در قرون ابتدایی هزاره دوم میلادی و بهویژه در دوران پس از جنگهای صلیبی، شاهد رشد و توسعه شهرهای در اروپا هستیم، در اینجا مروری اجمالی بر این مسأله خواهیم داشت از زبان نهرو که در نامه ۶۴ام از کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» به آن پرداخته است.
***
تاریخ نامه: ۲۱ ژوئن ۱۹۳۲
«دوران جنگهای صلیبی در اروپا دوران رواج اعتقاد و ایمان و تمایلات مذهبی بود و مردم میکوشیدند که از دشواری و ناگواری زندگی روزانهشان به دامان این اعتقادات وامیدهای مذهبی پناهنده شوند. در آن دوران علوم رواج نداشت. دانش و آموزش و سواد بسیار محدود بود، زیرا اعتقاد مذهبی با علم و دانش زیاد سازگاری ندارد. علم و دانش مردم را به تفکر وادار میسازد. درصورتیکه تردید و سؤال و تحقیق و پرسوجو برای اعتقاد مذهبی همراهان خوب و مناسبی نیستند. راه علم و دانش راه تحقیق و تردید و آزمایش است که با راه اعتقاد و ایمان که قبول بیچونوچرا است، تفاوت دارد. بعداً خواهیم دید که چگونه این اعتقاد مذهبی ضعیف شد و شک و تردید علمی افزایش یافت.
در آن زمان که ما اکنون مطالعه میکنیم، هنوز اعتقاد مذهبی رواج فراوان داشت و کلیسای رم در رأس مؤمنان مسیحی بود و اغلب از آنها بهرهکشی و استثمار میکرد. هزاران هزار از این «مؤمنان» برای جنگهای صلیبی به فلسطین فرستاده شدند و هرگز بازنگشتند. پاپ حتی بر ضد مردم با دستههای مردمی که در اروپا مطیع مطلق و بیچونوچرای او نبودند و در هر کار از او اطاعت نمیکردند جنگ و جهاد اعلام کرد. پاپها و کلیسا با این اعتقاد مردم حتی به معامله میپرداختند و اغلب «معافیت» از گناه و «بخشایش» گناهان را میفروختند. «معافیت» اجازهای بود که برای اجرا نکردن بعضی از قوانین کلیسا صادر میگشت و طبق آن موافقت میشد قوانین و مقرراتی که خود کلیسا وضع کرده و به وجود آورده بود، در موارد خاصی رعایت نشود و به کار نرود. بدیهی است وقتی چنین اجازهای داده شود، اینچنین قوانین نمیتوانند تا مدت درازی محترم بمانند.
بخشایش حتی از معافیت هم بدتر بود. بنابر عقیده کلیسای مسیحی رم، روح هر کس بعد از مرگش به یک دنیای «برزخ» میرود که مقامی در فاصله بهشت و دوزخ میباشد و روح در دنیای برزخ به خاطر گناهانی که در این دنیای خاکی مرتکب شده رنج خواهد کشید تا بهاصطلاح پاک و تصفیه شود و بعد از آن بتواند به بهشت برود. پاپ به مردم وعده داد که در مقابل پرداخت مبالغی پول میتوانند کاری بکنند که پس از مرگ روحشان به دنیای برزخ نرود و مستقیماً به بهشت وارد گردد.
به اینترتیب بود که اعتقاد مردم سادهدل و باایمان مورد بهرهکشی کلیسا قرار میگرفت و حتی از جنایات و چیزهایی که همهکس آن را گناه میشمرد، پولی جمع میگشت. عمل فروش بخشایش کمی بعد از جنگهای صلیبی آغاز شد و بر سر آن هیاهوی عظیمی راه افتاد و یکی از دلایلی بود که عده بسیاری از مردم از کلیسای مسیحی رم روگردان شدند و به مخالفت با آن پرداختند.
واقعاً عجیب است که چگونه مردمان سادهدل و خوشاعتقاد با چنین وضعی میسازند و این قبیل چیزها را میپذیرند. به خاطر همین اعتقاد مردم ساده و خوشباوری آنها است که مذهب در بسیاری از کشورها یکی از پرسودترین کسبوکارها شده است.
