فرانسه در آغاز هزاره دوم

زمان مطالعه: 10 دقیقه

از اواسط قرن دهم، برخی نشانه‌ها حاکی از طرح احیای زندگی آشفته قلمرو پادشاهی فرانسى غربی است. موج تهاجمات فروکش کرد، حکومت فئودالی بین رودهای لوار و راین تقویت شد، قلعه‌های بسیاری ساخته شد (این قلعه‌ها اغلب از چوب و از اواخر قرن دهم به بعد در لانژه از سنگ ساخته می‌شد)، آمایش اراضی به خوبی صورت گرفت و شهرهای جدید که محل تجمع بازرگانان بود، به وجود آمد. صومعه کلونی که از اقتدار و نفوذ بسیاری برخوردار بود و نماد نوعی تجدید قوای معنوی قلمداد می‌شد، در سال ۹۱۰ میلادی تأسیس شد. این نشانه‌های بیداری در دهه‌های اول قرن یازدهم بروز کرد و از سال ۱۰۷۰ تا سال ۱۰۸۰ به طرز چشمگیری گسترش یافت.(ریویر، ۱۳۹۰: ۸۱)

صومعه های اولیه
صومعه های اولیه

کشور تکه‌تکه شده با حکومت‌های بسیار

با نزدیک شدن به پایان هزاره اول، هرگونه حاکمیت مرکزی از بین رفت. پادشاه فرانک‌ها (عنوان رسمی وی تا پایان قرن دوازدهم) که در حقیقت، حاکم سرزمینی با مساحت محدود بود، صرفاً قدرتی ظاهری را بر کشوری وسیع و دارای جنگل‌های بسیار و راه‌های نامناسب و ناامن اعمال می‌کرد. کشور به حدود دوازده ایالت تقسیم شده بود (دوک‌نشین‌های نورماندی، آکیتن، بورگونی، کنت‌نشین‌های فلاندر، شامپانی، بریتانی، آنژو ، بلوا، تولوز و غیره) که هر یک از حاکمانشان به نوبه خود فقط بر بخشی از آن تسلط داشت. یک ارباب به همراهی گروه محدودی از جنگ‌جویان کارکشته و جوان، طی یک یا حتی گاهی دو و سه روز اسب‌سواری می‌توانست دیگران را به اطاعت از خود وادار کند، در غیر این صورت، مجبور بود قدرت خویش را به یک واسال با عنوان ارباب کوچک تفویض کند تا قاعدتاً به نام وی اقدام نماید؛ اما در حقیقت، این ارباب کوچک مستقلاً عمل می‌کرد. بدین ترتیب، کشور به یک رشته هسته‌های کوچک تقسیم شد که در درون هر یک از آن‌ها قلعه‌نشینان از جانب دولت بر کشاورزان اعمال قدرت می‌کردند، به قضاوت می‌پرداختند، از آنان مالیات بسیار می‌گرفتند، اموالشان را مصادره می‌کردند، آنان را مجبور به انجام کارهای طاقت‌فرسا می‌کردند و غیره.(همان: ۸۲)

