بدون شک یکی از مهمترین وقایع تاریخی قرون میانه، جنگهای صلیبی است. در این مطلب جهت مروری کوتاه بر تاریخ این جنگها، نامه ۶۲ام نهرو به دخترش در کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» را آمده که در آن این جنگها اجمالاً مورد بررسی قرار گرفته است.
***
تاریخ نامه: ۱۹ ژوئن ۱۹۳۲
«در یکی از نامههای اخیرم برایت نوشتم که پاپ و شورای کلیسای مسیحی رم یک جهاد مذهبی و جنگ مقدس بر ضد مسلمانان و برای نجات و آزادی شهر بیتالمقدس اعلام کردند. نیروی روزافزون ترکهای سلجوقی تمام اروپا و مخصوصاً دولت مسیحی قسطنطنیه را که در معرض خطر و تهدید مستقیم آنها قرار داشت به وحشت افکنده بود. داستانهای بدرفتاری ترکها با زوار مسیحی که به بیتالمقدس و فلسطین میرفتند، مردم اروپا را تحریک میکرد و به خشم میآورد. بدین قرار جهاد و جنگ مقدس مسیحیان اعلام گشت و پاپ و کلیسای مسیحیت از تمام مسیحیان اروپا دعوت کردند که برای کمک به آن شهر مقدس اقدام کنند.
به این ترتیب بود که در سال ۱۰۹۵ میلادی جنگهای صلیبی آغاز گشت و مدتی بیش از ۱۵۰ سال میان مسیحیت و اسلام و میان صلیب و هلال مبارزه و کشمکش ادامه داشت. در فاصله جنگها دورانهای ممتد استراحت پیش میآمد، اما تقریباً همیشه حالت جنگ وجود داشت و امواج پشت سر هم مسیحیان اروپایی برای جنگیدن و بیشترشان برای مردن در سرزمین مقدس، میآمدند.
این نبردها و پیکارهای طولانی هیچ نتیجه مادی برای صلیبیها به بار نیاورد. شهر بیتالمقدس مدت کوتاهی به دست آنها افتاد، اما چندی بعد ترکها آن را پس گرفتند و باز همچنان در دست ایشان باقی ماند. از مهمترین نتیجه جنگهای صلیبی آن بود که برای میلیونها نفر مسیحی و مسلمان مرگ و مصیبت و بینوایی را به همراه آورد و سرزمینهای آسیای صغیر و فلسطین با خون آدمی آبیاری گشت.
اکنون ببینیم وضع امپراتوری بغداد در آن زمان چگونه بود؟
عباسیان همچنان در رأس این حکومت قرار داشتند. آنها به ظاهر خلیفه و امیرالمؤمنین بودند، اما در واقع آنها فقط رئیس اسمی بودند و قدرتی نداشتند. سابقاً دیدیم که چگونه امپراتوری عظیم ایشان تجزیه شد و به تدریج فرمانداران نواحی مختلف آن خویش را مستقل ساختند. محمود غزنوی که بارها به هند حمله برد یک فرمانروای مقتدر بود که هر چند به ظاهر مطیع خلیفه بود، اما اگر خلیفه موافق میلش رفتار نمیکرد خود او را هم تهدید میکرد. حتی در خود بغداد هم ترکها ارباب و حکمران واقعی بودند.
سپس یک شاخه دیگر از ترکها که سلجوقیان نام داشتند روی کارآمدند و به زودی قدرت خود را مستقر ساخته و پیروزمندانه تا پشت دروازههای شهر قسطنطنیه منبسط گشتند. اما خلیفه عباسی هنوز هم به ظاهر خلیفه بود و مقام خلافت خود را حفظ میکرد، منتها هیچ قدرت سیاسی نداشت. خلیفه بود که به رؤسای سلجوقی لقب و عنوان «سلطان» را اعطا میکرد، اما در واقع حکومت هم به عهده این سلطان بود. بدین ترتیب صلیبیها ناچار بودند با سلاطین سلجوقی و جانشینان ایشان بجنگند و مستقیماً با خلیفهها سروکاری نداشتند.
