آنچه در ادامه میآید، نطق لویی آنتوان سن ژوست درباره محاکمه لویی شانزدهم در تاریخ ۱۳ نوامبر ۱۷۹۲ در مجلس است. این سخنرانی مربوط به دورهای است که لویی شانزدهم پس از آنکه قصد فرار را داشته، دستگیر شده و بحث محاکمه او در جریان است. در این ایام بحث اصلی کنوانسیون این بود که آیا کنوانسیون میتواند پادشاه را محاکمه کند و اگر میتواند به چه جرمی. قانون اساسی سال ۱۷۹۱ حکم به مصونیت لویی داده بود؛ حکمی که به معنای ناممکن بودن تعقیب قضایی وی بود. یکی از اولین سخنرانان در کنوانسیون، لویی آنتوان سن ژوست نماینده جوان و هوشمند ژاکوبن بود. او از آرای مونتسکیو و همچنین ژان ژاک روسو بهره گرفت تا از این دعوی دفاع کند که قانونگذاران مطابق قانون اساسی دارای حق و اقتدار سیاسی و اخلاقی محاکمه لویی شانزدهم هستند.
***
همشهریها، من این وظیفه را بر دوش میگیرم تا ثابت کنم میتوان پادشاه را محاکمه کرد… من اعلام میکنم که ما باید پادشاه را بهعنوان یک دشمن محاکمه کنیم و حتی بسیار فراتر از آن، با او بجنگیم. از آنجاکه وی دخالتی در قراردادی که همه مردم فرانسه را متحد کرده است نداشته، روند قضایی که باید درباره وی پی گرفته شود، در قانون مدنی وجود ندارد، بلکه در عوض در شمار قانون عمومی قرار میگیرد…
شاید روزی انسانهایی که بسیار از تعصباتی که ما امروزه درگیر آنها هستیم فاصله گرفته باشند -درست همانگونه که ما از تعصبات وحشیها رها شدهایم- از بربریت دورانی که محاکمه یک خودکامه را امری ممنوع و نهی شده اعلام میکند، حیران شوند. جایی که مردم برای محاکمه یک خودکامه، پیش از آنکه جنایتهای وی را مورد تحقیق قرار دهند، او را به رده همشهریها بالا کشیده و بیش از هر چیز نگران آن حرفهایی هستند که ممکن است درباره ایشان گفته شود تا آن وظیفهای که بر دوش ایشان قرار دارد. هنگامهای که مردی خطاکار که به طبقه ستمگران تعلق دارد –یعنی پایینترین طبقه بشریت- بدل به شهید [راهِ] افتخار شود.
روزی انسان از این حقیقت حیران خواهد شد که بشریت در قرن هجدهم بسیار عقبافتادهتر از دوران سزار بوده است. عقبافتادهتر از آن دورانی که خودکامه –وسط سنا- بدون هیچ آداب و تشریفاتی با ۳۰ ضربه خنجر کشته میشود و هیچ قانونی جز این نمیتواند آزادی روم را نجات دهد و حفظ کند. امروزه ما با احترام شرایط محاکمه مردی را فراهم میکنیم که خلقی را به قتل رسانده است، درست در همان حالی که دستان آدمکش وی –که در حین ارتکاب جرم بازداشت شده- غرق در خون است.
