یکی از حوزههای مهم تحول در اروپای عصر انقلاب صنعتی، روسیه است که روال صنعتی شدن آن از زمان پتر کبیر آغاز شده و در دوره حاکمان بعدی(کاترین، الکساندر اول و …) نیز ادامه مییابد. فارغ از این روند صنعتی شدن و افت و خیزهای آن، میتوان اتفاق محوری عصر صنعتی در روسیه را جنگ کریمه دانست که در زمانه نیکلای اول اتفاق میافتد. نیکلای اول پس از الکساندر اول به قدرت میرسد. وی روند مدرنیزاسیون روسیه را که پیشتر آغاز شده بود، ادامـه داد.
نیکلای اول
از دهه ۱۷۸۰ به تدریج سیاست کانونهای امپریالیست بریتانیا دگرگون شد و خطر روسیه به عنصری اساسی در استراتژی بـینالمللـی بریتانیـا بـدل گردیـد. کانون هایی که کـاترین کبیـر را متحـد خـود در اجـرای طـرح یونـانی احیـای امپراتوری بیزانس و نجـات مـسیحیان اروپـا از سـلطه کفـار مـسلمان (عثمـانی) میدانستند و او را به تهاجم علیه مستملکات عثمانی ترغیب مینمودنـد، بـه تـدریج بـا احساس خطر از تبدیل روسیه به یک ابرقـدرت اروپـایی سیاسـت مهـار کـردن ایـن قدرت نوخاسته را آغاز کردند. شـالوده ایـن اسـتراتژی جدیـد بـر ممانعـت از گـسترش امپراتوری روسیه و تلاش برای تضعیف آن اسـتوار بـود. تحـولات ناشـی از انقـلاب فرانسه[۱] و ظهور هیولایی به نام ناپلئون بناپارت[۲] ، به عنوان تهدید اصلی بـرای موجودیـت امپراتوری جهانی بریتانیا، استراتژی مهار و تضعیف روسیه را موقتاً به فراموشـی برد و الکساندر اول، تزار انگلوفیل روسیه را به متحد نزدیک بر یتانیا بدل ساخت و بـه دلیل مشار کت فعال او در فتح پاریس (۱۸۱۴) برایش لقـب نـاجی اروپـا را بـه ارمغـان آورد. با صعود و اقتدار روزافزون نیکلای اول و احیای سـنن ناسیونالیـسم روس در ایـن کشور، بریتانیا بار دیگر، و این بار جدی تر از گذشته، خطـر روسـیه را حـس نمود و این امر موجی از روسهراسی را برانگیخت.
با این اوصاف، میتوان گفت که جنگی لازم بود که روسیه نیکلای اول را سرجای خود بنشاند و ثابت کند که نقش اصلی را در سیاست منطقه را بریتانیا دارد نه روسیه. جنگ کریمه اولین جنگ تمام صنعتی تاریخ بود. دلیل شروع جنگ را توسعه چشمگیر صنعت و نیروی دریایی روسیه در عصر نیکلای اول و خطر نزدیکی و اتحاد روسیه عثمانی میدانند. این جنگ عرصهای بود برای آزمون نیروی دریایی قدرتمندی که نیکلای اول در دوران حکـومتش با پشتکار فراوان ایجاد کرده بود. این آزمون با فروپاشی اقتدار دریایی روسـیه بـه پایـان رسید. مـورخین روس، نیکلای اول را در شروع این جنگ مقصر میدانند و مینویسند: او در برابر تحریکات بریتانیـا سیاسـتی کوتـهبینانـه در پـیش گرفـت و متأسـفانه کوشید تا اختلافات خود با عثمانی را تنها با زور اسلحه حل کند. تزار و مشاورانش قدرت امپراتوری عثمانی را، که مورد حمایـت بریتانیـا و فرانـسه بـود، دست کم گرفتند.
جنگ کریمه
پس از جنگ تحلیل رایج این بود که شکست در جنگ کریمه را به عقبماندگی صنعت و تکنولوژی روسیه نسبت میدادند. اینگونه تحلیلها درآن زمان در روسیه موجی از غربگرایی و تـلاش برای نوسازی و اصلاحات به سبک اروپای غربی آفریـد.
شکست کریمه ضربه سخت روانی بود که طـی دهـه هـای پـسین جامعه فکـری وسیاسی روسیه را تحت تأثیر قرار داد ومشکلاتی را برای این کشور بـه ارمغـان آورد. این تأثیر آنچنان است که میتوان انقـلاب بلـشویکی ۱۹۱۷ و اسـتقرار نظـام شوروی در روسیه را نیز از پیامدهای روانی و فرهنگی شکست در جنگ کریمه خواند.