در اروپا جنگهای صلیبی فکر «جامعه مسیحیت، را تقویت کرد و افزایش داد و کلمه «مسیحیت» در مقابل تمام غیرمسیحیان قرار گرفت. در آن موقع در تمام اروپا فقط یک فکر و یک هدف مشترک وجود داشت و آن هم آزاد ساختن «سرزمین مقدس» از دست بهاصطلاح کافران بود. این فکر مشترک مردم را از شور و شوق سرشار میساخت و بسیاری اشخاص خانه و خانمان خود را به خاطر منظور و هدف بزرگ خویش رها کردند و راه جنگ پیش گرفتند. بسیاری از ایشان نیات عالی و نجیبانه داشتند. خیلیها مجذوب وعده پاپ شده بودند که گفته بود کسانی که در این جنگها شرکت کنند، تمام گناهانشان بخشوده خواهد شد.
صرف نظر از این جهات، دلایل دیگری هم برای جنگهای صلیبی وجود داشت. کلیسای رم میخواست یکباره اولویت و ریاست خود را بر قسطنطنیه مسلم سازد. لابد به خاطر داری که کلیسای قسطنطنیه با کلیسای رم اختلاف داشت و متفاوت بود. کلیسای قسطنطنیه خود را «ارتدکس» و واقعی میدانست و از کلیسای رم خوشش نمیآمد و پاپ را یک بدعتگذار تازه به دوران رسیده میشمرد. پاپ رم میخواست به این خودبینی قسطنطنیه پایان دهد و حتی قسطنطنیه را در زمره پیروان و تابعان خود درآورد. به همین جهت میخواست در زیر عنوان و ظاهر یک جهاد مقدس بر ضد ترکهای کافر، آنچه را پاپها از مدتها پیش آرزو میکردند به دست آورد و اولویت خود را به ثبوت برساند.
و درواقع روش سیاستمداران و تمام کسانی که خود را رجال سیاسی میشمارند همیشه چنین است! باید این موضوع اختلاف و رقابت میان رم و قسطنطنیه را خوب به خاطر داشته باشیم، زیرا در تمام دوران جنگهای صلیبی این موضوع دائماً جلوه میکند.
یکی از علل دیگر جنگهای صلیبی جهات بازرگانی بود. بازرگانان و مخصوصاً بازرگانان بندرهای «ونیز» و «جنوا» که در حال رشد بودند این جنگها را میخواستند، زیرا بازرگانی و دادوستد ایشان به وضع ناگواری دچار شده بود. ترکهای سلجوقی بسیاری از راههای بازرگانی ایشان را با شرق بسته بودند.
بدیهی است که مردم عامی و عادی از این دلایل هیچ خبر نداشتند. هیچکس به آنها حقایق را نمیگفت. سیاستمداران معمولاً منظورهای واقعی خودشان را در زیر عناوین پرشکوه مذهب و عدالت و حقیقت و چیزهایی نظیر اینها مخفی میسازند. در زمان جنگهای صلیبی وضع چنین بود و هنوز همچنین است. مردم به خاطر حرفهای مطبوع و خوشظاهر سیاستمداران در آن جنگها شرکت میجستند و هنوز هم به همین ترتیب اکثریت عظیمی از مردم به ماجراهای خونین کشیده میشوند.
بدین قرار جماعات کثیری برای شرکت در جنگهای صلیبی جمع گشتند. در میان آنها مردمان نیکوکاری بودند که به خاطر شور و شوق خود به جنگ برخاستند، اما عده بسیار زیادی هم بودند که به هیچ وجه فکر معنوی نداشتند و فقط امید غارت و چپاول و کسب ثروت آنها را به جنگ برمیانگیخت.
سپاه صلیبیها اجتماع درهمآمیخته و شگفتانگیزی از مردم مذهبی و معتقد با بدترین و فاسدترین مردم بود که برای هر کار و هر جنایتی آمادگی داشتند. در واقع این صلیبیها یا بسیاری از ایشانکه به خاطر خدمت به یک هدف و منظور عالی به راه افتادند پستترین و ناشایستهترین جنایات را مرتکب شدند. بسیاری از آنها در همان راه عزیمت خود چنان سرگرم غارت و چپاول و بدرفتاری گشتند که هرگز حتی به حدود فلسطین هم نرسیدند. بعضی از آنها در راه به کشتار و قتلعام یهودیها پرداختند و بعضیها حتی برادران مسیحی هممذهب خودشان را نیز قتلعام میکردند. به علت این بدرفتاریها و زشتکاریها گاهی اوقات دهقانان کشورهای مسیحی که بر سر راه صلیبیها بودند، بر ضد ایشان قیام میکردند و به ایشان حمله میبردند. بسیاری از آنها را میکشتند و دیگران را میراندند و از سرزمین خود اخراج میکردند.
