان مطرح بریتانیایی جان مینارد کینز معتقد است که وقتی بحران اقتصادی اتفاق می‌افتد دولت باید هزینه‌های خودش را بالا ببرد تا جبران ناتوانی مردم را در خرید مایحتاج زندگیشان بکند چون وقتی که توان خرید مردم پایین می‌آید کاهش عرضه کاهش تقاضا وجود دارد و در نتیجه تولید ملی هم کاهش پیدا می‌کند در این زمان دولت باید هزینه‌های خودش را بالا ببرد تا جبرانی برای این اتفاق باشد حالا مسئلۀ جالب این است که در همان دوران رکود پول وجود داشته اما مسئله این بوده که پول دست یک عده‌ای خاص بوده یعنی دست مردم نبوده دست یک‌سری کمپانی و اشخاص بود که جیب به جیپ حرکت می‌کرده نهضت برج‌سازی در این دهه یکهویی رشد پیدا می‌کند به طور مثال برج معروف Empire State Building ظرف مدت سیزده‌ماه در همین دوره کامل می‌شود … ظاهراً سال هزار و نهصد و سی هست درست در قلب این بحران اقتصادی و فقر مطلق یک‌دفعه برج‌سازانی پیدا می‌شوند و نیویورک‌ تبدیل به جنگل برج‌ها می‌شود که حالا یک نمونه‌اش Empire State Building هست که تا سال‌ها رکورد‌دار مرتفع‌ترین بنای جهان را داشت و در قلب بحران اقتصادی آمریکا چه انگیزه‌ای دارد که بیاد چنین برجی بسازد گویا گاوصندوق‌های بتنی می‌سازند و پول‌های بادآورده‌ای که از وال استریت سرقت‌شده حالا در این‌جا در قالب گاو‌صندوق‌های بتنی ذخیره می‌شود و وجه دیگری ندارد که حالا این برج چرا آن‌موقع ساخته‌شده … همین اتفاق باعث شد که یک موج جدیدی از اعتراضات مردم نسبت به دولت ابراز شود حالا دولت وقت آمریکا برای مواجه‌شدن با این بحران هم راه‌کارهایی را ارائه می‌داد به‌خصوص در عرصۀ فرهنگ راهکارهایش خیلی اثرگذار بود به‌عنوان مثال می‌توانیم از فیلم‌های موزیکال اسم ببریم یکی از دوران طلایی فیلم‌های موزیکال دهۀ سی هست کارکرد فیلم موزیکال دقیقاً چیست؟ فیلم موزیکال محتوای نسبتاً سبکی دارد داستان خیلی عمیقی ندارد و آخرش معمولاً شاد تموم می‌شود هر چند در دهۀ سی نمونه‌هایی از فیلم موزیکال داشتیم که انتهایش به جنگ ختم‌ شده و این شاید داشته ذهن مردم را … لااقل سه مورد را من خاطرم هست موزیکال‌های عظیم در حد بلاک‌باسترهای دهۀ سی که فرجامش سرود‌های جنگ هست و این‌که سربازان پایکوبان و سرود‌خوانان به‌سمت جبهۀ جنگ می‌روند جنگ بعدی یعنی جنگ‌جهانی دوم هنوز قریب ده‌سال مانده به ورود آمریکا به آن جنگ ولی انگار دارد این بحران اقتصادی یک‌جوری در آن زمزمۀ جنگ بعدی آمریکا مطرح می‌شود … بله موسیقی هم که وجه غالب فیلم‌های موزیکال بوده در مورد موسیقی این دوره هم اگر بخواهیم صحبت کنیم سبک به‌خصوصی است به‌اسم tin pan alley سبکی که دقیقاً کارکرد فیلم موزیکال را در عرصۀ سینما داشته یعنی محتوای آن خیلی مبتذل و نازل بوده و فقط به این درد می‌خورده که مخاطب بتواند چند دقیقه‌ای با آن دم بگیرد آواز بخواند شاد باشد و از فضای غم‌انگیز و رنج‌آوری که در زندگی واقعی او هست دور شود کمیک استریپ هم در این دهه برایش اتفاقات جالبی می‌افتد به‌طور مثال سوپرمن و بتمن در دهۀ سی که به مخاطب معرفی می‌شوند یعنی هم‌زمان با این‌که مردم در اوج ناامیدی هستند دولت تلاش می‌کند تا قهرمان‌سازی بکند و مردم را هم‌چنان امیدوار نگه دارد به‌این بهانه که این روزها بالاخره می‌گذرد و ما باید بتوانیم ادامه بدیم در همین دوره سرو و خرید و فروش مشروب آزاد می‌شود … تا آن‌جا که من یادم می‌آید هم تولید و هم عرضۀ مشروبات و محصولات الکلی در آمریکا قانوناً ممنوعه و یکی از درآمد‌های گنگ‌های تبهکار این است که به تجارت و قاچاق الکل رو بیاورند سال هزار و نهصد و سی‌ و‌ سه هست که این‌ها منع مصرف و خرید و فروش مشروبات الکلی را برمی‌دارند و این در آمریکا آزاد می‌شود تا قبل از آن به‌صورت قاچاق از مرز جنوب، مکزیک یا مرز شمال، کانادا وارد آمریکا می‌شد این‌جا اشاره‌ای هم به اسکار هزار و نهصد و بیست و نه فرمودید … بله اولین دورۀ برگزاری اسکار سال هزار و نهصد و بیست و نه، دقیقاً در اوج بحران‌های مالی و اقتصادی دولت … یعنی در این پوستر ما