انسانهایی که قرار است لویی را محاکمه کنند، همانهایی هستند که باید جمهوری را ایجاد کنند. آنها که کمترین بهایی نمیدهند به اینکه پادشاه عادلانه مجازات شود، هیچگاه قادر به خلق جمهوری نخواهند بود. برای ما حساسیتهای ذهنی و شخصیتیمان مانع بزرگی است در راه آزادی. ما کاری میکنیم که تمامی خطاها جذابتر به نظر برسند و معمولاً حقیقت برای ما تنها همان فریفتن سلیقه و قضاوتمان است…
بنابراین باید دلاورانه به سوی هدفمان پیش برویم و اگر بهراستی آرزومند جمهوری هستیم، باید در نیل بدان جدی باشیم. ما درباره خویش سرسختانه به داوری میپردازیم و حتی به نظر من با خشونت قضاوت میکنیم. ما تنها به تلطیف و تعدیل انرژی مردم و آزادی میاندیشیم، در عین حالی که بهندرت دشمنان مشترک خویش را سرزنش و شماتت میکنیم و همه –خواه به علت ضعف و ناتوانی و خواه به سبب آنکه در کنار متهمان میایستیم- پیش از آنکه نخستین ضربه را وارد سازیم، چشم به دست دیگری دوختهایم. ما به دنبال آزادی هستیم، اما به بردگان یکدیگر بدل میشویم! در جستجوی [بازگشت به] طبیعت هستیم، اما درست همانند موجودات وحشی مجهز و مسلح زندگی میکنیم. آرزومند جمهوری، استقلال و وحدت هستیم، اما دستهدسته و متفرق شدهایم و با یک خودکامه با ملایمت و نرمی برخورد میکنیم…
به نظر میرسد ما در جستجوی [قسمی مجوز] قانونی هستیم تا بلکه اجازه دهد پادشاه را مجازات کنیم…
قرارداد اجتماعی چیزی است میان شهروندان و نه میان شهروندان و حکومت. هر قراردادی برای آنهایی که قرارداد مذکور محدودشان نکرده است، چیزی بیخود و بیمصرف خواهد بود. درنتیجه از آنجا که لویی خود در تصویب این قرارداد دخالت داشته است، ترتیبی داده است که قانون مدنی نمیتواند وی را مجازات کند. قرارداد مذکور چنان ستمگرانه است که مردم را محدود و مقید میکند، اما کاری به کار پادشاه ندارد. چنین قراردادی لاجرم پوچ و باطل است، زیرا هیچچیز نمیتواند به آنچه اخلاق و طبیعت تصویب و تجویز نکردهاند، مشروعیت ببخشد.
این دلایل باعث میشود تا شما لویی را نه به عنوان یک همشهری، که در مقام یک یاغی محاکمه کنید. اما فراسوی این دلایل، بر اساس کدامین حق او درخواست میکند تا با قانون مدنی وی را محاکمه کنیم؟ حقی که برآمده از التزام ما نسبت به وی است، حال آنکه آشکار است خود وی به تنها تعهد و التزامی که در قبال ما متعهد شده –یعنی حمایت و پشتیبانی از ما- خیانت کرده است؟ آیا این آخرین تلاش و دستاویز برای یک خودکامه نیست که خواستار محاکمه از طریق قوانینی شود که خود پیش از این نقضشان کرده است؟ همشهریها، اگر ما با محاکمه مدنی او موافقت کنیم –مطابق قوانین مدنی و همچون یک شهروند- آنگاه این وی خواهد بود که ما و مردم را محاکمه میکند.
