انقلاب صنعتی در آلمان

زمان مطالعه: 11 دقیقه

کشور آلمان برخلاف انگلستان و فرانسه، یک کشور متحد و یکپارچه‌­ای نبود، بلکه از تعداد زیادی دولت­‌های کوچک و بزرگ مستقل تشکیل می­‌شد. از این رو، بین دولت­‌های بزرگ‌تری چون پروس و اتریش همواره بر سر رسیدن به قدرت اول رقابت بود.

مهم‌ترین اتفاقی که در قرن ۱۸، در جامعه­ روشنفکری آلمان با استقبال زیادی روبه­‌رو شد­، وقوع انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ بود. اما چیزی نگذشت که با کشتار مردم و انقلاب خونین، این خوشحالی روشنفکران آلمانی به یأس تبدیل شد. در همین دوران بود که ناپلئون بسیار قدرت یافته و به حاکم مطلق اروپا تبدیل گشت و آلمان نیز زیر سلطه او درآمد. این دوره آن قدر برای آلمان‌ها بد بوده که حتی در مورد آن عنوان می‌شود که آلمان ظرف بیست سال به اندازه دویست سال عقب افتاد! آلمان­‌ها با ناپلئون مخالف بودند ولی در عمل خواستار حکومتی بودند که ریشه در آرمان­‌های انقلاب فرانسه داشته باشد. بنابراین آزادی­‌خواهان آلمانی برای رهایی از فرمانروایی ناپلئون همه­ تلاش­ خود را به کار بستند. به این ترتیب، می­‌توان گفت ناپلئون باعث اتحاد آلمانی‌­ها و دیگر ملل اروپا شد.

نشانه­‌های انقلاب صنعتی ابتدا در نیمه اول قرن نوزدهم از سوی انگلستان در آلمان غربی ظاهر شد. برادران کاکِریل[۱] که دو سرمایه­‌دار انگلیسی بودند، ابتدا در لوتیش[۲] بلژیک به استخراج سنگ آهن و زغال‌سنگ و تأسیس کارخانه ذوب آهن پرداختند، سپس در پروس هم در همین زمینه­‌ها سرمایه­‌گذاری کردند. به این ترتیب صنایع سنگین آلمان در مراحل اولیه خود، ابتدا در دست سرمایه‌داران انگلیسی-ایرلندی بود. حتی در شهر هامبورگ تا پایان قرن ۱۸، هلندی­‌ها تجارت را در دست داشتند. انقلاب صنعتی در آلمان را می‌توان مدیون برخی از سرمایه­‌داران آلمانی دانست. مثلاً در وستفالن، فردریش هارکورت[۳]کارخانه‌­های ذوب‌ آهن و ذوب ­مس را تأسیس کرد و برای احداث کانال­‌ها و راه‌­آهن پیش‌قدم شد.

جشن تأسیس اولین قطار در آلمان از ” نورنبرگ” به طرف ” فورت” همراه با خوشحالی مردم

یکی از مشکلات اصلی که برای تکمیل کارخانه‌­ها وجود داشت، علاوه برکمبود سرمایه، روش کارگران آلمانی بود. آن‌ها حتی در برابر درآمد زیاد هم بی‌­علاقه و یا به علت نداشتن اطلاعات تخصصی، بی­‌انگیزه بودند. به ­این ترتیب، صنعت جوان آلمان به کارگران فنی انگلیسی متکی شد. از طرف دیگر سیستم ملوک‌­الطوایفی در آلمان رفت‌ و آمد و مبادله کالاهای اقتصادی را دشوارتر می‌­کرد. وجود این موانع بر سر راه پیشرفت­‌های اقتصادی موجب شد صاحبان صنایع، در آغاز این تحول صنعتی، خواستار تأسیس مدارس ابتدایی برای همه، ساختن راه‌آهن و تغییر ” اتحادیه آلمان” به دولت ملی آلمانی با قانون اساسی شدند. در نتیجه خواسته‌­های آزادی­‌خواهان آلمان از سوی قطب اقتصادی نیز حمایت شد.