[…]
…ملاحظه میشود که این اعتقاد مذهبی در آن زمان یک شکل خلاق و آفریننده پیدا کرده است. قرون یازدهم و دوازدهم دوران ساختمانهای عظیم و بزرگ بود و کلیسا و کاتدرالهای پرعظمتی در سراسر نواحی اروپای غربی ساخته شد.
یک نوع معماری جدید به این مناسبت رشد و تکامل یافت که پیش از آن هرگز در اروپا دیده نشده بود. به وسیله پیدا کردن راهحلهای ذکاوتمندانه در معماری، سنگینی و فشار طاقها و سقفهای سنگین به پشتیبانهای بزرگی که در خارج از عبارت و ساختمان اصلی بود، منتقل میگشت و در داخل فقط ستونهای ظریف و کشیده طاقهای بلند و بسیار مرتفع را نگاه میداشتند که حیرت و شگفتی را برمیانگیخت. این عمل به خاطر به کار بردن طاقهای جناقی ممکن گردید که از روش معماری عربها اقتباس شده بود.
در روی تمام ساختمان هم برجهای بسیار مرتفع بود که با پلههای مارپیچی به سوی آسمان بالا میرفت. این معماری که در اروپا تکامل یافت به نام سبک «گوتیک» نامیده میشود. بناهای این سبک بسیار عالی و زیبا بود و چنین به نظر میرسد که اعتقادات و تمایلات عالی و بلندپروازی مذهبی آن زمان را منعکس میسازند. فقط معماران و صنعتگرانی که عاشق کار خودشان باشند و بتوانند با معاضدت کامل به همکاری با یکدیگر بپردازند، میتوانند یک چنین ساختمانهای عالی و پرشکوهی بسازند و به وجود آورند.
این توسعه و تکامل سبک گوتیک در اروپای غربی چیز حیرتانگیزی است. در میان آشفتگی و هرجومرج و ناامنی و جهل و تعصب، بناهایی به این زیبایی و ظرافت به وجود آمده است که گویی همچون دعا و ستایشی است که به سوی آسمانها بالا میرود.
در فرانسه و شمال ایتالیا و آلمان و انگلستان کلیساها و کاتدرالهای گوتیک تقریباً همزمان یکدیگر ساخته شدند. هیچکس بهدرستی نمیداند که این ساختمانها چگونه آغاز گشتند. هیچکس از نام معماران و سازندگان آنها خبر ندارد. چنین به نظر میرسد که آنها بیش از آنکه معرف کار و نبوغ یک نفر و یک فرد باشند، مخلوق اراده و کار مشترک مردم به طور کلی میباشند.
یکی از چیزهای تازه دیگر که در آن زمان پیدا شد، به کار رفتن شیشههای رنگین در و پنجرههای کلیساها و کاتدرال ها بود که با ترکیب رنگهای مختلف آنها نقوشی زیبا به وجود میآمد. در واقع این شیشهها نقاشیهای ظریف و زیبایی با رنگهای دلکش بودند که در مقابل پنجرهها قرار داشتند و در اثر نوری که از ورای آنها به داخل میتابید بر شکوه و عظمت الهامانگیزی که اثر خود ساختمان بود، افزوده میگشت.
در یکی از نامههایی که اخیراً برایت نوشتم، اروپا را با آسیا مقایسه کردم. در آن نامه دیدیم که در آن زمان آسیا خیلی از اروپا متمدنتر و بافرهنگتر بود. معهذا در هند آثار خلاق و نشانههای آفرینش فراوان وجود نداشت و برایت گفتم که آفرینش و خلاقیت نشانه حیات و زندگی است.
این کلیساها و کاتدرال های گوتیک که در اروپای نیمه متمدن آن زمان به وجود آمدند، نشان میدهند که در آنجا زندگی و حیات وجود داشت. با وجود مشکلاتی که ناامنی و آشفتگی و عقبماندگی تمدن مظاهر آن است، این نیروی حیاتی بیرون میزد و روشهایی برای نمایاندن خود پیدا میکرد. ساختمانهای گوتیک اروپا یکی از همین تظاهرات و نمایشی از نیمه پنهان حیات و زندگی است. بعداً خواهیم دید که همین نیروی تازه و خلاق در نقاشی، در مجسمهسازی و در میل و علاقه به حوادث و ماجراهای بزرگ نیز جلوهگری میکند.
[…]
دوران اعتقاد و ایمان کمکم رو به انحطاط نهاد و با انحلال آن دوران ساختمان کلیساها و کاتدرالهای بزرگ هم سپری شد. افکار انسان به راهها و چیزهای دیگر متوجه گشت و مردم بیشتر فکر کسبوکار و دادوستد و زندگی شهری خود افتادند و به جای کاتدرالها، ساختن تالارها و سالنهای شهرها آغاز گشت.
بدین قرار میبینیم که از اوایل قرن پانزدهم تالارهای شهرداری یا سالنهای بزرگ اصناف با سبک گوتیک در نواحی شمالی و غربی اروپا در همهجا ساخته میشدند. در لندن عمارت پارلمان یک ساختمان گوتیک است، اما نمیدانم که چه وقت ساخته شده است. تصور میکنم که ساختمان اصلی گوتیک آن آتشگرفته و نابود شده است و بعداً در جای آن یک ساختمان دیگر بازهم باهمان سبک گوتیک ساختهشده است.
این کاتدرال های بزرگ گوتیک که در قرون یازدهم و دوازدهم میلادی ساخته شدند، همه در شهرها قرار داشتند. شهرهای قدیمی کوچک رشد کرده بودند و به صورت شهرهای تازهای توسعه یافته بودند. در سراسر اروپا تغییراتی حاصل میشد و در همهجا زندگی شهرها در حال رشد و تکامل بود.
بدیهی است در دوران باستانی و زمان رم قدیم شهرهای بزرگی در تمام سواحل دریای مدیترانه وجود داشت، اما با سقوط رم و زوال تمدن باستانی یونانی و رمی، آن شهرها نیز رو به انحطاط نهادند. جز قسطنطنیه تقریباً در سراسر اروپا هیچ شهر بزرگ دیگری وجود نداشت، البته صرف نظر از اسپانیا که عربها در آنجا حکومت میکردند.
در آسیا، در هند و در چین و در دنیای عرب، در این زمان شهرهای بسیار بزرگی در حال رونق و عظمت بودند. اما در اروپا شهرهای بزرگی نبود، انگار شهرها با تمدن و فرهنگ پیوند دارند و با هم تکامل مییابند و در اروپا هم تا مدت درازی پس از زوال حکومت رم نه شهر بزرگی وجود داشت و نه تمدن و فرهنگی.
اما اکنون یک بار دیگر زندگی شهری احیاء شده بود و جان میگرفت و مخصوصاً در ایتالیا شهرهای تازه رشد پیدا میکرد. این شهرها همچون خاری در چشم امپراتوران امپراتوری مقدس رم بودند. زیرا حاضر نمیشدند که بعضی از آزادیها را که برای خودشان داشتند، از دست بدهند. این شهرها در ایتالیا و جاهای دیگر مظاهر رشد طبقات بازرگان و «بورژوازی» یا طبقات متوسط بودند.
شهر ونیز در مشرق ایتالیا که بر دریای آدریاتیک تسلط و آقایی داشت، به صورت یک جمهوری آزاد درآمد. گفته میشود ونیز که هماکنون نیز شهر زیبایی است و دریا در پیچوخم کانالهای آن رفتوآمد دارد، پیش از آنکه در آنجا شهری ساخته شود، یک سرزمین باتلاقی بود.
وقتیکه «آتیلا» رئیس معروف هونها به «آکیلیا» هجوم آورد و آنجا را غرق آتش و خون ساخت، عدهای از مردم توانستند فرار کنند و به باتلاقهای ونیز پناهنده شوند. آنها در آنجا شهر ونیز را برای خودشان ساختند و چون موقعیتی داشت که میان امپراتوری رم شرقی و رم غربی واقع شده بود، توانستند آزاد بمانند. بعد دادوستد و بازرگانی با هند و با مشرق آغاز گشت و با خود ثروت فراوانی همراه آورد و به این ترتیب ونیز برای خود یک نیروی دریایی به وجود آورد و یک قدرت دریایی شد. این دولت یک جمهوری بود و رئیس آن «داج» نامیده میشد. این جمهوری تا وقتیکه ناپلئون به صورت یک فاتح در سال ۱۷۹۷ به آن شهر وارد گشت، دوام کرد. گفته میشود که «داج» ونیز در آن زمان که مردی بسیار پیر بود، در همان روز درگذشت و او آخرین «داج» ونیز بود.