چهار مدل از عوام‌فریبی و سر‌خوشی را می‌بینیم در اوج بحران اقتصادی اسکار بیست و نه آغاز اسکارهاست و حالا مردم فقیر باید به یک ضیافت رویا دعوت بشوند رواج کمیک استریپ در دهۀ سی که در واقع به Golden age یا عصر طلایی کمیک استریپ معروف است آدم‌ها را باید به وهم و تخیل ببرد خصوصاً کودکان و نوجوانان را و در آن فقر و فاقه دنبال قریب صد شخصیت خیالی کمیک استریپ بروند که قرار است قهرمان‌وار آنها را نجات دهد موسیقی tin pan alley و حالا آزادی خرید و فروش مشروب همه چیز یک‌جور جنبۀ تخدیری دارد برای این‌که مردم شرایط سخت دوران عسرت اقتصادی را تحمل کنند یک‌چنین برداشتی می‌توان کرد … دقیقاً همین‌طوره و این در حالی است که آمریکا هنوز دارد اسطوره‌سازی را انجام می‌دهد و تلاش می‌کند چهره‌های برجستۀ سیاسی خودش را هم‌چنان برجسته نگه دارد در میان اقوام بشری تکریم و بزرگداشت رهبران پدیده‌ای رایج و ممدوح است زیرا نوع بشر به حفظ یادبود بزرگان خود برای ساخت الگوهای بعدی جامعه تمایل دارد و خواستار الگو‌برداری از سبک زندگی، اخلاقیات و نگرش‌های آنهاست ایالات متحدۀ آمریکا همانند سایر کشورهای جهان از شخصیت‌های تاریخی و قهرمانان خود اسطوره‌سازی کرده است اما در این میان پدران بنیان‌گذار جایگاه ویژه‌ای دارند تا حدی که اسطوره‌سازی از آنها رنگ پرستش گرفته است نخستین رئیس‌جمهور آمریکا که پایتخت این کشور را به افتخار او نامگذاری کرده‌اند جرج واشنگتن است بناها و مجسمه‌هایی که برای او ساخته‌شده همه روایتگر نگاه تقدیس‌کننده‌ای است که نسبت به واشنگتن وجود دارد در گنبد کنگرۀ آمریکا یک نقاشی به‌نام آپتوئسیس یا عروج از زندگی خاکی کشیده شده است آپتوئسیس به‌معنای ارتقای سوژه به درجۀ الهی است این نقاشی‌ جرج واشنگتن را هم‌چون مسیح در هنر مسیحی به‌تصویر می‌کشد او روی رنگین‌کمانی نشسته و پشت سر او دربارۀ دروازۀ خورشید را به بهشت یا عالم ارواح است آپتوئسیس یک پیام روشن دارد جرج واشنگتن مسیح آمریکایی است این امر در توازن کامل با فلسفۀ ماسونی سازندگان کنگره است و آن‌چنان که مسیح با فرشتگان و قدیسان احاطه‌شده واشنگتن در احاطۀ شخصیت‌های الحادی اسطوره‌ای قرار دارد مجسمۀ مشهور جرج واشنگتن با ظاهری خشمگین و نیمه عریان همانند زئوس ساخته شد تا در ساختمان کنگره به‌نمایش گذاشته شود اما هیچ‌کس نمی‌دانست چرا باید به واشنگتن برهنه نگاه کند سرانجام اختلافات میان جامعۀ مسیحی پیوریتن مانع از انجام این‌کار شد علاوه بر این مجسمه‌های یادبود بسیاری از رؤسای‌جمهور آمریکا در گوشه و کنار کشور ساخته شده‌اند که از مهم‌ترین آنها یادبود ماسونی جرج واشنگتن در الکساندریای ایالت ویرجینیاست اما عظیم‌ترین بنای یادبودی که در دو قرن اخیر در دنیا ساخته‌شده یادبود ملی کوه راشمور است به‌نظر می‌رسد این بنای هجده‌متری برگرفته از مجسمه‌های چهارگانۀ فراعنۀ مصر است این تندیس‌های عظیم کنده‌کاری چهرۀ چهار تن از مشهور‌ترین رؤسای‌جمهور آمریکا جرج واشنگتن، توماس جفرسون، تئودور روزولت و آبراهام لینکلن است که روی زمین‌های سرخپوستان قبیلۀ لاکوتا ساخته‌شده است ساخت این یادبود ملی در سال هزار و نهصد و بیست و هفت کمی پیش از رکود بزرگ دهۀ سی و با بودجۀ دولت فدرال آغاز‌شده و بین سال‌های هزار و نهصد و سی و چهار تا هزار و نهصد و سی و نه به‌پایان رسید این چهره‌سازی محدود به‌دنیای مجسمه‌سازی و نقاشی نیست بلکه از سال‌ها پیش بیوگرافی و رمان‌های بسیاری پیرامون زندگی رؤسای جمهور آمریکا نوشته‌شده است از همان سال‌های نخست استقلال آمریکا تاکنون بیش از هفت هزار و دویست کتاب و رمان در این زمینه نوشته شده است مانند واشنگتن یک زندگی توسط ران چرناو جان آدامز توسط دیوید مک کولو، آمریکایی مرموز شخصیت توماس جفرسون توسط جوزف الیس، توماس جفرسون و سالی همینگز یک توافق آمریکایی توسط آنت گوردون رید، لینکلن توسط دیوید هربرت دونالد به‌همین ترتیب شخصیت رؤسای‌جمهور در بازی‌هایی مانند اساسینز کرید ۳ بازسازی‌شده است اساسینز کرید ۳ یک بازی منتشر‌شده