در این دوران کارخانه‌­ها و کارگاه‌­های متعددی تأسیس و انسان­‌های بی­شماری در آن­ها مشغول به کار شدند. از آن‌جا که افراد غیر از نیروی کار خود، مالک چیز دیگری نبودند، شدیداً به کار وابسته شدند و چون تعداد افرادی که به دنبال یافتن کار بودند، بیش از عرضه کار بود، لذا کارفرمایان و صاحبان کارگاه‌­های تولیدی، به راحتی می‌­توانستند مزد کارگر را در سطحی پایین نگه دارند. درآمد روزانه کارگران این منطقه کم‌تر از حداقل معاش بود و گرسنگی آن را تهدید می‌­کرد. این وضعیت سبب شد کارگران در کارخانه‌­ها دست به اعتراض ­زده، ماشین‌­آلات را منهدم کرده و برای این‌که بدهی خود را از بین ببرند، دفاتر حساب‌داری کارخانه‌­ها را سوزاندند. اما این اعتراضات توسط ارتش پروس به شدت سرکوب شد. ولی همه می‌دانستند که  با اسلحه برای همیشه نمی­‌توان بر مشکلات پیروز شد و نیازهای اجتماعی مردم باید برطرف می‌شد. خصوصاً زمانی که به دلیل سوء مدیریت حکام اوضاع وخیم­‌تر و درکلِ اروپا هر روز وضعیت مردم ناگوارتر می‌­شد.

زمینه لازم برای انقلاب فراهم بود. ولی تحقق این امر نیاز به یک محرک خارجی داشت. همانند سال­‌های ۱۸۳۰، این بهانه از پاریس آمد. در ۲۴ فوریه سال ۱۸۴۸ شاه فرانسه و دولتش سرنگون شدند، نظام جمهوری اعلام و دولت موقت تعیین شد. این خبر به سرعت در سراسر اروپا انتشار یافت. در ماه مارس همان سال بود که در همه مناطق و دولت­‌های مستقل آلمانی، اعتراضات و جنگ‌­های خیابانی آغاز شد.

کمیته‌­ای متشکل از نمایندگان بورژوایی، اشراف چک و آلمانی ایجاد شد و دادخواستی مبنی­ بر تقاضای قانون اساسی به امپراتور دادند. به دنبال آن گارد ملی بورژوایی تشکیل شد و مردم که تقاضای کناره‌­گیری مترنیخ[۴]، وزیر امور خارجه را داشتند، کاخ امپراتوری را محاصره کردند. مترنیخ که مدت ۳۰ سال در رأس حکومت ارتجاعی اتریش قرار داشت، در آن هنگام از ترس جانش به وین گریخت. امپراتور کابینه جدیدی تشکیل داد و صاحب­‌منصبان لیبرال را به آن وارد کرد. در ماه آوریل، سرانجام یک قانون اساسی برای همه آلمان تدوین و توسط امپراتوری اتریش منتشر شد. دراین قانون دو مجلس پیش‌­بینی شده بود: سنای اشراف و مجلس نمایندگان. موافق متمم ویژه قانون اساسی کارگران حق رأی نداشتند. در ماه می در وین مردم مسلح که اغلب از کارگران، پیشه‌­وران و دانشجویان بودند، دست به شورش زدند که درنتیجه آن، مردان کارگر حق رأی به دست آوردند. از طرفی در این قانون اساسی، مواردی چون آزادی بیان، مطبوعات، اجتماعات و غیره آمده بود. واقعیت این است که این آزادی‌­ها بورژوایی و کاملاً نسبی محسوب می­‌شد. آلمانِ مرکب از دولت‌­های کوچک فئودالی، که در رأس همه امور آن اشراف ارضی بودند، متحد م‌ی­شد و به یک امپراتوری فدرال که پارلمان ویژه خود را داشت تبدیل م‌ی­گشت. این قانون اساسی حاوی موارد پیشرفت‌ه­ای بود که می‌­توانست در تبدیل آلمان به جمهوری مؤثر باشد. البته لازم بود که قبلاً این قانون به اجرا درآید، در حالی ­که پادشاه پروس و دیگر شاهزادگان آلمانی آن را نپذیرفتند. عدم اجرای قانون اساسی، شورش مردم در شهرهای مختلف آلمان ازجمله اتریش و پروس را به دنبال داشت. این شورش در درسدن پایتخت ساکس شدت بی‌سابقه‌ای یافت. تنها دخالت نیروهای نظامی توانست آن را تا حدودی خاموش کند. در رنانی نیز قانون اساسی با یک جنبش انقلابی حمایت شد. طغیان رنانی به زور ارتش ۱۱۰ هزار نفری که از پروس و سایر کشورهای آلمانی گرد آمده بودند، سرکوب شد. به این ترتیب این انقلاب که عموماً توسط قشر کارگر شکل گرفت و برخاسته از متن جامعه بود، با شکست مواجه شد.

جنگ­‌های خیابانی در خیابان‌­های شهر برلین- مارس ۱۸۴۸

بعد از شکست انقلاب ۱۸۴۸، مالکان ارضی پروس مبالغ زیادی از دهقانانی که عوارض و زمین‌ها را بازخرید می‌کردند، دریافت داشتند. افزایش بهای گندم در سال­های ۱۸۵۰-۱۸۶۰ به علت رشد سریع صنایع و شهرها، امکان استخدام روزمزد و استعمال ماشین را برای مالکان ارضی ایجاد و کشاورزی سرمایه‌­داری را تسهیل کرد. در شرایطی که وضعیت کشاورزان رو به وخامت بود و وضع کارگران کشاورزی روزبه‌روز بدتر می‌­شد، قشری از دهقانان بزرگ و مرفه پدید آمد. اما دهقانان ورشکسته ناچار به تحمل ستم و استثمار بودند و این شرایط ده‌ها سال دیگر دوام آورد. مالکان ارضی پلیس مخصوصی در اختیار داشتند و در هر ساعت که مایل بودند دهقان را به زندان می‌انداختند. حکومت پروس از اشراف ارضی دربرابر دهقانان و کارگران روزمزد دفاع می‌­کرد. “قوانین مربوط به دستمزدهای کشاورزی” برای اقدام‌­کنندگان به اعتصاب، زندان پیش­بینی کرده بود. اما گاهی مقاومت‌­های پراکنده‌­ای شکل می‌­گرفت. با این وجود، از سال ۱۸۵۰ تا ۱۸۷۰ هیچ جنبش بزرگی در میان دهقانان، اتفاق نیافتاد.

در سال ۱۸۶۱، فردریک چهارم پادشاه پروس درگذشت و برادرش ویلهلم اول به تخت سلطنت نشست. ویلهلم اول ارتش را گسترش داد و خود را برای جنگ آماده نمود و به مسلح کردن کشور پرداخت. درسال ۱۸۶۲، شخصیتی به نام “اتوفُن بیسمارک” از طرف ویلهم اول پادشاه پروس به عنوان صدر اعظم روی کار آمد. بیسمارک از یک خانواده اشرافی قدیم و سیاست‌مداری بزرگ و دیپلماتی بی‌­نظیر بود که در سیاست آلمان نقش بسیار مؤثری ایفا نمود. وی به شدت از منافع اشراف ارضی و بورژوازی پروس حمایت می‌­کرد و خود را دشمن سلبی کارگران و دهقانان می­‌دانست. هدف بیسمارک ایجاد کشور قدرتمند آلمان به رهبری پروس بود. او اعتقاد داشت که این امر توسط آهن و خون و اعمال قدرت، قابل تحقق است و برای رسیدن به این هدف، توسل به هر ابزاری را مجاز می‌­دانست.

بیسمارک ملقب به صدراعظم آهنین
بیسمارک ملقب به صدراعظم آهنین

اشراف از سیاست بیسمارک استقبال نمی‌­کردند، چرا که طبقه بورژوا تلاش می‌­کرد در مبارزه بر سر وحدت آلمان و قانون اساسی، امتیازات اشرافی را در سیاست و جامعه محدود کند. اما بسیاری از مردم مجذوب سیاست‌های بیسمارک شده بودند. مجلس پروس تصمیمات او را به راحتی تصویب می‌­کرد. آلمان‌­ها به او به عنوان تنها مردی که می‌­تواند وحدت آلمان را تحقق بخشیده و اقتدار را به این کشور بازگرداند، می‌­نگریستند. بیسمارک در نظر داشت که از این امواج جدید ملی‌­گرایی استفاده کند و حکومت‌­های محلی جنوب آلمان را به اتحادیه شمال آلمان ملحق نماید.

پروس درسال ۱۸۶۶ به اتریش اعلان جنگ داد. طی چند روز ارتش اتریش در برابر نیروهای کارآمد و مجهز پروسی شکست خورد. پس از پیروزی، ویلهم اول قصد داشت تا با به زانو درآوردن اتریش در رأس ارتش خود، وارد وین شود اما از آن‌جا که بیسمارک درصدد جنگ با فرانسه بود و نمی‌خواست که دشمنی در پشت سر داشته باشد، با این کار مخالفت کرد و به انعقاد قرارداد صلحی مناسب با اتریش تأکید داشت. به این ­ترتیب، کشورهای شمال آلمان کنفدراسیون ژرمنی شمال را به سرکردگی پروس تأسیس کردند و کشورهای آلمانی جنوب نیز از ترس حکومت فرانسه که آن‌ها را به جنگ تهدید کرده بود، تحت فشار تحریکات پروس، مخفیانه با این کشور پیمان نظامی بستند. سرانجام بیسمارک، جنگی علیه دشمن مشترک، یعنی فرانسه طراحی کرد که به جنگ سِدان شهرت یافت و طی آن شکست سختی به نیروهای فرانسه وارد آورد که منجر به وحدت آلمان و حکومت‌­های محلی آن و تشکیل رایش بزرگ آلمان شد.