در سمت دیگر ایتالیا شهر «جنوا» (ژن) قرار داشت که آن شهر نیز یک مرکز عمده بازرگانی و دادوستد بود و نیروی دریایی مهمی داشت و رقیب و نیز به شمار میرفت، در خود ایتالیا و در میان دو شهر ونیز و جنوا شهر دانشگاهی «بولونیا» و شهرهای «پیزا و ورونا» و «فلورانس» قرار داشتند. فلورانس به زودی عده زیادی هنرمندان بزرگی به وجود آورد که در دوران حکومت خاندان مدیسی با درخشش بسیاری جلوه میکردند. شهر میلان نیز در شمال ایتالیا یک مرکز صنعتی شده بود و در جنوب ایتالیا هم شهر ناپل رشد و تکامل مییافت.
در فرانسه شهر پاریس که «هوگ کاپه» آن را پایتخت خود قرارداده بود با رشد حکومت فرانسه تعامل و توسعه پیدا میکرد. پاریس همیشه مرکز حساس و قلب واقعی فرانسه بوده است. پایتختهای دیگری هم در کشورهای دیگر بودهاند و هستند، اما در طی ۱۰۰۰سال اخیر هرگز هیچ پایتختی آنقدر که پاریس بر فرانسه تسلط و تفوق داشته است، بر کشور خود تسلط و برتری نداشته است.
شهرهای دیگر که در فرانسه اهمیت پیدا کردند شهرهای لیون» و «مارسی» (که یک بندر بسیار قدیمی بود) و «اورلئان» و «بردو» و «بولونی» بودند.
در آلمان هم مانند ایتالیا رشد شهرهای آزاد مخصوصاً در قرون سیزدهم و چهاردهم بسیار پراهمیت و قابل تذکر است. در این شهرها جمعیت زیاد میشد و به همان نسبت که قدرت و ثروتشان افزایش مییافت، جسورتر میشدند و با اشراف فئودال به مبارزه میپرداختند. امپراتور امپراتوری مقدس رم که آلمانی بود، اغلب از آن جهت که میخواست اشراف فئودال را ضعیف سازد، این شهرها را تقویت میکرد. این شهرها انجمنها و اتحادیههای بازرگانی بزرگی برای دفاع از خودشان تشکیل میدادند و گاهی اوقات این انجمنها یا اصناف که «کنفدراسیون» نامیده میشدند عملاً به جنگ بر ضد اتحادیههای اشراف میپرداختند. هامبورگ، برمن، کلنی، فرانکفورت، مونیخ، دانتزیگ، نورمبرگ و بر سلو، بعضی از این شهرها بودند که رشد و تکامل مییافتند.
در «ندرلاند» (که اکنون با اسامی هلند و بلژیک معروف هستند) شهرهای «آنتورپ» و «بروگ» و «گنت» شهرها و مراکز بازرگانی بودند که دادوستد در آنها رونق و توسعه مییافت.
در انگلستان طبعاً «لندن» اهمیت و اعتبار بیشتر داشت، اما در آن زمان به هیچ وجه نمیتوانست ازنظر ثروت و دادوستد با شهرهای روی قاره اروپا رقابت و برابری کند. دو دانشگاه «آکسفورد» و «کمبریج» در آن زمان به صورت مراکز علم و دانش تکامل مییافتند.
در مشرق اروپا شهر «وین» که یکی از قدیمیترین شهرهای اروپا است، در حال رشد بود و در روسیه هم شهرهای «مسکو» و «کیف» و «نوگورود» در توسعه و تکامل بودند.
این شهرهای تازه یا اکثر آنها را باید با شهرهای امپراتوری و پادشاهی دوران باستانی فرق گذاشت. اهمیت این شهرهای اروپایی که در حال رشد و تکامل بودند، به وجود هیچ امپراتور یا پادشاهی بستگی نداشت، بلکه به خاطر این بود که این شهرها زمام بازرگانی و دادوستد را در دست داشتند. به این جهت قدرت آنها هم به وجود اشراف و اطرافیان شاه مربوط نبود، بلکه به طبقات بازرگانان مربوط میشد. این شهرها مراکز بازرگانی بودند و به این جهت توسعه و رشد این شهرها به معنی توسعه و رشد «بورژوازی» بود.