توسط استودیوی یوبی‌سافت مونترال است داستان در نیمۀ قرن هجده بین سال‌های هزار و هفتصد و پنجاه و سه و هزار و هفتصد و هشتاد و سه و در دنیای تازه کشف‌شدۀ آمریکا اتفاق می‌افتد در این دوره نیروهای اشغالگر بریتانیایی با نیروهای متحد آمریکایی به‌رهبری جرج واشنگتن در حال جنگ و مبارزه هستند در این میان یک مرد بومی آمریکایی که عضو گروه قاتلین است وارد میدان جنگ می‌شود و با فرمانده جرج واشنگتن پیمان یاری می‌بندد و او را در جنگ‌ها یاری می‌کند البته ساختن شمایل اسطوره‌ای از پدران بنیان‌گذار فقط محدود به این قالب نمی‌شود بلکه در شکلی دیگر تصویر رئیس‌جمهور‌های آمریکا در شکل قهرمان‌های اکشن نمایش‌داده می‌شود هنوز مدت زیادی از اکران فیلم آبراهام لینکلن شکارچی خون‌آشام نگذشته است این فیلم شانزدهمین رئیس‌جمهور ایالات متحده را در نبرد با خون‌آشامانی به‌تصویر می‌کشد که قصد نابودی آمریکا را دارند گویا نیازی وجود دارد که تصویری که از رئیس‌جمهور آمریکا ساخته می‌شود قهرمانی اکشن و همه فن حریف هم باشد علاوه براین رئیس‌جمهور‌های خیالی نیز در قالب سلحشورانی به‌غایت مردانه خلق شده‌اند هریسون فورد در مقابله با تروریست‌ها در هواپیمای رئیس‌جمهور محصول سال هزار و نهصد و نود و هفت و یا بیل پولمن در نقش رئیس جمهوری با قابلیت خلبانی برای مقابله با موجودات فضایی در روز استقلال، محصول سال هزار و نهصد و نود و شش، یکی دیگر از وجوه متمایز اسطوره‌سازی در ایالات متحده ترسیم چهرۀ منجی جهانی از رؤسای‌جمهور خود است این چهره‌سازی در حالی صورت می‌گیرد که بعضی از پدران بنیان‌گذار در زمانی که خود برده‌دار بودند قوانین حقوق بشر را نوشته‌اند و یا خونین‌ترین و پر‌تلفات‌ترین جنگ امریکا در زمان محبوب‌ترین رئیس‌جمهور این کشور یعنی لینکلن رخ‌داده است سؤال این‌جاست که ساخته‌شدن چهرۀ یک منجی از رئیس‌جمهور‌هایی که هر کدامشان جنگ‌های بسیاری با همۀ دنیا داشتند و یا گرفتار انواع فسادهای مالی و اخلاقی بودند مردم آمریکا و کسانی را که به آمریکا چشم دوخته‌اند را ناامید می‌کند یا این‌که آنان را به‌سوی یافتن منجی حقیقی سوق می‌دهد در مورد جنگ‌جهانی دوم آمریکا چه بهانه‌ای اتخاذ کرد چون تا حالا دیدیم همۀ جنگ‌ها را با یک بهانه‌ای وارد‌شده بهانه‌اش برای جنگ‌دوم جهانی چه بود؟ بعد از این‌که ژاپن تلاش می‌کند بازارهای بالقوۀ آمریکا را در چین تصاحب کند آمریکا دچار ترس می‌شود و در سال هزار و نهصد و چهل و یک، اول تحریم‌ مطلقِ آهن و نفت را بر علیه ژاپن کلید می‌زند ولی بعد از این‌که ژاپن به پرل هاربر حمله می کند آمریکا در جواب به این حمله وارد جنگ‌جهانی دوم می‌شود البته اسناد و مدارکی هست که فرانکلین روزولت از خبر حملۀ ژاپنی‌ها اطلاع‌داشته ولی نه‌تنها به افسرانی که در آن جزیره بودند اطلاع نمی‌دهد بلکه سیستم دفاع هوایی را هم از آن‌جا جمع می‌کند و امیدوار بوده که با سوار‌شدن روی موج خشم مردم بتواند مجوز و آرای‌عمومی وارد‌شدن به جنگ را به‌دست بیاورد هالیوود هم در همین زمان که به‌دست یک‌سری اشراف یهودی مهاجر از سمت اروپا افتاده بود … مغول‌های هالیوود تلاش می‌کند که آمریکا را به‌عنوان منجی دنیا معرفی کند نیل گابلر منتقد سینما بحث جالبی دارد که جنگ‌جهانی دوم یک فرصت خیلی عالی برای یهودیانی بود که تلاش داشتند تا آمریکا را تحت‌تأثیر خود قرار‌بدهند و سعی کنند که خودشان را یک وطن‌پرست واقعی نشان بدهند که در این زمان این اتفاق برایشان می‌افتد درنهایت آمریکا جنگ را با دو حملۀ اتمی به هیروشیما و ناکازاکی به اتمام می‌رساند سیاست آمریکا به‌طور کلی این هست که با جنگ می‌تواند بر مشکلات سلطه و مهار مردم غلبه کند روی همین حساب بود که بعد از جنگ‌جهانی دوم که مردم از جنگ خسته‌شده بودند خواستار پایان سرباز‌گیری و خلع سلاح بودند حکومت ترومن دست به‌کار می‌شود تا فضایی برای ادامۀ بحران و جنگ سرد را پیدا بکند همین‌طور در این زمان سیاست‌های سرکوبی سیاسی و فرهنگی را هم ترومن رقم می‌زند مثلاً سازمان سیا را در همین زمان تشکیل