تأسیس رایش آلمان یک مسأله مهم و توسعه و پیشرفت بخش­‌های کشاورزی و صنایع، مسأله مهم دیگری محسوب می­گردید. در آن زمان، کشاورزی و صنایع برای مردم از اهمیت بیشتری برخوردار بود. روند سریع صنعتی شدن، زندگی مردم را به شدت تغییر داده بود. اکثر کشاورزان به کارگران صنعتی مبدل و در نتیجه بسیاری از روستانشینان به اجبار شهرنشین شده بودند و مانند همه کشورهای صنعتی، یک طبقه کارگر صنعتی تشکیل دادند. با وجود قانون‌گذاری اجتماعی بیسمارک وضع طبقه کارگر در آلمان وخیم بود. تا حدی که برخی از مهاجرین کارگر، قادر به پرداخت اجاره مسکن نبودند. این درحالی بود که توسعه اقتصادی به سرعت رو به جلو بود و در فاصله بین سال‌­های ۱۸۸۰ تا ۱۹۱۳ مجموع واردات و صادرات به چهار برابر رسید و جمعیت آلمان نیز به شدت افزایش یافت و بی‌­تردید این دلیلی بر شکوفایی اقتصادی است که تا آن زمان در تاریخ آلمان بی‌­سابقه بود و نیز حاکی از یک پیشرفت سریع پژوهش‌های علمی است. کارگاه‌های کوچک و متوسط که صاحبانشان قادر به نظارت مستقیم بر آن‌ها بودند، تبدیل به کارخانه‌های بزرگ شدند. مانند کشورهای دیگر، صنایع آلمان هم به صورت کارتل‌ها وشرکت‌ها به هم پیوستند. نکته جالب در مورد تولیدات آلمانی این بود که با وجود این‌که انگلستان درسال ۱۸۸۷ خواستار نصب برچسب “ساخت آلمان” بر روی کالاهای آلمانی بود، این کالاها روز­به‌روز بازار جهانی را بیشتر در اختیار می‌­گرفتند و برخلاف تصور انگلستان این علامت به صورت نشانه مرغوبیت کالا درآمد!

تا این‌جای کار سعی شد که مروری نسبتاً سریع به اتفاقات مهم آلمان در عصر صنعتی بشود، با این حال هم‌چنان بخش قابل توجهی از نکات و موارد مرتبط با این دوران نیاز به مطالعه و بررسی بیش‌تر دارد. از این رو سعی شده تا مشروح وقایع مهم آلمان در دوران انقلاب صنعتی در قالب مقاله‌ای گردآوری بشود. مخاطبین محترم می‌توانند در صورت تمایل به مطالعه بیش‌تر و هم‌چنین منابع و مآخذ مورد استفاده، مقاله زیر را که تألیف خانم زینب غفاری، از پژوهشگران مجموعه دوران، است، دریافت نمایند:

مشروح مقاله «انقلاب صنعتی در آلمان»

پی‌نوشت:

[۱] Cockerill

[۲] Luttich

[۳] Feriedrich Harkort

[۴] Wenzel Von Metternich

………………………………….مطالب مرتبط………………………………….

موشن گرافیک انقلاب صنعتی

اولین تصویری که هنگام شنیدن انقلاب صنعتی در ذهن شکل می‌گیرد، رشد و تحول بسیار سریع بشر در قرون ۱۸...

5 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمد عامری پور
5 سال قبل

یه نکته مهمی که وجود داره اینه که از ابتدای تاریخ آلمان، سرزمینی به نام “آلمان” وجود داره اما کشوری به این نام موجود نیست؛ تا ۱۸۷۱ که بیسمارک ماسون کشور ها و اتحادیه ها و حکومت های ملوک الطوایفی رو متحد میکنه (مثل جمهوری راین و …) و امپراتوری آلمان رو تشکیل میده. در حقیقت آلمان ها چندین قرنه که دچار بحران هویت هستن و مدام مورد تحقیر و تهاجمن (که بخش زیادیش برنامه لوژیه البته!)