اساس و بنیان حکومت فئودالی بر روابط میان افراد استوار بود و این امر به طور طبیعی منجر به تشکیل ساختاری هرمی شکل می‌شد. اشراف‌زاده یا جنگ‌جوی کارکشته با انجام مراسم تحلیف، وفاداری خویش را نسبت به ارباب بزرگ یا حاکم اعلام می‌کرد و به‌عنوان واسال وی شناخته می‌شد. در مقابل، ارباب قطعه زمینی را به‌عنوان پاداش در اختیار وی قرار می‌داد (تیول یا درگذشته پیشکش) که در آن می‌توانست به نوبه خود از جانب ارباب اعمال قدرت کند. در مراسم تحلیف، واسال در مقابل ارباب زانو می‌زد و دستان خود را در دستان وی می‌گذاشت و در همین حالت ارباب وی را از زمین بلند می‌کرد. دو مرد برای اعلام هم‌بستگی خود، بر لبان یک‌دیگر بوسه‌ای می‌زدند، واسال بر اشیای مقدس بازمانده از قدیسین قسم می‌خورد و سپس ارباب به وی چیزی مانند مشتی خاک، شاخه درخت و غیره می‌داد که به‌عنوان نماد اعطای تیول به شمار می‌آمد. همان‌طور که یک پدر از فرزندان خود دفاع می‌کند، ارباب متعهد به دفاع از واسال خویش بود، وی را بر سر میز غذای خود می‌پذیرفت و در صورت لزوم، فرزندانش را بزرگ می‌کرد. در عوض، واسال وظایفی در قبال ارباب خود به عهده داشت. احترام، مشاوره (شرکت در جلسات دادگاه)، کمک نظامی (گشت‌های محافظت از قلعه، شرکت درگشت‌های سواره‌نظام به همراه دسته جنگ‌جویان تحت امر خود) ازجمله وظایفی بودند که واسال متعهد به انجام آن‌ها بود و در صورت لزوم، به منظور آزادی ارباب خود، هنگامی‌که در قید اسارت گرفتار می‌شد، برای پرداخت فدیه از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد. واسال هم‌چنین مجبور بود به منظور تهیه جهیزیه دختر ارباب و یا فراهم کردن تجهیزات نظامی برای پسر جنگ‌جوی وی کمک مالی اعطا کند. اما در واقع، نظم ساختار حکومت فئودالی با یک نظام طبقاتی صوری، به نفع واسال ها به هم‌ریخت. در قرن یازدهم، حق‌الارث بر تیول به رسمیت شناخته شد. دستمزد و پاداش خدمت‌گزاری واسال به عنوان دارایی خانوادگی وی محسوب می‌شد. واسال می‌توانست قسمتی از تیول خود را بفروشد یا آن را برای شخص دیگری به ارث گذارد. واسال‌‌ها به تدریج از انجام کامل تعهدات فوق‌الذکر سرباز می‌زدند. کمک نظامی از چهل روز در سال تجاوز نمی‌کرد و این‌که واسال بتواند چند ارباب داشته باشد، مورد پذیرش قرار گرفته بود. واسال از رقابت میان اربابانش سود می‌برد و مطابق نظر خویش اقدام می‌نمود. در اواسط قرن یازدهم، شرایط به حدی پیچیده شده بود که باید مراسم ویژه‌ای به منظور ادای احترام و اعلان سرسپردگی به یک ارباب اصلی برگزار می‌شد که به آن مراسم تحلیف واسال می‌گفتند.(همان: ۸۲-۸۴)

سیستم ارباب رعیتی
سیستم ارباب رعیتی

کشور همانند خانه‌های شطرنج به قلعه‌های متعدد تقسیم می‌شد که بر روی یک بلندی طبیعی یا مصنوعی (تپه‌ای گلی) ساخته شده بود. در قرن یازدهم، این تقسیم‌بندی شطرنجی کاملاً مشخص نبود، اغلب یک قلعه را برای ۲۰ تا ۳۰ جامعه روستایی و در حدود ۱۰ قلعه را برای یک کنت‌نشین در نظر می‌گرفتند. این قلعه‌ها که متشکل از خندق، حصار، محوطه وسیع با کلبه‌های کوچک، اسطبل، انبارها و گاهی اوقات یک کلیسای کوچک بود و در مرکزشان برجی قرار داشت (برج اصلی)، به هنگام خطر مکان‌های امنی برای پناه بردن کشاورزان به آن‌ها محسوب می‌شد. برج اصلی متشکل از سالن‌های وسیعی بود که اثاث مختصری نظیر تعدادی صندوق، میز، حصیر، یک تخت با پرده و غیره را در خود جای داده بود و در آن صاحب قلعه همراه با خانواده و جنگ‌جویان جوان خویش زندگی می‌کرد. این قلعه‌ها اغلب از موادی مثل چوب ساخته می‌شد که در همه‌جا فراوان بود و به سهولت تکه‌تکه می‌شد. در قرن یازدهم و به‌ویژه در قرن دوازدهم، جنگ‌های محلی و آتش‌سوزی‌های متعدد منجر به ساخت قلعه‌های سنگی شد. این قلعه‌ها دارای برج‌های چهارگوش (قلعه‌های لانژه و نوژان-لو-روترو) و بعدها مدور (قلعه فرِتوال ساخته شده در حدود سال ۱۰۵۰) بود که امکان دفاع بهتر از قلعه را فراهم می‌کرد. حصارهای چوبی به باروهای سنگی مبدل شد. در قرن دوازدهم، برخی قلعه‌ها (قلعه شاتو-گایار واقع در ساحل رود سن و ساخته شده در سال ۱۱۹۶) دارای دژهایی با پیچیدگی‌های بسیار بودند. در ناحیه میدی، به دلیل شکوفایی اندک حکومت فئودالی و پای‌بندی اشراف به عادت زندگی شهری، تعداد قلعه‌ها کم‌تر بود.(همان: ۸۴ و ۸۵)