بالاخره صلیبیها توانستند تحت فرماندهی یکی از «نورمان»ها به نام «گدفرای بولیونی» به فلسطین برسند. شهر بیتالمقدس به چنگ آنها افتاد و مدت یک هفته در آن شهر کشتار ادامه داشته و قتلعام و خونریزی هولناکی صورت گرفت. یکی از فرانسویان که خود شاهد آن وضع بوده است میگوید: «در زیر سردر مسجد به قدری خون جمع شده بود که از زانو تجاوز میکرد و تا دهانه اسب میرسید. پسازاین پیروزی گدفرای، پادشاه شهر بیتالمقدس شد.
هفتاد سال بعد شهر بیتالمقدس بهوسیله «صلاحالدین» سلطان مصر از مسیحیان پس گرفته شد و این واقعه دوباره مسیحیان را تحریک کرد و در نتیجه چندین جنگ صلیبی دیگر روی داد. این بار عدهای از پادشاهان و امپراتوران اروپا هم شخصاً به جنگ آمدند، اما موفقیت مهمی به دست نیاوردند. آنها بیشتر با خودشان میجنگیدند و بر سر پیشوایی و ریاست با یکدیگر رقابت میکردند.
جنگهای صلیبی داستان تلخ و ناگوار جنگهای خونین و بیرحمانه و تحریکات و دسیسههای حقیر و جنایات پست و ناجوانمردانه است. اما گاهی اوقات هم جنبههای نیک و نجیبانه طبیعت آدمی بر این وحشتها و پستیها غلبه میکرد و مواردی اتفاق میافتاد که دشمنان نسبت به یکدیگر باادب و تواضع و مردانگی رفتار میکردند.
در میان پادشاهان مسیحی که در فلسطین حکومت کردند، «ریچارد» پادشاه انگلستان ملقب به «شیردل» به خاطر نیروی جسمی و شهامتش معروف است.
صلاحالدین نیز جنگاور دلیری بود که به خاطر مردانگی و جوانمردیش مشهور میباشد. حتی سربازان صلیبی که با صلاحالدین جنگیدهاند، جوانمردی و مردانگی او را ستودهاند.
نقل میکنند که یکبار «ریچارد» سخت بیمار شد و از گرما رنج میبرد، وقتیکه صلاحالدین این خبر را شنید مقداری یخ و برف را که از کوهستان آورده بودند برایش فرستاد. در آن زمان نمیتوانستند مثل امروز بهوسیله یخچالهای برقی یخ مصنوعی بسازند، به این جهت میبایست قاصدان و خادمان چابک و تیزرو برف و یخ را از کوهستانها و یخچالهای طبیعی به دست آورند.
از زمان جنگهای صلیبی داستانهای فراوانی باقیمانده است. شاید خود تو کتاب «طلسم» اثر «والتر اسکات» را خوانده باشی که مقداری از این داستانها را در بر دارد.
یک گروه از صلیبیها هم به قسطنطنیه رفتند و آن شهر را مسخر ساختند و آنها امپراتور یونانی را از امپراتوری رم شرقی بیرون راندند و یک حکومت لاتینی در آنجا به وجود آوردند و مذهب کاتولیکی رم را رسمی ساختند. در قسطنطنیه نیز خونریزی و قتلعام مهیبی صورت گرفت و قسمتی از خود شهر به دست مبارزان صلیبی آتش زده شد، اما این حکومت لاتینی مدت زیادی در قسطنطنیه دوام نکرد. یونانیهای امپراتوری رم شرقی که ضعیف شده بودند، در حدود پنجاه سال بعد بازگشتند و آن حکومت لاتینی را از میان برداشتند.
امپراتوری رم شرقی باز هم مدت دویست سال دیگر دوام کرد تا اینکه عاقبت در سال ۱۴۵۳ میلادی ترکها بهطور قاطع به آن پایان بخشیدند.