از دید من راه میانهای در کار نیست. این مرد یا باید حکمرانی کند و یا اینکه بمیرد. او به شما ثابت خواهد کرد که همه آنچه وی انجام داده، تنها برای دفاع و حمایت از جایگاه و نهادی بوده است که به وی امانت سپرده شده بود. با بحث بر سر این مسأله نخواهید توانست او را به جایی برسانید که خویش را به سبب خباثت و سوءنیت نهاییش مورد ایراد و اتهام قرار دهد. او شما را وارد دور باطلی خواهد کرد که همین اتهامات شما علیه وی عامل خلق آن خواهد بود…
من از این هم فراتر میروم؛ قانون اساسی که یک پادشاه آن را پذیرفته باشد، نمیتواند شهروندان را مقید و متعهد به چیزی کند. شهروندان حتی پیش از آنکه او مرتکب جرمی شود، حق دارند که وی را نفی بلد کرده و به تبعید برانند. محاکمه یک پادشاه در مقام شهروند… آیندگانی را که بدون غرض و تعصب به ماجرا مینگرند، مبهوت خواهد کرد. محاکمه کردن به معنای اعمال و به کار بستن قانون است. آیا قانونی وجود دارد که با عدالت میانهای داشته باشد و کماکان میان نوع بشر و پادشاهان مشترک باشد؟ لویی چه وجه مشترکی با مردمی دارد که باید با وی، حتی پس از آنکه بدانان خیانت ورزید، بهخوبی رفتار کنند؟…
«غیرممکن است [بتوان] معصومانه سلطنت کرد.»[۱] بلاهت موجود در این گزاره بیاندازه آشکار است. همه شاهان یاغی و غاصبند. آیا خود اینان با کسانی که در پی تسخیر و تصرف اقتدارشان باشند، بهگونهای متفاوت رفتار میکنند؟ آیا خاطره کرامول را به محاکمه نکشیدند؟ و بیشک کرامول به هیچوجه غاصبتر از چارلز نبود. هرگاه مردمی چنان ضعیف باشند که به یوغ عبودیت خودکامه گردن نهند، سلطه و سروری حق اولین کسی است که گام پیش میگذارد. اما این مسأله موجب هیچگونه تقدس و مشروعیتی برای کسی نسبت به دیگران نمیشود. اینها ملاحظاتی است که مردمی بخشنده و جمهوریخواه نباید وقتی پادشاهی را محاکمه میکنند، از یاد ببرند.
به شما گفته میشود که باید مردم رأی و قضاوت نهایی را تائید و تصویب کنند. اگر چنین است، چرا خود مردم نمیتوانند قضاوت کرده و حکم صادر کنند؟ اگر ما ضعف چنین ایدههایی را درنیابیم، هر نوع حکومتی که به وجود آوریم، ما را به بردگان خویش بدل خواهد کرد. هیچگاه حاکم و یا مقامات عالیه در جایگاه خویش قرار نخواهند گرفت و برای مردم نیز هیچ ضمانتی در مقابل جور و ستم وجود نخواهد داشت. همشهریها، محکمهای که باید لویی را محاکمه کند، یک دادگاه عادی قضایی نخواهد بود…
این مجلس… این مردم است… و این شما هستید که او را محاکمه میکنید و قوانینی که باید ما را هدایت کند، چیزی جز حقوق شهروندی نخواهد بود. از آنجا که شاکیان و طراحان اتهام علیه پادشاه –که یک شهروند فرض میشود- نمیتوانند وی را محاکمه کنند، بنابراین دادگاه مدنی برای لویی ناعادلانه است. لویی در میان ما یک بیگانه است. لویی حتی پیش از ارتکاب جرم نیز یک شهروند نبوده است؛ او [طبق قانون] نمیتوانست رأی داد و سلاح حمل کند. او امروز و پس از ارتکاب جرائمش حتی کمتر [از سابق] شهروند است.
[با این اوصاف] شما به واسطه کدامین سوء استفاده از عدالت او را تبدیل به شهروند میکنید تا محاکمهاش کنید؟ معمولاً به محض آنکه انسانی مجرم تشخیص داده شد، او عرصه حکومت و سیاست را ترک میگوید، اما درست بر خلاف این، لویی به واسطه ارتکاب جرم وارد آن عرصه میشود. من حتی از این فراتر میروم… اگر شما پادشاه را یک شهروند اعلام کنید، او از چنگتان خواهد گریخت. آنگاه میخواهید به کدامیک از تعهدات وی در وضعیت کنونی امور اعتماد کنید؟
من تا ابد با این امر مخالفت خواهم کرد که روحیهای که با آن پادشاه محاکمه میشود، همان روحیهای است که جمهوری را تأسیس میکند. نظریه پشتوانه رأی و قضاوت شما همانی است که پشتوانه مقام و جایگاه عمومی شما است و محک فلسفه شما در صدور این رأی همان ملاک آزادی شما در قانون اساسی خواهد بود…
شما هیچگاه شاهد این نخواهید بود که اراده شخصی من در مقابل اراده عمومی قرار گیرد. من آن چیزی را آرزو خواهم داشت که مردم فرانسه و اکثریت نمایندگان آرزو دارند. اما از آنجا که اراده شخصی من دلمشغول بخشی از قانون است که هنوز باید نوشته شود، من عقاید و آرای خویش را بهصراحت تمام با شما در میان میگذارم…
بنابراین در نهایت این شما هستید که باید تصمیم بگیرید آیا لویی دشمن مردم فرانسه است [و یا نه]؟ آیا او یک بیگانه محسوب میشود [و یا نه]؟ اگر اکثریت شما تصمیم بگیرید که او را تبرئه کنید، آنگاه این مردم فرانسهاند که باید این رأی را تصویب کنند، زیرا اگر هیچگونه کنشی از سوی مردم حاکم نمیتواند حقیقتاً یک شهروند منفرد را وادار به بخشایش پادشاه کند، قطعاً تصمیم و رأی مقامات عالیه نیز نمیتواند حاکم راستین امور [یعنی مردم] را به چنین کاری وادار سازد.
منبع: ترور علیه تروریسم: آزادی یا مرگ در انقلاب فرانسه/ سوفی وانیچ/ ترجمه فؤاد حبیبی/ نشر نی/ ۱۳۹۷
[۱] اشاره به جملهای است که سلطنتطلبان عنوان میکنند. بدین منظور که درست است که پادشاه سایه خدا روی زمین است، ولی بالاخره انسان بوده و ناگزیر در امر سلزنت خطاهایی نیز پیش میآید و نمیتوان به خاطر چنین خطاهایی به جایگاه پادشاه خدشه وارد کرد.
سلام
خدا قوت
من اتفاقی با برنامه شما اشنا شدم و تمام قسمت ها را دانلود کرده و به مرور می بینم
کار نویی است و بسیار جای تقدیر دارد اما ضعف های زیر را بازتاب می دهم تا رفع شود
۱- ارائه در هر پژوهشی مهمترین قسمت آن است که گروه ارایه انقلاب فرانسه ضعیف ترین آن است تا این مرحله که دیدم چون اصلا انسجام و یکپارچگی بیان ندارند مدام دکتر سعی می کند که سر خط نگه دارد و هل بدهد به ارایه دهندگان بی حال و بی رمق!!!!!!!!!!!!!!!!
۲- صفحه اصلی سایت امکان ارایه نظر ندارد
۳- هیچ اثری از بازخورد نظرات در سایت نیست که تحلیل کلام مخاطب باشد
۴- سایت که مدام در برنامه به آن اشاره می شود بیشتر به وبلاگی که به خوبی مخزن قسمت های قبلی شده تبدیل شده و اساسا مشخصه های یک سایت مثل تماس با ما، بازتاب نظرات و ……………… ندارد
۵- ای کاش یک جلسه اول برای تبیین ماسون و فراماسونری می گذاشتید، اساسا هر سناریوی ابتدا بازیگران را معرف می کند بعد داستان را تعریف می کند!!!!!!!!!!!!
در ضمن آماده همکاری ام
واقعا ممنون به خاطر اطلاعات مفیدی که در اختیار مخاطبانتان قرار دادید. من تا قبل از برنامه شما تا حد محدودی تنها با شخصیت روبسپیر آشنایی داشتم اما بعد از برنامه شما مشتاق شدم درباره این مرد “فساد ناپذیر” و دستیار فساد ناپذیر او یعنی لویی آنتوان دو سنت ژوست بیشتر تحقیق کنم و واقعا تحت تاثیر این دو شخصیت انقلابی و ضد فساد قرار گرفتم. واقعا از شما سپاسگزارم که مرا با چنین شخصیت های بزرگی آشنا نمودید.