قلعه‌ها
قلعه‌ها

گروهی از جوانان جنگ‌جوی مجرد در قلعه زندگی می‌کردند، به صاحب قلعه برای دفاع از تیول خود یاری می‌رساندند و در لشکرکشی‌ها نیز شرکت می‌کردند. آموزش‌های نظامی سخت و طولانی‌مدت از این مردان خشن و بی‌رحم که اغلب بی‌سواد بودند، جنگ‌جویان کارکشته‌ای ساخته بود. آن‌ها کلاه‌خود بر سر می‌گذاشتند، لباس‌های رزم چرمی می‌پوشیدند که با پلاک‌ها یا حلقه‌های کوچک آهنی پوشیده شده بود (زره). این جنگ‌جویان در به‌کارگیری نیزه و شمشیر بلند تبحر داشتند و به کمک زین‌های مدور و رکاب‌های استخوانی به سرعت بر شمشیرزنی سواره تسلط پیدا کردند. در دوره‌ای که آهن و اسب‌های خوب نسبتاً کمیاب بود، چنین تجهیزاتی مخارج زیادی را تحمیل می‌کرد (در سال ۱۲۰۰، قیمت یک اسب جنگی معادل ۵ لیور بود). پس از مراسم شوالیه گری[۱]، جنگ‌جویان جوان به شوالیه مبدل می‌شدند. آن‌ها اغلب تحت امر یک شوالیه ارشد -نظیر گیوم مارشال در قرن دوازدهم- در مسابقات رزمی مفرح و در عین حال خشنی شرکت می‌کردند. در این مسابقات رزمی، شوالیه از مغلوبین باج می‌گرفت. این شوالیه، بعدها گاهی قطعه زمین کوچکی به دست آورده و سپس ازدواج می‌کرد. اشرافیت فرانک که از قدمت فراوانی برخوردار بود، به‌سرعت آئین شوالیه‌گری را پذیرفت و طی قرن دوازدهم، گرایش به ادغام اشراف و شوالیه‌ها بروز پیدا کرد. تقسیم کشور به قلعه‌های متعدد و وجود گروه‌های جوانان جنگ‌جو و پرتحرک، علت تعدد جنگ‌های محلی است. هر ارباب بزرگ با از بین بردن همسایه خویش، سعی داشت قدرت خود را افزایش دهد. صاحب قلعه همراه با سوارانش به زیان کشاورزان همسایه به غارت و تسخیر سرزمین‌های مجاور مبادرت می‌کرد. فردی که مورد حمله واقع شده بود، به مقابله به مثل می‌پرداخت. با نزدیک شدن به سال هزار میلادی، عدم امنیت در همه‌جا دیده می‌شد. سرقت، تجاوز، قتل عام، انتقام، آتش‌سوزی و ویرانی در سراسر سرزمین گسترش پیدا کرد.(همان: ۸۵ و ۸۶)