روسـیه ای کـه تـا پـیش ازجنگ کریمه، به دلیل جایگاه برجستهاش در قاره اروپـا، احـساس پیـشرفتگی و اقتدار میکرد، از کوران جنگ کریمه با احساس عقـبمانـدگی خـارج شـد و روشنفکرانی چون الکساندر هرزن[۳] به منتقـدان سرشـناس و متنفـذ نظـام اجتمـاعی و سیاسی روسیه بدل شدند. نخبگان فکری و سیاسی به طور مدام پیـشرفتهـای اروپـای غربی و بریتانیا را به رخ میکشیدند. به این ترتیب، شکست در جنگ کریمه به سرآغاز دوران جدیدی در تاریخ روسـیه بدل شد که باید آن را دوران غرب گرایی نامید.
شکست در جنگ کریمه باعث ضعیف شدن و آسیب پذیر شدن روسیه شد و فضا برای تسلط انگلیس بر این کشور فراهم شد. در این زمان بود که با کم شدن تولید داخلی و واردات کالای خارجی به خصوص از انگلستان روسیه به سمت غرب گرایی و وابسته شدن به غرب سوق داده شد.
البته بایستی خاطرنشان کرد که موج اصلاحطلبی هیچگاه باعث ایجاد روسیهای پیشرفته، همسنگ اروپای غربی نشد و سیاسـتهـای مدرنیزاسـیون الکساندر دوم و مشاوران و کارگزاران لیبرال او در اواخر دهه ۱۸۶۰ روسیه را به شدت نیازمند سرمایه خارجی کرد و آنان مجبور به گرفتن وام از بـزرگتـرین صـراف آن عـصر، بنیاد روچیلد، شدند. طی یک دوره پنج سـاله (۱۸۷۰-۱۸۷۵) روچیلـدها مبلـغ ۶۹ میلیون پوند وام در اختیار دولت روسیه قرار دادند. روچیلدها از زمانی که سیاستهای روسیه در تعارض با سیاستهـای بریتانیـا قرار گرفت، پرداخت وام به روسیه را قطع کردند. این همان روسیهای است که در دهـه ۱۸۴۰ منبع تأمین مالی پادشاهان رو به زوال اروپا بود.
این یادداشت خلاصهای بود از وقایع دوران انقلاب صنعتی در روسیه با محوریت جنگ کریمه. مشروح وقایع این دوره و مباحث مربوط به آن در مقاله زیر که توسط خانم زینب مدیر روستا، از پژوهشگران مجموعه دوران، تألیف و نگاشته شده، آمده که خدمت مخاطبین محترم سایت دوران ارائه میشود:
مشروح مقاله «جنگ کریمه، رهاورد انقلاب صنعتی در روسیه»
پینوشت:
[۱] French Revolution
[۲] Napoleon Bonaparte
[۳] Alexander Herzen
جالب اینجاست که در رمان جنگ و صلح “آنا شرر” که ندیمه ملکه هست؛ از قول “ملکه مادر” (کاترین) تزار نیکلای رو “منجی روسیه” خطاب میکنه. یک نکته ای که اینجا خیلی مهمه ایه که جامعه روسیه تا حدود دو دهه بعد از انقلاب اکتبر (دهه ۳۰) عمدتا از جمعیت کشاورز (به نوعی برده) تشکیل شده و همون جمعیت پرولتریا شهری هم فقط چند دهک از جامعه رو تشکیل میدن ،چین کمونسیت هم که بعد از جنگ دوم جمعیتش صنعتی-شهرنشین میشه حدود دهه ۵۰ (بر خلاف اروپای مرکزی و غربی که پیشتر اکثر جمعیتش اواخر قرن ۱۹ شهر نشین شدن)
در کل میبینیم همین صنعتی شدن روسیه تزاری به شهرنشین کردن مردم کمک نمیکنه و بیشتر اتلاقش از مدرنیته، مدرن کردن جامعه اشرافه و بورژواهاست که “درصد کمی از درصد کم را تشکیل میدهند” (درصد کمی از جامعه شهری که نسبت به کل در اقلیت است). انگار کسی جامعه روستایی را نمیبیند و مستضعفان با اینکه در اکثریت هستن؛ شمرده نمیشوند؛ متاسفانه فرهنگ ضعفای روستای روسیه در قهقراست!
مقاله ضمیمه شده پایین متن که ظاهرا برگرفته از کتاب “زرسالاران یهودی” هست خیلی جالب بود. مخصوصا نقش “روتشیلد ها” در جنگ کریمه (اضافه کنم که بارون ناتان روتشیلد یکی از عوامل شکست ناپلوئون بناپارت در واترلو بود و سود زیادی از وام و ربا برد!).
جالب اینه که روتشلیدها (و البته در یک سطح پایین ترش مورگان ها) خیلی از اتفاقات تاریخی رو (البته با هدایت لوژها) رقم میزدن. ۵ فرزند گوتله و مایر (پدر خوانده و مادر خوانده خاندان) در اوایل قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ در پنج کشور اروپایی (اتریش، پروس، انگلیس، فرانسه، ایتالیا) مستقر میشن و در نهایت هر پنج تن بوسیله خاندان سلطنتی انگلیس به درجه “بارون” میرسن و تمام فرزندانشون درجات لرد و بارون رو به ارث میبرند!
لینک مقاله انتهای متن خرابه و کار نمی کنه لطفا درستش کنید.
اصلاح شد.