تسخیر قسطنطنیه از طرف سربازان و مبارزان صلیبی بهخوبی نشان میدهد که چگونه کلیسای رم و پاپ میخواستند نفوذشان را در آنجا رواج دهند و مستقر سازند. هر چند که یونانیهای مسیحی شهر قسطنطنیه در موقعی که از ترکها به وحشت افتاده بودند از رم استمداد کردند و کمک خواستند، اما به صلیبیها کمک زیادی نمیدادند و از آنها خیلی خوششان نمیآمد.
باید گفت که مخوفترین و هولناکترین جنگهای صلیبی چیزی است که به نام جنگهای صلیبی کودکان نامیده شده است. تعداد فراوانی از نوجوانانکه بیشترشان فرانسوی و بعضیها هم آلمانی بودند، بر اثر هیجان و شور و شوقی که در ایشان پیدا شده بود خانه و خانواده خود را ترک گفتند و برای شرکت در جنگهای صلیبی بهسوی فلسطین حرکت کردند، اما بسیاری از ایشان در راه مردند و عدهای از آنها هم گم شدند. بیشتر ایشان وقتیکه به بندر «مارسی» در جنوب فرانسه رسیدند، شور و شوقشان مورد سوء استفاده شیادان قرار گرفت که آنها را فریب دادند و به عنوان اینکه آنها را به «سرزمین مقدس» خواهند برد، آنها را به مصر بردند و در آنجا به غلامی فروختند.
«ریچارد» پادشاه انگلستان در هنگام بازگشت از فلسطین در اروپای شرقی از طرف دشمنانش دستگیر شد و با پرداخت فدیه و غرامت بسیار سنگینی آزاد گردید. یکی از پادشاهان فرانسه نیز در خود فلسطین دستگیر شد و ناچار گردید فدیه و غرامتی سنگین بپردازد. «فردریک بارباروسا»(فردریک ریش قرمز) که یکی از امپراتوران امپراتوری مقدس رم بود، در فلسطین در رودخانهای غرق گشت. و در این ضمن با گذشت زمان جذبه و فریبندگی که در آغاز کار برای جنگهای صلیبی وجود داشت از میان میرفت. مردم از این جنگها خسته شدند. شهر بیتالمقدس همچنان در دست مسلمانان باقی بود، اما پادشاهان و مردم اروپا دیگر میل نداشتند که زندگی و ثروتشان را برای تسخیر آن صرف کنند. از آن زمان بیتالمقدس مدت ۷۰۰ سال همچنان در دست مسلمانان بود تا اینکه در جریان جنگ بزرگ جهانی در سال ۱۹۱۸ یک ژنرال انگلیسی آن را از تصرف ترکها خارج ساخت.
یکی از آخرین جنگهای صلیبی بسیار جالب توجه و غیرعادی بود. در واقع آن واقعه را نمیتوان یک جنگ صلیبی به معنی قدیمی آن شمرد، زیرا امپراتور فردریک دوم پادشاه آلمانی امپراتوری مقدس رم برای این جنگ به فلسطین آمد، اما به جای آنکه بجنگد، به دیدن پادشاهی که در آن وقت سلطان مصر بود رفت و روابط دوستانهای باهم برقرار ساختند! فردریک شخص فوقالعادهای بود. در زمانی که بیشتر پادشاهان دانش و فرهنگی نداشتند، او چندین زبان و ازجمله زبان عربی را میدانست. او را «یکی از عجایب جهان» میدانستند. او به دستورهای پاپ اهمیتی نمیداد و به همین جهت هم پاپ او را مرتد اعلام کرد. اما این اقدام پاپ هم در او تأثیر زیادی نداشت.
بدین قرار جنگهای صلیبی رویهمرفته نتوانستند موفقیتی به دست آورند، اما این نبردهای مداوم ترکهای سلجوقی را ضعیف ساخت. حتی نتیجه مهمتر آن این بود که فئودالیسم بنیان امپراتوری سلجوقی را متزلزل کرد. امرا و فئودالهای بزرگ سلجوقی عملاً خودشان را مستقل میشمردند و با یکدیگر میجنگیدند. گاهی کارشان بهجایی میرسید که حتی از دشمنان مسیحی خودشان برضد هم کمک میخواستند. همین ضعف داخلی ترکها بود که گاهی سبب میشد در برابر جنگجویان صلیبی شکست بخورند. اما هر وقت که حکمران نیرومند و مقتدری مانند «صلاحالدین ایوبی» پیدا میشد، میتوانست نیروهای پراکنده را جمعآوری کند و موفقیتی به دست آورد.