می‌دهد و یک کمیته‌ای را تشکیل می‌دهد که برای شناسایی و شکار افراد خیانتکار به‌سرپرستی جوزف مک کارتی در سنا … همان کمیتۀ معروف بررسی فعالیت‌های ضد‌آمریکایی که در دهۀ پنجاه ‌شکل می‌گیرد با حمایت گسترده‌ای که از مک کارتی می‌شود موج گسترده‌ای از بازجویی‌ها، سانسور آثار نویسندگان، اخراج و زندانی‌شدن هزاران فرد در این دوران اتفاق می‌افتد و در طول پنج‌سال شش و نیم میلیون کارمند دولت مورد بازجویی قرار می‌گیرند که عملاً هم نتیجه‌ای نداشته در همین زمان دو سناتور آمریکایی پیشنهاد می‌دهند که بهتر است مظنونین به کمونیست و خیانت‌کارها را بدون محاکمه روانۀ اردوگاه‌های کار اجباری بکنیم … خیلی عجیبه چون آقای جوزف مک کارتی را معمولاً به‌واسطۀ دخالت‌هایش در سینما می‌شناسند و این‌که قریب به ده هزار نفر را با با این تشخیص که شما مظنون به سرخ‌بودن و یا کمونیست‌بودن هستید نهایتاً کمیتۀ بررسی فعالیت‌های ضد‌آمریکایی ایشان از هالیوود بیرون می‌ریزد که حالا در فیلم‌های متعددی هم به این مقطع تاریخ از سینمای آمریکا اشاره شده ولی جوزف مک کارتی همین تسویه را در میان کارکنان دولتی و حتی ارتش آمریکا هم انجام می‌دهد چون معتقد است که نفوذیان کمونیست تا آن‌جا هم رفته‌اند و قاعدتاً نقش خیلی وسیعی دارد و خیلی دوران تلخی است دوران مک کارتیسم خب آیا آمریکا به‌همین حد از اقدامات اجتماعی و سیاسی بسنده کرد یا اقدامات دوران جنگ سرد او وارد حوزۀ نظامی هم شد … بله البته آمریکا دست به پیمان‌های مختلف نظامی هم در دنیا می‌زند و هرجا هم که لازم می‌بیند حملۀ نظامی می‌کند که اشغال کره از همین مورد است که حالا در جلسات پیش‌رو بینندگان خواهند دید به‌طور مفصل درباره‌اش صحبت می‌کنیم بله انقلاب کره یک بحث تخصصی برنامۀ دوران خواهد‌بود … و در این زمان جنگ ویتنام هم طبق همین قاعده ادامه پیدا می‌کند جنگ ویتنام از سال هزار و نهصد و پنجاه و پنج شروع می‌شود و تا سال هزار و نهصد و هفتاد و پنج ادامه دارد نیروهای ملی‌گرا تلاش می‌کنند که یک حکومت مستقلی را تحت حاکمیت یک حکومت کمونیست به‌وجود بیاورند و آمریکا برای این‌که این اتفاق نیفتد به‌کمک ویتنام جنوبی می‌آید و یک دولتی را آن‌جا تشکیل می‌دهند و به‌مبارزه با ویتنام شمالی می‌پردازند برای دولت آمریکا دخالت در ویتنام به‌منزلۀ جلوگیری از نفوذ کمونیسم در آن کشور بوده ولی برای ویت کنگ‌ها و دولت ویتنام شمالی این یک جنگ بر ضد استعمار بوده که همان‌طور که قبلاً بر ضد استعمار فرانسه داشتند می‌جنگیدند حالا با نیروی استعماری آمریکا و دست‌نشانده‌های او ویتنام جنوبی داشتند می‌جنگیدند … ادامۀ دهۀ هزار روز جنگ ضداستعماری ویتنامی‌ها بود که بخشی از آن‌را با آمریکایی‌ها جنگیدند … در حقیقت نیروهای آمریکایی وارد جنگی شدند وارد یک جنگ جنگلی با ویتنامی‌ها شدند که در مقابل آنها غافلگیر‌شدند ویت کنگ‌ها توانایی بسیار زیادی برای حمله‌های غافلگیر‌کننده و گذاشتن تله‌های انفجاری و فرار‌کردن در شبکۀ تونل‌های زیرزمینی داشتند و آمریکایی‌ها نمی‌توانستند آنها را پیدا بکنند وقتی که این اتفاق می‌افتد آمریکا از عامل نارنجی استفاده می‌کند یا بمب‌های ناپالم که بر روی جنگل‌های انبوه ویتنام این بمب‌ها را می‌اندازد عامل شیمیایی را و باعث نابودی یک میلیون و سی و چهار هزار هکتار از جنگل‌های ویتنام می‌شود به‌دنبال همین‌هم از عامل آبی استفاده می‌کند و تقریباً همۀ محصولات کشاورزی و ذخایر غذایی ویتنام را نابود می‌کند بعد از حمله‌ای که ویتنام‌ شمالی هزار و نهصد و هفتاد و پنج به ویتنام جنوبی می‌کند و آنها را شکست می‌دهد یک کشور متحد سوسیالیستی را تشکیل می‌دهند این‌ جنگی که سالیانه پانصد میلیون تن بمب در آن استفاده می‌شود و سه میلیون کشته‌داشته و در ویتنام هم نابودی جنگل‌ها و ذخایر آن‌جا را داشته و آثار عوامل شیمیایی که آنجا استفاده کردند تا همین امروز هم باقی‌مانده برای آمریکا هم که یک جنگ ده هزار روزه بوده با گذاشتن چهل و پنج هزار کشته و سیصد هزار زخمی بدون هیچ دستاوردی