این طبقه «بورژوازی» به طوریکه بعد خواهیم دید، قدرتش دائماً افزایش و تکامل یافت تا اینکه قدرت پادشاه و اشراف را مورد تهدید قرار داد و عاقبت هم قدرت آنها را واژگون ساخت و در دست خود گرفت. اما این تغییر و این وضع مدتها بعد از دورانی که ما اکنون مشغول مطالعه آن هستیم، روی نمود و فرارسید.
به طوریکه کمی بالاتر برایت گفتم، وجود شهرها و رونق تمدن اغلب با هم بستگی دارد و با هم تکامل مییابند. با تکامل و توسعه شهرها دانش و فرهنگ هم رشد پیدا میکند و روح آزادی نیز تکامل مییابد. مردمی که در نواحی روستایی زندگی میکنند، پراکنده و جدا از هم به سر میبرند و اغلب بسیار خرافاتی هستند. چنین به نظر میرسد که آنها همیشه دستخوش عناصر طبیعی هستند. آنها ناچارند بهسختی کار کنند و آسایش کمی دارند و جرأت نمیکنند که از فرمان مالکان و اربابان خود سرپیچی کنند. در صورتی که در شهرها مردم بسیاری با هم زندگی میکنند و میتوانند زندگی متمدنتری داشته باشند و بیشتر به دانش و مباحثه و گفتگو و انتقاد و تفکر بپردازند.
بدین قرار است که تدریجاً روح آزادی هم در برابر تحکم و تسلط سیاسی که مظاهر آن اربابان و مالکان و اشراف فئودالی بودند و هم در برابر تحکم و استبداد روحی که کلیسا و مذهب مظهر آن بود، رشد پیدا میکرد. دوران اعتقاد و ایمان رو به انحطاط نهاد و شک و تردید آغاز گردید. دیگر قدرت پاپ و کلیسا کورکورانه و بیچونوچرا مورد قبول واقع نمیشد. دیدیم امپراتور فردریک دوم با پاپ چگونه رفتار کرد و در آینده خواهیم دید که چگونه روح عدم اعتماد و نافرمانی رشد بیشتری هم پیدا میکند.
از قرن دوازدهم به بعد علم و دانش نیز احیاء گردید و جان تازهای گرفت. در اروپا زبان لاتینی زبان مشترک علم و دانش بود. مردانی که در جستجوی علم بودند، از دانشگاهی به دانشگاه دیگر سفر میکردند. «دانته آلیگیری» شاعر بزرگ ایتالیایی در سال ۱۲۶۵ متولد شد. «پترارک» یک شاعر بزرگ دیگر ایتالیا در سال ۱۳۰۴ به دنیا آمد. کمی بعد «چوسر» یکی از نخستین شاعران انگلیسی در انگلستان شهرت یافت.
اما جالبتر از احیای دانش و آموزش، آغاز و شروع روح علمی بود که هر چند هنوز خیلی ضعیف بود، اما در سالهای بعد در اروپا رشد و توسعه فراوان پیدا کرد. به خاطر داری که برایت گفتم عربها چنین روحی داشتند و تا اندازهای بر اساس این روح و این طرز تفکر علمی خود کار میکردند، اما در اروپا در دوران قرون وسطی برای یک چنین روحی که خواهان تحقیق و کنجکاوی و آزمایش و کشف حقیقت است، زندگی دشوار و غیرممکن بود. کلیسا و مذهب چنین چیزی را تحمل نمیکرد. معهذا باوجود مخالفت کلیسا چنین روحی در اروپا آغاز شده و نمایان گردید.
یکی از نخستین کسانی که در آن زمان یک چنین روح علمی در تحقیقی داشت، یک نفر انگلیسی به نام «راجر بیکن» بود که در قرن سیزدهم در آکسفورد زندگی میکرد.»
منبع: نگاهی به تاریخ جهان، نوشته جواهر لعل نهرو، ترجمه محمود توضلی، انتشارات امیرکبیر، جلد اول.