درباره جنگهای صلیبی نظرهای دیگری هم هست. ازجمله نظر جدیدی است که یک مورخ انگلیسی به نام «ج. م. ترولیان» ابراز داشته است.
جالبتوجه است که «ترولیان» میگوید: «جنگهای صلیبی یک جلوه نظامی و مذهبی از یک احتیاج عمومی بود که نیروهای تازهنفس و احیاء شده اروپا را به سوی شرق میکشاند. اروپا با جنگهای صلیبی نتوانست «آرامگاه مقدس» را آزاد سازد، همچنین وحدت مسیحیان هم با این جنگها تحقق نپذیرفت. سراسر تاریخ ممتد آن جنگها این حقیقت را بیان میدارد. پاداش عمدهای که اروپا از جنگهای صلیبی با خود آورد، آشنایی با تمدن شرق بود. پس از این جنگها هنرهای زیبا، کارهای دستی هنرمندانه، تجمل، علوم و کنجکاوی فکری به اروپا راه یافت و اینها همه چیزهایی بود که «پتر زاهد» و پیشوایان کلیسا حقیر و بیارزش میشمردند.»
صلاحالدین در سال ۱۱۹۳ درگذشت و به تدریج آنچه از امپراتوری قدیمی عرب باقیمانده بود دستخوش تجزیه و تفرقه گردید. در بسیاری از قسمتهای آسیای غربی حکومتهای کوچک ملوکالطوایفی به وجود آمد و ناامنی رواج یافت.
آخرین جنگی صلیبی در سال ۱۲۴۹ روی داد. این جنگ به فرماندهی لویی نهم پادشاه فرانسه انجام گرفت که در جنگ شکست خورد و دستگیر شد.
در همین دورانها وقایع عظیمی در آسیای شرقی و آسیای مرکزی اتفاق افتاد. مغولها به فرماندهی یک رئیس و رهبر بزرگ به نام «چنگیز خان» قیام کردند و همچون ابر سیاهی سراسر افق شرقی آسیا را پوشاندند. هم صلیبیها و هم مخالفان ایشان یعنی هم مسیحیان و هم مسلمانان هر دو در برابر این نیروی مهاجم جدید به وحشت افتادند. درباره چنگیز و مغولها در یکی از نامههای بعدی خود صحبت خواهم کرد.
یک مطلب دیگر هم هست که میخواهم پیش از پایان دادن این نامه متذکر شده باشم:
در آن عصر در بخارا، در آسیای میانه، یک طبیب بسیار بزرگ زندگی میکرد که در سراسر آسیا و اروپا مشهور بود. او ابنسینا نام داشت که در اروپا به نام «آویسنا» نامیده میشود. او را «پادشاه طبیبان» لقب داده بودند و در سال ۱۰۳۷ یعنی پیش از آنکه جنگهای صلیبی آغاز شود درگذشت.
من نام «ابن سینا» را به خاطر شهرت فراوانش متذکر شدم اما باید در نظر داشته باشی که در آن دوران حتی در موقعی که امپراتوری عرب در حال انحطاط بود، تمدن عربی در آسیای غربی و قسمتی از آسیای مرکزی رونق داشت.
صلاحالدین پادشاه مسلمان با آنکه سخت گرفتار و سرگرم جنگهای صلیبی بود، مدارس و بیمارستانهای متعددی بنا کرد. با این همه این تمدن در آستانه یک سقوط و انقراض ناگهانی قرار داشت. زیرا مغولها از مشرق حرکت کرده بودند و پیش میآمدند.»
منبع: نگاهی به تاریخ جهان، نوشته جواهر لعل نهرو، ترجمه محمود تفضلی، انتشارات امیرکبیر، جلد اول.
۱-یه اشتباه تایپی سطر ۵ هست؛ جنگ های صلیبی ۱۰۹۵ میلادی شروع شد، اشتباه تایپ شده ۱۹۹۵ (در متن های قبلی هم یه چند تا غلط تایپی وجود داشت به همین صورت عددی)
۲-جنگ های صلیبی در حدود ۲۰۰ سال طول کشید که اینجا ذکر شده ۱۵۰ سال.
۱- ممنون. اصلاح شد.
۲- عدد ذکر شده مربوط به متن کتاب بوده و در اینجا فقط متن نهرو نقل شده است.