مجبور می‌شود خاک ویتنام را ترک کند رابرت مک نامارا وزیر دفاع پیشین آمریکا که به او لقب معمار جنگ ویتنام را می‌دهند و به‌همین دلیل بعد از پایان این جنگ تبدیل به منفور‌ترین چهرۀ آمریکایی می‌شود در کتاب خاطرات خودش می‌گوید که سخت‌ترین بخش جنگ بیرون‌رفتن از کشوری است که به آن حمله کردید آن‌هم وقتی‌که به‌دروغ هدف از حمله به آن‌جا را نجات آن کشور بنا کردید مک نامارا در توجیه جنگ ویتنام می‌گوید که من عمیقاً باور دارم که اشتباه ما نه در ارزش‌ها و نیات ما بلکه در قضاوت‌ها و عملکردهای ما بودند تشکر می‌کنم با مروری که تا به‌حال داشتیم در دهۀ شصت به این رسیدیم که با رفت‌وآمد رؤسای‌جمهور سیاست‌های اصلی آمریکا تغییر نمی‌کند یعنی آن چیزی که در قالب رؤسای‌جمهور قرار است به‌نیابت از مردم تصمیم بگیرند در واقع وجه ظاهری ماجراست و حلقه‌های پنهان قدرت است که سیاست آمریکا را جلو می‌برد فرقی نمی‌کند که طرف جمهوری‌خواه است یا دموکرات یک سیاست دارد اعمال می‌شود کما این‌که مثلاً حالا می‌رسیم به شخصیتی مثل جان اف کندی که وقتی‌که به‌قدرت می‌رسد در نیمۀ دهۀ شصت عملاً اوست که آمریکا را به‌صورت جدی وارد جنگ ویتنام می‌کند و آقای رابرت مک نامارا وزیر امور خارجۀ این فرد است خوب کندی ترور می‌شود و بعد هم از او خیلی اسطوره‌سازی می‌کنند ویتنام تنها جنگی بود که کندی آمریکا را وارد آن کرد یا جنگ‌های دیگری هم هست؟ یکی از اتفاقات مهمی که در این دوران می‌افتد حملۀ آمریکایی‌ها به خلیج خوک‌ها هست با همراهی حدود هزار و هفتصد نفر از نیروهای ضد‌انقلابی کوبا بر‌علیه فیدل کاسترو … بعد از وقوع انقلاب کوبا … بعد از انقلاب کوبا حمله می‌کنند برای این‌که حکومت فیدل کاسترو را از بین ببرند منتها قبل از این‌که آنها برسند دستگاه جاسوسی شوروی به فیدل کاسترو اطلاع‌ داده بود و آنها بدون این‌که غافلگیر شوند تمام این افراد را دستگیر و عده‌ای از آنها را می‌کشند … ماجرای بحران موشکی که اتفاق می‌افتد و همۀ این‌ها برای دورۀ کندی است … وقایع دردناک بعدی که البته کندی مسئولیت این اشتباه بزرگ را هم می‌پذیرد البته دربارۀ انقلاب کوبا بحث‌های مفصل‌تری وجود دارد که در جلسات آینده می‌توانیم آن‌را ببینیم … برنامۀ مستقلی از مجموعۀ دوران به انقلاب کوبا پرداخته اگر نکتۀ دیگری از وقایع دهۀ شصت دارید می‌شنویم … واقعیت این است که دهۀ شصت یکی از دهه‌های پرالتهاب تاریخ آمریکاست به‌این دلیل که شدت اعتراضات در این دوره خیلی زیاد می‌شود به‌نحوی که تا به‌حال تجربۀ چنین موردی را تاریخ آمریکا نداشته یک سیستم مدیریتی اتخاذ می‌کند که اصطلاحاً به آن می‌گویند Opposition Management یا مدیریت جریان مخالف طبق این سیستم دولت ترجیح می‌دهد که مردم معترض یا حالا مثلاً جوان‌ها در این دهه را بیشتر به خودشان مشغول بکند تا به سیاست‌های دولت ورود مواد‌مخدر انواع سبک‌های موسیقی که در این دهه خیلی اوج می‌گیرند مثل سبک راک و انواع زیر‌شاخه‌های آن یک مدل سبک زندگی به‌اسم هیپی‌گری با انواع متعلقاتی که به خودش داشته مثل سبک پوشش، سبک زندگی، سبک خوراک و همۀ این چیزها در کل یک مجموعه‌ای را کنار هم‌دیگر شکل می‌داده که جوانی که در دهۀ شصت زندگی می‌کند بیشتر از آن‌که بخواهد فکر کند که چه اتفاقی دارد می‌افتد فکر کند به این‌که چطوری می‌تواند تغییر بدهد شرایط را بیشتر درگیر خودش و مشکلاتش بشود شاید بعضی از بینندگان این سؤال برایشان پیش بیاید که خب برای چی دولت باید با مردم خودش چنین کاری را بکند به‌نظر می‌رسد که جواب این است که خب خیلی وقت‌ها اهدافی که دولت‌ها دارند بسیار فراتر از آن است که بخواهد به مردم خودش فکر بکند گاهی وقت‌ها اهدافی وجود دارد که برای آن باید خیلی قربانی داد … و آمریکا برای تأمین اهداف استعماری خود در طول تاریخ نشان داد که هیچ ابایی ندارد که نفوذ خودش را هم قربانی کند ما می‌بینیم به‌مدلی از اعتراض‌های خود ویرانگر جوانان دلالت می‌شوند دانیم یعنی مثلاً به‌اسم این‌که معتاد می‌شوند و یا به موسیقی‌های خلاف آمد عادت