عقب راندن خشونت توسط کلیسا

از اواخر قرن دهم، (شورای اسقف‌های شارو در پواَتو در سال ۹۸۹) جامعه مسیحی که اغلب با صومعه کلونی در ارتباط بود، به تبلیغ جنبش صلح الهی پرداخت. کلیسا در چنین منطقه پرآشوبی صفوف عزاداری عیسوی ترتیب داد و مجمعی را برای برقراری صلح به وجود آورد. در آن مجمع، از شوالیه‌ها دعوت به عمل آمد تا با ادای سوگند به مقدسات، متعهد شوند که استفاده از خشونت را محدود کنند، به اموال مردان خدا تجاوز نکنند و به آن‌ها احترام بگذارند، به کشاورزان بی‌دفاع، تاکستان‌ها و آسیاب‌ها حمله نکنند. از سال ۱۰۲۰، جنبش صلح الهی در شمال رود لوار گسترش پیدا کرد. کلیسا حتی از آن فراتر رفت و جنبش دیگری موسوم به متارکه الهى (قوانین آن در شورای اسقف‌های آرل از سال ۱۰۳۷ تا سال ۱۰۴۱ تدوین شد) را تحمیل کرد که بر طبق آن جنگیدن از عصر چهارشنبه تا صبح دوشنبه ممنوع شد. مجبور کردن شوالیه‌ها به رعایت این قوانین بسیار دشوار بود، اما آنان نسبت به برخی از تهدیدات نظیر تکفیر و محرومیت از مراسم تدفین مسیحی بی‌تفاوت نبودند. در حدود سال ۱۰۲۵، أسقف لائون، آدالبِرون، به تشریح نظریه تقسیم جامعه به سه طبقه پرداخت. طبق این نظریه، جامعه فئودالی با دقت فراوان به سه گروه تقسیم‌شده بود. آنان که عبادت می‌کردند، در رأس این جامعه جای گرفتند و به دنبالشان دو گروه دیگر قرار داشتند: آنان که جنگ می‌کردند و آنان که مشغول به کار بودند.(همان: ۸۶ و ۸۷)

به تدریج، کلیسا موفق به تغییر بخشی از مسابقات رزمی شوالیه‌گری شد. از اواسط قرن یازدهم، مراسم شوالیه‌گری به شکل یک آئین مسیحی درآمد. کلیسا شوالیه‌های آشوبگر و هرج‌ومرج‌طلب را ترغیب می‌کرد تا از نیرو و انرژی خود در راستای خدمت به آئین مسیحیت استفاده نمایند و در جنگ با اسپانیای مسلمان شرکت کنند (این امر سبب شد تا فدیه‌های بسیاری از طلا را نیز با خود به همراه آورند). در سال ۱۰۹۵، در شورای اسقف‌های کِلِرمون، پاپ اوربن دوم اشراف غرب را برای آزادسازی مقبره حضرت مسیح (ع) در بیت‌المقدس به جنگ‌های صلیبی فراخواند. این فراخوانی که با موعظه‌های آتشین راهبان مشهوری نظیر پیِر راهب گسترش و اشاعه بیش‌تری پیدا کرده بود، با موفقیت بسیار زیادی روبه‌رو شد. بیش از ۶۰ هزار نفر پیاده‌نظام (کشاورزان فقیری که خیلی زود توسط ترک‌ها به قتل رسیدند) و چهار تا پنج هزار شوالیه (این ارقام در آن دوره بسیار قابل‌توجه بودند) در اولین جنگ صلیبی شرکت کردند که بسیاری از آن‌ها فرانسوی بودند. بیت‌المقدس در ۱۵ ژوئیه ۱۰۹۹ مورد حمله قرار گرفت. در سال ۱۱۴۶، با موعظه‌های برنارد قدیس در وِزله، دومین جنگ صلیبی به راه افتاد، اما این جنگ در سال ۱۱۴۸، در دمشق، به شکست صلیبیون منتهی شد. به تدریج این کوشش‌ها نتیجه داد و حداقل خشونت در کشور فرانسه به عقب رانده شد.(همان: ۸۷ و ۸۸)

منبع:

  • ریویر، دانیل (۱۳۹۰). تاریخ فرانسه: از آغاز تا رنسانس، ترجمه شهناز سلامی، تهران: اطلاعات.

پی‌نوشت:

[۱] «La ceremonie de l’adoubement»؛ مراسمی که طی آن شوالیه از تجهیزات نظامی نظیر شمشیر برخوردار می‌شد. این مراسم که در ابتدا لائیک بود، به تدریج جنبه مذهبی بسیار بارز و چشمگیری به خود گرفت.

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها