شارلمانی در سال ۸۱۴ میلادی درگذشت. تنها جانشین وی لویی پارسا (۸۴۰-۸۱۴) مردی فرهیخته و دانا بود، اما به شدت از کشیشان اطرافش تأثیر میپذیرفت. وی به سرعت از ادامه لشکرکشیهای پدرش صرف نظر کرد. بدین ترتیب، از این پس تسلط وی بر اشراف بیبهره از غنایم جنگی کاهش یافت. لویی پارسا با پذیرش معافیت زمینهای کلیسا از پرداخت مالیات، سهم بسزایی در تضعیف قدرت امپراتوری داشت. گرچه وی در سال ۸۱۷، اصل برتری پسر ارشد را در مورد ارث اعلام کرده بود، اما زمینه جانشینی پسر کوچک خود شارل طاس را که ثمره ازدواج دیگری بود، فراهم ساخت. قلمرو دودمان کارولنژی پارهپاره شد. در سال ۸۳۰، لوتر(فرزند ارشد) و فرزندان همسر اول لویی پارسا علیه وی شورش کردند. بسیاری از اشراف به حمایت از شورش پرداختند و این امر منجر به عزل امپراتور در سال ۸۳۳ و متعاقب آن بازداشت وی شد. از سال ۸۳۴ لویی پارسا دوباره قدرت را به دست آورد، اما ابهت امپراتوری از میان رفته بود، در حالیکه خطر خارجی دوباره قلمرو امپراتوری را تهدید میکرد. اولین هجوم نورمانها در سال ۸۱۹ به وقوع پیوست. به دنبال مرگ لویی پارسا در سال ۸۴۰، لوتر با تمسک بهحق ارشدیت خویش، کل میراث امپراتوری را مطالبه کرد. دو برادر دیگرش، لویی ژرمنی و شارل طاس که هنوز زنده بودند، حاضر نشدند به نفع لوتر از ارث خود صرف نظر کنند. بدین ترتیب جنگ داخلی آغاز شد. در فوریه سال ۸۴۲ لویی ژرمنی و شارل طاس در استراسبورگ با هم پیمان اتحاد بستند. سوگندنامههای استراسبورگ اولین اسناد موجود به زبانهای فرانسه و آلمانی است.(ریویر، ۱۳۹۰: ۷۴ و ۷۵)
در سال ۸۴۳، لوتر شکست خورد و پذیرفت که با دو برادر دیگرش در مورد تقسیم امپراتوری به سه بخش مذاکره کند. در آگوست ۸۴۳ تنظیم پیمان وردن که مدتها مورد مذاکره کارشناسانی بود که بهدقت از تشکیلات متعدد مالیاتی امپراتوری صورتبرداری میکردند، به پیدایش سه قلمرو پادشاهی انجامید. لوتر عنوان امپراتوری را حفظ کرد و سرزمینی طویل، کشیده و ناهمگون متشکل از ایتالیا، پروانس، بورگونی، منطقه اکس-لا-شاپل و مصب رودهای راین و موز را به دست آورد. دو برادر دیگرش دارای مناطق یکدستتری شدند: لویی ژرمنی فرانسی شرقی[۱] (ژرمنی، باویر و شمال رشتهکوههای آلپ) را از آن خود ساخت و شارل طاس فرانسی غربی[۲] (مناطق غربی رودهای موز و رن که دربرگیرنده بخش اصلی گالیای کهن بود) را به دست آورد. این تقسیمبندی که در سال ۸۴۳ صورت گرفت، عمیقاً تاریخ اروپا را متحول کرد. گرچه قلمرو پادشاهی لوتر به سرعت به یک سری ایالات مستقل تقسیم شد، اما دو قلمرو پادشاهی دیگر که از انسجام بیشتری برخوردار بود، قرون متمادی پایدار ماند. فرانسی شرقی به سرعت نام ژرمنی سابق خود را بازیافت و این امر به پیدایش کشور آلمان انجامید و فرانسی غربی به قلمرو پادشاهی فرانسه مبدل شد.(همان: ۷۵ و ۷۶)
پادشاه فرانسه، شارل طاس (۸۷۷-۸۴۳)، تمام تلاش خود را وقف جنگ علیه برادرش لویی ژرمنی کرد تا به سایر نقاط قلمرو پادشاهی لوتر که در سال ۸۵۵ درگذشته بود، دست یابد. شارل طاس موفق شد تا در سال ۸۷۵، به عنوان امپراتور غربی تاجگذاری کند، اما این عنوان تا حد زیادی شکوه خود را از دست داده بود. در حقیقت، قدرت سلطنت در فرانسه به طور قابل ملاحظهای تضعیف شده بود. جنگهای داخلی و تهاجمات نورمانها سبب از بین رفتن پیوندهای وفاداری که اتحاد افراد آزاد با حاکم را فراهم میکرد، شده بود. در ایالات محلی، مردم عادت کرده بودند که از نزدیکترین ارباب اطاعت کنند. قدرت در حال تقسیم شدن به مجموعههای کوچک بود. پادشاه میبایست تعداد قابلتوجهی از قلمروهای وسیع خود را بین حاکمان نافرمان تقسیم کند. شارل طاس بر سرزمینی حکومت میکرد که بسیار کوچکتر از قلمرو پدربزرگش بود، اما چهار برابر بیشتر از شارلمانی، اراضی خود را تقسیم میکرد! بدین ترتیب، حکومت پادشاهی میراث خویش را از دست داد و به سرعت همه راههای اعمال فشار از بین رفت. در سال ۸۷۷ شارل طاس حتى اصل به ارث رسیدن منصب کنت را پذیرفت. آکیتنها و برتونها دست به شورش زدند. اربابان بزرگ – نظیر روبر نیرومند که در سال ۸۶۶ فوت کرد- توانستند ایالات قدرتمندی را که ضمناً تهدیدی برای حکومت پادشاهی محسوب میشد، برای خود تشکیل دهند.(همان: ۷۶)
حکومت پادشاهی که نمیتوانست از مردم در مقابل حملات نورمانها و یا مسلمانان محافظت کند، اعتبار خود را از دست داد. درواقع، از ابتدای قرن نهم، نورمانها که از دانمارک و سوئد آمده بودند، به حرکت در مسیر رودها با قایقهای مسطح خویش، بهقصد غارت شهرها و صومعهها عادت کرده بودند. نانت در سال ۸۴۳، بردو در سالهای ۸۴۴ و ۸۴۷ و همچنین روئان و پاریس غارت شدند. در حدود سال ۸۵۰ نورمانها در مصب رودهای سن و لوار استقرار دائمی پیدا کردند. در مقابل این اشغالگران که از راههای آبی استفاده میکردند و بسیار سریع جابهجا میشدند، سوارهنظام انبوه فرانکها مدت مدیدی ناکارآمد بود. نورمانها شهرنشینان و راهبان دیرها را ترسانده بودند. بسیاری از آنان نجات را در فرار میدیدند. راهبان جزیره نوارموتیه[۳] در فاصله سالهای ۸۲۰ و ۸۷۵، برای محافظت از اشیای متبرک فیلیبِر قدیس، سفرهای طولانی بسیاری (مصب رود لوار، اوورنیو تورنوس) را به جان میخریدند. از سال ۸۸۰ به بعد، با تحریک اربابان محلی چندین حمله علیه مهاجمان سازماندهی شد. گاهی اوقات، ترجیح میدادند با اشغالگران شمالی مذاکره کنند و با پرداخت مبالغی بازگشت آنها را بخرند. در سال ۸۹۶ گروهی از نورمانها به فرماندهی رولون در اراضی پاییندست رود سن مستقر شدند. در سال ۹۱۱ پادشاه فرانسه، شارل ساده[۴]، حق مالکیت رولون بر تمامی این منطقه را پذیرفت و رولون که به آئین مسیحیت گرویده بود، خود را واسال پادشاه فرانسه خواند و متعهد شد تا از رود سن در مقابل هجوم سایر نورمانها دفاع کند. بدین ترتیب، ایالت نورماندی پدید آمد. پس از سال ۹۳۰، خطر نورمانها کاهش یافت، اما فرانسه از تهدیدات دیگر در امان نماند. ناحیه میدی در معرض تهاجمات سارازَنها (مسلمانان اسپانیا یا آفریقای شمالی) قرار داشت. سارازنها در گارد-فِرِنه اردوگاه مستحکمی بنا کردند که برای مدتها (دورهای که بین سالهای ۸۸۸ و ۹۷۳ واقعشده است) هراسانگیز بود. جنوب شرقی و شرق مورد تهدید تاخت و تاز مجارها قرار داشت. آنان در سال ۹۲۴ به ناحیه نیم رسیدند و در سال ۹۳۷ بورگونی و شامپانی را ویران کردند. مجارها که بسیار خشن بودند، بیشتر به دختران جوان توجه میکردند، آنها را برهنه از موهایشان به ارابههای خود میبستند و روی زمین میکشیدند. در سال ۹۵۵، پادشاه ژرمنی، اوتون اول[۵]، این اشغالگران شرقی را نابود کرد.(همان: ۷۷ و ۷۸)
در فرانسه، حکومت پادشاهی کارولنژی قدرت خود را از دست داده بود و تنها نامی از آن باقی مانده بود. قدرت به هستههای کوچک نسبتاً مستقل تقسیم شده بود. یک ارباب با حرکت و جابهجایی مداوم از نقطهای به نقطه دیگر در قلمرو خویش، بیوقفه قدرتش را به رخ میکشید و بدین ترتیب، میتوانست یک کنتنشین و حتی مجموعه اراضی گستردهتری را تحت سیطره خویش نگه دارد، اما عملاً ارباب نمیتوانست فراتر از شش یا هفت کنتنشین و بیش از دو یا سه روز اسبسواری، حضور خود را نشان دهد. به همین دلیل، حاکمیت وی بلافاصله به نفع خردهمالکان محلی که از قید واسالی آزاد میشدند، تضعیف میشد. این خردهمالکان در قلعههای ابتدایی متشکل از یک برج چوبی که با حصار و خندق احاطه شده بود، پناه میگرفتند. در چنین شرایطی، هیچ پادشاهی موفق نمیشد بر تمام سرزمین فرانسه استیلا یابد. جانشینان شارل طاس، لویی دوم (لویی کند زبان)[۶] و شارل ساده پادشاهان ضعیفی بودند و ابداً بر کشور حکومت نمیکردند، چراکه دیگر زمینی برای بخشیدن نداشتند. کار به جایی رسید که فرزندان روبر نیرومند مانند اود، کنت پاریس، توسط اربابان بزرگ به منظور جلوس بر تخت پادشاهی فرانسه انتخاب شدند. در سال ۹۳۶، گرچه عنوان پادشاهی به یکی از افراد دودمان کارولنژی میرسید (لویی ملقب به پادشاه آنسوی دریا)، اما شخصی از خاندان روبر نیرومند موسوم به هوگ کبیر حاکم حقیقی قلمرو پادشاهی بود. وی دارای عنوان دوک فرانکها بود و بر مجموعه سرزمینهای بااهمیت و گستردهای فرمان میراند. وی در اُرلِئانه، دره رود لوار و جلگه پاریس، بر بسیاری از کنتنشینها و صومعههای ثروتمند تسلط داشت. هوگ کبیر همچنین صومعههای سن-ژرمن-دِ-پره و بهویژه سن-مارتَن-دو-تور که باشکوهترین مقر مذهبی سلطنت بود را تحت سلطه خود درآورد. به هنگام مرگش در سال ۹۵۶، قدرت و نفوذ فرزندان روبر نیرومند ضعیف و کمرنگ شده بود. تعدادی از ویکنتها از این فرصت برای رها شدن از قید واسالی بهره بردند. در سال ۹۶۰، پسرش هوگ کاپه – نام وی اشاره به این امر بود که خاندان رو بر نیرومند ردای مارتَن قدیس موسوم به کاپا یا بهعبارتدیگر شیء متبرک فرانسه را به عنوان امانت در اختیار داشتند- موفق شد عنوان دوک فرانکها را دوباره به دست آورد. به هنگام مرگ پادشاه کارولنژی لویی پنجم در می ۹۸۷، اربابان بزرگ و اسقفها هوگ کاپه را به عنوان شاه فرانکهای غربی انتخاب کردند و تاج سلطنت را در ۳ جولای ۹۸۷ بر سر وی نهادند.(همان: ۷۸-۸۰)
منبع:
- ریویر، دانیل (۱۳۹۰). تاریخ فرانسه: از آغاز تا رنسانس، ترجمه شهناز سلامی، تهران: اطلاعات.
پینوشت:
[۱] La Francie orientale
[۲] La Francie occidentale
[۳] L’ile de Noirmoutier
[۴] Charles le Simple
[۵] Otton I
[۶] Louis II (le Begue)