جامعه توجه می‌کنند و یا به‌سمت ولنگاری اخلاقی می‌روند و یا موج انقلاب جنسی یا تغییراتی در ظاهر و پوششان می‌دهند یا هنجارهای جامعه را با ناهنجاری‌های خودشان به چالش می‌کشند در واقع دارند خود را ویران می‌کنند این چه مدل مبارزه‌ای است که در واقع خود‌ویرانگری ثمر آن است اما خب در دهۀ شصت اوج این مدل از شیوۀ مبارزه خودویرانگرایانه است در واقع ما الآن به بخش بسیار حساسی از تاریخ آمریکا می‌رسیم که می‌شود در مورد آن چندین برنامه رفت ولی فرصت ما محدود است قاعدتاً باید به یک پدیدۀ خیلی مهم برسیم به‌نام انقلاب اسلامی ایران در پایان دهۀ هفتاد سال هزار و نهصد و هفتاد و نه میلادی که به نظر می‌رسد معادلات قرن را وقوع انقلاب تغییر می‌دهد پیشاپیش خدمت بینندگان محترم برنامه اعلام می‌کنم که پنج قسمت از مجموعه برنامۀ دوران به‌مرور انقلاب‌اسلامی ایران اختصاص خواهد داشت که در جای خودش ان‌شاالله آن‌را تماشا خواهند کرد اما فعلاً وقوع انقلاب‌ اسلامی‌ ایران است که کارتر را در واقع به‌عنوان رئیس‌جمهور وقت آمریکا به‌چالش می‌کشد و شاید یکی از مهم‌ترین دلایلی که کارتر در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری رأی نمی‌آورد و این رقابت را به رونالد ریگان بازیگر می‌بازد این است که خب انقلاب ایران او را تحقیر‌کرده و ماجرای چهار صد و چهل و چهار روز گروگانگیری دیپلمات‌ها که نه جاسوسان آمریکایی در سفارت نمای آنها در تهران حیثیت کارتر را به‌باد داده این رئیس‌جمهور جدید آمریکا رونالد ریگان یک شومن واقعی است و اول رئیس‌جمهوری که دارد جنگ را به‌عنوان راه برون‌رفت از خیلی از مشکلات دوباره مطرح می‌کند میلیتاریسم آمریکایی دارد با او رواج پیدا می‌کند و ظاهراً لحن جدیدی را قرار است این آقای رییس‌جمهور بازیگر به سیاست‌های خارجی آمریکا ببخشد و تزریق کند از سیاست‌های دورۀ او برای ما می‌گویید و تعارض او با انقلاب اسلامی ایران … انقلاب ایران در انتهای دهۀ هفتاد به پیروزی می‌رسد با همۀ تلاش‌هایی که آمریکا برای سرکوبیش انجام می‌دهد و کارتر هم بعد از این‌که موفق نمی‌شود دیپلمات‌های آمریکایی را که به فعالیت‌های جاسوسی مشغول بودند نه از طریق مذاکره و نه از طریق حملۀ نظامی که در طبس انجام می‌دهد پس بگیرد جای خودش را به ریگان می‌دهد که تمام این دهه‌ را با طرح‌های میلیتاریسمی خودش دنبال می‌کند حملۀ ریگان به گرانادا و اشغالش حمله‌اش به لیبی حمله به لبنان دخالت در نیکاراگوئه و ساقط‌کردن هواپیمای مسافربری ایران در همین دهه اتفاق می‌افتد سیاست‌های اقتصادی ریگان بحران کسری بودجه در آمریکا را خیلی زیاد می‌کند به‌صورتی که کسری بودجۀ سال هزار و نهصد و هشتاد و دو صد و بیست و هفت میلیارد دلار هست و یک‌سال بعدش این عدد به دویست و هشت میلیارد دلار می‌رسد و رقم استقراض‌های دولت ریگان از همۀ ادوار قبلی خودش بیشتر بود برای همین با ارائۀ یک طرح میلیتاریستی به‌نام جنگ ستارگان و تلاش برای گرفتن بودجۀ این طرح که بر علیه کمونیسم شوروی طراحی شده بود تلاش می‌کند که مشکلات کسری بودجه خودش را حل کند بعد از این‌که در انتهای این دهه شوروی کمونیستی از هم می‌پاشد عملاً دیگر رقیبی برای آمریکا باقی نمی‌ماند ولی در واقع رقیبی قدرتمندتر در مقابل آمریکا قد علم کرده که به‌طور کلی باتمام زوایای فکری آمریکا و همۀ آن سیاست‌هایی که برای مقابله با آن دارد مغایرت دارد من خودم شخصاً در کلاردشت بودم پس از تفکر زیاد نقشه‌ای کشیدیم آن‌موقع که اگر فرمان قانونی پادشاه مشروطۀ ایران را دولت وقت اجرا نکند با ترک کشور مردم ایران را مختار به اتخاذ رویۀ مطابق میلشان بکنیم تلاش برای براندازی دولت قانونی ایران با کودتای بیست و هشت مرداد سی و دو و بازگرداندن شاه فراری از نخستین نمودهای رابطۀ ارباب و رعیتی میان آمریکا و ایران بود اما آمریکا برای آن‌که کسی نقش تأثیرگذارش در حکومت ایران را از یاد نبرد قانون کاپیتولاسیون و گرفتن حق توحش برای کارمندانش را که در ایران زندگی می‌کردند به تصویب مجلس ایران رساند پیش از فرار دوم و همیشگی محمدرضاشاه در دی پنجاه و هفت آمریکا ثروت‌های ملی ایران را غارت و برای حفظ حکومت دست‌نشاندۀ شاه تلاش‌های بی‌شائبه‌ای کرد طرف دیگر این معامله دویست‌میلیون دلاری برای شاه مردم بودند مردم ایران همراه امام‌خمینی شدند و بعد از پانزده‌سال مبارزۀ سیاسی و فرهنگی توانستند اغلب مهره‌های آمریکایی را از کشور بیرون کنند با پیروزی انقلاب اسلامی ایالات متحده دخالت‌‌هایش را در امور ایران از طریق لانۀ جاسوسی‌اش ادامه داد هرچند به‌حفظ ظاهر دیپلماتیک امید داشت با بالا‌رفتن دانشجویان از دیوارهای سفارت که هنوز ماجرای کشتار دانشجویان دانشگاه تهران را در شانزدهم آذر هزار و سیصد و سی و دو هنگام بازدید نیکسون از یاد نبرده بودند دیوار آرزوهای آمریکاییان نیز فروریخت آمریکا برای حفظ وجهۀ ابر‌قدرت دیکتاتورش تمام قوانین بین‌المللی را زیر پا گذاشت و وارد خاک ایران شد تا دیپلمات جاسوس‌های خود را آزاد کند اما شن‌ها به امر خدا آنها را پیش از رسیدن به تهران به خاک نشاندند وقایع پس از آن به‌قدری زیاد و سریع رخ می‌دهد که تنها می‌توان نامی از آنها برد مصادرۀ اموال ایران، کودتای نوژه، چراغ‌ِ سبز به صدام برای حمله به ایران، حمایت تسلیحاتی و اطلاعاتی از صدام در هشت‌سال جنگ تحمیلی، تأمین سلاح‌های شیمیایی عراق علیه ایران، حملۀ آمریکا به کشتی‌ها و سکوهای نفتی ایران، ساقط‌کردن هواپیمای مسافربری ایران، حمایت از سازمان منافقین حمایت از گروهک‌های تروریستی به‌ویژه در مرزهای ایران، ترور شخصیت‌های فکری نظام، ترور دانشمندان هسته‌ای ایران تحریم‌های علمی، تحریم‌های پزشکی و آزمایشگاهی رادارها و جنگ الکترونیک، تحریم‌های هسته‌ای، تحریم‌های اقتصادی، تحریم‌های تجاری، تهاجم فرهنگی و جنگ نرم علیه ملت ایران، ساخت فیلم‌های ضد‌ایرانی و ضد‌اسلامی تهدید مستمر ملت ایران به‌وسیلۀ راه‌اندازی صدها شبکۀ ماهواره‌ای، حملات سایبری مانند استاکس نت، حمایت آمریکا از هرگونه فتنه و اغتشاش در سال‌های هفتاد و هشت هشتاد و دو هشتاد و هشت و نود و شش و عهدشکنی‌های مکرر بین‌المللی آمریکا در دهه‌های اخیر به بیش از چهل کشور جهان حملۀ نظامی داشته است و دخالت‌های سیاسی او در امور کشورها از شماره خارج است در این میان ارتش ایالات متحده بیش از سی و دو پایگاه نظامی در اطراف ایران دارد به‌عبارت دیگر ایران بعد از پیروزی انقلاب بدون آن‌که از قدرت نظامی خود بهره ببرد توانسته در میان دولتمردان آمریکایی رعب و وحشت ایجاد کند خب رسیدیم به سؤال پایانی من و شاید مهم‌ترین سؤال در قسمت چهارم از برنامۀ انقلاب آمریکا و آن سؤال این است که بالاخره در یک جمع‌بندی کلی آمریکای قرن بیست و یکم میراث‌دار دویست و چهل و دو سال تاریخ از بیانیۀ استقلال تا امروز این ماجرا این دویست و چهل و دو سال تاریخی که تا این‌جا از آمریکا ما می‌بینیم پر از سیاست‌های متناقضی است که قاعدتاً باید چند بعدی آن‌ را نگاه کنیم تا متوجه شویم که چه اتفاقی افتاده است اگر بخواهیم بگوییم فقط انگیزه‌های اقتصادی و سیاسی بردارهای تصمیم آمریکا را تعیین کرده‌اند قاعدتاً این وافی به مقصود نخواهد بود قاعدتاً باید یادمان باشد که بانیان آمریکا ماسون بوده‌اند و این‌که این ماسون‌ها بالاخره به یک لژی تعلق دارند و این لژها یک برنامۀ جامع جهانی را جلو می‌برند که حالا یک‌جاهایی صراحتاً با نام نظم نوین جهانی از آن یاد می‌کنند انقلاب اسلامی ایران در چنین بستری اتفاق افتاده و حالا انگار حساب و کتاب آمریکا را به‌هم زده به‌همین دلیل هم می‌بینیم هم از الگوی دخالت مستقیم نظامی در طبس هم از الگوی کودتا قبل انقلاب و بعد از انقلاب برعلیه ایران هم از الگوی جنگ نرم و در واقع انقلاب رنگی بر علیه ایران دارند استفاده می‌کنند تفکر الحادی پدران بنیان‌گذار آمریکا یا همان ماسون‌های بنیان‌گذار الآن به‌نوعی می‌بینیم که با رسالت انقلاب اسلامی ایران و هویت جمهوری اسلامی ایران جمع‌پذیر نیست قاعدتاً فرجام ما با این ماجرای تغایر ایدئولوژیک چیست او تفکرش با نظام جمهوری اسلامی