واژه “رایش” به معنای “امپراتوری” (معنای تحت الفظیش میشه “قلمرو”) هست که البته به “سرزمین” بیشتر معنی میده (طبق نظم آلمانی و وحدت کلمه عجیب که از خصائص آلمانی هاست)؛ آلمان ها به حکومت فرانسه هم Frankreich (فرانکرایش) میگویند. مثل اینکه برایشان وحدت بیشتر از اسم مهم است (برعکس فرانسوی ها). “هیتلر آلمان نازی را “رایش سوم” مینامد. رایش اول که “امپراتوری روم مقدسه” (که ناپلوئون ۱۸۰۶ منحلش میکنه) و بعدش پادشاهی پروس و فدراسیون های آلمانی (تا ۱۸۷۱)، “رایش دوم” هم امپراتوری آلمان (۱۹۱۸-۱۸۷۱) که البته همون امپراتوری پروسی هاست که با دول آلمانی تحت لقای بیسمارک و ویلهلم اول متحد شده. (البته هیتلر دولت جمهوری سوسیالیستی وایمار رو بعنوان رایش قبول نداره ۱۹۳۳-۱۹۱۹).

یه نکته جالب دیگه هم وجود داره و اون اینه که “آلمان” و آلمانی لغتی که فرانسوی ها و اسپانیایی ها به کار میبرن؛ واژه “ژرمن” هم بیشتر توسط انگلیس ها استفاده میشه. واژه “گوتیک” هم کمابیش کاربرد داره. مثل اینکه هر دولتی در پی تحقیر و تنفر هر طور که دوست داره خطابشون میکنه (چیزی که در هیچ قوم اروپایی سابقه نداره! حتی اسلاو های روس هم که فقیرترین قوم فرهنگی در اروپا هستند در بین دوست و دشمن روسی خطاب میشن). البته خود آلمان ها واژه “دویچ” Deutsche را برای معرفی به کار میبرند و دویچلند را سرزمین خود.

محمد عامری پور
5 سال قبل

مقاله ضمیمه شده خیلی خوب بود. جالبه که ماسون های آلمان برعکس ماسون های فرانسه، از دین (کاتولسیسم) بعنوان یه ظرفیت استفاده میکنن و با اون دشمنی نمیکنن (البته به خاطر منافع لوژی خودشون)، این نکات میتونه به فهم جامعه شناسیمون کمک کنه.

یه نکته جالب اینه که در آلمان بیشتر افکار روسو هست که برش داره تا ولتر؛ جدا از ماسون بودن این عناصر ولتر در مورد اسلام کتاب های نوشته (که البته برام جای سواله که چطور شده این اتفاق افتاده!)، که شاید اگر پای این کتاب ها به آلمان باز میشد یه باب جدیدی براشون باز میشد همونطور که داخل بوسنی و چچن تا حدی باز شد! (البته این نکته حائز اهمیته که اسلام در اروپا بخصوص “سودوم و گمورای” اون یعنی فرانسه، بشدت بویکات و سانسور میشده؛ برام همیشه جای سوال بوده که چطور ولتر به یکباره از اسلام و میراث آندولوس تجلیل میکنه!!!)

یه نکته جالب هم که داخل مقاله بود در مورد تاثیر انقلاب فرانسه بر آلمان بود که یکی از دستاوردهاش آزادی “گتوهای” یهودیان اشکنازی (که بیشتر یهودیان جهان در حال حاضر از این نسل هستند) و فعالیتشون بود. جالبه که گوتله و مایر روتشلید در همین دوره هاست که (فکر کنم در فرانکفورت) دم و دستگاهشون رو راه میندازن (اواخر قرن ۱۸). جالبه که در مسیحیت هم (به خصوص میان پیوریتن ها و پروتستان ها) ربا حرام بوده؛ ولی میبینیم که یکی از دستاوردهای انقلاب صنعتی نهایتا شده ریختن قبح ربا و شروع وا گرفتن (کلاه شرعی ربا) دولت های اروپایی از یهودیان اشکنازی بیرون آمده از گتو ها

محمد عامری پور
5 سال قبل

Wenzel Von Metternich تلفظ صحیحش “مترنیش” هست که در کتاب ها به اشتباه “مترنیخ” نوشته میشه.

محمد
محمد
1 سال قبل

مقاله خیلی خوبی بود ولی باز هم لینک آخر مطلب کار نمیکنه لطفا رسیدگی کنید.