ایران مشکل دارد ما در واقع چه فرجامی را برای آمریکا پیش‌بینی می‌کنیم در پایان برنامۀ چهارم از انقلاب آمریکا و این‌که آمریکا چه‌گونه می‌خواهد در این مقطع از قرن بیست و یکم سیاست خارجی خودش را در جهان دو‌قطبی که خودش طراحی‌کرده و انقلاب اسلامی ایران را رقیب اصلی معرفی‌کرده می‌خواهد چه‌گونه راه برون‌رفت از این ماجرا را پیدا بکند … مهم‌ترین دشمن آمریکا خود آمریکاست چون آمریکا از نظام‌هایی هست که به‌لحاظ موقعیت جغرافیایی و هژمونی نظامی که در دنیا دارد مورد هجوم خارجی قرار نخواهد گرفت برای همین به‌نظر می‌آید که با همۀ تلاشی که آمریکا می‌کند برای دشمن‌تراشی بیرونی تلاشی هست که برای ایجاد فاصله و فرو‌پاشی درونی خودش انجام می‌دهد انقلابی که در پی یک نظام ماسونی شکل‌گرفته و اصلاً در حد نقشی که برای خودش در دنیا در نظر گرفته همگرایی درونی ندارد همان‌طور که ظرفیت تجزیه‌طلبی ایالت‌ها از همان سال‌های اول انقلاب وجود داشت الآن هم با آخرین انتخاباتی که برگزار کردند ایالت‌هایی هستند که تقاضای جدایی را دارند و رأی الکترال هم در این مسیر بسیار مورد هجمه واقع‌شده ماجراهایی مثل وال استریت نشان می‌دهد که آمریکا دارای گسل‌های خیلی جدی هست در اقتصاد خودش و همین الآن هم بدهکارترین دولت دنیا آمریکا هست همه‌ی این‌ها یک جمع‌بندی به ما می‌دهد که آمریکا مسیر رو به زوال خودش را دارد با سروصدایی که در وقایع دنیا ایجاد می‌کند پنهان می‌کند جرج واشنگتن در ابتدای تشکیل آمریکا گفته بود که ایالت‌های آمریکا مثل ریسمانی از شن به‌هم متصل‌اند این روزها به‌نظر می‌آید که با همۀ خون‌هایی که برای اتصال این دانه‌های شن ریخته‌شده فاصلۀ زیادی با گسست این دانه‌های شن از هم‌دیگر و پخش‌شدنشان در دنیا وجود ندارد … تشکر می‌کنم خیلی جمع‌بندی مفید و استراتژیکی بود آن هم از جانب سرکار که یادم هست قسمت اول برنامۀ انقلاب آمریکا را هم با حضور شما آغاز کرده بودیم و این‌که این ریسمان شن سرنوشت آمریکا در معرض وزیدن تند‌باد حوادث به شدت در معرض تهدید است و شاید هژمونی جهانی آمریکا موجب نشود که ما از بیرون متوجه این ضعف و فتور آمریکا از داخل بشویم ولی کسانی که در داخل آمریکا هستند صاحب‌نظرانی که منتقد سیاست‌های آمریکا هستند به‌همین امر مذعن هستند که آمریکا وضع خوبی ندارد و شاید روزهای پایانی خودش را از منظر تاریخی می‌گذراند تا حالا ارادۀ رب‌العالمین چه باشد تشکر می‌کنم برای ما وقت بیشتری نمانده از بینندگان محترم تشکر می‌کنم که بحث ما را دنبال کردند مطالب تکمیلی را که در فرصت برنامه ما نگنجید شامل متون پژوهشی و کلیپ‌های به‌نمایش در نیامده را در سایت برنامۀ dorantv دنبال کنید به اتفاق میهمانان محترم این برنامه از محضر شما خداحافظی می‌کنیم تا دورانی دیگر، خدا‌نگهدار پاپ اوربانوس دوم یک فتوایی می‌دهد و آغازگر جنگ‌های صلیبی می‌شود که حدود دویست‌سال هم طول می‌کشد و این‌جا یک‌سری از وحشی‌های اروپا و حالا اراذل و اوباششان حمله می‌کنند به‌سمت کشورهای مسلمان که غیر از مسلمانان خود مسیحی‌ها را هم سر راه می کشند و حالا کم‌کم جلو بریم می‌ببینیم که خیلی دلیل این جنگ‌ها آن دین یا مذهب نبوده اهداف دیگری داشتند و طی این دویست‌سال کشتار فضایی را تجربه می‌کنند مردم اروپایی که وقتی برمی‌گردند به کشورهای خودشان به‌ خیلی چیزها شک کردند و یک‌سری فرقه‌ها ایجاد می‌شود در عکس‌هایی که قدیم‌تر داشتیم حضرت مسیح و حضرت مریم دارای هاله‌های قدسی هستند حالا در دورۀ این‌ها نشانۀ این تغییرات تفکری این است که حضرت مسیح دیگر آن هالۀ قدسی را ندارد این یک نشانۀ بیرونی است و بعد از این ماجرا عصر روشنگری شروع می‌شود و یک تعداد زیادی از متفکرین از این لایه وارد می‌شوند که این‌ها به همه چیز شک می‌کنند اعتقادات مردم را خیلی زیر سؤال می‌برند

5 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمد
محمد
1 سال قبل

برنامه خیلی خوبی بود فقط حیف که تعداد قسمت ها کم بود و خیلی از مطالب بیان نشد یا سریع از آن ها گذر شد.